SHAMAMEH.ORG

توسعه‌ سياسي‌
با وجود اهتمام‌ و تأكيدي‌ كه‌ رهبر انقلاب‌ و بنيانگزار جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ رحمت‌ الله عليه‌ در قانونمند كردن‌سريع‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ داشتند مسائلي‌ مانند تخّرب‌ توسعه‌ و مشاركت‌ سياسي‌، احزاب‌ و انتخابات‌ شوراهاي‌اسلامي‌ (كه‌ اخيراً انجام‌ گرديد)، بايد بلا فاصله‌ بعد از سال‌ 1358 كه‌ قانون‌ اساسي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ به تصويب‌ رسيد مورد مطالعه‌ و تحقيق‌ قرار مي‌گرفت‌ و بتدريج‌ دامنه تحقيقات‌ گسترده‌تر و متكامل‌ مي‌شد تا امر و فضاي‌ سياسي‌ داخلي‌ نظام‌ ايران‌ اسلامي‌ و نيز ساير جنبه‌هاي‌ نظام‌ نسبتاً محقق‌ و روشن‌ شده‌ باشد، امّا با كمال‌ تأسف‌ حوادث‌ جنگ‌ تحميلي‌ و تبعات‌ زيانبار آن‌ مانند لزوم‌ باز سازي‌ خرابيهاي‌ ناشي‌ از جنگ‌ و عوارض‌ محاصره‌هاي‌ سياسي‌ و اقتصادي‌ و غير اينها، امر توسعه‌ سياسي‌ را همانند امور توسعه‌ مالي‌، علمي‌ صنعتي‌ و.... حدّاقل‌ّ براي‌ مدّت‌ بيست‌ سال‌ بتأخير انداخت‌ و لذا امروز آن‌ شور انقلابي‌ كه‌ براي‌ پياده‌ كردن‌ يك‌ نظام‌ ديني‌/ سياسي‌ ناب‌ و همه‌ جانبه‌ وجود داشت‌ تا حدودي‌ نسبت‌ به‌ بدو انقلاب‌ فرو نشسته‌ است‌ بگونه‌اي‌ كه‌ اگر امروز كسي‌ بخواهد براساس‌ رهنمودهاي‌ قرآن‌ كريم‌ و سنّت‌ نبوي‌ كه‌ اس‌ّ اساس‌ قانون‌ اساسي‌ نظام‌ اسلامي‌ ما هستند اصول‌ مطالعات‌ خود را طرحريزي‌ و نتيجه‌گيري‌ نمايد بعضاً آنچنانكه‌ بايد و شايد مورد توجّه‌ واقع‌ نمي¬شود زيرا ابرهاي‌ ناشي‌ از نظامهاي‌ سياسي‌ و فلسفي‌ كشورهاي‌ ظاهراً مترّقي‌ مجدداً بر بخشي‌ از افق‌ ديد ما سايه‌ افكنده‌ است‌ و تا حدودي‌ مانع‌ مي‌گردد گه‌ ما آزادانه‌ بذور و نهالهاي‌ سياسي‌/ ديني‌ خالص‌ را از خزانه لايزال‌ وحي‌ استخراج‌ و در كشتزار پهناور و مستعدّنظام‌ اسلامي‌ خود بپاشيم‌ و غرس‌ نمائيم‌!
حوادثي‌ كه‌ در طول‌ بيست‌ سال‌ بر نظام‌ اسلامي‌ ما تحميل‌ گرديد سبب‌ شد تا نيروي‌ انقلابي‌ ما عمدتاً صرف‌ دفع‌ دشمن‌ و رفع‌ آسيبها و گذر از تنگناهاي‌ ناشي‌ از آن‌ گردد در حاليكه‌ اگر همانگونه‌ كه‌ در نظر بود صرف‌ توسعه‌ امور نظام‌ مي‌گرديد بيشك‌ اكنون‌ نظام‌ ما بيشتر از آنچه‌ هست‌ يك‌ اسوه‌ و الگوي‌ كاملاً مترّقي‌ و شاخص‌ و قابل‌ تبعيت‌ براي‌ بسياري‌ كشورهاي‌ ديگر شده‌ بود. امّا عليرغم‌ اينهمه‌ حوادث‌ مخرّب‌، اساس‌ نظام‌ با پايمردي‌ و فداكاري‌ همگاني‌ تثبيت‌ و استوار ماند و هر چند زماني‌ زيانبار بر ما گذشت‌ امّا بخواست‌ خداوند متعال‌ آينده‌ در پيش‌ است‌ و فرزندان‌ فرزانه‌ فرهيخته ايران‌ اسلامي‌ كماكان‌ آمادگي‌ لازم‌ را دارند تا به‌ امور توسيعي‌ همه‌ جانبه‌ تحوّلي‌ سزاوار بخشند و بسوي‌ اهداف‌ متعالي‌ نظام‌ انقلاب‌ اسلامي‌ هدايت‌ و رهبري‌ نمايند.
ما اكنون‌ نگاهبان‌ و وارثان‌ يك‌ نظام‌ انقلابي‌ هستيم‌ كه‌ تابعي‌ است‌ از انقلابي‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌ الله در چهارده‌ قرن‌ پيش‌ بوجود آورده‌اند كه‌ بعلّت‌ تطابق‌ آن‌ با فطرت‌ و نظام‌ خلقت‌ و جامع‌ الاطراف‌ بودن‌ تا كنون‌ عليرغم‌ فرازو نشيبها و حوادث‌ تاريخي‌ استمرار يافته‌ و ان شاء الله الي‌ الابد نيز استمرار خواهد داشت‌ و لذا از انقلابات‌ ديگري‌ كه‌ تاكنون‌ در جايجاي‌ دنيا اتفاق‌ افتاده‌ متمايز است‌ و لذا نه‌ نياز دارد و نه‌ بايد از نظامات‌ شناخته‌ شده‌ و جاري‌ و دست‌ آوردهاي‌ انقلابات‌ ديگر الگو و نمونه‌ بگيرد بلكه‌ بايد اهداف‌ متعالي‌ خود را براين‌ اساس‌ قرار دهد كه‌ بتواند براي‌ مجتمعات‌ ديگر الگو و اسوه‌ بشود و بطور غير مستقيم‌ خير خواهانه‌ نظامهاي‌ ديگر را نيز زير نظر بگيرد و بتدريج‌ و با شيوه‌هاي‌ قابل‌ پذيرش‌ بسوي‌ خير و صلاح‌ جهت‌ دار نمايد.
چون‌ ما يك‌ ملّت‌ مسلمان‌ هستيم‌ و براي‌ اجراي‌ مفاهيم‌ دين‌ انقلاب‌ كرده‌ايم‌ بايدبررسي‌ نمائيم‌ كه‌ خداوند چه‌ اهدافي‌ را براي‌ ما مشخص‌ فرموده‌ است‌ و چه‌ راه‌ هايي‌ را براي‌ رسيدن‌ به‌ اهداف‌ به‌ ماارائه‌ فرموده‌ است‌ تا براي‌ رسيدن‌ به‌ اهداف‌ الهي‌ خود از آن‌ راه‌ها استفاده‌ نمائيم‌.
صريح‌ و قاطع‌ اين‌ است‌ كه‌ خداوند خواسته‌ است‌ تا مسلمانان‌ مركز و محور و الگو و نمونه‌ براي‌ مردم‌ جهان‌ باشند، چنانچه‌ مي‌فرمايد: - «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً»1:
وسط‌ در مدنيّت‌ انساني‌ همان‌ مفهومي‌ را دارد كه‌ استاندارد (standard) در نظام‌ علمي‌ / صنعتي‌ دارد.
با تدبّر در اشارات‌ در آيه‌ مورد بحث‌ نتايج‌ شگفت‌ انگيزي‌ روشن‌ مي‌گرددكه‌ مجال‌ بحث‌ آنها در اين‌ محدوده‌ نيست‌ و بطور خلاصه‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ خداوند تعاريف‌ علمي‌‌ / سياسي‌ لازم‌ و كافي‌ را براي‌ بر قراري‌ يك‌ نظام‌ همه‌ جانبه‌ سعادت‌ بخش‌ متناسب‌ با مقتضيات‌ فطري‌ انسانها در تمام‌ تاريخ‌، در قرآن‌ كريم‌ كه‌ آئين‌ نامه‌ و مرامنامه دين‌ اسلام‌ است‌ بيان‌ فرموده‌ و اسلام‌ را نمونه والگو براي‌ تمام‌ نظامات‌ مدني‌، و مسلمانان‌ مؤمن‌ و مفاهيم‌ آيات‌ را الگو و استاندارد جهانيان‌، و حضرت‌ رسول‌ الله را اسوه‌ و نمونه‌ مسلمانان‌ قرار داده‌ است‌ :« لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً».
در دين‌ اسلام‌ چون‌ در هر حال‌ بايد وسط‌ و مركز و محور بودن‌ حفظ‌ گردد توسعه‌ بايد همه‌ جانبه‌ باشد، مانند نمودار زير :
از معجزات‌ كلام‌ الله اينست‌ كه‌ در تعاريف‌ لازم‌ كلماتي‌ را انتخاب‌ مي‌كند و بكار مي‌برد كه‌ جامع‌ الجهات‌ باشند مانند همين‌ كلمه‌ «وسط‌» در آيه‌ مورد بحث‌ كه‌ اگر مثلاً مركز يا محور يا نخبه‌ يا اسوه‌ يا معدّل‌ يا هر كلمه‌ ديگري‌ انتخاب‌ مي‌شد نمي‌توانست‌ در خط‌، يا دايره‌، يا احجام‌ و اشكال‌، يا مادّيات‌ و معنويّات‌ و.... كارآئي‌ داشته‌ باشد در صورتي‌ كه‌ كلمه‌ وسط‌ همان‌ معني‌ را در خط‌ بيان‌ مي‌دارد كه‌ در تعريف‌ دايره‌ يا ساير اشكال‌ هندسي‌ و احجام‌ فيزيكي‌ و صنايع‌ و علوم‌ و فرهنگ‌ و مادّيات‌ و معنويّات‌ و انسانها و نظامات‌ اجتماعي‌ / سياسي‌ و..... بيان‌ مي‌دارد.
مثلاً روي‌ خط‌، «وسط‌» نه‌ چپ‌ است‌ نه‌ راست‌، نه‌ شرقي‌ است‌ نه‌ غربي‌، نه‌..... امّا، هم‌ به‌ چپ‌ مربوط‌ است‌ هم‌ به‌ راست‌، هم‌ به‌ شرق‌ وابسته‌ است‌ هم‌ به‌ غرب‌، هم‌ به‌ مثبت‌ وابسته‌ است‌ هم‌ به‌ منفي‌ و همينگونه‌ است‌ در اشكال‌ هندسي‌ و احجام‌ فيزيكي‌ و اجتماعات‌ انساني‌ و نظامات‌ اجتماعي‌ - يعني‌ در تمام‌ موارد «وسط‌» نقطه‌ اعتدال‌ و مركز گردش‌ و ثقل‌ و نمونه‌ و اسوه‌ و سلاله‌ و لّب‌ و برگزيده‌ مي‌باشد. امّا آنگونه‌ وسط‌ و مركز و نمونه‌ و.....است‌ كه‌ در عين‌ ثباتي‌ كه‌ بايد براي‌ حفظ‌ وسط‌ و مركز بودن‌ خود داشته‌ باشد بايد متناسب‌ و هماهنگ‌ با نظام‌ و ناموس‌ فطرت‌ و خلقت‌ باشد كه‌ از جمله‌ مفاهيم‌ و نواميس‌ فطرت‌ و خلقت‌ حركت‌ و پويايي‌ آن‌ بسوي‌ كمال‌ است‌: وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ - تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها - كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ.... چنانكه‌ مي‌فرمايد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» ‌: پس‌ همت‌ استوار بدار براي‌ (قبول‌ و اشاعه‌) دين‌ حقيقت‌ گرايي‌ كه‌ بر اساس‌ فطرت‌ باشد كه‌ خداوند عامه‌ مردم‌ (ناس‌) را بر آن‌ فطرت‌ آفريده‌ است‌. تغييري‌ در آفرينش‌ خداوند (نظام‌ ديني‌ كه‌ با نظام‌ خلقت‌ بايد هماهنگ‌ بماند) مجاز نيست‌، دين‌ پايدار چنين‌ است‌ (كه‌ مطابق‌ با ناموس‌ خلقت‌ باشد) ولي‌ (افسوس‌ كه‌) بيشترين‌ مردم‌ اين‌ را نمي‌دانند!
پس‌ مطابق‌ اين‌ آيه‌ (سوره روم, آيه30) امت‌ «وسط‌» كه‌ امّتي‌ است‌ با يك‌ نظام‌ اجتماعي‌ بنام‌ اسلام‌ بايد در عين‌ «وسط‌» بودن‌ در ميان‌ نظامات‌ اجتماعي‌ / جهاني‌، حقيقت‌ گرا (حنيف‌) وهماهنگ‌ و همانند با ناموس‌ خلقت‌ باشد كه‌ متحّرك‌ و فعال‌ و پويا و روبه‌ كمال‌ مي‌باشد.
بنابراين‌ توسعه‌ در نظام‌ دين‌ كه‌ همان‌ نظام‌ سياسي‌ / اجتماعي‌ پذيرفته‌ شده ما مي‌باشد (جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌) بايد يك‌ امر واجب‌ و ضروري‌ / فطري‌ و لازم‌ الاجراء شناخته‌ شود. و چون‌ براساس‌ تعريفي‌ كه‌ از «وسط‌» بيان‌ داشته‌ايم‌، بايد توسعه‌ همه‌ جانبه‌ باشد، تا در هيچ‌ صورتي‌ «وسط‌» بودن‌ خدشه‌ دار نشوند.
براي‌ نگارنده‌ هيچ‌ ترديدي‌ نيست‌ كه‌:
1ـ ماامت‌ اسلامي‌ مدّتي‌ است‌ طولاني‌ كه‌ در وسط‌ و مركز جهانيان‌ نيستيم‌
2ـ چون‌ مركزيت‌ خود را حفظ‌ نكرده‌ايم‌ به‌ همان‌ قدر كه‌ از جايگاه‌ واقعي‌ خود به‌ دور افتاده‌ ايم‌، از حقايق‌ دين‌ دور افتاده‌ايم‌.
3ـ علّت‌ دور افتادن‌ از حقايق‌ دين‌ اينست‌ كه‌ مفهوم‌ امت‌ وسط‌ را كه‌ بايد دين‌ و نظام‌ خود را بر اساس‌ فطرت‌ و نواميس‌ خلقت‌ تنظيم‌ نمائيم‌ و توسعه‌ دهيم‌ ندانسته‌‌ايم‌ و لذا اعمال‌ ما بسيار بعدي‌ نيست‌، و چون‌ چنين‌ است‌ ميان‌ و وسط‌ و مركزيت‌ را از دست‌ داده‌ايم‌ و در لبه‌ بيروني‌ حواشي‌ قرار گرفته‌ايم‌: جهان‌ سومي‌ يا در حال‌ توسعه‌؟
از تعاريفي‌ كه‌ براي‌ «وسط‌» بيان‌ داشتيم‌، ساده‌ترين‌ آنها را كه‌ روي‌ يك‌ خط‌ قابل‌ ارائه‌ است‌، مثل‌ مي‌زنيم‌: اگر ما در وسط‌ خط‌ قرار داشته‌ باشيم‌ كه‌ يك‌ طرف‌ آن‌ مادّيات‌ است‌ و يك‌ طرف‌ آن‌ معنويّات‌، آيا به‌ طرف‌ معنويّات‌ بيشتر متمايل‌ مي‌شويم‌ يا به‌ طرف‌ مادّيات‌؟براي‌ كسانيكه‌ خود را هادي‌ و معلّم‌ ديني‌ مردم‌ مي‌دانند آنان‌ را بيشتر به‌ طرف‌ مادّيات‌ هدايت‌ مي‌كنند يا به‌ طرف‌ معنويّات‌؟
آيا فطرت‌ بشر كه‌ بايد نظامات‌ اجتماعي‌ براساس‌ آن‌ تنظيم‌ شود از جسم‌ و روح‌ توأماً مفطور شده‌ است‌؟ و اگر چنين‌ است‌، آيا براي‌ انسانها اهمّيت‌ جسم‌ بيشتر است‌ يا اهميّت‌ روح‌ و يا براي‌ تعادل‌ وجود انسانها اهميّت‌ هر دو به‌ يك‌ اندازه‌ است‌. بهترين‌ رهنمودها براي‌ توسعه‌، بخصوص‌ براي‌ ما كه‌ نظام‌ اجتماعي‌ / مدني‌ خود را براساس‌ دين‌ اسلام‌ پايه‌ گذاري‌ كرده‌ و در صدد توسعه‌ آن‌ هستيم‌ آ نهايي‌ هستند كه‌ در كلام‌ خدا بيان‌ شده‌اند:«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»
بعضي‌ گمان‌ مي‌كنند كه‌ اگر هر چه‌ بيشتر مادي‌گرايي‌ را تقبيح‌ و معنوي‌ گرايي‌ را تبليغ‌ و تشويق‌ نمايند كاري‌ درست‌ انجام‌ داده‌اند. در مثل‌ مذكور اينقبيل‌ اشخاص‌ به‌ كسي‌ كه‌ در وسط‌ خط‌ قرار دارد فشار مي‌‌آورند كه‌ وسط‌ را رها كند و به‌ سمت‌ راست‌ برود تا به‌ توسعه‌ يافتگي‌ معنوي‌ نائل‌ شود!
بعضي‌ ديگر نظامات‌ ماديگرا را براي‌ اجتماع‌ خود توصيه‌ مي‌نمايند و آنها را مظهر توسعه‌ مي‌دانند.اينان‌ كسي‌ يا كساني‌ را كه‌ در وسط‌ خط‌ قرار دارند تشويق‌ مي‌كنند كه‌ به‌ سمت‌ چپ‌ متمايل‌ شوند تا به‌ توسعه‌ يافتگي‌ نائل‌ شوند!
امّا درخت‌ زيتون‌ خدا (كه‌ مظهر صلح‌ و آرامش‌ بين‌ متنازعان‌ است‌) كه‌ ريشه‌ در حّد «وسط‌» دارد: «لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ» ‌ و روغن‌ خود اشتعال‌ آن‌ آسمانها و زمين‌ را روشن‌ مي‌كند و نور بر روي‌ نور مي‌تابد و بندگان‌ خداوند را كه‌ بخواهند هدايت‌ مي‌كنند. كلام‌ خداوند است‌ «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ...» در آيه‌ 30 سوره روم, دين‌ حقيقت‌گرا و پايه‌دار ديني‌ تعريف‌ شده‌ است‌ كه‌ با ناموس‌ خلقت‌ هماهنگ‌ باشد و "ناس‌" را هم‌ الگو و نمونه‌اي‌ از نواميس‌ خلقت‌ معرّفي‌ كرده‌ است‌ :«فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»، بنابر اين‌ هر نظامي‌ كه‌ با نواميس‌ خلقت‌ و فطرت‌ انسانها (ناس‌) هماهنگ‌ نباشد پايدار نخواهد بود.
بنابر اين‌ نظام‌ بايد بر اساس‌ مقتضيات‌ وجود مردم‌ پايه‌ گزاري‌ گردد و در همين‌ زمينه‌ هم‌ توسعه‌ داده‌ شود.
پس‌ در امر توسعه‌، بايد مقتضيات‌ فطري‌ مردم‌ را شناخت‌ و لذا مردم‌شناسي‌ در درجه‌ اول‌ اهميّت‌ قرار مي‌گيرد.
براي‌ مردم‌شناسي‌ هم‌ دقيق‌ترين‌ تعريفها را همان‌ كسي‌ مي‌كند كه‌ آنانرا آفريده‌ است‌ و هر كس‌ از طريق‌ ديگر بخواهد هر تعريفي‌ از يك‌ نظام‌ توسعه‌ يافته‌ و روشهاي‌ صحيح‌ توسيعي‌ بدست‌ آورد و افراد تحت‌ پوشش‌ آن‌ نظام‌ را بشناسد و براي‌ آنان‌ برنامه‌ريزي‌ و سياستگزاري‌ توسيعي‌ بنمايد يا موفق‌ نخواهد شد يا حدّاقل‌ّ كارش‌ ناقص‌ خواهد بود امّا آنچه‌ مسّلم‌ است‌ اينست‌ كه‌ چنين‌ نظامي‌ و سياستگزاريي‌ يك‌ نظام‌ و سياستگزاري‌ اسلامي‌ راستين‌ نخواهد بود!
بديهي است ما ممنوعيتي‌ از اين‌ نداريم‌ كه‌ از نظامات‌ پسنديده‌ و سياستگزاريهاي‌ تجربه‌ شده‌ كه‌ ارزش‌ عقلاني‌ آنها باثبات‌ رسيده‌ است‌، از ديگران‌ پيروي‌ كنيم‌، و در نظام‌ اسلامي‌ خود بكار بگيريم‌: به‌ بينيم‌ آنها چگونه‌ حزب‌ و تشكيلات‌ بوجود آورده‌ چگونه‌ نظامهاي‌ خود را شورايي‌ كردند، چگونه‌ علوم‌ و صنايع‌ و تمدّن‌ خود را توسعه‌ دادند - امّا همينگونه‌ تقليدهاو پيروي‌ هاست‌ كه‌ باعث‌ فراموش‌ كردن‌ خويشتن‌ خويش‌ و توانائيها و استعدادها و خلاقيّتها مي‌شود و موجب‌ مقلد شدن‌، مونتاژ كاري‌ و يا حداكثر شبيه‌ سازي‌ در ابعاد مختلف‌ مي‌شود.
خداوند ما را به‌ عنوان‌ مسلمان‌ "وسط‌" و نمونه‌ و اسوه‌ براي‌ ديگران‌ خواسته‌ است‌ «لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» واين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ اگر ما بشيوه‌ و بر اساس‌ سياستگزاريهاي‌ ديگران‌ برنامه‌ ريزي‌ كنيم‌ و آنها را اسوه‌ و الگوي‌ خود قرار دهيم‌ به‌ اين‌ معني‌ است‌ كه‌ 180 درجه‌ چرخيده‌ و پشت‌ بر خواست‌ خدا و رو به‌ راهنمائي‌ ديگران‌ كرده‌ايم‌! اين‌ با راه‌ پيمودن‌ در صراط‌ مستقيم‌ و نزديك‌ و نزديكتر شدن‌ به‌ اهدافي‌ كه‌ خداوند مشخص‌ فرموده‌ است‌ چه‌ وجه‌ تشابهي‌ دارد؟
براحتي‌ مي‌توان‌ نظامات‌، مكاتيب‌، احزاب‌ و تشكلات‌،فلسفه‌ها، طرحها و برنامه‌ها و خط‌ مشيهاي‌ ديگرانرا بررسي‌ و پژوهش‌ كرد و ابزار كار قرار داد يا تركيبي‌ ازآنها فراهم‌ آورد و با آن‌ اساس‌ توسعه‌ جمهوري‌ اسلامي‌‌ ايران‌ را بنياد نهاد چون‌ آنها در اين‌ مورد فراوان‌ كار كرده‌اند - و متقابلاً در شرايط‌ موجود مشكل‌ بنظر مي‌رسد كه‌ بتوان‌ از رهنمودهاي‌ قرآن‌ كريم‌ و سنّت‌ نبوي‌ طرحي‌ و برنامه‌اي‌ متناسب‌ با شرايط‌ و مقتضيات‌ زمان‌ فراهم‌ آورد كه‌ نيازهاي‌ توسيعي‌ فراگير نظام‌ مدني‌ ما را همگام‌ با قافله‌ برق‌ آساي‌ تمدن‌ قرن‌ حاضر پاسخگو باشند. زيرا ما در اين‌ مورد كاري‌ در خور ارائه‌ انجام‌ نداده‌ايم‌!
امّا سخن‌ بر سر اينست‌ كه‌ ما تا كجا بايد ريزه‌ خوار خوان‌ ديگران‌ باشيم‌؟
تا كي‌ بايد رهنمودهاي‌ كلام‌ خداوند را بي‌ اهميّت‌ و نا كارآ تلقي‌ كنيم‌؟
چرا ايمان‌ نداريم‌ وقتي‌ كه‌ خداوند مي‌فرمايد:«...وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ...»1 : و ما اين‌ كتاب‌ را برتو نازل‌ كرديم‌ كه‌ بيان‌ گر همه‌ چيز باشد... واقعاً مي‌توان‌ براي‌ همه‌ چيز از قرآن‌ كريم‌ راهيابي‌ كرد؟
نگارنده‌ قبلاً مقاله‌اي‌ با عنوان‌ "فرهنگ‌ سياسي‌، مشاركت‌ سياسي‌ و تخرّب‌ در ايران‌ اسلامي‌‌" تنظيم‌ و تقديم‌ نموده‌ است‌ كه‌ مراجعه‌ به‌ آن‌ براي‌ اين‌ مقال‌ نيز مفيد مي‌باشد.
دين‌ اسلام‌ يك‌ نظام‌ موضوعه‌ الهي‌ است‌ كه‌ بر خلاف‌ نظامات‌ دست‌ آورده‌ بشر كه‌ تك‌ بعدي‌ و سريع‌ الانهدام‌ هستند يك‌ نظام‌ بسيار بعدي‌ و دير پا (ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ) و بطور حيرت‌ انگيزي‌ متكامل‌ و ناظر و نظام‌ بخش‌ امور مسلمانان‌ جهان‌ مي‌باشد و نيز بر خلاف‌ نظر سهل‌ انگاراني‌ كه‌ ناتوان‌ از پاسخگوئي‌ به‌ مسائل‌ مردم‌ هستند. ديني‌ است‌ فوق‌ علمي‌ و حقيقتاً بيانگر همه‌ چيز، و چرا چنين‌ نباشد كه‌ اين‌ سخن‌ خداست‌ و خداي‌ سخنان‌ است‌ :«وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا».
امّا ما بايد روابط‌ كلمات‌ را بشناسيم‌ و مفاهيم‌ لغات‌ و آيات‌ را از تعاريف‌ خود قرآن‌ بدست‌ آوريم‌ زيرا با واژه‌ها و مفاهيم‌ قراردادي‌ انسانها نمي‌‌توان‌ مفاهيم‌ واقعي‌ كلمات‌ قرآن‌ را شناخت‌ چون‌ همانگونه‌ كه‌ قرآن‌ «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» است‌ بيانگر مفاهيم‌ خويش‌ هم‌ هست‌ و هيچكس‌ با هيچ‌ فرهنگ‌ نامه‌ و واژه‌ نامه‌اي‌ نمي‌‌تواند مانند خود كلمات‌ و آيات‌ قرآن‌ به‌ ترجمه‌ و تفسير آن‌ بپردازد و معاني‌ و مفاهيم‌ مورد نظر رابدست‌ آورد. و چون‌ چنين‌ است‌ براي‌ كسي‌ باور كردني‌ نيست‌ كه‌ مي‌‌توان‌ مثلاًبراي‌ سياستگزاري‌ يك‌ نظام‌ توسيعي‌ كلان‌ جهت‌ امور مسلمانان‌ جهان‌، و حتّي‌ كل‌ّ جهانيان‌، از قرآن‌ راهنمائي‌ خواست‌.
براي‌ نمونه‌ هم‌ اكنون‌ كه‌ در نهاد مطالعات‌ و تحقيقات‌ سياسي‌ وزارت‌ كشور تصميم‌ گرفته‌ شده‌ است‌ تا همايش‌ مشاركت‌ سياسي‌ - احزاب‌ و انتخابات‌ برگزار گردد و با الطبع‌ برخي‌ از دانشنمدان‌ و انديشمندان‌ آماده‌ شده‌ اند تا فراخوان‌ مذكور را باتنظيم‌ مقالات‌ تحقيقاتي‌ در موضوعات‌ پيشنهادي‌ اجابت‌ نمايند اين‌ خطاب‌ خداوند متوجّه‌ تمام‌ دست‌ اندر كاران‌ و شركت‌ كنندگان‌ مي‌شود: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً» - (اكنون‌ كه‌ چنين‌ تصميمي‌ گرفته‌اي‌) دين‌ را وجه‌ همّت‌ خويش‌ قرار داده‌ با حقيقت‌ گرائي‌ آنهم‌ دين‌ راستيني‌ را كه‌ هماهنگ‌ با نظام‌ آفرينش‌ باشد (فطرت‌ الله) (و اگر نمي‌تواني‌ تمام‌ نواميس‌ فطرت‌ در مورد آفرينش‌ را مورد تحقيق‌ قرار دهي‌ خلاصه‌ و سلاله‌ و چكيده‌ آفرينش‌) در فطرت‌ ناس‌ تعبيه‌ شده‌ است‌ (آنانرا موضوع‌ تحقيقات‌ خود قرار داده‌ و مطابق‌ مقتضيات‌ فطري‌ او برنامه‌ ريزي‌ و سياستگزاري‌ كن‌، بخصوص‌ اين كه‌ براي‌ هم‌ او و اجتماع‌ او و دين‌ و نظام‌ مدني‌ او برنامه‌ ريزي‌ مي‌نمائي‌) و هيچگونه‌ تخلفي‌ در اين‌ امر مجاز نيست‌: «لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» (چون‌ تو به‌ نيابت‌ و خلافت‌ از سوي‌ خداوند براي‌ بندگان‌ و مخلوق‌ او كه‌ متديّن‌ به‌ دين‌ اسلام‌ هستند برنامه‌ و طرحي‌ توسيعي‌ تنظيم‌ مي‌نمائي‌ بايد توجه‌ داشه‌ باشي‌ كه‌) دين‌ پايدار اينگونه‌ است‌ (كه‌ مطابق‌ فطرت‌، نظام‌ داده‌ شود): «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» ولي‌ اكثر مردم‌ اينرا نمي‌دانند:«وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» - و اين‌ جمله‌ اخير به‌ اين‌ معني‌ است‌ كه‌: ولي‌ شما نخبگان‌ و فرزانگان‌ و محققان‌ نظام‌ اسلامي‌ هستيد و در مقام‌ مقايسه‌ با عامّه‌ مردم‌ باالطبع‌ در اقليت‌ مي‌باشيد بايد اين‌ حقايق‌ را از نظر دور نداريد- بدانيد كه‌ براي‌ يك‌ نظام‌ ديني‌ برنامه‌ ريزي‌ مي‌كنيد آن‌ هم‌ يك‌ نظام‌ ديني‌ كه‌ بر اساس‌ رهنمودهاي‌ ديگري‌ كه‌ بيان‌ شده‌ است‌ بايد هدف‌ و برنامه‌ و سياست‌ كلانش‌ اين‌ باشد كه‌ در متن‌ مجتمعات‌ جهاني‌ مركزيت‌ و محوريت‌ را احراز كند و براي‌ نظامات‌ ديگر الگو و اسوه‌ و سرمشق‌ بشود.
بااين‌ تعاريف‌، هدف‌ كلان‌ توسعه‌ مشخص‌ مي‌شود: احراز مركزيت‌ و محوريت‌ در سطح‌ جهاني‌ و الگو و اسوه‌ قرار گرفتن‌ به‌ لحاظ‌ توسعه‌ سياسي‌ و تشكلات‌ اجتماعي‌ و هر گونه‌ توسعه‌ فرهنگي‌ مادّي‌ و معنوي‌ ديگري‌ كه‌ ذكر آنها خارج‌ از موضوع‌ اين‌ بحث‌ مي‌باشد.
بديهي‌ است‌ كه‌ نيل‌ به‌ هدف‌ و مقصد مذكور با مشاركت‌ در همكاري‌ همه‌ جانبه تمام‌ نهادهاي‌ نظام‌ اسلامي‌‌ ميّسر است‌ و فقط‌ بخش‌ سياست‌ و امنيت‌ داخلي‌ آن‌ به‌ عهده‌ وزارت‌ كشور محول‌ مي‌باشد. پس‌ اگر اين‌ نهاد بخواهد به‌ تكليف‌ الهي‌ خود براي‌ رسيدن‌ به‌ هدف‌ مذكور عمل‌ نمايد ناگزير بايد سياست‌ و طرحهاي‌ خود را با سياستها و طرحهاي‌ نهادهاي‌ ديگر هماهنگ‌ نمايد و در مشاركت‌ با آنان‌ اقدام‌ كند.
تا اين‌ جا، مشاركت‌ دو بخش‌ مي‌شود :يكي‌ مشاركت‌ دانشمندان‌، محققان‌ و انديشمندان‌ با عرضه نظرات‌ و نتيجه‌ تحقيقات‌ خود به‌ وزارت‌ كشور و ديگري‌، مشاركت‌ وزارت‌ كشور با ساير وزارتخانه‌ها در امر توسعه‌ همه‌ جانبه‌ نظام‌، كه‌ اگر چنين‌ نشود، تلاش‌ يك‌ جانبه‌ وزارت‌ كشور به‌ نتيجه‌ مورد نظر نخواهد رسيد زيرا اگر في‌ المثل‌ توسعه‌ علمي‌، صنعتي‌، اقتصادي‌، نظامي‌، شهري‌ و...... تحقق‌ پيدانكند توسعه‌ سياسي‌ به‌ تنهائي‌ مفيد و مؤثر واقع‌ نخواهد شد.
چون‌ اصولاً كره‌ زمين‌ در نظام‌ منظومه‌ شمسي‌ و نظامات‌ ديگر فلكي‌ براي‌ پيدايش‌ و زندگي‌ و بهره‌ برداري‌ " مردم‌ " بوجود آمده‌ است‌ و خداوند بخصوص‌ بر اينموضوع‌ تصريح‌ فرموده‌ است‌ :«وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ»: و زمين‌ را براي‌ عامه‌ مردم‌ بوجود آورد - و فرستادن‌ پيامبران‌ و انزال‌ آيات‌ نيز براي‌ هدايت‌ مردم‌ است‌ هُدي‌ً للناس‌ - پس‌ خداوند در امور اصالت‌ را در حق‌ مردم‌ ثابت‌ فرموده‌ است‌ و در آيه مورد بحث‌ نيز(سوره روم, آيه30) خلاصه‌ و سلاله‌ و نمونه‌ نواميس‌ فطرت‌ و خلقت‌ را "ناس‌ " معرفي‌ فرموده‌ است‌: فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها پس‌ در امر توسعه‌ سياسي‌ نيازمنديها و مقتضيّات‌ فطري‌ خود مردم‌ مورد مطالعه‌ قرار مي‌گيرد تا از روبر هم‌ نتايج‌ حاصله‌ براي‌ توسعه‌ نظام‌ سياسي‌ / عمومي‌ خود آنان‌ بهره‌گيري‌ شود.
چون‌ دين‌ فطري‌ راستين‌ يا بعبارتي‌ ديگر نظام‌ اسلامي‌ حقيقي‌ آن‌ نظامي‌ است‌ كه‌ بر اساس‌ مقتضيات‌ فطري‌ مردم‌ تنظيم‌ گردد: «لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» پس‌ آنگاه‌ كه‌ فرزانگان‌ و ذيصلاحان‌ اجتماع‌ و نظام‌، هر گونه‌ طراحي‌، برنامه‌ريزي‌ و سياستگزاري‌ را وجه‌ مطالعه‌ و تحقيق‌ و اقدام‌ و اجراء قرار مي‌دهند، در درجه اوّل‌ اهميت‌ بايد زمينه‌ پذيرش‌ و اجراي‌ آنرا در جامعه‌ مدّ نظر قرار دهند و توجّه‌ داشته‌ باشند كه‌ تاكنون‌ نظامها و مكاتيب‌ و احزاب‌ و تشكلهاي‌ گوناگوني‌ در جهان‌ اسلام‌ و بخصوص‌ در كشور اسلامي‌ ما بوجود "آورده‌اند " امّا كمترين‌ آثار توسيعي‌ برجاي‌ نگذاشته‌ و بعلّت‌ اين كه‌ مورد پذيرش‌ طبيعي‌ مردم‌ قرار نگرفته‌، چند صباحي‌ بيش‌ نپائيده‌ و فقط‌ نامي‌، آنهم‌ در صفحات‌ تاريخ‌ سياسي‌، باقي‌ نهاده‌ است‌.
چون‌ فطرت‌ جزو ملكوت‌ خداوند است‌:«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ» هيچ‌ قدرت‌ ديگري‌ نمي‌تواند بر‌ فطرت‌ مردم‌ مسلط‌ و عقيده‌ و مرام‌ و مكتب‌ و مذهبي‌ را بر آنان‌ تحميل‌ نمايد. بلي‌، چند روزي‌ ممكن‌ است‌ مردم‌ را تحت‌ فشار قرار داد و جرياناتي‌ را وارد اجتماعات‌ آن‌ نمود امّا آنرا به‌ منزله‌ شجره خبيثه‌اي‌ مي‌شناسند و به‌ هيج‌ وجه‌ اجازه‌ نمي‌دهند در سرزمين‌ وجود آنان‌ ريشه‌ بدواند!
با توجّه‌ به‌ اين‌ نكات‌ است‌ كه‌ خداوند فرموده‌ است‌: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» ‌ -يعني‌ كساني‌ تلاش‌ نكنند كه‌ عقيده‌ (حتّي‌ اگر دين‌ آسماني‌ اسلام‌ هم‌ باشد)يا هر گونه‌ مذهب‌ و مرام‌ ديگري‌ را بر مردم‌ تحميل‌ كنند. مفهوم‌ ديگر اين‌ جمله‌ اينست‌ كه‌ اگر مردم‌ دين‌ و آئيني‌ را نپسندند آنرا نمي‌¬پذيرند و فشار و اجبار كارساز نخواهد بود. چون‌ اين‌ حق‌ّ اختياري‌ است‌ كه‌ به‌ آنها تفويض‌ شده‌ است‌.
كساني‌ كه‌ از امور علمي‌/ صنعتي‌ آگاهي‌ دارند مي‌دانند كه‌ طرّاحان‌ كارآگاه‌، دستگاههاي‌ دير مصرف‌ صنعتي‌ را براي‌ هر منطقه‌اي‌ متناسب‌ با شرايط‌ اقليمي‌ همان‌ منطقه‌ طراحي‌ مي‌كنند و مي‌سازند. براي‌ نمونه‌ يك‌ دستگاهي‌ كه‌ از آلياژهاي‌ ضد زنگ‌ ساخته‌ نشده‌ باشد در مناطق‌ مرطوب‌ بهره‌ دهي‌ دراز مدّتي‌ نخواهد داشت‌، همينگونه‌ است‌ فرق‌ دستگاهي‌ كه‌ براي‌ مناطق‌ معتّدله‌ ياحاره‌ ساخته‌ مي‌شود با دستگاهي‌ كه‌ براي‌ مناطق‌ سرد قطبي‌ ساخته‌ مي‌شود. معنويات‌ و خصوصيات‌ فطري‌ انسانها هم‌ همينگونه‌ اقتضاهائي‌ دارند چنانكه‌ مي‌فرمايد:«ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ»1: در نظام‌ آفرينش‌ خداوند رحمان‌ تفاوتي‌ نخواهي‌ ديد پس‌ ديده‌ برگردان‌ (كراراً تحقيق‌ كن‌) آيا قصوري‌ فطوري‌ يا اختلافي‌ در نظام‌ آفرينش‌ مي‌بيني‌؟. همان‌ شرايطي‌ كه‌ بر مقتضيات‌ طبيعي‌ / اقليمي‌ حاكم‌ است‌ بر مقتضيات‌ فطري‌ / خلقي‌ انسانها نيز حاكم‌ است‌ - اين‌ يكي‌ از اصول‌ آفرينش‌ است‌.
كسيكه‌ با يك‌ فرهنگ‌ خاصي‌ كه‌ دين‌ درآن‌ نقش‌ اساسي‌ داشته‌ است‌ پرورش‌ يافته‌ است‌ مرامها و نظامها و مكتبهائي‌ را كه‌ دين‌ درآن‌ نقشي‌ ندارد نخواهد پذيرفت‌ هر چند مغايرت‌ و متضاد نبودن‌ آنها با دين‌ باثبات‌ هم‌ برسد، و هر چند ظاهراً براي‌ توسعه‌ سياسي‌ او هم‌ بكار گرفته‌ شده‌ باشد!
ديندار مي‌خواهد همه‌ چيزش‌ رنگ‌ دين‌ داشته‌ باشد: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»1:- رنگ‌ خدائي‌ (را برهمه‌ امور خود نقش‌ مي‌زنيم‌) و كيست‌ كه‌ از خداوند رنگ‌ بهتري‌ داشته‌ باشد (بخصوص‌) در حاليكه‌ ما پرستندگان‌ او هم‌ هستيم‌- و در همه‌ شئون‌ ما بايد مظهر الهي‌ متجلّي‌ باشد؟
بنابراين‌ توضيحات‌، مشاركت‌ شامل‌ سه‌ بخش‌ مي‌شود :- بخش‌ سران‌ و كار بدستان‌ نظام‌، بخش‌ فرزانگان‌، انديشمندان‌ و برگزيدگان‌، اجتماع‌ و نهايتاً بخش‌ عامه مردم‌، و اين‌ مشاركت‌ هم‌ در صورتي‌ ثمر بخش‌ خواهد بود كه‌ با فطرت‌ الهي‌ مردم‌ سازگار باشد.
اكنون‌ كه‌ موضوع‌ مشاركت‌ سياسي‌ مطرح‌ است‌ بايد ابتدا بدانيم‌ سياست‌ چيست‌ تا بتوانيم‌ توسعه‌ آنرا مورد بررسي‌ قرار دهيم‌.
دانشمندان‌ علم‌ سياست‌ تعاريف‌ بسياري‌ از سياست‌ بيان‌ داشته‌اند كه‌ خلاصه‌ و فشرده‌ آنها چنين‌ مي‌شود: سياست‌ رمز تدبير امور جاري‌ توأم‌ با مال‌ انديشي‌ و آينده‌ نگري‌ و هدايت‌ امور به‌ سمت‌ توسعه‌ و تكامل‌ مي‌باشد.
تعريف‌ مذكور شامل‌ تمام‌ امور اعّم‌ از حكومت‌، صنعت‌ - اقتصاد، دانش‌، فرهنگ‌ و.... و حتّي‌ شامل‌ خود سياست‌ هم‌ مي‌شود.
با كمي‌ دقت‌ معلوم‌ مي‌شود كه‌ در نظام‌ دين‌ اسلام‌ اينقبيل‌ نكات‌ در حّد اعلاي‌ خود و در ابعاد مادي‌ و معنوي‌ و اين‌ جهاني‌ و آن‌ جهاني‌ لحاظ‌ شده‌ است‌ و بعلاوه‌ نظام‌ دين‌ بگونه‌اي‌ تنظيم‌ شده‌ است‌ كه‌ عبادتش‌ مي‌شود عين‌ سياست‌ و سياستش‌ مي‌شود عين‌ عبادت‌.
نگارنده‌ در مقاله تقديمي‌ پيشين‌ شرحي‌ مختصر در اين‌ خصوص‌ بيان‌ داشته‌ و موضوع‌ را در كتابي‌ با عنوان‌ "رابطه دين‌ و سياست‌ " بتفضيل‌ بيان‌ داشته‌ است‌ كه‌ مراجعه‌ به‌ آنها مفيد خواهد بود.
اگر بيان‌ و استدلال‌ ما مورد قبول‌ فرزانگان‌ واقع‌ شود توضيحات‌ زير را عرضه‌ مي‌داريم‌: انسانها در قبول‌ دين‌ كه‌ همان‌ نظام‌ اجتماعي‌ بسيار بعدي‌ اسلام‌ است‌ مختار و آزاد هستند چنانكه‌ فرموده‌ است‌: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»- ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ ‌- عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ» و.....
امّا وقتي‌ انسان‌ يك‌ نظام‌ را بپذيرد در برابر آن‌ متعهّد مي‌شود آئين‌ و فرهنگ‌ و آداب‌ و رسوم‌ آنرا رعايت‌ نمايد يعني‌ با قبول‌ دين‌ (ويا هر مكتب‌ و مرام‌ ديگري‌) خود به‌ شخصه‌ مقداري‌ از آزاديهاي‌ خود را محدود مي‌كند و از دست‌ مي‌دهد و چون‌ گفتيم‌ كه‌ سياست‌ هم‌ بخش‌ عمده‌اي‌ از دين‌ است‌، با قبول‌ دين‌، سياست‌ دين‌ هم‌ تعهد آور است‌ و شخص‌ پيمان‌ مي‌‌بندد كه‌ سياست‌ دين‌ را كاملاً رعايت‌ بنمايد و در چنين‌ صورتي‌ ديگر شرعاً نمي‌تواند به‌ بهانه‌ اين كه‌ انسان‌ آزاد است‌ سياستهاي‌ معارض‌ با دين‌ را بپذيرد و يا به‌ تبليغ‌ و توسعه‌ آنها بپردازد، مگر اين كه‌ كاملاً مطمئن‌ شود كه‌ آنچه‌ را در خارج‌ مشاهده‌ كرده‌ است‌ در نظام‌ دين‌ او لحاظ‌ نشده‌ و وارد كردن‌ آن‌ هم‌ به‌ نفع‌ نظام‌ دين‌ خواهد بود، كه‌ در چنين‌ صورتي‌ هم‌، تصميم‌ يك‌ يا چند نفر آن‌ هم‌ به‌ صورت‌ پراكنده‌ خالي‌ از خطا نخواهد بود بلكه‌ بايد دين‌ شناسانه‌ پژوهش‌ صورت‌ پذيرد و با مشورت‌ گروهي‌، كارشناسانه‌ اقدام‌ شود :«وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ».
گفتيم‌ كه‌ شخص‌ با قبول‌ دين‌ يا هر نظام‌ ديگري‌ مقداري‌ از آزاديهاي‌ خود را از دست‌ مي‌دهد نه‌ همه آزاديها را.
در يك‌ نظام‌ ديني‌ انسان‌ از يك‌ طرف‌ با خداوند رابطه‌ برقرار مي‌كند و از سوئي‌ ديگر با پيروان‌ آن‌ دين‌ و درآنچه‌ مربوط‌ بخداوند است‌ خود مي‌داند و پيماني‌ كه‌ با خدا بسته‌ است‌ و از اين‌ بابت‌ كسي‌ حق‌ ندارد به‌ تفتيش‌ عقايد بپردازد چون‌ خداوند كسي‌ را وكيل‌ خود قرار نداده‌ است‌ پس‌ آزادي‌ عقيده‌ و انديشه‌ حّق‌ مسلّم‌ اشخاص‌ است‌.
در رابطه‌ با مردم‌ خداوند به‌ انسان‌ گوش‌ داده‌ تا بشنود و زبان‌ داده‌ تا بگويد و اين‌ جهازات‌ فطري‌ خدادادي‌ دليل‌ بر آزادي‌ گفتار و شنيدار است‌ وكسي‌ حق‌ ندارد اين‌ آزاديها را از ديگري‌ سلب‌ كند مگر اين كه‌ اين‌ جهازات‌ بر ضرر كسي‌ يا كساني‌ به‌ كار گرفته‌ شود و لذا مانند اقدامات‌ ديگر انسان‌، فقط‌ در صورت‌ وجود شاكي‌ خصوصي‌ و بحكم‌ قاضي‌ آنهم‌ متناسب‌ با خلافي‌ كه‌ مرتكب‌ شده‌ است‌ محدوديت‌ ايجاد مي‌شود. بنابراين‌ در نظام‌ فطري‌ دين‌ آزادي‌ گفتار و "شنيدار" حق‌ هر كسي‌ است‌. به‌ كسي‌ حقّاً نمي‌توان‌ گفت‌چرا فلان‌ مطلب‌ را گفتي‌ و يا فلان‌ كتاب‌ و يا روزنامه‌ را مي‌خواني‌ و يا به‌ فلان‌ سخنراني‌ گوش‌ دادي‌ - مگر اين كه‌ از اين‌ بابت‌ به‌ كسي‌ آسيبي‌ رسيده‌ باشد و شاكي‌ خصوصي‌ پيدا شود.
انسان‌ مجهّز به‌ دست‌ و پا مي‌باشد و فطرتاً مختار است‌ آنها را بكار بگيرد و زمين‌ هم‌ متعلّق‌ به‌ خداوند و اعتباراً متعلق‌ به‌ عامّه‌ مردم‌ است‌، پس‌ در كردار و رفتار نيز انسان‌ آزاد است‌ مگر اين كه‌ در تزاحم‌ با ديگران‌ باشد كه‌ ناگزير از اين‌ بابت‌ بر اساس‌ عدالت‌ حّد و حدود و خط‌ و خطوط‌ تعيين‌ مي‌شود تا همگان‌ بيكسان‌ بهره‌مند باشد :«وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ»‌.
انسان‌ فطرتاً جسمي‌ است‌ جاندار، متحرك‌ و پويا و با نيازهاي‌ فطري‌ به‌ تغذيه‌ و پوشش‌ و مسكن‌ و استراحت‌ و تشكيل‌ خانه‌ و خانواده‌ براي‌ بقاي‌ نسل‌ و.... و كسي‌ حق‌ ندارد تا حدود امكانات‌ عادلانه‌ اجتماعي‌ براي‌ ديگران‌ محدوديت‌ بوجود آورد و مانع‌ از دست‌ رسي‌ و آزادي‌ در تحصيل‌ مايحتاج‌ بشود. بنابراين‌ آزادي‌ در تأمين‌ غذا، پوشش‌، مسكن‌، استراحت‌ و خانواده‌ حق‌ طبيعي‌ و فطري‌ هر كسي‌ است‌.
كسي‌ حق‌ ندارد به‌ كسي‌ بگويد چرا فلان‌ چيز را خوردي‌ يا فلان‌ لباس‌ را پوشيدي‌ و يا چرا در فلان‌ خانه‌ سكونت‌ كرده‌اي‌ و با فلان‌ همسر ازدواج‌ كرده‌اي‌ - مگر اين كه‌ شاكي‌ خصوصي‌ داشته‌ باشد.
براي‌ مسلمان‌ دو خانه‌ حرم‌ است‌ يكي‌ خانه‌ خدا، ديگري‌ خانه‌ خود شخص‌. خانه‌ شخص‌ محدوده‌ سلطنت‌ اوست‌.الناس‌ مُسَلَطُون‌َ با موالهم‌ وَاَنفُسهم‌. كسي‌ درهيچ‌ شرايطي‌ حّق‌ ورود به‌ خانه‌ كسي‌ راندارد مگر بااجازه‌ خود صاحبخانه‌ بنابراين‌ هركسي‌ درخانه‌ خود آزادي‌ كامل‌ دارد، مگراين كه‌ براي‌ كسي‌ مزاحمت‌ ايجاد كرده‌ باشد:«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها....ـ وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا.....»1 : اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد به‌ خانه‌هائي‌ غير از خانه خود وارد نشويد مگر اين كه‌ اجازه‌ گرفته‌ باشيد و به‌ اهل‌ آن‌ خانه‌ و به‌ اهل‌ خانه‌ ها سلام‌ كنيد (صلح‌ و صفا و بي‌ آزار بودن‌ خود را به‌ اهل‌ خانه‌ اعلام‌ كنيد)..... ـ و اگر (با وجود كسب‌ اجازه‌ و در صلح‌ و صفا بودن‌ باز هم‌ صاحبخانه‌) گفت‌ به‌ شما: برگرديد پس‌ (بيدرنگ‌) برگرديد ـ در خانه‌ نمانيد.... اين‌ پاكيزه‌ترين‌ روش‌ براي‌ شماست‌ و بدانيد كه‌ خداوند به‌ كارهايي‌ كه‌ مي‌كنيد آگاه‌ است‌.
بنابراين‌، اين‌ رفتار اسلامي‌ نيست‌ كه‌ هر كس‌ يا هر گروهي‌ با هر بهانه‌ كوچكي‌ وارد حَرَم‌ امن‌ يعني‌ خانه‌ مردم‌ بشوند و آرامش‌ آنانرا سلب‌ كنند ـ حتي‌ قضّات‌ هم‌ بايد صدور اجازه‌ ورود به‌ خانه‌ ديگران‌ را، حتّي‌ در موارد بحراني‌ و حياتي‌، با تأمل‌ بسيار صادر نمايند نه‌ هر مأموري‌ نزد قاضي‌ رفت‌ براي‌ هر كار كوچكي‌ با كسب‌ اجازه‌ برگردد و آسايش‌ اهل‌ خانه‌ را مختل‌ نمايد!
پس‌ در محدوده‌ خانه‌ براي‌ اهل‌ خانه‌ بايد آسايش‌ و امنيّت‌ كامل‌ تأمين‌ گردد و در خارج‌ از خانه‌ها بخصوص‌ در راهها، اماكن‌، و فضاهاي‌ نامحدود عمومي‌ بايد آسايش‌ و آزادي‌ همگان‌ با رعايت‌ حقوق‌ متقابل‌ توسط‌ افراد مراعات‌ گردد.
انسان‌ فطرتاًپاك‌ و بيگناه‌ آفريده‌ مي‌شود و بايد پاك‌ و بيگناه‌ شمرده‌ شود مگر اين كه‌ خلاف‌ آن‌ به‌ اثبات‌ برسد. بنابراين‌ هيچ‌ انساني‌ نبايد (بخصوص‌ با ارتكاب‌ خطاهاي‌ كوچك‌) پيوسته‌ درمظان‌ اتّهام‌ باشدو پرونده‌هاي‌ سياه‌ بر عليه‌ آنان‌ تشكيل‌ شود و آينده‌ آنها تاريك‌ و ادامه‌ زندگي‌ دشوار شود :«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا...»2 :ـ اي‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد از بد گماني‌ كناره‌ گيري‌ كنيد زيرا بعضي‌ بد گماني‌ خود گناه‌ است‌ و از تجسُّس‌ و تفتيش‌ بپرهيزيد...... بنابراين‌ خيال‌ مردم‌ بايد از اين كه‌ مورد بد گماني‌ و تجسس‌ّ هستند آزاد باشند تا يك‌ آرامش‌ خاطر همگاني‌ و خوشبيني‌ نسبت‌ به‌ نهادهاي‌ امنيتي‌ و اطلاعاتي‌ بوجود آيد.
وجود اختلاف‌ بين‌ مردم‌ يك‌ امر كاملاً طبيعي‌ و فطري‌ است‌، مردم‌ به‌ طور فيزيكي‌ و نسبت‌ به‌ امور بالا سري‌ و سرنوشت‌ ساز مي‌توانند متّحد شوند ولي‌ در (عقايد و آراء و سلايق‌ فطرتاً نمي‌توانند وحدت‌ نظر داشته‌ باشند:«وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ ـ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ...»1 اگر پروردگارت‌ مي‌خواست‌ مسلّماً مردم‌ را يك‌ امّت‌ واحده‌ قرار مي‌داد (ولي‌ آنان‌ را با فطرتي‌ آفريده‌ است‌) كه‌ هميشه‌ اختلاف‌ داشته‌ باشند - مگر كسيكه‌ رحمت‌ خداوند شامل‌ او بشود، و براي‌ همين‌ هم‌ آنان‌ را آفريده‌ است‌ (كه‌ اختلاف‌ داشته‌ باشند)سخن‌ پروردگارت‌ تمام‌ شد - (چون‌ و چرا و بگو مگو ندارد).
پس‌ اختلاف‌ عقيده‌ و آراء و سليقه‌ها فطرتي‌ است‌ كه‌ خداوند در نهاد بندگان‌ خود تعبيه‌ فرموده‌ است‌ و براي‌ تضارب‌ افكار و آراء كه‌ باعث‌ گسترش‌ شعاع‌ انديشه‌ها و مقدمه‌ و اساس‌ تكامل‌ و توسعه فرهنگ‌ و دانش‌ و مدنيّت‌ است‌ نهايت‌ ضرورت‌ را دارد. خداوند پيامبران‌ را نفرستاده‌ تا وحدت‌ افكار و آراء بوجود آورند بلكه‌ فرستاد تا در اختلافات‌ قضاوت‌ كنند و آنها را بسوي‌ اهداف‌ نظام‌ جهت‌ دهند آيات‌ در اين‌ خصوص‌ بسيار است‌ كه‌ در اين‌ محدوده‌ نمي‌توانيم‌ متعرض‌ آنها بشويم‌. پس‌ آزادي‌ انديشه‌ و بيان‌ يك‌ حق‌ فطري‌ انسانها مي‌باشد و براي‌ توسعه‌ فرهنگ‌ و تمدّن‌ نهايت‌ ضرورت‌ را دارد آزادي‌ انديشه‌ و بيان‌ حتّي‌ در تجزيه‌ و تحليل‌ آيات‌ آسماني‌ هم‌ مجاز بلكه‌ از شرايط‌ ايمان‌ مي‌باشد:«وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً»2 : (و بند گان‌ راستين‌ خداوند رحمان‌) كساني‌ هستند كه‌ اگر به‌ آيات‌ پروردگارشان‌ هم‌ توجّه‌ داده‌ شوند مانند كران‌ و كوران‌ در برابر آنها به‌ خاك‌ نمي‌افتند يعني‌ چشم‌ و گوش‌ خود را باز مي‌كنند تا مقصود گوينده‌ را و مفهوم‌ حقيقي‌ آيات‌ را بخوبي‌ ادراك‌ كنند و سپس‌ تصميم‌ بگيرند كه‌ آنانرا بپذيرند يا نپذيرند و فرقي‌ هم‌ نمي‌كند كه‌ گوينده‌ كيست‌ و از چه‌ موضعي‌ آيات‌ را مطرح‌ مي‌نمايد - مؤمن‌ واقعي‌ بايد و حق‌ دارد كه‌ هر چيزي‌ را حتّي‌ تذكار آيات‌ را با نظر انتقادي‌ مورد توجّه‌ قرار دهد و با دهاء و ذكاوت‌ و فراست‌ تصميم‌ بگيرد.
پس‌ انتقاد يك‌ حق‌ مسلّم‌ است‌ كه‌ خداوند آنرا امضاء فرموده‌ است‌
آنچه‌ فوقاً عرضه‌ داشتيم‌ پاره‌اي‌ از حقوق‌ فطري‌ است‌ كه‌ خداوند بصراحت‌ در حّق‌ بندگان‌ خود مسلّم‌ فرموده‌ است‌ و براي‌ نمونه‌ بيان‌ گرديد.
براي‌ توسعه‌ سياسي‌ كه‌ بايد بر اساس‌ رهنمودهاي‌ قرآن‌ كريم‌ بنياد نهاده‌ شود بايد اينقبيل‌ حقوق‌ فطري‌ و شرعي‌ با تأمّل‌ و تدّبير بسيار دقيق‌ در قرآن‌ كريم‌ استخراج‌ شود و ملاك‌ عمل‌ قرار گيرد تا نيازي‌ به‌ دريوزگي‌ از مكاتيب‌ ديگر نباشد.مسلّم‌ است‌ كه‌ چون‌ تا كنون‌ يك‌ كار عملي‌ و آكادميك‌ در اينخصوص‌ انجام‌ نگرفته‌ است‌ شروع‌ و انجام‌ كار آسان‌ نخواهد بود امّا امري‌ است‌ كه‌ در هر صورت‌ بايد زماني‌ آغاز و انجام‌ شود.
جواز اصل‌ و كلام‌ فصل‌ تمام‌ اين‌ امور نيز سه‌ كلمه معجزه‌ آساي‌ " وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ " مي‌باشد.
در اين‌ سه‌ كلمه‌، حكم‌ قاطع‌ پروردگار بر جواز ايجاد تشكّلها در تمام‌ نهادها، سازمانها، اجتماعات‌، كارخانه‌ها و مؤسّسات‌ و شركتها و مراكز و استانها و شهرها و بخشها و دهات‌ و بطور كلي‌ هر جمع‌ و گروهي‌ كه‌ امري‌ از امور نظام‌ اسلامي‌ را بر عهده‌ دارد - صادر گرديده‌ است‌ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ. كه‌ خوشبختانه‌ اخيراً و با موفقيت‌، انتخابات‌ شوراي‌ شهرها و روستاها انجام‌ گرديد و فعاليتهاي‌ خود را شروع‌ كردند در يك‌ نظام‌ اسلامي‌،هر صنفي‌ هر گروهي‌، هر مؤسسه‌ و كارخانه‌ هر بازار و تجارت‌ و كسب‌ و كاري‌، هر گروه‌ تعليماتي‌ / آموزشي‌ هر سازمان‌ تخصّصي‌ تحقيقاتي‌ و فرهنگي‌ و....... مي‌تواند و حق‌ دارد يك‌ تشكّل‌ شورايي‌ براي‌ پيشبرد امور خود و اجتماع‌ و نظام‌ تأسيس‌ نمايد.
چه‌ داعي‌ هست‌ كه‌ تشكّلها با نام‌ حزب‌ ايجاد گردند كه‌ نه‌ در قرآن‌ تعريف‌ خوبي‌ از آنها گرديده‌ و نه‌ در ايران‌ و جهان‌ سابقه‌ خوبي‌ بر جاي‌ گذاشته‌اند، در حاليكه‌ تشكّلهاي‌ شورايي‌ نيز مي‌توانند هر نقش‌ مثبتي‌ كه‌ احزاب‌ در نظامها اجرا مي‌كنند در يك‌ زمينه‌ كاري‌ گسترده‌تر و هماهنگ‌ تر با نظام‌ دين‌ برعهده‌ بگيرند.
براي‌ نمونه‌ يك‌ تشكّل‌ سياسي‌ / ديني‌ هم‌ مي‌تواند رُل‌ مخالف‌ را در نقد سياست‌ حكومت‌ بدست‌ بگيرد و بتدريج‌ تجارب‌ و آمادگي‌ لازم‌ را براي‌ احراز اكثريت‌ در اشغال‌ كرسيهاي‌ مجلس‌ شوري‌ وكرسيها و مقامات‌ كليدي‌ ديگر تحصيل‌ نمايد و در توسعه‌ سياسي‌ مؤثر واقع‌ شود.
چه‌ عيبي‌ دارد كه‌ مثلاً يك‌ كانون‌ تخصصي‌ / سياسي‌ در هر دانشكده‌ و با مركزيت‌ دانشگاهها براي‌ مشاركت‌ اساتيد و در مقياسي‌ ديگر براي‌ مشاركت‌ دانشجويان‌ تشكيل‌ گردد و يا به‌ كانون‌ مهندسان‌ يا نظام‌ پزشكي‌ هم‌ فرصت‌ مشاركت‌ سياسي‌ داده‌ شود و..... تا هم‌ در امور توسعه‌ تخصّصي‌ خود تبادل‌ نظر و اقدام‌ نمايند و هم‌ چكيده‌ و لّب‌ دست‌ آوردهارا براي‌ مشاركت‌ در توسعه عمومي‌ نظام‌ عرضه‌ نمايند؟
باري‌، يك‌ نظام‌ اسلامي‌ بايد در اجراي‌ مفاد آيه‌ 143سوره بقره, و آيات‌ ديگر بكوشد تا بين‌ جهانيان‌ "وسط‌" و نمونه‌ و اسوه‌ باشد نه‌ كناره‌ گير و پيرو و تابع‌ - تا بتواند به‌ خلاقيت‌ و ترقي‌ و تعالي‌ و عزّت‌ و اقتدار برسد:«وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ».
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه