SHAMAMEH.ORG

بامدادان خاور زمین

بامدادان خاور زمین         سراینده  :- جعفر  ناظم رعایا
خوش این روزگاران که باری دگر به خاور شب تیره آمد به سر
زنو آسمان چشمه نور جست رخ قیر گون را به هوراب شست
زخواب گران آسمان کبود به روی زمین چشم ازرق گشود
زمین باسمان دید و در شرم شد زبسیار خفتن در آزرم شد
به پوزش ببوسید روی سپهر وزآن خواست تارهخ نماید به مهر
سپس گفت در گوش فرزند گان به آرامی آن مادر مهربان:-
به خاور دگر جای خفتن نماند مرا گاه لا لای گفتن نماند
چو,بر مامتان رفته شب بس دراز ننازد دگر خفتگان را بناز
چو خورشید در آسمان بر دمید دگر گاه بیدار گشتن رسید
کنون روز فرخنده آغاز گشت ممانید-شب را بود باز گشت
مبادا که بر مام خواری رسد شمارا از آن شرمساری رسد
چو مادر شود رو برو با ستیز به فرزند باشد گه رستخیز
چو باشند قرزندگان راد مرد ز دامان مادر زدایند گرد
بود باختر بد ترین کینه توز نخواهد به ما روشنایی روز
چو گشتید از شیر جانم بزرگ رهانیدم اینک ز چنگال گرگ
چنان "هوشداری" به گفتار بود که سستی ز اندام آنان زدود
به هر سو گروهی به پا خواستند به میدان بسی رسته آراستند
زنای یکایک بر آمد غریو ببستند راه ستم پیشه دیو
نکر دند در گوشمالش درنگ وریدش فشردند و نایش به چنگ
به هر دیو بد خوی شوم دژم ببستند راه دم و باز دم
اگر زخم خوردند و دادند خون نرفتند از راه مردی برون
به لابه گرایید هر دیو شوم مگر تا گریزد از این مرزو بوم
شوند آن دد ودیو بیداد گر پناهنده ی جادوی باختر
جوانان نگشتند پیمان شکن به کین خواهی مادر از اهرمن
رسیدند مردانه در آزمون به پیروزی و سرفرازی برون
زکردار مردان نیکو سرشت جهان میشود رشگ باغ بهشت
مرا هست باور که خیزی چنین بو د پیش تازی به میدان دین
به خاور رسد روز را چیرگی رسن باختر را شب و تیرگی 
                  بود راستی نیرویی چیره دست به ناراستیها رساند شکست

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه