يوم تبدلّ الارض غير الارض و السّموات و برزو لله الواحد القهّار :
بياد آور آن گاه را كه آسمانها و زمين به چيزي جز آن چه هستند تبديل شوند و در برابر خداوند يگانه غالب (با شكل جديد) حاضرشوند (49 ـ ابراهيم)
ما هم اكنون نيز ملاحظه ميكنيم كه اصل تبديل در نظام آفرينش جريان دارد. مانند اين كه جرم خورشيد كه مادّه است بر اثر فعل و انفعالات دروني مي سوزد و تبديل به نور و حرارت ميشود و در فضا پراكنده ميشود كه قسمتي از آن به زمين ميرسد و در امور آن نفوذ و دخالت ميكند.
اين خود يك نوع تبديل به غير مادّه يعني نور و حرارت است. امّا همين نور و حرارت نيز به وسيله گياهان جذب ميشود و در رشد و نموّ اجزاء گياهان و حيوانات وارد ميشود كه در حقيقت تبديل نور و حرارت به مادّه است پس ميتوانيم خلاصتاً بگوييم : نور عبارت است از مادّة منبسط و مادّه عبارت است از نور متراكم، و به عبارت ديگر، تفاوت نور و مادّه در تراكم و انبساط است و گرنه هر دو يكي هستند.
از طرفي نور آن گاه درخشش دارد كه جرمهايي هر قدر هم ريز، در مسير آن قرار گيرد و گرنه قابل رؤيت نخواهد بود، و چون بشرح فوق گفتيم كه نور در حقيقت همان مادّه منبسط است پس ميتوانيم بگوئيم، در شرايطي مادّه حالت نامرئي پيدا ميكند. -
با توجّه به تعريف مذكور، ميتوانيم بگوئيم طبق آيه 49 ابراهيم روزي خواهد رسيد كه اين عالم شهود با تمام اجزاء آن به عالم غيب تبديل خواهد شد، و در آن صورت عالم غيبي كه فعلاً نامرئي است به صورت عالم شهود مبدّل خواهد شد. و اين حالت مطابق اصل محو و اثبات و در ظرف اصل تثبيت صورت ميگيرد.
نمونه كوچك اين وضع را به نحوي ديگر هم اكنون ما ميبينيم، كه زمان بر روي زمين به صورت شبانه روز در حال محو و اثبات است، و همين گونه است حيات در وجود موجودات كه در شكل مرگ و زندگي در حال تظاهر و كمون است و اشياء به همديگر تبديل ميشوند، مانند تبديل خاك و آب به گياه و حيوان.
ميتوان گفت كه اين اصل اساسي با آيه 10 از سوره فصلت مؤيّد است كه ميفرمايد ـ ثم استوي الي السماء و هي دخان فقال لها و للارض أتيا طوعاً و كرهاً قالتا اتينا طائعين ـ فقضيهن سبع سموات في يومين ... خداوند سپس به امر آفرينش آسمان پرداخت در حالي كه (مادّة اوليه آن) دود مخصوصي بود. پس به آن و زمين فرمود خواه ناخواه بيائيد (ظاهر شويد) گفتند فرمانبردارانه ميشويم. (ظاهر ميشويم) ـ پس آنها را به صورت هفت آسمان (كه زمين هم جزو آنها است) شكل داد براي دو برهة زمان ... از جملة : وهي دخان : دود مخصوص بود ـ اين احتمال تأييد ميگردد كه اين عالم شود قبل از اين مرحله منبسط و نامرئي بوده و لاجرم در مرحله بعدي هم به همان صورت اوّليه برميگردد : يمحوالله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب.
نكتة مهم ديگري كه در اين آيه و آيات مشابه ديگر به آن تصريح شده ذكر ميل و بيميلي: طوعاً اوكرهاً براي آسمانها و زمين است و به خصوص جواب آنها گفتهاند «فرمانبردارانه ميپذيريم»، حكايت از بيان يكنوع حقّ اختيار و انتخاب براي آسمانها و زمين است: امّا در اين مورد خاصّ چون امر، يك امر تكويني است، به صورت جمله أتيا طوعاً او كرهاً بيا نشده است يعني اي آسمان و زمين بدانيد كه اين امر تشريعي نيست كه در رد و قبول آن آزاد باشيد، و لذا حكايت دارد كه زمين و آسمانها نيز عيناً مانند انسانها داراي عقل و شعور و حقّ ردّ و قبول هستند كه تابع اصل وحدت نظام آفرينش است.
نيز، اصل تبديل بر اجزاء جهان ما پيوسته تأثير ميگذارد، چنان كه جرم خورشيد تبديل به نور ميشود. يا در زمين خاكها به گياه و حيوان و عناصر بسيط به مواد مركّب در حال تغيير و تبديل هستند.
اگر اصل تبديل آثارش در شكلهاي مثبت و منفي محقّق نبود، ما آن را جزو اصل تكامل ميشمرديم ولي آثار تبديل بعضاً در جهت منفي صورت ميگيرد، مانند اين كه گاهي بر اثر عواملي يك جسم مركب به اجزاء بسيط تجزيه ميشود، مثل اين كه گياهاني كه از تركيب آب و خاك به وجود ميآيند در شرايطي ميخشكند و ميپوسند و به خاك تبديل ميشوند و ...
جملة : و هي دخان به اين معني است كه مادّه اوليّه اي كه آسمانهاي فعلي و اجرامي كه در آنها بشكل كهكشانها و سحابيها و ثوابت و سيّارات وجود دارد، قبل از اين كه خداوند آنها را در هيأت فعلي شكل دهد، به صورت دود يا گاز بوجود آورده بوده است، و آن تودة عظيم دود يا گاز را به آسمانهاي فعلي و آنچه در آنها هست «تبديل» فرموده است. خداوند در سوره فُصِلّتَ در چهار آيه (8 تا 11) مقدار زيادي اطلاعات علمي پيرامون آسمانها و زمين بيان فرموده است و نگارنده نيز در صفحات 20 تا 36 همين كتاب مختصر بحثي در اين خصوص عرضه داشته است كه به تكرار آنها نميپردازد ( به اصل بحث مراجعه گردد).
تجديد مطلع دو آيه از چهار آيه مذكور در اين بحث به لحاظ جنبه هدايتي آنها بر اصل تبديل است، چنانكه فرموده است : ثمّ استوي الي السّماء و هي دخان ـ يعني دود را خداوند تبديل به آسمانها و زمين فعلي فرموده است.
در قرآن كريم اصل تبديل در چند مورد مانند آيه عنوان بحث به صراحت بيان شده است و در بسياري موارد به صورت غير مستقيم به اين اصل اشاره فرموده است. مانند اين كه فرموده است: انّا خلقناكم من تراب : ما شما را از خاك آفريديم، يعني خداوند نظامي برقرار فرموده است كه گياهان و حيوانات و در نهايت انسان از خاك به وجود آيد.
اين نظام تبديل و تبدّل تنها شامل خاك و گياه و حيوان و انسان نميشود، بلكه اصل تبديل بر كلّ عناصر آسمانها و زمين اعمّ از فلزات و شبه فلزات و هر عنصر شناخته شده و شناخته نشده ديگري هم حكمفرما ميباشد كه ما تاكنون بر حسب مورد اشاراتي در اين خصوص نمودهايم، و اگر اندكي دقت كنيم هيچ چيزي را در زمين مسكوني خود، كه يك نمونه و الگو از ساير ثوابت و سيارات است، نميتوان يافت كه از سيطرة اصل تبديل آزاد باشد. براي مثال، قبلاً توضيح داديم كه سنگها تحت شرايطي ميشكنند و تبديل به سنگريزه ميشوند. آن سنگريزهها تبدل به شن و ماسه و در نهايت تبديل به خاك ميشوند، و خاك هم بر اثر آميزش با آب گل ميشود كه از طريق گياهان وارد زنجيره حيات بشود.
همين گونهاند فلزات كه تحت شرايطي با شبه فلزات و گازها تركيب ميشوند و «تبديل» به اشيائي جديد ميشوند و در مسير كمال قرار ميگيرند. چوب كه بسوزد «تبديل» به نور و حرارت و دود و ذغال و خاكستر ميشود.
آب در برودت به يخ تبديل ميشود و در حرارت بيشتر از صد درجه «تبديل» به بخار ميشود.
اصل تبديل بر آسمانها و آنچه در آنها هست نيز حاكم است. از نمونة اجرام آسماني خورشيد است كه مركز منظومة شمسي يعني منطقه مسكوني ما ميباشد.
خورشيد تحت فشار اصل توحيد نظام، محكوم به تحمّل يك سلسله فعل و انفعالات دروني و بيروني است و نتيجتاً به تدريج عناصر متشكلة آن تبديل و تبدّل پيدا ميكنند و از اين تبديل و تبدّلها حرارت و نور شديد ايجاد و در آسمان پراكنده ميشود. قسمتي از حرارت و نور خورشيد به زمين ميرسد و به سهم خود مقدّمات اجراي «اصل تبديل» را فراهم مينمايد، مانند اين كه، نور و حرارت كه بر جوّ زمين ميتابد آن را گرم ميكند و باعث انبساط هواي زمين ميسود. هواي گرم سبك ميشود و به طرف بالا صعود ميكند و چون در طبقه زيرين هوا رقيقتر و فواصل ذارت گازهاي تشكيل دهنده هوا بيشتر خالي ميشود، هوا از نقاط ديگر به سمتي كه هوايش رقيقتر شده است به حركت درميآيد و باد ايجاد ميشود ـ يعني هواي آرام تبديل به باد روان ميگردد. اگر اين رقيق شدن هوا روي درياها باشد يكنوع حالت مكش در هوا ايجاد ميگردد و سبب ميشود تا ذرات آب كه حرارت هم دريافت داشته اند به سرعت و به مقدار بسيار زياد به رطوبت و بخار «تبديل» شود و بالا برود تا فضاهاي خالي بين ذرّات و عناصر گازي جوّ را پر كند و مقدار زيادي از اين رطوبت و بخار آب تبديل به ابر ميشود و همراه جريان باد به اكناف زمين رانده ميشود و به باران تبديل ميگردد و به زمين ميبارد و زمين مرده را زنده و آماده رويانيدن گياهان مينمايد، يعني آب و خاك و هوا با كمك نور و حرارت خورشيد «تبديل» به گياهان گوناگون و بيشمار ميشود و وارد زنجيره حيات ميگردد.
نور خورشيد كه خود از تبديل شدن مواّد خورشيد به انرژي به وجود ميآيد علاوه بر آنچه ذكر كرديم موجب ميشود كه تبديل و تبدلّهاي بيشماري روي زمين و به خصوص در جريان عناصر زمين به سوي كمال پديد آيد كه متعرّض آنها نميشويم و خواننده عزيز ميتوانند با اندك انديشيدني، بسياري از اين تبديل و تبدّلها را در خاطره خود مرور نمايند.
همين قدر ميگوييم كه هر تبديلي و تبدّلي هم بنوبة خود موجب يك سلسله تبديل و تبدّلهاي پياپي ميشود مانند اين كه نور و حرارت در شرايطي تبديل به مواد سوختي ميشود و مواد سوختي در شرايطي به نور و حرارت تبديل ميگردد.
خاك و آب در شرايطي تبديل به گياه و حيوان ميشود و گياه و حيوان در شرايطي تبديل به خاك ميشود. پس تبديل و تبدّلها عمل متقابل انجام ميدهند.
ما در روي زمين تبديل و تبدّلها را ميتوانيم بخوبي پيگيري نمائيم و نيز احتمال بدهيم كه چون از مثلاً خورشيد تبديلهايي بر اجزاء زمين تحميل ميشود متقابلاً از زمين هم تبدّلاتي بر خورشيد تحميل خواهد شد، امّا نميتوانيم در شرايط فعلي بگوئيم عمل متقابل زمين بر خورشيد چگونه صورت ميگيرد، امّا چون اين اصل است بيشك زمين هم بگونهاي كه بر ما معلوم نيست تأثيراتي بر فعل و انفعالات خورشيد متصاعد مينمايد، به خصوص با عنايت به آيه كه ميفرمايد : يدبّر الامر من السّماء الي الارض ثم يعرج اليه في يوم كان مقداره الف سنه ممّا تعدون : امر را از آسمان به سوي زمين تدبير ميكند سپس به سوي او بالا ميرود (برميگردد) در يك برهه از زمان كه اندازة آن برابر است با هزار سال از آن گونه مدّت زماني كه شما به شمار ميآوريد.
به توجّه به حقيقت نظام خلقت، و با عنايت به ضماير كلمات، مسلّماً خداوند تدبير كننده امور مورد نظر و هر امر ديگري است امّا با در نظر گرفتن اين كه بازگشتن نتايج يا انعكاس تدابير امور به سوي خود خداوند احتياج به زمان و مكان ندارد، احتمال ميدهيم كه مطابق نظامي كه خداوند تدبير فرموده است انعكاس آثاري كه از آسمان يا از خورشيد بر زمين تأثير ميگذارند. در ظرف مدّت يكهزار سال به سوي مبدأ آن اثرات بازگشت داده خواهد شد، يعني زمين هم بر خورشيد تأثير ميگذارد و اگر بپرسند كه در اين صورت چرا به جاي ضمير مؤنت اليها ضمير مذكّر «اليه» به كار برده است ميگوئيم : چون نظر به عموم دارد و ضمير عام ضمير مذكّر است به جاي اينكه بفرمايد يعرج «اليها» فرموده است. «يعرج اليه و لذا بدون دخالت دادن ضمير ميتوان معني ظاهري عروج را به سمت اجرام سماوي (بالا) دانست نه به سوي خداوند كه تدبير كنندة آن امور است، زيرا علم خداوند همه چيز را هميشه در احاطه دارد و نيازي به مدّت زمان براي آگاه شدن از آثار امور ندارد؟
در اين جا هر چند مجال مناسب براي اين مقال نيست امّا براي رفع هر گونه ابهام توضيح ميدهيم كه : ما در تأليف اين كتاب عمدتاً نظر به ظواهر آياتي داريم كه براي تحريك و به كار افتادن استعدادهاي علمي مسلمانان بسيار مؤثر ميباشند.
در آيه مورد بحث نيز به بحث در ظاهر آيه پرداختيم كه خلاصتاً چنين است كه چون خداوند هميشه بر همه چيز مسلّط و محيط است، نه براي تدبير كردن امور و نه براي دريافت نتيجه تدبيرات، نيازي به صرف وقت ندارد.
بعضي از مفسّران چون ديدهاند كه مفهوم اين آيه مغايرت با قدرت مطلقة خداوند دارد گرفتار سردرگميهايي شده و توضيحاتي دادهاند كه با حقيقت ناسازگار است.
معني ظاهر آيه همان است كه فوقاً عرضه داشتيم امّا يكي ديگر از مفاهيم آيه كه چندان ظاهر هم نيست بدين طريق دانسته ميشود كه ما حرف في را به معني «ل» بگيريم يعني غايت و تعليل، نه ظرف زمان. در اين صورت معني آيه چنين ميشود: خداوند تمام امور آسمانها و زمين را تدبير ميكند و از عرش تا فرش براي هر چيزي و هر كسي تقديرات و تدبيرات و تكاليف لازم را مقرر ميفرمايد سپس نتيجة اعمال همگان بسوي او برميگردد و محفوظ و مكنون و مضبوط ميماند براي روز رستاخيز كه مقدار آن برابر است با يكهزار سال از آن گونه شمارشي كه نزد شما معمول ميباشد. پس اگر حرف «في» را به معني تعليل و غايت بدانيم از هر گونه بگومگوهاي زايد و بينتيجه بينياز خواهيم بود. «توجّه فرمائيد».
بسياري از آيات قرآن كريم همين گونهاند، يعني اگر حروف را كه «عوامل» هستند با معاني مختلفي كه دارند در نظر بگيريم، مفاهيم آيات بهتر دانسته ميشود، امّا متأسفانه اين موضوع مهم در امر تفسير، آن چنان كه بايد و شايد مورد توجه قرار نگرفته است و لذا بسياري از حقايق قرآن مكتوم مانده است. آن چنان كه در بخش مربوط به خلقت آسمانها و زمين در مورد حرف «في» بيان داشتيم (مجدّداً مرور فرماييد).
علّت ديگري كه سبب شده است تا بسياري از حقايق قرآن مكتوم بماند، محدود كردن آن به دو بعد عبادي / اخلاقي به معناي مصطلح آنها ميباشد، در حالي كه آيات قرآن كريم داراي ابعادي بسيار هستند، پس اگر ما آيات را در ابعاد متعدّد مورد تدبّر قرار ندهيم نميتوانيم بطور سزاوار حق قرآن را اداء نمائيم.
براي نمونه در آيات 8 تا 11 سوره فُصلّت كه خداوند به بيان خلقت آسمانها و زمين پرداخته است به بسياري ازعناوين و اصول علمي اشاره فرموده است، در صورتي كه بر اساس روية متداول سعي ميشود كه مفاهيم اين قبيل آيات هم در محدوده عبادي / اخلاقي شرح و بيان گردد و اين در حالي است كه به روشني معلوم است كه نظر خداوند از بيان آيات مذكور توجّه دادن مسلمانان به علوم مربوط به آفرينش آسمانها و زمين ميباشد.
ما قبلاً و مختصراً در اين خصوص تعاريفي عرضه داشتهايم و تكرار نميكنيم، همين قدر ميگوييم كه اگر فقط منظور بيان خلقت آسمانها و زمين بود كافي بود كه مثلاً آيه دهم را چنين بيان فرمايد : ثم خلق السموات و الارض فجعلهن سبع سموات، و لذا ضرورتي نداشت كه چهار جملة : 1ـ و هي دخان 2ـ فقال لها و لارض أتيا طوعاً اوكرهاً، 3ـ قالتا اتينا طائعين، 4ـ في يومين را در اين آيه بگنجاند.
بنابراين معلوم است كه وقتي ميفرمايد : و هي دخان : مادّه اوليّه آنها دود مخصوصي بود، و همچنين به ذكر جملات ديگر در آيه ميپردازد مسلّماً منظور اين است كه ما علم پيدا كنيم كه آسمانها و زمين از چه چيزي به وجود آمدهاند و آن را مبناي يك سلسله تحقيقات علمي قرار دهيم نه تنها بگوئيم مثلاً : الله كبر، بزرگ است آفريدگار، و ديگري هيچ! آري، بايد الله كبر را گفت امّا به تحقيق هم پرداخت. يا مثلاً وقتي ميفرمايد : فقضيهنّ سبع سموات «في يومين» از خود بپرسيم : چرا در هشت مورد فرمود است: «آسمانها و زمين را در (!) شش روز آفريد» ولي در اين آيه فرموده است، آنها را در دو روز آفريده است؟ اشكال ديگر اين است كه ما در عظمت قرآن كريم و ظواهر و بواطن آيات آن بسيار حرف ميزنيم، امّا آنچنان كه گويي به حرف خود ايمان نداريم، بسيار كم پيرامون آيات تحقيق وتدبّر و عمل ميكنيم، در حالي كه مطالعة قرآن براي فهم مطالب آن است و فهم مطالب براي عقيده و ايمان است، و عقيده و ايمان براي عمل كردن است، ما بايد از خود بپرسيم كه مثلاً پيرامون آيات چهارگانه سوره فُصلّت در طول چهارده قرن گذشته چه «عملي» انجام شده است و اگر گذشتگان نكردهاند، اكنون زمان ما است چه تحقيقاتي را انجام ميدهيم و چه تمهيدات و تداركتي را براي عملي كردن نتيجة تحقيقات فراهم كردهايم؟
شك نيست كه انجام اين قبيل امور در توان افراد نيست بلكه نياز به تشكّل و كار گروهي و حمايت حكومت اسلامي دارد تا آنجا كه ميدانيم تاكنون كسي هم به اين فكر نيفتاده است كه لازم است در خصوص جنبههاي علمي و عملي آيات قرآن كريم طراحي و برنامهريزي و سازماندهي صورت بگيرد.
نگارنده در چهارده سال پيش پيشنهاد ايجاد يك بنياد علمي و عملي را براي تحقيق در آيات قرآن كريم به بعضي مقامات بلند پايه عرضه داشت كه ابتدا مورد قبول يكي از حضرات قرارگرفت امّا متأسفانه جامه عمل به خود نپوشيد.
هم اكنون نيز كماكان عقيده دارد كه دولت اسلامي ايران حقّاً موظف است براي اين امر چاره انديشي و سرمايه گذاري نمايد، زيرا اين كاري است بزرگ و از عهدة افراد معدود و سرمايه اندك ساخته نيست و اگر دولت اسلامي آمادگي ندارد حدّاقل مشوّق باشد تا مسلمانان مؤمن و خيّر گردهم آيند و به ايجاد يك بنياد علمي. عملي همّت گمارند و سرماية و وسايل لازم را فراهم نمايند و از دانشمندان متعهّد و متخصّصان فنون مربوطه دعوت كنند تا در اين بنياد به تحقيق بپردازند، زيرا به صورت تكروي عمل كردن، به خصوص در جهان امروز كه علوم و فنون برق آسا به پيش ميتازد، جوابگوي جهان اسلام و مسلمانان جهان نيست و حقّ قرآن را اداء نمينمايد.
ما فكر ميكنيم وقتي خداوند ميفرمايد : واعتصموا بحبل الله جميعاً … همه بايد مثلاً قرآن بخوانيم هر چند معاني آن را ندانيم، و يا در اوقات معيّني در جائي جمع شويم و بعضي اعمال را انجام دهيم، هر چند بيحضورذهن و خلوص نيّت، هم باشد.
حبل الله قرآن كريم است و تمام آيات آن نيز جدا جدا ريسمان محكم خداوند هستند و بنابراين وقتي خداوند در آيهاي به بيان موضوعي ميپردازد بايد محكم به آن چنگ زد و آن ريسمان يا سر خط را گرفت و دنبال كرد و به محل مورد نظر و هدايت رسيد.
فرق است بين اين كه آدم در جريان سيلابي يا لبة پرتگاهي چنگ بزند به ريسماني تا هلاك نشود و هميشه همان جا باقي بماند ـ با اين كه وقتي به ريسماني چنگ زد و خود را از مهلكه بيرون كشيد، مسير ريسمان را دنبال كند تا بداند به كدام پايهاي متّصل است و چه كسي آن را بسته است، اكنون كه خود نجات يافته است ازكسي كه ريسمان را بسته است تشكّري كند به شكرانة نجات خويش براي امن كردن گذرگاه روي سيلي، پلي ايجاد كند و يا لبة پرتگاهها جان پناهي بسازد، يا حدّاقل كنار گذرگان تابلو اعلام خطري نصب كند و ...
مردمي كه ارزش وجود و استعدادهاي خدادادي خود را ميدانند پيوسته در زندگي دنبال «سرنخهايي» ميگردند كه آن را بگيرند و دنبال كنند تا بلكه به جايي يا جاهايي برسند حال كه ما قريب به 6336 ريسمان محكم الهي در دسترس داريم چرا سر آنها را نميگيريم و دنبال نميكنيم؟
اين يك ريسمان محكم است كه ميفرمايد : جعلناكم خلائف ـ خلقناكم من تراب ـ قل سيروا في الارض فانظروا كيف بدأ الخلق ثمّ الله ينشي النشاة الاخره ... ما شما را خليفههايي قرار داديم ـ از خاك آفريديمتان ـ بگو در زمين گردش و تحقيق و توجّه و تدبّر كنيد كه چگونه آفرينش را آغاز كرد و پس از آن نشئه ديگري را پديد ميآورد ...
اين قبيل آيات و اشارات تكليفآور هستند. يعني ما بايد به تحقيق بپردازيم تا راز خلقت را بشناسيم.
خداوند دستور ميدهد كه :
1ـ سيروا في الارض : گرد جهان بگرديد و اعماق زمين را زير و رو كنيد.
2ـ فانظروا كيف بدأ الخلق : تحقيق كنيد تا چگونگي كيفيت آغاز آفرينش را كشف كنيد.
3ـ فانظروا كيف ... ينشي ء الاخره : تحقيق كنيد كه چگونه نشئه ديگر را پديد ميآورد.
4ـ و براي اين قبيل تحقيقات نمونه ها داده است تا نقطه هاي آغازي براي شروع تحقيقات باشد: انا خلقنا كم من تراب ـ و بدأ خلق الانسان من طين ـ ثمّ استوي الي السّماء و هي دخان: ما شما را از خاك آفريديم ـ و آفرينش انسان را ازگل آغاز كرد ـ سپس به آفرينش آسمانها پرداخت در حالي كه مادة اوّليّه آنها دود مخصوصي بود ... و اشارات و هدايت هاي بسياري ديگر.
اين كه مي فرمايد : فانظروا كيف بدأ الخلق يك اشاره اخباري نيست، بلكه يك امر به تحقيق است و براي ما تكليف آور است كه تحقيق كنيم تا «كيفيّت آغاز آفرينش» هر چيزي را كشف كنيم و به نحوة تبديل و تبدّل مخلوقات آگاه شويم. مانند اين كه آگاه شويم كه چگونه خاك به انسان تبديل مي شود، و يا چگونه گازها يا دودها به اجسام و عناصر تبديل مي شوند: و هي دخان.
ما بايد بدانيم كه قرآن كريم كه اساسنامة دين اسلام است و يك مجموعه عظيم آيات الهي است و با 77400 كلمه خلقت را تبيين و انسانيّت را براي تمام طول تاريخ زيستن بر روي زمين هدايت مي فرمايد، و بنابراين نبايد منتظر شرح و بيان مفصّل و مطّول باشيم.
هر كلمهاي از قرآن بك ريسمان محكم است، بايد آن را بزرگ بشماريم و با اطمينان خاطر به آن چنگ بزنيم و دنبال آن برويم تا به پايه هاي اصلي كه ريسمان بر آن گره خورده است برسيم.
بايد مطمئن بود، يا بگو، بايد ايمان داشت كه بدين گونه مي توان اصول آفرينش را شناخت و از اسرار آن آگاه شد.
گفتهاند : الانسان حريص علي مامنع : انسان بسيار آزمند مي شود به آنچه از آن ممنوع شده است. قرآن هم به اين معني تصريح دارد. در داستان مربوط به سكونت آدم در بهشت، عليرغم آن همه ميوهها و امكانات زيستن كه وجود داشت و خداوند به آدم فرمود از هر چه مايل است بسيار بهرهمند شود امّا به يك درخت معيّن نزديك نشود، حرص آدم او را تحريك كرد تا مخصوصاً از ميوههاي درخت ممنوعه بخورد و اين شكستن حرمت ميوه حرام و ممنوع علّت هبوط او از بهشت شد.
عكس اين موضوع نيز صادق است: انسان بيزار ميشود از آنچه به او دستور و فرمان داده ميشود مانند اينكه اين همه در قرآن كريم بر علم و عمل تأكيد شده است، امّا مسلمانان اكثراً هم از علم بيزاري نشان ميدهند و هم از عمل!
براي اين كه احساس تكليف نكنند، اصرار ميكنند كه قرآن يك كتاب علمي نيست و
بدين ترتيب خود را از رفتن به دنبال كسب علم راحت و آسوده ميكنند و معلوم است كه اگر علم نباشد عمل هم ضرورت پيدا نميكند.
اگر اين كه خداوند ميفرمايد : قل سيروا في الارض فانظروا كيف بدأالخلق ثمّ الله ينشيء النّشاة الاخره .... امر به پرداختن به تحقيق و كسب علوم لازم براي آگاه شدن از كيفيّت آغاز خلقت خلق و استمرار آن و تبديل و تبدّلهايي كه براي تحوّل و نقل و انتقال مخلوقات به نشئههاي ديگر نميباشد چه معني ديگري از اين آيه و امثال آن ميتوان بيان كرد؟
چگونه با يك نگاه ساده و معمولي ميتوان «كيفيّت آغاز خلقت» را ديد و از نقل و انتقال به نشئههاي ديگر آگاه شد؟
آيا همين كافي است كه بگوئيم چون خداوند ميآفريند ميتواند به نشئه ديگري هم انتقال دهد؟ در اين صورت پس معني قل سيروا في الارض فانظروا كيف ... چه ميشود؟