حركت و مبادي آن يكي از بحثهاي بسيار مهّم فلسفي است و علاقمندان ميتوانند براي كسب اطلاع به آثار فلاسفه به خصوص ملاصدرا و بوعلي سينا مراجعه نمايند. امّا ما شيفته كلام خداوند هستيم و لبّ مطالب را از كلام او ميجوئيم.
در مورد حركت و مطالعة آن، خداوند رهنمودها و هدايتهاي بسياري را ضمن آيات كلامالله مجيد بيان فرموده است كه ما اگر بخواهيم تمام آياتي را كه به موضوع حركت اشاره يا صراحت دارند استخراج و مورد تجزيه و تحليل قرار ددهيم بحث به درازا ميكشد و ممكن است كسالت آور شود.
پس در اين مقال به بحث در مورد آيه 90 سوره نمل ميپردازيم كه به صورت يك اصل حاكم بر كلية اجزاء آفرينش نازل گرديده است.
و تري الجبال تحسبها جامده و هي تمرّ مرّ السّحاب صنع الله الذي «اتقن كلّ شيء» انّه خبير بما تفعلون : كوهستانها را ميبيني و آنها را آرام و بيحركت ميشماري در حالي كه آنها مانند ابر در حركت اند (اين سنت الهي است) همه چيز را با همين فطرت و طبيعت آفريده است. همانا كه او به كارهائي كه ميكنيد آگاه است. تمام اجزاء آيات قرآن بينهايت مهّم هستند، حقّ اين است كه مسلمانان هيچ گاه دست از تحقيق و تدبير پيرامون آنها نكشند.
امّا در آيه مورد بحث دو نكته مهّم شايسته توجّه خاصّ ميباشد. يكي جملة صنع الله الّذي اتقن كلّ شيء : چنين است آفرينش خداوندي كه همه چيز را بر همين اصل متحرّك بودن آفريده است. يعني داشتن حركت براي تمام اجزاء عالم هستي و خود عالم هستي به عنوان يك شيء يك اصل عام است. و جملة ديگر انّه خبير بما تفعلون: مسلّم به دانيد كه او از كارهائي كه مي كنيد آگاه است، و اين جمله در آخر اين آيه به معني اين است كه ما بينش لازم را در مورد اصل حركت به شما ارائه كرديم، و اكنون ناظر هستيم به بينيم چگونه با آن برخورد مي نمائيد؟
خداوند براي اينكه قدرت بينش و تدبّر ما را تحريك كند، تا از ظواهر امر، مانند رؤيت حركت هوا و آبها و حيوانات تجاوز نمائيم و به بطن امور بپردازيم، به حركت كوهها اشاره فرموده و بيان كرده است كه اين خصوصيّت در وجود تمام اشياء تعبيه شده است : و تري الجبال جامده و هي تمرّ مرّ السّحاب صنع الله الّذي اتفن كلّ شيء.
جملة اتفن كل شيء ، به اين معني است كه همه چيز را با همين طبيعت داشتن حركت آفريده است. و لذا برخلاف نظر فلاسفه و دانشمندان ديگر، كه ميپندارند بعضي از اشياء خود طبيعتاً حركتي ندارند، يا سابقاً نداشته اند، و لازم بوده است كه تا شيء ديگري بحركت درآيد و با آنها برخورد كند تا آنها نيز بحركت درآيند، مانند تيري كه از كمان تيرانداز، بر اثر انقباض و انبساط عضلات بازوي او رها و پرتاب ميشود، و به حركت درمي آيد. خداوند تصريح فرموده است كه تمام اشياء از موهبت حركت خدادادي بهره¬مند هستند، و نيز از حركت اشياء مماس و مقارن نيز متأثر مي¬شوند. مانند حركت كشتي بر روي آب از اثر حركت باد يا از انتقال حركت عضلات بازوي پاروزنان و غيره.
پس موجودات حدّاقل داراي دو حركت هستند. يكي حركت فطري دائمي و ديگر حركتهايي بصورت تحريك و تحرّك متقابل و متغيّر.
در مثالي كه خداوند براي حركت كوهها به صورت ابر بيان فرموده است. در نوع ديگري از حركت، خداوند زمين را چنين آفريده است تا در منظومه شمسي حول محور خود از غرب به سمت شرق بچرخد و نيز با سرعتي در حدود 1،7000 كيلومتر ساعت اطراف خورشيد بگردد. در نتيجه اين حركتها چون سرعت قشر پوسته زمين از قسمتهاي دروني آن بيشتر است، قشر زمين در جهت عكس حركت به عقب متمايل ميشود، يعني در حدّ محسوسي از روي قسمتهاي زير به سمت عقب ميلغزد ـ در درياها كه به هم پيوسته هستند، حركت مشاهده ميشود امّا عقب ماندگي مشاهده نميشود، امّا در خشكي اين عقب ماندگي به صورت رانش قسمتهايي از قشر زمين به سمت مغرب كه در جهت عكس چرخش زمين است قابل رؤيت است.
اگر ما نقشه زمين را مورد دقّت قرار دهيم، ملاحظه ميكنيم كه قسمت خشكي زمين در سمت قطب شمال، كه كمتر از آثار حركت چرخشي زمين متأثر بوده است، تقريباً ثابت مانده است. اما هر چه به سمت خط استوا و نيمكره جنوبي پيش ميرويم متلاشي شدن پوسته زمين و لغزش قسمتهاي آن به سمت مغرب بيشتر است، و نتيجتاً قارههاي جديد و درياهاي جديد بوجود آمده است مانند اقياس هند و درياي سرخ بين آسيا و آفريقا، و درياي آتلانتيك بين قارههاي آفريقا و آمريكا، كه در حقيقت جاي خالي قسمتهايي از قشر خشكي هستند كه به سمت مغرب لغزيده و عقب نشستهاند.
از خواننده عزيز ميخواهيم كه نقشه صفحه بعد را با دقّت تمام ملاحظه نمايد تا به آثار حركت كوهها (و تري الجبال تحسبها جامده و هي تمرّ مرّ السّحاب ....) واقف گردند.
براي نتيجهگيري بهتر از ملاحظه نقشه به توضيحات زير توجه فرمائيد :
1ـ در ابتدا تمام قارههاي پنجگانه فعلي، بهم متّصل بوده و در نيمكره شمالي و خط استوا و اندكي هم به داخل نيمكره جنوبي امتداد داشته است.
2ـ چون قارهها به هم متصل بوده، درياهاي فعلي هم وجود نداشته و كل آبها دريك دريا (اقيانوس كبير) قرار داشتهاند.
3ـ در نتيجة چرخش زمين به دور محور خود و سرد شدن قشر بيروني زمين، و كاسته شدن از حجم آن، پوسته زمين شروع به چين خوردگي ميكند، و در نتيجه دو اتّفاق مهمّ حادث ميشود. يكي به وجود آمدن كوهها، و ديگري پيدا شدن فاصلههايي در بعضي نقاط بين قشر خارجي و حجم داخلي آن كه زير پوسته واقع است.
4ـ درنتيجة چرخش زمين به دور محور خود، به علّت اين كه سرعت چرخش در قشر بيروني بيشتر از تودة مركزي است، قشر بيروني بتدريج به سمت عكس چرخش زمين متمايل ميشود و اين وضعيّت سبب ميشود تا قشر بيروني شروع به حركت از جاي خود به سمت مغرب كند.
5ـ در نتيجة اين حركت آهستة پوسته زمين در قسمت خشكي، شكستهايي در پوستة زمين پديدار ميشود و به تدريج توسعه پيدا ميكنند، و جاي خالي پوسته در قسمتهايي كه شروع به جا به جا شدن ميكند با آب دريا انباشته ميشود.
6ـ در نتيجه اين حركت، ابتدا قاره آمريكا كه به قارة فعلي آفريقا متصّل بوده است از آن جدا ميشود و به داخل دريا پيش ميرود، و اقيانوس اطلس تا درياي نروژ كه متصّل به اقيانوس منجمد شمالي است به جاي آن ايجاد ميشود.
7ـ به همين ترتيب قارة استراليا، جزاير اندونزي، برنئو، جاكارتا، فيليپين ژاپن و ... نيز از حدود الاسكا تا كره شمالي و جنوبي از سواحل چين جدا ميشود و به داخل اقيانوس رانده ميشود و جاي آنها درياي برينگ و درياي ژاپن و ساير درياها و خليجها كه بر روي نقشه ديده ميشود پديد ميآيد.
8ـ پس از آن قارههاي آفريقا و اروپا از قارة آسيا جدا ميشوند و به داخل دريا به سمت اقيانوس اطلس حركت ميكنند و در جاي خالي آنها اقيانوس هند ـ درياي سرخ ـ خليج فارس ـ درياي سياه و ساير درياها و خليجهاي جديد پديد ميآيند.
مسير حركتهاي مذكور را كه روي نقشه بخوبي پديدار است ما با پيكانهايي با نقطه چين تا حدودي مشخّص كردهايم و ملاحظه ميگردد كه مضّرسها و پيشرفتگيهاي خشكي در دريا، مثلاً در قاره افريقا كاملاً قابل انطباق است با پيشرفتگيهاي دريا در خشكي، در قاره آمريكا، و عيناً مانند كاغذي است كه آن را پاره پاره كني امّا لبههاي پارگيها قابل انطباق و چسباندن در محل پارگي به جاي خود هستند.
همين گونه است محلهاي پارگي و جدا شدن قاره آفريقا از آسيا، و نيز جدا شدن قاره استراليا و جزاير ديگر از كنارههاي چين و روسيه فعلي.
براي روشنتر شدن قضيه وضع مضّرسها و پيشرفتگيها و عقبرفتگيهاي خشكيهاي قارهها به نوعي است كه هرگاه بر فرض محال گردش زمين حول محور خود برعكس فعلي كه از غرب به شرق است، از شرق به غرب شود قارههاي موجود شروع به حركت در جهت عكس مسيري كه پيمودهاند مينمايند و دو مرتبه خشكيها بهم پيوسته ميشوند و درياها و خليجها از ميان ميروند.
هم اكنون نيز اين حركتهاي قارهها به سمت مغرب ادامه دارد، ولي چون به كمدي صورت ميگيرد حركت محسوس نيست، ولي با اندازه گيريهاي دقيق مسلّم ميگردد كه همين اكنون براي نمونه، خليج فارس سالانه در حدود چهار سانتيمتر در سواحل ايران عقبنشيني دارد و در قارّة آفريقا از اريتره در اتيوپي به سمت گابن در كنار اقيانوس اطلس شكافي ايجاد گرديده كه آرام آرام وسيعتر ميشود و مقدّمهاي ميباشد براي تقسيم قارّة آفريقا به دو بخش و ايجاد يك درياي جديد بين آنها و همين گونهاند درياها و خشكيها و خليجهاي ديگر كه به سمت جنوب غربي بآرامي در حركت هستند : ـ و هي تمرّ مرّ السّحاب ...!
ما بايد دقيقاً به آيات خداوند در طبيعت توجّه و تدبّر كنيم تا مفاهيم بعضي آيات را در كلام الله مجيد بهتر درك نمائيم و مصداق مفهوم عتاب آميز آيه 105 سوره يوسف واقع نشويم كه ميفرمايد: چه بسيار آياتي در آسمانها و زمين وجود دارد كه بر آنها ميگذرند ولي از توجّه به آنها روي گردانند. (تدبّر و تحقيق نمينمايند تا بعضي از اسرار بر آنها مكشوف شود) امّا چرا خداوند چنين ميكند؟
ما وقتي يك كميّت يا كيفيتي را ديديم يا دانستيم، بايد درصدد دانستن چرائي آن هم برآييم. زيرا بذر تمام دانشها از اين سه واژه چندي ـ چوني و چرايي ميرويد و رشد و نمو ميكند و به بار مينشيند.
فرقي و ممنوعيّتي ندارد كه هيچ، بلكه مكلّف هم هستيم كه با آيات كلام الله مجيد هم همين گونه تأمّل و تدبّر و تحقيق كنيم تا معاني آنها را بهتر بفهميم.
يعني وقتي آيهاي مانند : و تري الجبال تحسبها جامده ... را ميخوانيم بايد از خود بپرسيم : كوهها چگونه حركت ميكنند؟ چه قدر حركت ميكنند؟ براي چه حركت ميكنند؟
ما در توضيحات، و در حدّ بضاعت ناچيز خود، چوني و چندي حركت قارهها را ارائه كرديم: و باقي مانده است كه : چرا حركت ميكنند؟
منظور و مقصود هم اين نيست كه نفعي را به خداوند برساند يا ضرري را از او رفع كند زيرا او غنيّ بالذّات است.
او ميآفريند تا به موجودات ديگر بهره برساند، چون موجودات «بر اساس اصل تفقير» همه نيازمندند و بايد وسيلة رفع نياز آنان فراهم شود.
از جملة آفريدگان خداوند، ايجاد و تعبيه حركت در فطرت تمام موجودات، و از آن جمله حركت كوهها و زمين است. در همين توضيحاتي كه ما پيرامون حركت قارهها، يعني پوستة زمين كه يك نوع حركت خاصّ و جداي از گردش زمين به دور محور خود امّا ناشي از آن است، گفتيم كه در پوستة زمين شكستگيهايي ايجاد شده و حركت كرده و به داخل دريا لغزيدهايد، امّا جاي خالي آنها درياها، درياچهها و خليجهاي جديد به وجود آمده است. پس منظور از جدا شدن قارهها پديدار شدن درياها و درياچههاي جديد بوده است.
حال اين سؤال پيش ميآيد كه چرا بايد درياهاي جديد بوجود آيد؟
ميگوئيم : «طبق اصل تنزيل» و ان من شئء الاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم (ترجمة آيه قبلاً بيان شد).
پس درياي اصلي روي زمين يكي از خزانههاي روزي رساني خداوند براي جانداران زمين است، و طبق اين اصل كه خداوند گسترش تدريجي را بر عهده خود گرفته است بايد تدريجاً درياهاي جديدي از آن خلق كند.
اما چرا چنين ميكند؟
ما ميدانيم كه رطوبت هوا وآب شيرين مورد احتياج گياهان و جانداران از تبخير آب دريا به وجود ميآيد، بدين ترتيب كه آفتاب بر دريا ميتابد و بخار آب بلند ميشود و در جوّ زمين سرد و تبديل به ابر ميشود و در نتيجة تغيير هوا باد ايجاد ميشود، و باد ابرها را به سمت خشكيها هدايت ميكند، و به صورت باران بر زمين ميبارند. و وسيلة روئيدن گياه و پيدا شدن وادامة حيات ميگردد، و موجوداتي مانند انسان پيدا ميشوند و به حيات ادامه ميدهند.
تعداد اين انسانها (و نيز حيوانات ديگر) در ابتدا كم بوده و همان حواشي خشكي اولية زمين كه از رطوبت دريا و باران سيراب ميشده براي زندگي آنها كافي بوده است، امّا به تدريج كه تعداد جانداران افزايش يافته است، مناطق بيشتري براي سكونت و فراهم شدن امكانات ادامة حيات لازم داشتهاند، و لذا لازم بوده است كه مناطق ديگري از خشكي زمين مرطوب و داراي آبهاي شيرين به شود.
بهترين طريق براي اين كه مناطقي ديگري از زمين قابل سكونت گردد اين است كه شكافهاي عظيم جديدي در مناطق ديگر ايجاد گردد و به دريا تبديل شود تا زمينهاي حواشي خود را مرطوب و حاصلخير نمايند، و اين كار در نتيجة حركت پوسته زمين و ايجاد قارهها و درياهاي جديد عملي شده، و متناسب با رشد و افزايش جمعيّت، مناطق قابل سكونت و ادامه حيات نيز، گسترش يافته است.
براي اينكه بيشتر اهميّت موضوع روشن شود، توجّه فرمائيد كه براي مثال، هم اكنون قسمت عمدهاي از زمين مركز كشور ما (و همين گونه در بسياري كشورهاي ديگر) بعلّت دوري از دريا و محروم ماندن از بارش كافي، بيابان و كوير و لم يرزع و غير قابل سكونت است. اگر خدا بخواهد يا مردم همّت كنند و از محل بندرعباس و چابهار، شياري عظيم به داخل كوير مركزي ايران ايجاد و با آب از اقيانوس هند تبديل به درياچه شود به تدريج بيابانها و كويرهاي مركزي ايران از رطوبت حاصله از آن سيراب و قابل كشت و زرع و آماده براي پذيرائي و ادامة حيات انسانها و جانوران ديگر ميگردد.
اين قبيل تغييرات آب و هوائي منطقهاي را كه جوابگويي گسترش و تكثير جمعيت است، خداوند با به حركت در آوردن پوسته زمين و ايجاد شكستگي و رانش و پديد آوردن درياهاي جديد انجام ميدهد:
و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم : و مسلّم است كه در آينده نيز اين تغييرات ايجاد خواهد شد.
شايد كساني شگفت زده شوند از اين كه ما يك بحث ديني و قرآني را به بحثهاي جغرافيائي و طبيعي كشانيديم، امّا مهّم نيست، ديگران روش ما را نه پسندند بهتر است تا مورد سرزنش خداوند قرار گيرم كه ميفرمايد: و كايّن من آيه في السّموات و في الارض يمرّون عليها و هم عنها معرضون : بسياري از آيات در آسمانها و زمين هست كه (مردم) بر آنها ميگذرند ولي از آنها روي خود را برميگردانند (105 يوسف).
و ما نميخواهيم ازآيات خداوند كه بر بينش و علم ما ميافزايند روي برگردانيم بعلاوه خداوند در قرآن كريم سخن از حركت كوهها و جملة آفريدگان خود فرموده است، و اگر ما در جست و جوي آثار اين حركتها برنياييم چگونه ميتوانيم مفاد آيه را تجزيه و تحليل كنيم و به خواندگان تيزبين و پرسشگر عرضه بداريم، و نيز نميخواهيم مانند ديگران توضيحات ناقص از اين قبيل آيات عرضه بداريم.
دقّت در همين قبيل آيات است كه به ما بينش و مجوّز ميدهد تا بگوئيم قرآن يك كتاب فوق علمي است، و لذا هر قدر علوم و فنون بشر پيش ميرود، قران از آنها پيشتر است: و كلمه الله هي العليا، و نيز دقّت در همين نكات است كه ميتواند محرّك و مشوّق، براي بيرون آمدن از خمودگي انديشه و راه يابي به علوم و فنون حيرت انگيز شود. به علاوه، ضمن توضيحاتي كه پيرامون تغييرات پوسته زمين داديم احتمالاً خواننده عزيز قبول خواهد كرد كه پرداختن به مسائل جغرافيائي براي تبيين مسئله حركت مفيد خواهد بود.
قبلاً مثل زديم كه اگر يك مسلمان، يك قطعه فولاد را به دست آورد، بر اساس اداراكات حسّي متوجّه ميشود كه ثابت و فشرده است. امّا اگر به اين قبيل آيات توجّه داشته باشد ميداند كه خداوند فرموده است همه چيز را داراي حركت آفريده است، و لذا بر سر دو راهي قرار ميگيرد كه آيا به ادراكات خود اعتماد كند يا به صدق كلام خدا. پس اگر اهل تحقيق باشد، درصدد برميآيد كه راز متحرّك بودن آن را كشف كند تا ايمانش به صدق كلام خدا با شك و شبه و متزلزل باقي نماند، و دنبال كردن اين قبيل انديشهها كشانيده به رازهاي آفرينش ميشود، مانند اين كه ديگران كه چنين رهنمودي هم نداشتهاند در نتيجه تحقيق متوجّه ميشوند كه مثلاً آن قطعه فولاد به ظاهر محكم، از ميلياردها ذرّه بنام اتم تشكيل شده وآن ذرهها داراي هسته و اجزائي به نام الكترون و پوزيترون هستند كه با سرعت و عيناً مانند سيارات منظومه شمسي اطراف مركز خود در گردش هستند: ما تري في خلق الرّحمن من تفاوت : اصل توحيد نظام : و اصل حركت عمومي اجزاء خلقت.
مسلمانان اگر مطابق رهنمودهاي قرآن به تحقيق بپردازند در آينده از پيشتازان دانش بشر خواهند شد، و هدايت را به عهده خواهند گرفت، و ميدانهاي وسيعي براي جولان علم خواهند گشود، و لذا ما فعلاً نميتوانيم بگوئيم قرآن چه مواهبي را به علم اضافه خواهد كرد. همين قدر در شرايط موجود ميگوئيم كه براي مثال امروز علم براي جرم قائل به چهار بعد است زيرا اخيراً زمان را هم به ابعاد سه گانه افزوده و ابعاد را به چهار بُعد افزايش دادهاند، امّا بر اساس اصل توحيد نظام آفرينش، ميتوان گفت كه جرم داراي بُعد پنجمي هم هست كه از نظر ماديّون پنهان مانده است ولي در آينده وجود آن به اثبات خواهد رسيد، و آن بعد «روان» است.
چون مطابق تعاريف كلام الله همه چيز داراي جان و روان است كه متأسفانه ماديّون فعلاً آن را در وجود حيوانات و انسانها هم قبول ندارند تا چه رسد به اين كه در وجود آن چيزهايي كه مادّه و جامد شناخته ميشوند، نافذ به دانند، ولي چنين هست و در آينده مسلّم خواهد شد:
زمين يك حركتهايي براي توليد گياه و پيدايش حيوان و تأمين روزيهاي آنها دارد.
زمين يك حركتهايي براي ايجاد كوهها و قارهها و درياها دارد (اصل تحريك)
زمين يك حركتهايي براي جريانهاي آب شيرين در درون خود و يك حركتهايي براي تبديل آب شور به شيرين و ايجاد ابر و باران دارد.
زمين حركتهايي براي جا به جايي هوا و فراهم كردن هواي مناسب براي تنفس موجودات دارد.
زمين حركتي براي ايجاد شبانه روز دارد.
زمين حركتهايي براي ايجاد فصول چهارگانه و برخوردار شدن مناسب از نور وحرارت خورشيد دارد.
زمين حركتي همراه خورشيد به سوي مستقّري معلوم دارد : والشّمس تجري لمستقر لها.
زمين زندگيها در زندگيها ـ حركتها در حركتها ـ پيداييها و پنهانيها در پنهانيها دارد ...
بعضي گمان ميكنند كه چون آية عنوان بحث ما كه آن را دليل وجود اصل تحريك گرفتهايم در سياق آيات مربوط به حادثه رستاخيز نازل شده است. ديگر مجاز نيستيم از آن براي مواردي ديگر هم استدلال كنيم، خاصّه اين كه آن موضوع در تفاسير پيشينيان بيسابقه هم باشد و چه بسا نظر ما را حمل بر نوآوري كنند و ناپسند به شمارند. در برابر چنين ايرادي ميگوئيم اين ايراد خلاف نظر خود آنان است كه مدّعي هستند كه آيات قرآن كريم ظواهري دارند و بواطني تا برسد به هفتاد بطن .... در چنين صورتي كه حقّ هم هست (و نويسنده دليل قاطع دارد كه مفاهيم ظواهر و بواطن آيات قرآن كريم حداقل 6336 بتوان 6336 ميباشد كه رياضي دانان ميتوانند مقدار آن را درك كنند) ديگر ما نبايد اصرار كنيم كه چون آيه دربين آياتي كه براي تعريف وضع زمين در روز رستاخيز نازل شده است، قرار گرفته است ديگر نبايد دنبال استنباط مفاهيم ديگري از آن برآييم. فرض كنيم ما مفهوم صدر آيه را هم در تعريف مربوط به حادثه روز رستاخيز محدود كرديم، در اين صورت تكليف ما با قلب آيه كه ميفرمايد: صنع الله الذي اتقن كلّ شيء چه ميشود، اين جمله كه تصريح ميكند خداوند همه چيز را همانند كوههائي كه به حركت درميآيند داراي حركت آفريده است، چه ميشود؟
مگر مفهوم جملة كل شيء آن چه خداوند آفريده است نمي باشد؟
خداوند كهكشانها و سحابيها و ستارگان و اشياء بيشمار ديگري هم آفريده است كه از نظام رستاخيزي كه شامل ما زمينيان ميشود بدورند. آيا ميشود گفت : آن گاه كه خداوند ميفرمايد : اتقن كلّ شيء، فقط نظر به اشيايي دارد كه در محدوده زيستنگاه ما يعني زمين آفريده است و اين تعريف شامل مخلوقات ديگر نميشود؟
مگر هم اكنون هم كه از حادثه رستاخيز خبري نيست كوهها و اشياء ديگر بيحركت هستند
شك نيست كه آيه در سياق آيات مربوط به پارهاي از حوادث روز رستاخيز واقع است، امّا اگر دقّت شود، در همان روز هم به صراحت آيه، ظاهراً حركتي را براي كوهها احساس نميكنيم : و تري الجبال تحسبها جامده و نفي تمرّ مرّ السّحاب : كوهها را ميبيني و آنها را جامد و بيحركت ميشماري در حالي كه آنها مانند ابرها در حركتند، خوب، هم اكنون هم نظر ظاهري ما نسبت به كوهها همين گونه است، يعني هم اكنون هم ما آنها را جامد و بيحركت ميبينيم و چون آن روز اداراك ما نسبت به كوهها با امروز فرقي نخواهد داشت از مفهوم آيه چه نتيجه اي حاصل ميشود؟
پس ما در صورتي ميتوانيم تعريف آيه را منحصر به حادثة روز رستاخيز بدانيم كه توضيحي داشته باشد كه به نحوي به ما بياگاهاند كه ما حركت كوهها را در آن روز درك خواهيم كرد، نه اينكه آن روز هم كوهها را جامد ببينيم؟ آياتي كه مفاهيم ظاهري آنها اختصاص به حوادث روز رستاخيز دارند صريح و روشن هستند مانند آيه ( ): و سيّرت الجبال فكانت سراباً ـ كه از اين قبيل آيات بدون هيچ گونه ابهامي معلوم ميشود كه كوهها در رستاخيز و با نفخة صور به حركت درميآيند و منهدم ميشوند.
براي آگاهي بيشتر، ما ذيلاً آيات 105 و 106 سوره طه را كه به بيان وضعيت كوهها به هنگام نفخة صور تصريح دارد ارائه مينمائيم : و يسئلونك عن الجبال فقل ينيسفها ربي نسفاً ـ فيذرها قاعاً صفصفا ـ لاتري فيها عوجاً و لا امتاً : (اي پيغمبر عزيز ما) از تو وضعيت و چگونگي كوهها را پس از نفخة صور ميپرسند. پس بگو پروردگارم آنها را از هم ميپراكند پراكندني سخت، و زمين را به صورت كويري صاف و هموار درميآورد ـ به نحوي كه هيچ گونه كجي و برآمدگي در آن «نخواهي ديد» ـ حال مقايسه فرماييد اين آيات را با آيه مورد بحث ما كه ميفرمايد : و تري الجبال تحسبها جامده !
اكنون اين سؤال پيش ميآيد كه جايي كه در آيات متعدّد خداوند ميفرمايد روز رستاخيز كه نفخه صور ديده ميشود كوهها متلاشي و ريزريز و پراكنده ميشوند و زمين به صورت كويري صاف و هموار درميآيد، ديگر چه جاي آن است كه در آيه مورد بحث بفرمايد : و تري الجبال تحسبها جامده ! يعني (پس از نفخه صور) كوهها را جامد ميبيني در حالي كه (در باطن امر) مانند ابر در حال حركت هستند؟
به نظر ميرسد كه جمع آورندگان قرآن كريم نميبايد اين آيه را در سياق آيات مربوط به تعاريف روز رستاخيز قرار ميدادند، زيرا جاي آن در چنين جايي نيست، و اگر هم گردآوري درست صورت گرفته باشد آيه بايد جداي از سياق تعاريف روز رستاخيز مورد تفسير و تدبّر قرار گيرد ـ و با توجّه به همين توضيح است كه ما آن را بالاستقلال در نظر گرفتهايم و به عنوان يكي از اصول آفرينش به بحث در پيرامون آن پرداختهايم. بنابراين كساني كه بر ما ايراد وارد ميكنند بدون توجّه به آيات ديگر است و لذا ايراد آنان وارد نميباشد، و هيچ شكي نيست كه يكي از مفاهيم آيه بيان اصل حركت در نظام آفرينش است، نه بيان وضعيت كوهها در روز رستاخيز و پس از نفخة صور؟
ما به محقّقان سفارش ميكنيم كه به هنگام تحقيق و تدبّر در آيات قرآن كريم يا در هر مورد ديگري كلّ آيات را در نظر بگيرند تا خداي نكرده نظري ناقص عرضه ننمايند و اشتباهات ديگران را تكرار نكنند!
باري، مطابق صراحت آيه همه چيز داراي حركت است، هر چند ما حركت آنها را احساس نكنيم، و نيز مطابق اصل تزويج، هر چه را خداوند ميآفريند زوج ميآفريند و حركت هم يك «چيز» است و لاجرم بايد زوجي داشته باشد، مانند حركت زمين كه يك حركت چرخشي به دور خورشيد دارد و يك حركت چرخشي بدور محور خود، كه از گردش آن به دور خورشيد فصول چهارگانه پديد ميآيد و از حركت چرخش آن بدور محور خود شبانه روز پديد ميآيد. همين گونه است خورشيد : و الشمس تجري لمستقر لها، و همين گونه است ماه: والقمر قدرناه منازل، و همين گونهاند تمام اجرام آسماني ديگر: و كلّ في فلك يسبحون : تمام آنها روي مدار يا مسيري شناور و رواناند.
همين گونه است حركتهاي وجود ما، ما يك حركت بيروني داريم كه بر اساس اختياري كه داريم به هر سمت و سويي كه بخواهيم حركت ميكنيم و يك حركت دروني و غير اختياري داريم، مانند اين كه خون در بدن ما خارج از اراده ما حركت و جريان دارد ـ رية ما حركت دارد و عمل تنفّس را انجام ميدهد ـ كليههاي ما حركت دارند و به تصفيه خون ما و دفع سموم ادامه ميدهند، مبادله اطلاعات بين مغز و اعصاب و اجزاء بدن ما پيوسته جريان دارد ـ خود بدن كلّاً يك حركت رشد و نموّ ارتفاعي دارد و يك حركت رشد و نمو عرضي و ستبري. حتّي درخت هم با وجودي كه پاي بند زمين است دو گونه حركت دارد يكي حركت ريشههاست كه پيوسته رشد ميكنند و آرام آرام در اعماق خاك «فرو ميروند» و ديگري حركت تنه و شاخ و برگها است كه پيوسته نموّ دارند و به سمت بالا «ميروند». امّا مطابق اصل تقدير حركتهاي هر چيزي حدّ و حدود و «مقدار مجازي» دارند.
آب درياها دو گونه حركت دارد يك حركت بيروني سطحي به صورت امواج و يكي حركت بيروني ارتفاعي به صورت جز و مدّ و حركتهاي ديگر دروني كه از همين حركتهاي بيروني ناشي ميشود كه براي ما نامحسوس هستند.
ما اگر بخواهيم به بيان حركتهاي فيزيكي / شيميايي عناصر و موادّ تشكيل دهنده زمين و اجرام سماوي بپردازيم اولاً جزو تخصّص ما نيست و نميتوانيم به طور همه جانبه به بحث پيرامون حركت آنها بپردازيم و ثانياً بعضي مطابق معمول ايراد خواهند كرد كه اين از باب تطبيق آيات بر علوم تجربي است و مجاز نميباشد!
امّا كلاً و با اتّكاء به صراحت آيات ميگوييم كه همه چيز داراي حركت است هر چند جامد و غير جاندار هم باشد، و اين حركتها را اشياء به طرق گوناگون به همديگر نقل و انتقال ميدهند و اصل تحريك را متجلّي مينمايند.
و مطابق اصل توحيد نظام آفرينش، وقتي بسياري از چيزها را ميبينيم كه داراي حركت هستند، بايد قبول كنيم كه تمام مخلوقات خداوند از اين موهبت برخوردار هستند هر چند ما حركت آنها را ظاهراً ادراك ننمائيم.
بديهي است كه اگر ما به اين قبيل اشارات و رهنمودهاي قرآن كريم آنچنان كه سزاوار است تعمّق و تدبّر كنيم وارد جهاني از علم و دانش و رقاء و رفاه و نيكبختي خواهيم شد، ولي اگر از تعمّق و تدببر كماكان روي گردان شويم در همين وضعي كه تاكنون بودهايم باقي ميمانيم و ريزه خوار دانش و فنّ و هنر ديگران خواهيم بود!