پیشنهادها و توصيههاي کاربردي
آنچه مسلّم است اگر علّت شناخته و دفع گردد آثار آن آسان ميشود. به نظر نگارنده نظام سنتي قديم تعليم و تربيت يک نظام تعليم و تربيتي «نيم تنه» و نيز نيمه جان و لذا ناکارآ بود که نه با اسلام راستين هماهنگ و متناسب بود و نه با نظام مدنيّت و مادي گراي دست آورد انسانها همسازي و همنوائي داشت و بدين علّت جاي خود را به نظام تعليماتي برخاسته از تمدّن واگذاشت و از صحنه خارج شد. ما در صفحه 3 معيارهاي لازم را که خداوند کريم براي ارزشيابي يک نظام پايدار اسلام معرفي فرموده است بعضاً ارائه کرديم و با يک مرور مجدد تصديق خواهد شد که نه نظام تعليماتي سنتي با آن هماهنگي داشت (و لذا از صحنه خارج شد) و نه نظام جايگزين هماهنگي دارد و لذا کار ساز نميباشد- يک نظام پايدار ديني آن است که بر اساس فطرت الهي و به خصوص فطرت مردم تنظيم شده باشد و فطرت مردم هم در اصل از دو بخش جسم و روان يا مادّيات و معنويّات تشکيل شده است و نظام تعليماتي ديني هم آن است که اين هر دو بخش از فطرت را شامل و ناظر و هادي باشد و نيز از مقايسهي نظامات ديگر با معيارهائي که ارايه گرديد مسلّم ميگردد که نظامات سنّتي و متداول امروزي هم نتوانستهاند عزّت و اقتدار لازم و مورد خواست خداوند را براي جوامع اسلامي فراهم آوردند پس نظامات تعليماتي جوامعي که اسلامي ناميده ميشوند در واقع امر اسلامي راستين نيستند و لذا پايدار نميباشند و علّت هم اين است که ما از اسلام برداشت صحيح نداشته ايم. بنابراين جهان اسلام بايد در اسلام شناسي خود تجديد نظر کند. ما اگر بخواهيم يک تعريف مختصر از يک نظام ديني مطابق با فطرت بيان کنيم اين است که: «يک نظام ديني معتدل و نتيجتاً پايدار آن است که در آن مادّيات و معنويّات همتراز و به يک اندازه ارجمند شناخته شوند». در چنين صورتي تعاليم امور معيشتي مردم و تدابير مربوط به آنها هماهنگ با تعاليم و تدابير امور معنوي جزو فرهنگ ديني در تمام شئون اجتماعي رسوخ داده ميشود و براي احراز يک پايگاه مرکزي و محوري و کسب عزّت و اقتدار در سطح جهاتي توأماً و يکسان به کار گرفته ميشود تا هم به نيازهاي مربوط به مادّيات و هم به نيازهاي مربوط به معنويّات پاسخگو باشد و هر طرح و برنامهاي که از اين حقيقت دور باشد نتيجه بخش نخواهد بود. دستيابي به يک چنين هدف متعالي در دراز مدّت و با انجام اقدامات فرهنگي مستدام عملي ميشود امّا چون در هر حال مسئله جوانان در حال حاضر به عنوان يک مسئله حاد روز مطرح است بايد به موازات طرح يک برنامهي فرهنگي بلند مدت به طرح و اجراي برنامههاي کوتاه مدّت به شرح زير اقدام کرد: 1- در درجه اول هدف اين باشد که در يک نظام اسلامي همه چيز بايد صفحه و رنگ اسلامي داشته باشد و اولين رهنمود سياسي اجتماعي اسلامي اين است:«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً» به ريسمان (محکم) خداوند چنگ بزنيد «همه با هم» و متفرق و پراکنده نشويد و نعمت خداوند را که بر شما ارزاني داشته است پيوسته بياد داشته باشيد (که عبارت است از) ايجاد الفت در دلهاي شما نسبت به همديگر آنگاه که دشمنان همديگر بوديد (نتيجتاً با هدايتهاي الهي) برادران همديگر شديد. (سوره آل عمران, آيه103). با اين بيان تفرقه و پراکندگي در دين اسلام, حتّي بين ناخويشاوندان نيز ممنوع است, چه رسد به خويشاوندان در جه اوّل از قبيل والدين و فرزندان- بنابراين دولت اسلامي که وارث مشکلي است که از رژيم سابق به ارث برده است خود را نبايد وصي و ولي آن رژيم بداند و خطّ انحرافي آن را دنبال کند چه رسد به اينکه بر عرض و طول آن بيفزايد! 2- دولت اسلامي که به ناروا اغلب اموري را که مردم بايد انجام دهند «غصب» نموده و درگير آن است و آنچنان در عمليات اجرائي خود را فرو برده است که وقت کافي براي تدابير و سياستگزاريهاي بالا سري و متناسب با ولايت امري خود را ندارد و تلاش ميکند تا به تدريج بخشي از امور اجرايي را به خود مردم اگذارد, چرا ميخواهد خودرا جانشين سرپرستان خانوادهها هم بکند و امور جوانان را هم بعهده بگيرد؟ از کجا بر دولت اسلامي معلوم شده است که علاوه بر تمام اموري که بر عهده گرفته است يک معلم و مربي خوب هم براي حدود چهل ميليون جمعيّت که روز به روز هم افزايش مييابد هست؟ خاصه اين که اقدام به چنين عملي باعث توسعه شکاف و خلاف خواست و فرمان خداوند مبني بر حفظ وحدت و اجتناب از تفرقه است. دولت يقين بداند که اگر مسئله جوانان را خارج از مسائل عمومي جامعه مورد بررسي قرار دهد فردا مسئله زنان حادتر خواهد شد و به چيزي کمتر از وزارت رضايت نخواهد داد و به دنبال آنان سالمندان و کهنسالان واي بسا که اطفال هم چنين شوند. 3- مشکل امروز جوانان نداشتن منبع درآمد و محروم ماندن از تشکيل به موقع خانواده و به دست آوردن آرامش در کنار آن و نداشتن فرصت تکميل و به کارگيري استعدادهاي خود به نفع خود و ديگران ميباشد و نه ايجاد سازمان يا وزارتخانه و امثال اينها- اگر دولت ميتواند به نوعي مشکلات مذکور را حل کند اقدام کند که حلّ مشکلات در کنار خانوادهها و با کمک آنان باشد نه دور از خانوادهها و توسط دولت به تنهايي, و اگر نتواند در سازمان و وزارتخانه هم نميتواند. 4- اين تنها جوانان نيستند که از فقر اقتصادي و نداشتن امکانات مربوط به ازدواج و تشکيل خانواده و... رنج ميبرند, بسياري از ميانسالان هم به همان عللي که جوانان گرفتار محروميت شدهاند فرصت به کارگيري استعدادها, برخورداري از آرامش خانوادگي, امکان رفع نيازمنديهاي فرزندان خود را از دست دادهاند و دادگاهها مملّو است از متقاضيان طلاق و نزاعهاي اقتصادي و... که منشأ عمدهي آنها نبودن امنيت شغلي و فقر اقتصادي و رفاه اجتماعي و عقب ماندگي از قافلهي مدنيّت است - پس چرا فقط مشکلات جوانان مهمّ شمرده ميشود و چرا نبايد مشکلات جوانان در ظرف اجتماع تجزيه و تحليل شود؟ 5- هم اکنون در خانوادههاي متوسّط به علّت عدم توازن بين دخل و خرج ناشي از توّرم چندين ساله زنان و مردان ميانسال هم غالباً هر دو بايد به کار, آن هم غالباً چند شغله بپردازند و کودکان خود را به مهدها و کودکستانها و بزرگتران آنها را به مدارس بسپارند و شب هنگام هر دو طرف با تنهاي کوفته و اعصابي فرسوده بدون توانايي برقراري رابطه عاطفي به خانه برگردند و غذاهايي ناکافي و غير مطمئن مصرف کنند و تجديد توانايي کنند و روز بعد و روزهاي بعد به تکرار همين برنامه فرسايشي بپردازند, بي اينکه فرصت پرداختن به مسايل تربيتي داشته باشند و ميدانيم که نه در مدارس برنامه و زمينهي تربيتي مناسب هست و نه در محدوده شهرها با آن همه ترافيک سنگين و آلودگي هوا و سر و صداهاي نا هنجار و ازدحام جمعيّتي که در شرايط موجود تاب تحمل همديگر را ندارند. با اين بيان يکي از راههايي که به حلّ مشکل جوانان کمک ميکند يا لا اقّل از حادتر شدن آن جلوگيري ميکند متناسب کردن درآمد ميانسالان با هزينههاي متعارف زندگي است تا بتوانند با حذف شغلهاي زائد و در رفاه بيشتر در کنار فرزندان به ترتيب و جذب آنان در کنار خود و درون خانوادها بپردازند. 6- قرآن کريم اساسنامه نظام ديني ما ميباشد و حکومت اسلامي به عنوان خليفه خداوند در روي زمين (انّي جاعلٌ في الارض خليفه) بايد همان گونه با مردم عمل کند که خداوند الگو داده است. اينکه خداوند داستان لقمان با فرزند را يا داستان يعقوب با يوسف را بيان فرموده است و خود مستقيم خطاب به نوجوانان و جوانان نصيحتّي نکرده است اين معني را افاده مينمايد که تربيت فرزندان در درجه اول بر عهده والدين است نه بر عهده اولياي امور نظام, بنابراين دولت نبايد در امور تربيتي جوانان خود را جانشين والدين بنمايد- والدين است نه بر عهده اولياي امور نظام, بنابراين دولت نبايد در امور تربيتي جوانان خود را جانشين والدين بنمايد-دولت بايد امکانات لازم را فراهم نمايد تا خود پدران اين مهمّ را به عهده بگيرند. فقط دولت اسلامي ميتواند پس از اينکه جوانان تحت هدايت والدين در اجتماع به بلوغ و رشد کامل رسيدند دولت هم در تکميل هدايت آنان دخالتي بنمايد- چنانکه در داستان اصحاب کهف بيان فرموده است:«إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً» آنان دخالتي بنمايد- آنان جواناني بودند که (در ظرف اجتماع) به پروردگار خودايمان آوردند و ما هم هدايت آنان را افزايش داديم. نقل اين داستان بدين معني است که خلفاي خداوند روي زمين قبل از اينکه جوانان به بلوغ و رشد لازم برسند نبايد در تربيت و هدايت آنان دخالت کنند- چون تربيت و هدايت فرزندان حقّ والدين آنان است. 7- آيات قرآن کرم که داراي نظم سجع و قافيه و آهنگهاي معجزه آسا هستند ترانهها و غزليات و داستانهايي هستند که مملو از پند اندرز و حکم و امثال و عرفان ميباشند که «خداوند آنها را سروده است». پس چه دليلي دارد که ادبيات پند اندرز و حِکَمياز فرهنگ يک نظام اسلامي حذف باشد در حاليکه تدريس و تعليم جرياني به نام ادبيات آزاد در نظام آموزشي اسلامي تدريس و غالباً با مساعدتهاي «يارانه اي» چاپ و منتشر گردد که از صدها جملهي بي معني آن يک مفهوم عايد نميشود – مگر در قرآن کريم که سروده خداوند است و بايد حدّاقل توسط دولت اسلامي پيروي شود يک جمله بي معني يافت ميشود که دولت اسلامي معلّم و مشوّق ادبيات آزاد (!) شده است. حذف اين گونه ادبيات از نظام آموزشي و جايگزيني آنها با ادبيات منسوخ شده تربيتي, عرفاني توصيه ميگردد, ادب و عرفان و اخلاق رشد کند و فرهنگ توسعه يابد و آزرم و رعايت حرمت بزرگتران در نهاد جوانان رسوخ کند. 8- از نظر اسلام حفظ احترام و اطاعت و احسان به والدين همرديف پرستش پروردگار است و فرزندان ممنوع هستند از اينکه حتّي يک«اف» هم به والدين فرتوت خود بگويند و يا آنان را از نزد خود برانند بلکه بايد پيوسته در برابر آنان خاضع و مهربان و خيرخواه باشند:«وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً امّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِيماً- وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً»: پروردگارت فرمان رانده است بر اينکه جز او کسي را نپرستيد و به والدين با نيکويي رفتار کنيد. اگر يکي يا هر دو والدين نزد شما به کهولت برسند به آنان «اف» نگوييد آنان را از خود نرانيد و با آنان به گفتار نيکو سخن بگوييد- براي آنان به تواضع و خضوع بال رحمت فرو نهيد و از خداوند بخواهيد و بگوييد پروردگار را آنچنان که پدر و مادر مرا در کودکي با مهرباني پروردند آنان را مورد رحمت خود قرار بده. (سوره اسراء, آيات24- 22) با اين بيان دولت اسلامي در اجراي فرمان خداوند و ولايت امري مسلمانان مکلّف به فراهم آوردن زمينهي مناسب براي اجراي اين قبيل فرمانهاي خداوند است نه کمک به توسعه و تثبيت شکاف بين نسلهاي قديم و جديد با ايجاد تشکيلاتي مانند مرکز ملّي جوانان يا طرح تشکيل وزارت خانه خاصّ براي آنان! تأکيد ميکنيم که ما مخالفتي با رسيدگي به مشکلات جوانان نداريم امّا معتقديم که بايد رفع اشکال آنان در ظرف اجتماع صورت بگيرد و آن هم در حالي ممکن و ميسّر خواهد شد که نظام حکومتي امکانات لازم را فراهم نمايد تا مردم اعمّ از جوان و غير جوان بتوانند توانمنديها و استعدادهاي خود را به کار گيرند و از اين منبع لايزال بهره مند شوند و به اصلاح امور خود بپردازند. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَمِيعاً بَصِيراً» (سوره اسراء, آيه4) تکليف حکومت رسانيدن حق به حقداران و برقراري عدالت همگاني مطابق رهنمودهاي پروردگار است و بايد بداند که خداوند شنوايي است بينا (هيچ چيز از آگاهي او برکنار نيست).
مقاله زير در نقد مطالبي که در يک جلسه بحث علميمطرح و در مجله کيان شماره 49 با عنوان «اجتهاد در مقابل نصّ» منتشر شد نوشته شد که با توجّه به اشاره به بعضي نکاتي که در محتوا دارد در اين کتاب درج ميگردد.
|