SHAMAMEH.ORG

مدل سازي ديني

در هر گونه ساز و کاري مهندس بايد نظرات کارفرما و طرح او را دقيقاً ادراک نمايد و مقصود او را از انجام آن کار دريابد تا بتواند مدل و يا ماکت لازم را بسازد و عرضه نمايد تا اگر موافق نظر کار فرما بود و اعتبار لازم را در اختيار قرار دادطرح و نقشه را پياده و اجراء نمايد.
مدل سازي صحيح از يکسو با وسعت ديد کارفرما و قدرت بيان ما في الضمير و کميت و کيفيت کار مورد نظر و از سوي ديگر با قدرت درک و تجربه و مهارت مدل ساز رابطه مستقيم دارد.
در مدل سازي ديني که کار فرما و طراح خداوند است يقيناً وسعت ديد و قدرت بيان بي نهايت است و ما ايمان داريم که خداوند آن بخش از خواست و نظرات خودرا که مربوط به يک نظام ديني جهانشمول براي تمام طول تاريخ انسان‌ها مي‌باشد در قرآن مجيد کاملاً بيان فرموده است چنانچه مي‌فرمايد: «... وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ1» ما اين کتاب را بر تو (آنچنان فراگير) نازل کرديم که روشنگر «همه چيز» باشد و رهنمودي عظيم و رحمتي وسيع و بشارتي براي مسلمانان باشد.
چون فرموده است: «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» و نظام ديني هم «شَيْ‏ءٍ» است به خصوص اينکه اصولاً قرآن کريم براي تنظيم يک نظام ديني نازل شده است, تمام تعاريف لازم را براي تنظيم يک نظام ديني مورد پسند خود تبيين فرموده است.
از آيه مذکور و آيات بسيار ديگر به خوبي معلوم مي‌شود که دين براي مردم است نه مردم براي دين هرچند مردمي‌که متدّين باشند و دين را وسيله سعادت خود و رسيدن به مقام قرب مي‌شناسد, همه چيز خود را وقف گسترش و دوام دين خواهند کرد و بدين ترتيب دين اصالت را به مردم مي‌دهد و مردم اصالت را به دين.
چون وضع معيشتي مردم همانند جريان کلّي نواميس فطرت پيوسته در حال گسترش و تکامل است, قرآن کريم نظام دين را در رعايت وضع معيشتي مردم متناسب با شرايط و مقتضيّات تمام ادوار تاريخ تبيين مي‌نمايد و بنابراين نظام دين بايد در فروع پيوسته مربوط به مدنيّت در جريان تغيير و تبديل به سوي کمال باشد و دلايل و شواهد کافي مبني بر صحت اين نظر نيز در قرآن کريم فراوان است مانند, «إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ1» هيچ چيزي نيست مگر اينکه خزائن و پشتوانه‌هاي آن نزد ما مي‌باشد و ما آن را نازل نمي‌کنيم مگر به اندازه معين. نظام دين هم يک شيء است و به تدريج از سوي خداوند گسترش داده مي‌شود و متکامل مي‌گردد (پس در مدل سازي بايد گسترش و تکامل نظام مراعات گردد). اين معني که نظام دين بايد هماهنگ با نواميس فطرت باشد در آيه 30 از سوره روم مفصّل‌تر و صريح‌تر بيان گرديده است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» پس همّت استوار بدار براي برقراري يک دين راستين که با ناموس خلقت همساز باشد که انسان‌ها هم (که نظام دين براي آنان وضع مي‌گردد) بر اساس همان فطرت الهي آفريده شده‌اند, در ناموس آفرينش هيچ گونه تبديلي جايز نيست, دين پايدار چنين است (که با نظام آفرينش همساز و هماهنگ باشد) و ليکن اکثر مردم اين را نمي‌دانند (نمي‌دانند که نظام دين بايد مطابق نواميس فطرت و نظام آفرينش باشد و لذا بر اساس تصوّرات خود يک نظام ديني مي‌سازند که با خواست خداوند و مقتضيّات فطري خودشان مغايرت دارد و لذا پايدار نمي‌ماند) –پس با اين بيان مدل نظامي ديني بايد متناسب با مقتضيّات فطري مردم و نواميس خلقت باشد.


شناخت نواميس فطرت و خصوصيّات مردم
چون آن ديني پايدار است که مطابق نواميس فطرت و خصوصيّات مردم باشد, مدل سازان نظام ديني بايد نواميس فطرت و خصوصيّات مردم را بشناسند تا بتوانند مدل را متناسب با آن بسازند.
از دقت در آيه مذکور به خوبي روشن مي‌شود که منظور از دين حنيف يک نظام ديني راستين و مطابق نظام خلقت است و منظور از نظام خلقت هم آن بخش از نظام است که مشابه فطرت مردم باشد: «فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» و بنابراين مدل سازان بايد خصوصيّات فطري مردم را به خوبي بشناسند تا مدل نظام ديني را مطابق با مقتضيّات فطري مردم بسازند.
به نظر نگارنده در آنچه تاکنون مدل سازان ديني انجام داده‌اند اشتباهي صورت گرفته و آن اين است که تمام اهتمام خود را بر اين مصروف داشته‌اند که مردم را بر اساس دين مورد نظر خود بسازند در حالي که بايد دين را مطابق فطرت مردم تنظيم مي‌کردند و اين آن چيزي نيست که خداوند خواسته است زيرا خداوند براي دين پايدار علاوه بر اينکه فرموده است: بايد مطابق نواميس آفرينش و فطرت مردم باشد مقياسها و معيارهايي نيز تعيين کرده است که ما در دنبال اين توضيحات حتي المقدور متعرّض آنها خواهيم شد.
پس در تنظيم يک نظام ديني پايدار خصوصيّات فطري مردم اساس کار قرار مي‌گيرد و اگر چنين نشود نظام دين ناپايدار خواهد بود.فطرت انسان‌ها را هم خود خداوند در قرآن کريم به خوبي تعريف کرده است.
همه مي‌دانند که خداوند کراراً بيان داشته است که انسان را از نطفه, از خاک, از گل, از حَمَإٍ مَسْنُونٍ, از طِينٍ لازِبٍ, از صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ و... آفريده است و پس از اينکه بخش مادّي وجود انسان را متعادل کرده است روح در آن دميده است و اين به معني آن است که با وجودي که انسان از دو بخش جسم و روح به وجود آمده است (مادّه و معنا) ولي در حقيقت اسّ اساس وجود انسان مادّه است و با وجوديکه هر يک از اين دو بخش جسم و جان مقتضيات و نيازمنديهاي مربوط به خود را دارند ولي نيازمنديهاي بخش مادّي وجود انسان در درجه اوّل ضرورت مي‌باشند و اين نيز به معني آن است که در يک نظام ديني فطري بايد نيازمنديهاي مادّي انسان‌ها در مرحله اوّل مورد توجه قرار گيرند, و مخصوصاً توجه به اينکه فرموده است وقتي جسم را به تعادل رسانيديم روح در آن دميدم اين نکته را در بردارد که اگر بخش مادّي انسان نامتعادل باشد جايگاه روح نيست يعني اگر نيازمنديهاي مادّي مرتفع نگردد القاء تعاليم معنوي بي نتيجه خواهد بود و اين در حالي است که سرپرستان نظام ديني تصوّر مي‌کنند که هر قدر مادّيات تضعيف و معنويّات تقويت شود اجتماع متدين‌تر و نظام دين صحيح‌تر و پايدارتر است:
خداوند در قرآن کريم يک سلسله اصولي را براي نظام آفرينش که انسان هم جزوي از آن است تعريف فرموده است که تا اين اصول شناخته و رعايت نگردد نه مفاهيم قرآن کريم به درستي دانسته مي‌شود نه نواميس آفرينش و نه وجود انسان و نگارنده 12 اصل از اين اصول را استخراج و در کتابي با نام اصول آفرينش تأليف و منتشر نموده است. يکي از اصول مذکور اصل تزويج است و به معني آن است که هر چه را خداوند آفريده است در عين اينکه نوعاً يگانه است ولي چه در اجزاء و چه در کليت از دو بخش تشکيل شده است مانند نوع انسان که نوعاً از زن و مرد تشکيل شده است و هر يک از اين زوج نيز از جسم و روح تشکيل شده‌اند و جسم هر يک از آنها هم در کليه اجزاء از اعضاء زوج و متقارن تشکيل شده است مانند دستها, پاها, انگشتان, مفاصل, دندانها, دنده‌ها, چشمها, سوراخها, کليه‌ها, بيضه‌ها حتّي جريان خون, قلب که از دو بطن است مغز که از دو بخش نيمکره‌اي است, گلبول‌هاي خون و تمام ذرّات وجود انسان و حتّي اجزاء عالم هستي و حتّي کل عالم هستي که از عالم غيب و شهود تشکيل شده است و فقط و تنها خداوند است که فرد مطلق است: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ء» و هرگاه در هر يک از اين دو بخش متقارن وجود که گفتيم انسان هم جزوي از آن است نقص و کمبودي به وجود آمد تعادل بر هم مي‌خورد و ناهنجاري ايجاد مي‌شود.
بنابراين خداوند نخواسته است که جسم در برابر روح و يا روح در برابر جسم تقويت شود. خداوند تقويت هر دو را با هم و متعادل خواسته است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها».
اينکه دينمداران بيشتر بر تقويت روح و تضعيف مادّيات تأکيد مي‌کنند به علّت اين است که نواميس فطرت و انسان و نيز تعاليم قرآن کريم را به درستي نشناخته‌اند و گمان مي‌کنند که کار درستي انجام مي‌دهند.
و اگر بنا را بر اين بگذاريم که چون روابط آيات منزل را نشناخته‌اند معذور هستند روابط آيات فطرت و طبيعت چه مي‌شود: «وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ» و بسا آياتي در آسمانها و زمين هست که بر آنها مي‌گذرند در حالي که از آنها روي بر مي‌گردانند سوره يوسف, آيه 105 به آيات آفاق و انفس هم توجه نمي‌شود.
با يک نظر اجمالي هم مي‌توان حقيقت احوال را دريافت

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه