خود شناسی
گر آدمی به کار بگیرد توان حویش با دانش وهنر زگهر های شبچراغ سازد زمین به عرصه چوگان خویش گوی بر گردن فلک بنهد طوق بندگی روز و شب و فضاو زمین- چار آخشیج داد کویر را بستاند زا ابر و بحر رین بیشتر بسی است توانهای آدمی ناظم ! هر آنچه بر قلم آورد یاوه نیست از گفته خدا همه را کرده اقتباس فرموده او که آدمی است آفریده ای او گفته است :شمس و قمر برده ی تو اند تا در جهان به کار خدایی کند قیام آدم توان خود چو شناسد به روز گار |
آرد ستور کاهکشان زیر ران خویش شبها پر از ستا ره کند آسمان خویش درواز سپهر کند گویدان حویش بر گونه ی زمانه نشاند نشان خویش چون موم نرم جا کندش شمعدان خویش سازد به زور و سیطره همداستان خویش تا هر که سهم خویش بداند ازآن خویش من نا توان که شرح دهم در بیان خویش وین مختصر که گفت ، نگفت از زبان خویش در پارسی- به شیوه ی طیع روان خویش کورا نموده است عیان در نهان خویش هفت آسمان و جنبره گرده سان خویش رنگ خدا اگر یزند بر روان خویش طرحی نوین بریزد و سازد جهان خویش |
|