تحزّب در ايران اسلامي
نظام جمهوري اسلامي ايران يک دست آورد انقلاب همگاني و به تمام معني مردمياست و لذا مديون هيچ گروه و حزبي نيست. خاصه اينکه قبل از انقلاب, چيزي که بتوان بر آن حزب نهاد نداشت, و انقلاب ناشي از يک حرکت عمومي به رهبري حضرت امام خميني قدّس سرّه در جهت بازجويي هويت اسلامي مردم مسلمان ايران بود. بنابراين هيچ کس و هيچ گروه و يا حزبي حق مطالبة سهمي از دست آوردهاي انقلابي را ندارد. مگر عامّه مردم, که بگويند ما اسلامي را ميخواهيم که براي آن انقلاب کرديم و بهاي سنگيني پرداختيم. بنابراين کارگزاران و اولياي امورِ جمهوري اسلامي ايران يک حدّ و حدود مشخّص قانوني در اختيار دارند که حقاً نبايد از آن محدوده خارج شوند و آن هم حدود شريعت نظام مقدّس اسلام است, و لذا کسي حقّ ندارد با اين استدلال که چون در نظامات ديگر کشورها تحزّب وجود دارد ما هم ميخواهيم نظام کشور اسلامي ايران را به سوي حزبي شدن گرايش دهيم, امّا حق دارد بگويد من يا ما درصدد انجام فعاليتها با ايجاد تشکلهائي هستيم با اهداف بهبود وضع اجتماع مسلمانان ايران و تقويت عزّت اسلام عزيز در ميان جوامع جهاني. و براي اينکه اولياي امور بتوانند از تقويت عزّت اسلام عزيز در ميان جوامع جهاني. و براي اينکه اولياي امور بتوانند از جزئيات اهداف متقاضي آگاهي يابند و تصميم گيري کنند, اساس نامه يا مرامنامه و يا هر گونه طرح و نقشه ديگري را که تدوين شده است در اختيار مراجع تصميم گيرنده بگذارد يا بگذارند. و چون نظام جمهوري اسلامي ايران يک نظام و پديدهاي نوين است که از هيچ نظام ديگري الگو نميگيرد و پيروي نميکنند, هر گونه فعاليت و حزب و تشکّل ديگري هم که در بطن اين نظام پديد ميآيد لزوماً بايد اهداف و برنامههائي داشته باشند ابتکاري و غير وابسته به تشکّلها و احزاب شناخته و نشده در نظامات ديگر جهاني, که در نهايت باعث تکامل و رفاه و رقاء مسلمانان و گسترش و عزت اسلام بشود. اين هم نه براي تقاضا کننده و نه براي تصميم گيرنده يک امر مجهول و مشکل نيست, زيرا خوشبختانه دين اسلام يک اساسنامه مدوّن و مضبوطي دارد که خداوند آن را تدوين و نأسيس کرده و به وسيله پيامبر عزيز خود به عنوان يک ميراث عظيم گرانبها و جاويدان در اختيار مسلمانان قرار داده است که نام مقدّس آن قرآن است و متقاضي و تصميم گيرندگان روي تقاضا ميتوانند در امور مربوطِ خود و ديگران از آن رهنمود بگيرند, و در قرآن مجيد هم که يک معجزه الهي است از هيچ موضوعي که مورد نياز بندگان خداوند واقع ميشود فروگذار نشده است, و من جمله براي حزب و تحزّب هم رهنمودهاي لازم را ارائه فرموده است. ما براي اينکه بتوانيم از نظر قرآن کريم که کلام مسلّم خداوند است نسبت به حزب و تحزّب آگاه شويم ذيلاً آيات مربوطه را به نظر ميرسانيم و براي سهولت امر ترجمه ميکنيم و توضيحات مختصري در حدّ بضاعت اندک خود بر آنها ميافزائيم: 1- (32سوره روم, آيات 31 – 32) «وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ - مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» از گروه مشرکان نشويد, از آن جمله کساني که در نظام ديني خود تفرقه ايجاد کردند و گروه گروه شدند و هر حزب و گروهي از آنچه (در نتيجه پاره پاره کردن دين خود) به دست آوردند شادمان شدند. ازاين بيان معلوم ميشود که تحزّب در دين شيوه کار مشرکان است و مورد پسند و رضايت خداوند نيست زيرا موجب ايجاد تفرقه در نظام ديني ميشود و حزب گرايان را نظر و هدف اين است که سهمي از مزاياي نظام را به چنگ آورند و براي آنان مهّم نيست که در دين تفرقه ايجاد بشود يا نشود. مختصر اينکه تحزّب در دين امري است شرک آلود و مغاير يک نظام توحيدي: 2- (سوره غافر, آيه 5 ) «َکذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ» جز کافران کسي در پيرامون آيات خداوند مجادله نميکند, پس هشدار که تغيير حالات آنها در شهرها تو را فريب ندهد! قبل از اينها قوم نوح و احزابي که پس از آنها پيدا شدند آيات خداوند را دروغ شمردند و هر اُمتي قصد کردند تا پيغمبر خود را بگيرند (و از تبليغ رسالت باز دارند) و به بحث و مجادله برخاستند تا با آن حقيقت (دين) را ناچيز جلوه دهند, پس ما آنها را سخت گرفتيم, فلذا (بنگر که) پاداش من به آنها چگونه بوده است. مفاهيم اين آيه (و آيه ماقبل که معني آن را خلاصتاً و قبلاً در بين الهلالين نگاشتيم) اصالت حقيقت را در تبليغات پيامبران ثابت مينمايد و مباحثات و مجادلات حزب گرايان را فريب و مردود و در ضدّيت با اديان ميشمارد, و در نهايت هشدار ميدهد که تحزّبي که بر عليه حق باشد محکوم به شکست است و حزب گرايانِ فريبکار سخت شکست ميخورند و به کيفر فريب کاري خود ميرسند. 3- (سوره مجادله, آيه 19) «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ» شيطان بر (آنها که بر قومي متمايل شده بودند که مورد غضب خداوند بودند) استيلا و تسلّط يافت و باعث شد تا خدا را فراموش کنند, اين چنين کساني که (به غير مسلمانان متمايل ميشوند) حزب شيطان هستند, هشدار باشيد که همين حزب شيطان است که زيان کارانند. از اين آيه و آيات قبل و بعد آن معلوم ميشود که خداوند منافقان را به نام احزاب منحرف و الحادي مينامد و آنها را حزب شيطان ميشمارد و بدين گونه به مسلمانان هشدار و آگاهي ميدهد که از افتادن در دام شيطان که مقدّمهي آن تمايل به نظامات الحادي و خداستيزي است بپرهيزند زيرا به خسارت و زيان کاري ميانجامد, و هر چه را ميخواهند در دين خود بجويند که مخزن رفع نيازمنديها ميباشد. 4- (سوره رعد, آيه 36 ) «وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَ إِلَيْهِ مَآبِ» کساني که (به سيله تو اي پيغمبر عزيز) به آنها کتاب داديم از آنچه به تو نازل ميشود شادمان ميشويد, در حالي که از احزاب کساني هستند که بعضي آيات را (که براي خو در آنها نفعي نميبينند) نميپذيرند (و ناخشنود ميشوند) به آنها بگو من فرمان يافته ام که خداوند را بپرستم و براي او شريک قائل نشوم, به سوي او دعوت ميکنم و به نزد او بازگشت من است. مؤمنان چون خداوند را آگاه مطلق و مسلّط کامل بر همه چيز ميدانند, يقيين دارند که هر چه نازل ميکند حقّ و صلاح مطلق است, و لذا از نزول هر گونه آيهاي کاملاً خشنود ميشوند. اما بعضي از حزب گرايان به علّت اينکه ايمانشان کامل نيست, بعضي از آيات آسماني و حدود و شرايع ديني را مغاير مقتضيّات زمان و وقايع ميپندارند و هر چند به زبان نميآورند امّا خود را داناتر از خداوند ميشمارند, و لذا خداند به پيغمبر خود فرموده است به اين قبيل اشخاص بگو من فرمان يافته ام که دين اسلام را بر اساس خواست خداوند بنياد نهم نظر هيچ کس ديگري را در تشريع دين اسلام دخالت نميدهيم و شما را هم دعوت ميکنم که چنين باشيد و کسي را صالحتر از خداوند براي برقراري يک نظام سعادت آفرين نپنداريد – من يقيناً به سوي او باز ميگردم و مسئول کردار خود هستم و شما هم بر ميگرديد و مسئول خواهيد بود! 5- (سوره مؤمنون, آيه 53-52) «وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ - فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» و آگاه باشيد که اين امّت شما يک امت واحده است (نظام اسلامي شما يک نظام توحيدي است) و من پروردگار شما هستم پس مرا براي خود نگاه داريد - پس امر خود را (نظام ديني خود را) پاره پاره کردند و تقسيم نمودند و هر حزبي از مقدار سهمي که به چنگ آوردند شادمان شدند - پس چنين کساني را (که از ارزش وحدت آگاه نيستند) رها کن تا در گرداب ناداني خود دست و پا نزنند تا زماني که مرگشان فرا رسد. اين آيه صريحتر به حفظ وحدت و هشدار از تفرقه و حزب گرائي تأکيد فرموده است و مصلحت مسلمانان را در باقيماندن و وفادار بودن به نظام توحيدي دين اسلام اعلام نموده است – اشارات ديگر آيه عبرت است از اينکه حزب گرايان درصدد به دست آوردن بهره فوري دنيوي از منافع نظام هستند, و با به دست آوردن آن شادمان ميشوند و ديگر باکي و غمي ندارند که در نتيجهي اعمال آنها نظام و شيرازه توحيدبي آن پاره پاره بشود يا نشود و يا اينکه با به چنگ آوردن يک نفع فوري و کوتاه مدّت يک منافع مهّم و دراز مدّت را از دست ميدهند يا نميدهند – آنها از نوک بيني خود چشم بر نميدارند و به حقايق ديگر توجّهي ندارند! همين که حرکت آبي در گردابي آنها را بچرخاند بر ايشان کافي است, حال سرانجام در اعماق گرداب فرو خواهند رفت يا نه برايشانانديشهاي بر نميانگيزاند! آنها از دين حزب ميخواهند, با حفظ وحدت و پي آمدهاي آن کاري ندارند! 6- (14سوره ص, آيه 14-13) «وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ - إِنْ كُلٌّ إِلاَّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ» و ثمود و قوم لوط و اصحابي ايکه (قوم شعيب که در مدَين ميزيستهاند) نمونههايي از احزاب هستند – و هيچ يک از آنها نبود مگر اينکه پيغمبران را دروغگو و يا پيغمبري را دروغ و نادرست مي-دانستند. پس پي آمد دروغ شمردن پيغمبري و پيغمبران راگردنبار آنها کردم. در اين آيه نيز تحزّب را مغاير امر رسالت شمرده است و مفهوم اين است که جائي که امر رسالت محقّق شود تحزّب ضرورتي ندارد, چون در هر حال عقيده به تحزب به اين معني است که آنچه را حزب گرايان در جستجوي آن هستند از شرايع ديني به دست آمدني نيست, و به مفهوم ديگر معتقدند که دين آن چنان کامل و شامل نيست که جوابگوي خواستههاي بشر باشد؟! و لذا بايد آنها را به طريق ديگر تحصيل کرد! 7- (سوره مريم, آيه 37) «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ» احزاب فيما بين خود اختلاف کردند, پس واي بر کساني که ( به دين و کتاب خدا) کفر ورزيدند از حضور در روزي بسيار بزرگ (که رستاخيز و حسابرسي در آن صورت ميگيرد). در اين آيه آگاهي ميدهد که تحزّب و همبستگي زايد بر وحدت ديني, نه فقط انسانها را به هدف نميرساند, بلکه خود موجب يک سلسله اختلافات درون حزبي و بين احزاب خواهد شد: « فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ » زيرا هر کس عضويت حزبي را بپذيرد معلوم است که يک مقدار توقّعات مخصوص به خود از حزب دارد که انها را در بيرون از حزب دست نيافتني ديده است, و لذا در حزب بي صبرانه در جهت رسيدن به انها به تلاش ميافتد و اين کار با منافع ديگران برخورد ميکند و کشمکش به صورت آشکارا و نهاني آغاز ميشود, و همين گونه است ايجاد برخوردها بين احزاب گوناگون که هر يک تلاش ميکنند سهم بيشتري از نظام تحصيل نمايند, و به عبارتي بيشتر و زودتر به (مشروطهي خود) برسند, و لذا اختلافات و کارشکنيها بين احزاب نيز آغاز ميشود و گسترش پيدا ميکنيد, آن چنان که در همه جا ديده شده است و هم اکنون هم کم و بيش شاهد نمونههائي هستيم. در اين آيه نيز حزب گرائي هم رديف کفر شناخته شده و توّجه همگان را به روز عظيم حسابرسي جلب نموده شايد کساني که دين خدا را براي نظام امور خود ناقص ميپندارند به تجديد نظر در عقيده خود بپردازند. 8- (سوره فاطر, آيه 6-5) «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ - إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِير» آهاي مردم, مسلّم بدانيد که وعده خداوند (که در قرآن کريم به شما داده شده است) حقّ مطلق است, پس مبادا که امور زندگي دنيوي شما را بفريبد و يا (شيطان) فريب کار شما را نسبت به خدا مغرور کند – زيرا شيطان براي شما دشمن بزرگي است, پس شما هم او را دشمن بداريد زيرا شيطان حزب خود را (کساني را که پيروي او را بپذيرند) فرا ميخواند تا از مصاحبان آتش دوزخ بشوند. وعدههائي را که خداوند به بندگان خود داه است در سرتاسر قرآن کريم توضيح داده است و ما در اين مختصر نميتوانيم به بيان آنها بپردازيم, و خلاصتاً اين است که سعادت در استجابت امر پروردگار و گرايش به آئين اسلام و عمل به مفاهيم آيات قرآن و سنّت رسول الله (ص) است و پاداشي عظيم در دنيا و نيز جهان ديگر عايد گروندگان خواهد شد و سرپيچي از خواست و فرمان خداوند و سنّت پيغمبر عزيز پي آمدي دهشت انگيز و دردناک خواهد داشت, و اين تذکار در آيه به معني اين است که جستجوي سعادت و عزّت در نظامها و تشکّلات غير ديني فريب خوردگي است که سقوط و پي آمدي دردناک خواهد داشت. از دقّت بيشتر در مفاهيم موارد هشت گانه مذکور اين نتيجه به دست ميآيد که خداوند نخواسته است که تحزّب را ممنوع مؤکّد نمايد, بلکه خواسته است حزب گرايان را بشناساند و عواقب زيان بار تحزّب را که تفرّق و اختلاف است بيان نمايد و حقّ اختيار بندگان خود را از اين بابت سلب ننمايد وگرنه صريحاً آن را نهي ميفرمود. در مورد اوّل هم که جمله با حرف نهي (لا) شروع شده است هر چند در حقيقت امر اين جمله سر آغاز آيه بعدي است که مربوط به وقوع تفرقه در نظام دين بر اثر حزب گرائي است, جمله را جزو آيه پيشين قرار داده است تا نهي شامل تحزّب نشود, بلکه شامل اعمال شرک آلود گردد, هر چند در موارد ديگر, تحزّب را هم امري شرک آلود بر شمرده است زيرا مخالف وحدت ميباشد. يک موضوع بسيار ظريف ديگر اين است که خداوندي که خود همه چيز را, من جمله انسانها را, با تمام خصوصيّات آنها آفريده و خودموآنست و گروه گرائي را در فطرت آنها تعبييه نموده است, به خوبي ميداند که در هر حال و عليرغم هدايتهاي آسماني خصوصيتهاي فطري گاهي از کنترل و اختيار اشخاص خارج ميشود و بروز و ظهور ميکند که از ان جمله است ميل گروه گرائي که به آن عنوان تحزّب داده ميشود, و تمايل به جلب منافع شخصي که در گروه گرائي هم نفوذ مينمايد. براي اينکه بندگان خود را از اين بابت نيز محروم ننمايد يک نوع تحزّب خاصّ بر آنان پيشنهاد فرموده است: 9- (سوره مجادله, آيه 22) «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» هيچ گروهي را پيدا نميکني که به خداوند و روز آخر ايمان داشته باشند و (در عين حال) دوست بدارند کسي را که خدا و پيغمبرش را دوست نميدارد (با خدا و پيغمبرش مخالفت کنند) هر چند آن مخالفان پدرانشان باشند يا فرزندانشان يا برادرانشان يا خويشامندانشان, چنين کساني هستند که (خداوند) ايمان را در دلهايشان ثبت کرده است و با روحي از سوي خود تأييدشان کرده است و آنان را وارد ميکند در بهشتهائي که در ساحت آنها نهرها جاري است که در آنها پيوسته سکونت خواهند کرد, خداوند از آنان خشنود است و آنان نيز از خداوند خشنود هستند, چنين کساني حزب يا سپاه خداوندند, آگاه باشيد که (همين حزب خداوند) هستند که رستگارانند اين آيه بيان ميدارد که هر که واقعاً به خداوند و روز واپسين ايمان ااشته باشد, با کسي که با خداوند و دين او که اسلام است مخالفتي داشته باشد دوستي برقرار نميکند و رفتار او را الگو و نمونه قرار نميدهد. و چون سياق, سياق حزب گرائي است مفهوم اين است که اگر در نظام غير مسلمانان تحزّب متداول و معمول است مؤمنان تمايلي به نوع نظام آنها نشان نميدهند, و از مؤمنان هر کس به اين مرحله از خويشتن داري و ابراز شخصيت ايماني برسد, معلوم است که ايمان تا ژرفاي جانش نفوذ کرده است. چنين کسي از سوي خداوند به تأييد روحي خاصّي مؤيد ميگردد. بنحوي که به هيچ وجه تحت تأثير جريانات به ظاهر روشن فکر مآبانه, مانند همرنگي با نظامات غير ديني قرار نميگيرند و بهشت و رضوان خداوند شامل آنان ميشود. اين گونه اشخاص عضو حزب خداوند ميشوند و مسلّم است که هر که به عضويت حزب خداوند در آيد رستگار به تمام معني کامل خواهد بود. با توجّه به اين آيه, بعضي استنباط کردهاند که خداوند حکم به تشکيل سپاه يا حزب الله صادر فرموده است و وعده رستگاري به آنان داده است, ولي با عنايت به آياتي که گذشت و نيز با عنايت به کلّ مفاهيم قرآن کريم, به خصوص آياتي که به توحيد و اخوّت و همبستگي اسلامي تأکيد دارند, بايد توجّه داشت که هر چه موجب ايجاد تفرقه در دين بشود مقبول نخواهد بود, لذا اساس کار بر مبناي يک نظام فراگير ملّي و حتّي فراگير فرامليتي است, مگر اينکه حزب بتواند جوري عمل کند که موجب پديدار شدن اختلاف و برخورد درون ديني نشود, و وحدت ديني متلاشي نشود. با اين بيان انجام تکليف براي اولياء امور سياسي نظام, به خصوص وزارت کشور کمي مشکلتر ميشود زيرا, از يک طرف مواجه است با فشارهاي بين المللي براي گسترش آزادي – از سوي ديگر مواجه است با تقاضاي روبه افزوني حزب گرايان, و از طرفي مواجه ميشود با محدوديتهاي که براي حفظ وحدت درون نظام ديني به وجود ميآيد. ولي در هر حال به نظر ميرسد که صلاح در اين است که مشکلات را بايد تحمّل نمود و جانب دين را از دست نداد, آن چنان که براي ايجاد و ابقاء اصلِ نظام اسلامي نيز فشارهاي بسياري تحميل گرديد و ادامه هم دارد امّا بر اثر پايداري,فشارها اکثراً دفع شد و انشاءالله در آينده نيز دفع خواهد شد و جهان مادي گرا ناگزير خواهد شد نظام جمهوري اسلامي را به عنوان يک واقعيت بر حقّ تحمّل نمايد. در هر حال هدف نظام جمهوري اسلامي ايران برقرار کردن يک فرهنگ اسلامي ناب است, به نوعي که بتوان به تدريج آن را به عنوان يک نمونه و الگو به جهانيان عرضه نمود, و رسيدن به اين هدف با عقب نشينيهايي هر چند مختصر و تدريجي ميسّر نخواهد شد. ما براي ايجاد نظام از کسي غير از خداوند شنوائي نداشته ايم که در داخل نظام بخواهيم از ديگران الگو بگيريم. کساني که حاضر نيستند نظام اسلامي ما را بپذيرند منطقاً هم نبايد انتظار داشته باشند تا ما نظام سياسي آنها را مانند حزب گرائي و غير آن بپذيريم. نيز بايد به تدريج برادران ديني را ارشاد کرد تا به جاي تبعيت از شيوههاي سياسي ديگران به کشف و به کارگيري سياستهاي بي پايان ديني از قرآن کريم همّت گمارند, تا خود براي ديگران اسوه و نمونه بشوند. مسلّم اين است که مجاهدت در دين اسلام بر تقليد از نظامات سياسي ديگران برتري و شرف دارد, و کسي که در اين راه همّت گمارد مسلماً از طرف خداوند مورد تأييد و هدايت قرار خواهد گرفت: «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» و آن کساني که در راه ما بکوشند مسلّم بدانند که ما راههاي خود را به آنان مينمايانيم زيرا خداوند هميشه با نيکوکاران است (سوره عنکبوت, آيه 69). نگارنده نظر ندارد که در برابر تحزبب در نظام اسلامي ايران بايد مقاومت شود, بلکه نظر اين است که اولاً بايد هدف نهائي از تشکيل حزب در نظام ديني ايران عزّت مسلمانان و تقويت و گسترش اسلام باشد, ثانياً در امور سياسي دين نبايد از سياست ديگران الگو گرفت زيرا سياست اسلامي آن سياستي است که ناظر و اشراف بر هر دو جنبه مادّيات و معنويّات جامعه اسلامي توأماً داشته باشد. ثالثاً سزاوارنيست که مسلمانان که معتقد هستند اسلام قادر به پاسخ گوئي به تمام خواستههاي جوامع بشري است, خود را تا حدّ مقلّد سياست ديگران شدن تنزّل مقام دهند. رابعاً ما بايد بالاخره روزي از قيد يک ملّت مصرفي بودن خود را آزاد کنيم و موّلد و خلّاق در تمام شئون بشويم وگرنه به کسب عزّت شايسته يک ملّت اسلامي نائل نخواهيم شد. چون بر اساس استنباط از آيات مذکور, خداوند تحزّب را موجب تفرقه معرفي فرموده است, اگر ضرورت هم ايجاب کند که ما براي گردآوري نيروهاي هم فکر براي رسيدن به مقاصدي متعالي, تشکّلاتي به وجود آوريم, براي تعظيم و بزرگداشت کلام خداوند بايد از به کار بردن نام (حزب) خودداري کنيم و نامهاي ديگري را براي تشکيلات سياسي خود برگزينيم, چون در هر حال وقتي خداوند گردهمائي و ايجاد تشکيلات را براي بندگان خود ممنوع نفرموده است و به خصوص با عنايت به آيات بسيار, حق آزادي عقيده و بيان و ولايت امري متقابل را در نظام امر به معروف و نهي از منکر براي همگان مسجّل فرموده است, کسي نبايد اين گونه حقوق بندگان خداوند را سلب نمايد, و بنابراين بايد شرايطي فراهم آيد که افراد مسلمان به رشد و بلوغ سياسي کامل برسند و با رغبت تمام در سرنوشت خود مشارکت داشته باشند. شايد کساني ايراد کننده که آنچه را خداوند حزب ناميده و ناپسند دانسته است به معناي احزاب سياسي عصر ما نبوده است بلکه نظر به منافقاني داشته است که در امر نظام اسلامي کارشکني ميکردهاند. در اين خصوص بايد گفت که اگر خداوند ذکري با نامي يا داستاني از پيشينيان در کلام الله بيان ميکند براي رهنمود به آيندگان است زيرا گذشتگاني که در گذشتند چه ضرورتي دارد که ياد و سرگذشت آنها زنده بماند و قسمتهائي از ظرفيت قرآن را اشغال نمايد؟ درست است که در روزگار کهن نظامات زندگي در اجتماعات مسجّل و مضبوط و مکتوب نميشد ولي اساسِ همين نظاماتي بودند که امروز آراسته و پيراسته شده و خود نمائي دارند. مثلاً هر چند گردهمائيها و هم قسم شدنهاي قريش براي مخالفت با گسترش و بقاي اسلام, نام حزب نداشت چه تفاوتي دارد با مثلاً هم جهت و هميار شدن هم فکراني براي براندازي يک حکومت يا مبارزه با حزبي ديگر به منظور گرفتن سهمي بيشتر از منافع و امکانات يک اجتماع, زير لواي حزبي در عصر کنوني؟ مسلّم اين است که خداوند به هنگام نزول آيات ميدانسته که روزگار ما چه مقتضيّاتي خواهد داشت, زيرا او خود اين امور را تقدير فرموده است, کما اين که هم اکنون هم کاملاً آگاه است که در روزگاران آينده چه وقايعي بروز خواهد کرد . لذا رهنمودهاي مربوط به حوادث آينده را براي نسلهاي آتي در همين قرآني که هم اکنون در دست ما ميباشد بيان فرموده است که مفاد آنها در زمان خود آشکار خواهد شد. خلاصهي مطلب اينکه در نظام جمهوري اسلامي ايران به منظور رعايت حقوق مسلمانان, تشکّل مجاز به نظر ميرسد امّ براي حفظ حرمت کلام خداوند بهتر است از رسميت دادن به نام تحزّب خودداري شود. در اينجا به منظور يادآوري مطالب مقال بي فايده نخواهد بود که يک جمع بندي مختصر از مطالب عرضه بداريم: 1- تفاوت فرهنگ سياسي, اسلامي با فرهنگهاي نظامهاي ديگر اين است که سياستهاي آنان بر خطوط يک بُعدي ماديگري استوار است و فاقد روح معنويت است و لذا محکوم به مرگ زود رس است, امّا سياستهاي ديني بر اصل بسيار بعدي است و روح معنويت و ديانت در آنها حلول دارد و لذا پا برجا و جاويدان هستند. 2- در سياستهاي مادّي انسان به عنوان يک ابزار و وسيله ارزيابي ميشود امّا در سياست و فرهنگ دين انسان يک موجود شريفي است که ارزش يک فرد آن برابر است با ارزش و شرافت کلّ انسانها – يعني حقيقتاً قابل ارزيابي نيست. 3- فرهنگ شايسته سياست نظام جمهوري اسلامي ايران همين است که اساساً بنياد نهاده شده ولي بايد تفصيلاً با تحقيقات و تدبّرات و کوشش هاي تخصصّي گروهي از کلام الله مجيد و سنّت نبوي استخراج و طبقه بندي آکادميک شود و به جهانيان عرضه گردد و به نوعي تنظيم گردد که بتواند به عنوان درسي اساسي وارد برنامههاي درسي دبيرستانها و دانشگاهها بشود. 4- تشکّلهاي سياسي متعهّد گردند که هدف نهائي, حقيقي خود را تأمين رفاه و سعادت مسلمانان و اعزاز و اعتلاي اسلام قرار دهند و از هر گونه نفع طلبي و ايجاد برخوردها و اختلافات بين گروهها بپرهيزند و فقط به پيشبرد اهداف خود بپردازند نه تضعيف ديگران. 5- مردم در ابراز عقيده و بيان آزاد باشند امّا فعاليتهاي سياسي, الحادي, خداستيزي در نظام جمهوري اسلامي ايران ممنوع باشد, زيرا از کسي که تابع يک دين آسماني و نظام اسلامي است شايسته نيست که به فعاليتهاي الحادي بپردازد. 6- به اقليتهاي اديان آسماني اجازه داده شود که در محدوده مقررات ديني خود بتوانند فعاليتهاي سياسي و تشکّل داشته باشند. 7- اين شعار را همهي تشکّلها رعايت کنند: (براي تضعيف مخالفان به تقويت خود بپردازند نه در گير شدن با آنها)
|