SHAMAMEH.ORG

دوازده اصل از اصول آفرينش

ما در جريان تأليف جلد اوّل اين كتاب دوازده اصل از اصول آفرينش را از آيات قرآن كريم استنتاج و مورد استناد و استفاده قرار داديم- اكنون نيز كه به توفيق الهي آماده شده ايم تا مجدّداًبه تحقيق بيشتر پيرامون بعضي از آيات بپردازيم آنها را به ترتيب اهميّتي كه در نظر ما دارند ذيلاً طبقه بندي مي نمائيم و معتقديم كه اين اصول را به اضافه اصول و فروع ديگري كه در قرآن فراوان وجود دارد مي توان مبناي وضع يك فلسفه ناشي از قرآن قرار داد و به خصوص ضرورت دارد كه در تدبّر و تأمّل كاملاً مورد توجّه قرار گيرند كه خود ما نيز چنين خواهيم كرد.
1- اصل تثبيت: «و كلّ صغير و كبير مستطر» و نيز «... لكلّ اجل كتاب يمحوا الله ما يشاء و يثبت» بر اساس اين اصل هر چيزي در عالم وجود ذاتاً ثابت است ولي مشمول امحاء و اثبات و قبول حالات مختلف است، مانند زمان، كه وجود آن ثابت است ولي با گذشت شب و روز و فصول چهار گانه تغيير حالت پيدا مي كند.
2- اصل تزويج: «و من كلّ شيء خلقنا زوجين» هر چيزي را بر اساس داشتن زوج آفريديم- اين اصل و اصول ديگر بايد دقيقاً مورد توجّه قرار گيرد به خصوص، رعايت اين اصول در امر تفسير قرآن نهايت ضرورت را دارند.
3- اصل تفقير: «انتم الفقراء الي الله و الله هو الغني» شما نيازمندان به سوي خداوند هستيد و غني مطلق خداوند است (همه چيز نيازمند آفريده شده است) و نياز بر خلاف آنچه معروف است بزرگترين نعمتي است كه خداوند به آفريدگان خود انعام فرموده است زيرا همين خصوصيّت است كه موجودات را در راه سير به سوي كمال قرار مي دهد و رهبري مي كند (رهبري مطلق)
4- اصل تقدير: «و كلّ شيء خلقناه بقدر» براي هر چيزي كه آفريديم اندازه و قدر معيّني مشخّص نموديم (4 قمر) اين قدر و اندازه در مثلاً بذر گياه يك اندازه مشخّص دارد ولي وقتي بذر در شرايط مناسب در زمين قرار گرفت و شروع به روئيدن كرد به علّت خلق جديدي كه مي شود قدر و اندازه هاي جديدي شامل آن مي گردد همين طور است، اگر يك قطعه سنگ بشكند و دو يا چند تكه شود هر تكه اي به شكلي جديد تشكّل و خلقت پيدا مي كند كه هر كدام قدر و اندازه هاي مربوط به خود را احراز خواهند كرد و ... تقدير منحصر به اندازه و حجم نيست، بلكه شامل كيفيّات و خصوصيّت ها و استعداد باطني هم هست.
5- اصل تكامل: «و الي الله المصير» شدن به سوي خداوند است كه كمال مطلق است «صراط الله الّذي له ما في السّموات و ما في الارض الا الي الله تصير الامور» راه خداوندي كه هر چه در آسمانها و زمين است مملوك و مال اوست و آگاه باشيد كه امور به سوي خداوند جريان دارد (53 شوري) ذكر جمله: و هر چه در آسمان ها و زمين است خاصّ اوست، موضوع را از انحصار آدميان خارج و به همه موجودات تعميم مي دهد، يعني همه چيز رو به تكامل دارد.
6- توحيد نظام: «ما تري في الخلق الرّحمن من تفاوت...» در نظام آفرينش خداوند مهربان تفاوتي نخواهي ديد... (فرازي از آيه 3 سوره ملك) اساس آفرينش موجودات يگانه و واحد است، ولي تظاهرات مختلف است. اين اصل بسيار مهم راه گشاي بني آدم به سوي علوم جديد و بي سابقه است.
7- تهالك: «كلّ شيء هالك» همه چيز مردني و ميراننده است. بايد توضيح دهيم كه مردن به معني نيست و نيست شدن نمي باشد، زيرا نيستي اصولاً قابل تصوّر نيست و مرگ به معني قبول حالات جديد در نظام امحاء و اثبات است: «يمحوا الله ما يشاء و يثبت» بلكه به معناي پنهان شدن شيء پس از مدتي آشكار بودن است چنان كه شب روز را مي كشد و روز شب را، مرگ زندگي را از ميان بر ميدارد و زندگي مرگ را، بيماري سلامت را مي كشد و سلامت بيماري را؟ امّا هيچ يك نابود نمي شوند بلكه در پس پرده اي مي مانندتا فرصت تظاهر مجدّد را بيابند، چنان كه ما مي خوابيم و تظاهر به زندگي ما پشت پرده خواب پنهان شود و آنگاه كه بيدار مي شويم مجدّداً به تظاهر مي پردازيم همين طور است مردن و زنده شدن در رستاخيز.
8- اصل تبديل: «يوم تبدّل الارض غير الارض و السّموات ...» روزي كه زمين به چيز ديگري غير از زمين فعلي تبديل مي شود همين گونه آسمان ها، (49 ابراهيم) «تخرج الحيّ من الميّت و ...» زنده را از مرده بيرون مي آوري - و بسياري آيات و اشارات ديگر كه ما به مناسبت هاي بحث آتي بعضي از آنها را مستّند قرار خواهيم داد- و مانند به خواب رفتن و بيدار شدن هاي مكرّر و زندگي و مرگ خود ما، و مانند «ثمّ استوي الي السّماء و هي دخان» به كار آسمان پرداخت در حالي كه مادّه اوليّه آن دود بود... دود را تبديل به كهكشان هاي فعلي نموده و ما را و ساير موجودات زنده را از اجزاء كهكشان ها خلق فرموده است.
9- اصل تنازع: «الّذي خلق الموت و الحيوة – و جعلنا لكلّ نبيّء عدواً شياطين الجنّ و الانس – خلق الانسان من صلصال كالفخّار – و خلق الجّان من مارج من نار » انسان را از گل خشك سفال گونه آفريد و در همان حال، جنّ را از شعله بي دود آتش (الرّحمن) و بسياري آيات ديگر – كفر و دين،مثبت و منفي و ... هميشه با هم در حال بر خورد و تنازعند.
10- تعليل: «و ما خلقت الجنّ و الانس الّا ليعبدون» جنّ و انس را نيافريديم مگر براي اين كه مرا بپرستيد (56 ذاريات) آيه اسنادي فوق علّت العلل را بيان مي فرمايد كه به لحاظ اهميّت آن بيان كرديم در حالي كه بيشتر منظور ما آثاري است كه مهيّا و فعّال مي شوند تا چيز يا چيزهاي ديگري تظاهر پيدا كنند مانند: «فبما رحمة من الله لنت لهم...» (اي رسول ما) رحمت خداوند سبب نرم خوئي تو مي باشند و لذا تو در برابر آنان نرمش نشان دادي... (159 آل عمران)، «و من آياته الجوار في البحر كالاعلام، ان يشاء يسكن الرّيح فيظللن رواكد علي ظهره...» و از آيات خداوند كشتي هاي كوه پيكر روان در دريا است كه اگر بخواهد جريان باد را متوقّف مي كند تا كشتي ها بر روي آب دريا بي حركت بمانند... (33 شوري)
در اين مثال علّت حركت كشتي ها جريان باد معرفي شده است و مثال هاي فراوان ديگر كه در قرآن بسيار است و بيان مي دارد كه تغيير وضعيت هر چيز، به علل و شرايط متعدّد بستگي دارد، آن علل و شرايط بايد فراهم شوند تا وضعيت جديد محقّق شود.
11- تركيب: «لتركبّن طبق عن طبق» مسلّم بدانيد كه شما از تركيبات متعدّدي مركّب شده ايد (19 انشقاق)
«في ايّ صورة ما شاء ركّبك» بهر صورت و نوعي كه مايل است تو را تركيب مي كند (8 انفطار). «و هو الّذي انزل من السّماء ماء فاخرجنا به نبات كلّ شيء فاخرجنا منه خضراً تخرج منه حبّاً متراكباً و من النّخل من طلعها قنوان دانية و جنات من اعناب و الزّيتون مشتبهاً و غير متشابه انظروا الي ثمره اذا اثمر و ينعه انّ في ذلك لآيات لقوم يؤمنون» او كسي است كه آب را از آسمان فرو مي بارد و روئيدن هر گياهي را به وسيلة آن قرار مي دهيم و ميرويانيم و از آن _گياه( سبزينه را به وجود مي آوريم و از آن (سبزينه) دانه هاي تركيب يافته (از مواد گوناگون) و سوار شده بر هم (روي خوشه ها و در غلاف ها و پيله ها) را پديد مي آوريم، و از شكوفه نخل خوشه هاي نزديك به هم – و بوستان هاي انگور و زيتون و انار، همانند و غير همانند، مي آفرينيم، ميوه هاي آن را به هنگام به بار نشستن و رسيدنش مورد تحقيق قرار دهيد (چون در هر زماني خصوصيّات و آثار تركيبي خاصّي دارند) زيرا در اين تعاريف اشارات و هدايت هائي است براي گروهي كه ايمان مي آورند. آيه مذكور هم اشاره به علل و اسباب دارد و هم اشاره به ميل تركيبي مواد زمين با آب و پيدايش گياهان مختلف تركيب يافته از عناصر زمين و ميوه هاي بوجود آمده از تركيبات گياهي، «فاخرجنا منه خضراً نخرج منه حبّاً متراكباً الي آخر».
12- تناطق: «انطقنا الله الّذي انطق كلّ شيء و هو خلقكم اوّل مرّة و اليه ترجعون» (پوست هاي انسان ها روز حسابرسي به انسان ها مي گويند) ما را خداوند كه همه چيز را ناطق و گويا آفريده است (ناطق كرده است). و اين ناطق شدن نيز هم زمان با آفرينش شما صورت گرفته است و هم اكنون هو كه شما براي حسابرسي نزد او برگشته ايد گويا فرموده است (توجّه فرمائيد و او در هر دو مورد «و هو خلقكم اوّل مرّة و اليه ترجعون» به معني حال مي باشد) (21 فصلت).
جمله «انطق كلّ شيء» مورد توجّه كامل مي باشد و ما بر اساس اين آيه و آيات بسيار ديگر تأكيد بر اين داريم كه در آفرينش همه چيز داراي عقل و درك و اختيار است كه مشخّصه بارز آن نطق است و لذا نبايد فقط انسان را موجودي ناطق دانست. و كلّ موجودات با نوع خود و با انواع ديگري كه در تماس هستند، پيوسته در ارتباط و تبادل اطلاعات و تجارب هستند و به اين وسيله نيازهاي خود را بر طرف مي نمايند و به سوي كمال مي روند. از تفصيل اصول دوازده گانه كه از آيات قرآن استخراج كرده ايم ،و اصول ديگري كه مي توان استخراج كرد ممكن است بلكه لازم است كه يك فلسفه قرآني و اسلامي وضع نمود و به وسيله آن اشارات قرآن را بهتر تفسير و توصيف كرد.
هر چند ما مختصراً در جريان استنتاج اصول، ونيز در وقت رديف كردن آنها كه قريباً گذشت بعضي از تعاريف لازم را در برابر آنها عرضه داشته ايم ولي مثال هاي ذيل را نيز براي توجّه خواننده عزيز بر آنها مي افزائيم.
1- اصل تثبيت: مثلاً مواد اوليه وجود ما، در همان ابتداي آفرينش آسمان ها و زمين آفريده شده و در جريان امحا، و اثبات قرار گرفته اند تا امروز در شكل فعلي تظاهر پيدا كرده و با پايان يافتن اين دوره عمر، از پيدائي به پنهاني مي گرايند و پس از طي دوره برزخ و رسيدن زمان رستاخيز مجدّداًآشكار خواهند شد، و اين مقدار هميشه ثابت است ولي اشكال آن تغيير پيدا مي كنند، و در تمام مراحلي كه مواد متشكّله وجود ما طيّ مي كنند و از صافي هاي مختلف مي گذرند، تحت سيطره همين دوازده اصل مي باشند آن چنان كه فرموده است، «و كلّ صغير و كبير مستطر» همه چيز اعم از كوچك و بزرگ در همه حال برنامه ريزي شده است. ما يك چيز هستيم، كوچك ترين ذرّه اي هم كه در تشكيل يك سلول از بدن ما به كار رفته است يك چيز است، اجتماع بشريّت هم يك چيز است، درياها هم يك چيز است اتم عنصر اكسيژن يا ئيدروژن كه در تشكيل يك قطره از آب به كار رفته نيز يك چيز است، كره زمين هم با تمام اجزائش يك چيز است، مجموعة منظومه شمسي جدا جدا چيزها، و در كل نيز يك چيز است و همين طور الي غير النّهايه - همه براي انجام تكليف خود برنامه و نظامي را پيروي مي كنند، و در كلّ نيز يك برنامه را تبعيّت مي نمايند، «يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب».
2- در اصل تزويج كه مي فرمايد: «و خلقنا من كلّ شيء خلقنا زوجين»: و براي هر چيزي زوجي قرار داديم، تا با هم در حال برخورد و تعارض باشند، محو و اثبات، خواب و بيداري، مرگ و زندگي، هدايت و ضلالت، بهشت و دوزخ، انسان و جن، فقر و غنا، و به طور كلّي تمام اضداد، نمونه هاي قابل تعريف هستند، چون بدون يكي از آنها ديگري مفهوم پيدا نمي كند چنان كه اگر مثلاً شب نبود زميني كه مي شناسيم بايد همه جاي آن هميشه روشن باشد، و اين در صورتي عملي بود كه هميشه نور و حرارت از درون زمين بر اثر گداختگي همه جانبه بر اطراف پراكنده، و از بيرون نيز خورشيد يا خورشيد ها بر آن بتابد، و در چنين صورتي نه كوه و دريا و آبي در آن ايجاد مي شد و نه گياه و حيواني روي آن پديد مي آمد، و همين طور اگر فقط شب بود همه چيز بر عكس مورد مذكور بود و در آن صورت هم حياتي روي زمين شكل نمي گرفت!
در مقياس كوچك تر، اگر مثلاً انسان هميشه بيدار بود و خواب نداشت، يا خواب بود و بيداري نداشت چه اتّفاقي مي افتاد – در بيداري هميشگي رگ و پي ها و اعصاب و استخوان ها و ... اوّلاً تشكيل نمي شدند، و اگر هم بر فرض محال تشكيل مي شدند، سريعاً معدوم مي شودند و مرگ فرا مي رسيد و در خواب هميشگي هم كه اصولاً زندگي محقّق نمي شد تا به نابودي بكشد!
نهايت زيبائي و حكمت و ظرافت و بداعت در اين است كه زمين حول يك محور بچرخد و به تدريج نيمي از وجود را هوشيارانه در برابر نور و حرارت خورشيد قرار دهد تا نه از تاريكي به سردي گرايد و يخ بزند و نه از حرارت و نور داغ و سوزان شود و حدّ وسط را نگاه دارد، تا حيات پديد آيد و ادامه يابد!
«تولج اللّيل في النّهار و تولج النّهار في اللّيل و تخرج الحيّ من الميّت و تخرج الميّت من الحّي و ترزق من تشاء بغير حساب» شب را (از يك سو) در روز ميراني و در همان حال (از سوي ديگر) روز را در شب، زنده را از مرده بيرون مي آوري و در همان حال مرده را از زنده، و هر كه را بهر مقدار كه بخواهي روزي مي رساني.
چقدر زيبا فرموده است: «قل أرايتم ان جعل الله عليكم اللّيل سرمداً الي يوم القيامة من اله غير الله يأتيكم بضياء افلا تسمعون- قل ارايتم ان جعل الله عليكم النّهار سرمداً الي يوم القيامة من اله غير الله يأتيكم بليل تسكون فيه تسكنون افلا تبصرون – و من رحمته جعل لكم الّليل و النهار لتسكنوا فيه و لتبتغوا من فضله و لعلّكم تشكرون» بگو، به من خبر دهيد اگر خداوند چنين مقرر مي فرمود كه براي شما تا روز قيامت هميشه شب بود، كدام خداي ديگري غير الله براي شما روشني مي آورد، آيا گوش شنوا نداريد؟ به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا رستاخيز هميشگي قرار مي داد، كدام خدائي است براي شما شبي تدارك مي ديد تا در آن بياراميد آيا نمي بينيد؟ - و از رحمت خداوند است كه براي شما شب وروز را با هم قرار داده است، تا در شب بياراميد، و در روز از فضل خداوند بر خوردار شويد، شايد شكر گزار باشيد (71 تا 73 قصص).
در آيه 72 شب را بدون روز و روز را بدون شب و در آيه 73 روز و شب را تؤماً مفيد فايده و وسيلة بر خورداري آفريدگان از رحمت آفريدگار تعريف فرموده است. وقتي اين هر دو كه ضدّ يكديگرند متفّقاً وسيله بر خورداري از رحمت بشوند معلوم است كه هر يك به تنهائي وسيله رحمت نيستند، و لذا نمي توانند مفيد واقع شوند، و چون خداوند عملي كه از روي رحمت نباشد انجام نمي دهد معلوم مي شود كه اصولاً سنّت الهي بر اساس تعبيه اضداد در فطرت آفرينش است، و مفهوم اين تعريف در تمام آيات قرآن به صورت پيدا و پنهان رعايت گرديده است.
پس علاوه بر اين كه آيه «و من كلّ شيء خلقنا زوجين»، صراحت دارد كه همه چيز داراي قرينه ضد است آيات همانند آيات استنادي فوق كه وجود شب را بي فايده معرفي مي فرمايد، بر اساس اصل توحيد نظام آفرينش تأييد و تأكيد مي نمايد كه تمام اجزاء خلقت داراي قرينه و ضدّ منفي هستند.
3- بر اساس اصل تفقير، همه چيز نيازمند آفريده شده است و بي نياز مطلق خداوند است «انتم الفقراء الي الله و الله هو الغني» اين كه فرموده است نيازمند به سوي خدا هستيد و نفرموده است عند الله (در برابر خدا) از اين جهت است كه ما را به تعمّق وا دارد و به علل اسباب آشنا كند. ما به غذا نيازمنديم كه از گياه تأمين مي شود (اعم از اين كه مستقيماً از دانه و ميوه و ساق و برگ و ريشه گياه استفاده مي كنيم، يا اين كه از توليدات حيواني باشد، كه آنها از گياه تغذيه كرده باشند) گياه هم به خاك و آب و نور و هوا احتياج دارد، كه خاك و آب و هوا از اجزاء زمين است و نور خورشيد – زمين وابستگي نياز به جاذبه خورشيد دارد و خورشيد نيز با سيارات خود نيازمند كهكشان راه شيري است، و همين طور ادامه مي يابد تا جايي كه همه به نظام عمومي آفرينش نيازمندند، و نظام، نيازمند به آفريننده است – پس اين كه فرموده است: «انتم الفقراء الي الله» كلمه الي، علاوه بر اين كه معني «عند» را هم در بر دارد به معني نهايت غايت زمان و مكان است. پس از يك سو ما در مفهوم «عند» نيازمند مستقيم به خداوند هستيم. همين گونه كلّ اجزا، عالم هستي كه به همديگر نيازمندند و در نهايت (مستقيم و غير مستقيم) نيازمند آفريدگار هستيم.
امّا اين كه آيا اجزاء عالم خلقت به ضدّ خود هم نيازمند هستند يا نه، مسئله اي است كه روشن و قابل قبول شدن آن نياز به تعمّق زياد دارد. مثلاً آيا جسم به روح نياز دارد يا همان فعل و انفعالات شيميائي باعث زنده بودن ما مي شود؟ و بر فرض كه نيازمند روح باشيم آيا به وجود قرينة ضدّي به نام جنّ هم نيازداريم، يا بدون او مي توانيم زندگي كنيم؟ آيا عالم شهود يا عالم مادّه به عالم غيب هم نياز دارد يا نه، و بالاستقلال مي تواند وجود داشته باشد؟
بي هيچ چون چرائي از نظر قرآن قرينه ضدّ، ضروري و لازم است تا حدي كه بايد جزء معتقدات ديني ما شناخته شود، امّا ما با دلائل حسي قابل قبول عامّه هم قانع شديم كه براي هر چيزي قرينه ضدّ لازم است تا ما واقعاً آن را باور نمائيم (و بر همين اساس است كه ما معتقديم بايد علوم تجربي هم در تفهيم و تفسير قرآن مورد استفاده قرار گيرند، تا بعضي احتياج به استفاده از جملاتي، از قبيل من باب تعبّد نداشته باشيم، كه از نظر بعضي ها يك نوع زور گوئي مي شود.)
آنچه مسلّم است، ما براي ادامه زندگي احتياج به خواب داريم كه يك امر قابل مشاهده و درك است زيرا هم خود مي خوابيم و هم مي بينيم كه ديگران هم به خواب مي روند، و بدون خوابيدن نمي توانيم زندگي را تحمّل كنيم و ادامه بدهيم.
از نظر نگارنده زندگي يا حيات عبارت است از فعل و انفعالات فيزيكي و شيميائي بدن كه وابستگي تام و تمام با گردش خون ناشي از تپش قلب و تنفّس ناشي از انقباض و انبساط ريه ها دارد و در حالي كه هنگام خوابيدن، اعضاء مذكور فعّاليّت خود را تقريباً ادامه مي دهند، و دستگاه هضم عذا و تغذيه سلول ها هم كار خود را دنبال مي كنند ولي آدم از حركت و فعّاليّت و درك و تشخيص احساسات، و تجزيه و تحليل و نتيجه گيري از محفوظات كه مشخّصه هاي زندگي هستند باز مي ماند زيرا روح يا روان كه هدايت گر جان است در حال خواب از بدن جدا مي شود و رابطه آن با جان تا حدودي قطع مي شود- بنابر اين روح يا روان با جان و حيات دو عنصر جداگانه هستند كه به فرمان خداوند با هم قرين و مزدوج مي باشند – (در اين خصوص به بحث بيشتري نياز است كه به مجال ديگري موكول مي شود)
و اين عارضه عدم تشخيص احساسات و وقايع ناشي از اين است كه روح موقّتاً جسم را ترك مي كند تا به نحوي كه خداوند مقرّر فرموده است تغذيه و تقويت شود، و براي ادامه عمر و هدايت اعمال بدن به آن بر گردد «و من آياته منامكم باللّيل و النّهار و ابتغاؤكم من فضله انّ في ذالك لآيات لقوم يسمعون» از آيات خداوند (در امر خلقت زيرا اين آيه استنادي در وسط آيات مربوط به آفرينش قرار گرفته است). خوابيدن شما در شب هنگام وروز است كه موجب برخورداري از فضل خداوند مي شود (يعني روح شما را تقويت مي فرمايد و بر مي گرداند) و در اين تعريف «از آثار آفرينش» نشانه ها و هدايت هاي مهمّي است براي كساني كه گوش شنوا دارند (23 روم).
قرآن كه اساس دين ما است به طور قاطع موجودات را بخصوص موجودات ذي حيات را متشكّل از جسم و روح مي داند، و بدن را كه عليرغم داشتن فعّاليّت هاي فيزيكي و شيميائي كه گردش خون و فعّاليّت هاي ريه ها و ساير اجزاء در حالت خواب آرام و بي حركت مي ماند، دليل عدم حضور روح معرّفي مي فرمايد: (آيات 43 از سوره زمر و 23 سوره روم) و ما از اين بابت كه هر چيزي به قرينه ضدّ خود نياز دارد هيچ شكي نداريم- كساني را كه چندان اعتنائي به دين ندارند، به اين نكته توجّه مي دهيم، اگر بر فرض محال معتقد به حضور روح در تشكيل بدن هم نباشيم ولي وجود و ضرورت قرينه ضدّ را براي اشياء نمي توانيم نفي كنيم زيرا، اگر فرضاً اعمال بدن نتيجه فعل و انفعالات فيزيكي و شيميائي اين مجموعه خود كار هم باشند به تناوب احتياج پيدا مي شود كه اين فعّاليّت ها متوقّف شوند و بدن با استراحت بپردازد، و در اين صورت دو وضع جديد پديدار مي شود يكي خواب در برابر بيداري، و ديگري استراحت در برابر فعّاليّت كه اين هر دو ضرورت اضداد را نمايانگر مي كند، و مرگ و زندگي و مثبت و منفي را هم كه همگان قبول دارند به علاوه چون آن گاه بدن به خواب مي رود كه به آن نياز داشته باشد. و اين نياز به خوابيدن و نياز به غذا و لباس و همسر و مسكن هم چيزي نيست كه قابل انكار باشد، پس از لحاظ مادّي هم اولاً اصل تزويج و ثالثاً اصل تفقير و نيازمندي قابل قبول مي باشد.
در غير جاندارها هم اثر نيازمندي، بخصوص نياز به قرينه ضدّ داشتن قابل رويت مي باشند، به طوري كه ميدانيم يك قطعه آهن ربا شامل دو قسمت مثبت و منفي است اگر قسمت مثبت آهن ربا را از قسمت منفي آن جدا كنيم هر قسمت جدا شده چه مثبت باشند چه منفي هر كدام داراي دو قطب جديد مثبت و منفي مي شوند، و اين حالت براي وجود آهن ربا يعني داشتن قطب هاي مثبت و منفي اجتناب نا پذير و ضروري است. حال اگر دو سر مثبت و منفي و يا دو سر منفي دو قطعه آهن ربا را به هم نزديك كنيم همديگر را مي رانند و بدين وسيله صريحاً اظهار مي دارند كه ما به هم جنس خود نيازي نداريم، امّا اگر قطب منفي يك آهن ربا را با قطب مثبت آهن رباي ديگر نزديك كنيم همديگر را جذب مي كنند و اين بدان معني است كه به ضدّ خود نياز دارند؟
وجودات ذيحيات هم به ضدّ خود كه مردگانند نياز دارند- تغذيه موجودات جان دار اعم از گياه و حيوان و انسان از مردگان همين انواع صورت مي گيرد- كما اين كه انسان حيوانات را مي كشد، گوشت آنها را مي پزد تا حتّي سلول هاي آنها را هم بميراند غلات را آرد مي كند و با طبخ آرد و دانه ها، غلات و حبوب را مي پزد تا كاملاً بميرند، ميوه ها را كه ساده ترين ها براي تغذيه هستند پوست مي كند و خوب مي جود و مي خورد و با اسيد معده هم كاملاً سوزانيده مي شوند، تا قابل جذب سلول هاي زنده بشوند. و اگر احياناً موجودات زنده به هر نحوي وارد بدن انسان بشوند چون زنده هستند نمي توانند با سلول هاي زنده سازگاري داشته باشند، و لذا آفت سلامت شناخته مي شوند، و اختلال ايجاد مي كنند، و انسان ناچار با آنها كه نام ويروس و ميكرب و انگل و غير اين ها داده است به مبارزه بر مي خيزد، تا يا آنها را دفع كند، يا آنها انسان را از پا در آورند – تنها شيء زنده اي كه در شرايط عادي وارد سيستم حياتي تمام جانداران اعم از گياه و حيوان و انسان مي شوند و با هم سازگاري دارند آب است- آب عجيب ترين مخلوق خداوند است كه زندگي همه چيز به آن وابسته است و با حفظ كيفيّت خود در تمام اجزاء گوناگون حيات وارد مي شود، و ايجاد تغيير در ماهيت آن هم توسّط سيستم حياتي ميسر نيست و حقّاً سزاوار همين تعاريف است كه خداوند در بارة آن فرموده است: «ومن الماء كلّ شيء حيّ» زندگي همه چيز از آب تأمين مي شود، و مهم تر اين كه فرموده است: «وكان عرشه علي الماء» عرش يا بگو پايه هاي سلطنت خداوند بر آب استقرار دارد (29 هود) و اين عظيم ترين تعريفي است كه خداوند از يكي از مخلوقات خود نموده است – در هر حال همه چيز به ضد خود (به استناء آب) نياز دارد. يك ساختمان را با بهترين مصالح و در آخرين حدّ استحكام بنا كنيم- دير يا زود تخريب و فساد در آن پديدار مي شود- ديوارها ترك بر مي دارد گچ و آجرها نم مي كشند و مقدّمات پوسيدن آنها فراهم مي شود- آهن ها زنگ مي زنند، رنگها خود را مي بازند- . ...چرا؟ چون شكست و فساد را مي پذيرند- چرا مي پذيرند؟ زيرا نياز دارند و گرنه ضدّ خود را كه خرابي است مي پذيرند، نمي پذيرفتند چون دو اصل تزويج و تفقير بر آنها حاكم و مسلط است. مي پذيرند از آن جهت كه وحدت نظام بر آنها حاكم است، براي همه چيز ضدّي وضع كرده است و نيازي و مرگي و امحاء و اثباتي وتعارض و بر خورد هائي؟
همين گونه باقي اصول كه ذيل دوازده شماره آنها را ذكر كرده ايم همه مانند حلقه هاي زنجير به هم وابسته اند و انتهاي آخرين حلقه به ابتداي اوّلين آنها پيوسته است و هر حلقه در گير يكي از دندانه چرخ عظيم آفرينش است، و يك نيروي نا مرئي آنها را مي چرخاند و بر اثر اين چرخيدن و جا به جا شدن دانه هاي زنجير و دندانه هاي چرخ، ابتدا و انتها و اوّل و آخر به صورت مجهول در آمده است. به تدريج كه اين چرخ «ناپيدا مدار» مي چرخد دندانه هاي اوّل چرخ همراه با حلقه هاي زنجير به سمت آخر مي روند و آخريني ها به سمت اوائل برمي گردند «يمحوا الله مايشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب» و اين ما هستيم كه بر حسب سليقه و مقدار درك خود مي گوئيم مثلاً اصل تثبيت در درجه اوّل اهميّت است و اصل توحيد نظام در درجه ششم، امّا اگر واقع امر را بخواهيم اين است كه همه با هم وضع گرديده و در يك رديف اهميّت هستند و به معناي دقيق تر همه در عين كثرت وحدت اثر دارند چون از طرف الله وضع گرديده اند براي ادامه حضور آفرينش، كه آن هم در عين كثرت داراي وحدت است يعني هستي مطلق «وعنده و امّ الكتاب»:
ما مي توانيم با استدلال و استمداد از آيات قرآن تعاريف بيشتري به اصول سه گانه مذكور «تثبيت، تزويج، تفقير» بيافزائيم و نيز اصول ديگر را هم مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم امّا براي اجتناب از اطناب كلام فعلاً از اين امر خود داري مي كنيم . آرزومنديم توفيق آن را پيدا كنيم تا در جريان تأليف كتاب به تدريج دلائل و توضيحات بيشتري را عرضه بداريم يا احياناً به اصول ديگر نيز بپردازيم.

 هر شبنمي در اين ره صد بحر آتشين است
سر منزل فراغـت نتــــوان ز دســــت دادن
 دردا كــه ايــن معمــا شــرح و بيان ندارد
اي ساروان فرو كش كاين ره كران ندارد

(حافظ)

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه