: وَ اَوحينا اِليَ النّحل پيشتازِ راه عشق از سابِقونَ السّابِقون ييا علي، در عالم ايمان تو قرآن مُبيني تا سخن از حقّ و باطل باشد و از كفر و ايمان كس ترا نشناخت، درخور، چونكه رازي سر به مُهري از تو پرسند مردم، چون تو اَنباءِ عظيمي (3) بر خردمندان عالم درگشاي شهرعلمي(4) چون خدا فرموده در قرآن با ستمكش، همدم غمخوار و ياري مهرباني «عبدوَدّ» تركِ ادب گرد كرد در پيكار خندق شير ميدانِ نبردي، همنشين اهلِ دردي در ركوع عشق، سائل خاتَم از دستِ تو گيرد ژاله بر برگِ گُل و عارف به دامانِ تو چسبَد اوليايِ ما خداوند و رسول و مؤمناناند ميدهي افطاريت را بر يتيمان و اسيران منبع جوشانِ دريايِ خروشان حياتي در ميِ توحيد، عِطرِ مشگ و طعمِ زنجبيلي سالها بگذشت بر انسان به گمنامي و ليكن روزِ فتح مكّه رفتي روي دوشِ فخر عالم معنيِ «نورٌ علي نور» از مقامت شد مجسّم اين جهان مشكات و دين مصباح و توزيتِ چراغي مادرت در كعبه در قُنداقهات پيچيد، امّا در غدير خم، به فرمان خدا، امرِ خلافت عترت و قرآن دو ميراث بزرگند از پيمبر ناظمي دارد نيازِ نازهايِ جانفزايت زاد روزت بر ولّي عصر و بر مردم مبارك
|
|
بين فرش و عرش و جسم و جانِ ما حبل المتيني (1) بيشك اي نور خدا، تو قولِ فصلِ آن و ايني گوشِ پر ظرفيّتِ اسرارِ ربّ العالميني رهبري، مشكل گشائي، مخزن علم اليقيني شاهدِ گفتارِ صدق و يار خيرالمرسليني مؤمنان نحلاند و دين گُنج است و تويعسوب ديني پيشگير جاي قرب از اقرَبينَ الاَقرَبيني با ستمگر، قَهر قهّاري، شراري آتشيني چون تو «عبدالله» هستي، خالي از هر خشم و كيني دشمن اهل يساري، رهبر اهلِ يميني با سر انگشتِ فتوّت، ديينمدار راستيني گلبنِ باغِ خدايي، عشق و عرفانآفريني تو ولي اللهِ بر حقّي، اميرالمؤمنيني سركني با آب، زيرا، آبروي صائميني رودِ بيآلايشِ شير و شراب و انگبيني ساقيِ خمرِ طهوري، لَذّةً لِلّشارِبيني آدمي مسجود شد، زيرا تو با آدم قَريني جان به قربانت، عجب اعجوبهاي بالانشيني برفراز قلّه خاتم، امام اوّليني جاودان روشنگر سرتاسرِ اين سرزميني دست عريان خدايي، بينياز از آستيني گشت در حقّت مسلّم، آري آري اين چنيني يا علي، با ثقلِ اكبر همتراز ويِ وزيني ناز افزون كن علي جانم، كه ياري نازنيني اي كه از درياي خلقت برترين درّ ثميني
|
پينوشت :
1ـ اشاره به فرمايش خودِ آن حضرت در جنگ صفّين، آنگاه كه با حيله عمروعاص لشگريان معاويه قرآنها را بر سر نيزهها كردند و لشكريان حضرت علي سست شدند، فرمود: اين حيله است، دست از پيكار نكشيد، قرآن ناطق منم ... امّا حيله كار خود را كرد : ـ نيز با الهام از آيه 98 از سوره سوم : وَ اعتَصِمُوا بِحَبلِ اللهِ جَميعَاً وَ لا تَفَرَّقُوا.