SHAMAMEH.ORG

مفهوم هبوط از جنّت چيست؟
«فازلّهما الشّيطان عنها فاخرجهما ممّا كانا فيه و قلنا اهبطوا بعضكم لبعض عدوّ و لكم في الارض مستقر و متاع الي حين»: پس شيطان آن دو را بلغزانيد و از آنچه در آن قرار داشتند بيرونشان كرد و گفتيم (از مقام آدميّت) به زير آئيد برخي از شما بر بعض ديگر دشمن خواهيد بود ما داميكه در زمين قرار داريد و از زندگي بهره مند مي باشيد. (36 بقره).
ما از تعاريف ذيل (آيه 35) به اين نتيجه رسيديم كه منظور از جملة: «اسكن انت و زوجك الجنّة» يعني تو و همسرت در پوشش زندگي كنيد – مي باشد و بنابراين منظور از جملة صدر آيه فوق: «فازلّهما الشّيطان عنها فاخرجهما ممّا كانا فيه» اين است كه شيطان آنان را بفريفت تا لباس از تن بركندند- به تدريج به لختي گري گرايش پيدا كردند و شروع كردند به نگريستن به عورت هاي همديگر «ليريهما سوأتهما» كه باعث تحريك احساس شهوي و نا پاكدامني و نتيجتاً ناپاكي خانوده و نسل و شيوع دشمني ها و عدم امنيّت روابط زناشويي مي گردد و اين همه موجب سقوط از مقام آدميّت مي باشد و از اين وضعيّت ماداميكه انسان هائي كه به اين رفتار خلاف شرع و فطرت ادامه مي دهند روي زمين زنده و زندگي مي كنند ادامه خواهد داشت و مردم گرفتار نا امني روابط خانواده و نسل و كينه ورزي و دشمني خواهند بود.
اين آيه نيز مانند ساير آيات منحصر به آدم() نيست چون آدمي كه صفي الله شده است خودش برتر از آن است كه با همسرش يا مردم و يا حتّي با ابليس در تمام طول زندگي به دشمني و كينه توزي ادامه دهد بلكه به استناد آيه (26 اعراف) كه مي فرمايد: «يا بني ‌آدم لا يفتننّكم الشّيطان كما اخرج ابويكم من الجنّة ينزع عمهما لباسهما ليريهما سوأتهما انّه يريكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم انّا جعلنا الشّياطين اولياء للّذين لايؤمنون»: اي فرزندان آدم شيطان شما را نفريبد آن چنان كه والدين شما را با لخت كردن آنها براي اينكه عورت هاي يكديگر را بنگرند از جنّت (پوشش) بيرون كرد زيرا او و همانندان او از ديدگاهي به شما مي نگرند كه شما به آنها نمي نگيريد، ما شياطين را سرپرستان و دوستان كساني قرار داه ايم كه ايمان نمي آورند – جنبه عمومي دارد و لذا اين معني را به دست مي دهد كه انسان ها در طول تاريخ خود گاه گاهي به پيروي از شيطان روي مي آورند و به لختي گري و شهوتراني خو مي گيرند تا حدّي كه از درجه انسانيّت سقوط مي كنند و گرفتار عواقب خسران بار آن مي شوند ولي گاهي از رفتار خود پشيمان مي شوند و به صلاح خويش مي پردازند آن چنان كه در آيه (37 بقره) فرموده است: «فتلقّي آدم من ربّه كلمات فتاب عليه انّه هو التّواب الرّحيم»: پس (از گرفتار شدن آدم به عواقب سخت شهوتراني) احساس پشيماني كه خداوند در فطرت آدم تعبيه فرموده است ظاهر مي شود از ارتكاب اعمال خلاف عفت توبه مي كنند و خداوند هم توبه او را مي پذيرد زيرا او بسيار توبه پذير و مهربان است.
بايد به اين نكته كه ما در جاي ديگر اشاره كرده ايم توجّه دقيق داشت كه در آيات قرآن كريم هر جا بعد از كلمات قال و قلنا صيغه امر بيايد حكايت از تعبيه كردن خصوصيّت مورد بحث در فطرت انسان ها و موجودات ديگر دارد – چنان كه: «قلنا للملائكة اسجدوا لادم» اين معني را مي رساند كه فرشتگان را فطرتاً سجده كنان به آدم قرار داديم و نيز «قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنّة» يعني فطرت انسان را چنين آفريده ايم كه هميشه نيازمند لباس و پوشش باشد و جملة «قلنا اهبطوا منها جميعا»...
به اين معني است كه در فطرت بشر اين خصوصيّت را تعبيه نموده ايم كه اگر به لختي گري و در معرض ديد قرار دادن عورت ها خو گيرند و به بي عفتي رو كردند سرانجام آن سقوط از مقام آدميّت است.
زيرا باعث شكسته شدن حرمت حريم خانواده ها و فساد نسل و شيوع دشمني و كينه توزي مي شود.
با عنايت به اشارات مذكور مي توان گفت كه نقل داستان آدم ابوالبشر يك نمونه و اسوه و هشدار براي بشريّت است تا با رعايت آن هركدام توفيقي حاصل كردند به مقام آدميّت نائل شوند آن چنان كه فرموده است: «قلنا اهبطوا منها جميعاً فامّا يأتينّكم منّي هديً فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون – و الّذين كفروا و كذّبوا باياتنا اولئك اصحاب النّار هم فيها خالدون»: فطرت همه را اين گونه مفطور كردهايم (كه هر كس آن رويه ممنوع و زشت را پيشه كند) سقوط بنمايد – پس كساني كه راهنمائي و هدايت مرا بپذيرند و آن را پيروي كنند هيچ ترس و اندوهي به آنان نرسد – و كساني كه به آيات ما كافر شوند و تكذيب نمايند چنين كساني جاويدان از اهل آتش خواهند بود (38 و 39 بقره).
اين آيات نيز كاملاً مسلّم مي دارند كه آيات مربوط به آدم شامل تمام بشريّت است نه منحصراً مربوط به آدم و حواء عليهما السلام؟
ما قبلاً سؤال هائي مطرح كرديم و پاسخ هائي نيز به آن سؤال ها داريم و به اين نتيجه رسيديم كه حضرت آدم نيز مانند ساير انسان ها مراحلي را به خصوص در بندگي و عبادت طي كرده و شايستگي لازم را ابراز نموده تا از طرف خداوند به عنوان صفي الله برگزيده شده است و احتمالاً در چنين مرحله اي مسجود فرشتگان واقع شده است و اگر حضرت آدم و حوا را ابليس فريفته باشد قبل از رسيدن به چنين مقامي بوده است زيرا به تصريح خود آيات آنگاه كه هر انساني در رديف بندگان خالص خداوند قرار گرفت دست شيطان از تسلّط بر او كوتاه مي شود چنان كه فرموده است: «انّ عبادي ليس لك عليهم سلطان»... تو را بر بندگان خالص من تسلّطي نخواهد بود... و ما نمي توانيم بگوئيم كه حضرت آدم از بندگان خالص خداوند نبوده است. و لذا شيطان توانسته است او را بفريبد تا اغوا شود و فرمان خدا را عصيان نمايد. نكته ديگر اينكه او شاهد سجده فرشتگان بوده و كسي كه چنين سعادتي را درك كند ديگر محال مي نمايد كه اغوا و عاصي شود. باز هم او عليه السلام به وسيله تعليمات خداوند: «و علّم آدم الاسماء كلها»، به اسرار وجودي فرشتگان آگاه شده بوده است چنان كه مي فرمايد: «انبئهم باسمائهم» و چنين شخصي به طور اوّلي مي توانسته است ابليس را و فريب كارهايش را بشناسد و تحت تأثير آنها قرار نگيرد.
علاوه بر اينها دامن عصمت انبياء از چنين آلودگي ها پاك است و لذا ما يا بايد به طور كلّي آدم صفي را از اين نسبت ها مبرّا بدانيم و داستان را يك تمثيل و خطاب به بني نوع آدم بدانيم كه خود نويسنده بر همين عقيده است و يا اگر بر فرض محال شرح آدم ابوالبشر هم هست وقوع آن را به قبل از برگزيده شدن او به مقام صفوت بدانيم نه بعد از اينكه مسجود و صفي و برخوردار از نفخه روح الّهي شد؟
به نظر مي رسد كه رواج اين قبيل عقايد مبهم و ناروا در بين مسلّمانان به علّت اين است كه دست جاعلان روايات بخصوص يهودياني كه در صدر اسلام، اسلام آورده اند در موضوع دخالت داشته است و شارحان و مفسرّان قرآن نيز در ادوار بعد به آن روايات استناد نموده اند و نخواسته اند خود ابتكار را بدست بگيرند و با تدبّر در خود آيات مفاهيم آنها را دريابند و به حفظ وضع موجود و نقل بسنده كرده اند؟
از جمله روّات حديث ابو اسحيق كعب ابن ماتع يهودي معروف به كعب الاحبار است كه در ايام خلافت خليفه دوم اسلام آورد و در سال 32 هجري وارد مدينه شد و سپس به شام رفت و به مشاورت معاويه برگزيده شد.
اين شخص نه عصر حضرت رسول الله را درك كرده كه احاديثي را شخصاً از آن جناب بشنود و نه در ميان مسلمان صدر اسلام زيست كرده است تا با واسطة آنان با احاديث (دست دوم) آشنا شود و نه قلب صافي داشته است كه بذر اسلام در زمين بكر و بي علف هرز جوانه زند و رشد كند.
او مردي دانشمند بوده است ولي تعليماتي را آموخته بوده است كه توسط كهنه يهود بر اساس متون و شروح تورات رواج داشته است و چون شخصي زيرك و جاه طلب بوده خود را به مركز قدرتي كه جابگوي تمايلات او بوده است نزديك كرده و وارد آن مركز شده دانش و زيركي هاي خود را با اسلام در هم آميخته و در اختيار معاويه قرار داده است و با اين كار معاويه و امكانات او را در اختيار خود گرفته و به بهره برداري از آنها و رواج عقايد و انديشه ها و احاديث و روايات مجعول خود پرداخته است و چون پس از معاويه هم اكثراً حكام دنياي اسلام پيرو خط معاويه بوده اند معلوم است كه تعليمات كتب الّاحبارها چقدر مي تواند در شيوع عقايد مسلمانان و شروح قرآن نفوذ نمايد؟
هر چند موازي قدرت هاي حاكم بر دنياي اسلام، قدرت هاي ديني حاكم بر قلوب نيز فرمانروائي داشته اند و با تعليمات الّهي خود اجازه نداده اند كه روح اسلام مغلوب ظواهر امور و مطامع مادّيگرايان بي خبر از معنا شود ولي نفوذ گروه حكام وكار بدستان آنها را در جريان دين و تثبيت عقايد نيز نمي توان ناديده انگاشت.
علاوه بر اشخاصي مانند كعب الاحبار كه مي گويند به تنهائي چندين ده هزار حديث ساخته و رواج داده است جاعلان گمنام ديگر هم بده اند و به اضافه احاديثي را هم كه مسلمانان حقيقي سينه به سينه و زبان به زبان نقل مي كرده اند نمي توان قاطعاً دست نخورده و خالي از سهو و خطا و احياناً دخالت سليقة متّكي به دوستي و خيرخواهي دانست كه تصميم گيري و تشخيص حقّ از ناحقّ آنها به عهده » متخصّصان و علماء فنّ است و تا آنجا كه مي توان از خود آيات قرآن براي تبيين آيات استفاده كرد استناد به منابع ديگر ضرورتي نخواهد داشت.
بنابراين جواب آنهائي كه به استناد روايات مي گويند آدم و حوا اوّل كه در بهشت بودند لخت بوده اند ولي متوجّه لخت نبوده اند تا آنگاه كه از درخت ممنوعه خورده اند كه درخت معرفت نيك و بد بوده است معرفت پيدا كرده و متوجّه لختي خود شده و شروع كرده اند بدن خود را با برگ درختان بهشت بپوشانند- مي گوئيم اين برداشتي اشتباه از آيه (121 سوره طه) است كه مي فرمايد: - «فاكلا منها فبدت لهما سوأتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنّة و عصي آدم ربّه فغوي»: كه ظاهر معني اين است كه: پس از آن (درخت) خوردند و نتيجتاً عورت هايشان برايشان پديدار شد و شروع كردند از برگ هاي جنّت بر خويشتن بگذارند و آدم پروردگار خود را نافرمانبرداري كرد و گمراه شد.
چون تعاريف مربوط به شرح اين آيه را تحت تأثير شروح مربوط به آيات (5 تا 8 ) از باب سوم سفر پيدايش تورات شايع كرده بوده اند شارحان قرآن نيز همان تعاريف را پذيرفته و به ظواهر آيه بسند كرده اند در حالي كه اگر بر آيه (26 سوره اعراف) توجّه مي نمودند دريافت مي كردند كه آدم و همسرش طبق اين آيه قبلا ملبس به لباس بوده اند و ابليس با فريب خود سبب شده است تا آنها رخت از تن بدر آوردند نه اينكه آنها را با فريب خود وادار به خوردن از درخت معرفت نيك و بد كرده باشد و لذا ناگزير منظور از آيه (120 سوره طه) چيز ديگري مي باشد.
بعضي هم كه به آيه (120 سوره طه) و آيه سوره اعراف تؤاماً توجّه نموده اند گرفتار ترديد شده اند و به دست و پا افتاده تا به نحوي عقيده رايج را توجيه نمايند و لذا گفته اند لباسي كه آدم و حوا در بهشت داشته اند لباس بهشتي بوده است ولي با خوردن از ميوه درخت ممنوعه آن لباس خود به خود از تن آنان فرو ريخته و عورت هاي آنان آشكار شده است و لذا ناگزير شده اند با رگ هاي درخت هاي بهشتي عورت هاي خود را بپوشانند – حال چرا لباس بهشتي با خوردن ميوه بهشتي فرو مي ريزد ولي برگ هاي درختان بر تن مي چسبند براي ما روشن نيست.
امّا عليرغم نظرات ديگران كه باعث تثبيت يك عقيده ناروا بين مسلمانان شده است به نظر مي رسد كه مفاد فرازهاي آيات مربوط به آدم و جنّت و شجره ممنوعه و... به شرح زير مي باشد:
1 ـ «و قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنّة»:
فطرت نياز به پوشش را در وجود نوع بشر تعبيه نموديم و از طريق وحي به آدم ابوالبشر و ساير انبياء نيز ضرورت آن را تشريع نموديم.
2 ـ «و كلا منها رغداً حيث شئتما»:
و به مرد و زن فطرتاً و شرعاً تفهيم نموديم كه از مزاياي پوشش و عفاف كه روابط زوجيّت شما را پاك نگاه مي دارد فراوان و به هر نحو كه مايل بوديد بهره مند شويد
3 ـ «و لا تقربا هذه الشّجره فتكونا من الظّالمين»:
و به اين شجره ملعونه ابليس و شيطان انسي و جنّي كه از ذرّيه ابليس هستند نزديك نشويد و فريب آنها را نخوريد كه از ستمكاران خواهيد شد.
4 ـ «فازلّهما الشّيطان عنها و اخرجهما ممّا كانا فيه»:
ولي شيطان گاه گاهي كه فرصت و دسترسي پيدا مي كند آنان را مي فريبد و موجب مي شود تا به لختي گري و بي عفتي بگرايند.
5 ـ «و قلنا اهبطوا بعضكم لبعض عدوّ»:
و فطرت بشر را طوري مفطور كرده ايم كه در نتيجه بي عفتي حاصل از لختي گري، دشمن و كينه توز يكديگر مي شوند و از مقام آدميّت ساقط مي شوند.
6 ـ «و لكم في الارض مستقر و متاع الي حين»:
اين دشمني و كينه توزي ناشي از بي عفتي ماداميكه روي زمين زندگي مي كنند بين آنان حاكم خواهد بود.
7 ـ «فتلقّي آدم من ربّه كلمات فتاب عليه»:
و در فطرت بشر از طرف پروردگارش فطرتي تعبيه شده است و به وسيله انبياء بخصوص به وسيله خاتم الانبياء عليهم صلوات الله نيز به آنان تذكّر داده مي شود كه از لغزش پشيمان شوند و با صلاح خويش بپردازند.
8 ـ «انّه هو التّواب الرّحيم»:
اين راه رستگاري را كه تو به يعني پشيمان شدن از عواقب زيان بار اعمال است خداوند از اين جهت كه توبه پذير و مهربان است پيش پاي آنها قرار داد.
9 ـ «قلنا اهبطوا منها جميعاً»:
در هر حال سقوط از مقام آدميّت در نتيجه شهوتراني براي همگان يك امر فطري است.
10 ـ «فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون»:
پس هر كس فطرت پشيمان شدن از كار زشت را پيروي كرد و يا به هشدارهائي كه انبياء مي دهند توجّه و عمل كرد توبه اش پذيرفته مي شود و ديگر از اين بابت غم و اندوه و ترسي نخواهد داشت. (چون شيطان هم بر آنان تسلّطي ندارد)
11 ـ «و الّذين كفروا و كذّبوا بآياتنا اولئك اصحاب النّار هم فيها خالدون»:
و كساني كه به آيات ما كفر ورزند و آنها را دروغ پندارند چنين كساني هميشه در آتش معذّب خواهند بود.
تا اينجا مفاهيم فرازهاي آيات (33 تا 37 بقره) بيان گرديد و ذيلاً به بيان مفاهيم فرازهائي از آيات سوره طه مي پردازيم.
12 ـ «و لقد عهدنا الي آدم من قبل و لم نجد له عزما»:
(اي رسول ما) مسلّم بدان كه ما قبلاً هر فطرتي را كه ضرورت داشت در نهاد بشر تعبيه فرموده ايم ولي او را براي شكوفا كردن آن فطرت ها بي اراده يافتيم.
13 ـ «و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا»:
(و توجّه نماييد) آنگاه را كه ما به فرشتگان فرموديم به آدم سجده كنند كردند مگر ابليس كه خودداري كرد.
14 ـ «فقلنا يا آدم انّ هذا عدوٌ لك و لزوجك»:
و به آدم فطرتاً و به وسيله انبياء از طريق وحي (بر همگان) اعلام كرديم كه اين شيطان دشمن و ضدّ تو و همسرت مي باشد (وظيفه محتوم خود مي داند كه مانع رسيدن شما به مقام آدميّت بشود بر عكس فرشتگان كه شما را براي رسيدن به آن مقام ياري مي كنند).
15 ـ «فلا يخرجنّكما من الجنّة فتشقي»:
پس هشدار باشيد شيطان باعث لختي گري و شهوتراني شما نشود كه در اين صورت شقي و بدبخت مي شويد.
16 ـ «انّ لك الّا تجوع فيها و لا تعري»:
اين را بپذير كه در آن (حفظ پوشش) خصوصيّتي است كه تو از لحاظ رفع نيازهاي طبيعي و همسر خواهي قانع و اشباع مي شوي و لخت هم نمي ماني تا بر اثر طمع شهوترانان آبرويت بريزد و نَسَبَتَ فاسد و نظام خانواده است از هم بپاشد.
17 ـ «و انّك لا تظمئوا فيها و لا تظحي»:
و حفظ پوشش برايت اين اثر را دارد كه در آن نه تشنه كام مي ماني و نه آفتاب بر بدنت مي تابد (از آسيب تابش مستقيم آفتاب محفوظ مي ماني).
18 ـ «فوسوس اليه الشّيطان»:
عليرغم هدايت هاي فطري و ديني باز هم انسان تحت تأثير وسوسه هاي شيطان قرار مي گيرد.
19 ـ «قال يا آدم هل ادلّك علي شجرة الخلد و ملك لا يبلي»؟
در نتيجه وسوسه هاي شيطاني به اين باور مي رسد كه بدون لختي گري و شهوتراني ادامه زندگي ميسّر نيست و عمر بي معني و مفهوم و هيچ و پوچ است و دوام و شيريني زندگي در شهوتراني استمرار دارد.
20 ـ «فا كلا منه»:
پس گاه گاهي در هر عصر زماني لختي گري و شهوتراني را تجربه مي كنند و مزه آن را مي چشند.
21 ـ «فبدت لهما سوأتهما»:
ولي سرانجام عواقب زشتي كار و زيان هاي آن بر انسان آشكار مي شود.
22 ـ «و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنّة»:
پس از آنكه عواقب زيان بار شهوتراني برايشان آشكار شد پشيمان مي شوند و مجدداً به پوشش و پرهيز از اعمال زشت رو مي آورند.
23 ـ «و عصي آدم ربّه فغوي»:
اين افت و خيزها و زيان كاري هائي كه گردنبار آدم مي شود در حالي پيش مي آيد كه از فرمان پروردگارش سرپيچي كند.
24 ـ «ثمّ اجتبيته ربّه فتاب عليه فهدي»:
سپس از ميان اين انسان هاي پشيمان، پروردگار كسي يا كساني را كه واقعاً پشيمان شونده هستند برمي گزيند و هدايت دائمي خود را شامل آنان مي گرداند. (116 - 122 طه)
اكنون كه به اينجا رسيديد يك بار ديگر مفاهيمي را كه ما از آيات استخراج كرده و در برابر آنها نگاشته ايم جداگانه مرور فرمائيد ملاحظه خواهيد كه ظاهر آيات يك زن و مرد را براي زمان گذشته مخاطب قرار داده اند امّا باطن آيات خطاب را متوجّه تمام زنان و مردان در طي قرون و اعصار نموده اند – مخصوصاً اين مفاهيم از آية (116 سوره طه) كه در سال يازدهم بعثت در مكه و خطاب به پيغمبر عزيز ما مي باشد شروع به تجلّي مي نمايد: «و لقد عهدنا الي آدم»... و با آيه (26 سوره اعراف) كه در سال سيزدهم بعثت نازل شده است با خطاب «يا بني آدم لا يفتننّكم الشّيطان كما اخرج ابويكم من الجنّة»... عموميّت دادن آن را به بشريّت تثبيت مي فرمايد و با آيات اوائل سوره بقره كه در سال نهم هجري نازل شده است.
ضمن (آيه 36) كه م يفرمايد «قلنا اهبطوا منها جميعاً فاما يأتينّكم منّي هدي فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون»: فطرت سقوط در نتيجه شهوتراني را در وجود همگان تعبيه نموده ام ـ پس هرگاه كسي هدايت هائي را كه از طرف من نازل مي شود بپذيرد و پيروي كند از بابت اغواها و فريب كاري هاي شيطان هيچ گونه اندوه و هراسي نخواهد داشت، عموميّت و قطعيت امر و بر كنار بودن پيروان آيات آسماني را از سقوط مسجّل مي فرمايد. چنان كه فرموده است: «انّ عبادي ليس لك عليهم سلطان»: (اي ابليس) تو را بر بندگان حقيقي من تسلّطي نخواهد بود.
با اندكي دقت هم مي توان دريافت كه جنبة همگاني آيات مورد بحث آن چنان گسترده و جامع الجهات است كه نمي توانند به يك زوج نافرمان بردار ساكن بهشت منحصر باشند و لذا تصديق مي شود كه خطاب شامل بشريّت است هر چند ظاهراً آدم ابوابشر مخاطب باشد ـ درست مانند تمام آيات قرآن كه هر چند مهبط وحي حضرت رسول اكرم() مي باشد ولي براي كلّ بشريّت در تمام طول تاريخي كه روي زمين به زندگي ادامه مي دهند مي باشد.
اي كاش شما خواننده عزيز خسته نمي شديد تا تعاريف بيشتري در اين خصوص عرضه مي كرديم امّا فعلاً به همين بسنده مي كنيم به اميد اين كه خداوند ياري كند تا در مباحث آتي و به مناسبت توضيحات بيشتري ارائه كنيم. اشتباه ديگري را كه در اين خصوص گرفته اين است كه چون شارحان با ضميرهاي جمع مانند اهبطوا، عليهم و....
مواجه شده اند در حالي كه آدم و حوا دو نفر بوده اند، گفته اند كه چون ابليس هم با آنان بوده سه نفر شده اند و لذا ضمير جمع بكار برده شده است. اما همه مي دانند كه ابليس در همان زماني كه بر آدم سجده نكرده سقوط كرده بوده است و لذا منطقي نيست كه مجدّداً سقوط نمايد!

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه