SHAMAMEH.ORG

سیاست در اسلام و مدرنیته 6

دين‌ اسلام‌ را خداوند به‌ گونه‌اي‌ سياستگزاري‌ فرموده‌ است‌ تا بشر انسان‌ و انسان‌ «آدم‌» شود و به‌ خلافت‌ او در زمين‌ همّت‌ بگمارد: انّي‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفة.
دين‌ اسلام‌ عبادتش‌ تنظيم‌ امور مردم‌ و تدبير نظام‌ سياسي‌ است‌ امت‌ است‌ و سياستش‌ تربيت‌ آدميان‌ و شايسته‌ خلافت‌ پروردگار و مسجود فرشتگان‌ شدن‌: اسجدوا لآدَم‌.....
ما طبيعت‌ را و علم‌ و فّن‌ و هنر راهمانند سياست‌ از دين‌ جدا كرده‌ايم‌ و به‌ زعم‌ خود به‌ معنويات‌ و عبادات‌ روي‌ آورده‌ايم‌ و اين‌ درست‌ به‌ كار كسي‌ مي‌ماند كه‌ جسم‌ كسي‌ را از روانش‌ جدا كند و به‌ تقويت‌ جان‌ او بپردازد.!
او نمي‌داند كه‌ جسم‌ با جان‌ زنده‌ است‌ و روح‌ فقط‌ در جسم‌ تجّلي‌ مي‌يابد و هر كدام‌ از اين‌ دو مقتضيات‌ و نيازمنديهاي‌ مربوط‌ به‌ خود را دارند: فَاذا سوُّيته‌ و نفخت‌ فيه‌ من‌ روحي‌ فقعوا له‌ُ ساجدين‌: پس‌ آنگاه‌ كه‌ جسم‌ او را به‌ تعادل‌ رسانيديم‌ واز جان‌ خود در او دميدم‌ سجده‌ كنان‌ او بشويد 15/30. و اين‌ به‌ آن‌ معني‌ است‌ كه‌ نه‌ جسم‌ بدون‌ جان‌ (ماديّات‌) ارزش‌ و حرمت‌ دارد و نه‌ جان‌ بدون‌ جسم‌ (معنويات‌). اين‌ دو در ادغام‌ با يكديگر ارزشمند مي‌شوند. همين‌ گونه‌اند آيات‌ آسماني‌ در برابر آيات‌ طبيعي‌ و فطري‌ و نواميس‌ آفرينش‌، از نظر قرآن‌ انسان‌ها آيات‌ خداوند هستند: و من‌ آياته‌ اَن‌ خَلَق‌ لَكم‌ من‌ اَنفُسكم‌ اَزواجاً..... آسمانها و زمين‌ و تمام‌ اجزاء آن‌ هم‌ آيات‌ خداوند هستند: و كاّن‌ من‌ آية في‌ السمّوات‌ و الارض‌ يمرّون‌ عليها و هم‌ عنها مُعرضون‌، چه‌ بسياري‌ آياتي‌ در آسمانها و زمين‌ هست‌ كه‌ برآنها مي‌گذرند د رحالي‌ كه‌ از آن‌ها روي‌ خود بر ميگردانند (چون‌ گمان‌ مي‌كنند كه‌ آيه‌ همان‌ است‌ كه‌ از آسمان‌ نازل‌مي‌شود) 12/105.
نمي‌توانند تصور كنند كه‌ آيات‌ آسماني‌ بايد با آيات‌ زميني‌ كه‌ انسان‌ها و نواميس‌ فطري‌ هستند تطبيق‌ و تلفيق‌ شوند تا عينيّت‌ پيدا كنند - آن‌ چنانكه‌ خداوند جان‌ را در جسم‌ دميده‌ است‌ تا انسان‌ عينيّت‌ پيدا كرده‌ است‌ .
بي‌ اغراق‌ هر يك‌ از موضوعهايي‌ كه‌ در فقط‌ يك‌ آيه‌ تعبير شده‌اند و بصورت‌ يك‌ راز سر به‌ مهر باقي‌ مانده‌ است‌ نيازمند تدبّرات‌ بسيار و نگارش‌ كتابهايي‌ علمي‌ است‌ كه‌ در طول‌ جريان‌ تاريخ‌ علوم‌ بايد استمرار يابد مگر اينكه‌ حق‌ مطلب‌ اداء شود! و علت‌ اينكه‌ امّت‌ اسلام‌ در ميان‌ جهانيان‌ اين‌ چنين‌ عقب‌ مانده‌اند و نيازمند هستند همين‌ بي‌ توجهي‌ به‌ مفاهيم‌ حقيقي‌ ايات‌ در طول‌ چهارده‌ قرن‌ گذشته‌ است‌ و بدبختانه‌ هم‌ اكنون‌ نيز كه‌ عصر شكوفايي‌ و گسترش‌ حيرت‌ آور علوم‌ و فنون‌ و صنعت‌ است‌ نيز يك‌ سازمان‌ صلاحيت‌ دار براي‌ تحقيق‌ علمي‌ پيرامون‌ آيات‌ وجود ندارد و وضع‌ به‌ گونه‌اي‌ است‌ كه‌ حتي‌ بسياري‌ از مدعيّان‌ اسلام‌ و قرآن‌شناسي‌ هم‌ نمي‌توانند بپذيرند كه‌ دين‌ و سياست‌ يكي‌ است‌ و قرآن‌ يك‌ كتاب‌ فوق‌ علمي‌ مي‌باشد: و كلمة اللّه‌ هي‌ العلياء.
3- سياست‌ در اسلام‌ و جامعه مدرنيته‌
ما در توضيحات‌ پيش‌ در حّد گنجايش‌ مقال‌ توضيح‌ داديم‌ كه‌ دين‌ اسلام‌ يك‌ نظام‌ كلاً سياسي‌ است‌ و فرقي‌ با نظامهاي‌ جوامع‌ ديگر دارد اين‌ است‌ كه‌ نظامهاي‌ ديگر سياست‌ «تك‌ بعدي‌» دارند كه‌ فقط‌ امور مادّي‌/قانوني‌ آنان‌ را تدبير مي‌كند ماترياليسم‌/لائيسم‌ امّا نظام‌ اسلام‌ يك‌ نظام‌ بسيار بعدي‌ است‌ كه‌ آن‌ در دو بعد عبادي‌/مدني‌ خلاصه‌ مي‌نمائيم‌. بنابراين‌ اسلام‌ واقعي‌ سياست‌ مربوط‌ به‌ خود را دارد كه‌ نمي‌تواند به‌ هيچ‌ نحو با سياست‌هاي‌ متداول‌ در جوامع‌ ديگر تنزل‌ مرتبه‌ پيدا كند، هر چند آن‌ جوامع‌ درامور دنيوي‌/مادّي‌ خود توفيقاتي‌ هم‌ كسب‌ كرده‌ باشند.
امّا اگر «دين‌ فرهنگي‌» جوامع‌ اسلامي‌ را در نظر بگيريم‌ مي‌گوئيم‌ كه‌ به‌ هيچ‌ گونه‌ با مقياسهايي‌ كه‌ در قرآن‌ كريم‌ تعريف‌ فرموده‌ است‌ قابل‌ انطباق‌ نيست‌ و لذا نه‌ با سياستهاي‌ جامعه مدرنيته‌ قابل‌ مقايسه‌ است‌ و نه‌ با سياستهايي‌ كه‌ كه‌ خداوند اصول‌ آنها را تشريح‌ نموده‌ است‌ بخصوص‌ اينكه‌ عدم‌ كارائي‌ اينگونه‌ «اسلامهاي‌ فرهنگي‌» در تنظيم‌ امور جوامع‌ اسلامي‌ به‌ اثبات‌ هم‌ رسيده‌ است‌. امّا اگر «فرهنگ‌ جوامع‌ اسلامي‌» شود وضع‌ متفاوت‌ مي‌شود زيرا فرهنگ‌ اسلامي‌ موجب‌ مي‌شود تا مسلمانان‌ آن‌ گونه‌ كه‌ خداوند خواسته‌ است‌ به‌ صورت‌ علمي‌ تحقيق‌ كنند و مفاهيم‌ آيات‌ را تدريج‌ استخراج‌ و بطريق‌ علماني‌ طبقه‌ بندي‌ و تعريف‌ و تعليم‌ و قابل‌ مراعات‌ و اجراء نمايند.
در چنين‌ صورتي‌ مسلّم‌ خواهد شد كه‌ دين‌ اسلام‌ روشن‌ترين‌، كوتاهترين‌، مطمئن‌ترين‌ راه‌ را كه‌ صراط‌ المستقيم‌ و يا «راه‌ خدا» است‌ كه‌ ما آنرا در موارد ديگر «بزرگراه‌» معني‌ كرده‌ايم‌ پيش
پاي‌ افراد و جوامع‌ اسلامي‌ قرار خواهد داد.
در چنين‌ راهي‌ عبور يا طّي‌ صراط‌ المستقيم‌ در يك‌ مدينه‌ فاضله‌ يا بهشت‌ اين‌ جهاني‌ براي‌ ورود به‌ يك‌ جهان‌ برتر و نهايتاً وصول‌ به‌ مقام‌ قرب‌ است‌ كه‌، علاوه‌ بر اين‌ كه‌ از جوامع‌ مدرن‌ شناخته‌ شده‌ بسيار نوگراتر و مترقّي‌تر است‌ بلكه‌ اهداف‌ و درجات‌ آن‌ براي‌ جوامع‌ مدرن‌ قابل‌ تصّور و ادراك‌ هم‌ نمي‌باشد.
امّا اگر سياست‌ در اسلام‌ فرهنگي‌ فعلي‌ جوامع‌ به‌ ظاهر اسلامي‌ را بخواهم‌ با جامعه‌ مدرنيته‌ مقايسه‌ كنيم‌ صرفنظر از مواردي‌ بسيار محدود عمدتاً به‌ هيچ‌ وجه‌ قابل‌ قياس‌ نيستند و اگر نخواهند و يا نتوانند دين‌ فرهنگي‌ خود را اصلاح‌ كنند و به‌ يك‌ فرهنگ‌ ديني‌ تبديل‌ كنند بهتر اينست‌ كه‌ لااقل‌ براي‌ اصلاح‌ امور دنيايي‌ خود به‌ سياست‌ جوامع‌ مدرنيته‌ بپيوندند! چون‌ نه‌ خود اسلامي‌ واقعي‌ را دوست‌ مي‌دارند و نه‌ اسلام‌ آنها را!
مواردي‌ كه‌ فوقاً بيان‌ داشتيم‌ بر اثر احساسات‌ از قلم‌ نتراويده‌ است‌ بلكه‌ يك‌ مقدار حقايق‌ ملموس‌ هستند كه‌ هيچ‌ كس‌ نمي‌تواند و يا بگو حق‌ ندارد كه‌ بر اساس‌ تعصبات‌ ظاهراً ديني‌ آنها را نديده‌ بگيرد و از آن‌ دفاع‌ كند:
1- خداوند مسلمانان‌ را اهل‌ عقل‌ و انديشه‌ و تدبير و تحقيق‌ خواسته‌ است‌ - آيا چنين‌ هستند ؟
2- خداوند مسلمانان‌ را خلاق‌ و مبتكر و اهل‌ عمل‌ خواسته‌ است‌ - آيا چنين‌ است‌ ؟
3- خداوند مسلمانان‌ را در ميان‌ جهانيان‌ با عزت‌ خواسته‌ است‌ - آيا چنين‌ است‌ ؟
4- خداوند مسلمانان‌ را مركز و محور و نمونه‌ و اسوه‌ براي‌ جهانيان‌ خواسته‌ است‌ ؟
5- خداوند مسلمانان‌ را برادر همديگر خواسته‌ است‌ آيا " " ؟
6- خداوند مسلمانان‌ را اهل‌ توحيد و هم‌ بستگي‌ خواسته‌ است‌ آيا " " ؟
7-8-9 و و و........
امّا به‌ شرحي‌ كه‌ قبلاً بيان‌ داشتيم‌ وضع‌ اسلام‌ با مسلمانان‌ متفاوت‌ است‌.اسلام‌ و سياست‌ آن‌ در حّد اعلاي‌ نوگرايي‌ و تعالي‌طلبي‌ است‌. كمترين‌ درجه اهداف‌ دين‌ اسلام‌ سعادت‌ دو جهاني‌ است‌ و برترين‌ درجه‌ آن‌ مقام‌ قرب‌ و يا بگو خداي‌ گونه‌ شدن‌ است‌.
اسلام‌ كه‌ اساس‌ آن‌ قرآن‌ است‌ نمي‌گويدكه‌ مثلاً سياّس‌ باشيد و يا سياست‌ را با عرف‌ زمان‌ تعريف‌ كند و نمي‌گويد مدرن‌ باشيد و به‌ تعاريف‌ مدرنيته‌ بپردازيد. اسلام‌ با زبان‌ خدا سخن‌ مي‌گويد و هر چند ظاهراً قرآن‌ به‌ زبان‌ بشر نازل‌ شده‌ است‌ امّا عمدتاً با شيوه‌ خود هدايت‌ مي‌كند. خداوند الگو و نمونه‌ معرفي‌ مي‌كند. و در جاي‌ جاي‌ قرآن‌ فرموده‌ است‌ كّل‌ قرآن‌ هدايت‌ و لازم‌ الاجراء مي‌باشد. و در همين‌ قرآن‌ به‌ نقل‌ داستان‌ گونه‌ هايي‌ پرداخته‌ است‌: داستان‌ يوسف‌ را نقل‌ مي‌كند كه‌ اسوه‌ عفاف‌ بود و در عين‌ حال‌ پييغمبري‌ بود كه‌ مأمور بود تا نظام‌ كشاورزي‌ و اقتصادي‌ مصر قحطي‌ زده‌ را سياست‌ گذاري‌ كند.
داستان‌ ذي‌ القرنين‌ را بيان‌ مي‌كند كه‌ امكانات‌ زمين‌ را به‌ كار گرفت‌ و ابزارها فراهم‌ كرد انّا مَكَنّا لَه‌ في‌ اَلارض‌ - فَاتَبع‌َ سَببَاً و مشرق‌ و مغرب‌ عالم‌ را زير پاي‌ ستور در هم‌ نورديد و دانش‌ ذوب‌ و بكارگيري‌ فلزات‌ را، سد سازي‌ را و ايجاد موانع‌ دفاعي‌ را و عدالت‌ را در شرق‌ و غرب‌ عالم‌ گسترش‌ و تعليم‌ داد!
داستان‌ مردم‌ عرم‌ را بيان‌ مي‌كند كه‌ از آب‌ و امكانات‌ و سدهاي‌ خودمراقبت‌ نكردند تا بر اثر سيلابي‌ منهدم‌ شدند و زير دستان‌ امكانات‌ و منابع‌ آنها را به‌ كار گرفتند و مقتدر و مسلّط‌ شدند. عرمي‌ها دست‌ از خمودگي‌ و بي‌ لياقتي‌ بر ندانستند و همه‌ چيز را از دست‌ دادند، بخشي‌ به‌ دريوزگي‌ زير دستان‌ رفتند و نهايتاً جمعاً و كلّاً منقرض‌ شدند :
و مزقناهُم‌ كُل‌ّ ممزّق‌ و جعلنا هُم‌ احاديث‌ .
داستان‌ داود و سليمان‌ را بيان‌ مي‌كند كه‌ سلطنت‌ همراه‌ با نبوّت‌ آنان‌ در جهان‌ شاخص‌ بود و از كوره‌هاي‌ ذوب‌ فلزات‌ و ديگهاي‌ عظيم‌: قدور راسيات‌ و قصرهاي‌ با شكوه‌ بلورين‌ ضرح‌َ مُمّرد من‌ قَوارير و بكار گرفتن‌ جّن‌ انس‌ در خدمت‌ شهر سازي‌ و صنعتگري‌ و بهره‌وري‌ از درياها و تدارك‌ لشكريان‌ عظيم‌ و ساخت‌ وسائل‌ دفاعي‌ /رزمي‌ و علمنا صنعة لَبُوس‌ لتَحصَنكُم‌ من‌ يَأسَكم‌. و بر قرار كردن‌ رابطه گفتاري‌ با پرندگان‌ و وحوش‌ و بهره‌ گيري‌ از آنها در علوم‌ و فنون‌ شگفت‌انگيز و.....
و داستان‌ اعزام‌ موسي‌ به‌ مصر براي‌ نجات‌ بردگان‌ با به‌ كارگيري‌ از چوب‌ چوپاني‌ گرفته‌ تا وزغ‌ و قورباغه‌ و كنه‌ و شپش‌ تا يد بيضاء و ابطال‌ سحر ساحران‌ و آب‌ دريا د رجنگ‌ با فرعون‌ - ووو....
با در نظر گرفتن‌ اين‌ كه‌ قرآن‌ كلاً هدايت‌ است‌ اگر اينها كه‌ خداوند از آنها به‌ عظمت‌ ياد كرده‌ است‌ الگو و نمونه‌ براي‌ پيش‌ برد امور اين‌ جهاني‌ نيستند پس‌ چيستند؟ تازه‌، اين‌ها نمونه‌هاي‌ ارائه‌ شده‌ غير مستقيم‌ هستند. رهنمودها و اموري‌ كه‌ بصورت‌ قطعي‌ و صريح‌ و واجب‌ بيان‌ فرموده‌ و به‌ چند نمونه‌ فوقاً اشاره‌اي‌ مختصر كرديم‌ بي‌ حّد و شما راست‌. ما در ختم‌ مقال‌ كه‌ عليرغم‌ اهتمامي‌ كه‌ در اختصار داشتيم‌ به‌ طول‌ هم‌ انجاميد به‌ ارائه‌ يك‌ نمونه‌ واجب‌ و تكليف‌ براي‌ نوگرايي‌ و توسعه‌طلبي‌ در اسلام‌ و سياست‌ گزاري‌ نظامي‌ كه‌ نمونه‌ محكمي‌ است‌ براي‌ سياست‌ گزاري‌ در شؤن‌ ديگر كشور داري‌ در مقياس‌ جهاني‌ مي‌پردازيم‌.
و اعدوا لهم‌ و من‌ قُوه‌ من‌ رباط‌ الخَيل‌ تُرهَبوُن‌ به‌ عدوّاللّه‌ و عدوّكم‌ و آخرين‌ من‌ دونهم‌ لا تعلمونهم‌ اللّه‌ يعلمُهُم‌ و ما تنفقوُا من‌ شي‌ء في‌ سبيل‌ اللّه‌ يوُف‌ُ اليكم‌ و انتُم‌ لا تظلمون‌: و براي‌ آنان‌ (سپاهيان‌ مدافع‌ اسلام‌) سلاح‌ و تجهيزات‌ نظامي‌ و مركوب‌ (نيروي‌ محّرك‌)، در حدّاكثر ممكن‌، تدارك‌ و فراهم‌ نمائيد به‌ حدي‌ كه‌ دشمنان‌ شناخته‌ شده‌ خداوند و دشمنان‌ خودتان‌ را و نيز متحّدان‌ و هم‌ پيماناني‌ را كه‌ پشت‌ سر آنان‌ قرار دارند، و شما آن‌ها را نمي‌شناسيد امّا خداوند آن‌ها را مي‌شناسد - به‌ هراس‌ افكنيد، و هرچه‌ در اين‌ مورد (دفاعي‌) كه‌ راه‌ خداوند است‌ (و عبادت‌ محسوب‌ مي‌شود) هزينه‌ كنيد (كه‌ نفقه‌ واجب‌ است‌) به‌ شما باز پرداخت‌ مي‌شود و لذا از اين‌ بابت‌ مورد ستم‌ قرار نمي‌گيرند. 8/62.
با اندكي‌ دقّت‌ توّجه‌ خواهيد فرمود كه‌ اين‌ آيه‌ يك‌ سياستگزاري‌ دفاعي‌ براي‌ تمام‌ مجتمعات‌ ديني‌ و متناسب‌ با تمام‌ شرايط‌ ومقتضيات‌ زماني‌ و مكاني‌ و حّد اعلاي‌ هماهنگي‌ و كاربردي‌ نوين‌ و در جريان‌ تجديد نظر و توسعه‌ ابزاري‌ /تكنولوژي‌/تاكتيكي‌ و....مي‌باشد زيرا ....
1- حدّاكثر امكانات‌ بايد براي‌ تجهيز نيروي‌ دفاعي‌ مورد استفاده‌ قرار گيرد - در اين‌ خصوص‌ بايد كّل‌ امكانات‌ بالفعل‌ و بالقّوه‌ جهان‌ اسلام‌ به‌ كار گرفته‌ شود: مَاستَطعَتُم‌ من‌ قُوه‌ و...
2- هم‌ دشمنان‌ دين‌ خدا بايد در نظر گرفته‌ شوند و هم‌ دشمنان‌ ملّي‌/سرزميني‌ عدوّاللّه‌ و عدوّكم‌.
3- علاوه‌ بر خود دشمنان‌ ديني‌/ملي‌ بايد در تجهيز قواي‌ دفاعي‌ هم‌ پيماناني‌ كه‌ در مواقع‌ حمله‌ پشت‌ سر دشمنان‌ بعنوان‌ نيروي‌ پشتيبان‌ يا در كنار آنان‌ بعنوان‌ متجاوز قرار مي‌گيرند كه‌ ظاهراً در شرايط‌ عادي‌ براي‌ ما خطري‌ ندارند و خيال‌ ما از بابت‌ آنها راحت‌ است‌ و لذا آنها را دشمن‌ نمي‌دانيم‌: و آخرين‌ من‌ دُونهم‌ لا تَعلَمُونهم‌ اللّه‌ و يَعلَمُهُم‌ - بايد در تجهيز قواي‌ دفاعي‌ در برابر آنها محاسبه‌ شوند و آمادگي‌ داشته‌ باشيم‌. فرض‌ كنيم‌ يك‌ كشور خربي‌ با يك‌ مقدار نيروي‌ مشخص‌ با ما دشمن‌ است‌ امّا كشورهاي‌ ديگر غرب‌ هم‌ با او پيمان‌ دفاعي‌/نظامي‌ دارند در چنين‌ صورتي‌ قدرت‌ دفاعي‌ ما بايد به‌ حدّي‌ قوي‌ باشد كه‌ بتواند تجاوز احتمالي‌ مجموعه‌ آن‌ها را دفع‌ نمايد: تُرهبون‌ به‌ عدوّاللّه‌ و عدوّكم‌ .
4- يكي‌ ديگر از مفاهيم‌ جمله ترهبون‌ به‌...اين‌ است‌ كه‌ شما نبايد در غفلت‌ باشيد تا دشمن‌ بر شما حمله‌ كند و آن‌ وقت‌ به‌ فكر تدارك‌ و تجهيز سپاه‌ بيفتيد، بلكه‌ بايد پيوسته‌ به‌ گونه‌اي‌ آمادگي‌ دفاعي‌ داشته‌ باشيد كه‌ دشمن‌ از ترس‌ قدرت‌ دفاعي‌ شما، حتي‌ انديشه‌ تجاوز به‌ منافع‌ شما را در دماغ‌ خود نپروراند.
5- تأمين‌ هزينه‌هاي‌ دفاعي‌ را بخصوص‌ اگر خزانه دولت‌ كفايت‌ نكند، بصورت‌ نفقه‌ واجب‌ بر همگان‌ مقرر فرموده‌ است‌: و ما تنفقوا من‌ شي‌ء في‌ سبيل‌ اللّه‌، ولي‌ ضمناً تضمين‌ فرموده‌ است‌ كه‌ اين‌ قبيل‌ هزينه‌ها پس‌ از رفع‌ خطر و باز شدن‌ دست‌ دولت‌ اسلامي‌ به‌ شما بازپرداخت‌ مي‌شود و شما از بابت‌ هزينه‌هاي‌ دفاعي‌ مورد ستم‌ قرار نمي‌گيريد: يوف‌ّ اليكم‌ و انتم‌ لا تظلمون‌.
6- هم‌ چنين‌ اگر جمله‌ ترهبون‌ به‌.... دانسته‌ مي‌شود كه‌ نيروي‌ اسلام‌ نبايد يك‌ قدرت‌ تهاجمي‌ باشد بلكه‌ بايد يك‌ قدرت‌ ترساننده‌ باشد تا اصولاً تجاوزي‌ از طرف‌ دشمن‌ صورت‌ نگيرد .
7- چون‌ خطاب‌ عام‌ است‌ هميشه‌ و در هر زماني‌ مصداق‌ دارد و لازم‌ الرّعايه‌ است‌ و بنابراين‌ در هر شرايط‌ و و امكاني‌ كه‌ دشمن‌ باشد بايد قدرت‌ دفاعي‌ اسلام‌ نسبت‌ به‌ آن‌ برتري‌ داشته‌ باشد - في‌ المثل‌ اگر دشمن‌ از بالاترين‌ امكانات‌ علمي‌/صنعتي‌/سياسي‌/تاكتيكي‌..... برخوردار است‌ نيروي‌ اسلام‌ بايد از آن‌ مجهزتر و مدرن‌تر باشد - و تمام‌ شؤن‌ ديگر مسلمانان‌ بر همين‌ مقياس‌ در درجه برترين‌ باشد.
پس‌ اگر امروز براي‌ مثال‌، كشورهايي‌ مانند آمريكا، ژاپن‌، و يا كشورهاي‌ غربي‌ ديگر به‌ لحاظ‌ علمي‌/سياسي‌/صنعتي‌/مدني‌ و ساير شؤن‌ پيشرفته‌ و مدرن‌ شناخته‌ مي‌شوند بايد حقاً وضع‌ به‌ گونه‌اي‌ بود كه‌ قدرت‌ اسلام‌ بر مجموعه آنها از هر لحاظ‌ برتري‌ داشته‌ باشد: و انتم‌ الاعلون‌ كنتم‌ مؤمنين‌.
از اين‌ قبيل‌ مقياسها و اهدافي‌ كه‌ خداوند براي‌ يك‌ نظام‌ اسلامي‌ مشخّص‌ فرموده‌ است‌ مسلم‌ مي‌گردد كه‌ اگر هر مقدار نظام‌هاي‌ ديگر توسعه‌ يافته‌ و نوگرا بشوند نظام‌ اسلامي‌ بايد نوگراتر و توسعه‌ يافته‌تر بشود و اگر چنين‌ نباشد به‌ همان‌ نسبتي‌ كه‌ ضعيف‌تر است‌ قصور متوجه‌ افراد ملّت‌ مسلمان‌ و متوليان‌ آن‌ است‌ نه‌ خود نظام‌ موضوعه‌ آسماني‌ آن‌. پس‌ اسلام‌ وسياست‌ و نيز اسلام‌ و مدرنيته‌ حرفي‌ است‌ و مسلمانان‌ و سياست‌ و مسلمانان‌ و مدرنيته‌ حرفي‌ ديگر است‌.
اگر ما در نظر بگيريم‌ كه‌ خداوند در چهارده‌ قرن‌ پيش‌ مسلمانان‌ را مكلّف‌ فرموده‌ است‌ كه‌ امور خود را بر اساس‌ نظام‌ شورايي‌ قرار دهند ولي‌ چنين‌ نكرده‌اند، امروز هم‌ كه‌ بعضي‌ از مجتمعات‌ اسلامي‌ تا حدودي‌ نظام‌ شورايي‌ را پذيرفته‌اند آن‌ را يك‌ سوغات‌ غرب‌ مي‌دانند و حتي‌ نمي‌توانند بپذيرند كه‌ دين‌ اسلام‌ يك‌ نظام‌ كاملاً سياسي‌ دو بعدي‌ است‌، اين‌ وضع‌ به‌ اسلام‌ مربوط‌ مي‌شود يا به‌ مسلمانان‌؟
حال‌ اگر تصور كنيم‌ كه‌ اگر در چهارده‌ قرن‌ پيش‌ در اجراي‌ امر پروردگار امور مسلمانان‌ بر اساس‌ نظام‌ شورايي‌ قرار مي‌گرفت‌ امروز ما در چه‌ درجه‌اي‌ از مدرنيته‌ و توسعه‌ قرار داشتيم‌، مي‌توانستيم‌ قضاوت‌ ديگري‌ از دين‌ اسلام‌ داشته‌ باشيم‌! مخصوصاً اگر در نظر بگيريم‌ كه‌ اسلام‌، شورايي‌ شدن‌ را براي‌ تمام‌ امور سياست‌ گزاري‌ كرده‌ است‌ نه‌ فقط‌ براي‌ شوراي‌ قانون‌ گزاري‌!: و امرهم‌ شوري‌ بينهم‌ .
براي‌ مثال‌ مطابق‌ اين‌ فرمان‌ خداوند، علاوه‌ بر امور بالا سري‌ نظام‌ اسلامي‌، هرچه‌ را بشود نام‌ «امر» بر آن‌ نهاد مانند امر يا امور دانشگاهها، امور كارخانه‌ها، امور پژوهشگاه‌ها، امور پادگان‌ها، امور خانواده‌ها و.... حتيامر تفسير خود قرآن‌ كريم‌ نيز كه‌ اساس‌ دين‌ اسلام‌ است‌ بايد بر اساس‌ نظام‌ شورايي‌ قرار مي‌گرفت‌ - كه‌ خوشبختانه‌ در ايران‌ اساس‌ كار بنا نهاده‌ شده‌ است‌ و در جريان‌ توسعه‌ مي‌باشد و در انتظار روزي‌ هستيم‌ كه‌ شورا در تمام‌ امور ما حاكم‌ باشد.
هر چند در نظام‌ سياسي‌، قانون‌ اساسي‌ وضع‌ و تصويب‌ و لازم‌ الرّعايه‌ گرديده‌ و مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌ نيز تأسيس‌ گرديده‌ كه‌ به‌ تصويب‌ قانون‌ و نظارت‌ بر امر اجراي‌ آن‌ مي‌پردازند امّا ما بايد كاري‌ را كه‌ پيشينيان‌ مي‌كردند ولي‌ نكرده‌اند انجام‌ دهيم‌، و همان‌ گونه‌ كه‌ اصول‌ و فروع‌ عقايد و اعمال‌ عبادي‌ دين‌ اسلام‌ را استخراج‌ و طبقه‌ بندي‌ و به‌ لحاظ‌ فقاهتي‌ تجزيه‌ و تحليل‌ نموده‌ و به‌ آگاهي‌ مسلمانان‌ رسانيده‌ايم‌ - اصول‌ و فروع‌ عقايد و اعمال‌ مدني‌/سياسي‌ اسلام‌ را به‌ طريق‌ علمي‌ از آيات‌ قرآن‌ كريم‌ و احاديث‌ كاملاً معتبر بوسيله شورايي‌ از دانشمندان‌ صلاحيت‌ دار استخراج‌ و طبقه‌ بندي‌ و اسكولاريزه‌ كنيم‌ و ملاك‌ عمل‌ و عقيده‌ مدني‌/ سياسي‌ نظام‌ اسلامي‌ خود قرار دهيم‌ تا عقيده مسلمانان‌ نسبت‌ به‌ دين‌ اسلام‌ محكم‌تر شود و پيوسته‌ اسلام‌ زير سؤال‌ نا آگاهان‌ از حقايق‌ دين‌ قرار نگيرد.

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه