SHAMAMEH.ORG

آيا دنيا، راستي بازيچه و بيهوده است؟
«و ما هذه الحيوة الدّنيا الّا لهو و لعب و انّ الدّار الاخرة لهي الحيوان لو كانوا يعملون». (و اين زندگي دنيا جز بازيچه و بيهوده اي نيست. و در حقيقت، سراي آن جهان است كه همان زندگي واقعيست. اي كاش (اين را) مي دانستند. 64، عنكبوت)
ما بايد آيات قرآن را در ظرف و چهار چوب قرآن، ترجمه و تفسير نمائيم. وگرنه به مهلكه مي افتيم.
عقب ماندگي ما مسلمانان از قافلة علم و صنعت و تمدن بشّري، هم عمدتاً زاييده و نتيجة اين است كه گرفتار يك نوع زهد ناروا نسبت به امور دنيوي شده ايم كه در حقيقت، خداوند چنين نخواسته است.
ما عادت كرده ايم كه هر جا در قرآن، كلمّه دنيا به كار رفته است، آن را به معني ناسوت (كرة زمين و متعلقات آن) تعبير كنيم، كه در آن زيست مي كنيم. و كلمّه آخرت را به معناي لاهوت يا ماوراء الطبيعه يا بهشت، كه بعد از مرگ به آن مي رسيم تفسير نمائيم. و همين تفاهم را نسبت به ذنب و عقاب و كفران و سيّئه و صواب و حسنه و.. داريم. كه آنها را بطور قطع، به اعمال عبادي و نتايج حاصل از آن، به معناي مصطلح آنها، مربوط مي دانيم و ما اندكي در مورد آنها ذيل آيات 143 و 144 سورة اعراف، «ساصرف عن آياتي..» توضيحاتي داده ايم.
ما بايد با دقّت در سياق كلام، و با رعايت فطرت بشر، و عنايت به شيوة كار خداوند، نسبت به بندگانش، جايگاه واقعي كلمات را بشناسيم. و حتّي المقدور به ديگران نيز بشناسانيم. بلكه مسلمانان، به تدريج جايگاه واقعي و شايستة خود را، در ميان آفريدگان خداوند، كه قدرت و عزّت و سعادت هر دو جهان است، احراز نمايند.
يكي از معاني «دنيا» نزديك و فوري است. كما اينكه يكي از معاني «آخرت» هم پايان كار است و نتيجة آن. و لزوماً نه معناي دنيا، به همين كرة ارض منحصر مي گردد. و نه آخرت، به آن جهان بعد از اين. و همين گونه واژه هاي «ذنب» و «عقاب» و «خطا» و «صواب» و..مثلاً خداوند در آيات 1 و 2 از سورة فتح، خطاب به پيامبر خود فرموده است: «انّا فتحنا لك فتحنا مبينا. ليغفر لك الله ما تقدّم من ذنبك و ما تاخّر». (ما براي تو يك پيروزي آشكار فراهم كرديم. تا عواقب اعمالي را كه قبلاً انجام داده اي و بعداً انجام مي دهي، خداوند با آن پيروزي، بپوشاند.)
به طوري كه همه قبول دارند، پيامبر اكرم و رسول معظّم، اوليّن معصوم بوده است. و لذا گناهي به معناي مصطلح آن نداشتهاست تا خداوند بخواهد غفران كند. از اين رو، نه «ذنب» در اين آيه به معناي اصطلاحي آن است، و نه «غفران». و نيز نه «ما تقّدم» به معناي پيش فرستاده اعمال از دنياست. و نه «ما تاخر» به معناي اعماليست كه بعداً آن حضرت براي آخرت خود انجام مي دهد. بلكه حضرت رسول، با كفار درگيريهاي عقيدتي و جنگي داشته است كه بر اساس اصول متداوّل روز و فرهنگ جاهليت مردم زمان، كه مشمول يك سلسله كينه توزيها و حميّتها و تعصّبات جاهلي بوده اند، كار او به سادگي پايان نمي يافته است. يعني عواقب اعمال آن حضرت كه هر چند در حقيقت براي اشاعة يكتا پرستي بوده است، با كلمّه «ذنب» معرّفي شده. و نيز در نتيجة پيروزي بزرگي كه نصيب پيغمبر خدا شده است، دشمنان متعصّب دانسته اند كه ديگر شمشيرشان نسبت به او كار ساز نخواهد بود. و لذا فكر انتقام گيري از پيغمبر را (هر چند موقتي) از ذهن خود دور كرده اند. و اين حالت را كه خداوند، با آن فتح براي پيغمبر خود به وجود آورده، «ليغفر لك الله..) معرّفي فرموده است. پس «ذنب» يعني عواقب اعمال و «غفران» يعني پوشش عواقب اعمال. كه ممكن است هم دنيوي باشند و هم اخروي. و لذا نبايد همه را نقل به آخرت كرد.
حضرت موسي نيز وقتي مبعوث شد و مأمور گرديد كه براي نجات بني اسرائيل، به مصر برود، از جمله مشكلاتي كه داشت و به خداوند عرضه كرد، اين بود كه گفت: «و لهم عليّ ذنب فاخاف ان يقتلون». (آنها عليه من انگيزه اي دارند كه دنبالة اعمالم مي باشد. و لذا مي ترسم مرا به سزاي آن بكشند.14، شعراء) كه «ذنب» به معناي مصطلح آن (گناه) نيست. همينطور است «سيئه». وقتي مي فرمايد «و جزاء سيئة سيّئة مثلها»، اين نيست كه مكافات گناه، گناهيست مانند آن. معني اين است كه سزاي كار بد، عمل متقابل است. مانند «السنّ بالسنّ» كسي كه دندان كسي را بشكند بايد دندانش راشكست. بلي كلّ اعمال، اعم از اينكه عبادي ـ آن هم به معناي مصطلح آن ـ و يا غير عبادي، يك مقدار آثار مادّي دنيوي دارند. و يك مقدار آثار آن جهاني. كه در روز حساب، كلّ اين آثار براي حساب رسي، مورد نظر قرار مي گيرند. چون آثار دنيوي هم اعم از بد و خوب، در نظام عمومي امور مسلمانان، مؤثر مي باشد. كه اگر مضر باشند گناه و اگر مفيد باشند،ثواب شناخته مي شوند.
ما اگر بخواهيم تمام اصطلاحات ديني را بررسي، و دلايل خود را كه معمولاً از قرآن كريم انتخاب مي كنيم، ارائه دهيم، بحث بسيار طولاني مي شود. اين، وظيفة مفسرّان بزرگ است، كه در تفاسير خود كه از آيات، عرضه مي كنند، مفهوم اصلي كلمات را با رعايت سياق آيات و مقتضيّات فطرت انسان، و اجتناب از اثر منفي آنها در بهم خوردن تعادل مادّي و معنوي امور مسلمانان، تفسير نمايند. و از هرگونه تقويت بي مورد جنبة معنوي كلمات، خودداري كنند. و امور ديني را در مسير طبيعي و فطري آن، قرار دهند.
دين نظاميست كه براي عزّت و سعادت دنيوي و سعادت بني آدم، و تقرّب به خداوند، وضع شده است. نه اينكه هر كس به دين بگرود، بايد به نعمات دنيوي پشت پا بزند. و با يك زندگي محقر و نامتناسب با مقتضيات روزگار بسازد. به اميد اينكه به سعادت اخروي نايل گردد.
يك مسلمان بايد هميشه در تمام عمليات، چه دنيوي و مادّي، و چه اخروي و معنوي، تيزبين و حقيقت جو و پايان نگر باشد. نفع نزديك و نتيجة آتي را دريابد. و مقايسه نمايد. و بداند هر دو موضوع را رعايت كند، و وجهة خود قرار داد، و يا يكي را. اگر ناگزير است، كه يكي را انتخاب كند، عاقل آن است كه نفع بيشتر را انتخاب نمايد. هر چند دير مدّت باشد. ولي مسلمان واقعي كسي است كه هر دو جنبه را رعايت كند. هم سود فوري و دنيوي را، كه احياناً دنباله دار هم هست. و هم نتيجة آتي را. يعني آنچه كه مربوط به آن جهان مي گردد. به عبارتي هم دنيا را بچسبد و هم آخرت را از دست ندهد. امّا اگر نتوانست دنيا را هم نگاه دارد (كه غير ممكن است يك مسلمان واقعي اينقدر ضعيف باشد)، تلاش كند تا آخرت را كسب نمايد. بدبخت كساني كه مصداق «خسر الدّنيا و الاخرة ذالك هو الخسران المبين» هستند. (دنيا و آخرت را از دست داد. و اين زيانكاري آشكار است. 11، حج). يعني زيانكاران در اين سراي، و هم آن سراي. و به راستي، زيانكاري آشكار همين است.
اگر اجتماع اسلامي، يك اجتماع بسته بود، مي توانستيم بگوييم: ما هر وضعي را در دنيا داريم، به اميد آخرت تحمّل مي كنيم. امّا با كمال وضوح، اين چنين نيست. اجتماعات، با اين همه تسهيلات ارتباطي، نمي توانند بسته بمانند. ما اگر با كسي كاري نداشته باشيم، حدّاقل ديگران با ما كار دارند. ديگران هم بازار ما را مي خواهند. و هم مواد خام ما را. و هم حتّي سرزمين ما را. و اگر با ميل ندهيم، با قهر مي گيرند. كما اينكه در گذشته، چنين بوده است. و اكنون هم در بسياري جاها چنين است. ما در صورتي مي توانيم جلوي زور را بگيريم، كه نيرومند باشيم. و در صورتي نيرومند مي شويم، كه افراد ما نيرومند باشند. و نيرومندانه فكر و عمل نمايند. القاي زهدگرائي به افراد، و تزريق آن به كلّ جامعه، گناهيست نابخشودني. ما وقتي به افراد جامعه مي گوييم: وابستگي به دنيا و مادّيات نداشته باشند. اين سخن، در كلّ جامعه اثري منفي دارد. و افراد را به سوي فقر و ضعف سوق مي دهد. همانطور كه تا كنون چنين بوده است.
مهمّ تر از هر چيز، اين است كه خداوند، ما را از مادّه آفريده است. و به مادّيات وابسته كرده است. و حدّاقل نيمي از وجود ما چنين است. ما چه حقّ داريم اين وابستگي خدادادي را تضعيف كنيم؟ شايد بگوييد غرض اين نيست. و مقصود اين است كه ما معناً و قلباً نبايد وابستگي به دنيا و مادّيات داشته باشيم. كه اين يك سفسطه است. حرف بايد صريح و روشن باشد. ما براي فلاسفه و عرفا حرف نمي زنيم. آنان خود راه خود را پيدا كرده اند. ما براي عموم ناس سخن مي گوييم. و «ناس» هم با اين سفسطه ها و اين معما گونه گوييها، كاملاً بيگانه است. مردم عادي، در كوچه و بازار و دكان و اداره، ظاهر سخن توجّه دارند. و اثر منفي آن را دريافت مي كنند. علاوه بر اين، اين چه وظيفه ايست و چه كسي گفته است كه حرف لفافه و ملافه و پيچيده و گنگ و غير صريح باشد؟ اگر پروردگار دانا، بندگان خود را بي علاقه و غير وابسته به مادّيات آفريده است، و اين بندگان هوسباز دنيا طلب، مي خواهند خود را وابسته كنند، ما اگر صلاحيت داريم، نگذاريم. ولي وقتي نيمي از وجود او وابسته به مادّيات است، اگر واقع بين هستيم، و مي خواهيم دين خدا را تبليغ كنيم، و آنان را نصيحت كرده راه رستگاري و نجات و سرافرازي را ابلاغ نمائيم، بايد پنجاه در صد، از نصايح و تبليغات ما به اصلاح امور مادّي مردم اختصاص داده مي شود و پنجاه در صد به امور معنوي آنان. يعني يك مبلغ با انصاف و عادل،بايد همانقدر كه در رفع ابهام از مسائل و معضلات ديني و اخلاقي و آخرتي مردم، حرف مي زند، همان مقدار هم در رفع ابهام از مسائل و معضلات مادّي و دنيائي آنان بكوشد. (گو اينكه به نظر ما، مسائل مالي و مادّي هم عين مسائل معنوي و ديني است و موارد اخلاقي هم عين زندگي و هم آخرت طلبي هستند.) و لذا دين، يعني «نظام زندگي مسلمانان مؤمن».
مفهوم آية «و ما هذه الحيوة الدّنيا الّا لهو و لعب وانّ الدّار الآخرة لهي الحيوان لو كانوا يعلمون» (عنوان بحث) يك مفهوم قياسي است، نه به مفهوم رد و اثبات. و درست به مفهوم مقايسة مدّت و نحوة زندگي نطفه در رحم، در مقايسه با زندگي دنيا مي باشد. زندگي نطفه در رحم، با وضعي نابه هنجار، (از نظر ما) و به مدّت حداكثر 9 ماه است. در حالي كه زندگي بشر در دنيا، شكل گرفته و به هنجار و براي مدّت لااقل صد برابر زندگي نطفه در رحم است. همينطور است مقايسة رحم و تنگنايش در مقايسه با دنيا و فراخنايش. مسلّم است كه آن جز بازيچه اي در برابر اين نيست. امّا آن مقدمه و اساس اين است. كما اينكه دنيا نيز اساس و مقدّمه آخرت مي باشد. مگر مي شود ما محيط را بازيچه و آن موجودي را هم كه در آن محيط زيست مي كند، بازيچه بدانيم، و از او انتظار علم و عقل هم داشته باشيم؟ پس ما كه انتظار داريم مردم حرفهاي معمّا گونه و سفسطه آميز ما را به معني مورد نظر ما حمل كنند، چرا خودمان معني اصولي آيات قرآن را تفحص نمي كنيم، و در نمي يابيم؟ مگر مرگ براي همسايه حقّ است؟
كدام لحظه از زمان دنيا را و كدام جزو از اجزاي زمين را و كدام ذره از وجود ما را كه خداوند حكيم آفريده است، مي توان از نعمات الهي مجزّا كرد و بيهوده و بازيچه شناخت؟ كه كلّ آنها را بازيچه و بيهوده بشناسيم؟
«الّذين يذكرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم و يتفكّرون في خلق السّموات و الارض ربّنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النّار». (آنان كه ايستاده و نشسته و خوابيده (در همه حال) به ياد خداوند هستند، و در آفرينش آسمانها و زمين انديشه و تفكّر مي كنند، (مي گويند) پروردگارا، تو اينها را بيهوده نيافريده اي. تو منزّهي (كه چيزي را بيهوده خلق كني) پس ما را از عذاب آتش (نشناختن حقيقت آفرينش و تصوّر بيهودگي آن) نگاهدار. 188، آل عمران).
تباهكاري در محيط زيست
«ظهر الفساد في البرّ و البحر بما كسبت ايدي النّاس ليذيقهم بعض الّذي عملوا لعلّهم يرجعون». (در نتيجة تباه كاري مردم، تباهي و فساد در خشكي و دريا آشكار شد. تا قسمتي از اعمالي را كه مرتكب شدند، به آنها بچشاند. شايد از تباه كاري (در طبيعت) دست بردارند. 41، روم)
ظاهر آيه، حكايت از وجود فساد و تباهي در طبيعت، بر اثر اعمال مردم دارد. كه يك نوع مهمّ از كفر است. ولي مانند آيات ديگر، معاني معنوي عبادي و امر به معروف و نهي از منكر، و خلاصه بطن و بطون و سرّ و اسرار بسيار دارد.
از آن ميان، يكي هم پيشگوئي آيه از وضعي است كه به دست مردم بعد از زمان نزول قرآن در طبيعت ايجاد مي شود.
در زمان ما، بر اثر دود و دم كارخانه ها و ماشينها و توليد سموم، هوا تيره و مسموم و پوشش حفاظتي جو (لاية ازن) پاره شده است. با ريخته شدن پس آب كشاورزي سمپاشي شده، و پس آب كارخانه و زباله ها و مصنوعات اسقاطي، و زائده هاي سوختهاي فسيلي و اتمي، در بيابانها و درياها، سطح بيابانها و صحراها و آب رودخانه ها و نهرها و درياها فاسد شده. و نسل بسياري از حيوانات، به علّت شكار بيش از حدّ آنها، و بر اثر مسموم شدن محيط زيست، در شرف انقراض است. و تعادل طبيعت در اثر افزون طلبي و مصرف گرائي بيش از حدّ انسانها، بهم خورده است. تا جائي كه خود بشر هم در معرض خطر جدّي قرار گرفته است. «ليذيقهم بعض الّذي عملوا».
اين وضع، نتيجة يك كفران نعمت عمومي است. كفران نعمت فردي، عقوبت آن محدود و فردي و تا حدّي مهم اثر عمومي دارد. ولي كفران عمومي، عقوبت گسترده تر و عمومي در پي خواهد داشت.
هم اكنون مردم بخصوص در مجتمعات بزرگ شهري، از لحاظ تنفس هواي آلوده با مشكل روبرو هستند. كه ناشي از عمل خود آنهاست. «بما كسبت ايدي النّاس». اتومبيل مي خواهند. وسايل زندگي مدرن خانگي مي خواهند. غذاها و لباسها و خانه هاي متنوع و نو مي خواهند. كه پول بسيار لازم دارد. تهية پول، تلاش بيش از حدّ مي طلبد. اينها كه تهيّه شوند، علاوه بر اينكه خود آنها يك وسيلة مصرفي جديد و خرج تراش هستند، «ذنب» موجب آلوده شدن بيشتر محيط زندگي، و به خطر انداختن سريع تر سلامت مي شوند. به طوري كه شخص، احتّياج پيدا مي كند كه حتّي المقدور، گاه گاهي براي تنفس هواي تازه، و استفاده از مناظر طبيعي، به جاهائي برود كه كمتر از دست بشر آسيب ديده است. اين نياز هم هزينه دارد. كه تهية آن هم زحمات بيشتري مي طلبد. تهية آب قابل شرب، هزينه دارد. رسيدن به محل كار، به علّت حجم وسايل نقليّه، مدّت گير و مصرف افزا و خرد كنندة اعصاب و به مخاطره افكن سلامتي است. و اينها همه موجب عصبانيّتو از بين رفتن تحمّل و جنگها و نزاعهاي خانوادگي هستند. (عقوبت و عذاب) و چون اين قبيل هزينه ها، از طريق عادي و با رعايت حقّ، تأمين نمي شوند، اشخاص درستكارتر ناگريز مي شوند شغلهاي متعدّد داشته باشند، كه اين يعني استهلاك بيش از حدّ نيرو. و علاوه بر اين تجاوز به حقوق ديگران. كه به علّت چند كاره شدن بعضي، اغلب مردم بي كار مي مانند. آن كساني هم كه زياد درستكار نيستند، براي تأمين احتياجات كاذب خود، ناگريز از دست زدن به اعمال غير مشروع، از قبيل رشوه خواري، دزدي، كلاهبرداري، تقلّب، كم فروشي و گرانفروشي و.. مي شوند. و جامعه را به فساد و تباهي مي كشانند. و مجموعة اينها، از لحاظ مادّي و معنوي، محيط زيست و نظام اجتماع را آسيب مي رساند. و «ظهر الفساد في البرّ و البحر بما كسبت ايدي النّاس»، مصداق پيدا مي كند. و چون نظام طبيعت را خداوند بر اساس اصل عمل و عكس العمل قرار داده است، و ما نيز توضيحاتي در اين خصوص، (ذيل آية و قضي ربّك)داده ايم، عكس العملها به خود عاملان آنها هم برمي گردد. «ليذيقهم بعض الّذي عملوا» تا اينكه خود مردم، احتمالاً متوجّه اشتباه كاري هاي خود بشوند. و حتّي المقدور دست بردارند. «لعلّهم يرجعون».
در رويه هاي اخلاقي، مثلاً رفع نياز طبيعي كه خداوند براي حفظ بقاي موجودات در سرشت آنها تعبيه فرموده، اصل اساسي رعايت عدالت است. و آن يك مرد در برابر يك زن است. و اگر با اين اصل عدالت اكتفا نشود، اقناع حس افزون طلبي، يا به تعداد زوجات مي انجامد، (كه از نظر بعضي مجاز است و از نظر ما تجاوز به حقوق ديگران و بي عدالتي)، كه مشابه تعدد شغل ناشي از مصرف گزائي است. يا به زنا كاري و تجاوزات نامشروع مي انجامد، كه باعث فساد نسل و شيوع بيماريهاي گوناگون و آشفتگي نظام اجتماع مي شود. كه عيناً مشابه رشوه خواري و دزدي و كلاهبرداري و تقلب و گرانفروشي و كم فروشي و و و است.
پس همانطور كه رعايت عدالت، در اصول و فروع دين، موجب حفظ نظام الهي دنيوي مي شود، رعايت عدالت، در امور مادّي هم، موجب حفظ نظام اخلاقي ديني مي گردد. و لذا مسائل مادّي و معنوي، از نظر دين، كاملاً در هم آميخته هستند. و تجزيه بردار هم نيستد.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه