SHAMAMEH.ORG

نظريه شورا و جايگاه آن در مردم سالاري ديني
فراخوان مقاله نخستين همايش بين المللي مردم سالاري ديني نخستين نظر خواهي مي‌باشد که بخش‌هاي سياسي دين اسلام عزيز به گونه‌اي نسبتاً جامع مورد توجه قرار داده و اميد است تا رسيدن به يک نظر و تعريف قاطع کاربردي استمرار يابد و به تبيين يک الگو و نمونه نظام مستدّل ديني و قابل ارائه به سياستگزاران بينجامد.
متأسفانه با وجودي که نزديک به ربع قرن از استقرار نظام عملي جمهوري اسلامي در ايران مي‌گذرد هنوز کساني هستند که به اين موضوع که دين اسلام يک نظام شامل و کامل بسيار بُعدي و قابل اطمينان براي حصول سيادت و سعادت هر دو جهاني است ايمان ندارند و در جستجوي يافتن راههاو اصول مدنيت مترّقي از مباني ديگري هستند که غالباً با تعاريف و اهداف و خط مشيهاي ديني مغايرت و ناهماهنگي‌هائي دارد و لذا از همان ابتداي طرّاحي و تقنيني با مخالفت‌هايي مواجه مي‌گردد و سرانجام نيز مورد بي اعتنايي کاربردي قرار مي‌گيرد و با شکست مواجه مي‌شود.
به نظر نگارنده علل بي اعتنايي بعضي از مردم به مباني سياسي دين اسلام و عدم اطمينان به کارايي آن در نظام مدني زمان به شرح زير مي‌باشد:
1- قرآن کريم که اساسنامه دين اسلام عزيز است تاکنون به صورت علمي‌تحقيقي, گروهي به منظور کاربردي کردن رهنمودهاي آن در تدوين و تأسيس يک نظام ديني مورد توّجه قرار نگرفته و آنچه هم احياناً در امور دخالت داده شده بر اساس استنباطهاي فردي است که کاملاً وافي به مقصود نمي‌باشد, و اين در صورتي است که در جهان امروز حتّي امور به ظاهر ساده مانند بقالي و پيش خدمتي رستورانها و مهمان خانه‌ها تخصّصي و علمي‌گرديده و در دانشگاهها تدريس مي‌گردد و دانش آموختگان اين قبيل رشته‌ها درجه دکتراي مربوطه را دريافت مي‌دارند:
مانند Doctor in catering- Doctor in gorocery
يک نمونه بسيار تأسف آور اين است که پس از گذشت 14 قرن به علّت سهل انگاري نسبت به رهنمودهاي قرآن کريم و نيز بعضي سوء تفاهمهاي فرقه اي, کاربردي (که قريباً به چگونگي آن خواهيم پرداخت) ما هنوز قبول نداريم که اصل شورايي کردن امور در يک نظام اسلامي يک اصل موضوعه آسماني و در رديف مهمترين امور عبادي واجب مؤکد مي‌باشد و لذا موضوع شورايي کردن امور را غالباً از دستاوردهاي سياسي غرب مي‌پنداريم و اخيراً با بي ميلي مختصر رنگ اسلامي نيز بر آن پاشيده ايم!
2- هنوز هم ما مسلمانان (حتي بعضي دينمداران) نمي‌توانيم بپذيريم که دين اسلام به خصوص قرآن کريم رهنمودهاي لازم را در اصل براي تمام امور سياسي, مدني علمي‌تبيين کرده است و اين ما هستيم که نتوانسته ايم آن اصول را استخراج و تفسير و توضيح و کاربردي نماييم و قرآن را که يک کتاب فوق علمي‌است غير علمي‌امّا انسان ساز (!) معرفي مي‌کنيم و حداکثر آن هم با کمک احاديث و روايات بعضي تکاليف شرعي, عبادي و اخلاقي, از آن استنباط مي‌نماييم در صورتي که دين اصولاً براي نظام بخشيدن به جوامع بشري وضع گرديده و واژه دين نيز بيشتر از اينکه بر امور عبادي دلالت کند مفاهيم نظام حکوت, سلطنت, مکافات, داوري, تدبير, جزاء, حساب... را افاده مي‌نمايد.به نظر نگارنده علل زير سبب شده است که بعضي مسلمانان بيشتر, متشرع (در معناي متداول آن) باشند تا متدين به مفهوم حقيقي آن:
1- کلمات و آيات قرآن کريم محدود است (77400 کلمه در 6236 آيه تقريباً و بدون حساب بسم ا...‌ها) و چون چنين است اشخاصي حتّي بعضي از متدينان تصوّر نمي‌کنند که با اين تعداد کلمات و آيات محدود بتوان تمام مايحتاج جوامع بشري را به خصوص در جريان تمدن‌هاي مترّقي در طول قرون و اعصار تبيين و کاربردي و رهبري نمود در صورتي که ظاهراً اقرار مي‌نمايند که قرآن ظواهري دارد و بواطني و بواطن آن بواطني تا هفتاد بطن به اين مهم اقرار دارند امّا حتي در جستجوي بعضي ظواهر کارساز هم نيستند تا چه رسد به بواطن قرآن کريم!
اين طرز تفکّر که قرآن کريم نمي‌تواند مبيين کليه امور مربوط به يک نظام اجتماعي, مدني, مترّقي باشد, علاوه بر اينکه نافي بسياري از آيات است. مانند: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ»1 به گونه‌اي خفي, مشابه عقيده مشرکاني است که چون يک خداوند به تنهايي به تمام امور بيشمار هستي نمي‌رسد ناگزير بايد خدايان ديگري هم وجود داشته باشند تا هر يک از امور جهان را خدايي و سرپرستي نمايند!
2- با روي کار آمدن بني اميه مقدّمه جدايي امور سياسي از امور عبادي, اخلاقي نظام دين که امروز به غلط به جدايي دين از سياست معرّفي شده است فراهم شد و خلفاي بعدي نيز چون ببرکت دين روي کار آمده بودند, از دين به همان مقداري استفاده مي‌نمودند که براي حفظ بنياد سلطنت آنان لازم بود و لذا در طول قرون متمادي کسي احساس تکليف نکرد تا به گونه‌اي تحقيقي نظرات قرآن کريم را در خصوص يک نظام ديني صحيح استخراج و در جريان کاربردي وارد نمايد.
3- چون آن گروه از دانشمندان علوم دين که خلفاء را غاضب مي‌دانستند دستشان از امور يک نظام ديني کوتاه شده بود به تدريج از تحقيق در رهنمودهاي سياسي قرآن کريم باز ماندند و اهتمام خود را عمدتاً مصروف امور عبادي, اخلاقي نمودند و لذا ناهماهنگي امورعبادي, اخلاقي با امور سياسي, اجتماعي به تدريج تشديد گرديد و نظام دين عمدتاً دو شقّه شد و معلوم است که اگر يک موجود زنده دو شقّه شود به چه سرانجامي‌مي‌رسد.
4- با آغاز ضعف و نهايتاً انقراض خلفاي عثماني جهان اسلام با صنعتي شدن سريع غرب و آغاز اشغالگري‌ها و استعمارگري‌ها مواجه و مسحور و منکوب آنان گرديد و عليرغم اينکه در قرنهاي اخير در بعضي جوامع احساسات ضد خلافت عثمانيان آشکار و تشديد گرديد اين پديده که يک نوع استقلال طلبي ملي در برابر خليفه گري بود, از سوي ديگر تحت تأثير عوامل استعمار قرار گرفت و اختلافات مذهبي بنياد نهاده شد و تشديد گرديد و موانعي جديد در امر تحقيق و ايجاد حکومت‌هاي منطبق با رهنمودهاي قرآن کريم به وجود آمد و بي اعتنايي به دين و غرب گرايي و روشنفکر نمايي و مليت گرايي فريبکارانه مانند پان عربيسم, پان ترکيسم و پان ايرانيسم و در دنبال اينها حزب سازي و لائيسم و... تبليغ و اشاعه داده شد و روز به روز بيشتر از پيش دين مورد کم اعتنايي قرار گرفت.
هر چند در نيم قرن اخير تحت رهبري بعضي از اصطلاح طلبان, امواجي از استقلال طلبي در آسيا و آفريقا بپا خاست و توفيقاتي نيز در اين مناطق به دست آمد, امّا هنوز نفوذ استعمار, تمايلات غرب گرايي, خود باختگي, مسحور بودن به فرهنگ و تمدن غرب و کم اعتنايي به دين و وجود اختلافات مذهبي به قوّت خود باقي ماند و اين همه باعث شد که عقب ماندگيهاي مسلمانان به ناکار آمدي دين نسبت داده شود و مسلمانان بعضاً اين نسبت را بپذيرد و بعضاً نيز از مردود کردن اين ادعا ناتوان بمانند!
بديهي است که وجود اختلاف يک امر موضوعه ضروري الهي مربوط به نظام آفرينش و اجتناب ناپذيري است که باعث برخورد اضداد و ايجاد حرکت به سوي کمال است و بالطبع شامل امور سياسي, معنوي, ديني, فرهنگي نيز مي‌شود و لذا به وجود آمدن مذاهب و مسالک مختلف در دين نيز يک امر فطري اجتناب ناپذير مي‌باشد و شايسته سرزنش و ايراد نيست, بلکه بايد و سيله سير به سوي کمال گردد, در صورتي که پيروان مذاهب برخلاف اصول فطرت تمام امکانات و توان خود را در جهت دفعِ طرف مخالف قرار مي‌دهند و بدين ترتيب نيروهاي مادّي و معنوي خود را که سرمايه عمومي است به هدر مي‌دهند که نمونه‌هاي قابل ارايه آن بسيار مي‌باشد.
بعضي کمان مي‌کنند که وحدت به اين معني است که تمام مردم يک ملت يا يک اجتماع از تمام عقايد اصولي و فروعي خود دست بردارند و هم عقيده شودند و روي يک خط مشخّص حرکت کنند در صورتي که از نظر قرآن که اساسنامه دين است اصل اختلاف به رسميت و ضرورت شناخته شده و مسئله وحدت محدود شده است به چند کلمه بسيار اصولي و اساسي سرنوشت ساز و اجتناب ناپذير, مانند اعتقاد و اقرار به وحدانيت خداوند و ارسال رسولان و رستاخيز و يگانه پرستي که به اصول دين معروف مي‌باشند.
از نظر قرآن کريم, اساس دين بايد مطابق اصول فطرت (قوانين آفرينش) بنياد نهاده شود تا دين پايدار بماند (30 روم) و اساس فطرت را نيز بر اصل دوگانگي مثبت و منفي استوار فرموده است: «وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ»1 و لذا آن چنانکه در فطرت و طبيعت نبايد سعي در از ميان برداشتن هيچ يک از دو جنبه مثبت و منفي کرد بلکه بايد روابط آنها را به رسميت و ضرورت شناخت و آن روابط را قوياً (مانندرابطه زن و مرد و رابطه جريانهاي مثبت و منفي الکتريکي) به هم مربوط ساخت و از آنها بهره گرفت در دين نيزنبايد سعي در تضعيف و نابودي مذاهب و مسالک داشت بلکه بايد رابطه را که در رأس به يگانگي خداوند و رسالت و فرمانبرداري (عبادت) و تکامل اجتماع مربوط مي‌شود باز شناخت و ملاک وحدت و همدلي قرارداد و اختلافات ديگر را مشخص نمود و از آن که ما آن را برخورد عقايد و آراء و ضروري براي ايجاد حرکتهاي تحقيقي و تکاملي مي‌دانيم بهره برداري کرد.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه