1ـ توحيد نظام
اگر ما در كلام خداوند تدبّر ميكرديم اين قبيل اصول به خصصو اصل اول «توحيد نظام» در نظر ما برجسته و درخشان ميشد، و اگر ايمان ميداشتيم يقين ميكرديم كه اين كلام خداوند است، قاطع است و نافذ است و هادي، و ما در برابر آن مكلّف و ملتزم به قدم گذاشتن در راهي كه ارائه ميكند، و پيمودن آن راه براي رسيدن به هدفي كه منظور آن است هستيم.
چون اين اصل دلالت دارد بر اين كه يك نظام واحد بر كلية اجزاء آفرينش حاكم است : ما تري في خلق الرحمن من تفاوت : بهر طريق ما دانستيم كه يك موجودي خصوصيّتي دارد قابل تعميم است؛ ـ بنده كه اين مطالب را مينويسم و شما كه ميخوانيد از اجزاء آفرينش هستيم.
ما داراي زوج هستيم ـ پس هر موجود ديگري هم طبق اصل مذكور بايد داراي زوج باشد.
ما داراي نطق هستيم ـ پس هر موجود ديگري هم طبق اصل مذكور بايد ناطق باشد.
ما داراي حركت هستيم ـ پس هر موجود ديگري هم طبق اصل مذكور بايد داراي حركت باشد.
ما داراي عقل هستيم ـ پس هر موجود ديگري هم طبق اصل مذكور بايد داراي عقل باشد.
ما در جريان پيمودن راه كمال هستيم ـ پس هر موجود ديگري هم طبق اصل مذكور بايد در مسير كمال باشد.
و قصّ عليهذا ـ و طبق اصول يازدهگانة بعدي هم ملاحظه ميكنيم كه آيات قرآن همة اين خصوصيّات را براي تمام موجودات ثابت ميكنند، مانند اين كه صريحاً ميفرمايد: آن گوهستانهاي بظاهر جامد هم مانند ابرها در حركتند : (و تري الجبال تحسبها جامدة ...).
در چنين حالتي ما ناگزير وارد دنياي جديدي ميشويم و بر سر يك دو راهي قرار ميگيريم:
يك قطعه فولاد محكم را در دست ميگيريم ـ از يك طرف دين يعني قرآن به ما ميگويد اين قطعه فولاد هم اگر تا بينهايت ريز ريز شود تمام اجزايش حركت دارند. عقل دارند، نياز دارند، زوج دارند، رو به كمال دارند، زبان دارند و ... امّا مشاعر ما از اين خصوصيّات چيزي درك نميكنند. اكنون تكليف ما چه ميشود؟ ادراكات مشاعر خود را قبول كنيم يا هدايتهاي آيات قرآن را؟ و يا اصولاً وارد دنياي جديد نشويم و در همين محصورة فرهنگي كه مسلمانان جهان براي خود ساختهاند باقي بمانيم؟
نظر ما اين است كه عليرغم تمام خطرات و مشكلاتي كه احتمال ميدهيم، بايد وارد دنياي جديد بشويم و به جست و جوي راه حلّ غوامض بپردازيم، زيرا كلام، كلام خداوند است و صدق است و قابل اعتماد و اطمينان.
اگر ما مسلمانان، مؤمنين واقعي ميبوديم. احتمالاً كافي بود كه از همين اصل توحيد نظام آفرينش هدايت لازم را اخذ كنيم و از اين دروازه وارد دنياي دانش و بينش شويم و به كشف اسرار آفرينش بپردازيم، و آنقدر پيش برويم تا مقام خليفة اللهي را احراز كنيم. امّا خداونديكه ما را آفريده بهتر از خود ما از نقاط ضعف و قوّت ما آگاه است، و بهمين جهت اصل مذكور را به اصول متعدّد تفصيل و تجزيه فرموده است تا شايد دست كم بعضي از ما «شيرفهم» شويم : چنان كه ميفرمايد : الرا ـ كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير: (اين قرآن) كتابي است عظيم كه آياتش (در اصل) محكم و فشرده شده و سپس از طرف (پروردگار) درست كردار آگاه، به تفصيل درآمده است (1 ـ هود).
به اين دليل ما هم به همان اصل توحيد نظام اكتفا نميكنيم و لذا به شرح مذكور، تفصيل اصل را كه 12 فقره است استخراج نموديم و به خواست خداوند به توضيح آنها ميپردازيم : اين توحيد نظام آن چنان در آفرينش نافذ و فراگير است كه بعضي از متفكّران از عظمت و اهميّت آن گرفتار حيرت شده و آنقدر آنرا بزرگ يافتهاند كه نعوذاً بالله خود خداوند را هم مشمول آثار آن قرار داده و به «وحدت وجود» معتقد شدهاند.
اين بيچارگان از اين نكتة ظريف و در عين حال روشن غافل ماندهاند كه خداوند فرموده است : «در نظام آفرينش خداوند تفاوتي نميبيني» و بنابراين خالق از مخلوق جداست، و چون اين اصل شامل نظام آفرينش ميشود بالطّبع شامل خود آفريننده كه از اجزاء آفرينش نيست نميشود، بخصوص اين كه آفريننده آنقدر عظيم و جليل است كه تحت تسلّط نظامي كه مخلوق خود اوست قرار نميگيرد.
باري، چون ما كه يك چيز مخلوق هستيم و جان داريم تمام اجزايي كه در تشكيل جسم و جان ما به كار رفتهاند هر يك در حدّ خود يك چيز هستند، و طبق اصل وحدت نظام، مثلاً گويچههاي خون ما و حتّي سلولهائي كه در آفرينش گويچهها يا اجزاء ديگر بدن به كار برده شده است، هر كدام جدا جدا داراي جان و مشاعر و عقل و اختيار و خصوصيّات ديگر هستند. و اگر ما در اين خصوص دقّت كنيم ملاحظه ميكنيم كه اجزاء بدن ما هر يك آن چنان وظائف خود را آگاهانه و دقيق انجام ميدهند كه از عهده انسانهاي دانشمند و مترقّي و درستكار ساخته نيست.
براي نمونه، بعضي از گويچهها وظيفه دارند ذرّات غذا را از جدار رودهها و كبد بگيرند و بعضي ديگر ذرّات هوا را از جدار ريهها بگيرند، و ببرند و آگاهانه بين اعضاء و جوارج بدن به گونهاي تقسيم نمايند كه نه به يكي زيادتر از حدّ لازم برسد و يا يكي ديگر از قلم بيفتد، و قصّ عليهذا، و اين گونه انجام وظيفه ممكن نيست مگر اين كه گويچهها و سلولها داراي احساس مسئوليت باشند، و نيز داراي زبان و نطق و چشم و گوش براي تبادل نظر با يكديگر و انتخاب مسير و حسابگري و ... باشند و معلوم است كه احساس مسئوليت و انجام وظيفه نيز مستلزم اميدوار بودن به دريافت پاداش است، و اين موضوع به داشتن ايمان به حشر و نشور و بهشت و دوزخ منتهي ميشود؟
پس اگر در زيست شناسي و معرفت الاعضاء و ساير دانشهاي مربوط به بدن به اين قبيل نكات هم توجّه شود معلوم است كه بتدريج دريچهها و دروازههايي جديد بر علوم و تخصصّهاي بديع و بيسابقه گشوده خواهد شد.
همين گونه است عناصر و ماديّات، چنان كه فرضاً وقتي ما از هر طريق آگاه شديم كه مثلاً منظومة شمسي عبارت است از يك مركز بنام خورشيد و تعدادي سيارّه كه با خصوصيّات و كيفيّاتي روي مدارهايي اطراف مركز خود ميچرخند و ميدانيم كه همين وضع در اتمهاي عناصر نيز حاكم است، مطابق اصل مذكور مطمئن ميشويم كه كهكشان دنياي ما هم خود ( با وجودي كه متشكّل از ميلياردها ستاره وسياره است) بمنزلة يك سيّاره عظيم باتفاق تعدادي سيّاره ديگر، اطراف يك خورشيد كيهاني عظيم روي مدارهاي مشخّص در گردش هستند، و در عالم افلاك باعث بوجود آمدن فصول كيهاني و موجودات جاندار و عاقل كيهاني، متناسب با مقتضيّات خود ميشوند.
باور نويسنده اين است كه مسلمانان مدّتهاست درخشش علمي و فني خود را از دست داده، و در دنياي علم و صنعت تحرّك و پويائي كافي ندارند، و بهمين جهت از كاروان تمدّن عقب ماندهاند.
ممكن است بعضي گمان كنند كه اگر مسلمانان از لحاظ علم و صعت ضعفهايي دارند در عوض، آن ضعفها، با معنويّتي كه دارند جبران ميشود امّا :
1ـ خداوند مسلمانان را از هر جهت عزيز خواسته است چنان كه فرموده است : ... و لِلّه العزة و لرسوله و للمؤمنين ... عزّت مخصوص خداوند و پيامبر او و مؤمنان است : (آيه 11 از سوره 63) و عزّت شامل هر دو جنبه مادّي و معنوي است، و بنابراين اگر مسلمانان در جنبه مادّي ضعيف باشند به همان مقدار از عزّت آنان كاسته ميشود، و بايد هر دو جنبه متعادل باشد تا با فطرت الهي كه بر آن آفريده شدهاند متناسب باشند.
2ـ عقب ماندن از قافله تمدّن باعث تسلّط ديگران بر مقدّرات مسلمانان ميشود كه موجب تضعيف اسلام است، و خداوند چنين وضعيّتي را پسنديده نميداند : محمد رسول الله (ص) و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم ... محمد پيامبر خداوند و كساني كه با او هستند (به او ايمان دارند) بر كفّار بسيار سختگير و بين خويشتن مهرباناند (س 48 ي 29).
از اين آيه و آيات بسيار ديگر معلوم ميشود كه از دلائل ايمان اين است كه مؤمنان از هر لحاظ بايد در وضعيتي باشند كه بتوانند تسلّط خود را بر كفّار تحميل نمايند، نه اين كه به لحاظ علوم و دانش تحت نفوذ و تسلّط آنها باشند. بنابراين اعتذار به اين كه ضعف جنبههاي علمي و صنعتي را ميتوان با معنويبت جبران كرد، از همه كس ساخته نيست و هر چيزي و هر جنبهاي را بايد با همان مصالح و ابزار مربوط به خودش تقويت نمود.
3ـ هر چند ما نميخواهيم اين قبيل كلمات را بر قلم جاري كنيم امّا ناچاريم بگوييم كه احتمال نميدهيم كساني كه عقب ماندگي علمي و صنعتي را بر خود هموار كردهاند، و خود را عقب نگاه داشتهاند از لحاظ جنبه معنوي هم چندان قابل اعتماد باشند.
پس به نظر ما اغلب مسلمانان جهان نسبت به دين خود گرفتار اشتباههاي بزرگ هستند، و بهمين جهت به تدريج به يكنوع سستي و خمودگي خطرناك روبرو شدهاند كه بايد آنرا از ميان بردارند.
براي بيرون آمدن از اين سستي و خمودگي بايد از جايي و بنحوي، وسيلة وارد آمدن يك ضربه يا يك فرياد بزرگ بر جان و گوش آنان فراهم گردد تا بحركت درآيند و نويسنده گمان ميكند كه اين امكان فراهم شده است.
ممكن است بعضي اين مطالب را كه ما بيان ميداريم مردود بپندارند و حقّ هم دارند زيرا اگر قبل از اين كه ما به اصول دوازدهگانه مورد بحث آگاه شويم و در آنها تدبّر كنيم كسي از اين قبيل مطالب كه ما در اين بحث بيان ميكنيم، براي خود ما هم بيان ميكرد، آنها را خطا ميپنداشتيم.
ما تري في خلق الرّحمن من تفاوت : در آفرينش خداوند تفاوتي نخواهي ديد.
اين قول خداوند است و قاطع و غير قابل انكار است و بنابراين نويسنده بر اساس هوي و هوس، چيز نمينويسد.
گفتار بر اساس قوانين الهي است كه بر خلقت وضع و جاري فرموده است و لذا آنها را ميتوان بر تمام اجزاء آفرينش عموميّت داد و نتايج عظيم به دست آورد:
منظومة شمسي عبارت است از يك مركز بنام خورشيد و تعدادي سيّاره كه اطراف آن روي مدارهاي بيضوي ميگردند. همين وضع در تمام اتمهاي عناصر نيز حاكم است كه تعدادي الكترون و پوزيترون روي مدارهاي (بيضوي) در اطراف هستهاي كه به منزله خورشيد آنها است در حال گردش هستند، و اين به لحاظ علمي به اثبات رسيده است و وضع منظومه شمسي هم كه محسوس و قابل لمس است.
حال كه ما اطمينان داريم كه منظومه شمسي با تمام سيّارات، و اجزاء ريز عناصر متشكّله سيّارات، از يك نظام پيروي ميكنند. پس طبق اصل توحيد نظام ميتوانيم آنرا عموميّت بدهيم و بگوييم تمام اجرام آسماني ديگر اعم از كهكشانها و سحابيها و خود مجموعة آفرينش نيز طبق قول صريح خداوند از همين نظام تبعيّت ميكنند.
اكنون موضوع را از جنبههاي ديگر بررسي مينماييم.
1ـ چون مدار سيّارات منظومه شمسي بيضوي است، پس طبق اصل توحيد نظام مدارات الكترونها در اطراف هسته خود ناگزير بيضوي هستند.
2ـ چون بين همين سيارات با خورشيد، فواصلي متناسب با جرم و سرعت سير آنها وجود دارد همين وضع و نسبت بين اجزائ اتمها نسبت به مركز آنها نيز برقرار است (هر چند مقايس آنقدر ريز و كوچك است كه قابل تصوّر نيست).
3ـ اگر روي زمين شبانهروز و فصول مختلف و گياه و جاندار وجود دارد، همين قاعده بر اتمها نيز حاكم است. هر چند براي ما رؤيت آنها تا قرون آينده هم ميسّر نباشد.
4ـ چون منظومه شمسي داراي شرايط و نظام معيّني است، و نيز جزو كهكشان راه شيري ميباشد، پس همين نظام در كهكشان نيز برقرار است، يعني كهكشان با وجودي كه از ميلياردها ستاره و سيّاره و خورشيد تشكيل شده است، خود مشابه يك سيّاره است كه به اتفاق سيّارات ديگري، اطراف يك مركز عظيم در حال گردش است كه هم حركت وضعي دارد و هم حركت انتقالي، و لذا هم در ان شبانه روز پديد ميآيد و هم فصول چهارگانه، و هم موجودات ذيحيات آسماني، زيرا دليلي ندارد كه منظومه شمسي چنين باشد امّا كهكشاني با آن همه عظمت بيهوده آفريده شده باشد.
5ـ وقتي ما يقين پيدا كنيم (طبق صريح آيه) كه كهكشان هم داراي فصول چهارگانه است، براي ما روشن ميشود كه چرا روزگاري زمين ما مواجه بوده است با يك دوره يخبندان كه آثار باقي مانده آن كشف شده است و نيز چگونه ميشود كه در زماني اين قبيل آيات مصداق پيدا ميكنند: و سيّرت الجبال فكانت سراباً ـ انّ جهنم كانت مرصاداً (ي 79 ي 20 و 21) و همچنين آيات اوّل سوره تكوير كه ميفرمايد : اذا الشّمس كوّرت و اذا الجبال سيّرت ـ و اذا العشار عطّلت ـ و اذا الوحوش حشّرت ـ و اذا البحار سجّرت ... : و كوهها به حركت درآورده شوند و به سراب مبدل گردند ـ و جهنم كمينگاه شود ـ آن گاه كه خورشيد در هم پيچيده شود.
و آن گاه كه شتران آبستن بار نهند ـ و آن گاه كه ددان برانگيخته شوند و ـ آن گاه كه درياها بجوش آيند ... و اين آيات حكايت دارند از ايجاد يك حرارت شديد بر روي زمين كه حيات را بر روي آن منهدم خواهد كرد.
ما هم مانند ديگران قبول داريم و لذا ميتوانيم بگوييم خواست خداست كه چنين بشود، امّا آياتي است كه براي ما در اين قبيل موارد تكليف معيّن ميكنند. از جمله آيات 18 و 19 از سوره بيست و نهم (عنكبوت) ـ اولم يروا كيف يبديء الله الخلق ثم يعيده ان ذلك علي الله يسير ـ قل سيروا في الارض فانظروا كيف بدأ الخلق ثم الله ينشيء النشأة الآخرة ان الله علي كل شيء قدير : ـ آيا نمي¬نگرند (تحقيق نمي¬كنند) كه چگونه خداوند آفرينش را آغاز مي¬كند و سپس آنرا به حالت اول برمي¬گرداند، مسلّم بدانيد كه اينكار براي خداوند آسان است ـ بگو بگرديد در زمين و ببينيد كه خداوند چگونه آفرينش را آغاز ميكند و سپس خداوند
مي آفريند دورة بازپسين را و مطمئن باشيد كه خداوند بر هر چيزي توانا است.
اين آيات امر و تأكيد دارند كه ما به كيفيّت آفرينش و اعاده آن توجّه و تحقيق كنيم، زيرا نظر كردن به كيفيّت نياز به تحقيق دارد، و نيز ايجاد نشئه آخرت چيزي نيست كه مدّنظر همگان باشد و فقط براي مردم آخرالزّمان ميسّر است، و آن هم در صورتي است كه در آن حادثه عظيم حوصلة تحقيق را داشته باشند، كه اگر هم داشته باشند بسيار دير و بيفايده است.
پس به طور مسلّم نظر اين قبيل آيات متوجّه همگان است به خصوص اين كه سرفصل علوم مربوط به آنها را قرآن كريم در اختيار قرار داده است.
پس ميخواهيم بدانيم كه آفرينش بر روي زمين چگونه به نشئه ديگر ميپيوندد: آيات مربوط به مقدّمة قيامت، حكايت از ايجاد يك انقلاب شديد در منظومة شمسي دارند كه خورشيد نورش كاسته و در هم پيچيده ميشود، و ستارگان تيره و بينور ميشوند، و درياها بجوش ميآيند، و كوهها بحركت درميآيند و ...
اكنون قضيه را مورد دقّت قرار ميدهيم :
1ـ اگر نور خورشيد كم شود و حجم آن كاسته شود بنحوي كه در هم پيچيده شود به اين معني است كه حرارت آن كم شود، و در اين صورت از زمان فعلي هم حرارت كمتري بر زمين ميرسد، و لذا آن مقدار حرارت براي اين كه درياها را به جوش آورد و پوسته زمين را آنقدر گرم كند كه نرم و متورم شود تا كوهها رفته رفته صاف و به سراب تبديل شوند ـ كافي نخواهد بود مگر اين كه يا خورشيد كاملاً به زمين نزديك شود ـ كه در اين صورت زمين و سيّارات ديگر جذب خورشيد خواهند شد، و يا اين كه حرارت از منبع ديگري هم به زمين برسد.
طبق آيات 8 تا 10 سوره قيامت كه ميفرمايد : و خسف القمر ـ و جمع الشّمس و القمر ـ يقول الانسان يؤمئذ اين المفّر : و ماه تيره ميشود ـ و ماه و خورشيد با هم جمع ميشوند (ماه جذب خورشيد ميشود) ـ و در آن زمان انسان ميگويد : كو گريزگاهي؟ مطابق اين آيه احتمالاً ماه از جاذبه زمين خارج و توسط خورشيد جذب ميشود، امّا چون در آن حالت هنوز انسان روي زمين شاهد حادثه است (چون از آن حادثه عظيم بهراس افتاده و در جست و جوي پناهگاه برميآيد) معلوم است كه زمين به حال خود باقي ميماند، و لذا زمين از مدار خود خارج نميشود تا جذب خورشيد شود، و حرارتي هم كه از خورشيد به زمين ميرسد آنقدر نخواهد بود كه پوسته آنرا داغ و نرم كند.
پس ناگزير لازم است حرارت از منبع ديگري به منظومة شمسي برسد و به حرارت خورشيد افزوده شود تا كوهها نرم شوند و به حركت درآيند، و سطح زمين صاف و هموار گردد، چنان كه ميفرمايد : و يسئلونك عن الجبال فقل ينسفها ربي نسفاً ـ فيذرها قاعاً صفصفاً ـ لاتري فيها عوجاً و لا امتاً ـ يومئذ يتّبعون الدّاعي لاعوج له ... (اي رسول ما) از تو پيرامون كوهها ميپرسند، پس بگو پروردگارم آنها را ميافشاند افشاندني سخت، و آنها را بصورتي صاف و هموار رها ميكند (بنحويكه) از آنها هيچ گونه كجي و برآمدگي نخواهي ديد. در چنان روزي مردم خواننده را بدون انحراف مسير پيروي ميكنند ... (سوره 20 آيات 105 تا 107) .
در اين تعاريف نيز كه حكايت از صاف و هموار شدن كوهها با زمين دارند، سخن از باقي ماندن انسان بر روي زمين به ميان آورده است، و لذا زمين به حال گردش روي مدار خود باقي ميماند، و بنابراين حرارت زياد از جائي ديگر به زمين ميرسد نه از خورشيد.
در آسمانها هم فصول چهارگانه برقرار است
چون در زمين فصول چهارگانه بهار و تابستان و پائيز و زمستان برقرار است، طبق اصل توحيد نظام آفرينش كه يك قانون لايتغيّر آفرينش است، در آسمانها، به خصوص در كهكشان راه شيري كه منطقه منظومه شمسي مسكوني ما ميباشد هم فصول اربعه وجود دارد، و لذا منظومه شمسي، تحت تأثير برودت و حرارت فصول كيهاني كهكشان هم قرار ميگيرد، و بهمين علّت با وجودي كه زمين در ادوار پيشين از حرارت كافي خورشيد بهرهمند بوده است، تحت تأثير برودت شديد زمستان كهكشاني راه شيري گرفتار يخبندان شديد شده است به نحوي كه تمام موجودات در آن يخ زده و مردهاند.
و ما احتمالاً هم اكنون در يك فصل بهار فلكي هستيم كه آرام آرام به سوي تابستان پيش ميرويم و روزي آنقدر زمين داغ خواهد شد كه هيچ چيز تاب تحمّل آنرا نخواهد داشت، و همه خواهند مرد، و مقدّمة قيام قيامت بدين گونه فراهم ميشود.
و به طوريكه توضيح داديم، براي پايان يافتن حيات در دورهاي كه نسلهاي جديد فعلي روي زمين زندگي ميكنند و مقدّمه قيام قيامت خواهد شد. خداوند مقدّر فرموده است كه بر اثر حرارت زياد انجام شود كه بعضي آياتي را كه به اين حادثه اشاره دارند قريباً عرضه داشتيم.
همانگونه كه حيات پيشين نسلهايي كه در دوره قبل از يخبندان روي زمين زندگي ميكردهاند تحت تأثير برودت شديد ناشي از زمستان كيهاني منقرض شده است، حيات دورهاي كه ما و نسلهاي ديگر روي زمين ميآئيم و ميرويم هم تحت تأثير حرارت شديدي كه در نتيجه تابستان كيهاني عارض زمين خواهد شد منقرض ميگردد.
پس پديدار شدن و انقراض حيات بر روي زمين، علاوه بر اين كه متأثر از عوامل داخلي منظومه شمسي است، متأثر از عوامل عمومي كهكشان هم ميباشد، و بيان اين جريان متّكي و مدلّل با اصل تزويج نيز هست و عوامل هم بايد زوج باشند تا آثار وجودي آنها بروز نمايد. مثلاً وقتي بر روي زمين يك دوره حيات بر اثر يخبندان شديد منقرض ميشود لاجرم دورة ديگري از حيات بر اثر حرارت شديد منقرض خواهد شد.
علاوه بر اين كه اصل توحيد نظام ما را به اين حقيقت رهبري ميكند كه هر خصوصيّتي كه در اساس وجود يك موجود ثابت باشد، در وجود تمام موجودات ديگر نيز ثابت است ـ ما در نتيجة تحقيق در آيات مربوط به خلقت زمين و آسمانها هم باين نتيجه رسيدهايم كه آسمانها نيز داراي فصول چهارگانه ميباشند كه نتيجة آن تحقيق را در كتاب زبانه ترازو بيان داشتهايم.
چون بحث مذكور براي روشنتر شدن اصل توحيد نظام كه در اين كتاب مطرح است نيز بسيار مفيد است قسمت عمده آنرا به شرح زير عرضه ميداريم تا نكته ابهامي در اين خصوص باقي نماند.
آفرينش و اسرار آن (في ستّه ايام)
انّ ربّكم الله الذي خلق السّموات و الارض في ستّة ايّام ثمّ استوي علي العرش يغشي اللّيل النّهار يطلبه حثيثاً و الشّمس و القمر و النّجوم مسخّرات بامره الا له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين : محققاً پروردگار شما كسي است كه آسمانها و «زمين را» براي شش روز آفريد، سپس بر عرش استقرار يافت (به فرمان روايي بر كائنات پرداخت) شب روز را ميپوشاند و شتابان در جستجوي آن است و آفتاب و ماه و ستارگاه همه زير سيطره و فرمان او هستند، آگاه باشيد كه آفريدن و فرمانروايي خاصّ اوست. متبارك است (پيوسته خيرآفرين است) خداوند پروردگار جهانيان (52 اعراف).
معني خلاصه شده جمله انّ ربّكم الله الّذي خلق السّموات و الارض : الا له الخلق» است يعني آفريدن خاصّ خداوند است، و معني خلاصه شده جملة «ثمّ استوي علي العرش» همانطور كه خود آيه اشاره كرده است : «الا له الامر» ميباشد يعني فرمانروايي خاصّ اوست، بنابراين كسي خيال نكند كه خداوند مركزي به نام عرش دارد و بر تخت مستقر شده است و به حكومت و خدايي مشغول است، كه خداوند مكان ندارد.
از جمله «يغشي اللّيل النّهار يطلبه حثيثاً» اين مفهوم حاصل ميشود كه خداوند اول روز را آفريده است و سپس شب را، زيرا بايد اول روز وجود داشته باشد تا شب بر آن پرده بيفكند، و پيوسته شتابان در تعقيب و جست و جوي آن باشد، و چون اول روز را آفريده است و بعداً شب را، و چون روز و شب هم در جهان ما و به خصوص روي زمين تحقّق دارند و ابتدا روز بوده است، معلوم ميشود كه اوّل وضع زمين طوري بوده است كه شب در آن وجود نداشته است، يعني هيچ قسمت آن تاريخ نبوده است، و اين حالت عليرغم اينكه پيوسته نيم بيشتر زمين مقابل خورشيد است و قاعدتاً بايد نيم ديگر آن تاريك باشد، در صورتي ميتواند وجود داشته باشد كه خود زمين از خود روشني داشته باشد، وگرنه روز فقط در نصف بيشتر آن عيناً مانند همين زمان، وجود داشت، و در نصف كمتر شب، يعني تاريكي حاكم بوده است و اين مغاير اشاره آيه است كه اول روز به وجود آمده است.
پس اوّل در همه جاي زمين روز بوده است، و چنين حالتي به طوري كه اشاره كرديم، ناشي از اين بوده است كه خود زمين نوراني بوده است، و نوراني بودن زمين در صورتي ممكن است كه گداخته و سوزان باشد.
پس زمين در بدو خلقت گداخته و سوزان بوده است، و بعداً سرد شده و خود ديگر نوري توليد نكرده است، و نتيجتاً شب يا تاريكي در آن قسمت از زمين كه از خورشيد نور نميگيرد پديدار شده است و بعلّت خاموش شدن زمين تاريكي بر روشني پرده افكن شده است، و چون ميفرمايد شب پيوسته و شتابان در جستجو و تعقيب روز است تا بر آن پرده افكند، اشاره به اين دارد كه روز پيوسته در حركت و جابه جايي است، و همين طور است شب، كه پيوسته در تعقيب آن است، و اين حالت دقيقاً حكايت از حركت يا چرخيدن زمين به دور محور خود دارد.
معني جمله «تبارك الله ربّ العالمين كه خداوند پس از تعريف خلقت آسمانها و زمين خود را با آن ستوده است، يعني خير و بركت آفرين است» خداوند كه پروردگار جهانيان است، ارتباط تام و تمام با خلقت آسمانها و زمين دارد. بدين معني كه تركيبات و نظام آفرينش اين مجموعه، به منظور بركت و خير رساني تدريجي به موجوداتي است كه پس از خلقت اين مجموعه خلق ميشوند، و مورد پرورش قرار ميگيرند، و لذا آيه عيناً همان معني را ميدهد كه آيات 8 و 9 سوره فصّلت به تفصيل بيان ميكند كه ما قريباً به بحث در آنها ميپردازيم».
توجّه فرمائيد كه ما در بحث پيرامون اين آيات از هيج مرجع و مأخذي جز از خود آيات قرآن كه معتبرترين و مستدلترين مرجع است استفاده نميكنيم، چون فقط آفتاب ميتواند دليل آفتاب باشد، و اگر توضيحاتي ميدهيم كه ظاهراً در متن قرآن نيست، مثالهائي هستند كه ذهن را براي قبول مفاهيم آمادهتر ميسازند، كه آنها هم، اولاً به تجويز خود قرآنست كه ميفرمايد :
انّ الله لايستحيي ان يضرب مثلاً ما بعوضة فما فوقها فامّا الّذين امنوا فيعلمون انّه الحقّ من ربّهم ... : مسلّم است كه خداوند باك ندارد كه از پشه گرفته تا چيزهاي بزرگتر از آنرا مثال آورد، پس كساني كه ايمان دارند ميدانند كه اين مثلها هم حقايقي است از پروردگار آنان ... (24 بقره) ـ و ثانياً اين مثالهائي كه ميآوريم و توضيحات اضافي كه ميدهيم هم در اصل از اشارات قرآن اقتباس شدهاند، ولي ارائه آيات استنادي بحث را طولاني مينمايد.
آية مورد بحث : انّ ربّكم الله الّذي ... يكي از آيات بسيار مهّم علمي قرآن است كه تعمّق و تدبّر در آنها دريچه نه بلكه دروازههايي وسيع بر علوم متداول و جديد بر روي مسلمانان ميگشايد، ولي ما چشممانرا بستهايم تا اين دروازهها را نبينيم!
در ذيل آيه تا حدّي مفهوم فرازهائي از آيه را توضيح داديم كه :
1ـ آفريدن خاصّ خداوند است.
2ـ مفهوم ثمّ استوي علي العرش «جمله الا له الامر» يعني آگاه باشيد كه فرمان فرمايي خاصّ خداوند است» ميباشد، نه اينكه خداوند بر تخت تكيه زد.
3ـ خداوند اول روز را آفريده است و بعد شب را.
4ـ تمام زمين در اوّل خلقت آن روشن بوده، واين به معني اين است كه اول گداخته و سوزان و نوراني بوده و بعداً سرد شده است.
5ـ اين كه شب در تعقيب و جست و جوي روز است تا آن را بپوشاند يعني زمين در حال گردش به دور خود است.
6ـ معني تبارك الله ربّ العالمين در آخر آيه اشاره به اين دارد كه خلقت آسمانها و زمين براي ايجاد موجوداتي است كه پيوسته از خيرات و بركات خداوند و ربوبيّت او برخوردار شوند.
امّا براي اين كه مفهوم كلّي آيه، همان طوري كه رويّه ماست، روشن شود از خود آيات استفاده و استهداء مينمائيم و لذا آيات مشابه را كه در همين زمينه در قرآن است در كنار هم جمع ميكنم تا انشاء الله تفسير را به دست آوريم.
1ـ انّ ربّكم الله الّذي خلق السّموات و الارض في ستّة ايّام ثمّ استوي علي العرش ـ يغشي اللّيل النّهار يطلبه حثيثاً و الشّمس و القمر و النّجوم مسخّرات بامره الا له الخلق و الامر تبارك الله ربّ العالمين. (52 اعراف)
2ـ انّ ربّكم .............. (عيناً همان فراز از آيه فوق تا عرش) ـ يدبّر الامر ما من شفيع الاّ من بعد اذنه، ذالكم الله ربّكم فاعبدوه افلا تذكّرون. (سوره 10 آيه 4)
3ـ و هو الّذي خلق .............. و كان عرشه علي الماء ليبلوكم ايّكم احسن عملاً
(سوره 11 آيه 8)
4ـ الّذي خلق .............. و ما بينهما في ستّة ايّام ثمّ استوي علي العرش فسئل به خبيراً.
(52 آيه 60)
5ـ الله الّذي خلق .............. ثمّ استوي علي العرش مالكم من دونه من وليٍّ و لاشفيع افلا تتذكّرون. (سوره 22 آيه 3)
6ـ و لقد خلقنا السّموات و الارض و ما بينهما في ستّة ايّام و ما مسّنا من لغوب
(سوره 50 آيه 37)
7ـ هو الّذي خلق .............. ثمّ استوي علي العرش يعلم ما يلج في الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السّماء و ما يعرج فيها و هو معكم اينما كنتم و الله بما تعملون بصيرا.
(سوره 57 آيه 4)
8ـ قل ءانّكم لتكفرون بالّذي خلق الارض في يومين و تجعلون له انداداً ذالك ربّ العالمين
ـ و جعل فيها رواسي من فوقها و بارك فيها و قدّر فيها اقواتها في اربعة ايّام سواء للسّائلين
ـ ثمّ استوي الي السّماء و هي دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعاً او كرهاً قالتا اتينا طائعين ـ فقضيهنّ سبع سموات في يومن و اوحي في كلّ سماء امرها ـ و زينّا السّماء الدّنيا بمصابيح و حفظاً ذالك تقدير العزير العليم. (سوره 41 آيات 8 تا 11)
9ـ الله الّذي خلق سبع سموات و من الارض مثلهّن يتنزّل الامر بينهنّ لتعلموا انّ الله علي كلّ شيء قدير و انّ الله قد احاط بكلّ شيء علماً (65 آيه 12)
اينك ترجمه آيات :
1ـ محقّقاً پروردگار شما خداوندي است كه آسمانها و زمين را براي شش روز آفريد و سپس به فرمان فرمايي (ربوبيّت) پرداخت ـ شب بر روز پرده ميافكند و پيوسته و شتابان در جست و جوي آن است و خورشيد و ماه و ستارگان فرمان بردار او هستند، آگاه باشيد كه آفرينش و فرمان روايي خاصّ خداوند است. پس بركت آفرين است خداوند كه پروردگار جهانيان است.
2ـ محقّقاً پروردگار شما خداوندي است كه آسمانها و زمين را براي شش روز آفريد، سپس به فرمانروايي پرداخت. امور را تدبير ميكند. (سامان ميدهد و اداره ميكند) هيچ شفيعي و همراهي نيست مگربعد از اجازه و خواست او ـ خداوند كه پروردگار شما است اين چنين است پس او را به پرستيد ـ آيا نفهميديد؟
3ـ او كسي است كه آسمانها و زمين را براي شش روز آفريد و فرمان روايي او بر اساس آب است (و كان عرشه علي الماء) تا آشكار كند كه كداميك از شما عمل بهتري انجام ميدهيد.
4ـ (خداوند) كسي است كه آسمانها و زمين را و آنچه را بين آنها است براي شش روز آفريد، سپس به فرمان روايي پرداخت در اين صورت از شخص آگاهي بپرس.
5ـ خداوند كسي است كه آسمانها و زمين را براي شش روز آفريد سپس به فرمانروايي پرداخت ـ شما را غير از او هيچ دوستي و هيچ همراه و مددكاري نيست ـ آيا نميفهميد؟
6ـ به تحقيق ما آسمانها و زمين را و آنچه در ميان آنهاست براي شش روز آفريديم و سختي و خستگي به ما نرسيد.
7ـ او كسي است كه آسمانها و زمين را براي شش روز آفريد، سپس به فرمانروايي پرداخت از آنچه در زمين فرو ميرود و از آنچه از آن بيرون ميآيد آگاه است، و نيز از آنچه از آسمانها فرود ميآيد و آنچه به آسمان بالا ميرود (آگاه است) و شما هر جا هستيد او با شما است و هر كاري كه ميكنيد زير نظر دارد
8ـ بگو آيا شما كافريد به كسي كه زمين را براي دو روز آفريد و براي او شريك و ضدّ قرار ميدهيد؟ اين است پروردگار جهانيان، و در زمين بر مرتفعاتش كوهها آفريد و در آن خير و بركت قرار داد، و روزيهاي آن را باندازه بر اساس چهار روز مساوي (دوره) قرار داد. براي نيازمندان.
ـ سپس به امر آسمان پرداخت در حالي كه آن دود بود ـ پس به آن و زمين فرمود خواه ناخواه بياييد. گفتند با ميل و فرمان برداري آمديم (فرمود بشويد گفتند شديم) ـ پس آنها را هفت آسمان براي دو روز معين فرمود، و وظيفه هر آسماني را در طبيعت آن القاء فرمود، و آسمان نزديك را (دنيا را) با ستارگان (يا خورشيد ـ زيرا مصابيح احتمالاً به منظور صبح كنندگان شبها هم آمده است) آرايش داديم و نيز نگهداري خاصّي اين است نحوه اندازه بخشيدن (خداوند) عزيز دانا.
9ـ خداوند كسي است كه هفت آسمان را آفريد و زمين را نيز مانند آنها (مانند آسمانها آفريد) امر را بين آنها نازل ميكند، تا بدانيد كه او بر هر چيزي توانا است (و در عين حال اندازه بخش است) و به راستي كه دانش او به تمام چيزها احاطه دارد.
اكنون براي اين كه بهتر بتوانيم از آيات نتيجه بگيريم معني آية اول را كه آيه 52 از سوره اعراف است مينويسيم و آن چه را اضافه بر آيه مذكور در آيات ديگر آمده است ذيل معني همين آيه اضافه مينمائيم تا دقّت در آنها آسانتر شود : ـ
محقّقاً پروردگار شما خداوندي است كه آسمانها و زمين را براي شش روز آفريد، و سپس به فرمانفرمايي (آنها) پرداخت. شب بر روز پرده ميافكند و پيوسته و شتابان در جست و جوي آن است، و خورشيد و ماه و ستارگان فرمان بردار او هستند.
آگاه باشيد كه آفرينش و فرمان فرمايي خاص خداوند است، پس بركت آفرين است خداوند كه پروردگار جهانيان است ـ امور را تدبير ميكند ـ هيچ شفيع و همراهي نيست مگر باذن و خواست او ـ پس او را بپرستيد آيا نميفهميد؟ ـ فرمانروايي او بر اساس آب است تا آشكار كند كه كداميك از شما عمل نيكي انجام ميدهيد ـ در اين خصوص (آفرينش) از شخص آگاهي به پرس ـ شما را غير از خدا هيچ ولي و شفيع (مددكاري) نيست ـ در امر آفرينش آسمانها و زمين هيچ سختي و خستگي بما نرسيد ـ از آنچه در زمين فرو ميرود و از آن چه بيرون ميآيد (ميرويد) و نيز از آنچه از آسمان فرود ميآيد و آنچه به آسمان بالا ميرود آگاه است ـ و خداوند هر كجا هستيد با شما است و هر چه ميكنيد را ميبنيد، بگو آيا شما كافر ميشويد به كسي كه زمين را براي دو روز آفريد، و براي او شريك و ضدّ قرار ميدهيد؟ اين است پروردگار جهانيان، و بر فلات و مرتفعات زمين كوهها برافراشت و در آن خير و بركت قرار داد، و روزهاي آنرا به اندازه و بر اساس چهار روز مساوي قرار داد، براي نيازمندان ـ سپس به امر آسمان پرداخت در حالي كه دود بود، پس به آن و زمين فرمود خواه ناخواه بيائيد (بشوئيد) گفتند: با ميل و فرمان برداري آمديم (شدند)، پس آنها را هفت آسمان براي دو روز معيّن فرمود، و وظيفه هر آسماني را در طبيعت آن القاء و تعبيه فرمود و آسمان نزديك (دنيا را) با ستارگان و ثابت ماندن (حفظاً) (جاذبه عمومي) آراست ـ اين است نحوه اندازه بخشيدن خداوند عزيز دانا ـ خداوند هفت آسمان را آفريد و زمين را نيز مانند آنها ـ امر را بين آنها نازل ميكند. بدانيد كه او بر هر چيزي تواناست و دانش او به تمام اشياء احاطه دارد.
هر چند آيات مذكور بايد هر يك جدا جدا، و با عنايت به سياق كلمات و صدر و ذيل آيه، و قرار گرفتن آنها در بين آيات ديگر، و حتي ميان كلّ سوره، و شأن نزول آنها مورد مطالعه و تحقيق قرار گيرد تا هر چه بهتر حتيّ المقدور مفاهيم ظاهري آنها آشكار شود، ولي نظر ما پيدا كردن روابطي است كه اين آيات با يكديگر دارند، تا معني و مفهوم آنها را به دست آوريم، و لذا از مقايسه آنها مشخّص ميگردد كه مفهوم كلّي آياتي كه ذيل شمارههاي 2 تا 7 آوردهايم، تقريباً مشابه است و به استثناء جمله « و كان عرشه علي الماء» (سوره 11 آيه 9) جملات و كلمات اضافي آنها همان مفاهيمي را دنبال ميكند كه در كلّ قرآن دنبال ميشود، امّا آياتي كه ذيل شمارههاي 8 و 9 از سورههاي فصّلت و طلاق آمدهاند توضيحات و مفاهيم كلّي آيات يازدهگانه را همه دربردارند، به علاوه اين كه تفصيل، يا بعبارت ديگر تفسير اين آيات ميباشند و شايد نامي هم كه به سوره «فصّلت» داده شده است ارتباط به همين آيات دارد، و در حقيقت ميخواهد بفرمايد كه آيات مربوط به خلقت آسمانها و زمين در اين سوره از اجمال به تفصيل درآمدهاند.
پس ما به علّت اهميّت موضوع و سهولت مقايسه، آيه سوره اعراف (شماره 1) را با آيات سوره فصّلت (آيات 8 تا 11) مجدداً در برابر هم مينويسيم و مورد بررسي و تحقيق قرار ميدهيم :
انّ ربّكم الله الّذي خلق السّموات و الارض في ستّة ايام ثمّ استوي علي العرش يغشي اللّيل النّهار يطلبه حثيثاً و الشّمس و القمر و النّجوم مسخرات بامره الا له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين.
از سوره فصلّت آيات 8 تا 11
قل ءانّكم لتكفرون بالّذي خلق الارض في يومين و تجعلون له انداداً ذالك ربّ العالمين ـ و جعل فيها رواسي من فوقها و بارك فيها و قدّر فيها اقواتها في اربعة ايّام سواء «للسّائلين ـ ثمّ استوي الي السّماء و هي دخان فقال لها و للارض أتيا طوعاً او كرهاً قالتا اتينا طائعين ـ فقضيهنّ سبع سموات في يومين و اوحي في كلّ سماء امرها و زينّا السّماء الدّنيا بمصابيح و حفظاً ذالك تقدير العزيز العليم.
از مقايسه آيات مذكور ملاحظه ميگردد كه در آيه 52 سوره اعراف و شش آيه از سورههاي ديگر فرموده است «خلق السّموات و الارض في ستّة ايّام» ولي در آيات سوره فصلَّت، اوّلاً موضوع خلقت زمين را كه در آيات ديگر و ضمن آسمانها شش روزه تعريف فرموده است، از تعريف خلقت آسمانها جدا كرده، و ثانياً، آن شش روز را به «دو روز و چهار روز تجزيه و تعريف فرمود است». توجّه فرمائيد.
در آيهاي كه مربوط به تعريف چهار روزه زمين است، ديگر حرفي از خلقت به ميان نيامده، بلكه خصوصيت زمين را تعريف فرموده است: و جعل فيها رواسي من فوقها و بارك فيها و قدر فيها اقواتها في اربعة ايّام سواء «للسّائلين : برفرار فلات زمين، كوهها برافراشت و بركت در آنها قرار داد و روزيهاي نيازمندان را در روزهاي چهارگانه آن كه مساوي هستند براي نيازمندان تقدير فرمود :
از اين كه خلقت زمين را ابتداء دو روز ذكر فرموده است، و در چهار روز دوم كه ذكر خصوصيّات زمين است نامي از خلقت نيامده است معلوم ميشود كه اساس خلقت زمين همان دو روزي است كه اوّل ذكر شده است، و خصوصيّات ناشي از چهار روز، فرع دو روز اول كه اصل است ميباشد.
ضمناً چون خصوصيّات زمين عبارت از القاء بركت و تقدير اقوات براي نيازمندان ميباشد، و اينها به آب و هوا و خورشيد و گياهان و حيوانات مربوط هستند، واين همه ناشي از فصول چهارگانه هستند، معلوم ميشود كه غرض از «اربعة ايام سواء» فصول چهارگانه هستند، و چون فصول چهارگانه، و پديدار شدن نعمات و بركات الهي در زمين ناشي از دو اصل، يعني «خلق الارض في يومين» هستند، معلوم ميشود كه دو روز اوّل هم در حقيقت دو برهه از زمان هستند كه حركات وضعي و انتقالي زمين در آنها انجام ميشود، پس جمع شش روز، كه علّت خلقت زمين است عبارتند از دو برهه از زمان يعني يك شبانه روز كه بيست و چهار ساعت است، و يك سال كه عبارت از سيصد و شصت و پنج روز و چند ساعت است، باضافه چهار فصل بهار و تابستان و پائيز و زمستان كه از لحاظ مدّت چهار برهه از زمان و مساوي هستند : (في اربعة ايّام سواء) در حالي كه براي دو برهه از زمان، كه در حقيقت دو زماني هستند كه حركتهاي وضعي و انتقالي زمين در آنها صورت ميگيرد ذكري از مساوي بودن آنها به ميان نيامده، چون در حقيقت نامساوي هستند.
بنابر استدلالهاي فوق اين كه خداوند در آيات متعدّد فرموده است، خلق السّموات و الارض في ستّة ايّام، اولاً حرف «في» تعليل است، و آنچنان كه اكثريت قريب باتّفاق مفسّران معني كردهاند ظرف زمان نيست، و ثانياً «ستّة ايام» بمعني شش روز متعارف نيست بلكه بمعني شش برهه از زمان است.
براي اين كه خواننده عزيز متوجّه شود كه تفاوت استدلال و استنباط ما نسبت به موضوع، با سايرين چيست به مثال زير توجه فرماييد :
مثال مفهوم آيات
صحيح : ساعت ساز ساعت را براي كار بيست و چهار ساعته ساخت
غلط : ساعت ساز ساعت را در بيست و چهار ساعت ساخت خداوند آسمانها و زمين را براي نظام
شش دورهاي خلق كرد.
خداوند آسمانها و زمين را در شش
روز خلق كرد.
دليل ديگري كه برداشت ما را از آيات تأييد، و نظر ديگر آنرا مردود مينمايد اين است كه هر جا در قرآن به مسئله خلقت و تقدير اشاره شده است، مطلقاً مقيّد به قيد زمان نيست، و نيز، با جملة انما امرنا اذا اردنا بشيء ان نقول له كن فيكون، وجملات مشابه ديگر امر آفرينش را فقط به خواست خداوند مربوط كرده است نه اين كه احتياج به صرف وقت داشته باشد.
از ميان مفسّران مرحوم علاّمه طباطبائي در مورد چهار روز، بدون استدلال و ارائه اشارات آيات مربوط به تعريف خصوصيّات زمين، تقريباً به همين نتيجه رسيدهاند كه ما رسيدهايم، ولي معلوم نيست چه علّتي سبب شده است تا ايشان قدرت خلاّقه خود را به كار نگرفته و بحث را گسترش ندادهاند تا نتيجه كلّي معلوم شود؟
ضمناً اشتباه برداشت مفسّران از حرف «في» به همين مورد كه موجب ايجاد خسارات مهّم به شناخت دين شده است نيست، و يكي ديگر از اشتباهات آنان مربوط به سوره قدر است كه ما انشاءالله در جاي خود توضيحات لازم را خواهيم داد.
باري، آيه 8 سوره فصلَّت ميفرمايد : خلق الارض في يومين، و ما باين نتيجه رسيديم كه منظور از يومين دو حركت وضعي و انتقالي زمين است كه در دو برهه از زمان انجام ميشود، حال توجه فرمائيد كه در آيه 11 همين سوره در مورد خلقت آسمانها هم ميفرمايد : فقضيهنّ سبع سموات في يومين و اوحي في كل سماء امرها ... پس آنها را هفت آسمان براي دو روز (يا حركتهايي كه در دو برهه از زمان انجام ميشود) تعيين و ثابت فرمود، و در هر آسماني خصوصيّاتش را القاء و تعبيه فرمود ... و مسلَّم مينمايد كه در آسمانها هم مانند زمين حركتهاي وضعي و انتقالي وجود دارد و چون در آيات متعدّد فرمود است كه آسمانها و زمين را براي شش روز آفريده است، و بشرح آيه 11 سوره فصلّت در مورد آسمانها هم دو روز از شش روز تجزيه گرديده است كه به نظر ما مربوط به حركتهاي وضعي و انتقالي هستند، از شش روز آسمانها هم چهار روز باقي ميماند كه ظاهراً ذكري از آن چهار روز به ميان نيامده است. امّا در هر صورت، چهار روز از شش روز مربوط به خلقت آنها مسلّم است كه بايد خصوصيّاتي باشند كه متفَّرع از خصوصيّات اصلي دو روز نامبرده ميباشند.
به علاوه در آيه 12 سوره طلاق ميفرمايد : الله الّذي خلق سبع سموات و من الارض مثلهنّ يتنزّل الامر بينهنّ لتعلموا انّ الله علي كلّ شيء قدير : خداوند كسي است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز مانند آنها، امر را بين آنها مرتباً نازل ميفرمايد (تدبير امر آنها مشابه است) تا شما بدانيد كه خداوند بر هر كاري توانا است.
اين آيه صراحت دارد كه آسمانها و زمين از لحاظ كميّت تعدّد، و كيفيّت مشابه هستند، و چون درد و يا چند چيز مشابه، هر خصوصيّتي كه براي يكي از آنها ثابت شود براي ديگران هم ثابت است، و بشرحي كه فوقاً بيان شد براي زمين دو حركت وضعي و انتقالي و چهار فصل ثابت گرديد، در مورد آسمانها نيز مسلّم و ثابت ميباشد. بنابراين آسمانها نيز داراي حركتهاي وضعي و انتقالي و چهار فصل بهار، تابستان، پائيز و زمستان هستند كه ما آنها را فصول چهارگانه فلكي ميناميم، و چون اين همه خصوصيّات براي پديدار شدن حيات در آنها، و تغذيه جانداراني است كه نيازمند تغذيه ميباشند، مسلماً در آسمانها نيز موجودات ذيحيات زندگي ميكنند ـ هر چند ما از آنها خبر نداشته باشيم.
جملة قتبارك الله احسن الخالقين، اشاره به اين دارد كه موجودات نيازمندي (للسّائلين) در آسمانها هم هست كه از بركت و خيررساني خداوند برخوردار ميشوند. دليل ديگر بر وجود فصول فلكي اين است كه ثابت شده است كه در روي زمين انقلابات عظيم و متعدّد بوقوع پيوسته است كه از مجراي طبيعي خود زمين عملي نبوده است.
مانند دوران يخبندان، و دوران گرماي سخت كه موجب سوخته شدن جنگلهاي و انقراض نسل حيوانات شده است، و نيز طوفان نوح ـ و لذا احتمالاً زمين، علاوه بر اينكه بر اثر گردش به دور خورشيد داراي چهار فصل طبيعي ميباشد به تناوب كه مدّت زمان آن براي ما فعلاً مشخّص نيست، تحت تأثير فصول فلكي نيز قرار ميگيرد، و در تابستان فلكي منطقة منظومه شمسي منجمله زمين شديداً داغ ميشود به نحويكه همة چيزهاي قابل احتراق آن ميسوزند، و در زمستان فلكي يخبندان شديد ايجاد ميشود كه در چنين وضعي نيز همه موجودات زنده يخ ميزنند و ميميرند.
هر چند بيان اين مطلب بيسابقه براي خواننده عزيز باعث شگفتي ميشود، ولي براي ما با توجّه به اشارات آيات به احتمال قريب به يقين روشن است كه ايجاد حيات و تكميل و انقراض آن روي زمين به تناوب صورت ميگيرد. بدين ترتيب كه با شروع فصل معتدل فلكي حرارت زمين نيز و شرايط طبيعي زمين، آماده براي ايجاد حيات ميشود، و موجودات بتدريج رو به كمال ميروند تا برسد به يكي از فصول زمستان فلكي كه منظومة شمسي نيز تحت تأثير عظيم آن يخ ميزند، و موجودات زنده ميميرند، يا برسد به يك فصل تابستان فلكي كه باز هم در نتيجه حرارت زياد موجودات زندة روي زمين ميميرند.
و ما احتمالاً هم اكنون در يك فصل بهار فلكي هستيم كه آرام آرام به سوي تابستان پيش ميرويم و روزي آنقدر زمين داغ خواهد شد كه هيچ چيز تاب تحمّل آنرا نخواهد داشت، و همه خواهند مرد، و مقدّمة قيام قيامت بدينگونه فراهم ميشود.
علت اين كه ميگوئيم در فصل بهار فلكي هستيم و رو به تابستان پيش ميرويم اين است كه قرآن كريم براي پايان يافتن دوره حيات فعلي، و انقراض نوع بشر، و ساير حيوانات و قيام قيامت، به علايمي اشاره فرموده است كه احتمالاً در نتيجة يك تابستان فلكي عارض زمين و گريبانگير موجودات روي آن ميشود، مانند : يوم تكون السّماء كالمهل ـ و تكون الجبال كالعهن و لايسئل حميم حميما ـ : روزي كه آسمان مانند فلز گداخته ميشود ـ و كوهها مانند پشم حلاجي شده ميگردند ـ و در آنروز هيچ كسي از خويشاوندي سراغي نميگيرد (8 ـ 9 و 10 سوره معارج) .
اذا الشّمس كوّرت ـ و اذا النّجوم انكدرت ـ و اذا الجبال سيّرت ـ و اذا العشار عطّلت ـ و اذا الوحوش حشرّت ـ و اذا البحار سجّرت : آن گاه كه خورشيد بينور و درهم پيچيده شود ـ و آن گاه كه ستارگان تيره و تار شوند ـ و آن گاه كه كوهها سير داده ميشوند ـ و آن گاه كه شتران بيسرپرست رها ميشوند ـ و آن گاه كه وحوش هلاك ميشوند ـ و آن گاه كه درياها بجوش و خروش آيند. (1 تا 6 تكوير)؟
چون خداوند فرموده است كه آسمانها را هفتگانه آفريده است: فقضيهنّ سبع سموات في يومين : آنها را هفت آسمان در نظام حركتي دو زماني قرار داد ـ و نيز فرموده است : والارض مثلهنّ : و زمين را نيز همانند بصورت هفتگانهاي در منظومه شمسي، در نظام حركت دو زماني قرار داد (هفت سيّاره بزرگ و معروف منظومه شمسي) پس ميتوان گفت كه كهكشان راه شيري آسمان ما، كه خود متشكل از تعداد بسياري منظومه است، مانند منظومه شمسي ما، خود كهكشان نيز با جميع ستارگانش، عيناً به منزله يك سيّاره است كه باتفاق چند كهكشان ديگر، كه آنها هم به صورت سيّارههاي جداگانه هستند، در يك منظومه فلكي عظيم، اطراف يك خورشيد عظيم فلكي در چرخش هستند، و با چرخش آنها به دور مركز عظيم خود، فصول چهارگانه فلكي بوجود ميآيد كه منظومه شمسي ما هم تحت تأثير آن واقع است.
علاوه بر دلائل مذكور، براي بيان اين عقيده، ما از دلائل ديگري هم كه در قرآن آمده است استفاده ميكنيم :
در همين آيات مورد بحث كه مربوط به خلقت آسمانها و زمين است، در دو مورد فرموده است: خلق السّموات و الارض و ما بينهما في ستّة ايام، يعني آسمانها و زمين را و آنچه بين آنها هست براي حركت و چرخش و خصوصيّات شش زماني آفريد، و چون در منظومه شمسي حركت و گردش سيّارات به صورت حركتهاي وضعي و انتقالي محقّق است.
همين طور، براي اجزاء آسمانها منجمله كهكشانها نيز، چنين وضعي محقّق و مسلّم است و دليل ديگر اين كه در آيه 3 سوره «الملك» ميفرمايد : الّذي خلق سبع سموات طباقاً ما تري في خلق الرّحمن من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور : (خداوند) كسي است كه هفت آسمان همانند آفريد، در نظام آفرينش خداوند رحمن هيچ تفاوتي نميبيني، پس چشم برگردان و ببين كه آيا هيچ گونه خللي ميبيني؟ آيه صراحت دارد كه هفت آسمان همانند يكديگراند، و نيز صراحت دارد كه نظام آفرينش يكي است و تفاوتي در آن نيست، و اين به آن معني است كه وقتي زمين ميچرخد، و مركزي بنام خورشيد دارد، آسمانها هم ميچرخند و مركزي و خورشيدي، و فصولي و موجوداتي، و كوه و درياها، و آب و هوا و گياه و درخت و ... مخصوص به خود را دارند؟
به اين قبيل مطالب ديگر نميشود گفت كه تلاش بيهوده براي تطبيق آيات با علوم روز است. اينها مطالبي است كه علوم جديد تاكنون (تا آنجا كه ما ميدانيم) حرفي از آنها نزده است، چيزي كه هست ما صبر نكرديم تا كشف شود و بعد تطبيق كنيم! قرآن مانند همة مطالب ديگر پيش گويي كرده و سرفصل علوم جديد را ارائه نموده و ما هم به خواست خدا پرده از آن برميگيريم.
نكته مهّم ديگري كه جملة «خلق السّموات و الارض و ما بينهما في ستّة ايّام، بآن صراحت دارد، در مورد اجزاء زمين است. چون جملة «و ما بينهما» به اين معني است كه هر جه هم بين زمين و آسمان هست همين خصوصيّت را دارد.
بين زمين اجزاء و اشياء متعدّد بسياري است مانند هوا، آب، خاك، گياه، حيوان، انسان، فلزّات و به طور كلبي عناصر متعدّديكه به صورت خالص يا در تركيبات بيشمار، كلّ حجم زمين را تشكيل ميدهند. اينها هم همه تابع همين نظام شش زماني هستند، يعني همه جدا جدا مانند منظومههاي شمسي، سيارههايي و مركزي دارند كه در حال چرخيدن و حركتاند و شب و روزي و فصولي و توليداتي مخصوص به خود دارند، و همين گونهاند اجزاء متشكله آنها، كه تا بينهايت ريز و كوچك هستند، كه فقط خدا اندازه كوچكي آنها را ميداند، همانند آسمانها كه تا بينهايت عظيم بودن همين خصوصيّت را دارند :
العظمة لله . كه عظمت كهكشانها را در ريزترين اشياء تعبيه ميفرمايد بي اينكه آنها را بزرگ كند. و خصوصيّات ريزترين اشياء را در عظميترين مجموعهها تعبيه ميفرمايد بدون كوچك كردن آنها! و اين حالت عمومي بر اساس قانون يا اصل توحيد نظام آفرينش ميباشد.
نكتة ديگري كه در آيات مربوط به خلقت آسمانها و زمين بسيار مهّم است. اين است كه در سه مورد : سوره هفتم آيه 52، سوره سي و دوم آيه 4، سوره پنجاه و هفتم آيه 4، پس از اين كه فرموده است : «خلق السّموات و الارض في ستّة ايام فرموده است: ثمّ استوي علي العرش، و در آيه 8 از سوره يازدهم پس از ذكر جملة : خلق السّموات و الارض فرموده است : و كان عرشه علي الماء.
براي روشن شدن معني جملات مذكور، بايد بدانيم مفهوم آب از نظر قرآن چيست كه عرش خداوند بر آن قرار گرفته است تا معلوم شود معني جملة ثمّ استوي علي العرش چيست؟
در سوره انبياء آيه 31 ميفرمايد : اولم يرالّذين كفروا انّ السّموات و الارض كانتا رتقاً ففتقنا هما و جعلنا من الماء كلّ شئ حيّ افلا يؤمنون : آيا كافران نميبينند كه آسمانها و زمين منقبض و فشرده بودند، آنها را منبسط و باز كرديم؟ (يكي از مفاهيم كانتا رتقاً ففتقنا هما، به دليل جملة و جعلنا من الماء كل شيء حي اين است كه سطوح آسمانها و زمين در ابتداي آفرينش داغ و فشرده و سخت و باير بود ما آنها را سرد و نرم و داير و حاصلخيز، و مهيّاي پيدايش حيات بر روي آنها ساختيم) . و مقرر فرموديم كه بر روي آنها، هر چيزي از آب، زندگي و حيات كسب كند؟ و در آيه 56 از سوره فرقان ميفرمايد و هو الّذي خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً و كان ربّك قديراً : و او كسي است كه از آب بشر را آفريد و (بقاء او را بر اساس) ازدواج (صهر) و تولّد (نسبت) قرارداد و پروردگار تو تواناست (بهر چيز).
از اين آيت دانسته ميشود كه آب اصل و اساس حيات است و گسترش و بقاء موجودات مربوط به ازدواج و تناسل است، پس ميتوانيم به جاي جملة و كان عرشه علي الماء جملة و كان عرشه علي الحيواة و نسباً و صهراً بگذاريم: عرش خداوند بر روي حيات و تزويج و توالد و تناسل است. و چون عرش مظهر سلطنت و فرمان فرمايي است، معني ظاهري جملة و كان عرشه علي الماء چنين ميشود: سلطنت و فرمان فرمايي خداوند بر اساس آفرينش موجودات زنده و برقراري روابط زوجيّت و همسري بين آنها و بقاء و تكثير نژاد آنها بسبب توالد و تناسل است. بدين ترتيب معني جملة : خلق السّموات و الارض في ستّة ايّام ثمّ استوي علي العرش چنين ميشود : آسمانها و زمين را بر اساس نظام دو زمانة گردش و حركت وضعي و انتقالي قرار داد، تا از آن دو حركت، چهار دوره، يعني فصول اربعه ايجاد شود، و از اثر جمع اين شش دوره، وسائل معيشت موجودات زنده فراهم و موجودات زنده از اثر آب به عرصه وجود آيند و ميان آنها تزويج و توالد و تناسل وضع فرمود، و خود به سلطنت و فرمان فرمايي بر اين مجموعة آفرينش پرداخت : ثمّ استوي علي العرش؟
معني آيات منحصر به همينها نيست كه ارائه كرديم، بلكه يكي از مفاهيم ظاهري آيات چنين است، و مفاهيم ظاهري بسيار ديگري دارند كه علاقمندان ميتوانند با اثر دادن كلمات و جملاتي كه در آيات هستند، ولي ما به آنها نپرداختيم، و نيز روابط آيات با قبل و بعد آنها، و نيز رعايت مفاهيم اصول دوازدهگانه در معاني و سياق آيات ... مفاهيم بيشمار ديگري از آيات استنتاج و دماغ جانرا از عطر جان فزاي آنها آكنده نمايند.
توجّه به اين قبيل تعاريف كه از آيات قرآن بدست ميآيد: دانش كيهانشناسي و علوم ديگر وابسته به آنرا جهت و غنايي ديگر ميبخشد.
حال جهت ديگر بحث را مورد توجّه قرار ميدهيم: همين كيهانشناسي بر اساس فرضيه «جهان در حال انبساط» استوار است و نظر دارد كه كهكشانها و سحابيها با سرعتي سرسامآور در حال گريز به سمت حدّ و مرز خارجي كيهان و دور شدن از يكديگر هستند، و اين وضعيّت در نهايت به انهدام و متلاشي و نابود شدن كيهان و هستي ميانجامد.
قسمتي از اين نظر علمي (عصر؟) «ولي نه همة آن» مطابق است با آية 47 سورة ذاريات كه ميفرمايد : والسّماء بنيناها با يد و انا لموسعون : ما آسمان را با نيروئي عظيم (بايدٍ) بنا نهاديم و خود ما گسترش دهند مسلّم آن هستيم، كه اين قول الهي چهارده قرن پيش بيان شده است، و امري است مسلّم، و «فرضيه جهان در حال انبساط» به طور اتفاقي با آن منطبق شده است.
امّا ما به عنايت به آيات متعدّد و نيز جمله مباركه : و كلمة الله هي العليا گفتيم كه دانش به هر مرحله برسد، باز هم قرآن كريم كه فوق علم است بالاتر از آن خواهد بود و به آن جهت و غنا خواهد بخشيد ـ حال به اصل تنزيل مراجعه ميكنيم كه ميفرمايد : هيچ چيزي نيست مگر اين كه خزانهها و پشتوانههاي آن نزد ما است و نازلش نميكنيم (يا آنرا نميآفرينيم) مگر به اندازة معلوم.
چون جهان هستي هم يك چيز است، مطابق اصل مذكور داراي خزانه و پشتوانه مخصوص به خود نزد خداوند است، و لذا علاوه بر اين كه نابود شدني نيست، مطابق اصل تكامل نيز در حال رشد و تكميل است و پيوسته خداوندي كه آنرا مطابق آيه 47 ذاريات گسترش ميدهد در عين حال تقويت و تكميل هم ميكند، و نيز مطابق «اصل تثبيت» وضع كلّي آن ثابت است.
امّا بر اساس «اصل تبديل» كه ميفرمايد : «يوم تبدّل الارض غير الارض و السّموات و نيز بر طبق اصل محو و اثبات يمحوالله ما يشاء و يثبت، تغيير و تبديلها و تظاهر و كمونهائي مانند انسانها و حيوانات، كه خواب و بيداري دارند، در هستي نيز حادث ميشود. امّا انهدام و نيستي؟ ـ هرگز، زيرا هستي تجلّي ذات آفريدگار است و خاموش شدني نيست (مرگ و زندگي را بعداً توضيح ميدهيم).
ما ميدانيم كساني مخالف علمي بودن قرآن كريم هستند و ميگويند قرآن يك كتاب هدايتي براي آدمسازي است نه علمي، در حالي كه اگر مخالفان معتقد نيستند، نويسنده معتقد است كه قران تبياناً لكلّ شيء است و علوم هم «شيء» هستند و قرآن روشنگر و تبيين كنندة آنها هم هست، و بر اساس همين اعتقاد است كه به بررسي و بيان پارهاي نكات علمي قرآن پرداخته است، حال اگر بعضي با اين امر مخالف باشند و بخواهند در اين راه مانع ايجاد كنند، در نهايت كسي هست كه در اين خصوص قضاوت نمايند.