SHAMAMEH.ORG

بهره وري از زمين و آسمانها
«و كايّن من آية في السّموات و في الارض يمرّون عليها و هم عنها معرضون»: و چه بسيار اشارات و نشانه هاي بينش در آسمان ها و زمين است كه بر آن ها مي گذرند در حالي كه از آنها رويگردانند (به آنها توجّه و دقت ندارند) (105 يوسف)
اين آيه حكايت از گلايه و توبيخ دارد زيرا بنابه تأكيدات قرآن در بسياري از آيات، خداوند مسلمانان را با خصوصيّات تيز بيني، انديشمندي، دانشمندي، بردباري، شجاعت، خردمندي، تدبّر، خلاّقيّت و.... دوست دارد و قرآن نيزب اصولاً براي بر انگيختن و تقويت همين ويژگي ها در نهاد بشر نازل شده است و لذا اگر ما خود را با اين خصوصيّات تقويت نكنيم نمي توانيم خود را مسلمان بناميم زيرا قرآن براي تبليغ اين خصوصيّات است و مجهّز نشدن به آن ها به منزله نگرويدن به مفاهيم و اشارات قرآن است و لذا انساني كه تيز بين، انديشمند، دانشمند، بردبار و.... نباشد چگونه به خود اجازه مي دهد كه خود را مسلمان مؤمن بداند.
بعضي تصوّر مي كنند كه آيت بودن اشيائي كه در زمين و آسمان است فقط در اين است كه اشاره داشته باشند دنيا فاني است و آخرت باقي و پايدار است ـ يا حدّاكثر به بيند كه چون آن اشاء وجود دارند پس آفريننده اي هست!
بلي اين اشارات را دارند ولي اينها همه اشاراتي نيست كه دارند.
ما با اشيائي كه برخورد مي كنيم بايد بينديشيم براي چه و چگونه آفريده شده اند و چه بهره اي مي توان از آن ها گرفت و اگر بهره مي گيريم چگونه مي توان آن بهره گيري را افزايش داد و يا چگونه به نوعي ديگر و براي مصارفي بهتر، از آن ها استفاده كرد.
توجه كردن به آيات براي بهره گيري است، هم بهره گيري مادّي و هم بهره گيري معنوي، چنان كه فرموده است: «هو الّذي خلق لكم ما في الارض جميعا ثمّ استوي الي السّماء فسويهنّ سبع سم‍وات و هو بكلّ شيء عليم»: خداوند كسي است كه هر چه را در زمين است براي شما آفريد سپس به آسمان پرداختن را (؟) و آنها را هفت آسمان مقرّر و متعادل فرموده و او به تمام چيزها دانا است (29 بقره).
جملة صدر آيه صراحت كامل دارد كه هر چه در زمين آفريده است و همه هم آيت هستند براي انسان آفريده شده است يعني مالكيّت و حقّ بهره برداري از آن ها را كاملاً در اختيار انسان ها قرار داده است مگر اينكه خود آن ها نخواهند يا نتوانند از آن ها بهره بگيرند!
چنان كه آيات قرآن هم براي فهم انسان و هدايت او براي بهره گيري از امكاناتي نازل شده است كه در زمين به منظور اصلاح امور زندگي و تجهيز انسان براي كسب سعادت و رستگاري اخروي خلق شده اند.
جملة بعدي از (آيه 29 بقره) هم به آن معني كه بعضي تصوّر كرده اند نيست.
آن ها مي گويند كه خداوند پس از آفرينش آن چه روي زمين است بكار آفرينش آسمان ها پرداخت و آنها را هفت آسمان قرار داد ـ در حالي كه جمله بعد تابع جمله صدر آيه است.
يعني آن گونه كه هر چه را در زمين است براي شما قرار داد، پرداختن به بالا را (آسمان را) هم براي شما قرار داد ـ يعني بهره گيري از آسمان را هم براي شما و در اختيار شما گذاشته است ـ مشروط بر اين كه بتوانيد با به بكارگيري استعدادهاي فطري خود از آن ها استفاده كنيد، چنانكه فرموده است: «يا معشر الجنّ و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السّموات و الارض فانفذوا لا تنفذون الّا بسلطان»! اي گروه جنّ و انس اگر مي توانيد در كرانه هاي آسمان ها و زمين نفوذ كنيد بكنيد، امّا نمي توانيد نفوذ كنيد مگر با سلطه (نيروي انساني، علمي و فني) (33 رحمن) ـ نفوذ را كه مسلّماً براي هدف و نتيجه گيري و بهره برداري است منوط و مشروط به توانائي و استطاعت فرموده است (اين آيه را هم ديگران جوري ترجمه و تفسير كرده اند كه با مفهوم آن كاملاً بيگانه است!) اشخاصي كه آياتي را كه مانند (29 سوره بقره) درمورد خلقت آسمان ا و زمين نازل شده اند اين گونه ترجمه مي كنند كه اوّل خداوند زمين را آفريده و سپس به خلقت آسمان ها پرداخته است و سپس بر عرش مستولي شد ندانسته ستم بزرگي در حقّقرآن و دين و اسلام و مسلمانان روا داشته اند.
عيناً همان روشي را دنبال كرده اند كه گرد آورندگان تورات دنبال كرده اند!
آن ها هر چه به زبان و قلم نياورده اند، تصوّر كرده اند كه خداوند نمي توانسته است در عين حال تمام عالم هستي را يك جا ايجاد كند لذا نياز به تقسيم كار داشته است.
آنها توجّه نكرده اند كه خداوند فرموده است: «انما قولنا لشيء اذا اردناه ان نقول له كن فيكون»: سخن ما (نحوه كار ما) هرگاه اراده انجام كار و يا آفرينش چيزي كنيم اين است كه فقط بگوئيم: باش، پس مي شود ـ يعني هستي آن بدون درنگ و نياز به صرف وقت يا چيزهاي ديگر محقّق مي شود.
پس توجّه مي فرمائيد كه لزومي نداشته است كه خداوند اوّل زمين را بيافريند و بعد از آن آسمان را يا آسمان ها را كه مطالق آيه دخان و آيات ديگر همه را با هم آفريده است. در اين خصوص به توضيحات ما ذيل عنوان «آفرينش و اسرار آن» مراجعه نمائيد.
نكتة ديگري كه مورد توجّه قرار نگرفته اين است كه كلمه سماء به معني بالا و مطلق است كه شامل تمام اشيائي مي شود كه در بالاي چيزي قرار گيرد: مانند آسمان زمين كه شامل هوا و ابر و باد و جو و فضا و ستارگان و سيارات و. ثوابت همه با هم مي شود.
در اين مورد خاص جرم كثيف زمين كه زير پاي ما قرار مي گيرد «پائين» يا ارض ناميده شده است و حجم رقيق آن را كه در آن تقريباً شناوريم با هر چه در آن و بالاي آن قرار گرفته است «سما» ناميده شده است؟
بنابراين، تصوّر نشود كه سماء منحصر به آن «ظاهراً» صفحه لا جوردي است كه ستارگان بر آن ميخكوب (؟) شده اند!
اكنون اگر در نظر بگيريم كه سماء در مقابل ارض و به معني بالا در برابر زير است تصديق مي كنيم ممكن نيست زير چيزي ساخته شود بدون اينكه رويه يا زَبَري داشته باشد مانند اينكه زير يك صفحه كاغذي ساخته شود بدون اينكه رو داشته باشد و يا قسمت داخلي يك جسم كروي ساخته شود بدون اينكه سطح بيروني داشته باشد؟
زمين يكي از اجزاء داخلي آسمان است تا خود يك چيز وجود نداشته باشد به هيچ وجه نمي توان داخلي براي آن تصوّر كرد.
پس جمله، «ثم استوي الي السّماء» به اين معني نيست كه گفته اند: سپس بر آسمان مستولي شد، يا سپس به خلقت آسمان پرداخت، و روشنفكرترهائي هم گفته اند و سپس به آسمان پرداخت ـ و احتياطاً ذكري از كلمة خلقت هم به ميان نياورده اند!
آن چه ما مي گوئيم اين است: سپس به آسمان پرداختن را ـ يعني زمين را و تمام اشيائي را كه روي زمين است براي بشر خلق كرد و در اختيار آنها قرار داد و بهره گيري از آسمان ها را هم در اختيار بشر قرار داد تا هرگاه بتواند از نعمات آن برخوردار شود.
البته پاره اي از نعمات آسماني طبق نظام آفرينش به صورت طبيعي پيوسته در دسترس و در اختيار بشر است، مانند هوائي كه از آن تنفس مي كنيم، جريان هوائي كه حرارت زمين را جابجا و متعادل مي كند و ابرها را به اكناف جهان مي راند و ابرهائي كه بر ما مي بارند و سرمايه چشمه سارها و رودها و منابع آب هاي تحت الارضي هستند ـ نور خورشيد كه روشني و انرژي مورد نياز ما را تأمين مي كند و موجب رشد و نمو گياهان و حيوانات مي شود ـ و اينها همه «مجموعاً» يكي از مصاديق جملة «ثم استوي الي السّماء» هستند كه به ما رسانيده مي شود.
در موارد مذكور آسمان فعّال است و ما منفعل، بخواهيم و يا نخواهيم چنين است كه هست ـ فطرتاً تشنه مي شويم و آبي هم در دسترس ما هست و ناچار براي رفع تشنگي مي نوشيم ـ گرسنه مي شويم و به ناچار از ميوه ها و غذاهائي كه بر اثر همكاري هاي ابر و باد و ماه و خورشيد و.... با زمين به وجود آمده است مي خوريم، يعني تا اين حدّ مساوي با حيوانات هستيم كه آن ها هم از همين آ ب ها مي آشامند و از همين ثمرات گياهاني كه از تلفيق نيروهاي فعّال زمين و آسمان به وجود آمده است مي خورند.
در اين درجه ما هم يك حيوان دو پا هستيم.
امّا آيه مورد بحث متبوع است بر آيه بعد كه مي فرمايد: «اذ قال ربّك للِملائكة انّي جاعل في الارض خليفه»: (اي بشر، اي انسان، اي آدمي كه قرآن مي خواني يا درباره مفاهيم قرآن مي نويسي يا مي گوئي ـ اگر خواستي درباره آيه 29 سخن بگوئي يا تدبّر كني مطابق (آيه 30)آنگاه را در نظر بگير كه) پروردگارت به فرشتگان فرمود من در كار خلق خليفه بر روي زمين هستم؟
(آيه 29)به ما مي فهماند كه در اين مباحث حرف خليفة الّهي است ـ حرف حيوان نيست كه در حدّ خوردن و آشاميدن باشد.
حرف پروردگاري و حرف خلق و ابداع و حرف خليفة الّهي است كه مي شود حرف خلاّقيّت و تسلّط ـ مي شود حرف فعّاليّت و نه منفعل بودن ـ مي شود حرف نفوذ و سلطه نه منفذ و مسلّط؟
معني جمله مي شود: خداوند تمام چيزهائي را كه بر روي زمين است براي شما آفريده است تا از آنها (نهايت بهره را بگيريد و به آسمان پرداختن را هم براي شما ممكن ساخت تا پس از بهره گيري از زمين به آسمان هم بپردازيد و عوامل و امكانات آن را هم در اختيار بگيريد؟ «فسويهن سبع سّموات»، و آن ها را (بالا سريها را) هم هفت آسمان قرار داد ـ يعني هفت آسمان مشابه آسمان دنيا به تدريج يكي پس از ديگري تحت تسلّط انسان هاي فعّال و مستطيع (33 رحمن) قرار مي گيرد.
«و هو بكلّ شيءٍ عليم»: او به همه چيز دانا است. و در اين خصوص روي سخن به انسان است. چون فرموده است «خلق لكم» معلوم است كه جملة «و هو بكلّ شيء عليم»، اين است كه: «ما به عاقبت كار شما كه خود آن را نظام بخشيده ايم آگاهيم» و مي دانيم كه سرانجام در هفت آسمان نفوذ خواهيد كرد و استعداد خليفة الّهي را بروز خواهيد داد: «ان استطعتم ان تنفذوا في اقطار السّموات و الارض فانفذوا»؟
ما در بحث مربوط به خليفة الّهي ذيل عنوان «خلافت خاصّ و خلافت عام» توضيحاتي داده ايم كه خلاصه آن عبارت است از: ـ
1 ـ خلافت منحصر به آدم ابوالبشر نيست و ساير پيامبران و اولياء و صلحا و شهداء نيز خلفاء خداوند روي زمين هستند ولي در درجات مختلف: «و لكلّ درجات ممّا عملوا و ما ربّك بغافل عمّا تعملون»: و براي هر كسي از نتيجة كارهائي كه مي كند (نزد خداوند) درجاتي است و پروردگارت از اعمال شما به هيچ وجه غافل و بي خبر نيست (132 انعام)
اين نوع خلافت كه شامل نخبگان و برگزيدگان از بني آدم مي شود هر چند تعدّد دارد ولي خلافت خاصّ محسوب مي شود زيرا اكثريّت قريب به اتفاق انسان ها از نيل به درجات بالاي آن محروم هستند.
2 ـ خلافت عام ـ و آن مقام را كلّ بشريّت في المجموع احراز مي نمايد، بدين معني كه هر كس به ميزان استعداد و توانائي هائي كه دارد با علم و تخصّص خود يك جزء از كارهاي مربوط به اجتماع را به عهده مي گيرد و در رفع نيازمندي ها و مبادلات تجارب و علم و تخصص و خلاّقيتها شريك مي شود و به آن مرحله اي مي رسد كه ما شاهد آن هستيم و مي بينيم كه في المجموع كارهائي در حدّ اعجاز انجام مي دهد.
اعماق زمين و درياها را كاوش مي كند و اقسام تغييرات را در كيفيّت و كارائي اشياء به وجود مي آورد انواع علوم را توسعه مي دهد و به همه جاي زمين چنگ مي اندازد و تسلّط خود را نفوذ مي دهد و همزمان آهنگ آسمان ها مي كند و به نظاره و تحقيق و پژوهش در دورترين كهكشان ها و سحابي ها مي پردازد و مقدّمات سفر و نفوذ در آن ها را تدارك مي بيند! كسي تصوّر نكند كه ما به غرب و آن چه در آن مي گذرد نظر داريم كه چنين نيست: ما به بشريّت و شركتي كه همه آن افراد در پيشرفت دارند معتقديم. به نظر ما آن كودك گرسنه بيافزائي هم كه از بيغذائي جان مي دهد در اين پيشرفت ها سهيم است تا چه رسد به نژادها و ملّت هائي كه در قرون و اعصار گذشته و حال ذره ذره علم و تجربه و تخصّص اندوخته و نسل به نسل به ميراث سپرده اند و قدم به قدم بشر را به پيش رانده اند و خشت روي خشت و سنگ روي سنگ،تمدّن را بنا نهاده اند تا امروز را كه مي تواند برجهاي آسمان خراش با گنجايش ده ها هزار نفر به انضمام تمام ما يحتاج بسازند ـ شاخص نموده اند!
بديهي است كه اگر اسكيموها طرز ساختن كومه هاي يخي را ابداع نمي كردند تا مكتشفان بدانند و بتوانند خود را از سرماهاي بسيار سخت قطب ها در پناه آن ها حفظ كنند و آن ها را به طرز استفاده از سورتمه و سگ وراه هاي كوهستاني و مسير عبور از روي درياهاي يخ زده آشنا و در حمل بار و بنه مكتشفان را ياري نمي كردند پاي كسي به اين زودي ها به قطب ها نمي رسيد. و اگر شرپاهاي دامنه هاي هيماليا نبودند به اين زودي ها كوهنوردان قله را فتح نمي كردند و...
هر عصر و زماني جائي مركز و قرارگاه علم و تخصّص و صنعت است ـ روزي ايران روزي روم، روزي بابل، روزي مصر و... به طور كلّي شرق و امروز هم غرب است. همان گونه كه در قديم هيچ مركزي تنها نبوده است امروز هم غرب تنها نيست، چون فعلاً مركز است طبيعتاً جاذبه دارد و دانشمندان و متخصّصان را به سوي خود جذب مي نمايد و هرگاه تحقيق شود و آمار ملّيت هاي مختلف را به دست آورند مسلّم مي شود كه رشد و ترقّي علوم و فنون در آن منطقه وابستگي بين المللي دارد و غرب تنها نيست و لذا از اين بابت نه غرب بر خود بنازد نه شرق خود را ببازد!
پايه هاي سكوهاي موشكهاي فضاپيماي امروز همان خشت و گل هاي اجاق مطبخ دوده گرفته رازي است كه در جستجوي كيميا اسيدها و الكلّ را كشف كرد و پايه هاي تخت هاي بيمارستان هائي كه اعمال جراحي عجيب قلب و عروق روي آنها انجام مي شود بر روي پاهاي الاغ تشنه اي استوار است كه بو علي سيناي جوان پاهاي از جا در رفته بيمار خود را روي آن بست تا با سيراب كردن آن پاهاي در رفته را بجاي خود برگرداند و اين را هم بدانيم كه علم و فنّاز آن جهت رشد و نمو دارند كه زنده اند ـ و زنده اند چون حركت دارند و چون حركت دارند نمي توانند هميشه در يك منطقه مشخّص ثابت باشند.
ديروز قرارگاه مصر بوده است و به طور كلّي شرق و امروز غرب و فردا جاي ديگر.
(و به بحث ما در خصوص حركت و اثر آن ذيل عنوان «تفاوت روح و نفس» مراجعه فرمائيد).
پس ما اين توضيح را نداده ايم تا غير مستقيم غرب را تعريف كينم ـ اين را بيان كرديم تا مفهوم جملة «ثم استوي الي السّماء» را روشن كنيم و توجّه مسلمانان را به قصور خود در تدبّر پيرامون اشارات آيات و انحراف مسير از صراط مستقيم متذكّر شده باشيم بلكه تغيير رويه دهند و جايگاه واقعي خود را در پيروي از مفاهيم آيات احراز نمايند.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه