منشاء آفرينش روح و زمان و چگونگي آن
گفتيم که مطابق اصل تزويج هر چه شيء است و مخلوق, در عين اينکه واحد به نظر ميرسد از دو چيز تشکيل ميشود و روحي که با جسم تلفيق ميشود نيز يک «شيء» است, و لذا در سيطره نظام و نواميس آفرينش ناگزير بايد از دو بخش تشکيل شود. و بيان داشتيم که يک بخش از روح منشاء زميني طبيعي دارد که جان ميباشد و بخش ديگر منشاء آسماني و غير طبيعي دارد که روح است اينک ذيلاً به بيان دلايل بيشتر در اين خصوص ميپردازيم: 1- نطفه که يک چيز است, مطابق اصل تزويج بايد از دو بخش تشکيل شود و همين گونه هم هست زيرا تشکيل نطفه از ترکيب دو تخم مذکّر و مؤنث شکل ميگيرد- که خود اين تخمکها نيز هر يک بنوبه خود بايد از دو بخش تشکيل شده باشند هر چند بسيار کوچک ميباشند. 2- همين نطفه نيز که پس از تشکيل يک شيء به حساب ميآيد که جسمياست مريي بايد طبق اصل مذکور شامل دو بخش متضّاد باشد و لذا چون نطفه (هر چند کوچک است) يک جسم مريي است, ناگزير يک شيء نامريي در تشکيل آن حضور دارد که جان ابتدايي موجود جاندار است که همراه ترکيب تخمکهاي مذکر و مؤنث از روح آن دو تخمک به وجود ميآيد يعني همزمان با تشکيل نطفه يک نوع جان يا حيات که حد اقل دو مرحلهي ما قبل را طي کرده است نيز متناسب با جسم نطفه خلق و با آن تلفيق ميگردد و همگام با رشد و تکامل و طي مراحل نطفه جان آن نيز متکامل ميشود. 3- علاوه بر اينکه دلايل نگارنده در اين خصوص متکّي بر اصل تزويج ميباشد دليل مهم ديگر اين است که هم در تشکيل تخمکها و هم در تشکيل نطفه و تمام مراحل تکاملي آنها«آب» حضور دارد و حضور آب دليل حضور حيات است و به شرحي که قبلاً بيان داشتيم حيات اثر وجود روح و جان است. 4- اينکه ميگوئيم چون آب حضور دارد پس حيات حضور دارد آيه (سوره انبياء, آيه30)«وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» و چنين مقرر فرموديم که از آب هر چيزي زنده باشد و چون تخمکها و پس از آنها نطفه از مراحل اوليه پيدايش جانداران هستند و آب که قسمت عمدهي وجود آنها را تشکيل ميدهد براي حيات بخشيدن است بنابراين حيات که همان اثر وجودي جان و روح است با تخمکها و نطفه همراه و تلفيق است و چون نطفه مراحل تکميلي و مستمري را طي ميکند تا موجود زنده کامل و متولد شود حيات او هم همراه جسم پيوسته رو به تکامل ميرود. 5- چون آب داراي جسم است پس حيات اوّليه که در جريان تکامل هم هست منشاء مادّي و طبيعي دارد و پيوسته رو به کمال ميرد تا بالغ و آماده و پذيراي روحي بشود که منشاء مادّي و طبيعي دارد و پيوسته رو به کمال ميرود تا بالغ و آماده و پذيراي روحي بشود که منشاء ماوراي طبيعي دارد و در مراحل بعدي در آن دميده ميشود. 6- نبايد از روي شگفت زدگي گفت: مگر ميشود از مادّه حيات بوجود آيد؟ در اين مورد بايد تّوجه داشت که: الف- به شرحي که فوقاً نيز بيان داشتيم جايي که خداوند ميفرمايد: جريان نظام آفرينش را چنين تنظيم نموده ايم تا حيات همه چيز از آب به وجود آيد و «حيات» يک موجود غير مادّي است که از ماده به وجود ميآيد هيچ شکي نيست که به خواست خداوند از مادّه جان به جود ميآيد. ب- نيز يکي از اصول آفرينش که آن هم از قرآن اقتباس شده است «اصل تبديل» است. مطابق اين اصل که نردبام تکامل است, اشياء و موجودات به تدريج در حال تبديل و تحول هستند چنانکه خداوند آسمانها و زمين را ابتداء از دو يا موادي گازي شکل به وجود آورده است:«ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ» و نهايتاً هم آنها را به چيزي ديگر جز انچه اکنون هستند تبديل ميفرمايد:«يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ» و چون زمين و آسمانها به چيزهاي ديگر تبديل شوند مسلّم است که اجزاء آنها نيز تبديل به چيزهاي ديگر ميشود- يعني قابليت تبديل و تبدّل را دارند. ج- خداوند فرموده است و ما نيز براي العين ميبينيم که عناصر تغيير ماهيت پيدا ميکنند, سنگها به خاک و خاکها در معيت آب به گياه و حيوان تبديل ميشوند و گياهان و حيوانات نيز پس از طي يک دوره زندگي به خاک تبديل ميشوند و يا جذب بدن حيوانات و انسانها ميشوند و خاکها نيز تحت فشار و شرايط ديگر به سنگ مبدّل ميشوند. د- در آزمايشگاهها نيز انسانها عناصر را مبدّل مينمايند و از خواص بي شمار آنها بهره مند ميشوند. ه- خورشيد که جسم است تحت شرايطي مشتعل است و به تدريج اجزاء آن به نور و حرارت که جسم نيستند تبديل ميشود و بخشي از همان نور و حرارت که به زمين ميرسد در شکل دادن گياهان و حيوانات شرکت ميکند, يعني دوباره نور و حرارت به جسم تبديل ميشود, و همين گونه است چوب و مواد سوختني ديگر که چون آنها را بسوزانيم بخشي از آنها به نور و حرارت تبديل ميشود. و- وقتي پيچيدهاي از سيمهاي مسي را تحت شرايطي در يک حوزه مغناطيسي (آهنربايي) بچرخانيم الکترونهاي آن در يک مداربه حرکت در ميآيند و در محل مناسبي نور و حرارت ايجاد ميکنند و اگر بر عکس اين عمل کنيم حرکت و نيرو به وجود ميآيد که هم نور و حرارت غير مادّي ميباشد و هم حرکت و نيرو غير مادّي هستند و هزاران تغيير و تبديلهاي ديگري که متعرّض آنها نميشويم. پس آن چنانکه خداوند فرموده است و ما نيز عيناً مشاهده ميکنيم از آب حيات بوجود ميآيد «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» پس آنچنانکه خداوند فرموده است و صدق است و يقيين و هر کس خداوند و کلام او را بشناسد قبول ميکند که از آب زندگي بوجود ميآيد که ذاتاً نيازي به استدلال ندارد و ما قبول کنيم يا نکنيم نظامات و نواميس موضوعه الهي مستمراً آثار خود را ظاهراً ميسازند. امّا آنچه غرض نگارنده از بسط کلام است ايجاد يک حرکت و تمرين فکري و تدبّر و تحقيق در تذکّرات و هدايتهاي آيات کلام الله مجيد است زيرا خداوند آيات را براي هدايت (رهنمود) نازل فرموده است: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً» و بزرگراه (صراط المستقيم)را نيز در همين جهان احداث فرموده که به سراي ديگر ميپيوندد, و اگر ما هدايتهاي آيات را به گونهاي فرا خور نشناسيم به بزرگراه مورد نظر نخواهيم رسيد. يکي از خصوصيّات اين بزرگراه اين است که رهروان و مسافران آن«بايد از رهروان راههاي ديگر عزيزتر و تواناتر باشند.«وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ» (سوره منافقون, آيه8)«وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاس...» (ما نظام دين اسلام را به گونهاي تنظيم نموده ايم که) شما در ميان جهانيان در موضع مرکزيت محوريّت نظارت قرار گيرد...(سوره بقره , آيه143) و معلوم است که اگر ما از علوم و فنون و اقتصاد و سياست و... هم از جهانيان عقب ماندهتر باشيم مفهوم اين است که در موضع مرکزيت و محوريت و نظارت بر جهانيان قرار نگرفته ايم, براي نمونه طبق اصل تزويج که ميفرمايد: «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» ما بر اساس ايمان کلّي قبول ميکنيم که خداوند راست گفته است و در عين حال توجه ميکنيم که خود ما نوعاً از زوج آفريده شده ايم, تمام اعضاء وجودمان نيز زوج است و فرديت ما نيز طبق تعاريف خداوند از جسم و روح تشکيل شده است. اکنون به اشياء ديگر مثلاً به آب توجه ميکنيم که آن هم يک چيز يا شيء است و خداوند فرموده است: «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» و نيز فرموده است «لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» و تذکّر و تدبّر در جنبه هدايتي آيات نيز از ضروريات دين است. حال چگونه ميتوانيم بدانيم که آب چگونه در فرديت خود از دو چيز شکل گرفته است؟بديهي است که در اين حال دو راه در پيش پاي ما قرار ميگيرد:يکي اينکه من باب تعبّد قبول کنيم و اين همان است که مسلمانان به آن بسنده کرده و لذا مرکزيت و محوريت و نظارت خود را در ميان جهانيان از دست داده و به حاشيه رانده شدهاند, و اين وضعي است که خداوند آن را براي مسلمانان نميپسندد. و راه ديگر راه تدبّر و تحقيق است که بدين طريق دروازههاي علوم بر روي مسلمانان گشوده ميشود و آنان را به عزّت و محوريت ميرساند- که فعلاً از اين توفيق محروم مانده ايم .براي مثال ما بايد شرمنده باشيم از اينکه خداوند مثلاً در چهارده قرن پيش فرموده است که آب از دو چيز تشکيل شده است ولي ما نخواسته ايم اين رهنمود را دنبال کنيم تا در اين خصوص به مقصود مورد نظر برسيم و يا طبق اصل هماهنگي نظام آفرينش «فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ» بايد يقين داشته باشيم که اگر في المثل ما داراي روح هستيم جمادات و نباتات و حيوانات نيز داراي روح مخصوص به خود هستند و درصدد تحقيق در اين خصوص برآييم امّا ما در اين قبيل موارد چه تدبّر و تحقيقاتي به عمل آورده ايم؟نمونه ديگر, خداوند بنا به صراحت آيات متعدد فرموده است که همه چيز به تسبيح او جلّ جلاله مشغول است: «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ» و يا حتّي آسمانها و زمين هم داراي اختيار هستند آيه (سوره فصلّت, آيه11)که مختصراً به آن اشاره کرديم) و اين نيز حکايت از اثبات روح و حيات براي آسمانها و زمين است. انسان گرفتار شگفتي و اندوه جانکاه ميشود از توضيحاتي که بعضيها ميدهند تا خود را از زير بار مسئوليت تدبّر و تحقيق شايسته در اين قبيل موارد برهانند و دربي را که خداوند به سوي علوم و فنون بر روي مسلمانان گشوده است مسدود نمايند! ما هدايت شده ايم ولي وامانده ايم و از گرد و غبار راه پيماياني تنفس ميکنيم که راهنمايي نشدهاند امّا ميروند! «أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ» آيا کافران نديدند (آري ميبينند) که حقيقتاً آسمانها و زمين منقبض بودهاند و ما آنها را منبسط و گسترده کرديم و نظام آفرينش را به گونهاي تنظيم نموده ايم که هر چيزي حيات خود را از آب اخذ کند, آيا ايمان نميآورند (سوره انبياء , آيه30). بار خدايا آنها ايمان ندارند امّا با تحقيق و تتبّع و مشاهده و تجربه به راي العين ميبينند از نتايج آن بهره مند ميشوند امّا ما ايمان (!) داريم ولي نه ميبينيم و نه ميخواهيم ببينيم و نه احتّياجي به بهره مندي اين قبيل رهنمودها داريم لذا چه ضرورتي دارد که در اين قبيل رهنمودها به تدبّر و تحقيق و مشاهده تجربه بپردازيم! باري به نظر نگارنده که مأخوذ از آيات بسياري از قرآن کريم است که در اين مختصر نميتوان به بيان همه آ«ها پرداخت, به همه چيز جاني و روحي متناسب با خلقت خود آن افاضه شده است, و روح نيز مرکّب از اجزاء متعدّد است حدّاقّل ارواحي که منشأ طبيعي دارند چنين هستند که مرکب و متنوع هستند, مانند روح جمادات, روح نباتات, روح حيوانات و نهايتاً روح انسانها, و با مرگ جاني که منشأ طبيعي دارد و واسطهي پيوند روح ماورايي با جسم است ميميرد و روح ماورايي آزاد ميشود و در يدِ قدرت خداوند قرار ميگيرد. جاني که منشأ طبيعي دارد همان است که انسان را در موقع خواب زنده نگاه ميدارد تا پس از بازگشت روحي که خداوند آن را اخذ نموده بوده است و «الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها...»و«يُرْجَعُ الْأُخْرى» پذيراي آن گردد و انسان بيدار شود. پس جان طبيعي در طول زندگي با انسان پيوسته مربوط است و آنرا و زنده نگاه ميدارد, ولي روح ماورايي در بيداري با انسان مربوط است و در هنگام خواب با آفريدگار مربوط ميشود. جان طبيعي در بيداري از مواهب طبيعي تغذيه ميشود و متکامل ميگردد و روح ماورايي در هنگام خواب انسان از ماوراها تغذيه ميشود و متکامل ميگردد و بنابراين در طول حيات انسان هر دو نوع در جريان تکامل قرار دارند. اين نظر متّکي است بر رهنمود آيه (سوره روم, آيه23) که ميفرمايد: «وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ» و از آيات خداوند (رهنمودهاي بينش آفرين او) خوابيدن شما در شبانه روز «و برخوردار شدن شما از مواهب و بخششهاي خداوند است» و در اين (نظام خواب و بيداري) رهنمودهاي روشني است براي کساني که (رهنمودهاي خداوند را ميشنوند (و عمل ميکنند). مسلّم است که خوابيدنهاي ِ در شبانه روز و در طول عمر از يک سو براي رفع خستگي جسم و جان حيواني (طبيعي) و از سوي ديگر رفتن روح ماورايي به عالم امر و برخوردار شدن از مواهب آسماني به منظور تقويت شدن براي سير به سوي درجات و کمال بيشتري ميباشد. خلاصه اينکه: 1- روح انسان از دو بخش: جان طبيعي و روح ماورايي تشکيل ميشود. 2- هر دو بخش روح يا حيات رو به سوي کمال هستند- جان طبيعي از عوامل طبيعي و در روزها و در بيداري و روح ماورايي از موهبتهاي آسماني در هنگام خوابيدن که از بدن جدا ميشود و به بالا عروج ميکند تغذيه ميشود. 3- جان حيواني چون از طبيعت منشاء ميگيرد تحت تأثير عوامل طبيعي است و بيماري که منشاء طبيعي دارد هم بر آن عارض ميشود ولي روح ماورايي چون تحت تأثير عوامل طبيعي نيست بيمار نميشود بنابراين دادن عنوان بيماري روحي بر انسان مطلق نيست و شامل بخش ماورائي نميشود, چيزي که هست چون جان حيواني که قرينه پايگاه روحِ ماورايي است به علّت بيماري متزلزل ميشود, آرامش روح ماورايي نيز متزلزل ميگردد. 4- چون جان طبيعي از عوامل طبيعي تغذيه و تقويت ميشود شديداً متمايل به لذايذ مادّي (شهوي) ميباشد و اينکه خداوند از قول يوسف (و در مواردي ديگر) فرموده است: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» اشاره به جان حيواني دارد نه روحي که از ماوراء و يا عالم امر به انسان دميده ميشود. 5- جان حيواني را (و حتّي جان گياهي و جمادي را چون انسان بر آنها برتري دارد) ميتوان موضوع مشاهده و تحقيق و تجربه و آزمايش و کسب دانش قرار داد امّا انسانهاي معمولي به روح ماورايي دسترسي ندارند و نميتوانند آنرا موضوع تحقيق علميقرار دهند, امّا چه بسا که ممکن باشد به وسيلهي اشخاص برجسته و مجرّب با واسطه جان حيواني با روح ماورايي نيز ارتباطهايي برقرار کرد و اطلاعات محدودي کسب کرد و اين کاري است که به طور ابتدايي توسط دانشمندان معرفت الرّوح دنبال ميشود: «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً». 6- و نهايتاً چون تحقيقات مختصر مذکور عمدتاً بر اساس رهنمودهاي قرآن کريم صورت گرفته و در مواردي محدود به بعضي يافتههاي انساني که از بديهيات ميباشند اشاره شده و لذا خواننده عزيز نبايد منتظر بيان آدرس مراجع ديگر جز آيات قرآن کريم باشد که شماره و ترجمه مختصري از آنها را نيز در جاي خود بيان داشته ايم – نهايتاً به نظر ميرسد که جان را ميتوان نتيجه فعل و انفعالات فيزيکي و شيميايي جسم دانست از اين رو که در مواقع خواب و بيهوشي هم فعال است و روح را که به معني روان است يک نيروي ماورايي دانست که به موجودات جاندار يا زنده متناسب با استحقاق آنها القاء ميشود و آن هم رشد و نمو دارد و جان در حقيقت واسطه و رابطه روح با جسم است و اگر جان يا فعل و انفعالات شيميايي جسم نباشد روح يا روان وارد جسم نميشود, اين توضيح ممکن است راه رفع اختلاف بين دانشمندان علوم ديني و دانشگاهي را هموار نمايد؟ «والسّلام علي من اتّبع الهُدي»
|