SHAMAMEH.ORG

قوه قضائیه

وَ ما اَرسَلنا من‌ رَسول‌ٍ الّا ليطاع‌َ باذن‌اللّه‌َ وَ لَو اَنِّهُم‌ اذ ظَلَموُا انفُسَعُم‌ جاؤك‌َ فَاستَغفرُاللّه‌َ وَاستَغفرَلَهُم‌ الرِّسول‌ لَوَجَدُاللّه‌َ تَوّاباًرَحيماً - فَلا وَ رَبُّك‌َ لا يُؤمنون‌َ حَتّي‌يَحكموك‌َ فيما شَجَرَ بَينَهُم‌ ثُم‌ِّ لا يَجدوا في‌ اَنفُسهرم‌ حَرَجاً ممّا قَضَيت‌َ وَ يُسِّلموا تَسلياً : - ما هيچ‌ پيغمبري‌ را نفرستاديم‌ مگر براي‌ اينكه‌ با خواست‌ خداوند اطاعت‌ و فرمانبرداري‌ شود و اگر آنها آنگاه‌ كه‌ بر خود ستم‌ مي‌كردند نزد تو مي‌آمدند و از خداوند آمرزش‌ مي‌خواستند و پيغمبر برايشان‌ آمرزش‌ مي‌طلبيد مسلّماً خداوند را آمرزنده‌ و مهربان‌ مي‌يافتند .
پس‌ نه‌ (هرگاه‌ چنين‌ نكنند) قسم‌ به‌ پروردگارت‌ كه‌ ايمان‌ ندارند تا اينكه‌ تو را در اختلافاتي‌ كه‌ ميان‌ آنان‌ پديد مي‌آيد به‌ حكومت‌ بپذيرند و پس‌ آنگاه‌ نيز از داوري‌ تو قلباً ناخشنود نباشند و (داوري‌ را) بي‌چون‌ و چرا گردن‌ نهند . (67 و 68 نساء)
بطوريكه‌ خواننده عزز ملاحظه‌ مي‌فرنمايد مطابق‌ آيه دوم‌ (68 نساء) خداوند سوگند خورده‌ است‌ كه‌ دين‌ كسي‌ محقّق‌ نمي‌شود مگر اينكه‌ در اختلافاتي‌ كه‌ بين‌ او و ديگران‌ بوجود مي‌آيد داوري‌ حضرت‌ رسول‌الله‌ را بپذيرد و با خشنودي‌ خاطر گردن‌ نهد و تسليم‌ قضاوت‌ باشد .
پس‌ استقرار ايمان‌ در قلوب‌ مسلمانان‌ مشروط‌ است‌ به‌ قبول‌ داوري‌ و قضاوت‌ حضرت‌ رسول‌الله‌ و قبول‌ و تسليم‌ در برابر حكم‌ آن‌ حضرت‌ . و چون‌ رسول‌ معمولاً از خود چيزي‌ نمي‌گويد و حكمي‌ صادر نمي‌كند مگر در محدوده اموري‌ كه‌ به‌ آنها رسالت‌ دارد . حضرت‌ رسول‌الله‌ هم‌ بطور اولي‌ و دقيقاً بر طبق‌ آياتي‌ كه‌ بر آن‌ حضرت‌ نازل‌ مي‌شده‌ است‌ بين‌ مسلمانان‌ داوري‌ مي‌نموده‌اند چنانچه‌ مي‌فرمايد : وَ ما يَنطق‌ُ عَن‌الهَوي‌ - ان‌ هُوَ الّا وَحي‌ٌ يوحي‌ : - (رسول‌الله‌ ) به‌ خواهش‌ نفس‌ سخن‌ نمي‌گويد - (سخن‌ او) نيست‌ مگر وحيي‌ كه‌ نازل‌ مي‌شود . پس‌ قضاوت‌ بر اساس‌ وحي‌ است‌ كه‌ عمدتاً در قرآن‌ براي‌ اينكه‌ در دسترس‌ مسلمانان‌ قرون‌ بعد باشد ثبت‌ و ضبط‌ گرديده‌ است‌ .
امّا چون‌ فهم‌ مظالب‌ قرآن‌ براي‌ عامه مسلمانان‌ ميسر نبوده‌ و نيز آيات‌ قرآن‌ در مدت‌ 23 سال‌ و بتدريج‌ و مناسبتهاي‌ گوناگون‌ نازل‌ مي‌شده‌ و به‌ حضرت‌ رسول‌الله‌ تعليم‌ داده‌ مي‌شده‌ و مفاد آنها اجرا و عملي‌ مي‌گرديده‌ است‌ و لذا دين‌ اسلام‌ بتدريج‌ بر دو اصل‌ كه‌ در عين‌ حال‌ واحد هستند استوار گرديده‌ است‌ :
1- كتاب‌ خداوند 2- سنّت‌ رسول‌الله‌
و چون‌ سنّت‌ حضرت‌ رسول‌الله‌ اعمالي‌ بوده‌اند كه‌ در مناسبتهاي‌ دوران‌ رسالت‌ بر اساس‌ مفاهيم‌ كتاب‌ خداوند اعمال‌ مي‌شده‌اند از اين‌ جهت‌ سنت‌ در حقيقت‌ تجسم‌ عملي‌ مفاهيم‌ كتاب‌ خدا مي‌باشد و لذا با كتاب‌ يكي‌ است‌ .
چيزي‌ كه‌ در اينجا به‌ عنوان‌ موضوعي‌ معترضه‌ ضرورت‌ به‌ توضيحاتي‌ دارد اختلافي‌ است‌ كه‌ بين‌ ما و برادران‌ اهل‌ سنت‌ بوجود آمده‌ و به‌ وسيله بدخواهان‌ اسلام‌ بتدريج‌ به‌ يك‌ اختلاف‌ بزرگ‌ و ظاهراً حل‌ نشدني‌ تبديل‌ شده‌ است‌ و آن‌ حديث‌ معروف‌ ثقلين‌ است‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌ به‌ عنوان‌ وصيت‌ بيان‌ فرموده‌اند :
اني‌ تارك‌ُ فيكُم‌ الثقلين‌ : كتاب‌َاللّه‌ وَ عترتي‌ ... كه‌ اهل‌ سنت‌ مدعي‌ هستند كه‌ آن‌ حضرت‌ فرموده‌ است‌ : كتاب‌َاللّه‌وَ سُنَّتي‌ .
در نتيجه‌ اين‌ اختلاف‌ نظر بر سر يك‌ كلمه‌ كه‌ باعث‌ تفرقه اندوهبار در دنياي‌ اسلام‌ شده‌ ، خسارات‌ جبران‌ناپذير وارد گرديده‌ و خونهاي‌ بسيار ريخته‌ شده‌ و اوقات‌ گرانبهايي‌ از علماي‌ طرفين‌ صرف‌ اثبات‌ حقانيت‌ خود و رد دعاوي‌ طرف‌ مقابل‌ گرديده‌ و اين‌ همه‌ زمينه مساعد فراهم‌ نموده‌ تا دشمنان‌ ملك‌ و ملّت‌ از آن‌ به‌ نفع‌ خود بهره‌ ببرند و به‌ استعمار و استثمار ممالك‌ اسلامي‌ بپردازند .
با وجوديكه‌ در طول‌ قرون‌ گذشته‌ هرگاه‌ دانشمندان‌ طرفين‌ فرصتي‌ بدست‌ آورده‌اند به‌ تحقيق‌ و استدلال‌ و انتشار كتب‌ و رسالات‌ و بحث‌ و فحص‌ در اين‌ خصوص‌ پرداخته‌اند امّا تاكنون‌ توافقي‌ روي‌ اين‌ كلمه‌ به‌ عمل‌ نيامده‌ است‌ و موضوع‌ آن‌ چنان‌ ريشه‌دار شده‌ است‌ كه‌ احتمال‌ دفع‌ اختلاف‌ در آينده‌ نزديك‌ نيز بعيد مي‌نمايد .
نويسنده‌ قلبش‌ مالامال‌ از محبّت‌ حضرت‌ علي‌ و خاندان‌ او عليهم‌السلام‌ مي‌باشد امّا آنچه‌ ذيلاً بيان‌ مي‌نمايد با حفظ‌ كامل‌ شرايط‌ اظهار نظر است‌ كه‌ رعايت‌ بي‌طرفي‌ در امر قضاوت‌ مي‌باشد .
1- هركس‌ از آن‌ جمله‌ حضرت‌ رسول‌اللّه‌ داراي‌ دوگونه‌ رابطه‌ است‌ . يكي‌ رابطه‌ با عامّه مردم‌ و ديگري‌ رابطه‌ با خواص‌ّ و بستگان‌ .
در رابطه‌ با مردم‌ اعمال‌ هركس‌ براي‌ آن‌ كساني‌ كه‌ در اطراف‌ هستند قابل‌ مشاهده‌ و عنداللزوم‌ قابل‌ تبعيّت‌ و پيروي‌ مي‌باشند امّا اعمالي‌ كه‌ شخص‌ در خانه‌ و در رابطه‌ با خانواده‌ انجام‌ مي‌دهد فقط‌ براي‌ خواص‌ّ خانواده او قابل‌ مشاهده‌ و تبعيت‌ مي‌باشد كه‌ دور از چشم‌ عموم‌ انجام‌ مي‌گردد .
2- ارزش‌ و اهميّت‌ گفتار و كردار هركس‌ متناسب‌ است‌ با درجه دانش‌ و عقيده‌ و ايمان‌ و قصد و نيت‌ او و لذا فقط‌ اشخاص‌ هم‌ درجه او مي‌توانند ارزش‌ و اهميّت‌ گفتار و كردار چنين‌ شخصي‌ را درك‌ كنند و تبعيت‌ نمايند و عنداللزوم‌ وسيله تبليغ‌ آن‌ به‌ ديگران‌ و انتقال‌ آن‌ بشوند .
3- ممكن‌ است‌ اشخاص‌ تقريباً هم‌ درجه‌ با يك‌ شخصي‌ كه‌ در مقام‌ رهبري‌ باشد متعدّد باشند امّا ميزان‌ آگاهي‌ آنها از خصوصيّات‌ او متناسب‌ است‌ با مدّت‌ زماني‌ كه‌ با شخص‌ مورد نظر در ارتبباط‌ مي‌باشند .
4- در يك‌ دوره آموزشي‌ علمي‌ و عملي‌ ، ميزان‌ درك‌ و استنباط‌ كساني‌ كه‌ در آن‌ دوره‌ شركت‌ دارند متناسب‌ است‌ با علاقمندي‌ شركت‌ كنندگان‌ در امر آموزش‌ و استعداد فردي‌ هر يك‌ و نيز ميزان‌ دانش‌ آموزگار و قدرت‌ بيان‌ او .
5- همه‌ كس‌ قبول‌ دارد كه‌ طبيعتاً فهم‌ مطالب‌ آموزشي‌ در جواني‌ آسانتر است‌ و در روح‌ و قلب‌ جوان‌ بهتر و بيشتر تثبيت‌ مي‌شود و پايدار مي‌ماند .
6- اين‌ از بديهيات‌ است‌ كه‌ هركس‌ بيشتر آموزشهائي‌ را كه‌ ديده‌ است‌ عملاً اجرا كند آن‌ آموزشها بيشتر در نهادش‌ تثبيت‌ مي‌شود و حقيقت‌ و صخت‌ آنها را بهتر درمي‌يابد .
7- اين‌ ثابت‌ شده‌ است‌ كه‌ جوانترها بهتر مي‌توانند علوم‌ و تخصصّهاي‌ خود را به‌ ديگران‌ بياموزند و يا به‌ مرحله عمل‌ درآورند در حالي‌ كه‌ توفيق‌ اشخاص‌ مسن‌ به‌ علت‌ ضعفي‌ كه‌ بتدريج‌ در توانائيهاي‌ آنها بوجود مي‌آيد كمتر از جوانان‌ است‌ : وَ مَن‌ نُعَمَّرُه‌ُ نُنكسه‌ُ في‌الخَلّق‌ اَفَلا يعقلون‌ ؟(68 يس‌)
موارد فوق‌ را از اين‌ جهت‌ بررسي‌ نموديم‌ كه‌ متكي‌ به‌ دلائل‌ فطري‌ هستند نه‌ دلائل‌ ديني‌ ، چون‌ دلائل‌ ديني‌ به‌ اندازه كافي‌ مورد بحث‌ قرار گرفته‌اند و لذا حتي‌ مردم‌ بي‌دين‌ منكر اين‌ دلائل‌ فطري‌ و طبيعي‌ بشوند .
حال‌ بطور بي‌طرف‌ به‌ قضاوت‌ مي‌پردازيم‌ :-
1- حضرت‌ علي‌ (ع‌) چه‌ در روابط‌ عمومي‌ حضرت‌ رسول‌الله‌ با مردم‌ ، و چه‌ در زندگي‌ خصوصي‌ آن‌ حضرت‌ بيش‌ از هركس‌ ديگر با ايشان‌ نزديك‌ و همقدم‌ و همدم‌ بوده‌ است‌ و لذا ناظر دائمي‌ اعمال‌ آن‌ حضرت‌ در تماسهاي‌ عمومي‌ و روابط‌ خانواده‌ بوده‌ است‌ كه‌ بعداً آن‌ اعمال‌ به‌ نام‌ سنّت‌ شناخته‌ شده‌اند و كسي‌ ديگر از اين‌ موهبت‌ برخوردار نبوده‌ است‌ .
2- حضرت‌ علي‌ به‌ قول‌ معروف‌ شاگرد رتبه‌ اول‌ كلاس‌ دائمي‌ حضرت‌ رسول‌اللّه‌ بوده‌ است‌ و بهتر از سايرين‌ مفاهيم‌ تعليمات‌ آن‌ حضرت‌ را درك‌ مي‌نموده‌ است‌ .
3- مدت‌ زمان‌ ادامه‌ تعليم‌ گرفتن‌ حضرت‌ علي‌ از استاد خود از تمام‌ مسلمانان‌ ديگر بيشتر بوده‌ است‌ زيرا آن‌ حضرت‌ از بدو طفوليت‌ تا آخرين‌ لحظات‌ عمر حضرت‌ رسول‌اللّه‌ و بطور شبانه‌روز تحت‌ تعليمات‌ آن‌ حضرت‌ قرار داشته‌ است‌ .
4- به‌ تصديق‌ دوست‌ و دشمن‌ قدرت‌ درك‌ يا به‌ قول‌ امروزيها ضريب‌ هوشي‌ حضرت‌ علي‌ از تمام‌ مسلمانان‌ ديگر بيشتر بوده‌ است‌ و آثار باقيمانده‌ نيز مؤيد اين‌ نظر است‌ و رهنمودهائي‌ هم‌ كه‌ به‌ خلفاي‌ ديگر مي‌فرموده‌اند همين‌ ادّعا را ثابت‌ مي‌كند .
5- حضرت‌ علي‌ از بدو طفوليت‌ و حتي‌ قبل‌ از بعثت‌ حضرت‌ رسول‌اللّه‌ و تا بيست‌ و هشت‌ سالگي‌ كه‌ بهترين‌ دوره آموزش‌پذيري‌ است‌ تحت‌ تعلينمات‌ حضرت‌ رسول‌اللّه‌ قرار داشته‌ است‌ در حاليكه‌ اشخاص‌ ديگر در سنين‌ بالاي‌ عمر به‌ اسلام‌ گرويده‌اند و لذا فطرتاً نمي‌توانستند مانند علي‌ تحت‌ نفوذ انفاس‌ قدسيّه‌ قرار گيرند .
6- هيچكس‌ به‌ اندازه حضرت‌ علي‌ نسبت‌ به‌ عملي‌ كردن‌ دانش‌ خود در امور مختلف‌ بخصوص‌ امور دين‌ اهتمام‌ نمي‌ورزيده‌ است‌ و لذا تمام‌ ذرات‌ وجود آن‌ حضرت‌ در ممارست‌ و تمرين‌ و اجراي‌ مفاهيم‌ دين‌ رشد يافته‌ است‌ .
7- آن‌ حضرت‌ تقريباً در سن‌ بيست‌ و هشت‌ سالگي‌ بوده‌ است‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌اللّه‌ رحلت‌ نموده‌اند و لذا آن‌ سن‌ ، سن‌ كمال‌ انسان‌ و مناسبترين‌ زمان‌ براي‌ به‌ عهده‌ گرفتن‌ مسئوليتهاي‌ سنگين‌ و اجراي‌ تعاليم‌ و دانشهائي‌ است‌ كه‌ فرا گرفته‌ است‌ .
حال‌ استدلالهاي‌ طبيعي‌ مذكور را بيفزائيد بر دلائل‌ آسماني‌ مانند آيه تطهير (33 احزاب‌) و آيه تكميل‌ (5 مائده‌) و آيه تبليغ‌ (71 مائده‌) و ... و حديث‌ كسا و واقعه غدير و ... تا معلوم‌ شود كه‌ اگر فرضاً در حديث‌ ثقلين‌ قبول‌ كنيم‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌اللّه‌ فرموده‌ است‌ : كتاب‌َاللّه‌َ وَ سُنّتي‌ حقاً وَ عَقلاً چه‌ كسي‌ مي‌بايد به‌ عنوان‌ نمونه‌ بارز و لايق‌ سنّت‌ حضرت‌ رسول‌اللّه‌ شناخته‌ مي‌شد و اسوه‌ بعد از او قرار مي‌گرفت‌؟
پس‌ اگر شيعه‌ معتقد است‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌اللّه‌ فرموده‌ است‌ : - « من‌ كتاب‌ خداوند و عترت‌ خود را بين‌ شما باقي‌ مي‌گذارم‌ » به‌ اين‌ دليل‌ كه‌ حضرت‌ علي‌ از عترت‌ آن‌ حضرت‌ و نمونه كامل‌ و روح‌ مقدس‌ سنّت‌ محمّدي‌ است‌ و هيچكس‌ ديگر اين‌ خصوصيات‌ را ندراد سخني‌ بر حق‌ّ مي‌گويد .
باري‌ ، بحث‌ ما پيرامون‌ قوّه قضائيه‌ بود و لازم‌ دانستيم‌ مشخص‌ شود كه‌ قانون‌ و قضاوت‌ در دنياي‌ امروز مسلمانان‌ بايد بر چه‌ اساسي‌ استوار باشد كه‌ مسلم‌ است‌ بايد بر اساس‌ فرهنگ‌ و معتقدات‌ اجتماع‌ استوار گردد كه‌ آن‌ هم‌ پديد آمده‌ از كتاب‌ خدا و سنّت‌ پيغمبر او مي‌باشد .
چيزي‌ كه‌ هست‌ چون‌ ما در نوشتار خود نظر به‌ دنياي‌ اسلام‌ داريم‌ كه‌ در بيش‌ از پنجاه‌ كشور اكثريت‌ مطلق‌ با مسلمانان‌ است‌ و در كشورهاي‌ ديگر نيز اسلام‌ ريشه‌ دوانيده‌ است‌ و نظر به‌ يك‌ اجتماع‌ و يا يك‌ كشور خاص‌ نداريم‌ قلب‌ ما با تمام‌ مسلمانان‌ است‌ و حتي‌ از غير مسلمان‌ هم‌ بر اساس‌ اينكه‌ آفريدگان‌ خدا و قابل‌ احترام‌ و ترّحم‌ هستند غافل‌ نيستيم‌ و لذا تلاش‌ بر اين‌ است‌ كه‌ نكاتي‌ را روشن‌ كنيم‌ كه‌ اگر براي‌ همگان‌ پذيرفتني‌ نيست‌ حداقل‌ براي‌ بعضي‌ مفيد واقع‌ شود .
و لذا خود ما عترت‌ را بر حق‌ّ مي‌دانيم‌ و به‌ ديگران‌ هم‌ با كمال‌ بي‌طرفي‌ همين‌ عقيده‌ را توصيه‌ مي‌نمائيم‌ . اين‌ را هم‌ اضافه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ كسي‌ توقّع‌ نداشته‌ باشد كه‌ كساني‌ كه‌ اين‌ عقيده‌ را پذيرفته‌اند از هرگونه‌ عيب‌ و ايرادي‌ مبرّا باشند ، تا حدي‌ كه‌ بطور كلي‌ بتوان‌ آنها را الگو و اسوه‌ قرار داد ، بلكه‌ مي‌گوئيم‌ عترت‌ را بايد اسوه‌ و تجسّم‌ يا روح‌ سنّت‌ قرار دهيم‌ .
بدين‌ ترتيب‌ دين‌ اسلام‌ متكّي‌ مي‌شود بر كتاب‌ خداوند و عترت‌ حضرت‌ رسول‌اللّه‌.
از اين‌ دو ركن‌ كه‌ در حقيقت‌ واحد هستند ركن‌ كتاب‌ كاملاً در اختيار و دسترس‌ و آماده بهره‌وري‌ براي‌ همگان‌ است‌ امّا دسترسي‌ به‌ عترت‌ (حداقل‌ براي‌ مؤلّف‌) در حال‌ حاضر كه‌ ممكن‌ نيست‌ امّا مقدار زيادي‌ حديث‌ و روايت‌ توسط‌ دانشمندان‌ دين‌ گردآوري‌ و ضبط‌ گرديده‌ و در دسترس‌ است‌ كه‌ اساس‌ فقه‌ شيعه‌ عمدتاً بر پايه آنها استوار است‌ .
از اين‌ احاديث‌ و روايات‌ صحّت‌ آن‌ مقداري‌ كه‌ در فقه‌ شيعه‌ مورد استفاده‌ قرار مي‌گيرد با تتبع‌ و تحقيق‌ و پس‌ از رنجهاي‌ فراوان‌ محققّان‌ و مقايسه‌ با مفاهيم‌ آيات‌ به‌ اثبات‌ رسيده‌ است‌ اما همراه‌ با احاديث‌ و روايات‌ متقن‌ ، مقدار زيادي‌ احاديث‌ مشكوك‌ و مجعول‌ نيز وارد كتابهاي‌ مذهبي‌ شده‌ كه‌ موجب‌ پيدايش‌ و سرايت‌ خرافات‌ و بدآموزي‌هاي‌ بسيار در تمام‌ مذاهب‌ اسلامي‌ شده‌اند .
بديهي‌ است‌ كه‌ اين‌ احاديث‌ و روايات‌ مجعول‌ را علماي‌ اسلام‌ باز شناحته‌اند و اعتنائي‌ به‌ آنها ندارند اما افراد كثير جوامع‌ اسلامي‌ همه‌ قدرت‌ تشخيص‌ كافي‌ براي‌ شناختن‌ حق‌ّ از باطل‌ ندارند و لذا آثار زيانبار آنها در تاريخ‌ استمرار يافته‌ است‌ .
به‌ نظر ما دو چيز سبب‌ زنده‌ ماندن‌ احاديث‌ و روايات‌ مجعول‌ شده‌ است‌ :
يكي‌ وجود كتابهائي‌ كه‌ از تأليفات‌ اشخاص‌ كم‌صلاحيت‌ هستند و ديگري‌ بحث‌ مداومي‌ كه‌ در تأليفات‌ اشخاص‌ باصلاحيت‌ براي‌ اثبات‌ نادرست‌ و مشكوك‌ بودن‌ احاديث‌ و روايات‌ ضعيف‌ و مجعول‌ استمرار دارد كه‌ موجب‌ زنده‌ و در خاطره‌ها باقي‌ ماندن‌ آنها مي‌شود ؟
چون‌ به‌ هيچوجه‌ ممكن‌ نيست‌ آثار اين‌ قبيل‌ روايات‌ را در كوتاه‌ مدت‌ با تأليفاتي‌ يا تبليغاتي‌ از ذهن‌ و فرهنگ‌ اجتماعات‌ اسلامي‌ پاك‌ كرد و تا آثار آنها پاك‌ نشود مشكلاتي‌ كه‌ در راه‌ ترقي‌ شايسته مسلمانان‌ وجود دارد به‌ حال‌ خود باقي‌ مي‌مانند نظر ما اين‌ است‌ كه‌ :
1- در اجتماعي‌ از علماء حديث‌ و رجال‌ . احاديث‌ و روايات‌ مجعول‌ مورد مطالعه‌ و تحقيق‌ قرار گيرند و مشخص‌ شوند و به‌ حوزه‌ها و دانشگاهها اعلام‌ و توصيه‌ گردد كه‌ از آن‌ تاريخ‌ به‌ بعد هيچكس‌ ، حتي‌ مجعول‌ بودن‌ آنها را مورد بحث‌ و فحص‌ قرار ندهد تا بتدريج‌ اين‌ قبيل‌ روايات‌ به‌ بوته فراموشي‌ سپرده‌ شود و در درازمدت‌ آثار آنها از اذهان‌ و نيز از دامن‌ فرهنگ‌ اجتماعات‌ اسلامي‌ پاك‌ شود .
2- به‌ بخش‌ كارشناسي‌ كتاب‌ در سازمانهاي‌ مربوطه‌ اعلام‌ و ابلاغ‌ گردد كه‌ هرگاه‌ ضرورت‌ ايجاب‌ كرد ، كتابهاي‌ مؤلفان‌ كم‌صلاحيت‌ پيشين‌ كه‌ داراي‌ احاديث‌ و روايات‌ مشكوك‌ و مجعول‌ هستند تجديد چاپ‌ شوند ، ناشران‌ مربوطه‌ را مكلّف‌ نمايند احاديث‌ و روايات‌ مجعول‌ و مشكوك‌ را از آنها حذف‌ كنند و سپس‌ منتشر نمايند تا باعث‌ تجديد حيات‌ روايات‌ مجعول‌ در افكار و اذهان‌ نشوند .
درست‌ است‌ كه‌ اين‌ قبيل‌ كتب‌ جزء ميراث‌ فرهنگي‌ ملتها مي‌باشند ، اما آثار مخرّب‌ آنها آن‌ چنان‌ مهم‌ است‌ كه‌ به‌ صلاح‌ است‌ آنها را بصورت‌ اصيل‌ در قفسه‌ها و گنجينه‌هاي‌ كتابخانه‌ها نگاه‌ داريم‌ و فقط‌ در صورتي‌ كه‌ ضرورت‌ ايجاب‌ كند ، اصلاح‌ شده انها را تجديد چاپ‌ نمائيم‌ .
با اين‌ ترتيب‌ علاوه‌ بر قرآن‌ كريم‌ مقاديري‌ حديث‌ و روايات‌ متقن‌ و قابل‌ اطمينان‌ در اختيار علماء فقه‌ و تفسير(كماكان‌) باقي‌ مي‌ماند كه‌ پايه‌هاي‌ قوانين‌ نظام‌ حكومتي‌ و قضائي‌ اسلامي‌ بر آنها نهاده‌ مي‌شود و مطابق‌ تصريح‌ : وَآَمرُهُم‌ شوري‌ بَينَهُم‌ قوانين‌ جديد مورد نياز روز توسط‌ دولت‌ پيشنهاد و توسط‌ نمايندگان‌ منتخب‌ مسلمانان‌ بررسي‌ و تصويب‌ و توسط‌ فقها و دانشمندان‌ كارشناسي‌ و امضاء و نافذ مي‌گردد و براي‌ اجرا به‌ دولت‌ ابلاغ‌ مي‌شود .
شايد يكي‌ از عللي‌ كه‌ به‌ بعضي‌ها جسارت‌ داده‌ است‌ تا لزوم‌ جدائي‌ دين‌ از سياست‌ را مطرح‌ نمايند همين‌ اختلافات‌ فيمابين‌ فرقه‌هاي‌ اسلامي‌ است‌ كه‌ باعث‌ ايجاد دشمني‌ و جنگ‌هاي‌ خانگي‌ و نتيجتاً عقب‌افتادگي‌ و فقر مسلمانان‌ شده‌ است‌ و لذا ساده‌انديشان‌ تصور كرده‌اند علّت‌ اين‌ است‌ كه‌ قوانين‌ اسلام‌ براي‌ يك‌ حكومت‌ اسلامي‌ و يك‌ ملّت‌ عظيم‌ يك‌ ميليارد نفري‌ كه‌ رو به‌ افزايش‌ هم‌ هست‌ كافي‌ و كارساز نمي‌باشد !
اينكه‌ مدعيان‌ را به‌ ساده‌انديشي‌ نسبت‌ مي‌دهيم‌ بر اين‌ اساس‌ است‌ كه‌ آنها دين‌ اسلام‌ را با مردم‌ بظاهر مسلمان‌ يكي‌ دانسته‌اند ، در حاليكه‌ دين‌ چيزي‌ است‌ ثابت‌ ولي‌ دينداري‌ ناپايدار و متغيّر كه‌ متناسب‌ است‌ با خلق‌ و خوي‌ و فرهنگ‌ اجتماعات‌ .
چنانكه‌ مثلاً بنده‌ نوعي‌ كه‌ خود را مسلمان‌ شيعي‌ مي‌دانم‌ شناختي‌ كه‌ از حضرت‌ علي‌ و عترت‌ عليه‌السلام‌ دارم‌ با يك‌ نفر از اهل‌ تسنّن‌ فرق‌ دارد و يا همانطوريكه‌ در بحث‌ اين‌ كتاب‌ دنبال‌ مي‌كنم‌ دين‌ را با سياست‌ يكي‌ و براي‌ سعادت‌ نسل‌ بشر كافي‌ ميدانم‌ در حاليكه‌ كساني‌ كه‌ روي‌ سخنم‌ با آنهاست‌ چنين‌ عقيده‌اي‌ ندارند ، هرچند ممكن‌ است‌ بعض‌ آنها هم‌ خود را مسلمان‌ واقعي‌ بدانند . پس‌ بطوريكه‌ همه‌ مي‌دانيم‌ اساس‌ دين‌ كه‌ قرآن‌ است‌ ثابت‌ و واحد است‌ و اين‌ ما مسلمانان‌ هستيم‌ كه‌ متغيّر و مختلف‌العقيده‌ هستيم‌ .
امّا دليل‌ اينكه‌ ما معتقديم‌ دين‌ اسلام‌ براي‌ تأمين‌ سعادت‌ بشر كفايت‌ مي‌كند و منحصر به‌ فرد و بي‌همانند است‌ بنا به‌ دلائل‌ زير مي‌باشد :
1- در صدر اسلام‌ اين‌ تجربه‌ نتيجه‌ مثبت‌ داد زيرا اعراب‌ بدوي‌ و دور مانده‌ از تمدّن‌ و فرهنگ‌ را به‌ اوج‌ قدرت‌ و فرهنگ‌ رسانيد و بر قدرتهاي‌ زمان‌ مسلّط‌ ساخت‌ و نا آنجا كه‌ مي‌دانيم‌ دنياي‌ آنها را معمور كرد و سعادت‌ آخرت‌ آنها را هم‌ نويد داد كه‌ مسلماً (اگر نه‌ همه‌) ولي‌ حداقل‌ بسياري‌ از مؤمنان‌ به‌ آن‌ سعادت‌ نائل‌ شده‌اند .
2- در طول‌ تاريخ‌ هرگاه‌ ملّتها در امر دين‌ اهتمام‌ ورزيده‌اند ، متناسب‌ با ايمان‌ خود موفقيت‌ كسب‌ كرده‌اند كه‌ نمونه‌هاي‌ آنها در كتب‌ تاريخ‌ و سير مضبوط‌ است‌ و نمونه‌ درخشان‌ آن‌ پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ بر بعضي‌ قدرتهاي‌ جهنمي‌ ايت‌ كه‌ در حال‌ تثبيت‌ قطعي‌ و گسترش‌ و نفوذ مستمر مي‌باشد .
3- وجود آيات‌ معجزه‌آساي‌ قرآن‌ كريم‌ است‌ كه‌ از مقتضيات‌ هر زمان‌ و مكاني‌ پيشروتر و با ارزش‌تر و معتبرتر و با هر شرايطي‌ سازگار و هماهنگ‌ است‌ الّا با كفر و نفاق‌ و طواغيت‌ .
4- وجود آيات‌ و جملات‌ حيرت‌انگيز انقلابي‌ و سياسي‌ و عزت‌بخش‌ خطاب‌ به‌ پيروان‌ قرآن‌ است‌ كه‌ هيچ‌ متخصص‌ و دانشمند و سياستمداري‌ نمي‌تواند انگشت‌ حتي‌ بر روي‌ يكي‌ از كلمات‌ آنها بگذارد كه‌ ما به‌ بعضي‌ از آنها اشاره‌ كرده‌ايم‌ مانند ايه‌ 62 از سوره‌ انفال‌ مربوط‌ به‌ سياست‌ نظامي‌ اسلام‌ كه‌ بحث‌ آن‌ گذشت‌ و محتملاً بعداً هم‌ به‌ مناسبت‌ ديگر تجديد بحث‌ خواهد شد و مانند همين‌ سه‌ كلمه بي‌نهايت‌ عميق‌ و كارساز و متناسب‌ با هر شرايط‌ زمان‌ و مكان‌ براي‌ تمام‌ نسلهاي‌ انسان‌ ترقي‌خواه‌ :«وَاَمرُهُم‌ شوري‌ بَينَهُم‌» كه‌ مورد بحث‌ مي‌باشد و آرزومنديم‌ كه‌ مي‌توانستيم‌ آيه‌ 62 انفال‌ را و نيز سه‌ كلمه مذكور را بين‌ تمام‌ دانشمندان‌ و سياستمداران‌ به‌ مسابقه‌ مي‌گذاشتيم‌ تا در نتيجه آن‌ خواستاران‌ جدائي‌ دين‌ از سياست‌ با آگاهي‌ بيشتر پيرامون‌ خواسته خود بينديشند و وجدان‌ خود را به‌ داوري‌ بنشانند .
پس‌ چون‌ خداوند براي‌ پس‌ از رحلت‌ حضرت‌ رسول‌اللّه‌ و غيبت‌ اوصياي‌ آن‌ وجود شريف‌ صلوات‌اللّه‌ عليهم‌ اصل‌ شوري‌ را جهت‌ حل‌ّ و عقد امور مسلمانان‌ توسط‌ برگزيدگان‌ خود مردم‌ تشريع‌ فرموده‌ است‌ مصوبات‌ چنين‌ شورائي‌ لازم‌الاجرا خواهد بود كه‌ ضرورت‌ قوّه مجريه‌ را بوجود مي‌آورد و سازماندهي‌ آن‌ هم‌ متناسب‌ با شرايط‌ زمان‌ و مكان‌ در اختيار خود مردم‌ خواهد بود كه‌ آن‌ هم‌ با انتخاب‌ و اعزام‌ نمايندگان‌ باصلاحيت‌ بر اساس‌ تفويض‌ اختيار به‌ نمايندگان‌ واگذار مي‌شود تا قوانيني‌ در ان‌ خصوص‌ نيز وضع‌ و بر حسن‌ اجراي‌ آن‌ نظات‌ گردد .
بدين‌ ترتيب‌ قوّه اجرائي‌ نيز اساساً منتخب‌ مردم‌ است‌ و ايجاد هرگونه‌ سازماني‌ يا حذف‌ و يا ادغام‌ هر واحدي‌ از آن‌ را قانون‌ معين‌ مي‌كند كه‌ ممكن‌ است‌ كل‌ واحدهاي‌ اجرائي‌ زير نظارت‌ و سرپرستي‌ يك‌ هيأت‌ باشد و يا اينكه‌ بعضي‌ از واحدها مانند دادگستري‌ بنابر صلاحديدهائي‌ بالاستقلال‌ عمل‌ كند و خود يك‌ قوّه اجرائي‌ يا حكومتي‌ خاص‌ بنام‌ قوه‌ قضائيه‌ شناخته‌ و تثبيت‌ گردد . امّا چون‌ اساساً حق‌ّ قانونگذاري‌ ندارد در نهايت‌ امر مجري‌ مصوّبات‌ نمايندگان‌ مردم‌ مي‌باشد ، امّا اين‌ قوه‌ هم‌ بر اساس‌ آيات‌ قرآن‌ و هم‌ بر اساس‌ مصوبات‌ قانوني‌ از يك‌ نوع‌ احترام‌ و شخصيت‌ مقدس‌ و خاص‌ برخوردار مي‌باشد كه‌ مي‌توان‌ گفت‌ از نظر قرآن‌ و سنّت‌ آن‌ چنان‌ تكاليف‌ قاضي‌ با تكاليف‌ حكام‌ و امراي‌ اسلام‌ در هم‌ آميخته‌ است‌ كه‌ تفكيك‌ آنها از يكديگر ميسّر نيست‌ . و حتي‌ در صدر اسلام‌ خلفا و امراي‌ منصوبه‌ آنان‌ غالباً شخصاً به‌ امر قضاوت‌ هم‌ مي‌پرداخته‌اند .
چون‌ پس‌ از مدتي‌ امر خلافت‌ بدست‌ نااهلاني‌ افتاد كه‌ حتي‌ نسبت‌ به‌ مسلمان‌ بودن‌ بعضي‌ از آنها شك‌ و ترديد وجود دارد و خلافت‌ به‌ يك‌ نوع‌ سلطنت‌ تبديل‌ گرديد جهان‌ اسلام‌ بتدريج‌ به‌ كشورهائي‌ مجزا از مركز خلافت‌ تجزيه‌ گرديد و شورائي‌ شدن‌ امور مسلمانان‌ مانند بسياري‌ ديگر از قوانين‌ شريعت‌ اسلام‌ بدست‌ فراموشي‌ سپرده‌ شد و فقط‌ آن‌ مقدار از مقررات‌ دين‌ در جريان‌ اجراء باقي‌ ماند كه‌ با قدرت‌ سلاطين‌ اصطكاك‌ و برخوردي‌ نداشت‌ و يا سلاطين‌ مي‌توانستند آنها را به‌ نحوي‌ مسخ‌ نمايند كه‌ بتوانند آنها را براي‌ رسيدن‌ به‌ مطامع‌ خود مورد سوءاستفاده‌ قرار دهند كه‌ از جمله‌ آنها همين‌ امر قضاوت‌ مي‌باشد كه‌ آن‌ را بدون‌ توجّه‌ به‌ حدود الهي‌ يا اصل‌ شورائي‌ امور ، از حقوق‌ خود قلمداد كردند تا آن‌ جائيكه‌ شخصاً و بدون‌ هيچگونه‌ تحقيق‌ و اثبات‌ جرمي‌ يا شخصاً و يا بوسيله دژخيمان‌ خود خون‌ بي‌گناهان‌ را مي‌ريختند يا مبادرت‌ به‌ قطع‌ عضو يا زنداني‌ كردن‌ و مصادره‌ اموال‌ و نفي‌ بلد مسلمانان‌ مي‌كردند و همانند حكومتهاي‌ بيدين‌ روزگار ، به‌ خودكامگي‌ و استبداد و استثمار ملّت‌ اسلام‌ خو گرفتند . و اكنون‌ بعضي‌ از كوته‌نظران‌ تصوّر مي‌كنند كه‌ قوانين‌ اسلام‌ از آنگونه‌ قوانين‌ است‌ كه‌ دست‌آويز اين‌ قبيل‌ سلاطين‌ بوده‌ است‌ كه‌ بنام‌ مسلمان‌ بر مردم‌ مسلط‌ شده‌ بوده‌اند .
ما در جلد دوم‌ اين‌ كتاب‌ مثلي‌ زده‌ايم‌ كه‌ به‌ مذاق‌ بعضي‌ها خوش‌ نيامده‌ است‌ و آن‌ تشبيه‌ كردن‌ دين‌ به‌ يك‌ رودخانه‌ بود كه‌ گفتيم‌ آب‌ رودخانه‌ در سرچشمه‌ زلال‌ و گوارا است‌ كه‌ هرچه‌ از سرچشمه‌ فاصله‌اش‌ بيشتر شود آلودگي‌ آن‌ بيشتر مي‌شود و هركس‌ طالب‌ آب‌ پاك‌ و گواراست‌ بايد حتي‌المقدور خود را به‌ سرچشمه‌ نزديكتر كند و سرچشمه‌ دين‌ اسلام‌ را قرآن‌ معرفي‌ كرديم‌ .
اكنون‌ نيز با يادآوري‌ همان‌ مثل‌ : به‌ كساني‌ كه‌ قوانين‌ اسلام‌ را براي‌ دنياي‌ امروز كافي‌ و كارساز نمي‌دانند توصيه‌ مي‌نمائيم‌ كه‌ اگر اهل‌ تحقيق‌ و انصاف‌ هستيد بنگريد قرآن‌ چه‌ مي‌گويد نه‌ اينكه‌ مسلمان‌نمايان‌ چه‌ كرده‌اند .
در ادامه‌ تفاصيل‌ مذكور كه‌ به‌ درازا هم‌ كشيد ذيلاً بعضي‌ از آيات‌ قرآن‌ را كه‌ صراحت‌ در سياست‌ قضائي‌ دين‌ اسلام‌ دارند و هر مسلماني‌ بايد در مجموعه‌ آيات‌ الهي‌ به‌ آنها هم‌ ايمان‌ داشته‌ باشد و ردّ آنها و جدا كردن‌ اين‌ سياست‌ قضائي‌ از دين‌ كفر است‌ عيناً ارائه‌ و خلاصتاً ترجمه‌ و توضيح‌ آنها را عرضه‌ مي‌داريم‌ .
اساس‌ و ركن‌ هرگونه‌ سياست‌ و از آن‌ جمله‌ سياست‌ حكومتي‌ و قضائي‌ در دين‌ اسلام‌ قرآن‌ است‌ و هيچگونه‌ اغماضي‌ در اين‌ خصوص‌ مجاز نيست‌ ، چنانكه‌ در آيه‌ 80 از سوره نمل‌ مي‌فرمايد : ان‌ِّ رَبِّك‌َ يَقضي‌ بَينَهُم‌ بحُكمه‌ وَ هُوَالعَزيزُالعَليم‌ : بدرستي‌ كه‌ پروردگارت‌ به‌ فرمان‌ خود ميان‌ آنان‌ داوري‌ خواهد چون‌ او عزيز و داناي‌ مطلق‌ است‌ .
چون‌ در آيه‌ 79 كه‌ قبل‌ از آيه‌ مذكور است‌ مي‌فرمايد : وَ انِّه‌ُ لَهُدي‌ً وَ رَحمَةٌ للمُؤمنين‌ : همانا كه‌ اين‌ (قرآن‌) هدايت‌ و رحمتي‌ بزرگ‌ براي‌ مؤمنان‌ است‌ - مسلّم‌ مي‌نمايد كه‌ فرمان‌ پروردگار كه‌ در آيه‌ 80 به‌ آن‌ تصريح‌ گرديده‌ و بر اساس‌ آن‌ داوري‌ مي‌شود قرآن‌ كريم‌ است‌ و چون‌ قرآن‌ بر حضرت‌ رسول‌اللّه‌ نازل‌ شده‌ است‌ معلوم‌ است‌ كه‌ خداوند حق‌ّ حكومت‌ و داوري‌ خود را به‌ آن‌ حضرت‌ تفويض‌ فرموده‌ است‌ و چون‌ طبق‌ حديث‌ شريف‌ ثقلين‌ حضرت‌ رسول‌اللّه‌ قرآن‌ را به‌ اتفاق‌ عترت‌ بميراث‌ به‌ ملّت‌هاي‌ مسلمانن‌ تفويض‌ فرموده‌ است‌ پس‌ ام‌الكتاب‌ سياست‌ حكومتي‌ و قضائي‌ ملّت‌هاي‌ اسلامي‌ در هر عصر و زماني‌ قرآن‌ مي‌باشد .
براي‌ اينگه‌ تصوّر نكنند احكام‌ خداوند كه‌ بصورت‌ قرآن‌ نازل‌ گرديده‌ به‌ امور عبادي‌ در معناي‌ مصطلح‌ آن‌ منحصر مي‌گردد . مدّعيان‌ را به‌ آيه‌ 8 شوري‌ متوجّه‌ مي‌نمائيم‌ : وَ مَا اخَتَلفتُم‌ فيه‌ من‌ شَي‌ء فَحُكمُه‌ُ الي‌َ اللّه‌ ذالكُم‌ُاللّه‌ُ رَبّي‌ عَلَيه‌ تَوَكَلّت‌ُ وَ اليه‌ اُنيب‌: و در هر چيزي‌ كه‌ اختلاف‌ پيدا كرديد حكم‌ (داوري‌) آن‌ به‌ (كلام‌) خداوند ارجاع‌ شود. چنين‌ است‌ خداوند پروردگار من‌ ، توكل‌ من‌ به‌ اوست‌ و به‌ سوي‌ او بازميگردم‌ .
هر چند سوره شوري‌ بنابر اقوي‌ در سال‌ ششم‌ بعثت‌ نازل‌ گرديده‌ ولي‌ بنا به‌ دلائل‌ زير به‌ نظر مي‌رسد كه‌ آيه‌ هشتم‌ آن‌ يكي‌ از مواد وصيت‌نامه‌ حضرت‌ سول‌اللّه‌ است‌ كه‌ در قالب‌ ايات‌ نازل‌ گرديده‌ و بطور پراكنده‌ در قرآن‌ كريم‌ ثبت‌ و ضبط‌ گرديده‌ است‌ :
1- هر چند كلمه انابت‌ كه‌ در صيغه متكلم‌ وحده‌ «اُنيب‌» در آخر اين‌ آيه‌ آمده‌ است‌ در كلام‌ اللّه‌ غالباً به‌ مفهوم‌ بازگشت‌ معنوي‌ وارد گرديده‌ ولي‌ با توجه‌ به‌ صدر آيه‌ كه‌ تكليف‌ مسلمانان‌ را از لحاظ‌ حل‌ و فصل‌ اختلافات‌ به‌ قرآن‌ ارجاع‌ مي‌دهد . از دقت‌ در جمله وَ اليه‌ اُنيب‌ اندوه‌ فراق‌ بر دل‌ مي‌نشيند و اين‌ معني‌ به‌ نظر متبادر مي‌شود كه‌ خداوند به‌ پيغمبر خود فرموده‌ است‌ : به‌ مسلمانان‌ بگو : هركس‌ براي‌ بازگشت‌ به‌ سوي‌ خداوند نوبتي‌ دارد ، نوبت‌ من‌ هم‌ قريباً مي‌رسد و به‌ سوي‌ او برميگردم‌ ، و لذا شما را سفارش‌ و وصيت‌ مي‌كنم‌ كه‌ پس‌ از فرا رسيدن‌ نوبت‌ من‌ هرگونه‌ اختلافاتي‌ را به‌ كلام‌ اللّه‌ ارجاع‌ دهيد .
2- در آيه‌ 11 سخن‌ از وصيت‌ كردن‌ به‌ نوح‌ و آنچه‌ بر حضرت‌ رسول‌اللّه‌ نازل‌ فرموده‌ است‌ به‌ ميان‌ آمده‌ است‌ : شَرَع‌َ لَكُم‌ من‌َالديّن‌ ما وَصّي‌ به‌ نُوحاً وَالِّذي‌ اَوحينا اليك‌َ ... كه‌ ذكر كلمه وصيت‌ در مورد تشريع‌ دين‌ قابل‌ تأمل‌ مي‌باشد .
3- در ذيل‌ آيه‌ 13 به‌ ميراث‌ دادن‌ كتاب‌ را و اينكه‌ مورد شك‌ قرار مي‌گيرد مطرح‌ فرموده‌ است‌ : وَ ان‌ِّ الَذّين‌َ اُرثوالكتاب‌َ من‌ بَعدهم‌ ...
4- در آيه‌ 16 پس‌ از اشاره‌ به‌ انزال‌ كتاب‌ و ميزان‌ ، به‌ احتمال‌ نزديك‌ بودن‌ ساعت‌ اشاره‌ فرموده‌ است‌ : وَ ما يُدريك‌َ لَعِّل‌َالسّاعَةَ قَريب‌ .
5- در ايه‌ 22 موّدت‌ در حق‌ّ خاندان‌ پيامبر را سفارش‌ فرموده‌ است‌ : ...
قُل‌ لاَسئَلُكُم‌ عَلَيه‌ اجراً الّاالمَوِّدَةَ في‌القُربي‌ ...
6- و از همه‌ مهمتر اينكه‌ در آيه‌ 36 موضوع‌ شورايي‌ كردن‌ نظام‌ دين‌ را سفارش‌ و تشريع‌ فرموده‌ است‌ : ... وَ اَمرُهُم‌ شُوري‌ بَينَهُم‌ ...
خوانندگان‌ به‌ خاطر دارند كه‌ ما در تأليف‌ اين‌ كتاب‌ فقط‌ با استناد به‌ ايات‌ قرآن‌ استدلال‌ كرده‌ايم‌ و كمتر موردي‌ موردي‌ بوده‌ است‌ كه‌ به‌ حديث‌ يا روايت‌ پرداخته‌ باشيم‌ ، و علّت‌ انتخاب‌ اين‌ شيوه‌ اين‌ است‌ كه‌ ممكن‌ است‌ كساني‌ ، به‌ حديث‌ يا روايت‌ ايراد وارد كنند امّا به‌ آيات‌ قرآن‌ «بخصوص‌ كساني‌ كه‌ خود را مسلمان‌ مي‌دانند» نمي‌توانند اعتراضي‌ داشته‌ باشند .
در مورد امر خلافت‌ و امات‌ بعد از حضرت‌ رسول‌اللّه‌ نيز هر يك‌ از طرفين‌ به‌ احاديث‌ و رواياتي‌ استناد مي‌كنند ، امّا ، ما هم‌ كه‌ در جريان‌ كار تأليف‌ كتاب‌ اكنون‌ وارد بحث‌ قضاوت‌ شده‌ايم‌ ، طبق‌ رويه خود بدون‌ استفاده‌ از حديث‌ و روايت‌ مي‌خواهيم‌ در اختلاف‌ شيعه‌ و سنّي‌ به‌ داوري‌ بنشينيم‌ .
در چند صفحه قبل‌ به‌ هفت‌ دليل‌ «فطري‌» نظر داديم‌ كه‌ حضرت‌ علي‌ براي‌ جانشيني‌ حضرت‌ رسول‌اللّه‌ لايق‌تر از ديگران‌ بوده‌ است‌ .
در اينجا نيز با استدلال‌ به‌ جمله : قُل‌ لاَسئَلُكُم‌ عَلَيه‌ اجراً الّاالمَوِّدَةَ في‌القُربي‌ ... مي‌گوئيم‌ كه‌ چون‌ حضرت‌ علي‌ اوّلين‌ شخص‌ آل‌ رسول‌اللّه‌ بوده‌ است‌ و امتيازات‌ فطري‌ مذكور را نيز دارا بودهاند حقاً بايد او به‌ خلافت‌ برگزيده‌ مي‌شد و چون‌ اين‌ نكات‌ در امر خلافت‌ رعايت‌ نشده‌ است‌ اين‌ شكافهاي‌ عظيم‌ در دين‌ اسلام‌ پديد آمده‌ است‌ .
امّا چون‌ ممكن‌ است‌ مسلمانان‌ اهل‌ سنّت‌ همعصر ما هم‌ مانند پيشينيان‌ خود بگويند كه‌ پس‌ از رحلت‌ حضرت‌ رسول‌اللّه‌ ، مطابق‌ رهنمود آيه شوري‌ روي‌ مسئله خلافت‌ از طريق‌ شورا تصميم‌ گرفته‌ شده‌ و حق‌ّ همين‌ بوده‌ كه‌ انجام‌ شده‌ است‌ . مي‌گوئيم‌ : فرض‌ كنيم‌ كه‌ شوراي‌ سقيفه بني‌ ساعده‌ از افراد صالح‌ تشكل‌ شد و درست‌ هم‌ تصميم‌ گرفت‌ و رأي‌ داد و خلافت‌ هر سه‌ خليفه اول‌ تا سوم‌ مطابق‌ اصول‌ اسلام‌ و شرعي‌ بوده‌ است‌ ، امّا پس‌ از قتل‌ عثمان‌ شوراي‌ ديگري‌ تشكيل‌ شد و امر خلافت‌ را به‌ حضرت‌ علي‌ سپرد . بلافاصله‌ شورشها در مكّه‌ و مدينه‌ و كوفه‌ و شام‌ توسط‌ دست‌پروردگان‌ خليفه سوم‌ آغاز گرديد و كساني‌ كه‌ خود را مسلمان‌ مي‌دانستند گروه‌ گروه‌ به‌ معاويه‌ پيوستند كه‌ از طرف‌ خليفه قانوني‌ اسلام‌ از سمتي‌ كه‌ به‌ ناروا به‌ او داده‌ بودند خلع‌ شده‌ بود .
چون‌ پس‌ از خليفه سوم‌ ، شورا به‌ خلافت‌ حضرت‌ علي‌ رأي‌ داد هيچگونه‌ شكي‌ باقي‌ نمي‌ماند كه‌ حداقل‌ در آن‌ روز خلافت‌ و «ولايت‌ امري‌» آن‌ حضرت‌ مسجّل‌ گرديد و مطابق‌ صراحت‌ آيات‌ قرآن‌ : اَطيعُواللّه‌ وَاَطيعُوالرِّسول‌ وَ اولي‌الاَمر منكُم‌ حضرت‌ علي‌ واجب‌الاطاعه‌ گرديدند و علاوه‌ بر اين‌ مطابق‌ آيه 22 سوره شوري‌ بايد مسلمانان‌ موّدت‌ خود را از آن‌ حضرت‌ دريغ‌ نمي‌كردند ، نه‌ اينكه‌ به‌ او پشت‌ كنند و با سركردگي‌ معاويه‌ به‌ جنگ‌ با علي‌ بپردازند .
شايد بگويند : نظر به‌ اينكه‌ در نتيجه‌ اختلافات‌ بين‌ علي‌ و معاويه‌ جنگ‌ داخلي‌ بين‌ مسلمانان‌ ايجاد شد و شوراي‌ ديگري‌ تشكيل‌ شد و امر خلافت‌ به‌ حكميت‌ واگذار گرديد و بر اساس‌ رأي‌ حكم‌ علي‌ از خلافت‌ عزل‌ و معاويه‌ تثبيت‌ شد و خلافت‌ معاويه‌ مشروعيت‌ پيدا كرد . جواب‌ اين‌ است‌ كه‌ شورائي‌ كه‌ براي‌ حل‌ و عقد امور مسلمانان‌ تشكيل‌ مي‌شود بايد از افراد ذيصلاح‌ و مسلمان‌ باشد در صورتي‌ كه‌ نصف‌ اعضاء شوراي‌ تحميلي‌ مورد نظر از طرفداران‌ معاويه‌ و مرتد بوده‌اند و افراد مرتد نمي‌توانند براي‌ امور مسلمانان‌ اظهار نظر كنند . دليل‌ مرتد بودن‌ آنها هم‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ جنگ‌ با ولي‌ امر بر حق‌ّ مسلمانان‌ قيام‌ كرده‌ بوده‌اند .
آنها اگر نسبت‌ به‌ حقانيت‌ خلافت‌ و ولايت‌ امري‌ حضرت‌ علي‌ مشكوك‌ بودند حداقل‌ مي‌دانستند كه‌ آن‌ حضرت‌ از ذوي‌القربي‌ حضرت‌ رسول‌ اللّه‌ است‌ كه‌ بايد با او بطريق‌ وداد و احترام‌ برخورد كنند و يا بي‌طرف‌ بمانند تا مگر خداوند حقيقت‌ را برايشان‌ آشكار كند نه‌ اينكه‌ با دشمني‌ با او كمر ببندند .
پس‌ شكي‌ نيست‌ كه‌ هم‌ معاويه‌ مرتد بوده‌ و نمي‌توانسته‌ است‌ ولي‌ امر مسلمانان‌ باشد و هم‌ كساني‌ كه‌ او گرد آمده‌ بوده‌اند و براي‌ تثبيت‌ مقام‌ او توطئه‌ مي‌كرده‌اند .
هيچ‌ كس‌ هم‌ قبول‌ ندارد كه‌ حضرت‌ علي‌ يا فرزندان‌ والاتبار او : امر حكميت‌ را گردن‌ نهاده‌اند زيرا اگر چنين‌ بود دست‌ از مخالفت‌ با حكام‌ جور بر مي‌داشتند و در راه‌ ايمان‌ خود شهيد نمي‌شدند .
پس‌ در نتيجه اين‌ توطئه‌ ، نظام‌ حكومتي‌ و سياسي‌ اسلام‌ به‌ انحراف‌ كشيده‌ شد و حكام‌ جور تمام‌ تلاش‌ خود را متمركز كردند روي‌ تقويت‌ طرفداران‌ خود و تضعيف‌ آل‌ علي‌ و طرفداران‌ آنان‌ .
يكي‌ از نتايج‌ اين‌ رويه‌ اين‌ شد كه‌ با وجودي‌ كه‌ آل‌ علي‌ در اسلام‌شناسي‌ و علوم‌ قرآن‌ و فقاهت‌ نيز سرآمد تمام‌ مسلمانان‌ بوده‌اند نگذاشتند فقه‌ آنان‌ رسميت‌ حكومتي‌ پيدا كند و متقابلاً ديگران‌ حتي‌ شاگردان‌ آن‌ بزرگواران‌ را پر و بال‌ دادند و تقويت‌ كردند و مكاتبي‌ در برابر مكتب‌ فقاهتي‌ آل‌ علي‌ بوجود آوردند و آن‌ مكاتب‌ را آنچنان‌ تبليغ‌ نمودند كه‌ اكثريت‌ مسلمانان‌ آنها را پذيرفتند به‌ نحوي‌ كه‌ بتدريج‌ مكتب‌ فقاهتي‌ آل‌ علي‌ بخصوص‌ فقه‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌السلام‌ كه‌ استاد رؤساي‌ مذاهب‌ چهارگانه‌ هم‌ بود مورد بي‌اعتنائي‌ قرار گرفت‌ و كار به‌ جائي‌ رسيد كه‌ امروز بسياري‌ از اهل‌ سنّت‌ لازم‌ نمي‌بينند كه‌ فقه‌ جعفري‌ را حتي‌ به‌ عنوان‌ يك‌ موضوع‌ جنبي‌ مورد توجّه‌ و مطالعه‌ قرار دهند .
اي‌ كاش‌ مردم‌ از آشاميدن‌ آب‌ پايين‌ رودخانه‌ كه‌ آلوده‌ با پسابهاي‌ بيماري‌زا مي‌باشد خودداري‌ مي‌كردند و به‌ سرچشمه‌ نزديكتر مي‌شدند و از آب‌ پاك‌ گوارا و سلامتي‌بخش‌ سرچشمه‌ مي‌آشاميدند : وَاَن‌ لواستَقاموؤا علي‌الطِّريقه‌ لاَسقَيناهُم‌ ماءً غَدَقاً : و اينكه‌ هرگاه‌ بر راه‌ اصلي‌ ثابت‌قدم‌ باشند محققاً آبي‌ (از نزولات‌ آسماني‌ يا) سرچشمه‌اي‌ به‌ آنان‌ مي‌نوشانيم‌ .(16 جن‌)
آب‌ سرچشمه‌ آنچنان‌ آبي‌ است‌ كه‌ خداوند آنگاه‌ كه‌ مي‌خواهد تفضّل‌ خود را بر حضرت‌ عيسي‌ و مادرش‌ بيان‌ كند مي‌فرمايد : وَ آوَينا هُما الي‌ رَبوَةٍ ذات‌ قَرارٍ وَ معين‌ : ... و آن‌ دو را در مكاني‌ بلند جاي‌ داديم‌ كه‌ محل‌ آرامش‌ و چشمه‌سار بود .(52 مؤمنان‌) و نيز به‌ بهشتيان‌ از آن‌ جهت‌ بخصوص‌ منّت‌ مي‌گذارد كه‌ جامي‌ از سرچشمه‌ به‌ آنان‌ عرضه‌ ميشود : يُطاف‌ُ عَلَيهم‌ بكأس‌ٍ من‌ مَعين‌ : به‌ آنان‌ جامي‌ از سرچشمه‌اي‌ به‌ دَور عرضه‌ مي‌گردد .(44 صافات‌)
در ديباچه گلستان‌ سعدي‌ آمده‌ است‌ كه‌ : «يكي‌ از صاحبدلان‌ سر به‌ جيب‌ مراقبت‌ فرو برده‌ بود و در بحر مكاشفت‌ مستغرق‌ شده‌ ، آنگه‌ كه‌ از اين‌ سعادت‌ باز آمد يكي‌ از ياران‌ به‌ طريق‌ انبساط‌ گفت‌ : از اين‌ بستان‌ كه‌ بودي‌ ما را چه‌ تحفه‌ كرامت‌ كردي‌ ؟ گفت‌ : بخاطر داشتم‌ كه‌ چون‌ به‌ درخت‌ گل‌ رسم‌ دامني‌ پر كنم‌ هديه اصحاب‌ را ، چون‌ برسيدم‌ بوي‌ گلم‌ چنان‌ مست‌ كرد كه‌ دامنم‌ از دست‌ برفت‌» .
ما هم‌ در بحث‌ خود كه‌ پيرامون‌ سياست‌ قضائي‌ اسلام‌ است‌ آن‌ چنان‌ غرق‌ شديم‌ كه‌ خود را نيز يك‌ قاضي‌ پنداشتيم‌ و به‌ قضاوت‌ در اختلاف‌ بين‌ شيعه‌ و اهل‌ سنّت‌ پرداختيم‌ - اميدواريم‌ كه‌ قضّات‌ صلاحيت‌دار اين‌ مقدار را بر اين‌ بي‌مقدار ببخشايند .
باري‌ - از خواننده عزيز مي‌خواهم‌ يكبار ديگر آيات‌ 67 و 68 سوره نساء را كه‌ در ابتداء بحث‌ قوّه قضائيه‌ ارائه‌ كرده‌ايم‌ مرور نمايند تا بحث‌ را با آمادگي‌ ذهني‌ بيشتر ادامه‌ دهيم‌:
حال‌ مي‌گوئيم‌ آنچنان‌ كه‌ در آيه 8 سوره شوري‌ فرموده‌ است‌ : وَ ما اَختَلَفتُم‌ فيه‌ من‌ شي‌ء فَحُكمُه‌ُ الي‌اللّه‌ (ترجمه‌ قريباً بيان‌ شد) معلوم‌ مي‌دارد كه‌ توصيه‌ براي‌ بعد از رحلت‌ حضرت‌ رسول‌اللّه‌ است‌ چون‌ در آخر آيه‌ فرموده‌ است‌ : عَلَيه‌ تَوَكَلّت‌ُ وَ اليه‌ اُنيب‌ كه‌ از اين‌ جمله‌ بوي‌ اندوهبار مفارقت‌ به‌ مشام‌ مي‌رسد .
و نيز چون‌ جمله وَ مااَختَلَفتُم‌ فيه‌ معني‌ عام‌ دارد روشن‌ است‌ كه‌ تمام‌ مسائل‌ مبتلا به‌ جهان‌ اسلام‌ بايد به‌ خداوند ارجاع‌ گردد و چون‌ درخواست‌ حكم‌ براي‌ رفع‌ اختلاف‌ است‌ مسلم‌ است‌ كه‌ موضوع‌ سياستگذاري‌ قضائي‌ مطرح‌ است‌ و چون‌ كلام‌ خداوند كه‌ حكم‌ و داوري‌ او مي‌باشد قرآن‌ است‌ پس‌ قرآن‌ ام‌السّياسة و ام‌ّالقوانين‌ اسلام‌ مي‌باشد و لذا سياست‌ قضائي‌ جزو لاينفك‌ّ دين‌ و لازم‌الرعايه‌ و اجنتاب‌ناپذير است‌ و نمي‌توان‌ آن‌ را از اعتقادات‌ مسلمانان‌ حذف‌ كرد .
در آيه 70 قصص‌ مي‌فرمايد : وَ هُوَاللّه‌ُ لا اله‌َ الّا هُوَ لَه‌ُ الحَمدُ في‌الاوُلي‌ وَالآخرَةوَ لَه‌ُالحُكم‌ُ وَ اليه‌ تُرجَعون‌ : و اوست‌ خداوند كه‌ معبودي‌ جز او نيست‌ ستايش‌ در دنيا و آخرت‌(در همه‌ حال‌) مخصوص‌ اوست‌ و (همينگونه‌) فرمانروائي‌(يا حكومت‌ و قضاوت‌ و بدانيد كه‌) بسوي‌ او برمي‌گرديد (و از كردارتان‌ بازخواست‌ مي‌شويد) .
و چون‌ احكام‌ حاكم‌ مطلق‌ در قرآن‌ است‌ ، پس‌ قرآن‌ حاكم‌ و داور است‌ . براي‌ اينكه‌ چشم‌ و گوش‌ مسلمانان‌ به‌ مسائل‌ سياسي‌ باز شود و از سطحي‌ نگريستن‌ به‌ مسائل‌ خودداري‌ كنند و به‌ قولي‌ سياستمدار شوند در آيات‌ 200 و 201 بقره‌ مي‌فرمايد : وَ من‌ِّالنّاس‌ مَن‌ يُعجُبك‌َ قَولُه‌ُ في‌الحيوةالدُّنيا وَ يُشهدُاللّه‌َ عَلي‌ ما في‌ قَلبه‌ وَ هُوَاللّه‌ُالخصام‌ : وَ اذا تَوَلّي‌ سَعي‌ في‌الاَرض‌ ليُفسد فيها و يُهلك‌َالحَرَث‌َ وَانِّسل‌َ وَاللّه‌ُ لا يُحب‌ُّ الفساد : و از مردم‌ كسي‌ است‌ كه‌ گفتارش‌ در امور زندگي‌ تو را خوشايند است‌ و خداوند را نيز گواه‌ مي‌گيرد بر آنچه‌ در دل‌ دارد. (صحت‌ گفتارش‌) در حاليكه‌ او سخت‌ترين‌ دشمنان‌ است‌ . و آنگاه‌ كه‌ برگردد مي‌كوشد تا در زمين‌ تباهكاري‌ كند و كشاورزي‌ و نسل‌ مردم‌ را به‌ هلاكت‌ افكند و خداوند تباهكاري‌ را دوست‌ ندارد .
اين‌ آيات‌ سياستمداري‌ و سياستگذاري‌ را براي‌ روشن‌ شدن‌ مسلمانان‌ و جلوگيري‌ از تباهكاري‌ و اغتشاش‌ در اجتماع‌ كه‌ با وضع‌ قوانين‌ و ايجاد دادگستري‌ صورت‌پذير است‌ توصيه‌ مي‌نمايند .
در آيه 61 سوره نساء امر به‌ امانتداري‌ و برقرار كردن‌ حكومت‌ قانون‌ به‌ منظور گسترش‌ عدالت‌ و دادگستري‌ فرموده‌ است‌ : ان‌ِّاللّه‌َ يَأمُرُكُم‌ اَن‌ تَوَدّوُا الاَمانات‌ الي‌ اَهلها وَ اذا حَكَمتُم‌ بَين‌النّاس‌ اَن‌ تَحكُموُابالعدل‌ ان‌ِّاللّه‌َ نعمّا يَعُضكُم‌ به‌ ان‌ِّاللّه‌َ كان‌َ سَميعاً بَصيراً : خداوند شمار را امر مي‌فرمايد كه‌ امانتها را به‌ اهل‌ آنها برگردانيد و هرگاه‌ براي‌ حكومت‌(قضاوت‌) بين‌ مردم‌ برگزيده‌ شديد با دادگري‌ قضاوت‌ كنيد و مسلّم‌ بدانيد كه‌ آنچه‌ خداوند شما را به‌ ان‌ اندرز مي‌دهد خوب‌ است‌ و مسلّم‌ بدانيد كه‌ خداوند شنوا و بينا(ي‌ كامل‌) است‌ - يعني‌ هم‌ دادخواهي‌ها را كاملاً مي‌شنود و هم‌ داوري‌ها را دقيقاً زير نظر دارد .
در آيات‌ 171 تا 176 بقره‌ ضمن‌ توجّه‌ دادن‌ به‌ اينكه‌ قرآن‌ را به‌ حق‌ّ نازل‌ فرموده‌ و اختلاف‌ كردن‌ در آن‌ را ناپسند شمرده‌(171) و گرائيدن‌ به‌ شرق‌ و غرب‌ را ناپسند و مردود شمرده‌ و ايمان‌ به‌ خداوند و آخرت‌ و فرشتگان‌ و كتاب‌ و پيامبران‌ و بذل‌ مال‌ در راه‌ خداوند به‌ ذوي‌القربي‌ و مستمندان‌ را تأكيد و توصيه‌ نموده‌ و برپاي‌ داشتن‌ نماز و اداء زكات‌ و وفاي‌ به‌ عهد و بردباري‌ در جنگ‌ و سختيها را شرط‌ تقوي‌ دانسته‌(172) و قصاص‌ را واجب‌ نموده‌(173) و تجاوز از حدود الهي‌ را مستحق‌ّ عذاب‌ دانسته‌(174) ضمن‌ آيه 175 اجراي‌ قصاص‌ را (كه‌ حكم‌ آن‌ پس‌ از دادرسي‌ لازم‌ صادر مي‌شود) از شرايط‌ حيات‌ و ثبات‌ اجتماع‌ شمرده‌ است‌ : وَ لَكُم‌ في‌القصاص‌ حَيوةٌ يا اولي‌الاَلباب‌ لَعَلِّكُم‌ تَتِّقون‌ : اي‌ خردمندان‌ ، براي‌ شما ثبات‌ و دوام‌ زندگي‌ در اجراي‌ قصاص‌ است‌ ، شايد شما (با اجراي‌ قصاص‌ و رعايت‌ حدود الهي‌) تقوي‌ پيشه‌ شويد(خدادار و خويشتن‌دار شويد).
و در دنبال‌ ضرورت‌ وصيّت‌ و تعيين‌ حقوق‌ اقارب‌ (176) و هشدار به‌ شهود و گواهان‌ و طرز برخورد با وصيّت‌ كننده‌ و ديگران‌ را بيان‌ فرموده‌ است‌ .
از خطاب‌ جمله : يا اولي‌الاَلباب‌(اي‌ خردمندان‌) معلوم‌ مي‌شود كه‌ منكران‌ اجراي‌ حدود الهي‌ را افرادي‌ نابخرد و غيرقابل‌ اعتناء شمرده‌ كه‌ به‌ معني‌ آن‌ است‌ كه‌ فقط‌ خردمندان‌ مي‌توانند بفهمند ثبات‌ و دوام‌ حيات‌ اجتماعي‌ مسلمانان‌ در رعايت‌ حدود الهي‌ است‌ كه‌ ضمن‌ كتاب‌ آسماني‌ اسلام‌ اصول‌ آن‌ تشريع‌ و تبيين‌ شده‌ است‌ و خيره‌ شدن‌ به‌ فرهنگ‌ و نظامات‌ شرق‌ و غرب‌ در برابر شريعت‌ اسلام‌ از نابخردي‌ و خودباختگي‌ مي‌باشد .
پس‌ هر كه‌ بخواهد در برابر دين‌ اسلام‌ فرهنگ‌ ديگري‌ را توصيه‌ و تحميل‌ كند مصداق‌ جمله ذيل‌ آيه‌ 171 مي‌باشد : وَ ان‌ِّالذّين‌َ اختَلَفوا في‌الكتاب‌ لَفي‌ شقاق‌ ٍ بَعيد : و مسلّم‌ بدانيد كساني‌ كه‌ در (تعاليم‌) قرآن‌ اختلاف‌ ايجاد كنند در دشمني‌ درازمدّت‌ (ريشه‌دار) هستند .
همه‌كس‌ قبول‌ دارد كه‌ نظام‌ هر اجتماعي‌ بر اساس‌ قسط‌ و عدل‌ استوار است‌ و ايجاد قسط‌ و عدل‌ منوط‌ به‌ تصويب‌ قوانين‌ مفيد و اجراي‌ آن‌ توسط‌ كارشناسان‌ دانشمند و نيك‌انديش‌ و خيرخواه‌ و توانا و نظارت‌ مستمر بر كار آنان‌ ممكن‌ مي‌باشد .
با عنايت‌ به‌ نكات‌ مذكور آيه 25 سوره حديد را مورد توجّه‌ قرار مي‌دهيم‌ : لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بالبَيَّنات‌ وَ اَنزَلنا مَعَهُم‌الكتاب‌َ وَالميزان‌َ ليَقوم‌النّاس‌ُ بالقسط‌ وَ اَنزَلناالحَديد فيه‌ بأس‌ٌ شَديدٌ وَ مَنافع‌ُ للنّاس‌ وَ ليَعَلَم‌َاللّه‌ُ مَن‌ يَنصُرُه‌ُ وَ رُسُلَه‌ُ بالغَيب‌ ان‌ِّاللّه‌َ قوّي‌ٌ عَزيزٌ : تأكيد مي‌كنيم‌ كه‌ ما پيامبران‌ خود را با حجّت‌ و دلائل‌ روشنگر فرستاديم‌ در حاليكه‌ با آنان‌ كتاب‌ و ميزان‌ نازل‌ نموديم‌ تا عامه مردم‌ به‌ قسط‌ و عدالت‌ قيام‌ و اقدام‌ نمايند و تا خداوند معلوم‌ كند كسي‌ را كه‌ او را و پيغمبرش‌ را در پنهان‌(قلباً) ياري‌ مي‌رساند . مسلّم‌ است‌ كه‌ خداوند توانائي‌ است‌ با عزّت‌ . كلمه بَينّه‌ كه‌ جمع‌ آن‌ بَيَّنات‌ است‌ دلائل‌ قطعي‌ و روشنگري‌ هستند كه‌ ارائه‌ كنند با فصاحت‌ و بلاغت‌ آنها را عرضه‌ مي‌نمايد بطوريكه‌ براي‌ مردم‌ خردمند و عادل‌ قابل‌ قبول‌ مي‌باشند .
كلمه ميزان‌ به‌ معني‌ ترازو است‌ و آن‌ ابزار يا به‌ لغت‌ ديگر وسيله سنجيدن‌ كالاها و احجام‌ و بطور كلي‌ اشياء است‌ . امّا در كلام‌ خداوند ميزان‌ به‌ منظور سنجش‌ امور معنوي‌ بخصوص‌ اعمال‌ بندگان‌ استعمال‌ شده‌ است‌ و لذا در اين‌ آيه‌ ميزان‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ به‌ همراهي‌ كتاب‌ «كه‌ منظور از آن‌ مجموعه آيات‌ منزل‌ است‌» زمينه‌اي‌ فراهم‌ كند كه‌ ميان‌ مردم‌ عدالت‌ برقرار شود و چون‌ چنين‌ است‌ احتمالاً بتوانيم‌ ميزان‌ را به‌ خلق‌ و خو و گفتار و كردار خود پيامبران‌ تعبير نمائيم‌ كه‌ خلاصتاً «سنّت‌» گفته‌ مي‌شود و بهترين‌ وسيله سنجيدن‌ اعمال‌ بندگان‌ خداوند مي‌باشد ، زيرا :
اولاً خود پيامبران‌ هم‌ فطرتاً و هم‌ عملاً نمونه‌هاي‌ برجسته‌ و درخشان‌ انسان‌ كامل‌ بوده‌اند به‌ نحوي‌ كه‌ لياقت‌ و شايستگي‌ دريافت‌ وحي‌ را پيدا مي‌كرده‌اند و ثانياً با ارتباطي‌ كه‌ با منبع‌ وحي‌ داشته‌اند و از آن‌ منبع‌ تأييد و تعليم‌ مي‌شده‌اند مفاهيم‌ ايات‌ را كاملاً درك‌ و با ايمان‌ كامل‌ عمل‌ مي‌كرده‌اند . پس‌ خود پيامبران‌ بهترين‌ الگو و اسوه‌ ، و آثار وجوشان‌ «سنّت‌» و نمونه‌ براي‌ قياس‌ اعمال‌ پيروان‌ آنان‌ يا بطور خلاصه‌ ترازو مي‌باشد .
جمله ليَقوم‌النّاس‌ُ بالقسط‌ هدف‌ و غايت‌ از انزال‌ كتاب‌ و ميزان‌ را بيان‌ مي‌فرمايد و اين‌ جمله‌ بايد دقيقاً مورد توجّه‌ تمام‌ مسلمانان‌ و بخصوص‌ خواستاران‌ جدائي‌ دين‌ از سياست‌ قرار گيرد .
زيرا صراحت‌ دارد كه‌ غرض‌ اوليه‌ از ارسال‌ رسل‌ و انزال‌ كتاب‌ و ميزان‌ ايجاد عدالت‌ ميان‌ مردم‌ است‌ هر چند برقرار كردن‌ عدالت‌ در اجراي‌ امر پروردگار هم‌ عين‌ عبادت‌ است‌ .
امّا با عنايت‌ به‌ آيات‌ ديگر مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ ايجاد عدالت‌ بين‌ مردم‌ هدف‌ نهائي‌ نيست‌ زيرا اگر فرضاً تمام‌ اجتماعات‌ بشري‌ متحد گردند و ميان‌ خود عدالت‌ و دادگستري‌ را در حدّ اكمل‌ آن‌ هم‌ برقرار كنند آثار وجود آنها در نهايت‌ امر چه‌ خواهد بود ؟
جواب‌ اين‌ مسئله‌ را آيه 56 سوره ذاريات‌ به‌ روشني‌ بيان‌ نموده‌ است‌ : وَ ما خَلَقت‌ُالجن‌ِّ وَالاُنس‌َ الّا ليَعبُدون‌ : جن‌ّ و انس‌ را نيافريديم‌ مگر براي‌ اينكه‌ مرا بپرستند .
پس‌ هدف‌ نهائي‌ از ارسال‌ رسل‌ و انزال‌ كتاب‌ و ميزان‌ اين‌ است‌ كه‌ بين‌ انسانها عدالت‌ برقرار شود تا در اجتماعات‌ نظم‌ و آرامش‌ بوجود آيد تا زمينه مساعد براي‌ سير آنها به‌ سوي‌ كمال‌ و پرستش‌ آفريدگار فراهم‌ شود .
با توجّه‌ به‌ توضيحات‌ و استنادات‌ مذكور و آيات‌ بسيار ديگري‌ كه‌ براي‌ اجتناب‌ از اطاله كلام‌ از ارائه‌ آنها خودداري‌ شد مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ پرستش‌ آفريدگار هدف‌ غائي‌ دين‌ است‌ و دين‌ در سايه عدالت‌ قوام‌ و دوام‌ دارد و عدالت‌ در نتيجه اجراي‌ حدود و قوانين‌ الهي‌ يعني‌ كتاب‌ و سنّت‌ برقرار مي‌گردد .
در يك‌ نظام‌ اسلامي‌ ، قوانيني‌ هم‌ كه‌ توسط‌ شوراهاي‌ قانونگذاري‌ تصويب‌ مي‌گردد چون‌ خود تشكيل‌ شوري‌ در اجراي‌ امر پروردگار است‌ : وَاَمرُهُم‌ شؤري‌ بَينَهُم‌ ، آن‌ قوانين‌ هم‌ مقدّس‌ و لازم‌الاجرا مي‌باشند و بطور غيرمستقيم‌ يك‌ نوع‌ عبادت‌ محسوب‌ مي‌شوند . چنانكه‌ فرموده‌ است‌ : قُل‌ ان‌ِّ صَلاتي‌ وَ نُسكي‌ وَ مَحياي‌َ وَ مَماتي‌ للّه‌ رَب‌ِّالعالَمين‌ - لا شَريك‌َ لَه‌ُ وَ بذالك‌َ اُمرت‌ُ وَ اَنَا اَوِّل‌َالمُسلمين‌ : بگو نماز من‌ و عبادتم‌ و زندگيم‌ و مرگم‌ براي‌ (انجام‌ فرمان‌) خداوندي‌ است‌ كه‌ پروردگار جهانيان‌ است‌ - او را هيچ‌ شريكي‌ نيست‌ و من‌ به‌ چنين‌ رويه‌اي‌ مأمور شده‌ام‌ و اوّلين‌ تسليم‌شونده‌ (به‌ چنين‌ فرماني‌) هستم‌ . (163 و 164 انعام‌)
پس‌ ما در اجراي‌ امر پروردگار آنچه‌ را در كتاب‌ و سنّت‌ به‌ صراحت‌ تشريع‌ شده‌ است‌ به‌ عنوان‌ حدود الهي‌ مي‌پذيريم‌ و گردن‌ مي‌نهيم‌ و اجرا مي‌كنيم‌ و آنچه‌ را نيازها و جريان‌ها و مقتضيات‌ زمان‌ در برابر ما پديد مي‌آورد بر اساس‌ تصريح‌ جمله وَاَمرُهُم‌ شؤري‌ بَينَهُم‌ به‌ نمايندگان‌ خبره‌ و منتخب‌ خود احاله‌ مي‌كنيم‌ تا در اجتماع‌ شرعي‌ و قانوني‌ مورد بررسي‌ و كارشناسي‌ و ارائه‌ طريق‌ قرار دهند و مجريان‌ مصوبات‌ آنان‌ را چه‌ در تشكيلات‌ هيأت‌ دولت‌ باشند و چه‌ در تشكيلات‌ قوّه قضائي‌(دادگستري‌) محترم‌ و لازم‌الاطاعه‌ مي‌دانيم‌ - و در برابر تمدّن‌ علاوه‌ بر اينكه‌ هيچگونه‌ كمبود و ضعفي‌ احساس‌ نمي‌كنيم‌ نظام‌ ديني‌ خود را بسيار متكامل‌تر و متعالي‌تر از نظام‌ ديگران‌ مي‌دانيم‌ زيرا نظام‌ شورائي‌ كه‌ از متون‌ دين‌ ما است‌ مشابه‌ و حتي‌ اساسي‌تر از نظام‌ ديگران‌ است‌ زيرا متكّي‌ بر رهنمودهاي‌ پروردگار هم‌ هست‌ . و آنچه‌ ما اضافه‌ بر ديگران‌ داريم‌ خود دين‌ است‌ كه‌ مايه سعادت‌ و رستگاري‌ دو جهان‌ مي‌باشد .
آنچه‌ ما در اين‌ كتاب‌ عرضه‌ مي‌نمائيم‌ همه‌ مستند به‌ آيات‌ قرآن‌ است‌ ، هر چند در بعضي‌ موارد براي‌ رعايت‌ اختصار آيه‌ يا آيات‌ استنادي‌ را ارائه‌ ننموده‌ باشيم‌ چنانكه‌ براي‌ نمونه‌ توضيح‌ فوق‌ مستند به‌ آيه‌ 135 از سوره نساء مي‌باشد : يا ايُّهاالَذين‌َ آمَنوُا كوُنوُا قَوامين‌َ بالقسط‌ شُهَداءَ للّه‌ وَ لَو عَلي‌ اَنفُسَكُم‌ اَوالوالدَين‌ وَالاَقرَبين‌َ ان‌ يَكُن‌ غَنيِّاً اَو فَقيراً فَاللّه‌ُ اَولي‌ بهما فَلا تَتِّبع‌الهَوي‌ اَن‌ تَعدلوُا وَ ان‌ تَلوُوا اَو تَعرضوُا فَان‌ِّاللّه‌َ كان‌َ بما تَعمَلون‌ خَبيراً : اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد برپاي‌ دارنده عدالت‌ باشيد ، گواهان‌ براي‌ (رضايت‌ يا در راه‌ دين‌) خدا ، هر چند به‌ ضرر خودتان‌ يا والدين‌ و خويشاوندان‌ شما باشد اگر چه‌ توانگر يا مستمند باشند ، زيرا خداوند براي‌ (مراعات‌ حال‌) آنها سزاوارتر(از شما) مي‌باشد ، پس‌ هواي‌ نفس‌ را كه‌ انحراف‌ از عدالت‌ است‌ پيروي‌ مكنيد و اگر زبان‌ را بپيچانيد يا از اداي‌ شهادت‌ سر بپيچد پس‌ مسلّم‌ بدانيد كه‌ بر آنچه‌ مي‌كنيد آگاه‌ است‌ .
جمله يا ايُّهاالَذين‌َ آمَنوُا يك‌ خطاب‌ عام‌ يعني‌ به‌ تمام‌ مسلمانان‌ مؤمن‌ است‌ كه‌ شامل‌ صدر تا ذيل‌ يعني‌ تمام‌ طبقات‌ مجتمعات‌ اسلامي‌ مي‌شود .
بنابراين‌ هركس‌ در هر سمت‌ و شغلي‌ باشد بايد رعايت‌ عدالت‌ را سرلوحه كار خود قرار دهد و مخصوصاً با توجّه‌ به‌ اينكه‌ جمله كوُنوُا قَوامين‌َ در قالب‌ مبالغه‌ است‌ همه‌ بايد در امر برپاي‌ داشتن‌ عدالت‌ كمال‌ مجاهدت‌ و كوشش‌ را اعمال‌ كند .
اعضاي‌ شوراي‌ در امر قانونگذاري‌ ، قوّه اجرائيه‌ ، در جريان‌ اجراي‌ مصوبات‌ شورا ، افراد قوّه قضائيه‌ در رسيدگي‌ به‌ دعاوي‌ و صدور احكام‌ و گسترش‌ قسط‌ و عدل‌ ، و كل‌ افراد اجتماع‌ در حفظ‌ حرمت‌ نظام‌ اسلام‌ و گردن‌ نهادن‌ به‌ احكام‌ و مقررات‌ .
اين‌ جمله‌ مي‌شود بخشي‌ از مفهوم‌ كوُنوُا قَوامين‌َبالقسط‌ ولي‌ تمام‌ آن‌ نيست‌ .
قسمت‌ ديگر نظارت‌ بر پايداري‌ عدالت‌ و گواهي‌ دادن‌ عندالزوم‌ بر اجراي‌ صحيح‌ عدالت‌ يا روش‌ اعمال‌ مخالفان‌ عدالت‌ است‌ و مخصوصاً تأكيد شده‌ است‌ كه‌ گواهي‌ را بايد صريح‌ بدهند هر چند به‌ ضرر پدر و مادر و خويشاوندان‌ باشد و به‌ هيچوجه‌ محابله‌ و امتناع‌ از گواهي‌ دادن‌ به‌ عذر اينكه‌ طرف‌ توانگر است‌ يا مستمند مجاز نيست‌ . زيرا خداوند بهتر از هركس‌ مصلحت‌ بندگان‌ خود را مي‌داند . و دوستي‌ و مهرباني‌ خداوند نسبت‌ به‌ آنان‌ از روابط‌ پدرفرزندي‌ و خويشاوندي‌ بيشتر و مفيدتر است‌ و نيز در آخر آيه‌ با جمله فَان‌ِّاللّه‌َ كان‌َ بما تَعمَلون‌ خَبيراً : زيرا خداوند بطور مسلّم‌ از آنچه‌ مي‌كنيد آگاه‌ است‌ - تهديد نموده‌ است‌ كه‌ : زنهار روابط‌ خانوادگي‌ و خويشاوندي‌ و ملاحظات‌ ديگر موجب‌ نشود تا در پايداري‌ عدالت‌ سستي‌ كنيد ، يا از اداي‌ شهادت‌ براي‌ اجراي‌ عدالت‌ سر بپيچيد زيرا خداوند در همه احوال‌ اعمال‌ شما را زير نظر دارد و جزا يا كيفر آن‌ را به‌ شما مي‌رساند .
بطوريكه‌ ملاحظه‌ مي‌نمائيد اگر در نظامهاي‌ ديگر مردم‌ قانوناً مسئول‌ اعمال‌ خود هستند ، در يك‌ نظام‌ ديني‌ ، مردم‌ مسلمان‌ هم‌ قانوناً مسئول‌ كردار خويش‌ هستند و هم‌ شرعاً مكلّف‌ به‌ نظارت‌ و رعايت‌ دقيق‌ بر قانون‌ هستند و هم‌ نهايتاً در جهان‌ ديگر دقيقاً مورد مؤاخذه‌ و مسئوليت‌ قرار مي‌گيرند .
و اين‌ كاملترين‌ نوع‌ سياست‌ و سياستگذاري‌ است‌ كه‌ مي‌توان‌ فقط‌ با رعايت‌ آن‌ يك‌ مدينه فاضله‌ بنياد نهاد .
ما قبلاً اشاره‌ كرديم‌ كه‌ اين‌ مدّعيان‌ براي‌ مسلمانان‌ و دين‌ حتي‌ به‌ اندازه اعضاي‌ يك‌ حزب‌ و آئين‌نامه حزبي‌ هم‌ حق‌ّ وجود قائل‌ نيستند و در اينجا مي‌خواهيم‌ توضيح‌ بيشتري‌ عرضه‌ بداريم‌ :
اين‌ مدّعيان‌ ظاهراً به‌ نظام‌ حزبي‌ كه‌ در كشورهاي‌ ديگر بر حسب‌ اكثريتي‌ كه‌ بدست‌ مي‌آورند در سياست‌ و حكومت‌ مداخله‌ مي‌كنند سخت‌ معتقدند و دوست‌ مي‌دارند دين‌ را از سياست‌ جدا كنند و سياست‌ و حكومت‌ را به‌ احزابي‌ مشابه‌ كشورهاي‌ ديگر بپيوندند . و شديداً با اينكه‌ كشوري‌ را بخواهند با ايدئولوژي‌ (!) اداره‌ كنند مخالفت‌ مي‌ورزند ، و تديّن‌ را با تحزّب‌ جانشين‌ كنند و با خرمائي‌ انگشتري‌ گرانبها را از دست‌ مه‌ بيرون‌ آورند .
اگر تحزّب‌ در تاريخ‌ سابقه خوبي‌ هم‌ بر جاي‌ گذاشته‌ بود باز هم‌ مي‌شد آنها را اندكي‌ عاقل‌ شناخت‌ و مختصر حسن‌ نيّتي‌ برايشان‌ قائل‌ شد . امّا ما هيچ‌ حزبي‌ را در جهان‌ سراغ‌ نداريم‌ كه‌ در نهايت‌ امر چيزي‌ به‌ اعضاء و پيروان‌ آن‌ رسيده‌ باشد . تنها مؤسّسان‌ و سران‌ فرصت‌ طلب‌ آن‌ چند صباحي‌ از نتيجه هايوي‌ افرادي‌ كه‌ دور خود جمع‌ مي‌كنند فرصت‌ به‌ دست‌ مي‌آورند و سر در آخوري‌ مي‌كنند و پس‌ از مدّتي‌ مقهور قدرت‌ حزبي‌ ديگر مي‌گردند و عقب‌ رانده‌ مي‌شوند .
نمونه بساير روشن‌ آن‌ حزب‌ كمونيست‌ بود كه‌ بر اساس‌ نظريه‌ دو نفر از فيلسوفان‌ ماديگراي‌ غرب‌ در شرق‌ تشكيل‌ دادند و بنام‌ اصالت‌ انسانيت‌ يك‌ قدرت‌ نظامي‌ خفقان‌آور در حدود هفتاد سال‌ بر صدها ميليون‌ انسان‌ مسلّط‌ كردند و مدّتي‌ با طرفداران‌ اصالت‌ سرمايه‌ چنگ‌ و دندان‌ نشان‌ دادند و سرانجام‌ همچون‌ بادكنكي‌ و حتي‌ بدون‌ هيچ‌ ضربه‌اي‌ بادش‌ خالي‌ شد و كشورهائي‌ با سرمايه‌هائي‌ از غم‌ اندوه‌ از گذشته‌ بيهوده‌ و حيرت‌ و سرگرداني‌ براي‌ انتخاب‌ نظامي‌ جديد و قابل‌ اعتماد و مردمي‌ فريب‌خورده‌ و تهيدست‌ باقي‌ ماندند !
در سرزمين‌ خودمان‌ هم‌ احزابي‌ را ديديم‌ كه‌ چند صباحي‌ توسط‌ افرادي‌ وابسته‌ به‌ بيگانه‌ يا مغرض‌ تشكيل‌ شد و سر و صداهائي‌ به‌ راه‌ انداختند ولي‌ سرانجام‌ فساد آنها آشكار شد و به‌ سرعت‌ پراكنده‌ شدند و صدايشان‌ خاموش‌ گرديد .
در غرب‌ هم‌ احزابي‌ به‌ ظاهر مخالف‌ يكديگر بوجود آمده‌ است‌ كه‌ همه‌ اساساً طرفدار اصالت‌ سرمايه‌ هستند و هر چند صباحي‌ بر حسب‌ اينكه‌ كداميك‌ از رهبران‌ آنها فعّالتر و «مردم‌ فريب‌»تر باشند كرسي‌هاي‌ بيشتري‌ از شوراها را بدست‌ مي‌آورند و حكومت‌ را چند سالي‌ بدست‌ مي‌گيرند و پس‌ از كوتاه‌مدّتي‌ به‌ رقيبي‌ ديگر مي‌سپارند .
ما اگر اين‌ قبيل‌ احزاب‌ را با ديد خوشبيني‌ هم‌ بنگريم‌ حداكثر اين‌ است‌ كه‌ آنها را صادق‌ و داراي‌ ايدئولوژي‌ يا به‌ قول‌ خودمان‌ معتقد به‌ اصولي‌ بدانيم‌ كه‌ آن‌ اصول‌ را به‌ نفع‌ ملّت‌ خود تشخيص‌ داده‌اند و عمل‌ مي‌كنند .
امّا آنچه‌ مسلّم‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌ آن‌ اصول‌ بر اساس‌ ماديگرائي‌ و سرمايه‌داري‌ است‌ ، ولي‌ چگونه‌ است‌ كه‌ يك‌ نظامي‌ يا ملّتهائي‌ بر اساس‌ تحزّب‌ متكي‌ بر سرمايه‌داري‌ مي‌توانند به‌ نفع‌ مردم‌ خود باشد امّا يك‌ نظام‌ يا ملّتي‌ بر اساس‌ تديّن‌ از نظر اين‌ آقايان‌ نمي‌تواند چنين‌ باشد ؟ با وجودي‌ كه‌ هر دو طرف‌ داراي‌ نظامهاي‌ شورائي‌ تقريباً مشابهي‌ هستند .
اگر موضوع‌ را بيشتر تجزيه‌ و تحليل‌ و مقايسه‌ كنيم‌ خلاصه آن‌ به‌ شرح‌ زير مي‌باشد :
1- احزاب‌ هم‌ در نهايت‌ امر ، به‌ چيزي‌ بنام‌ اصالت‌ ماده‌ يا سرمايه‌ يا اصالت‌ انسان‌ معتقدند يعني‌ به‌ قول‌ مدّعيان‌ داراي‌ ايدئولوژي‌ هستند كه‌ با آن‌ كشور خود را ادراه‌ مي‌كنند .
2- در يك‌ نظام‌ اسلامي‌ هم‌ مردم‌ معتقد به‌ اصالت‌ دين‌ و معنويت‌ هستند در حاليكه‌ سرمايه‌داري‌ را هم‌ (نه‌ به‌ عنوان‌ يك‌ اصل‌) نفي‌ نمي‌كنند - كه‌ مدّعيان‌ نام‌ عقيده آنان‌ را «ايدئولوژي‌» نهاده‌اند .
3- ايدئولوژي‌ احزاب‌ بر اساس‌ نظرات‌ بعضي‌ فلاسفه‌ بوجود آمده‌ است‌ امّا ايدئولوژي‌ ديني‌ بر اساس‌ نظرات‌ خداوند و پيغمبران‌ است‌ .
سؤال‌ : 1- آيا نظرات‌ فلاسفه‌ از نظرات‌ خداوند و پيامبران‌ كارسازتر و صادقانه‌تر و مفيدتر است‌ ؟
2- چرا در غرب‌ مي‌شود كشوري‌ را با ايدئولوژي‌ اداره‌ كرد و در كشورهاي‌ اسلامي‌ نمي‌شود ؟
3- آيا نظام‌ شورائي‌ كه‌ در متن‌ نظام‌ اسلامي‌ معمول‌ مي‌شود اصولاً قابل‌ مقايسه‌ با نظام‌ شورائي‌ غرب‌ هست‌ يا نه‌ و اگر قابل‌ مقايسه‌ نيست‌ كمبود و نقص‌ آن‌ كدام‌ است‌ ؟
پس‌ چون‌ نظام‌ اسلامي‌ در بخش‌ سياسي‌ آن‌ كمبودي‌ در مقايسه‌ با كشورهاي‌ ديگر ندارد و حتي‌ قوي‌تر و كاملتر هم‌ هست‌ . لّب‌ مطلب‌ مدّعيان‌ اين‌ است‌ : -
دين‌ را رها كنيد !
باري‌ ، قوّه قضائيه‌ كه‌ مجري‌ قوانين‌ حقوقي‌ و مدني‌ و ناظر و نگهبان‌ عدالت‌ و دادگري‌ در نظام‌ اسلامي‌ است‌ آنقدر از نظر اسلام‌ بخصوص‌ در مذهب‌ شيعه‌ مهّم‌ است‌ كه‌ بنام‌ عدل‌ يكي‌ از اصول‌ پنجگانه دين‌ شناخته‌ شده‌ است‌ .
ما در اينجا از خوانندگان‌ مي‌خواهيم‌ كه‌ به‌ هنگام‌ مطالعه‌ كتاب‌ مقدّس‌ خود قرآن‌ ، به‌ مفاهيم‌ آيات‌ از جهات‌ گوناگون‌ منجمله‌ سياست‌ ، عدالت‌ ، حكومت‌ ، اقتصاد و تجارت‌ و ... نيز توجّه‌ كامل‌ داشته‌ باشند تا خداي‌ ناكرده‌ ناخواسته‌ تحت‌ تأثير القائات‌ شيطاني‌ قرار نگيرند . و مطمئن‌ شوند كه‌ دين‌ شامل‌ تمام‌ جنبه‌هاي‌ اجتماعي‌ مي‌باشد . بقيه آيات‌ مربوط‌ به‌ دادگستري‌ را خود خوانندگان‌ در كلام‌ اللّه‌ ملاحظه‌ نمايند .

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه