SHAMAMEH.ORG

تعاريف قرآن كريم از انسان
چون اقتصاد يكي از اركان نظام اجتماعي است و امور مالي و معيشتي مردم را نظام مي بخشد بايد اصول آن بر مقتضيّات فطري انسانها مبتني باشد و چون اجتماع ما يك اجتماع اسلامي است لازم است كه اقتصاد مذكور از زير مجموعه هاي نظام اسلامي يعني دين باشد.
اقتصاد زنده ورشيد به درختي مي‌ماند كه ريشه در طبيعت زمين دارد و ساقه و شاخه و برگ در فضا. در زمين ثبات دارد و ريشه مي‌دواند - در فضا رشد و نمو دارد شيرة زمين را جذب مي كند واز فضا نور و حرارت و هوا مي‌گيرد و عطر گل و طراوت برگ و زيبايي اندام و سايه و ثمر بر مردم نثار مي‌كند و در عين حال ريشه ها و بن، شاخه ها و ساق را تقويت مي‌كنند و شاخه ها و ساق، بن و ريشه ها را، و اين دو بخش از وجود يك درخت تغذيه متقابل دارند (اصل تزويج) و وجودشان بيكديگر وابسته است.
دين با نظام آسماني خود اقتصاد مسلمانان را زنده و پويا مي‌كند و مسلمانان با اقتصاد قوي و مترقي خود دين اسلام را تقويت مي‌نمايند و پرچم اسلام عزيز را بر بام جهان در اهتزاز و بر افراشته نگاه مي‌دارد، آيا در عصر ما چنين است يا نه؟
هر درختي در هر زميني ريشه نمي‌دواند و در هر فضايي رشد و نمو ندارد، خاك بايد مناسب درخت باشد يا به مقتضاي طبيعت آن اصلاح گردد و فضا بايد از سموم و طغيانهاي جوي ايمن باشد «نه داغ داغ باشد نه سرد سرد» بلكه «معتدل» باشد. كشتزار نهال اقتصاد اسلامي‌ فطرت مردم است. اين فطرت را بايد خوب شناخت و كندو كاو و اصلاح كرد.
بعضي از مربيّان اجتماع گمان مي‌كنند كه بايد زمين را آنقدر پاك كرد كه به رواني و زلالي آب شود. اينان كساني هستند كه مي‌خواهند از «انساني» كه خداوند آفريده است فرشته بسازند!
خداوند انسان را از دو عنصر مادّي و معنوي يعني جسم و روح آفريده است و اينكه در آيات متعدّد مي‌فرمايد : «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ» باين معني است كه اوّلين سنگ بناي وجود آدمي‌ «مادّه» است و ماده نياز به ماديّات دارد. و دوّمين عنصر مقارن و مزدوج مادّه روح است كه آنهم نيازمنديهاي مربوط بخود را دارد. پس وجود انسان مركّب از دو عنصر است و اين دو بخش بايد متعادل باشند : چنانكه در امر آفرينش انسانها به فرشتگان مي‌فرمايد :«فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ» پس انگاه كه او را (به لحاظ مادّي) به تعادل رسانيدم و از روح خود در او دميدم به اطاعت او در آئيد، پس تعادل مادّه انسان شرط آدم شدن او مي‌شود.
در داستان مربوط به آفرينش آدم و اسكان اوّليه او در بهشت و خوردن او از درخت ممنوعه و هبوط او به زمين به صورت تمثيلي مقتضيّات فطرت انسان بخوبي بيان گرديده است : انساني را كه با اين خصوصيّات خداوند آفريده است نبايد از طبيعت مناسب فطرت او بيرون برد كه هر جا باشد فطرت خود را بروز خواهد داد. او را خداوند براي زيست در زمين آفريده است و لاجرم بهمين فطرت كه مقتضاي وجود است بر مي‌گردد.
بنابراين كساني كه به اقتصاد از ديد ماديگرايانه مي‌ نگرند و نيز كساني كه به اقتصاد از ديد معنوي گرايانه مي‌ نگرند و مال و ثروت را بجاي اينكه حقاً نعمات الهي بشمارند، جيفه و مردار، فتنه و بطور خلاصه ابزار هلاكت مي‌ شمارند هر دو گروه مفاهيم دين را بدرستي نشناخته‌اند و نگارنده علّت العلل تزلزل اقتصاد كشورهاي اسلامي‌ را همين ناشناخته شدن فطرت انسان و مقتضيّات آن و بي توجهي به تعاريف قرآن از انسان مي‌داند.
ما نظر به يك كشور يا اجتماع بخصوص نداريم بلكه نظر ما «جهان اسلام» است و اينكه مبلغان اسلامي عمدتاً مال و ثروت را هدف حملات منفي تبليغات خود قرار مي‌دهند و مادّيات را كه نيمي از وجود انسان است تقبيح مي‌كنند و از تقوي تعاريفي نادرست بيان مي‌دارند. اينگونه تبليغات نادرست سبب مي‌شود تا افراد مسلمان كه سلولهاي اجتماعات اسلامي‌ هستند قدر مال و ثروت را به لحاظ ديني نشناسند و در زندگي آنان هدف و برنامة اقتصادي وجود نداشته باشد و طبيعي است كه يك اجتماعي كه سلولهاي اقتصادي آن بيمار و ضعيف باشند خود آن اجتماع نيز گرفتار بيماري و ضعف خواهد بود وگرنه دليلي ندارد كه كشورهاي اسلامي‌ به لحاظ منابع طبيعي و نيروي انساني بالقوّه غني باشد و يك كتاب آسماني هدايتگري هم كه هيچگونه شكي در «كلام خدا بودن» آن نيست در دست داشته باشند ولي از عزتّي كه خداوند براي مؤمنان خواسته است برخوردار نباشند.
مقياس ايمان مسلمانان داشتن عزّت در سطح جهاني است امّا متأسفانه آن عزّتي را كه فراخور جامعة اسلامي باشد ندارند. چرا ندارند؟ چون در علم و صنعت و «مدنيّت فعاّل» عقب مانده‌اند، چون نمي‌توانند براي توسعة مدنيّت سرمايه گزاري اقتصادي كلان در مقياس بين المللي بنمايند، چرا نمي‌توانند؟ چون نسبت به ماديّات روحاً متزلزل هستند و هدف و برنامة اقتصادي ندارند و گناه خود را بگردن استعمار و همزادان آن مي‌ اندازند و اين در حاليست كه استعمار هم بعلّت ضعف اقتصادي بر كشورها چيره مي‌شود.
پس تبليغات اسلامي بايد متناسب با ناموس خلقت و بخصوص فطرت مردم باشد (فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها) و با مردم به لحاظ تبليغ و تعليم و تربيت همانگونه عمل كرد كه پروردگار مي‌كند يعني جسم و روح را در هم تركيب مي‌كند، ابتدا جسم را به تعادل مي‌رساند و سپس روح درآن مي‌دمد :«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها -فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»: و نفس را و آنچه نفس را به تعادل مي‌رساند مورد توجّه قرار دهيد (خداوند براي تعادل نفس) سركشي و خويشتن داري را (متفقاً) در نفس تعبيه نمود. قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها - مسلم بدانيد كه كسي رستگار مي‌شود كه نفس را تزكيه نمايد - يعني زائده هاي مربوط به هر يك از دو بخش وجود را كه باعث عدم تعادل مي‌شود مانند شاخه هاي زائد درخت هرس كند، اگر بخواهيم تمام دلائلي را كه بر لزوم رعايت تعادل بين ماديّات و معنويات در قرآن كريم بيان گرديده است ارائه نمائيم نه توانائي آن ار داريم نه اين بحث را مجال آن است و نه حوصلة خوانندگان عزيز اجازة آن را مي‌دهد و لذا خلاصتاً تكرار مي‌كنيم كه اصول اقتصاد اسلامي‌ بايد بر اساس فطرت مردم كه مركّب از ماديّات و معنويات است استوار گردد.
اكنون لازم مي‌ آيد به بررسي اقتصاد از نظر قرآن كريم بپردازيم تا راه استقرار آن را بر فطرت پيدا كنيم.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه