SHAMAMEH.ORG

بخش دوم تعريف دين
همان گونه که آقاي ... به خوبي دريافته‌اند امّا بحث را افشا نکرده‌اند دين که پذيرش کامل آن ايمان است يک نظام کامل شامل بر امور کليه مردم «ناس» است و تعريف آن را خداوند دقيقاً در آيه (سوره روم, آيه30) بيان فرموده است پس همت استوار بدار براي (اشاعه پايداري) دين راستيني که بر اساس فطرت الهي باشد که خداوند مردم را هم بر اساس همان فطرت آفريده است تغيري در آفرينش خداوند (نظام وناموس فطرت) مجاز نيست, دين پايدار چنين است(که هماهنگ با ناموس فطرت - به خصوص مطابق با مقتضيّات فطري مردم باشد) وليکن بيشترين مردم از اين (اصل مهم) آگاه نيستند.
شناخت طبعيت و فطرت و نواميس آن و به کارگيري علوم تجربي و علوم انساني در امور دين به منزله استخوان بندي دين است:« ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ » و چون «ناس» هم در تمام جهان با عقايد و آراء و استعداد و تواناييهاي متفاوت پراکنده‌اند بايد در يک نظام ديني مقتضيّات طبابع و نواميس و نيازهاي آنان متناسب با شرايط و امکانات زمان و حتّي پيش رو‌تر از زمان مراعات گردد:«لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها».
بنابراين دين اسلام نه يک دين مخصوص به معجزه است نه يک دين متناسب با اميال و ايده ئولوژي خوّاص و فرزانگان بلکه يک نظام ناظر و شاهد و شامل بر کليه طبقات: ناس مي‌باشد.
نواميس فطرت هم همين گونه است. در فطرت خلوص مساوي است با رکود- و تکامل با ترکيب و تزويج آغاز مي‌شود. (نگارنده «12 اصل از اصول آفرينش» را از آيات قرآن کريم اقتباس و در کتابي به همين نام تأليف و به حقيقت جويان تقديم کرده و معتقد است که تا کسي اين اصول را مورد توجه قرار ندهد نمي‌تواند به درستي اشارات قرآن کريم و بعضي اسرار را دريابد).
از يک خاک کاملاً پاک گياهي نمي‌رويد و ثمري به دست نمي‌آيد, بايد کود و آلاينده‌هاي ديگر با آن اضافه شود تا مفيد گردد. آب مقطّر و استرليزه (!) شده براي آشاميدن مناسب نيست, تا فلزات و شبه فلزات و به طور خلاصه عناصر بسيط با هم ترکيب نشوند نه وارد زنجيره حيات مي‌شوند تا در مسير کمال قرار گيرند, و نه دارويي يا مواد شيميايي ديگري از آنها به دست مي‌آيد و...
دين هم همين گونه است. يعني دقيقاً مطابق فطرت تأسيس شده است. به آيه 112 از سوره انعام توّجه فرماييد: و بدين گونه ما براي يا در برابر هر پيغمبري دشمني از شياطين انسي و جنّي قرار داديم که بعضي بر بعضي ديگر سخنان به ظاهر آراسته فريب کارانه الهام مي‌کنند و اگر پروردگارت مي‌خواست چنين نمي‌کردند (يعني خواست پروردگار اين است که در برابر پيامبران شياطين حضور داشته باشند) پس آنها را با آن چه بر هم مي‌بافند به حال خود رها کن- و در آيه بعد مي‌فرمايد (اين که شياطين را در برابر پيامبران قرار داديم) براي اين است تا دلهاي کساني که ايمان به آخرت ندارند به سوي آنها متمايل شود و هر چه را مي‌پسندند از آنها کسب کنند. و در موارد ديگر خداوند در آيات بسيار به گونه‌اي زمينه را مساعد مي‌فرمايد که حضور کفر در برابر ايمان يک موضوع کاملاً عادّي و طبيعي تلقي گردد- مانند اينکه فرموده است: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً...» يعني خداوند نمي‌خواهد که دين حاکم مطلق باشد و مقتضيّات نظام آفرينش ايجاب مي‌کند که کفر و دين هم مانند ساير نواميس فطرت پيوسته با هم در برخورد و تعارض باشند تا حرکت و فعاليت به سوي کمال استمرار داشته باشد.
بنابراين هم اختلاف درون ديني و هم اختلاف برون ديني, يعني تعارض افکار و سليقه‌ها و استعدادها و توانائيها در درون دين که موجب پديد آمدن مکاتب و مذاهب است يک امر طبيعي فطري است و هم برخورد دين با کفر که باعث حرکت و تلاش براي طي مدارج کمال است يک نظام موضوعه‌ي الهي مي‌باشد.
درست است که کساني که مي‌دانند با کساني که نمي‌دانند برابر نيستند امّا بايد توجه داشت که چه کساني دانش دانشمندان را از قوّه به فعل در مي‌آورند و هنر و فن و صنعت را و به طور خلاصه مدنيّت مترقي را به منصّه ظهور مي‌رسانند؟: «ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ» (سوره ملک, آيه3). هر کس توانائييهاي مخصوص به خودرا دارد و ضرورت وجودش در نظام آفرينش به همان مقداري است که مثلاً نخبگان ضرورت دارند. و با توجه به همين گونه دقايق است که در نکوهش کساني که خود را نخبه مي‌پنداشته و مايل بوده‌اند يک دين «استرليزه» و مطابق با طرح و تمايل آنها تأسيس شود فرموده است: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ...»
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه