SHAMAMEH.ORG

پاسخ‌ به‌ دو نقد امّت‌ وسط‌
پس‌ ازانتشار مقاله‌ امّت‌ وسط‌ دو فقره‌ نقد مطرح‌ گرديد كه‌ به‌ آن‌ نقدها به شرح‌ زير پاسخ‌ داده‌ شد: در مقالاتي‌ از قبيل‌ آنچه‌ به‌ روزنامه‌ تقديم‌ مي‌شود معمولاً امكانات‌ و ظرفيت‌ ستونهاي‌ بخش‌ معارف‌ و نيز كثرت‌ محققّان‌ و نويسندگاني‌ كه‌ حقاً آثار ارزشمند و تحقيقي‌ در سطح‌ بالا ارائه‌ مي‌كنند مورد توجّه‌ است‌ و لذا امكان‌ قلمفرسائي‌ و بسط‌ كلام‌ محدود است‌ و نمي‌توان‌ كل‌ّ اشارات‌ و تبعات‌ مربوط‌ به‌ مطلب‌ اصلي‌ را نيز توضيح‌ داد.
در مقاله مورد نقد همان گونه‌ كه‌ ناقد عزيز هم‌ به خوبي‌ عنايت‌ كرده‌اند منظور اصلي‌ تبيين‌ مفهوم‌ اسوه‌ و الگو از كلمه «شهيد» و تعريف‌ مناسب‌ از «امت‌ وسط‌» مي‌باشد. در چنين‌ محدوديتي‌ چون‌ موضوع‌ مورد بحث‌ در يك‌ يا چند آيه‌ مستتر است‌ ناگزير ترجمه خلاصه‌اي‌ از آيات‌ مربوطه‌ عرضه‌ مي‌شود و از آن ميان‌ اصل‌ موضوع‌ برجسته‌تر نمايانده‌ مي‌شود و جهات‌ و جوانب‌ ديگر بناگزير مسكوت‌ گذاشته‌ مي‌شود. و امّا پاسخ‌ سؤالهائي‌ كه‌ مطرح‌ فرموده‌اند:
1- از آيه‌ 127 بقره‌ و ترجمه‌اي‌ كه‌ عرضه‌ داشته‌ايم‌ و مخصوصاً جريان‌ بحث‌ به خوبي‌ روشن‌ است‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ تصميم‌ به‌ بناي‌ بيت‌ اللّه‌ گرفته‌ و باتفاق‌ حضرت‌ اسماعيل‌ عمل‌ را انجام‌ داده‌اند: «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ...»
2- آيه‌ 37 سوره مباركه‌ ابراهيم‌ كه‌ مي‌فرمايد:«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ...» مؤخّر امّا مرتبط‌ با آيه‌ 35 است‌ كه‌ مي‌فرمايد: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ»: و توجّه‌ نمائيد به‌ آنگاه‌ كه‌ ابراهيم‌ دعا كرد: پروردگارا «اين‌ شهر را» شهري‌ امن‌ قرار بده‌ و مرا و فرزندانم‌ را از بت‌ پرستي‌ دور بدار ـ كه‌ از جمله «اين‌ شهر را» معلوم‌ مي‌شود كه‌ آن‌ حضرت‌ آنگاه‌ اين‌ دعا (و دعاهاي‌ ديگر را» بيان‌ كرده‌ است‌ كه‌ به‌ طفيل‌ خانه‌ كعبه‌ و چشمه‌ زمزم‌ يك‌ شهر در مكّه‌ ايجاد شده‌ بوده‌ است‌، و لذا جمله عِنْدَ بَيْتِكَ مربوط‌ به‌ اوليّن‌ سفري‌ نيست‌ كه‌ ابراهيم‌ به‌ آن‌ محل‌ آمده‌ و اسماعيل‌ و هاجر را در آنجا گذاشته‌ است‌ تا نتيجه‌ بگيريم‌ كه‌ قبلاً آثاري‌ از بيت‌ اللّه‌ در آن‌ محل‌ وجود داشته‌ است‌.
حضرت‌ ابراهيم‌ پس‌ از گذاشتن‌ اسماعيل‌ و هاجر در مكّه‌ و بازگشت‌، باز هم‌ كراراً براي‌ ديدن‌ آنان‌ به‌ مكّه‌ مي‌‌آمده‌ است‌ كه‌ در يكي‌ از سفرها در اجراي‌ فرمان‌ خداوند كه‌ در خواب‌ به او الهام‌ شده‌ بوده‌ است‌، خواسته‌ است‌ تا اسماعيل‌ را قرباني‌ كند - در سفر ديگر خانه‌ را باتفاق‌ اسماعيل‌ بنا كرده‌اند - در موارد ديگر مناسك‌ حج‌ را كه‌ تشريع‌ شده‌ انجام‌ مي‌داده‌اند - نيز مأموريت‌ داشته‌ است‌ كه‌ ايّام‌ حج‌ را به‌ عموم‌ اعلام‌ كند: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ...» و در ايام‌ حج‌ خانه‌ را باتفاق‌ اسماعيل‌ براي‌ حجاج‌ تميز و تطهير نمايند: «...طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ...» - و لذا مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ حداقّل‌ هر سال‌ يكبار در ايّام‌ حج‌ براي‌ انجام‌ مناسك‌ و ديدن‌ اسماعيل‌ و هاجر به‌ مكّه‌ مي‌‌آمده‌ است‌ و به‌ احتمال‌ قوي‌ آيات‌ 35 تا 40 سوره‌ ابراهيم‌ حكايت‌ از آخرين‌ سفر ابراهيم‌ دارند كه‌ در آن‌ در حق‌ّ ذرّيه‌ خود، كه‌ شامل‌ نسل‌ او مي‌شود دعا كرده‌ است‌ و به‌ فلسطين‌ بازگشته‌ و در نهايت‌ هم‌ در فلسطين‌ رحلت‌ كرده‌ و در زميني‌ در دامنه‌ كوه‌ در محلي‌ كه‌ اكنون‌ شهر الخليل‌ احداث‌ شده‌ است‌ دفن‌ گرديده‌ است‌.
امّا اين كه‌ آيا قبلاً از خانه كعبه‌ در آن‌ محل‌ اثري‌ بوده‌ است‌ يا نه‌، بعضي‌ از مفسّران‌ با عنايت‌ به‌ رواياتي‌ نظر داده‌اند كه‌ بيت‌ اللّه‌ را حضرت‌ آدم‌ بنا نهاده‌ و دوره‌هائي‌ را از خرابي‌ و آباداني‌ گذرانيده‌ و در طوفان‌ نوح‌ هم‌آن را به‌ امر خداوند به‌ آسمان‌ برده‌اند و پس‌ از فرونشستن‌ طوفان‌ به‌ محل‌ خود برگردانده‌اند، كه‌ ردّ و اثبات‌ اين قبيل‌ مطالب‌ نه‌ ممكن‌ است‌ و نه‌ مفيد فايده‌اي‌ مي‌باشد و شايد هم‌ بنا به‌ قرائني‌ صرف‌ اوقاتي‌ كه‌ بايد به‌ امور مهمتر پرداخته‌ شود براي‌ اين قبيل‌ مسائل‌ ممنوع‌ مي‌باشد - امّا قرينه‌اي‌ كه‌ مورد اسناد است‌:
يهوديان‌ و معاندان‌ ديگر، در عصر حضرت‌ رسول‌ اللّه‌(*) گاهي‌ مسائل‌ انحرافي‌ مطرح‌ مي‌كرده‌اند تا شايد بتوانند آن‌ حضرت‌ را خجل‌ نمايند. از آن‌ جمله‌ مطرح‌ كردن‌ داستان‌ اصحاب‌ كهف‌ است‌ كه‌ جريان‌ امر چگونه‌ و تعداد آنان‌ چند نفر بوده‌ است‌؟
در قرآن‌ پس‌ از مقدّمه‌اي‌ منجّز و مستوفا مي‌فرمايد: خواهند گفت‌ (تعداد اصحاب كهف‌) سه‌ نفر و چهارمي‌‌ سگشان‌ بوده‌، و خواهند گفت‌ پنجنفر بوده‌ و ششمي‌‌ سگشان‌ بوده‌ است‌ كه‌ اين‌ گفته‌ها تيري‌ به‌ تاريكي‌ انداختن‌ است‌، و مي‌گويند هفت‌ نفر بوده‌ و سگشان‌ هشتمي‌‌ بوده‌ است‌ - بگو: پروردگارم‌ به‌ تعداد آنان‌ آگاهتر است‌. شمار آنان‌ را نمي‌داند مگر اندكي‌ (پس‌ اي‌ پيغمبر عزيز) با آنها در مورد اصحاب كهف‌ از كسي‌ ديگر هم‌ سؤال‌ مكن‌ (تا موضوع‌ به‌ همين‌ جا خاتمه‌ يابد).
ملاحظه‌ مي‌گردد كه‌ خداوند كه‌ از همه‌ چيز آگاهي‌ مطلق‌ دارد ظاهراً عددي‌ را براي‌ اصحاب‌ كهف‌ مشخّص‌ نفرموده‌ تا توي‌ دهن‌ سؤال‌ كنندگان‌ زده‌ شود و سرجايشان‌ بنشينند، زيرا فايده‌اي‌ بر اينكار مترقب‌ نبوده‌ است‌. پيغمبر عزيز و پيروان‌ آن‌ بزرگوار وظائف‌ و تكاليف‌ مهمتري‌ از پرداختن‌ به‌ اين قبيل‌ مطالب‌ داشته‌اند (همان گونه‌ كه‌ ما هم‌ چنين‌ هستيم‌). امّا متأسفّانه‌ بعضي‌ درتأليفات‌ خود دامنه بحث‌ اصحاب‌ كهف‌ را بيهوده‌ كش‌ داده‌ و بگو مگوهاي‌ بسياري‌ براه‌ انداخته‌اند مانند اين كه‌ نامهايشان‌ چه‌ بوده‌ و حتي‌ كدام‌ از نامهائي‌ كه‌ براي‌ سگ‌ آنان‌ گفته‌اند صحيح‌ است‌! و طول‌ و تفصيلهاي‌ ديگر كه‌ مخالف‌ تذكّر خداوند است‌ كه‌ مي‌فرمايد«فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً ً...» آنچه‌ دراين قبيل‌ داستانها مهّم‌ و مورد نظر قرآن‌ است‌ جنبه‌هاي‌ مفيد و آموزنده‌ آنها مي‌باشد، مانند اين كه‌ مي‌فرمايد:«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً»: (اين كه‌ ديگران‌ پيرامون‌ ظواهر امر مطرح‌ مي‌كنند مفيد فايده‌اي‌ نيست‌) ما حقيقت‌ و لُب‌ّ مطلب‌ را برايت‌ مي‌گوئيم‌: آنان‌ جواناني‌ بودند كه‌ به‌ پروردگارشان‌ ايمان‌ آوردند و ما هم‌ بر هدايتشان‌ افزوديم‌».... پس‌ مهّم‌ ايمان‌ است‌ و نتيجه‌ فراواني‌ كه‌ عايد انسان‌ مي‌شود.
فرض‌ كنيم‌ در آن روز حضرت‌ رسول‌ اللّه(*) بر اثر هدايت‌ خداوند مي‌فرمود تعداد آنان‌ مثلاً هفت‌ نفر و هشتمي‌‌ سگشان‌ بوده‌ است‌ (از سياق‌ كلام‌ هم‌ همين‌ معني‌ افاده‌ مي‌شود كه‌ هفت‌ نفر بوده‌اند) ولي‌ آنها مي‌گفتند به‌ چه‌ دليل‌؟ ثابت‌ كن‌: جز مقداري‌ مجادله بيهوده‌ چه‌ نتيجه‌اي‌ حاصل‌ مي‌شد؟ پس‌ براي‌ خاتمه‌ دادن‌ مجادله‌ بهترين‌ جواب‌ همان‌ بوده‌ كه‌ بفرمايد: خداوند به‌ تعداد آنان‌ آگاهتر است‌ - و با بي‌ اعتنائي‌ نشان‌ دادن‌ عذر آنها را بخواهد تا پي‌ كارشان‌ بروند.
همين گونه‌ است‌ داستان‌ بناي‌ اوليّه‌ خانه‌ خدا - اگر ما بخواهم‌ ثابت‌ كنيم‌ كه‌ خانه‌ كعبه‌ را آدم‌ بنا نهاده‌ است‌ يا نه‌ اوّلاً با كدام‌ مدرك‌ و ثانياً براي‌ چه‌ نتيجه‌اي‌ ؟
نگارنده‌ فقط‌ از اين‌ بابت‌ كه‌ ممكن‌ است‌ براي‌ بيان‌ شيوه تدبّر در اين قبيل‌ موارد مفيد واقع‌ شود مي‌گويد:
1- خداوندي كه‌ مي‌تواند خانه‌ را به‌ آسمان‌ ببرد تا از آسيب‌ طوفان‌ محفوظ‌ بماند به طور اولي‌ مي‌تواند در بحبوحه طوفان‌ هم‌آن را حفظ‌ كند و لذا نقل‌ و انتقال‌ آن‌ ضرورتي‌ نداشته‌ است‌ و بنابر اين‌ به‌ اين قبيل‌ روايات‌ نبايد توجّه‌ كرد.
2- اگر خانه‌ به عنوان‌ معبد ايجاد شده‌ بي‌ شك‌ احتياج‌ به‌ آب‌ وجود داشته‌ است‌. اگر احتمالاً از چشمه زمزم‌ آب‌ تهيه‌ مي‌شده‌ است‌ مي‌گوئيم‌ با عنايت‌ به‌ وضع‌ جغرافيائي‌ مكّه‌ و ارزش‌ و اهميّت‌ حياتي‌ آب‌ در آنزمان‌، محال‌ است‌ اگر خانه‌ هم‌ ويران‌ مي‌شد اعراب‌ وجود آب‌ را فراموش‌ كنند و دست‌ از زمزم‌ بردارند.
3- در اوائل‌ سكونت‌ اسماعيل‌ و هاجر در آن‌ محل‌ آب‌ وجود نداشته‌ است‌، و اگر هم‌ بوده‌ زير خاك‌ و ماسه‌ مدفون‌ بوده‌ است‌، چون‌ محل‌ّ كعبه‌ در آنروز هم‌ نزديك‌ راه‌ كاروانياني‌ بوده‌ است‌ كه‌ بين‌ هندوستان‌، ايران‌، روم‌ و آفريقا پيوسته‌ در رفت‌ و آمد بوده‌اند و اگر آبي‌ بود خبردار مي‌شدند. اينموضوع‌ را باين‌ دليل‌ مي‌‌گوئيم‌ كه‌ بمحض‌ اين كه‌ با دست‌ و پازدن‌ اسماعيل‌ آب‌ پديدار شده‌ فوراً پرندگان‌ بر بالاي‌ آن‌ به‌ پرواز درآمده‌اند و همين‌ علامت‌ به‌ كاروانيان‌ آگاهي‌ داده‌ است‌ كه‌ در آن‌ محل‌ آب‌ هست‌ و به‌ آنجا روي‌ آورده‌ و از هاجر و اسماعيل‌ اجازه استفاده‌ از آب‌ را در قبال‌ دادن‌ كالا و رفع‌ نيازهاي‌ آنان‌ اخذ كرده‌اند.
بدين ترتيب‌ محل‌ اطراف‌ سكونت‌ اسماعيل‌ و هاجر استراحت گاه‌ و بارانداز و در دنبال‌ آن‌ بازار مكاره‌ كاروانيان‌ و تجّار و قبايل‌ عرب‌ مي‌شود و زمينه لازم‌ فراهم‌ مي‌گردد تا عبادتگاهي‌ در آن‌ محل‌ بنا گردد.
امّا در مورد غير ذي‌ زرع‌: به طوريكه‌ همه‌ مي‌دانند تا تاريخ‌ بعثت‌ حضرت‌ رسول‌ اللّه(*) كثرت‌ ازدحام‌ جمعيّت‌ در مكّه‌ منحصر بوده‌ است‌ به‌ ماههاي‌ حرام‌ كه‌ در آنها جنگ‌ و قتل‌ و غارت‌ ممنوع‌ بوده‌ و بازرگانان‌ و كاروانيان‌ در چنين‌ مدّتي‌ كه‌ امنيّت‌ وجود داشته‌ مي‌توانسته‌اند در شبه‌ جزيره‌ عربستان‌ سفر كنند و به عبارتي‌ بازار مكّه‌ داغ‌ مي‌شده‌ است‌ و در ساير ماههاي‌ سال‌ جمعيت‌ مكّه‌ اندك‌ و منحصر بوده‌ است‌ به‌ ذرّيه ابراهيم‌ و طائفه‌ جُر هم‌ كه‌ به‌ اسماعيل‌ دختر داده‌ و با طايفه او رابطه سببي‌ برقرار كرده‌ و اجازه‌ سكونت‌ در مكّه‌ را كسب‌ كرده‌ بوده‌اند و در آن‌ شرايط‌ آب‌ زمزم‌ با نظارت‌ و سقايت‌ ذريه اسماعيل‌ به مصارف‌ سكنه‌ و كاروانيان‌ مي‌رسيده‌ است‌، امّا آب‌ ديگري‌ وجود نداشته‌ است‌ كه‌ به‌ مصرف‌ كشاورزي‌ برسد و لذا سرزمين‌ مكّه‌ غير ذي‌ زرع‌ بوده‌ است‌.
پس‌ از ظهور حضرت‌ رسول‌ اللّه(*) و اشاعه‌ اسلام‌ و تجديد حيات‌ مناسك‌ حجِّ ابراهيمي‌ در شريعت‌ اسلام‌، به تدريج‌ جمعيّت‌ مكّه‌ افزايش‌ مي‌‌يابد و مشكل‌ كم‌ آبي‌ بيشتر مي‌شود تا در دوره خلافت‌ هارون‌ الرشيّد كه‌ زبيده‌ همسر هارون‌ در سفر حج‌ مشكل‌ شديد كم‌ آبي‌ را در مكّه‌ مي‌‌بيند و بفكر چاره‌ مي‌‌افتد، و بخواست‌ او هارون‌ الرشيد گروهي‌ را مأمور مطالعه‌ و رفع‌ مشكل‌ مي‌نمايد، و آنها با بررسي‌ باين‌ نتيجه‌ مي‌رسند كه‌ ممكن‌ است‌ در دامنه‌هاي‌ كوه‌ بين‌ مكّه‌ و طائف‌ نهري‌ احداث‌ كرد و از آب‌ طائف‌به‌ مكّه‌ آورد و برآب‌ زمزم‌ افزود تا كم‌ آبي‌ براي‌ انسانها و حيوانات‌ مرتفع‌ گردد، كه‌ به‌ آب‌ زبيده‌ معروف‌ شده‌است‌. امّا اينكار كه‌ صورت‌ مي‌گيرد اثر زراعتي‌ نداشته‌ و كماكان‌ مكّه‌ غير مزروع‌ باقي‌ مي‌ماند تا عصر ما كه‌ دلارهاي‌ نفتي‌ به‌ داخل‌ عربستان‌ سرازير مي‌شود، و دولت‌ عربستان‌ توانائي‌ پيدا مي‌كند تا با تصفيه‌ آب‌ دريا و از منابع‌ ديگر، شهر مكّه‌ و حوالي‌آن را لوله‌ كشي‌ كند و مشكل‌ كم‌ آبي‌ را مرتفع‌ نمايد و به‌ كشت‌ و زرع‌ درختها و گياهان‌ نيز بپردازند.
در مورد شماره آيات‌ به طوريكه‌ مي‌دانند قرآنهائي‌ كه‌ سابقاً در ايران‌ چاپ‌ و تكثير مي‌شد با قرآنهائي‌ كه‌ پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ چاپ‌ و تكثير آنها مجاز و متداول‌ گرديد به‌ لحاظ‌ شماره‌ آيات‌ اندك‌ اختلافات‌ قابل‌ اغماض‌ دارند، و بصلاح‌ نيست‌ كه‌ اين قبيل‌ قرآنها را كه‌ در دست‌ همگان‌ و از جمله‌ در دست‌ نگارنده‌ هم‌ هست‌ كنار بگذاريم‌ هر چند بهتر است‌ كه‌ به تدريج‌ با جريان‌ زمان‌ هماهنگي‌ شود و تذكّر آقاي‌ حاتمي‌ قابل‌ توجّه‌ و تشكر است‌.
امّا در خصوص‌ انتقاد دوّم‌: ما قبلاً و به خصوص‌ در مقاله‌اي‌ كه‌ مورد نقد قرار گرفته‌ است‌ اعلام‌ كرده‌ و تكرار مي‌كنيم‌ كه‌ معمولاً به‌ نگارش‌ و بحث‌ در پيرامون‌ اشاراتي‌ از قرآن‌ كريم‌ مي‌‌پردازيم‌ كه‌ يا مورد توجّه‌ ديگران‌ قرار نگرفته‌ و يا لابلاي‌ انبوه‌ مطالب‌ آنان‌ مستور مانده‌ است‌ و لذا خوانندگان‌ مطالبي‌ كه‌ ما مي‌نويسيم‌ بايد از اين كه‌ گاهي‌ به‌ نكاتي‌ غير از جريان‌ متداول‌ و جا افتاده‌ برخورد مي‌كنند تعجب‌ نكنند كه‌ اگر اين‌ منظور در بين‌ نبود كه‌ كاري‌ نو عرضه‌ شود دست‌ به‌ قلم‌ نمي‌برديم‌. مهم‌ّتر اين كه‌، برخلاف‌ آنچه‌ ديگران‌ معني‌ كرده‌اند ما از كلمه شهيد معني‌ اسوه‌ و الگو برداشت‌ كرده‌ايم‌ كه‌ در لغت‌نامه‌ها و قاموسها نيست‌. به خصوص‌ در فرهنگهائي‌ كه‌ براي‌ موارد عادّي‌ و غير علمي‌‌ تنظيم‌ كرده‌ و انتشار داده‌اند.
اگر ما بخواهيم‌ براساس‌ معني‌ مذكور در فرهنگهاي‌ متداول‌ آيات‌ را ترجمه‌ كنيم‌ و توضيح‌ دهيم‌ ديگر محلّي‌ براي‌ تفسير و تدبّر و بطن‌ و بطون‌ آيات‌ باقي‌ نمي‌‌ماند. كلمات‌ قرآن‌ براي‌ اهل‌ تحقيق‌، مهمترين‌ سند و مدرك‌ است‌ و اگر توجّه‌ شود ملاحظه‌ مي‌گردد كه‌ حتي‌ زبانشناسان‌ عرب‌ نيز كه‌ مبادرت‌ به‌ تنظيم‌ و تدوين‌ كتابهاي‌ لغت‌ مي‌‌نمايند براي‌ قطعّيت‌ دادن‌ به‌ معانييي‌ كه‌ براي‌ لغات‌ انتخاب‌ مي‌كنند. به‌ آيات‌ قرآن‌ و كاربرد آن‌ كلمه‌ در آن‌ استناد مي‌كنند، بنابراين‌ اين‌ قرآن‌ است‌ كه‌ به‌ كلمات‌ مفهوم‌ و معني‌ مي‌‌بخشند و نه‌ بالعكس‌.
مي‌گويند: كلام‌ الملوك‌ ملوك‌ الكلام‌ و مي‌گوئيم‌ سخن‌ خداوند خداوند سخنها است‌. سخن‌ خداوند سخن‌ مي‌‌آفريند و آنها را روزي‌ مي‌رساند و رشد و نمّو مي‌دهند و كمال‌ مي‌‌بخشد. براي‌ نمونه‌ به‌ كلمه «عند» توجه‌ فرمائيد كه‌ در نقد مذكور هم‌ بحق‌ مورد توجّه‌ قرار گرفته‌ است‌ كه‌ اين‌ توضيح‌ براي‌ جواب‌ سؤال‌ ايشان‌ نيز مفيد است‌. اين‌ كلمه‌ ظرف‌ زمان‌ و مكان‌ است‌ و در لغات‌ معني‌ «نزد» از آن‌ گرفته‌ مي‌شود، امّا در آيات‌ مورد بحث‌، معني‌ «در پناه‌ قراردادن‌» است‌. باين‌ جمله‌ توجّه‌ فرمائيد:«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ....» و معني‌ آن‌ مي‌شود: پروردگارا (ما به توفيق‌ تو خانه‌ را ساختيم‌ و از تو خواستيم‌ كه‌آن را خانه‌ امن‌ و حرم‌ قرار بدهي‌ و توهم‌ دعاي‌ ما را اجابت‌ فرمودي‌. اكنون‌ كه‌ كار خانه‌ اتمام‌ يافته‌ و مناسك‌ حج‌ تشريح‌ شده‌ و سرزمين‌ مكّه‌ ميعادگاه‌ اهل‌ حقيقت‌ شده‌ و امور آن‌ انتظام‌ يافته‌ و اسماعيل‌ رشيد شده‌ و ذرّيه‌َ من‌ بخواست‌ تو در اين‌ سرزمين‌ اسكان‌ يافته‌ و مقرر فرموده‌اي‌ كه‌ از نسل‌ من‌ اماماني‌ و پيشواياني‌ بوجود آيد و تكليف‌ من‌ در اين‌ سرزمين‌ اداء شده‌ و عازم‌ اسكان‌ در فلسطيني‌ هستم‌) پروردگار را ذريّه‌ و نسل‌ خود را در اين‌ سرزمين‌ «لم‌ يزرع‌» «در پناه‌» خانه امن‌ و حَرَم‌ تو قرار مي‌دهم‌.......
در هر حال‌ با توجّه‌ به‌ كل‌ّ آيات‌ مربوط‌ به‌ ابراهيم‌ و اسماعيل‌ و كعبه‌ و حرم‌ و مناسك‌ حج‌ و... و نيز مطالب‌ ديگر است‌ كه‌ معلوم‌ مي‌‌دارد در اين‌ آيه‌ «عند» يعني‌ «در پناه‌» هر چند شامل‌ معني‌ ظرف‌ هم‌ مي‌باشد.
همين گونه‌ است‌ كلمه‌ «صراط‌» يا جمله صراط‌ المستقيم‌». ناقد عزيز خود كلماتي‌ را كه‌ با توجّه‌ به‌ كتب‌ لغات‌ و نيز متون‌ كهن‌ در تعريف‌ معني‌ صراط‌ المستقيم‌ بيان‌ داشته‌اند كه‌ اگر در برابر اين‌ جمله‌ از قرآن‌ كريم‌ قرار دهند كه‌ مي‌فرمايد: ان‌ّ ربّي‌ علي‌ صراط‌ مستقيم‌...... و خود ايشان‌ تصديق‌ مي‌‌فرمايند كه‌ مفهوم‌ شايسته‌اي‌ حاصل‌ نمي‌شود.امّا آنگاه‌ كه‌ كل‌ّ قرآن‌ را در نظر بگيريم‌ مي‌‌بينيم‌ كه‌ بهتر است‌ كه‌ معني‌ «صراط‌» را معني‌ بزرگراه‌ بدانيم‌ هرچند اين‌ كلمه‌ نيز در برابر آن‌ محقّر است‌.
كلمه صراط‌ برخلاف‌ تصوّر ناقد از زبان‌ يوناني‌ و قبل‌ از اسلام‌ وارد زبان‌ عرب‌ شده‌ و با وحي‌ وارد قرآن‌ گرديده‌ و در زبان‌ عرب‌ كاملاً تثبيت‌ و جاويدان‌ شده‌ است‌
اصل‌ اين‌ كلمه‌ در زبان‌ يوناني‌ لاتين‌ «استراتا» است‌ كه‌ در زبان‌ متداول‌ اروپائي‌ به‌ «استريت‌» يعني‌ خيابان‌ اصلاح‌ شكل‌ و كاربرد پيدا كرده‌ است‌، و اين‌ توضيحات‌ نيز اجازه‌ مي‌دهند كه‌ ما صراط‌ را بزرگراه‌ معني‌ نمائيم‌. وكلماتي‌ مانند سبيل‌، طريق‌، جاده‌، شارع‌ و..... كه‌ در زبان‌ عربي‌ قبل‌ از اسلام‌ هم‌ كاربرد داشته‌اند نمي‌وانند جانشين‌ معني‌ «صراط‌» بشوند.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه