در سابق بيان داشتيم كه نظامات شناخته شده تمام كشورهاي جهان برا صول رهبري ، اجرائي قانون يا سياست گزاري و قضائي متّكي ميباشند .
آنچه معروف است اينست كه حكومتهاي مردمي برسه قوّه متكّي ميباشند بنام شوارائي يا فانونگزاري اجرائي يا هيأت دولت و قضائي يا دادگستري و معمولاً آنهائي كه خود را دموكراتي ميدانند ذكري ازنيروي رهبري بميان نمي آورند د رحاليكه بين آنان نيروي رهبري در پس پرده تظاهر و نفوذ بسيار دارد ـ به تضيحات قبلي ما درمورد رهبري نامرئي سرمايه داران و كارخانهدارها مراجعه نمائيد.
روش پسنديه اي كه تمام مصلحان اجتماع برآن اتفاق دارند انيست كه مردم هر منطقه اي آزادانه نمايندگاني شايسته انتخاب و تمركز شوراي اغرام نمايند تا آنها براي انتخاب هيأت دولت و تشكيل حكومت و برقراري نظام دادگستري و قضاوت اقادم و قوانين مورد نياز جامعه خود را مطابق قانون و نظام حكومتي نظارت نمايند يك چنين نظامي كه براساس آراء مردم مبتني ميباشد مورد قبول تمام ملل جهان است و كسي برآن ايرادي نخواهد داشت .
حال بايد به بينيم يك چنين نظامي سياسي هست يا نيست ؟
در اينخصوص بايد به تعريف كلمه سياست بپردازيم تا سياسي بودن و سياسي نبودن اين نظام مشخصّ گردد .تعاريفي كه لغت شناسان از كلمه سياست بيان كردهاند مختصراً به قرارزيراست .
1 - السيّاسه : استصَلاح الخَلقَ بارشادهم الَي الّطَريق المُنجّي في العامل والآجل : سياست يعني اصلاح طلبي در امور مردم باارشاد آنان براه ترقي و تعالي دركوتاه مدت و درازمدت .
2 - فَن الحكُم وَ ادارة اعَمال اّلدُولَة الدّاخليَةَ والخارجيّه : هنر يا دانش حكومت و اداره امور داخلي و خارجي .
هيَ الّتي يُحّق بُمقتضاهاَ لكْلّ وَطَنّي اَن يُشْركَ في ادارَة بلاده : سياست آنست كه به هر تبعه كشوري حق داده ميشود تا در اداره كشورش مشاركت داشته باشد .
Policy : I - The art of manner or regulating or guiding .
سياست :
1 - هنر يا فنّ روش اصول يا قواعد يا هدايتگري
2 - The method and forms wherely a country's
government or lusiness is curried on .
2 - شيوه و نظامي كه بوسيله آن حكومت يك كشور يامقررات تجارت و حرفه اي به اجرا در مي آيد .
3 - a system of administration guided more by interst than by pnincirle :
3 - نظام مديريت يا تدبيري كه بيش از آنچه بوسيله اصول قانون هدايت شود براساس بهره جوئي ياتوسعه طلبي استواراست .
خلاصه تعاريف مذكور عبارت از :-
سياست يعني دانش و هنر توسعه طلبي براي اصلاح امور مردم اجتماع با هدايت و ارشاد آنان به راه ترقي و تعالي و مشاركت دادن آنان در امور كشور داري و حكومت و تدابير اجرائي .
بديهي است كه هر موضوعي تخصصّي و علمي شود يك سلسله تعاريف و واژه هاي تخصّصي بتدريج براي آن وضع مي شود و روي هم انباشته مي شود و بدين ترتيب از زبان محاوره اي غامّه فاصله مي گيرد و لذا فهم تعاريف آن براي غيرمتخصصان شكل مي گردد و اين حادثهاي است كه گاهي مورد سوء استفاده اشخاص مغرض هم قرار مي گيرد .
در بحثهاي تخصصي ميان دانشجويان پسنديده است تا اصطلاحات تخصصي را هر چه بيشتر در مكالمات خود بكار ببرند تا بخوبي در ذهن آنان جابگيرد ولي آنگاه كه با عامّه مردم روبرو مي شوند بنظر مي رسد كه بهتر آنست تا به زبان مردم سخن بگويند : چونكه با طفلي سرو كارت فتاد پس زبان كودكي بايد گشاد.
چه نمونه و اسوه خوبي بود حضرت امام خميني قدس سرّه كه با و جوديكه سخنانش كلاً ترجمان كلام خدا بوده وقتي سخن مي گفت مردم مي فهميد و دانشمندان هم منافع كلام او را درمي يافتند و لذا كسي از سخنان ايشان به زحمت نمي افتاد و هر كس به فراخوار استعداد خويش بهره مي برد .
امّا در مقابل كساني هم هستند كه سعي مي كنند در كلام خود قلمبه سلمبه ترين اصطلاحها و واژه ها را بكار گيرند تا با فضل فروشي خود ديگران را تحت تسلّط در آورند امّا تصوّر باطل !
به داستان زير هر چند ممكن است ساختگي باشد توجّه فرمائيد :
گويند در زمان قديم طلبه اي كه تازه مقدماتي از زبان عربي را تحصيل كرده بود صبح زمستاني در كوچه اي به هيزم فروشي برخورد . به او گفت : اين محموله حطب را كه بر حمار حمل مي كني به كم مبلغ مبالغه مي كني ؟ هيزم فروش پرسيد : عمو چه مي گوئي؟
طلبه باز هم جمله را از مخرج كامل اداء كرد.
باز هيزم فروش چيزي نفهميد و رفت رفت كار به مشاجره و عصبانيت كشيده شد .
شخصي كه از كنار آنها مي گذشت قضيه را فهميد و به هيزم فروش گفت : عمو ، اين آقا مي پرسد : با هيزمت به چند ؟........
داستان خواستاران جدائي دين از سياست هم همينگونه است
دينها سياست را موضوعي مي نمايانند ورائي فهم و ادارك و اعمال و شئون مردم و حتي وراي مفاهيم و تعاليم قرآن و دين و بهمين علّت اصرار دارند كه بايد از دين جدا شود چون بزعم آنان آنچه را سياست مي تواند به مردم بدهد دين نمي تواند !
اينها با اين قبيل كلي گوئيها مي خواهند در ذهن مردم شبهه ايجاد كنند . تا اگر به فرض هستند خود را مطرح كنند و اگر معرض هستند نظام كشورهاي بيگانه راه براي ايجاد زمينه سلطه پذيري !
اگر چنين نيست بايد صادقانه بگويند چه چيزي در سياست هست كه در دين نيست امّا اگر كسي از ما بخواهد تا تعاريفي از سياست عرضه بداريم مي گوئيم :
سياست عبارت است از اينكه :-
1 - كشاورز بهترين بذر را براي مناسبترين زمين انتخاب كند . زمين را در وقت لازم شخم بزند و به اندازه كافي كود بدهد و در اول فصل كشت كند و تجارب و اطلاعات كافي از نحوه كاشت ، داشت و برداشت تحصيل كند و علفهاي هرز آفاترا مانع شود . پيش از اينكه نوبت آبياريش فرارسيد ـ بندهاي مجراي آرا برادراد و علفهاي هرز را از داخل جوي بزدايد و آنرا بطور يكسان به تمام سطح مزرعه برساند ، نه كم آب بدهد كه كشت از رشد و نمو بازماند ونه زياد آب دهد تاساقه ها رنگ آب بگيرد و ريشه ها به گندد و زحماتش بهدر رود پيوسته در فكر بوبود شيوه كشاورزي و برداشت بيشترين و مرغوبترين مقدار و نوع محصول از واحد سطح با كمترين هزينه و رنج باشد .
2 - چوپان مسير و مينگاه گرگان و دزدان و بهترين مرتع و چراگاه و مناسبترين آغلها و فصل بريدن پشم و شيوه دوشيدن شير و تهيه بهترين نوع كره و پنير و كشك و قارا و....بداند و در تلاش اصلاح نژاد و افزايش بهره وري باشد .
3 - كارخانه دار تفاوت ارزش افزوده توليدات كارخانه را از مواد خام محاسبه كند مطمئن ترين ماشنين آلات و امزار را تدارك و در اختيار كار گران مجّرب و كارمندن متخصص قرار دهد ، و با آنان رابطه حسنه و صادقانه برقرارنمايد .
مطمئن ترين منابع و بازار تهيه مواد خام را و بهترين بازار فروش توليدات كارخانه را بشناسد و نه بابد حسابي كلاه و فروشنده را بردارد و نه با قالب كردن جنس نامرغوب سرخريد را منصرف كننده كلاه بگذارد تا در نتيجه خبث هردو از دست بدهد .
سهمي از در آمد در آمد را براي جبران استهلاك تأسيسات و ماشين آلات و سهمي را براي جلب قلوب كاركنان و سهمي را براي تحقيقات و بهبودي توليد وروش و نوآوري اختصاص دهد نه آنمقدار زياد مواد خام تدارك بيند كه در انبارهايش انباشتگي ايجاد گردد وسرمايهاش را كد بماند و نه آنمقدار كم فراهم كند كه در تنگناها كارخانه اش بخواهد نوسانهاي بازار را در فصول مختلف چه از لحاظ تدارك مواد خام و چه از لحاط فوش توليدات بشناسد و به نحوه شتاب جريانات انواع مواد و محصولات و نرخ تورّم ترقي حقوق و دستمزدها در منطقه عملياتي خويش و نيز در مناطق همجوار آگاهباشد .
تدابير خود را درعوض رقابت با همكاران و فريب دادن خواست و سليعه مصرف كنندگان در بهبود بخشيدن مداوم كلاي خويش و جلب اطمينان مشتريان بكارگيرد و ...
3 - حكومت بداند كه خود مبعوث مردم مردم است نه مالك الرقاب آنان و بديجهت جلب قلوب آنانرا سرلوحه برنامه هاي خويش قرار دهد ـ دين و مذهب و عقيه و فرهنگ آنانرا محترم بداند و فرصتهاي لازم را براي ابراز عقيده و اظهار وجود و استعداها فراهم كند قدرت تحمل آنها را بشناسد نه چندان باج و خراج و ضع كند كه امور آنان دچار اشكال شود و نه چندان در جمع ماليات از دارندگان تسامل كند كه خزانه تهي گردد و اختلاف طبقاتي تشديد گردد .
بيشتر از هرچيز در تنظيم وتصويب قوانين و سواس بخرج دهد و بيشتر از هركس خود به قوانين احترام گذارد .
نسبت به بزهكاران سختگيرو برحم و در مورد درستكاران مشوقّ و حقشناس باشد . بدخواهان را زعم ازخودي وبيگانه دست كم نگيرد و نهيز بيش ا زحد بزرگ نشمارد و موجبات تتحريك آنها را بازبان و عمل فراهم نكند و سير پيشرو ملك و ملت را درخشم همسايگان و بيگانگانخطر آفرين نماياند و اطمينان آنهارا به حسن همجواري و سودمند بودن روابط فيمابين جلب نمايد .
كارها را به كاردانها بسپارد و ضوابط را با روابط مخدوش نكند . شايسته وحق خود مداينه گران و چاپلوسانرا براند و حقگويان و مخلصظانرا بخواند و بمقام برساند وبوضع موجود بسنده نكند و پيوسته طرحهاي توسعه و ترقي در دست اجرا داشته و به تحقيق و تدوين طرفهاي نو آينده ساز بپردازد و ... اگر از آنچه بسيار است و نگفته ايم وآنچه بطور نمونه و خلاصه گفتيم بخواهم خلاصه گيري و جمع بندي كنيم سياست عبارت ميشود از :
1 - پندار نيك ـ يعني تدبير تدابير براي ترقي و تعالي
2 - كردارنيك ـ يعني اجراي تدابير نيك
چون مطابق عرف بين الملل در ممالك آزاد رأي و نظر اكثريت كارسا شناخته مي شود پس ناگزير بايد در كشورهاي اسلامي نظر اكثريت مردم كه مسلمان هستند ملاك قضاوت قرار گيرد و چون بي هيچ شبهه اي نظير و خواست مسلمامنان اجراي آزاداند حدود و قوانين ديني آنان است كه نشأت گرفته از آيات آسماني يعني قرآن است ـ پس كتاب قانون اساسي كشورهاي اسلامي قرآنست كه هر قانون و نظامي بايد بر اساس مفاهيم آن وضع و اجرا و مراعات گردد .
حال كه چنين است و هيچ آزاده و آزاديخواهي نميتواند منكر آن بشود بايد بررسي كنيم كه چه رابطه اي هست بين پندار نيك و كردار نيك كه خلاصه يك سياست قابل قبول است ، با مفاهيم قرآن ، كه قانون اساسي دين مسلمانان است ما به ببينيم آيا دين بايد از سياست جدا باشد يا اينكه دين همان سياست است ؟ : -
بَلي مَن امثلي وَجَههُ للّه وَ هُوَ مُحسنٌ فلَهُ اَجرُهُ عند رَبَّه وَ لا خوف عَلَيهم وَ لا هُم يحزنون : آري هر كس نيّت خود را خالص و خدائي كرد در حاليكه به نيكوكاري پردازد پس او پاداش عملش نزد پروردگارش خواهد بود و ( چنين كساني ) نه گرفتاري ترسي مي شوند و نه اندوهي خواهند داشت (106 بقره)
جمله اَسلَمَ وَجهَهُ للّهً يعني پندار نيك و جمله وَ هو مُحسنَ يعني كردار نيك .
جمله ، فَلَهُ اَجْرَهُ عندَ رَبِّهُ يعني چنين شيوه تفكّر و عملي (پندار و كرداري ) نزد خداوند شايسته پاداش است و جمله وَ لا خَوف عَلَيهم وَ لا هُم يَحزنون يعني چنين سياستمداراني بدون هراس و اندوه از عواقب عمل خود ، و كيد خودي و بيگانه در امان خواهند بود .
اكنون به مقايسه يك نظام سياسي قابل قبول همگان با دين كه بنظر ما يك سياست الهي جامع و كافي براي سعادت مؤمنان در هر دو سراي است بپردازيم.
در سابق گفتيم كه يك نظام سياسي قابل قبول عبارتست از رهبري ، قانونگذاري ، اجرائي و قضائي .
اجزاء يك نظام شناخته شده قرينه آن از نظر قرآن
1 - رهبري = (آيه 62 سوره نساء) يا ايها الذّين آمنوُا اَطيعوُا اللّه و اَطيعوُا الرَسول وَ اولي الاَمر منكُم فَان تَنازَعتُم في شَيءٍ فَرُدوُّهُ الَي اللّه وَالرَسول ان كُنتُم تُؤْمنوُن باللّه وَ اليَوم الآخر ذالكَ خيرٌ و احسن تأويلاً :اي كسانيكه ايمان آوردهايد از خداوند و پيغمبر و اولي الامر (رهبر) خويش فرمان پذيرد و هر گاه در چيزي منازعه داشتيد پس آنرا به خداوند (قرآن ) و پيغمبر (سنت پيغمبر) احاله كنيد اگر به خداوند و روز واپسين ايمان دارند (چنين روش و نظامي ) بهتر و ثمربخش تر و اساسي تر است (62 نساء) . اينكه در جمله : فَرُدوُهُ الَي اللّه وَالرَسوُل نام اولي الامر را تكرار نكرده است اين معني را مي رساند كه اولي الامري واجب الاطاعه است كه بر اساس قرآن و سنت حكم كند ، لذا ضرورتي نداشت كه بعد از نام خداوند و پيغمبر نام اولي الامر را تكرا كنيد .
2 - قوه قانونگذاري = (36 شوري) وَ الذّينَ استَجابوُا لرَهَّم وَاقاموُا الصِّلوةَ وَ اَمرُهُم شوري بَينَهُم وَ مما رَزَقناهُم يَنفُقوُن : (و مؤمنان ) كساني هستند كه (فرمان) پروردگارشان را مي پذيرند و نماز را (پرستش خداوند را ) بر پاي مي دارند و امر خود را به شوري مي گذارند و از آنچه ما به آنها روزي مي دهيم انفاق مي كنند (36 شوري ). در اين آيه ملاحظه ميگردد كه تكليف بندگان خداوند چهار گونه مشخص شده است .
1 - استجابت يا اطاعت امر پروردگار
2 - اقامه نماز يا پرستش پروردگار
3 - حل و فصل و اداره امور مردم نظام شورائي
4 - انفاق از درآمد ـ كه دامنه اش وسيع است مانند هزينه هاي تجهيز قواي اسلام كه آنرا انفاق شمرده است به ذيل آيه 62 انفال مراجعه فرمائيد : وَ ما تُنفقوُا من شَيءٍ في سَبيل اللّه يُوِّف اليكُم وَ اَنتُم لاتُظلمون . بنظر مي رسد علت اينكه در آيه 36 شوري تليف مسلمانانبه اجابت فرمان پروردگارو اقامه نماز و نظام محدود گرديده و در آن ذكري از اجابت فرمان از پيغمبر واولي الامر به ميان نيامده است اين است كه درحضور پيغمبر و اولي الامر مفاد آيه 62 سوره نساء بايد اجرا ميگرديد كه نيازي به نطام شورائي وجود نداشته است زيرا خود پيغمبر از طريق و بهدايت وحي حكومت را اداره نموده است و نظر خواهي از مسلمانان بزارد بسيار نادر ، مانند يقين محل خنك احد يا شيوه دفافي در جنگ خندق و امثال آنها محدود بوده است ، اما براي نسل از رحلت آنحضرت و غيبت اولي الامر برقرار كردن نطام شوارائي در اجراي امر پروردگار و تشريع شده است نكته مهم اينكه چون تشريع نظام شورائي در اين آيه (36 شوري) در رديف اجابت فرمان خداوند واقامه نماز وقبل از انفاق كه در فقره واجب هستند ( اتفاق از نظر اشتعال بر خمس و زكوه هزينه هاي دفاعي و نفقه عيال واولاد ) قرار داده شده است احتمالاً ميتوان گفت كه برقراري نظام شورائي در كشورهاي اسلامي در غيبت اولي الامري كه منصوب از طرف خدواند است يك امر واجب شمرده شده است .
اگر خداوند بخواهد مادر مورد اولي الامر درجاي مناسب ديگري بيشتر بحث خواهيم كرد اماآنچه در اين بحث ميتوان خلاسه گفت اينست كه مطابق تربيب مذكور در آيه 62 سوره نساء كه ابتدا اطاعت از خداوند رسول و بلافاصله اولي الامربيان شده است منظور اولي الامري است كه از طرف خداوند بوسيله پيغمبر در خاندان بلافصل آنحضرت تثبيت گرديده است و چون در آيه 36 شوري ذكري از حضرت رسول واولي الامر نشده و در عوض امر مسلمان به شوري احاله شده است اشاره باين نكته دارد كه در غيب ولي امر كه حضرت رسول معرفي فرموده است بايد برگزيده شود و نمونه شايسته آن روايدي است كه در نظام اسلامي ايران به اجرا درآمده است .
در اين نظام مردن علاوه بر نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان براي قانونگذاري ، اعضاء شوراي خبرگان را نيز انتخاب ميكند و اين شوري در مورد انتخاب و معرفي رهبر اقدام ميكند كه بنظر، يا مفاد آيات مطابقت كامل دارد
قوه اجرائيه = ( 247 و 248 بقره) اَلَم تَرَالَي المَلاَء من بَني اسْرائيلَ منْ بَعْد مُوسي اذْ قالوُا النَبيٍ لِّهُمُ ابَعثْ لَنا مَلكاً نُقاتل في سَبيل للّه قال هَل عَسيتُم انْ كُتبَ عَلَيكُم القتال اَلاّ تُقاتلوا قالوا وَ مالَنا الاّ نُقاتلَ في سَبيل اللّه وَ قَدْ اَخَْرجْنا من ديارنا وَ اَبْنائنا فَلَمّا كُتبَ عَلَيْهم القتالُ تَوَلوا الاّ قَليلاً منْهُم وَاللّه عَليمُ بالظالمينَ وَ قال لَهُم نَبيهُمُ انَّ اللّه قَد بَعَثَ لَكُم طالُوتَ مَلكاً قالوُا اَنّي يكُوُن لَهُ و اَلمُلكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ اَحَقّ بالمُلك منهُ وَ لَمْ يْؤتَ سَعَةً مّنَ المال قالَ انِّ اللّه اصْطَفيهُ عَلَيْكُم وَ زادَه بَسْطَةً في العلم وَ الجسم وَ اللّه يُؤتي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللّه واسعُ عَليمُ
آيا (به شيوه عمل ) اشراف بني اسرائيل بعد از رحلت موسي نمي نگري آنگاه را به پيغمبري كه داشتند گفت : براي ما شاهي برگزين كه زير فرمان او به جهاد در راه خداوند بپردازيم .( پيغمبرشان) گفت آيا چنين خواهد بودكه اگر جهاد (در راه خداوند ) برشماواجب شد جهاد نكنيد ؟ گفتند : مارا نزد كه در راه خداوند جهاد نكنيم خاصّه اينكه ما و فرزندان از خانه ها خود رانده شده ايم ؟ (يعني اگر براي رضاي خداوند جهاد نكنيم حداقل براي احقاق حق خود و پس گرفتن سرزمين و خانه هاي خود كار زار خواهم كرد ) . پس آنگاه كه جهاد برآنان مقرر و واحب شد سرپيچي كردند . مگر تعداد كمي از آنان و خداوند ستمگرانرا ميشناسد . پيغمبر شان با آنان گفت : خداوند (بطور غيرقابل اعتراضي) طابوت را به پادشاهي براي شما برگزيده است . گفتند : از كجا و چگونه او شايستگي سلطنت برمارا دارد درحاليكه ما از او شايسته تريم و باد گشايش و امكانات مالي داده نشده است ؟ (پيغمبرمان ) گفت : خداوند اورا قاطعاً به سلطنت برشما برگزيده است و اورا در دانش ( سياست و فرماندهي ) و توان جسمي برخوردار و فزوني بخشيده است ( اين را هم بدانيد)كه سلطنت مال خداوند است آنرا بهركه بخواهد مي بخشد و خداوند گشايش دهندهاي است دانا . (247 و 248 بقره)
بعضي هدايتها و اشارات اين آيات بشرح زير است :
1 - جمله الم تر الي الملأ من بني اسرائيل به اين معني است كه : براي تعيين حكومت بعد از رحلت پيغمبر و غيبت اولياء امر بايد به تنبيه بني اسرائيل چگونه عمل كردند شماهم بهمان شيوه عمل كنيد ، وكه اوصياء او مي باشند توضيح داده است كه شيوه عمل آنها اينگونه بود كه اشراف يا نمايندگان قوم نزد رئيس دين (بني ) خود رفتند تا كسي رابراي سلطنت معرفي نمايد. 2 - جمله وَ ما لَنا اَلاّ نُقاتلَ في سَبيل اللّه وَ قَد اُخرجنا من ديارنا وَ ابناءنا صراحت دارد كه دفاع از يار و ديار و سرزمين مصداق جهاد في سبيل اللّه است .
3 - جمله وَ اللّه يُؤتي مُلَكهُ مَن يَشاءُ : صراحت و تأكيد دارد كه سلطنت مال خداوند است و بهر كه مي خواهد مي دهد، و روش پسنديده هم بشرح اين آيه و آيات ديگر اينست كه در غياب پيغمبر و اوصياء او سلطنت از طريق پيشنهاد نمايندگان مردم و تصويب رئيس دين تعيين گردد .
بنابراين سياست برقراري نظام حكومت از نظر قرآن و دين حدّاقل در كشورهاي اسلامي بايد بطريق شورائي و بر اساس هدايتهاي قرآن باشد - مگر اينكه كساني بگويند : نه سلطنت مال خداست و نه خدا حق وضع چنين سياستي را دارد و تعيين تكليف و خط مشي مردم حق خواستاران جدائي دين از سياست است ؟!
4 - قوه قضائيه = (25 حديد)
لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بالبيّنات وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الكتابَ و الميزانَ ليَقوم النّاسُ بالقسط وَ اَنزَلنَا الحَديدَ فيه بَأَسٌ شَديدٌ وَ مَنافعُ للنّاس وَ ليَعلَمَ اللّهُ مَن يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بالغَيب ، انِّ اللّه قَوّيٌ عَزيز :-
محقق بدانيد كه ما پيامبران خود را با منطق و فصاحت و بلاغت هاي روشنگر فرستاديم و كتاب و ميزان براي آنان نازل كرديم تا مردم به دادگستري بپاخيزند و اين را آفريديم كه در آن هم آسيب رساني سخت است و هم سودها برا ي مردم . تا خداوند مشخص كند كساني را كه (دين) او را و پيامبرانش را از صميم قلب ياري مي كنند . بدرستيكه خداوند توانائي است با عزّت (25 حديد)
اين آيه كه در تعريف قوه قضائيه و عوامل و اصول آن نازل شده است ـ خداوند را سپاسگزار و طراح نظام دادگستري و پيامبران را بيانگزار قضاوت و قرآن و ميزان را كتاب قوانين و نمونه و الگوي عدالت و اين را كه نمودار نيروي قاهره است تكيه گاه و وسيله اجراي عدالت معرفي نموده است تا ياوران صميمي دين از مدعيان باز شناخته شوند . طبق تصريح اين آيه دو چيز اساس و اصول دادگستري را مشخص مي نمايد اوّل قرآن كه كتاب قانون مسلمانان است دوم ميزان كه شيوه كردار پيامبر و اوصياي او (سنت) مي باشد و لذا دادگستري نيز از اصول مسلّم دين است .
بطوريكه در پيش توضيح داديم نظامهاي قابل قبولي زمان ما كه عصر يك تمدّن مترقي شناخته مي شود بر اساس چهار اصل رهبري ، شورائي ، اجرائي و قضائي استقرار دارد .
ما بعنوا نمونه و مقابله با اصول مذكور پنج آيه از آيات بسيار را از قرآن انتخاب و سرفصل گونه در برابر اصول مذكور بشرح زير قرار داديم و ترجمه و توضيحي خلاصه در برابر آنها نگاشتيم :-
1 - رهبري = آيه 62 سوره نساء
2 - قوه قانونگزاري = آيه 36 سوره شوري
3 - قوه اجرائي = آيات 247 و248 سوره بقره
4 - قوه قضائيه = آيه 25 سوره حديد
توجه فرمائيد كه اين آيات را ما براي سهولت امر به عنوان سرفصل انتخاب كرده ايم ولي تمام آيات قرآن هم مقدمه و سرفصل هستند هم متن و تفصيل و هم سند ودليل وهم نتيجه وجمع بندي هم عقب و شأن نزول را و هم شيوه اجرا را و هم پاداش و مكافات را و تعيين و تعريف مينمايند .
اگر با دقت به همين آيه 25 جديد توجه كنيم باين نتيجه ميرسيم كه علت و دليل بعثت پيامبران و تأئيد آنان و انزال كتب آسماني و برقراري ميزان براي و ضع نظام دادگستري ميان انسانها است : ليقَومَ النّاسُ بالقسط و تشويق انسانها بسوي تكامل و تعالي : وَ ليَعَلَم اللّه مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بالغيب ونيز تهديد ضمن باتيه چون بايد بين انسانها عدالت برقرار گرد تا بتوانند مدارج كمال و تعالي را به پيمايند هر كس برخلاف عدل و انصاف به ستمگري بپردازد بايد بانيروي قهريه مجازات شود : وَ اَنزَلناَ الحديد فيه بأس شدَيدُ و چون ممكن است بعضي ساده اند يشان به مجازات سخت قانون شكنان متعرض باشند و به آنان تذكرداده است كه در اجراي مجازات قانون شكنان منافع عمومي نهفته است : و منافعُ للنّاس و سرانجام در آخر آيه با ذكر جمله ، انّ اللّه قَويَّ عَزيز تهديد كرده است كه اگر نظام داد گستري و دين و قانونه مراعات نگردد و هرج ومرج و استبداد و خود كامگي برقرار شود خداوند « قوي و عزيز» است و توي سر چنين مردمي خواهد زد؟!
حال اگر ، بخواهيم سياست را از ديانت جداكنيم و خود را مسلمان و معتقد به قرآن هم بدانيم تكليفمان با اين قبيل آيات چه ميشود ؟
در اينصورت چون سياست جدا ميشود و كساني خود را سياستمدار ميدانند ميبايست براي نظام دادگستري مردم سياستگزاري كنند بنابراين نتيجه ميشود كه خداوند نبايد سپاسگزاري ميكرد و بنابراين آيه و آيات مشابه آن بايدازاول نازل نميشدند و حال كه نازل شده اند بايد از درجه اعتبار حذف شوند !
در چنين و ضعيتي كنگره اي از سياستمداران كه دين شناس هم هستند (؟!) تشكيل ميشود و به بررسي آيات قرآن ميپردازند تا آياتي را كه بانظام اجتماع ياسياست مربوط ميشوند مشخص كنند تا در يابند پايان كنگره بي اعتباري آنهارا اعلام كنند .
بنظر ما تمام مباحات چنين كنگره اي غير ضروري و مايه اتلاف وقت آنها ميباشد زيرا تمام آيات قرآن كه اساس دين برآنها استواراست مربوط به نظام و سياست اجتماع و ملتها است و لذا كار چنين سياستمداراني احمقانه و بيهوده است و ميتوانند يكباره حرف آخر را درهمان ابتدا بگويند و خود و مسلمانانرا راحت كنند ! چون ما هنوز اين قبيل انسانها سلب نكرده ايم اظهار نشان را ناشي از بيدقتي در مفاهيم قرآن ميدانيم تصور نميكنيم كسي « مخصوصاً از بين باسوادان » باين درجه از انحطاط فكري و اخلاق علمي رسيده باشد ـ نسبت باآنان احساس ترحم ميكنيم و لذا براي توجه آنان به حقايق و نيز توجه دادن رهروان راه دين به پرتگاهي كه اينقبيل اشخاص دانسته در راه آنان مي كنند بعضي از آيات را كه صراحت دارند اصول رهبري ـ شورائي ، اجرائي و قضائي ملتهاي را كه مجموعه سياست آنها است خداوند طرح و ضع و نازل فرموده است از كلام اللّه مجيد استخراج و در فصول بعد بنظر ميرسانيم و با استعانت و هدايت خداوند در حد بضاعت ناچيز خود ترجمه و توضيحاتي برآنها مي افزائيم .