SHAMAMEH.ORG

تعاليم‌ قرآن‌ در آزادي‌ عقيده‌ و بيان‌

اَلَم‌ نجعل‌ لَه‌ُ عَينين‌ ـ وَ لَساناً وَ شَفَتين‌ ـ وَهَديناْ النَجدَين‌ ـ فلااقتحم‌ العَقَبه‌ ـ وَ ما اَدريك‌َ ماالعَقَبة ـ فُك‌ِّ رَقبه‌ : آيا براي‌ او (انسان‌) دو چشم‌ و يك‌ زبان‌ و دو لب‌ قرار نداديم‌ ؟ و آيا ما او را به‌ دو طريق‌ «روبه‌ فراز» راهنمائي‌ نكرديم‌ ـ پس‌ او بي‌مهابا بسوي‌ قلّه‌ رفعت‌ (عقبه‌) هجوم‌ نبرد ـ و چه‌ چيز ترا آگاه‌ كرد كه‌ عقبه‌ چيست‌ ؟ (عقبه‌) آزاد كردن‌ گردن‌ از قيد است‌(13ـ89).

پيش‌ از اينكه‌ وارد اصل‌ موضوع‌ شويم‌ لازم‌ است‌ كه‌ به‌ ذكر دو نكته‌ بپردازيم‌ : ـ

1ـ اغلب‌ تصوّر ميكنند كه‌ هدف‌ اصلي‌ از نزول‌ قرآن‌ كريم‌ القاء عبوديت‌ در شكل‌ متعارف‌ آن‌ به‌ بندگان‌ خداوند و هدايت‌ آنان‌ به‌ زهدگرائي‌ است‌، و بهمين‌ علّت‌ بر آن‌ جنبه‌هائي‌ از كلام‌ خداوند بيشتر تكيه‌ ميكنند كه‌ رقّت‌ قلب‌ و فروتني‌ و احساسات‌ لطيف‌ را و بعبارتي‌ معنويّت‌ را تقويت‌ مينمايد، و هيچگونه‌ حركت‌ و نهضتي‌ را سبب‌ نميشود، و يك‌ حالت‌ خمودگي‌ و سستي‌ را بوجود مي‌آورد، و اين‌ سوء تفاهم‌ در حالي‌ است‌ كه‌ هدف‌ از نزول‌ قرآن‌ و تشريع‌ دين‌ اسلام‌ ايجاد يك‌ امّت‌ قوي‌ و عزيز و متشكّل‌ از افرادي‌ با صفات‌ خدا يگونگي‌ ، و شايسته‌ براي‌ احراز مقام‌ خليفةالّهي‌ ميباشد. چنانكه‌ فرموده‌ است‌ : من‌ در كار قراردادن‌ خليفه‌ در زمين‌ هستم‌ ـ عزّت‌ خاص‌ّ خداوند و خاص‌ّ پيامبر خدا و خاص‌ّ گروندگان‌ (به‌ دين‌ اسلام‌) است‌ .

براي‌ مثال‌ ، در همين‌ سوره بلد كه‌ بعضي‌ آيات‌ آنرا طليعه بحث‌ قرار داده‌ايم‌ ، جنبه‌هاي‌ معجزه‌ آساي‌ تصاعدي‌ كلام‌ را رها كرده‌ و به‌ تنزيل‌ معاني‌ و مفاهيم‌ كلام‌ پرداخته‌اند، ماننداينكه‌ آيه‌ «لَقَد خلقناالانسان‌ في‌كَبَد» را كه‌ معني‌ اصلي‌ آن‌ ، بخصوص‌ با توجّه‌ به‌ سياق‌ كلام‌ چنين‌ است‌ : «تاكيد مينمائيم‌ كه‌ ما انسانرا براي‌ داشتن‌ اراده‌ و هدف‌ متعالي‌ آفريديم‌» چنين‌ ترجمه‌ و تفسير كرده‌اند كه‌ : قسم‌ ميخوريم‌ كه‌ ما انسانرا در رنج‌ و زحمت‌ آفريديم‌ (يعني‌ او بايد با رنج‌ و زحمت‌ كه‌ از ضروريات‌ فطري‌ او است‌ خو كند و راضي‌ باشد) و بهمين‌ نحو باقي‌ آيات‌ را نيز در سياق‌ تنزيلي‌ دنبال‌ كرده‌اند!

2ـ ما وقتي‌ ميخواهيم‌ يك‌ يا چند آيه‌ را از جنبه خاصّي‌ كه‌ ظاهراً دارند مورد بحث‌ قراردهيم‌ ، ناچار پيرامون‌ آن‌ به‌ تجزيه‌ و تحليل‌ مي‌پردازيم‌ و اين‌ امر به‌ تلألو و درخشش‌ آيات‌ مي‌انجامد بگونه‌اي‌ كه‌ پوست‌ بريدن‌ به‌ ارتعاش‌ و قلب‌ در سينه‌ به‌ طپيدن‌ در مي‌آيد، و در چنين‌ شرايطي‌ نه‌ ميتوان‌ بعلّت‌ محدوديت‌ مقال‌ به‌ بيان‌ سزاوار مفاهيم‌ پرداخت‌ ، و نه‌ ميتوان‌ شگفتيها را ناديده‌ انگاشت‌ و از كنار آنها بي‌ تفاوت‌ گذشت‌ ـ و ماناگزير حدّ وسط‌ را،آنهم‌ به‌ ايجاز ، برميگزينيم‌ و از خوانندگان‌ پوزش‌ ميخواهيم‌.مفاهيم‌ آيات‌ طليعه بحث‌ ،با آنچه‌ در اذهان‌ بعضي‌ها جاگرفته‌ است‌ پاره‌اي‌ تفاوتهاي‌ اساسي‌ دارد. در آيات‌ مذكور همانند تمام‌ آيات‌ ديگر قرآن‌ كريم‌ ، هم‌تشبيهات‌ادبي‌ شگرف‌بكار رفته‌است‌، وهم‌مفاهيم‌وهدايتهاي‌ عظيم‌ و هيجان‌انگيز، و ما ذيلاً به‌ بيان‌ مفاهيم‌ بعضي‌ از واژه‌ها و فرازهاي‌ آنها مي‌پردازيم‌ : ـ

1ـ عينين‌ تثنيه عين‌ و بمعني‌ دو چشم‌ است‌ ، امّا با توجّه‌ به‌ سياق‌ كلام‌ منظور مجهّز كردن‌ انسان‌ به‌ «دو گونه‌ بينش‌» است‌. و لذا جمله اَلَم‌ نَجعَل‌ لَه‌ُ عينين‌ چنين‌ است‌ : مگر ما براي‌ انسان‌ دو چشم‌ يا دو گونه‌ بينش‌ قرار نداديم‌ تا امور را هم‌ از لحاظ‌ سطح‌ و هم‌ از لحاظ‌ عمق‌ يعني‌ هم‌ از لحاظ‌ مادّي‌ و دنيوي‌ و هم‌ از لحاظ‌ معنوي‌ و اخروي‌ مورد توجّه‌ قرار دهد ؟ و اينمعني‌ از وَهدَيناه‌ُ النَجدين‌ دانسته‌ ميشود.

2ـ لسان‌ يعني‌ زبان‌ ، هم‌ در معني‌ عضوي‌ ، وسيله چشائي‌ و كمك‌ براي‌ هضم‌ و بلع‌ غذا ميباشد و هم‌ وسيله نطق‌ و بيان‌ با كمك‌ حنجره‌ و لبها است‌. و در اين‌ سياق‌ بيشتر معني‌ اخير مورد نظر است‌ .

نكته‌ مورد توجّه‌ اينكه‌ در اين‌ آيات‌ بخصوص‌ ذكري‌ از گوشها بميان‌ نياورده‌ است‌ و علّت‌ اينست‌ كه‌ زبان‌ سخنگو نماينده گوشها هم‌ هست‌ ، زيرا كسيكه‌ كر باشد به‌ تبع‌ كربودن‌ لال‌ هم‌ هست‌. علاوه‌ بر اين‌ در اينجا بيشتر كارآيي‌ و كاربري‌ منظور است‌ تا ادراك‌ كه‌ يكي‌ از ابزار آن‌ گوش‌ است‌.

3ـ نجد بمعني‌ راهي‌ است‌ كه‌ بسوي‌ فراز و بلندي‌ امتداد داشته‌ باشد و «نجدين‌» كه‌ مثناي‌ آنست‌ يعني‌ «دوراهي‌» كه‌ به‌ ارتفاع‌ و بلندي‌ به‌ پيوندند ، و كلمه عقبه‌ نيز در تأييد همين‌ معني‌ ميباشد.

پس‌ جمله وَهَدَيناه‌ُ النّجدين‌ يعني‌ : ما (خداوند) انسانرا به‌ «دو گونه‌ راه‌» كه‌ به‌ دو گونه‌ رفعت‌ منتهي‌ ميشود هدايت‌ ميكنيم‌. و از ذكر هدايت‌ به‌ «دو راه‌» معلوم‌ است‌ كه‌ يك‌ راه‌ هدايت‌ بسوي‌ تعالي‌طلبي‌ در امور دنيوي‌ است‌ و يك‌ راه‌ هدايت‌ به‌ رفعت‌ مقام‌ در آخرت‌ يعني‌ تقرب‌ به‌ مقام‌ قرب‌ است‌ .

4ـ قحم‌ ، كه‌ ريشه واژه‌ اقَتَحم‌ ميباشد بمعني‌ ورود يا هجوم‌ بي‌مهابا بسوي‌ يا بداخل‌ چيزي‌ ميباشد ، مانند شيرجه‌ رفتن‌ شناگر به‌ داخل‌ آب‌ ، هجوم‌ انسان‌ شجاع‌ به‌ سپاه‌ دشمن‌ ، هجوم‌ و يورش‌ «عقاب‌» از فراز بسوي‌ شكاري‌ كه‌ در پائين‌ است‌ و خيزش‌ سريع‌ عقاب‌ بسوي‌ فراز پس‌ از بچنگ‌ آوردن‌ شكار ـ و اين‌ تشبيهات‌ شگفت‌انگيز در بطن‌ جمله‌ فلااقتحم‌ «العَقبة» مستتر است‌ و لذا شيرجه‌ ، يا هجوم‌ يا خيزش‌ ، يا ورود بي‌مهابا و بيدرنگ‌ عملي‌ است‌ از روي‌ اراده‌ و جسارت‌ و شجاعت‌ و هدفمند و از روي‌ تعالي‌طلبي‌ : خَلَقناَ الانسان‌َ في‌ كَبَد.

5ـ عقبه‌ كه‌ جمع‌ آن‌ عقاب‌ و عقبات‌ است‌ راه‌ دشواري‌ است‌ كه‌ به‌ بالاي‌ قلّه‌ كوه‌ منتهي‌ ميشود و عقاب‌ راكه‌ پرنده شكاري‌ معروف‌ است‌ از اينجهت‌ عقاب‌ ناميده‌اند كه‌ بلند پرواز است‌ و از قله‌ها آشيانه‌ برميگزيند و لذا انساني‌ را كه‌ در نتيجه هدايت‌ خداوند در امور تعالي‌ طلب‌ شود ، در بطن‌ اين‌ دو كلمه شگفت‌انگيز به‌ عقابي‌ تشبيه‌ فرموده‌ است‌ كه‌ براي‌ كسب‌ رفعت‌ ، خيزش‌ و جهشي‌ عقابگونه‌ داشته‌ باشد و از خمودگي‌ و ترديد و دودلي‌ بپزهيزد. و لذا با ذكر جمله‌ «فلا» اقتحم‌ العقبه‌ انساني‌ را كه‌ هدايت‌ خداوند به‌ نجدين‌ را پيروي‌ نكند و در فرود و پستي‌ باقيماند مورد سرزنش‌ و نكوهش‌ قرارداده‌ است‌ ! اقتحام‌ عقبه‌ در معناي‌ گوناگون‌ ديگر هم‌ بكار ميرود مانند سهل‌انگاري‌ ، پيامد اعمال‌ ، كه‌ در اين‌ مختصر مجال‌ تفصيل‌ كلام‌ نيست‌ .

از توجّه‌ به‌ آيه قبل‌ كه‌ ميفرمايد : وَهَديناه‌ُ النَجّدين‌ و بلافاصله‌ ميفرمايد فلا اقتحم‌ العقبه‌ بخوبي‌ معلوم‌ ميشود كه‌ «اقتحام‌ عقبه‌ بمعني‌» اهتدي‌ به‌ هدايتهاي‌ دوگونه‌ خداوند هم‌ هست‌ ، و لذا معني‌ در معني‌ و تشبيه‌ در تشبيه‌ و هدايت‌ بصورت‌ و تركيبي‌ شگفت‌ در قالب‌ كلماتي‌ انگشت‌ شمار لحاظ‌ شده‌است‌ !

از كلمه عقبه‌ خداوند معني‌ ديگري‌ هم‌ بيان‌ فرموده‌ است‌ : و تو را چه‌ چيز آگاه‌ كرد كه‌ معني‌ عقبه‌ چيست‌ ؟

عقبه‌ «فك‌ رقبة» است‌ يعني‌ آزار و رها كردن‌ گردن‌ از قيد و بند اسارت‌ كه‌ هم‌ اسارت‌ ظاهري‌ است‌ و هم‌ اسارت‌ باطني‌. اكثراً در تراجم‌ و تفاسير به‌ يك‌ معني‌ از «رقبه‌» بسنده‌ كرده‌ و گفته‌اند كه‌ فك‌ّ رقبة يعني‌ آزاد كردن‌ بنده‌ از قيد بردگي‌ است‌ كه‌ بسيار مستحب‌ است‌ : ميگوئيم‌ اين‌ يكي‌ از وجوه‌ ظاهر آيه‌ است‌ امّا :

1ـ مگر آيا در عمر ما كه‌ الغاء بردگي‌ دارد قاطعيت‌ پيدا ميكند و در آينده‌ يقيناً و قطعاً ملغي‌ خواهد شد اينقبيل‌ آيات‌ اعتبار و كارآيي‌ هدايتي‌ خود را از دست‌ ميدهند ؟ چون‌ ديگر برده‌اي‌ نخواهد بود كه‌ كسي‌ او را آزاد كند ؟

2ـ و مگر خداوند خود اقتحام‌ عقبه‌ را در ضمن‌ همين‌ آيات‌ در معني‌ اهتداء به‌ نجدين‌ تعبير نفرموده‌ است‌ ؟ بنابراين‌ آزاد كردن‌ بردگان‌ يكي‌ از معاني‌ «فك‌ّ رقبة» است‌ و معني‌ اصلي‌ جمله‌ ، آزاد كردن‌ نفس‌ از پستي‌ و خمودگي‌ و سست‌ عنصري‌ و تشجيع‌ شخص‌ به‌ رهانيدن‌ خويشتن‌ از قعر و خيزش‌ عقابگونه‌ بسوي‌ اوج‌ و رفعت‌ پس‌ از دسترسي‌ به‌ هدف‌ اوّلي‌ (دنيا) براي‌ دستيابي‌ به‌ مقام‌ محمود در سراي‌ ديگر است‌ كه‌ خداوند آنرا در اهتداء نجدين‌ تعريف‌ فرموده‌ است‌ .

اكنونكه‌ به‌ پاره‌اي‌ از مفاهيم‌ و اشارات‌ و تشبيهات‌ آيات‌ مختصراً اشاره‌ كرديم‌ برميگرديم‌ به‌ اصل‌ بحث‌ كه‌ تعاليم‌ قرآن‌ در آزادي‌ عقيده‌ و بيان‌ است‌ :

مطابق‌ مفاهيم‌ اين‌ آيات‌ خداوند رهانيدن‌ نفس‌ از پستي‌ و خمودگي‌ را (فك‌ رقبة) و فك‌ رقبه‌ را وابسته‌ به‌ اقتحام‌ عقبه‌ تعريف‌ فرموده‌ و اقتحام‌ عقبه‌ را اهتداء نجدين‌ قرار داده‌ است‌ و اهتداء نجدين‌ را ناشي‌ از شناختن‌ ارزش‌ و موارد كاربرد چشمها و زبان‌ و لبها تعريف‌ كرده‌ است‌. و لذا معناي‌ جملات‌ رو برهم‌ چنين‌ است‌ : انسان‌ با اراده‌ (لقد خلقناالانسان‌ في‌كبد) كسي‌ است‌ كه‌ چشمها را بگشايد و هدايتهاي‌ دوگانه‌ خداوند را باز شناسد وحقايق‌ را با زبان‌ و لبها به‌ «ديگران‌ بگويد» هر چند بيان‌ آنها دشوار باشد ،

مانند اقتحام‌ عقبه‌ كه‌ با دشواري‌ همراه‌ است‌ امّا به‌ رفعت‌ و علّو مقام‌ مي‌انجامد. و خلاصه معني‌ اينست‌ كه‌ اگر آن‌ حقايقي‌ را كه‌ برأي‌العين‌ دريافت‌ مي‌كند با زبان‌ و لب‌ براي‌ ديگران‌ بيان‌ نكند فرومانده‌اي‌ است‌ كه‌ برفعتي‌ كه‌ خداوند بسوي‌ آن‌ هدايتگر است‌ نخواهد رسيد ! و اين‌ حالت‌ ناشي‌ از خمودگي‌ و دو دلي‌ و محافظه‌كاري‌ است‌ : فَلا اقتحم‌ العقبه‌ بي‌مهابا وارد راه‌ رفعت‌ نميشود و خطر نميكند و خود را و ديگران‌ را براي‌ رهائي‌ از فرومايگي‌ كمك‌ نميكند. طبق‌ اين‌ تعاريف‌ وقتي‌ انسان‌ حقايق‌ را مشاهده‌ كرد و به‌ آنها عقيده‌ پيدا كرد ، اگر به‌ بيان‌ آنها نپردازد بينش‌ و گويش‌ را كه‌ دو نعمت‌ بزرگ‌ پروردگار بر آدمي‌ هستند كفران‌ كرده‌ است‌ ، و لذا اين‌ دو از حقوق‌ خداوندي‌ بر آدمي‌ هستند كه‌ با چشمان‌ خود (بصيرت‌ كامل‌) كسب‌ عقيده‌ كند و با زبان‌ خود آن‌ حقايق‌ را بيان‌ نمايد : ـ اَلَم‌ نَجعَل‌ عينين‌ و ....................

در همين‌ معني‌ تعليم‌ آزادي‌ عقيده‌ و بيان‌ است‌ ، آيه‌ 7325 و (عبادالرحمن‌) الذّين‌ اذا ذُكرّوّا بآيات‌ رَبّهم‌ لم‌ يَخّروا عَليَها صُمّاً وَ عُمياناً : و (بندگان‌ واقعي‌ خداوند مهربان‌) كساني‌ هستند كه‌ هرگاه‌ به‌ آيات‌ پروردگارشان‌ هم‌ پند داده‌ شوند (واصرار هم‌ بورزند) در برابر آنها مانند كر و كور (كوركورانه‌) بخاك‌ نمي‌افتند ـ يعني‌ گوشها و چشمان‌ خود را خوب‌ باز ميكنند تا مقصود را بخوبي‌ ادراك‌ كنند و گوينده‌ و مقاصد و اهداف‌ او را بازشناسند تا در صورت‌ ثبوت‌ خيرخواهي‌ و صدق‌ نيست‌ او ، پندهاي‌ او را بپذيريند و در غير اينصورت‌ عكس‌العمل‌ مناسب‌ را انجام‌ دهند. و اين‌ معني‌ از جمله لم‌ يَخّروا عَليَها يعني‌ در برابر آن‌ كوركورانه‌ به‌ خاك‌ نمي‌افتند ، دانسته‌ ميشود ـ يعني‌ براي‌ خود هم‌ شخصّيت‌ و مسئوليّت‌ قائل‌ هستند ، چون‌ خداوند اين‌ حقوق‌ را به‌ آنان‌ بخشيده‌ است‌. و در تأييد همين‌ معني‌ است‌ آيه‌ 3817 . وَلاَتقف‌ُ ماليَس‌ لك‌َ به‌ علم‌ٌ ان‌ِّ السّمَع‌َ و البَصَرَ والفوآد كُل‌ّ اولئك‌ كان‌ عَنُه‌ مَسئولاً : و پيروي‌ مكن‌ آنچه‌ را به‌ آن‌ دانش‌ نداري‌ زيرا گوش‌ و چشم‌ و دل‌ (قدرت‌ تعقّل‌ و تدبّر و شخصيّت‌) همه آنها مورد پرسش‌ قرار گرفته‌ خواهند شد .

يعني‌ خداوند به‌ همه حق‌ استقلال‌ و شخصيّت‌ بخشيده‌ است‌ تا آزادانه‌ بشنوند و آزادانه‌ به‌ ببينند و آزادانه‌ بينديشند و متقابلاً به‌ بيان‌ يافته‌ها و انديشه‌هاي‌ خويش‌ بپردازند ، چون‌ مسئوليت‌ دارند كه‌ تا علم‌ و عقيده آزادانه‌ پيدا نكننـد پيـروي‌ نكنند : «ولاتقف‌» و اگر چشم‌ و گوش‌ بازنكرده‌ بپذيرند مؤاخذه‌ خواهند شد، و اگر ديدند و شنيدند ولي‌ به‌ تفكّر و تعقل‌ نپرداختند باز هم‌ موآخذه‌ خواهند شد، و لذا اين‌ قوا و ادراكاتي‌ را كه‌ خداوند به‌ هر يك‌ از بندگان‌ خود اعطا فرموده‌ است‌ در برابر آنانرا مسئول‌ قرارداده‌ است‌ تا آنها را بطور سزاوار مورد استفاده‌ قرار دهند. يعني‌ هر كسي‌ حق‌ّ بكارگيري‌ اين‌ تجهيزات‌ را دارد ، و متقابلاً مسئول‌ پاسخگوئي‌ در برابر چگونگي‌ كاربرد و يا چرائي‌ عدم‌ كاربرد آنها را هم‌ دارد .

شايد اشكال‌ كنند كه‌ اين‌ آيه‌ صراحت‌ در آزادي‌ عقيده‌ و بيان‌ ندارد. در اينخصوص‌ ميگوئيم‌ صراحت‌ در بكارگيري‌ چشم‌ و گوش‌ و قلب‌ را دارد، و نيز تصريح‌ دارد به‌ موآخذه‌ و مسئوليت‌ آنها در برابر كاربرد و عدم‌ كاربرد. و اين‌ نيز مورد موافقت‌ خردمندان‌ است‌ كه‌ مسئوليتّت‌ در برابر آزادي‌ عمل‌ است‌ پس‌ منظور از كاربرد مسئولانه‌ ، كاربرد آزادانه‌ است‌ نه‌ غير اين‌ .

نيز آنچنانكه‌ در آيه‌ 14 از سوره‌ 72 جن‌ّ از قول‌ جنّيان‌ نقل‌ فرموده‌ است‌ : واَنّامناً المسلمون‌ و منّا القاسطون‌ فَمَن‌ اَسلَم‌َ فاولئك‌ تحّروا رشداً : (و جنّيان‌ گفتند) و از مادر واقع‌ امر كساني‌ اسلام‌ آورده‌اند و گروهي‌ نيز تعدّي‌ كننده‌ و متجاوزند. پس‌ آنانكه‌ اسلام‌ آوردند چنين‌ كساني‌ آزادانه‌ راه‌ رشاد يا رستگاري‌ را برگزيده‌اند ـ كه‌ صراحت‌ دارد كه‌ اسلام‌ دين‌ آزادي‌ عقيده‌ است‌ : «تَحرّوا رَشَداً» و در تأييد همين‌ مدّعي‌ است‌ آيه‌ لااكراه‌ في‌الدين‌ .... از آيةالكرسي‌ .

صريحتر از آنچه‌ بيان‌ كرديم‌ آيه‌ 36 شوري‌ ميباشد كه‌ بطور قطع‌ و يقين‌ صراحت‌ در حق‌آزادي‌ بيان‌ دارد :

وَالّذين‌َ استجابوا لربّهم‌ و اَقامُواالِّصلوةَ وامرهم‌ شوري‌ بينهم‌ .........

اين‌ آيه‌ صراحت‌ دارد كه‌ خواست‌ خداوند كه‌ پذيرش‌ آن‌ از ضروريات‌ ايمان‌ و توكّل‌ُ بر خداوند است‌ شورايي‌ شدن‌ امور بين‌ مسلمانان‌ است‌. و معلوم‌ است‌ كه‌ هر كس‌ در امور فيمابين‌ مسلمانان‌ سهمي‌ يا حقي‌ دارد ، داراي‌ رأيي‌ هم‌ هست‌ كه‌ ميتواند و حق‌ دارد آن‌ حق‌ را اعمال‌ كند، و رأي‌ خود را در شوري‌ (مستقيماً يا با انتخاب‌ نماينده‌) بيان‌ نمايد ، و چون‌ اين‌ حقّي‌ است‌ كه‌ اعتبار آنرا خداوند تأييد فرموده‌ است‌ ، كسي‌ نميتواند اين‌ حق‌ اظهار نظر را از ديگري‌ سلب‌ نمايد و مانع‌ شود ، كه‌ خواست‌ خداوند اجابت‌ شود : واَلّذين‌ استجابوا لربّهم‌ ....... و معني‌ ديگر آيه‌ اينستكه‌ هر كس‌ در امور مشترك‌ مسلمانان‌ اظهار رأي‌ و نظر نكنند (يا مانع‌ امور شورايي‌ بشود) فرمان‌ و خواست‌ خداوندرا گردن‌ ننهاده‌ و يا مانع‌ اجراي‌ خواست‌ پروردگار شده‌ است‌ ، و آزادي‌ بيان‌ را مخدوش‌ كرده‌ است‌ .

علاوه‌ برآنچه‌ فوقاً اشاره‌ شد، و به‌ اختصار هم‌ كوشيديم‌ ، تمام‌ آياتي‌ كه‌ در ضرورت‌ كسب‌ علم‌ نازل‌ شده‌اند دلالت‌ بر آزادي‌ عقيده‌ دارند، و تمام‌ آياتي‌ كه‌ دلالت‌ بر تعليم‌ علم‌ دارند ، دلالت‌ بر آزادي‌ بيان‌ هم‌ دارند .

تمام‌ آياتي‌ كه‌ دلالت‌ بر ولايت‌ امري‌ مسلمانان‌ بطور عام‌ يا خاص‌ّ دارند دلالت‌ بر آزادي‌ بيان‌ دارند. تمام‌ آياتي‌ كه‌ دلالت‌ بر امر بمعروف‌ و نهي‌ از منكر دارند دليل‌ آزادي‌ عقيده‌ و بيان‌ هستند .

تمام‌ آياتي‌ كه‌ حكايت‌ از ضرورت‌ به‌ كارگيري‌ چشم‌ و گوش‌ و قلب‌ دارند دلالت‌ بر آزادي‌ عقيده‌ و بيان‌ دارند و ............

اما با اندوه‌ بسيار بايد اعتراف‌ كنيم‌ كه‌ مامسلمانان‌ گوئي‌ انتظار داريم‌ كه‌ خداوند بايد كتابهاي‌ حجيم‌ در هر يك‌ از امور مبتلا به‌ ما نازل‌ كند تا اگر دلمان‌ راضي‌ شد مختصري‌ از آنها را رعايت‌ كنيم‌ ، و به‌ اين‌ اصل‌ مهّم‌ توجّه‌ نداريم‌ كه‌ خداوند با نازل‌ كردن‌ حدّاكثر 6300 آيه‌ تمام‌ آنچه‌ را كه‌ براي‌ هدايت‌ كل‌ّ مردم‌ در تمام‌ شئون‌ زندگاني‌ ديني‌ / مدني‌ و تا انقراض‌ نسل‌ بشر از روي‌ زمين‌ ضرورت‌ دارد ، در همين‌ آيات‌ معدود لحاظ‌ فرموده‌ است‌. و اين‌ ما هستيم‌ كه‌ بايد با تدبّر و تحقيق‌ بيشتر در مفاهيم‌ و ارتباط‌ آيات‌ با همديگر هدايتهاي‌ لحاظ‌ شده‌ را استخراج‌ كنيم‌ و با ايمان‌ كامل‌ به‌ كارايي‌ آنها خط‌ّ مشي‌ خود را مشخص‌ّ نمائيم‌ و به‌ رستگاري‌ در هر دو سراي‌ در سايه كاربُرد آن‌ هدايتها اطمينان‌ داشته‌ باشم‌. وَ هَدَيناه الَنِّجدَين‌. قل‌ يا ايَهّا النّاس‌ قد جائكم‌ الحق‌ّ من‌َ ربّكم‌ فمن‌َ اهتدي‌ فَانّما يهتدي‌ لنفسه‌ وَ من‌َ ضَل‌ّ فانمّا يضُل‌ عليها وَ مَا اَنَا علَيَكم‌ُ بوكيل‌ :

بگو : آهاي‌ مردم‌ (يا اَيّها النّاس‌) مسلّماً حق‌ از سوي‌ پروردگارتان‌ براي‌ شما بيان‌ و مشخص‌ شده‌ است‌ ، پس‌ كسيكه‌ راهنمائي‌ را پذيرفت‌ خويشتن‌ را رهبري‌ ميكند و هرگاه‌ گمراه‌ شد جز اين‌ نيست‌ كه‌ خود خويشتن‌ را به‌ گمراهي‌ افكند است‌ و (لذا) من‌

براي‌ شما كارگزار يا وكيل‌ نيستم‌ 10810 ـ خود مسئول‌ راهيابي‌ و گمراهي‌ خويشتنيد.



مادر مقاله‌اي‌ كه‌ در يكي‌ از نشريات‌ انتشار يافت‌ بحثي‌ پيرامون‌ «امّت‌ وسط‌» بنظر خوانندگان‌ عزيز رسانيديم‌ كه‌ خلاصه‌ اين‌ بود كه‌ امّت‌ وسط‌ يك‌ امّت‌ مؤمن‌ و مقتدري‌ است‌ كه‌ در نتيجه اجراي‌ صحيح‌ رهنمودهاي‌ قرآن‌ كريم‌ كه‌ اساسنامه دين‌ اسلام‌ است‌ ميتواند در ميان‌ ملل‌ جهان‌ شاخص‌ و برجسته‌ شودبنحويكه‌ طبيعتاً ديگران‌ مجذوب‌ آن‌ شوند و آنرا اسوه‌ و الگوي‌ خود قرار دهند. مقاله‌ مذكور خوشبختانه‌ مورد اقبال‌ خوانندگان‌ عزيز قرار گرفت‌ وبعضاً نيز نقدهائي‌ برآن‌ نوشتند و ما را مرهون‌ عنايات‌ خود نمودند ، زيرا ارزيابي‌ و نقد مقالات‌ موجب‌ توجّه‌ بيشتربه‌ موضوع‌ و تثبيت‌ نكات‌ برجسته آن‌ در اذهان‌ و نيز برخورد عقايد و آراء ونهضت‌ و تحرك‌ در امر تحقيقات‌ و تدّبرات‌ و نوشتارها ميشود. چون‌ مقاله‌اي‌ كه‌ اينك‌ عرضه‌ ميشود در رابطه نزديك‌ با مقاله پيشين‌ است‌ از خوانندگان‌ خواهشمنديم‌ آن‌ مقاله‌ را قبلاً مرور نمايند و سپس‌ به‌ خواندن‌ اينمقال‌ بپردازند تا موضوع‌ روشنتر گردد.(1)

آنچنانكه‌ خداوند خواسته‌ است‌ و در قرآن‌ كريم‌ رهنمود داده‌ است‌ ، امّت‌ اسلامي‌ كه‌ اكنون‌ ملّت‌ ايران‌ بحق‌ «درميان‌» آن‌ قرارگرفته‌ است‌ بايد براي‌ مردم‌ جهان‌ اسوه‌ و الگو باشد. اين‌ مقام‌ فقط‌ با اعتقاد به‌ اصول‌ دين‌ و عمل‌ به‌ فروع‌ آن‌ و عنايت‌ به‌ نكات‌ بديع‌ و منحصر به‌ فرد قرآن‌ كريم‌ ميسّر خواهد شد.

كسانيكه‌ به‌ دشمني‌ با اسلام‌ بخصوص‌ با جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ برخاسته‌اند يا حدّاقل‌ّ نسبت‌ به‌ آن‌ بدبين‌ هسته به‌ دو علّت‌ است‌ : يكي‌ مربوط‌ است‌ به‌ شمشيركشيهاي‌ معاويه‌ و معاويه‌ صفتان‌ ، با شعار گسترش‌ اسلام‌، و لشكركشيهاي‌ توسعه‌ طلبانه‌ عثمانيها زير پرچم‌ خلافت‌ دين‌، و ديگري‌ جناياتي‌ كه‌ در قرون‌ سياه‌ وسطي‌ بنام‌ دين‌ مسيح‌ و همراه‌ با تفتيش‌ عقايد توسط‌ آباء كلسيا صورت‌ گرفت‌ و مردم‌ را از هر چه‌ دين‌ و دينداري‌ بود بيزار و بدبين‌ كرد، زيرا اغلب‌ مي‌پنداشتند و مي‌پندارند كه‌ دين‌ راستين‌ اسلام‌ هم‌ نظامي‌ است‌ مشابه‌ نظام‌ عثمانيها، يا ديني‌ است‌ در رديف‌ دين‌ كليسائي‌ قرون‌ وسطي‌ ، وقايع‌ مذكور دو اثر زيانبار به‌ جاي‌ گذاشت‌. يكي‌ اينكه‌ چشم‌ وگوش‌ بسياري‌ از مردمي‌ را كه‌ استعداد دين‌ گرائي‌ داشتند بر روي‌ دين‌ وگفتارهاي‌ ديني‌ بست‌. ديگر اينكه‌ توجّه‌ دينداران‌ هم‌ به‌ ظواهر دين‌ بخصوص‌ به‌ امور عبادي‌ مصطلح‌ معطوف‌ و منحصر گرديد، و جنبه‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ و

(1) به‌ صفحه‌ ............................ همين‌ كتاب‌ مراجعه‌ نمائيد.

آزاديخواهي‌ و آزاده‌پروري‌ و دانش‌پژوهي‌ و ترقيخواهي‌ دين‌ در بوته اجمال‌ باقي‌ ماند، و چون‌ چشم‌ بينا و گوش‌ شنوا نبود زبانهاي‌ گويا هم‌ بتدريج‌ خاموش‌ شد.

مجموعه اين‌ آثار آنچنان‌ افكار مسلمانان‌ سـاده‌ دل‌ را تـاريك‌ كـرد كه‌ كـم‌ دانشان‌ زاهدمآبي‌ را دينداري‌ كامل‌ و خالص‌ پنداشتند، و دانشمندان‌ هم‌ بعضاً باور كردند كه‌ دين‌ از سياست‌ جداست‌ و نميتواند دينا و آخرت‌ مردم‌ را معمور بدارد و ضرورتي‌ هم‌ ندارد كه‌ به‌ امر دنيا پرداخته‌ شود زيرا دنياداري‌ مُخّل‌ دينداري‌ خواهد شد و لذا جنبه‌هاي‌ عبادي‌ دين‌ را تقويت‌ و جنبه‌هاي‌ دنيوي‌ آنرا تضعيف‌ و تقبيح‌ نمودند ، و عملاً دين‌ را دوشقه‌ نمودند و بدينترتيب‌ سلاطين‌ و حكّام‌ به‌ آزادي‌ مطلق‌ در امور دنيوي‌ رسيدند و برجان‌ و مال‌ و ناموس‌ مردم‌ مسلّط‌ شدند.

چون‌ بتدريج‌ جنبه‌هاي‌ اجتماعي‌ ، سياسي‌ ، علمي‌ و صنعتي‌ و.... قرآن‌ فاقد ضمانت‌ اجرائي‌ و عملي‌ شد ، تحقيق‌ و تدّبر روي‌ اينقبيل‌ جنبه‌ها متروك‌ گرديد و به‌ بوته فراموشي‌ سپرده‌ شد، و امور ديني‌ كه‌ بتدريج‌ در طي‌ قرون‌ گذشته‌ بصورت‌ يك‌ بعدي‌ محدود شده‌ بود، بعنوان‌ يك‌ اصل‌ تثبيت‌ شد، و بتدريج‌ در ذهن‌ علاقمندان‌ به‌ دين‌ و قرآن‌ نيز يك‌ حالت‌ محافظه‌كارانه‌ پديد آمد، بنحويكه‌ هرگونه‌ تحقيق‌ و تدبّر و نوجوئي‌ و نوآوري‌ نسبت‌ به‌ امور سياسي‌ و اجتماعي‌ قرآن‌ مردود و مذموم‌ شناخته‌ شد ، تا جـائيكه‌ جـاي‌ هيچگونه‌ چـون‌ و چرا براي‌ كسي‌ باقي‌ نماند و همه‌ مسائل‌ با جمله‌ «من‌ باب‌ تعبد» پاسخ‌ گفته‌ ميشد و پرسشگر خاموش‌ ميشد.

اين‌ بيان‌ ناظر براكثريت‌ است‌ و لذا بآن‌ معني‌ نيست‌ كه‌ جهان‌ اسلام‌ از داشتن‌ مسلمانان‌ واقعي‌ و دانشمندان‌ حقيقت‌ جو و حقيقت‌ نما خالي‌ مانده‌ باشد. بلكه‌ مسلمانان‌ واقعي‌ آنچنان‌ در اقلّيت‌ و محدوديت‌ و محاصره‌ و فشار بودند كه‌ قدرتشان‌ ناشناخته‌ ميماند و صدايشان‌ بگوش‌ كسي‌ نميرسيد و اگر هم‌ ميرسيد آنچنان‌ اثري‌ نداشت‌ كه‌ تحرّكي‌ و نهضتي‌ كارساز براي‌ احياي‌ حقايق‌ دين‌ بوجود آورد. تا اينكه‌ حضرت‌ امام‌ خميني‌ قدس‌ّ سّره‌ قيام‌ كرد و كرد آنچه‌ را همه‌ ميدانيم‌ و جهان‌ ديد و در بهت‌ و حيرت‌ فرو رفت‌، و آنگاه‌ بخود آمد كه‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ تثبيت‌ و قانونمند شده‌ بود و عليرغم‌ آتش‌ افروزيهاي‌ پياپي‌ و مهيب‌ ديگر كاري‌ از دست‌ دشمن‌ ساخته‌ نشد جز توسّل‌ به‌ تهمتهائي‌ كه‌ براساس‌ رويّه‌ آباء كليسا و تفتيش‌ عقايد و جنايات‌ قرون‌ وسطائي‌ و روش‌ خلفاي‌ ناحق‌ و عثمانيهاي‌ توسعه‌ طلب‌ ميسازند و مي‌پردازند و انتشار ميدهند و نيز دست‌ يا زيدن‌ به‌ اسلحه زنگ‌ زده‌ جدائي‌ دين‌ از سياست‌ ، و نارسا معرفي‌ كردن‌ دين‌ در ساختار مدني‌ دنياي‌ مترقي‌ !

بنظر ميرسد كه‌ در چنين‌ شرايطي‌ ضروري‌ است‌ كه‌ بي‌هيچ‌ ترس‌ و واهمه‌اي‌ كلام‌ خداوند از هرگونه‌ محدوديّتي‌ كاملاً آزاد شود زيرا خداوند خود حافظ‌ قرآن‌ است‌ چنانكه‌ فرموده‌ است‌ : انّا نَحن‌ُ نَزّلنا الّذكر وَ انا لَه‌ُلَحافظُون‌ و در اين‌ جمله‌ پنج‌ بار با قيد قسم‌ تاكيد كرده‌ است‌ كه‌ خود حافظ‌ قرآن‌ است‌ ، و لذا كسي‌ نبايد بهراسد از اينكه‌ برداشتها و تفاسيرنامناسب‌ وابتكار و نوآوري‌ كه‌ بنام‌ «تفسير برأي‌» معروف‌ شده‌ است‌ به‌ دين‌ و قرآن‌ آسيب‌ برساند .

ممكن‌ است‌ كساني‌ بي‌ صلاحيّت‌ هم‌ تعابيري‌ ناروا از آيات‌ بپردازند امّا متقابلاً قدرتهاي‌ خلاّقه‌ تحقيق‌ و تدبّر فعّال‌ ميشود و حق‌ مطلب‌ را بتدريج‌ اداء ميكنند و برداشتهاي‌ ناورا را پاسخ‌ ميگويند و بدينترتيب‌ پرده‌ از جمال‌ جهان‌ آراي‌ قرآن‌ برداشته‌ ميشود و بخصوص‌ راه‌ پيروان‌ حقيقي‌ قرآن‌ را براي‌ رهسپاري‌ بسوي‌ مقام‌ قرب‌ روشنتر مينمايد .

تمام‌ قرآن‌ شناسان‌ به‌ حق‌ّ معتقدند كه‌ آيات‌ قرآن‌ داراي‌ تأويلات‌ و بطن‌ و بطونهائي‌ هستند. امّا همه‌ ميدانيم‌ كه‌ تأويلات‌ و بطن‌ و بطونها تاكنون‌ آشكار نشده‌ و مسلمانان‌ از آنها محروم‌ مانده‌اند. زيرا اگر آشكار ميشدند ديگر بطن‌ و بطون‌ شناخته‌ نميشدند. از طرفي‌ شكي‌ نيست‌ كه‌ بطن‌ و بطون‌ براي‌ آشكار شدن‌ است‌ ، چون‌ خداوند قرآن‌ را باتمام‌ خصوصيّاتش‌ براي‌ هدايت‌ بندگانش‌ نازل‌ فرموده‌ است‌ و فرقي‌ نميكند كه‌ هدايت‌ از ظواهر آيات‌ باشد يا از بطن‌ و بطون‌ آنها ، چون‌ اگر اين‌ منظور نبود كه‌ بندگان‌ از بطن‌ و بطون‌ آيات‌ بهره‌مند شوند خداوند آيات‌ را با وضع‌ كاملاً روشن‌ و آشكار نازل‌ ميفرمود و بطن‌ و بطوني‌ در آنها تعبيه‌ نميكرد ؟

بعضي‌ ميگويند كه‌ تأويلات‌ و بطـن‌ و بطون‌ آيات‌ پس‌ از ظهور منجي‌ عـالم‌ بشريت‌ سلام‌اللّه‌ عليه‌ آشكار ميشود و قبل‌ از ظهور مهدي‌ موعود ميسّر نميشود. اين‌ عقيده‌ مشابه‌ است‌ با عقيده كسانيكه‌ ميگويند تا جهان‌ پر از ظلم‌ و جور نشود آن‌ حضرت‌ ظهور نميكند. بنابراين‌ ما نبايد براي‌ رفع‌ ستم‌ و بسط‌ عدل‌ اقدامي‌ بكنيم‌ تا هر چه‌ زودتر جهان‌ پر از ظلم‌ و جور شود و مقدّمات‌ ظهور فراهم‌ گردد !!

آنچه‌ مسلّم‌ است‌ در قرآن‌ اشاراتي‌ فراوان‌ است‌ كه‌ هر يك‌ آثاري‌ شگرف‌ در تغيير جهت‌ جريان‌ امور دارند ، ولي‌ اين‌ اشارات‌ بطور سزاوار مورد توجّه‌ قرار نگرفته‌اند ـ از جمله اين‌ اشارات‌ مفاهيم‌ آيات‌ مورد بحث‌ است‌ كه‌ ميفرمايد : (وَ عبادَ الرّحمن‌) الذّين‌َ اذاذكرّوا بآيات‌ رَبهم‌ لم‌ يخّروا عليها صُماً و عمياناً ـ بنظرنويسنده‌ اين‌ آيه‌ منشور آزادي‌ عقيده‌ و بيان‌ ميباشد.

مفسّران‌ازاين‌آيات‌تفاسيري‌ عرضه‌كرده‌اندكه‌بامفهوم‌واقعي‌ سازگاري‌ كافي‌ ندارند.

نظرمفسران‌كم‌ وبيش‌اينست‌كه‌بندگان‌ خداكه‌ دربرابرآيات‌از روي‌ نهايت‌ تواضع‌ بخاك‌ مي‌افتندبايدچشم‌وگوش‌ خودرابازكنندتاآيات‌ رادرك‌ كنند و تذكّرات‌ آنها را دريابند.

بديهي‌ است‌ كه‌ اگر چنين‌ منظوري‌ در بين‌ بود بطور سهل‌ و روشن‌ ميفرمود (وعبادالرحمن‌) الذين‌ اذاذكَّروا بآيات‌ رَبهم‌ يَخّروُن‌َ عَلَيها سميعاً بصيراً ـ آنها چون‌ به‌ دلائلي‌ كه‌ فوقاً عرضه‌ گرديد فقط‌ به‌ آيات‌ از نقطه‌ نظر عبادي‌ در معناي‌ مصطلح‌ آن‌ مي‌نگريسته‌اند و از توجّه‌ به‌ جنبه‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ آيات‌ بركنار مانده‌اند نميتوانسته‌اند مفهوم‌ را كما هو حقّه‌ دريابند و بيان‌ دارند زيرا تكيه‌ بر محفوظات‌ ذهني‌ و عدم‌ آمادگي‌ براي‌ تدبّر و اجتهاد اغلب‌ زيانبار ميشود .

چشم‌ و گوش‌ بسته‌ و زبان‌ در كام‌ در برابر چيزي‌ بخاك‌ افتادن‌ دليل‌ نهايت‌ تواضع‌ و تسليم‌ است‌ كه‌ خداوند چنين‌ حالتي‌ را حتي‌ در برابر آيات‌ خود از بندگان‌ خالص‌ خود نمي‌پسندد ـ خداوند بندگان‌ خود را عارف‌ و پويا و جويا و توانا مي‌پسندد تا در برابر كفر و ارتداد شكست‌ناپذير باشند بنابراين‌ مفهوم‌ واقعي‌ آيات‌ اينست‌ كه‌ حتي‌ نسبت‌ به‌ آيات‌ هم‌ بايد با چشم‌ و گوش‌ باز و بدون‌ تسليم‌ كوركورانه‌ توجّه‌ و تدبّر كرد ،

نه‌ آنچنانكه‌ بعضي‌ پنداشته‌ و اشاعه‌ داده‌اند.

اين‌ آيات‌ منشور آزادي‌ عقيده‌ وبيان‌ و سرفصل‌ دانش‌ مدنيّت‌ و سنگ‌ بناي‌ اسوه‌ والگوسازي‌ و فرمان‌ شخصيت‌ دادن‌ به‌ انسانها و حرمت‌ بخشيدن‌ به‌ خانواده‌ است‌ كه‌ سلولهاي‌ اصلي‌ بدنه‌ يك‌ اجتماع‌ ديني‌ مترّقي‌ را تشكيل‌ ميدهند.

در اين‌ آيات‌ خداوند به‌ افراد اجتماع‌ بخصوص‌ به‌ مسلمانان‌ مؤمن‌ كرامت‌ بخشيده‌ است‌ تا به‌ آنها جرأت‌ و شهامت‌ و شجاعت‌ بدهد كه‌ حتي‌ روي‌ كلام‌ خداوند بقدري‌ تأمل‌ و تحقيق‌ كنند كه‌ تا به‌ كنُه‌ معرفت‌ نرسند قانع‌ نشوند : ـ «بندگان‌ حقيقي‌ خداوند مهربان‌ كساني‌ هستند كه‌ اگر آيات‌ خداوند هم‌ بر آنها عرضه‌ شود چشم‌ و گوش‌ بسته‌ برخاك‌ نيفتند».

بنده‌ واقعي‌ خداوند بايد بداند كه‌ اصولاً چرا طرف‌ مقابل‌ به‌ كلام‌ خداوند متمسك‌ شده‌ است‌ و اصولاً منظوراصلي‌ خداوند از آيه‌اي‌ كه‌ مطرح‌ شده‌ است‌ چيست‌ ، و آيا با نظرتذكردهنده‌ هماهنگ‌ و همخوان‌ است‌ يابعنوان‌ دام‌ و طعمه‌ دست‌ آويز شده‌ است‌ ، و هزاران‌ آيا واگرديگر. واين‌ همه‌احتياج‌ به‌ تسلّط‌ و آگاهي‌ از مفاهيم‌ قرآن‌ دارد.

قـرآن‌ از نظـر معاويه‌ چيـزي‌ است‌ كه‌ بعنـوان‌ سپـر بـلا كاربرد دارد ، ولي‌ از نظر علي‌ عليه‌السلام‌ مجوّزي‌ است‌ كه‌ بايد به‌ كسي‌ كه‌ قرآن‌ را سپربلا كرده‌ است‌ هجوم‌ برد و او را از پاي‌ درآورد تا از قرآن‌ استفاده‌ ناروا نكند، تا انسان‌ به‌ اين‌ مرحله‌ از عرفان‌ قرآن‌ نرسد مشمول‌ عنوان‌ افتخار آفرين‌ «عبادالرحمن‌» نميشود و اجتماعي‌ كه‌ در ان‌ زندگي‌ ميكند «امت‌ وسط‌» و الگو واسوه مردم‌ جهان‌ نخواهد شد .

آنچنانكه‌ قبلاً نيز بيان‌ داشتيم‌ فلسفه‌ وبطن‌ و بطون‌ آيات‌ هم‌ براي‌ فهم‌ مسلمانان‌ و هدايت‌يابي‌ است‌ و وابستگي‌ دارد به‌ پرورش‌ قدرت‌ و استعدادهاي‌ تخيل‌ و تدبّر و تحقيق‌ ، و اين‌ امر مربوط‌ ميشود به‌ آزاد بودن‌ مردم‌ در ارائه‌ نظر. بديهي‌ است‌ كه‌ در چنين‌ صورتي‌ اگر كسي‌ هم‌ رايي‌ ناصواب‌ عرضه‌ كند كسانيكه‌ صلاحيت‌ و دانش‌ كافي‌ دارند مشفقانه‌ با آراء صحيح‌ خود نظرات‌ ناصواب‌ را باطل‌ و راي‌ صواب‌ خود را به‌ اجتماع‌ القاء ميكنند، و بدينترتيب‌ اجتماع‌ به‌ سمت‌ بلوغ‌ ديني‌ پيش‌ خواهد رفت‌. و ضرورتي‌ نخواهد بود كه‌ موانعي‌ در برابر بيان‌ عقايد ديگران‌ ايجاد گردد.

در قرآن‌ سرگذشتهائي‌ هم‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ ما آنها را داستانسرائي‌ و نقل‌ ما وقع‌ ميشاريم‌ در حاليكه‌ بايد آنها را اسوه‌ و الگو بدانيم‌. از جمله‌ داستان‌ حضرت‌ موسي‌ و روبرو شدن‌ با سحَره‌َاست‌. موسي‌ نگفت‌ كه‌ سحره‌ بر باطلند و نبايد وارد ميدان‌ شوند و در برابرش‌ قرارگيرند ـ او به‌ سحره‌ هم‌ فرصت‌ داد تا به‌ ميدان‌ بيابند و سحرهاي‌ خود را ارائه‌ دهند، و چون‌ ارائه‌ كردند حضرت‌ موسي‌ هم‌ عصاي‌ خود را رها كرد كه‌ چون‌ اژدهائي‌ آن‌ سحرها را بعليد يا بگو باطل‌ كرد. نتيجه‌ اين‌ بود كه‌ اولين‌ گروهي‌ كه‌ قلباً به‌ موسي‌ ايمان‌ آوردند سحره‌ بودند ، چون‌ آنها كه‌ مطالعه‌ و تجربه‌ كرده‌ بودند بهتر از ديگران‌ تفاوت‌ سحر و معجزه‌ را ميشناختند همينگونه‌ كساني‌ در برابر آراء علمي‌ درست‌ گردن‌ مي‌نهند كه‌ خود پيرامون‌ مطلب‌ تفكّرو تعقّل‌ و تجربه‌ و تحقيق‌ كرده‌ باشند ، نه‌ كسانيكه‌ خالي‌ الّذهن‌ و ساده‌ لوح‌ هستند.

آيه‌ بعد : وَالِّذين‌ يَقُولُون‌َ رَبِّنا هَب‌ لَنا من‌ اَزواجنا و ذُرياتنا قرةَ اَعْين‌ وَاجعَلناللُمتّقين‌ اماماً : و آنكساني‌ بنده واقعي‌ خداوند هستند كه‌ ميگويند پروردگارا از همسران‌ و فرزندان‌ ما مايه آرامش‌ چشم‌ بما ببخش‌ و ما را پيشوايان‌ اهل‌ تقوي‌ قرار بده‌.

در اين‌ آيه‌ نكات‌ مهمّي‌ بكار رفته‌ است‌ :

1ـ بنده شايسته‌ خداوند كسي‌ است‌ كه‌ هدفش‌ اينست‌ كه‌ پيشواي‌ اهل‌ تقوي‌ بشود ، و اين‌ فرق‌ دارد با كسيكه‌ فقط‌ بخواهد پيشواي‌ مردم‌ بشود ـ او ميخواهد اسوه‌ بشود براي‌ كسانيكه‌ خود اسوه‌ هستند. يعني‌ نخبه نخبگان‌ و گزيده گزيدگان‌ بشود و اين‌ درجه عالي‌ است‌. مفهوم‌ اينست‌ كه‌ بنده‌ خاص‌ّ خداوند به‌ هيچ‌ درجه‌ ومقامي‌ اكتفا نخواهد كرد. براي‌ او درجه مورد نظر مقام‌ قرب‌ است‌ نه‌ كمتر از آن‌ .

2ـ بنده‌ شايسته خداوند ميخواهد پيشواي‌ اهل‌ تقوي‌ شود يعني‌ اهل‌ تقوي‌ را هم‌ با خود بسمت‌ تعالي‌ كه‌ مقام‌ قرب‌ است‌ هدايت‌ كنيد.

3ـ بنده‌ شايسته خداوند بشرح‌ آيه قبل‌ دانش‌ پژوه‌ و داراي‌ بينش‌ است‌ : لم‌ يخّروا عليها صمّاً و عمياياً و چون‌ ميكوشد تا پيشواي‌ اهل‌ تقوي‌ شود يعني‌ اينكه‌ اهل‌ تقوي‌ را هم‌ دانش‌ پژوه‌ و داراي‌ بينش‌ ميخواهد .

4ـ بنده شايسته‌ خداوند خانواده‌ خود را هم‌ همطراز خود ميخواهد يعني‌ ميكوشد تا آنانرا هم‌ تا درجه پيشوا شدن‌ رهبري‌ كند : ـ

هر چند آيه‌ اخير در شكل‌ دعا نازل‌ شده‌ است‌ امّا مفهوم‌ اينست‌ كه‌ خداوند بدينطريق‌ به‌ بندگان‌ خود القاء و الهام‌ ميفرمايد كه‌ اينقبيل‌ اهداف‌ را مّد نظر قرار دهند و از خدا بخواهند، و خود نيز بكوشند تا به‌ هدف‌ برسند. بطوريكه‌ در مقاله‌ رابطه‌ دعا با مسئله‌ بدأ ، بعرض‌ خوانندگان‌ عزيز رسانيده‌ايم‌ ! دعا براي‌ رسيدن‌ به‌ خواسته‌ها بمنزله بسم‌اللّه‌ گفتن‌ در هنگام‌ شروع‌ بكار است‌. بايد دعا كرد امّا براي‌ رسيدن‌ به‌ خواسته‌ها هم‌ فعاليّت‌ را شروع‌ نمود نه‌ اينكه‌ به‌ انتظار معجزه‌ نشست‌ كه‌ فرموده‌ است‌ : لَيَس‌ للانسان‌ الاّ ما سعي‌ : انسان‌ جزبه‌ نتيجه‌ عمل‌ خود به‌ هيچ‌ چيزي‌ نميرسد. رسيدن‌ بمقام‌ امامت‌ و پيشوائي‌ اهل‌ تقوي‌ هم‌ تابع‌ همين‌ اصل‌ است‌. تبعيّت‌ از هدايتهاي‌ قرآن‌ كريم‌ همراه‌ با كسب‌ مداوم‌ دانش‌ و تقويت‌ و كاربرد بينش‌ : لم‌ يخّروا عليها صمّاً و عمياناً. و بيان‌ عقيده‌ و آراء پس‌ بايد حقي‌ را كه‌ خداوند به‌ بندگان‌ خود بخشيده‌ است‌ محترم‌ بشماريم‌ و از آنان‌ سلب‌ نكنيم‌ كه‌ اگر بكنيم‌ خالي‌ از مسئوليت‌ نخواهد بود.



(1) به‌ صفحه‌ ............................ مراجعه‌ نمائيد.

وقتي‌ خداوند در برابر آيات‌ خود چنين‌ حق‌ و اختياري‌ به‌ بندگان‌ بخشيده‌ باشد حقوق‌ بندگان‌ به‌ لحاظ‌ آزادي‌ عقيده‌ و بيان‌ در ظرف‌ اجتماع‌ امري‌ است‌ مسلّم‌ و غير قابل‌ انكار. در اينخصوص‌ فرموده‌ است‌.... فَبشّرُ عبادي‌ الذّين‌ يَستَمعُون‌ القول‌ فَيتعبون‌ اَحَسَنه‌ُ اولئك‌ اَلّذين‌ هديهُم‌ُ اللّه‌ و اولئك‌ هُم‌ اُوُلوالالباب‌ : مژده‌ بده‌ آن‌ گروه‌ بندگانم‌ را كه‌ (با ميل‌ و رغبت‌) گفتار را ميشنوند (به‌ گويندگان‌ فرصت‌ گفتن‌ ميدهند)و سپس‌ بهترين‌ گفتار را پيروي‌ ميكنند. چنين‌ كساني‌ از هدايت‌ خداوند برخوردار و چنين‌ كساني‌ حقاً خردمندانند.(19 زمر) ـ اينكه‌ ميفرمايد به‌ كسانيكه‌ زمينه آزادي‌ بيان‌ را فراهم‌ مينمايند. مژده‌ بده‌ بمعني‌ آنست‌ كه‌ اگر خلاف‌ اين‌ باشد «هشداربده‌» كه‌ نبودن‌ آزادي‌ بيان‌ نشان‌ گمراهي‌ است‌ .

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه