عمو نوروز روزگار
عمو نو روز زوزگار آی بچه ها بارون داره میباره تااز زمین سبزه و گل بر آره آبا از کوه شیرجه میرن به پایین به هم میگن شومام با ما بیایین از چشمه ها آبا بیرون میخزه نسیم صبح آروم آروم میوزد بادا میاند غبارارا میبرند کبوترا تو آسمون می پرند کبکای دری تودره ها می چمند غمخورکا بهار که شد بی غمند خورشید خانوم از پشت کوه در میاد نوروز که شد وایه هامون ور میاد غنچه ها مثل نوعروس میمونند چهره شونا از ما میپوشونند گلها بروی همدیگه میخندند دستاشونا هم حنا می بندند بلبلا با شادمونی می خونند قدر گل و سبزه هارا می دونند نافه گل عطر به هوا میپاشه منتظر عمو نورو میباشه حوصله ها از انتظار سر میاد تا آم نوروز از پشت کوه در بیاد هر بچه ای این آرزو را داره تاروز نو شادی براش بیاره وقتی بیاد هر جا سرک میکشد زری رو بال شاپرک میکشد به شاخه ها برگ میده و شکوفه به آهووا سرخوشی و علوفه پیرا همه جوون میشند دوباره جوونکا عیدا میشند بیکاره! همه با شادی می شینند پا هفت سین دعا میکنند و میگویند آمین همه بروز نو میخواند هماره آرزوهاشونا خدا بر آره ناظم میگه :بحق شاه مردون مردممونا شادمون بگردون هرکی خدا و مردومی مداره خودش عمو نوروز روزگاره
|