نقش زبان در گفتگوي تمدنها
محور: نقش زبان در تکوين شخصيت انسان از منظر اديان آسماني مقدمه: تجهيزات گفتاري انسان عبارتند از ريهها, تارهاي صوتي, لوله ناي, کام, زبان, دندانها, لبها و مخصوصاً گوشها, زيرا گوشها بايد شنوا باشند تا تجهيزات گفتاري فعال گردد و متکامل شود. هر چه تجهيزات مذکور سالمتر و کار آزمودهتر باشند گفتار خوش آهنگتر و دلپذيرتر و گوشنوازتر ميشود و نيز هر چه گوينده روحاً سالمتر و دانشمندتر و مطمئنتر و اجتماعيتر باشد کلامش جذابتر و دلنشينتر است و شخصيت و منش او بيشتر نمايان ميگردد. شخصيت انسان با تجهيزات گفتاري او همکاري و تغذيه متقابل دارند, بدين گونه که هر قدر تجهيزات گفتاري سالمتر باشد آهنگ کلام گوشنوازتر و دلنشينتر و انسان نزد مردم محبوبتر و قابل قبولتر ميشود و در نتيجه آميزش بيشتر با مردم شخصيت او متکاملتر ميگردد و نيز هر چه انسان به لحاظ اجتماعي و تجارب و انديشه و تعقل کاملتر باشد با اطمينان بيشتر سخن ميگويد و گفتار او شيواتر و پذيرفتهتر ميشود بنابراين هم زبان شيوا در تکوين شخصيت مؤثر است و هم شخصيت به انسان اعتماد به نفس ميدهد و لذا رساتر و شيواتر سخن ميگويد و اجتماع نيز به يک چنين شخصي بيشتر فرصت سخن گفتن ميدهد و نفوذ کلام بيشتر ميشود. چون انسانها به وسيله سخن گفتن با همديگر رابطه برقرار ميکنند و خواستها و دانستهها و تجارب خود را مبادله مينمايند پيوسته بر کميت و کيفيت دانش آنان افزوده ميشود و اين افزايش دانستنيها آنان را بر سر شوق ميآورد تا هر چه بيشتر از کُنه و اسرار اشياء و پديدهها آگاه کردند و به جستجو و کشف علل حوادث و روابط پديدهها و اشياء بپردازند و به فلسفه و دين و ماوراء طبيعت روي آورند و اين حالت درجهاي است که انسان را به مرتبه آدميت ميرساند.
خلاصه مقاله: در جهان آفرينش هر حادثه و اتفاقي متناسب با کميت و کيفيت خودانعکاسي دارد و اين قضيه به اثبات رسيده است که هر عملي را عکس العملي است مساوي و مختلف الجهت و به زبان ساده ميگويند حرف حرف ميآورد – گفتگو رابطه برقرار ميکند و رابطه به همزباني و همدلي ميانجامد و آنچه در دلهاست به وسيله زبانها مبادله ميشود و نقل تجارب و حوادث, مورد تجزيه و تحليل و مشاوره قرار ميگيرد و به آگاهي و پديد آمدن دانش و فن و هنر و دين ميانجامد و دانش و فن و هنر و دين با تأثيرات انعکاسي و متقابل خودبه تقويت شخصيت انسانها ميانجامد و بدين ترتيب يک چرخش تکامل آفرين بين انسان و اعمال او پديد ميآيد که بخش مهمياز آن دين و دينداري است که ما آن را به عنوان محور اصلي مقاله خود انتخاب نموده و در بخشهاي عامل هم افق شدن سطح انديشه و تعقلها – آيات آسماني و هم جهت شدن انديشهها – تأثير دين در گسترش هم زباني و دانش فرهنگ – نظر دين اسلام نسبت به يادگيري زبانهاي گوناگون- دين و گفتگوي تمدنها و نهايتاً پارهاي رهنمودهاي کاربردي را- مورد تجزيه و تحليل قرار ميدهيم. 1- هم افق شدن سطح انديشه و تعقلها از نظر اديان نيازمندي بزرگترين عامل تقويت و تکوين شخصيت انسان است. خداوند انسان را به گونهاي آفريده است که نيازمند به تهيه لباس و مسکن و غذا باشد و براي نيازمنديها او را با استعداد و توانها و تجهيزات و اعضاء و جوارح مناسب خلق کرده است و مواد خام و طبيعي مورد احتياج او را نيز در طبيعت تدارک ديده است و لذا انسان ناگزير است که با تلاش نيازمنديهاي خود را تأمين نمايد. چون رفع نياز مانند خوردن غذا در هنگام گرسنگي و پوشيدن لباس در برابر عوارض طبيعي و استراحت در مسکن براي ايمن ماندن از خطرات احتمالي لذت بخش است انسان تشويق ميشود که براي تأمين مايحتاج خود بيشتر تلاش نمايد و راههاي بهتر و آسانتري پيدا کند و چيزهاي لذت بخش تري فراهم نمايد, به تدريج استعدادهاي نو آوري و قدرت انديشه و تعقل او شکوفاتر و تجهيزات اندامياو کاراتر و مفيدتر ميشود و پي در پي تغييرات و تنوعاتي در غذا و لباس و مسکن خود پديد ميآورد و چون فطرتاً نيازمند است هر چه فراهم نمايد نيازمنديهاي سيري ناپذير او اقناع نميشود و ناگزير از تلاش و انديشه و تعقل و نوآوري و خلاقيت بيشتر ميگردد. از جمله نيازمنديهاي انسان نياز به همزيستي و مؤانست و همکاري با همنوعان براي بهتر زيستن است که باعث تقويت روابط و تبادل خواستها و تجارب و آگاهيها ميگردد که باعث تقويت و مهارت در گفتگو و افزايش دانش و بينش ميشود که در مقدمه نيز به آن اشاره کرديم. چون در جريان موأنست و آميزش با ديگران به تدريج انسان آگاه ميشود که بعضيها بهتر حرف انسان را ادراک ميکنند و يا حرف خود را بهتر ميفهمانند نتيجتاً گرايش به انديشمندان و سخن وران پديدار ميشود و چون شايسته تران رفته رفته ديگران را زير نفوذ خود ميگيرند موضوع رهبري و پيروي شکل ميگيرد و هم عقيدهها و هم فکران به هم نزديکتر ميشوند و تشکيلات اجتماعي ايجاد ميشود و روابط فيما بين منظم و مقرراتي و قانونمند و لازم الرعايه ميگردد. بنابراين اشتراک منافع و هم افق بودن سطوح انديشه و تعقل افراد باعث شکل گرفتن جوامع ميشود هر چه تشکيلات اجتماعي گستردهتر و منظمتر باشد منافع عمومي و کارايي آن بيشتر ميگردد. چون انسان نيازمند آفريده شده و به هر چه به دست آورد قانع نميشود. به انچه در پيرامون او قابل مشاهده و ادراک است نيز قانع نميشود و به فکر ميافتد که ممکن است در ماوراي حوزه ديد و ادراک و حيطه زندگي او نيز اشيايي وجود داشته باشد و چون خورشيد و ستارهها و شب و روز و تغييرات رنگ و وضع آسمانها و زمين را ميبيند و خود يک نوع روابط و نظميرا در آنها احساس ميکند به اين فکر ميافتد که ممکن است چيزي يا کسي باشد که آنها را پديد آورده و کنترل و نظارت مينمايد و احساس ميکند که «نياز به شناخت پديد آورنده آنها دارد». چون براي رفع گرسنگي نياز به غذا هست و نياز به غذا به تدريج به انسان فهمانده است که چيزهايي براي رفع نياز وجود دارد نياز به شناخت پديد آورنده پديدهها نيز براي انسان معلوم ميدارد که پديد آورندهاي هست و بدين ترتيب بذر دين در دلهاي مستعد جوانه ميزند و رشد مينمايد و در اين زمينه هم با استعدادها و نخبگان جوامع بيشتر به جستجو و انديشه ميپردازند و اطلاعات و دانش و بينش بيشتري تحصيل ميکنند و به درجه آگاهي (نبوّت) ميرسند و به هدايت مردم در امر دين ميپردازند و مسئله وجود معنا در برابر مادّه و روح در برابر جسم و خالق در برابر مخلوق مطرح ميشود و انسانها از حالت تک بعدي بودن که شناخت و بهره گيري از جهان مشهود است و به دو بعدي بودن يعني توجه به ماوراء طبيعت و شناخت و بهره مندي از ان نيز روي ميآورند و لذا شخصيت آنان متکون و متکامل ميگردد و چون به شرحي که قبلاً نيز بيان کرديم که نيازمندي انسان در هيچ مرحله و درجهاي به کمال نميرسد و اقناع نميگردد در مورد شناخت ماوراء طبيعت و معنويت و خداشناسي نيز در هيچ درجهاي قانع نميشود و پيوسته بيشتر جستجو ميکند و لذا دين او نيز در مسير کمال قرار ميگيرد و بدين ترتيب انسان در هر دو بُعد مادي و معنوي و جسميو روحي و ماده گرايي و خداباوري پيوسته آگاهتر و متکاملتر ميشود, هر چند ممکن است ظواهر امور خلاف اين نظر را ثابت نمايد. اما يقيناً امروز ابعاد وجود انسانها از وجود انسانهاي پيشين شکوفاتر و متعاليتر ميباشد. آنچه بيان داشتيم يک نظر و دعوي بي دليل نيست زيرا اگر جريان اديان را در طول تاريخ مطالعه نمائييم به اين نتيجه ميرسيم که تعاليم آسماني پيوسته متکاملتر و منطقي و علميو مستدلتر گرديده است چنانکه مثلاً تعليمات حضرت رسول الله از تعليمات زرتشت يا کنفسيوس بسيار متعالتر است و نيز آگاهيهاي پيروان اديان امروز از پيروان سابق بيشتر و علمانيتر ميباشد. درست است که بر اساس تعاريف مذکور, خود انسان در پيدايش و توسعهي دين و ظهور پيامبران نقش اساسي داشته است اما چون خداوند هر دو قسم نيازهاي جسميو روحي را در نهاد انسان تعبييه نموده و به خصوص به اشخاصي استعدادهايي استثنايي بخشيده است که نهايتاً لياقت برقراري رابطه با ماوراء طبيعت پيدا کرده و با تأييدات الهي و خواست او به پيامبري برگزيده شده و اديان را بنياد نهاده و هدايت مردم را به عهده گرفته و به سوي کمال رهبري کردهاند, همه حکايت از اين معني دارد که تکوين شخصيت حقيقي انسانها مربوط به اديان ميباشد.
2- آيات آسماني و هم جهت شدن انديشهها فوقاً به اين نتيجه رسيديم که چون دين در عين حالي که امور مادي پيروان خود را نظام ميبخشد يک سلسله تکليف و وظايف شرعي, عبادي, (معنوي) بر عهده آنان قرار ميدهد و باعث دو بعدي شدن امور انسان ميگردد که در تکوين شخصيت او تأثير گذار است. خود بيان و تبليغ آيات آسماني نيز که به لحاظ فصاحت و بلاغت و نو و بي سابقه بودن موجب جلب توجه مردم ميگردد, به تدريج زبان به زبان نقل و رايج ميگردد و بين مردم شايع و باعث تقويت و غناي فرهنگ و زبان آنان ميشود بنابراين پيروان اديان هم در عمل و کردار دو بعدي ميشوند و هم در سخن و گفتار, به خصوص چون آيات آسماني در حد اعلاي حکمت و فصاحت و بلاغت هستند باعث توسعه قدرت انديشه و تعقّل و تدبّر و فصاحت و بلاغت انسانها ميشوند و آنچنان که در مقدمه بيان داشتيم شيوايي و فصاحت کلام نيز باعث اعتماد به نفس و تقويت شخصيت انسان ميگردد. ما معتقديم که قرآن کريم کلام خداوند است که برترين کلامها است و در قرآن نيز فرموده است بگو: اگر تمام جنيان و انسانها گرد هم آيند به اين منظور که کتابي همانند اين قرآن فراهم آوردند, نتوانند هر چند هميار و پشتيبان همديگر باشند (آيه 88 از سوره 17 اسراء) و اين هم آورد و همانند نداشتن قرآن به اثبات رسيده و همگان به آن اعتراف دارند و مسلّم است که يک چنين کتاب ديني که مفاد آن هم بايد عملي شود چه تأثيري عظيم در فرهنگ و ادب و منش و شخصيت پيروان خود (پيروان مؤمن و عامل خود) باقي خواهد گذاشت (که دوران شکوفائي تمدن اسلامي نمونه قابل ارائه آن ميباشد). در قرآن مجيد تقريباً 1700 بار کلمهي قل (بگو) و ساير مشتقات به کار برده شده که اهميّت گفتار يعني زبان را بيان ميدارد و چون قرآن که زبان و اساسنامه دين است در حقيقت به وسيله پيغمبر اسلام خطاب به تمام پيروان دين نازل شده است وقتي خطاب ميکند: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» يک معني اين است که خود مخاطب بخواند و معتقد باشد که «هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (ميباشد) و چون بايد جمله را در عين معتقد بودن به مفهوم آن به طور کامل بخواند در واقع از او هم به شنونده يا شنوندگان خطاب است که: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و بدين ترتيب القاء مفهوم حالت تصاعدي و عموميت پيدا ميکند. ممکن است بعضيها جريان زمان راکه ظاهراً علوم و صنايع و مدنيت بر اوضاع جهان مسلط گرديده ملاک قضاوت قرار دهند و دين را ضعيف و براي نظام بخشيدن و هدايت امور مدني و تأثير گذاري بر شخصيت انسانها ناتوان بپندارند در صورتي که اصولاً تأثيرات خفي و پنهان دين است که انسانها را هم به لحاظ توسعهي تفکر و تعقل و دانش پژوهي و هم به لحاظ اخلاقي, قانون گرايي و تمدن سازي و نظام بخشي به امور به مرحله فعلي رسانيده است. زيرا اين پيامبران بودهاند که پيوسته امور اجتماعي را هدايت مينمودهاند و مقررات شرعي آنان به تدريج جنبه قانوني ميگرفته و در جوامع و ملل حتي بين اقوام و مليتهاي بي دين به طور غير مستقيم رسوخ ميکرده و ماندگار ميشده است- براي نمونه اگر همين امروز مقررات خانوادگي و آداب و رسوم فرهنگي مثبت و قوانين مدني نظامات سرمايه داري و سوسياليزم و حتي لائيسم را ريشه يابي نمائيم به اين نتيجه خواهيم رسيد که بذر آن را پيامبران پاشيده و آبياري کردهاند و در مزرعه دين رشد کرده و به تمر نشستهاند ولي چون جريان امر مشمول مرور زمان شده امروز مردم گمان ميکنند که قوانين و نظامات و توسعه مدني و مترقي موجود دست آورد انسانهايي است که نسبت به دين بيگانه ميباشند! نگارنده يقين دارد که فقط آن قسمت از فرهنگ و آداب و رسوم و قوانين کشورهاي لائيسم منحصراً دست آورد انسانها ميباشد که به علت بدبيني و کينه توزي نسبت به دين براي دين زدايي وضع نمودهاند واين بدبينيهايي که نسبت به دين به وجود آمده ناشي از سياه کاريهاي آباء کليساها در قرون وسطي و تعابير و تفاسير غلطي است که دينمداران بي صلاحيت از تعاليم آسماني بيان کرده و باعث انحطاط و فقر عمومي جوامع ديني و عقب ماندگي پيروان اديان از جوامع مدنيتهاي توسعه يافته شده است. در هر حال هم شخصيت و منش بارز مردم هم مدنيت مترقي جوامع و هم فرهنگ و زبان توسعه يافته مردم ريشه در دين و تعاليم آسماني دارد زيرا: 1- از بدو ايجاد جوامع انساني تا رسيدن انسان به دوره بلوغ که ما آن را قرن هفتم ميلادي يعني ظهور حضرت خاتم الانبياء(*) ميدانيم پيوسته پيامبران برانگيخته ميشده و پيشاپيش مردم اجتماعشان بر اساس رهنمودهاي ديني, آسماني هدايت آنان را بر عهده داشتهاند. 2- پس از رسيدن انسان به درجه بلوغ و جهاني شدن خط و کتابت و آغاز گسترش علم و دانش و فن و هنر و به خصوص امکان تکثير و توزيع کتب آسماني و رشد فکري انسان که ميتوانسته است شخصاً و مستقيماً از کتب آسماني بهره مند گردد گزينش پيامبر و ارسال رسل موقوف ميگردد. هر چند پيوسته جوامع انساني از وجود هاديان معنوي و علميبرخوردار بوده و ميباشند. 3- بذر علوم و فنون و فرهنگ و نظامات مدني را پيامبران پاشيده و آبياري کرده و به ثمر رسانيده و شخصيت انسان را به درستي تعريف نمودهاند چنانکه قران ميفرمايد: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْر1...» به تحقيق, بني آدم (نژاد آدميرا) کرامت و بزرگي بخشيديم و بر خشکيها و درياها مسلط گردانيديم... و خداوند در مورد خلقت انسان و شخصيت او خود را مورد ستايش قرار داده است: «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ2» سپس در کالبد جنين انسان در رحم روح دميديم و در خلقتي ديگر به کمالش رسانيديم پس خير و برکت آفرين است پروردگاري که بهترين آفرينندگان است: و آيات بسيار ديگري که در تکريم و شخصيت و حرمت و بزرگداشت و رعايت شئون و امنيت عرض و مال و جان انسان نازل و لازم الرعايه فرموده است. بنابراين چون کتابهاي آسماني به خصوص قرآن کريم که ايات و کلمات آسماني هستند در حقيقت زبان دين ميباشد بهترين و الاترين درجه شخصيتي را براي انسان قائل شدهاند و زمينهاي فراهم نمودهاند که ناگزير در تمام قرون و اعصار شخصيت انسان محترم شمرده شود و امکان بروز و ظهور استعدادها و تواناييهاي فطري او فراهم گردد و مسير او به سوي کمال باز و آزاد بماند. 4- همان گونه که اديان آسماني با تعاليم خود زمينه را به لحاظ مادي و معنوي براي تکوين تکامل شخصيت انسان و براي اَبَد مساعد نموده است به لحاظ زبان و فرهنگ هدف مذکور را بعدي ديگر بخشيده است که خلاصتاً به ان ميپردازيم.
3- تأثير دين در گسترش همزباني و دانش و فرهنگ در بالا توضيح داديم که کتابهاي آسماني به لحاظ فصاحت و بلاغت و منطق و حکمت و نيز محتواهاي پيدا و پنهان کاربردي و تأثير گذار جاوداني مورد اقبال نهان و آشکاراي مرم قرار مي گيرد و لذا از يکسو انسانها را از حقوق و شخصيت خود آگاه مينمايد تا به احقاق حقوق خويش اقدام نمايند و از سوي ديگر فرهنگ و زبان جوامع ديني را مستقيماً و جوامع غير ديني را غير مستقيم غنا ميبخشد و زنده و پويا ميسازد و غناي فرهنگي جوامع باعث غناي شخصيتي و روحي و رشد و بلوغ و کمال انسانها ميگردد- براي نمونه زبان دين اسلام تأثيرات زير را در جهان اسلامي باقي گذاشته است: 1- زبان عربي را که زبان قرآن کريم است در شبه جزيره عربستان به اوج شکوفايي رسانيد و آنچنان آن را تثبيت کرد که پس از رواج دين اسلام تغييرات ديگري را نپذيرفت و در آينده هم آن را زنده و پويا نگاه خواهد داشت در صورتي که زبانهايي که از موهبتهاي زبان دين بي بهره بودهاند پيوسته در طول تاريخ در حال تغيير و تبديل بوده و ميباشند. 2- همراه با گسترش اسلام زبان عربي در سر تاسر جهان اسلام گسترش يافت به گونهاي که يا جانشين زبان بوميکشورهاي تازه مسلمان شد و يا به عنوان زبان دوم و رسميمورد استفاده قرار گرفت. 3- استعدادها و تواناييهاي فطري و در حال کمون اعراب باديه نشين تحت تعاليم دين فعال و شکوفا شد و مسلمانان به خصوص اعراب همراه با فتوحات اسلامي به سرزمينهاي متمدن مانند روم و مصر و ايران نفوذ کردند و از علوم و فنون و فرهنگ آنان برخوردار شدند و به تدريج شخصيت آنان تقويت شد تا حدي که باور کردند که خود يک قوم برتر هستند و نژادهاي ديگر انسانهاي درجه دوم ميباشند! که البته اين خود بزرگ بيني برخلاف تعاليم دين ميباشد. 4- علوم و فلسفه و نظام اداري, سياسي و مدني کشورهاي متمدن توسط مسلمانان ترجمه و اقتباس و تقليد گرديد و متعاقباً تعليمات ديني و آيات آسماني در کشورهاي ديگر گسترش يافت و نقل و انتقالهاي متقابل زبان و فرهنگ و فن و هنر باعث به وجود آمدن فرهنگ اسلامي و شخصيتهاي برجسته علمي, ادبي, سياسي, نظامي و... گرديد و زبان دين در دنياي متمدن زمان به عنوان زبان دانش و فرهنگ و تربيت و تعليم انسانهاي برجسته و با شخصيتي شناخته شد که هر يک در زمان خود آثاري بزرگ به يادگار گذاشتند. 5- همگان به خصوص دانشمندان و دانش پروران از تاريخ سازان و نوابغي که شخصيت آنان تحت تعاليم دين شکوفا شد و معروفيت جهاني دارند کم و بيش آگاهي دارند امّا چون هدف بررسي نقش زبان در تکوين شخصيت نسان است از نامبردن آنها خودداري مينمائيم و خلاصتاً اشاره به مرداني مينمائيم که نقش زبان دين در شکوفايي شخصيت آنان آن چنان برجسته است که در طول قرون متمادي شهره جهان بوده و ميباشند و ميتوان گفت در زمره مردان جاويدان تاريخ بشر و افتخار آفرين براي مردم ايران ميباشند مانند سعدي, مولوي, فردوسي, حافظ و... تأثير اين بزرگ مردان در ادب و فرهنگ ايران و جهان آن چنان نفوذ کرده است که حتي طبق گزارش خبرگزاريها اخيراً يعني در روزهاي اول سال ميلادي 2004 که در غرب براي معرفي 10 اثر جاوداني معروف در سطح جهاني نظر خواهي صورت گرفت 3 اثر برگزيده از ده اثر, کتابهاي گلستان سعدي, مثنوي مولوي و کتاب هزار و يک شب که از داستانهاي قديم ايراني و به وسيله عمان ساماني به رشته نظم کشيده شده است - از کتابهاي برگزيده انتخا شدند – يعني پديد آورنده سه اثر از ده اثر جاودان کلّ تاريخ بشر ايرانياني هستند که شخصيت آنان تحت تأثير زبان دين شکوفا شده است. هر چند بعضي ديگر از پديد آورندگان آثار جاويداني که در نظر خواهي اخير برگزيده شدهاند نيز تحت تأثير فرهنگ و ادب نوابغ ايراني بودهاند اما ما بر اين نظر پافشاري نميکنيم زيرا همان سه اثر برگزيده براي اثبات تأثير زبان و فرهنگ دين بر تکوين شخصيت انسان کافي ميباشد. دليل نگارنده بر اين که شخصيت افتخار آفرينان فرهنگ و ادب کشور ما تحت تأثير زبان دين يعني قرآن و تعاليم آن شکوفا شده است اين است که هر چند کشور ما سرزمين فرهنگ و ادب است و در طول تاريخ شعراي بسياري را پرورانيده است اما در تمام تاريخ فقط آن شعرايي مقبوليت عامه و شهرت جهاني يافتهاند که اثار ادبي آنان از تعاليم دين و به خصوص آيات قرآن کريم مايه گرفتهاند- که بر جستهترين آنان سعدي و مولوي و حافظ و در مراتب بعد ديگران ميباشند. 6- ساير اديان آسماني نيز به نسبت تأثيرات مشابهي در رشد و تقويت شخصيت انسانها و به واسطه انسانها در توسعه زبان و فرهنگ جوامع ديگر داشته و دارند و هم اکنون نيز که جوامع غربي به ناروا دين را مورد بي اعتنايي قرار دادهاند, هم مدنيت آنها و هم زبان و فرهنگ آنها مديون زبان و فرهنگ اديان اسماني اعم از کليميو مسيحي و اسلامي ميباشند. چنانکه به وسيله اسلام, با فلسفه و علوم و فنون شرق آشنا شدند و تأثير قوانين ديني در نظام غرب انکار ناپذير است و اخيراً خود با نظر خواهي به نفوذ آثار فرهنگي جاودان ايران در غرب مهر تأييد زدند. 7- تأثيري که اديان آسماني در توسعه تمدن و تکوين شخصيت انسان داشته و دارند منحصر به همين اديان شناخته و معروف نيست بلکه در تمام طول تاريخ هميشه اديان بودهاند که هدايت و توسعه تمدن و رهبري و ارشاد انسانهاي تمدن ساز را بر عهده داشتهاند و موجب شکوفايي شخصيت آنان ميشدهاند. در اين خصوص تصاوير استوانه مجمع القوانين همورابي, کتيبه بيستون و نقوش سکههاي ايران باستان و توضيحات ذيل و حواشي آنها را در چهار برگ پيوست ملاحظه فرماييد.
4- نظر اديان نسبت به نقش زبان در تکوين شخصيت انسان چون دين اسلام مجموعه و مکمل اديان آسماني است هر نظري که دين اسلام نسبت به رشد و کمال شخصيت انسان داشته باشد به منزله نظر ساير اديان نيز شناخته ميشود. به طوري که از هنمودهاي قرآن کريم که اساسنامه دين اسلام است دانسته ميشود نظر دين در خصوص تأثير زبان در تکوين شخصيت انسان زبان تحبيب و تمجيد و تکريم و تشويق است. چون قرآن کريم به واسطه حضرت رسول الله(*) خطاب به مردم نازل شده است و پيروي از قرآن لازم الرعايه است مسلم ميدارد که شيوه گفتار مردم نسبت به همديگر بايد مشابه شيوه گفتار و زبان قرآن نسبت به انسانها باشد. قرآن کريم از همان آغاز کار که ميخواهد داستان پيدايش انسان را بيان کند به او نام و عنوان خليفةاللّهي ميبخشد يعني انسان مورد نظر دين از آنچنان استعداد و توانييهايي برخوردار است که ميتواند تا حدّ خليفةاللّهي متکّون گردد يعني به مرحله خلق و ابداع برسد: و آنگاه که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من اراده کرده ام که در زمين خليفهاي قرار دهم... آيه30 از سوره بقره 2 و پس از اينکه فرشتگان علت اينکه چرا از آنان خليفه تعيين نمينمايد – ميفرمايد: من چيزهايي ميدانم که شما نميدانيد – يعني شما نميتوانيد ميزان استعدادها و تواناييهاي انسان را ادراک نماييد – و براي اينکه برتري انسان يا آدم را به فرشتگان ارايه دهد ميفرمايد شما که قدر انسان را نميشناختيد و نسبت به خليفه شدن او اعتراض داشتيد. نام اين اشياء را بيان کنيد1 فرشتگان ميگويند خداوندا تو منزهي ما دانشي نداريم جز همان مقداري که تو به ما آموختهاي2... خداوند به آدم ميفرمايد: اي آدم نامهاي چيزها را براي فرشتگان بيان کن (خصوصيات گوناگون اشياء را که شناختهاي تعريف کن) و چون آدم چنين ميکند خداوند به فرشتگان ميفرمايد: مکر من به شما نگفتم که چيزهايي ميدانم (استعدادهايي به آدم بخشيده ام) که شما از آن چيزي نميدانيد.3 در دنبال تعاريف مذکور قرآن ميفرمايد: و آنگاه (که شخصيت آدم براي فرشتگان شناخته شد) به فرشتگان فرموديم به آدم سجده کنند و سجده کردند4... يعني انسان در اثر استعداد نام گزاري که در حقيقت شناخت و تعريف و بهره برداري از تمام اشياء است به مرحلهاي از بلوغ و شکوفايي شخصيت ميرسد که فرشتگان مطيع فرمان او ميشوند و مقام خليفةاللّهي در شأن او محقق ميشود. تعاريف مذکور از انسان يا آدم بهترين شيوه تعريف است که از کسي در حضور خود او با ديگران مطرح ميگردد. در چنين مواردي شخص تعريف شونده احساس عزت و لذت و افتخار ميکند و بر سر شوق ميآيد تا هر چه بيشتر استعدادها و تواناييهاي فطري خود را عملي و عرضه نمايد و ار تعاريف و قدر داني که از خود شخص و بدون حضور ديگران ميشود در شکوفايي و تکوين شخصيت او بسيار مؤثرتر است. از اين قبيل تعاريفي که دين از انسان و به طور غير مستقيم بيان فرموده است در قرآن بسيار است که دو نمونه آن را در بند شماره 3 ذيل موضوع «نظر اديان نسبت به نقش زبان...» فوقاً عرضه داشتيم و همين مقدار را براي استناد کافي ميدانيم. خلاصه اينکه از نظر دين, تشخيص نکات مثبت و استعدادها و تواناييهاي برجسته انسانها مطرح کردن در حضور خود آنان در گفتگو با ديگران بهترين شيوه ايجاد انگيزه و شوق در انسانها براي بروز و تقويت شخصيت و خويشتن خويش ميگردد. در اينجا لازم است توضيحات مختصري در مورد تعليم نامگذاري به آدم بيان نمائيم. تعليمات خداوند به انسان به دو شکل صورت ميگيرد: 1- تعاليم فطري: تعاليم فطري به شکل تعبيه استعدادها و تواناييها در فطرت صورت ميگيرد و در جريان زندگي در نتيجه تلاش براي رفع نيازمنديها و کسب تجارب و احساس و ادراک و تربيت و آميزشهاي اجتماعي و کسب تعاليم فرهنگي و تفکر و تعقل به منصّه ظهر ميرسد. 2- تعاليم ديني: تعاليم ديني از سوي خداوند در شکل آيات و الهامات به وسيله پيغمبران و هاديان به انسانها ابلاغ ميگردد. تعاليم دو گانه مذکور لازم و ملزوم يکديگر هستند چنانکه تعاليم فطري زمينه را آماده ميکنند تا تعاليم ديني مؤثر واقع شوند و تعاليم ديني استعدادها را بر ميانگيزد تا به مرحله بروز و ظهور و کار بُردي برسند. تعليم نامگزاري که از نوع تعليمات فطري انسان است بدين گونه است که انسان فطرتاً توانايي دارد که به تمام چيزهايي که پيرامون او و يا در حيطه احساسات و ادراکات و انديشه و تعقل و تجارب او ميباشد ناميبدهد تا بتواند در مواقع لازم آن را به همنوع خود بيان کند و با يکديگر رابطهي نقل و انتقال ما في الضمير برقرار نمايند. انسان چيزي بدست ميآورد ناميبر آن ميگذارد- چيزي ميبيند ناميبر آن ميگذارد- عملي انجام ميدهد ناميبه آن ميدهد – اکتشافي, اختراعي, فني, هنري, داشته باشد ناميبر آنها ميگذارد – براي ارتباط دادن نامها جهت بيان و توضيح آنها به ديگران نامها يا حروف و اصوات يا اشارات يا اعدادي برميگزيند و به هر يک ناميميدهد و بدين ترتيب جمله يا جملاتي ميسازد و آنها را به ديگران انتقال ميدهد و يا انتقال ميگيرد و بدين طريق مقدمه دانش پژوهي و دانش آموزي و تفکر و تعقل و تدبّر و تکامل شخصيت انسان فراهم ميگردد- بنابراين استعداد نام گذاري بوده است که انسان را به مرحله علميو صنعتي و مدنيت فعلي رسانيده و به درجات بالاتر هم خواهد رسانيد و زبان و گفتار او را متکامل نموده است.
5- مداومت تأثيرات دين در انسان سازي و شخصيت پروري اصولاً اديان آسماني به اين منظور وضع شدهاند که انسان را متکون نمايند و به درجه آدميت که نهايتاً خليفةاللّهي ميباشد برسانند و خود اديان براي رسيدن به هدف خود زباني خاص دارند که زبان وحي است و لذا ربان وحي نقش هدايت و ارشاد انسان را براي رسانيدن او به مرحله کمال برعهده دارد. نمونه برجسته و مطمئن و در دسترس زبان اديان قرآن کريم است که بي هيچ گونه نقص و تحريفي موجود ميباشد چنانکه اصل قرآن به زبان عربي است و يا اصل تورات زبان عبري بوده است. خداوند در قرآن ميفرمايد. ما هيچ پيغمبري نفرستاديم مگر به زبان خود قوم او تا آيات آسماني را براي آنان بيان دارد (تا براي مردم قابل فهم باشند) و در مورد موسي ميفرمايد و به تحقيق ما موسي را با آيات خود فرستاديم (و به او فرموديم که به وسيله اين آيات) مردم خود را از تاريکيها خارج و به سوي نور هدايت کن..آيات 4- 5 از سوره ابراهيم نيز ميفرمايد: قرآن آياتي است که به تدريج از سوي پروردگار جهانيان - به وسيله فرشته درستکار يا روح الامين نازل شد - بر قلب تو تا از هشدار دهندگان باشي – به زبان روشن عربي – و همانا که آن در کتابهاي آسماني پيشين نيز بود (کتابهاي آسماني پيش نيز همين گونه بودند) آيات 192 - 196 سوره شعرا از قول جنيان ميفرمايد... گفتند ما قرآني شگفت انگيز شنيديم که مردم را به سوي رشد و کمال راهنمايي ميکند پس ما هم به آن گرويديم و هرگز کسي را شريک پروردگار خود قرار نميدهيم1. از آيات مذکور و آيات بسيار ديگري که براي ايجاز متعرض آنها نشديم به خوبي روشن ميگردد که از نظر اديان مهمترين زباني که ميتواند انسان را به سوي کمال يا بگو تکوين شخصيت رهبري کند زبان وحي است که همان زبان اديان ميباشد – اما تأثير زبان وحي آن طوري که بايد و شايد براي مردم شناخته شده نيست به خصوص که چون غالب مردم نسبت به دين نظري موافق ندارند نميخواهند قبول کنند که (همانطور که ما قبلاً بيان داشتيم) اصولاً رشد و کمالي که تاکنون نصيب انسان و مدنيت شده است در نتيجه رهنمودهاي آسماني بوده و در آينده نيز جز اين نخواهد بود هر چند مردم منکر اين مقوله باشند. بايد به اين موضوع ظريف و مهم توجه کرد که تأثير تعليمات ديني در انسانها و جوامع انساني تدريجي است تا حدي که بعضي منکر آن ميباشند و رشد مردم و مدنيتها را منحصراً دست آورد خود انسانها ميپندارند. ما همانگونه که قريباً بيان داشتيم که تعليمات خداوند به دو صورت فطري و ديني صورت ميگيرد استعدادها را خداوند ميبخشد که هر يک در شرايط و موقعيتهاي لازم ظاهر ميشوند و زمينه را براي تأثير گذاري تعاليم اجتماعي و تربيتي که اصل آنها از تعاليم آسماني نشأت گرفته است, فراهم مينمايد اما غالب مردم, به خصوص آنانکه دين را مهم نميشمارند تصور ميکنند که اين خودشان هستند که چنين و چنان ميکنند در حالي که نه مغزشان را و نه ساير اندامشان را خودشان آفريدهاند و نه استعدادي که دارند خود در فطرت خود نهادينه کردهاند و نه امکانات محيط زيست خودرا و نه مردميرا که در ميان آنان زيست ميکنند و از معاونت و موآنست و همزباني همديگر بهره مند مي شوند! احتمالاً چون بعضي از تعاليم آسماني نتيجه فوري نداشتهاند حضرت رسول الله نيز نگرانيهايي داشتهاند که خداوند فرموده است يا اينکه ما بعضي از نتايج وعدههايي را که به مردم داده ايم در همين دوره زندگي به تو نشان ميدهيم و يا جان تو را ميگيريم (و بعدها هرگاه صلاح بدانيم نتيجه تعليمات ديني را آشکار ميکنيم)«فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ1» پس تکليف تو انجام رسالت و حساب آن (که چه وقت اثر خواهد کرد) به عهده ما ميباشد. (تو فقط وظيفه رسالت خود را که ابلاغ آيات است انجام بده و ما خودميدانيم چه خواهد شد) به نظر نگارنده علاوه بر اينکه سياهکاريهاي آباء کليساها در قرون وسطي باعث بدبيني روشنفکران غرب نسبت به دين شده و به تدريج آثار بدبينيهاي مذکور به دنياي اسلام نيز سرايت کرد, در دنياي اسلام نيز به علت اينکه دينمداران رابطهاي کارساز با حکام و سلاطين و سران اجتماعات نداشتند آن بخش از رهنمودهاي قرآن کريم و احاديث که مربوط به هدايت جنبههاي علمي, فني, اجتماعي, اقتصادي, سياسي و به طور کلي مدني ميباشد به طور سزاوار مورد تحقيق و تفسير کاربردي قرار نگرفت و در مقابل آيات و احاديثي که مربوط به نفي و ذمّ مال دوستي, شهوت پرستي و تحقير دنيا و زهد و وارستگي به منظور ايجاد تعادل در زندگي و ماده گرايي است بيش از حد لازم تفصيل و توضيح داده شد و به نام دين راستين تبليغ گرديد و اين موضوع باعث بي رغبتي مسلمانان به علوم و فنون و صنايع و اقتصاد و امور مدني گرديد و بدين علّت مسلماناني که طبق معيارهايي که قرآن کريم تعيين کرده که بايد هميشه در مقياس جهاني در موضع عزت و برتري و اقتدار و اسوه و الگو باشند گرفتار فقر و انحطاط و عقب ماندگي شدند و کار به جايي رسيد که مردم گمان ميکنند که دين از سياست جداست و اصولاً با دين نميتوان کشورداري کرد و از مدنيتي مترقي برخوردار بود. عليرغم اين قبيل تصورات نادرست که از چهار پنج قرن پيش به اين طرف در اذهان دوست و دشمن پديد آمده و به تدريج تقويت گرديده است نگارنده کراراً نادرستي اين تصورات نسبت به دين را به اثبات رسانيده که متأسفانه جاي بحث آن در اين مختصر نميباشد مع الوصف يقيين دارد که با وجود نشيب و فرازهايي که در راه دين وجود دارد همين اکنون هم اديان در حال تأثير گذاري در وجود انسانها ميباشند هر چند بعضيها نخواهند يا ندانند: - ميخواهند که نور خدا را با دهان خود (پف و) خاموش کنند و خدا نميخواهد, مگر اينکه نور خود را به کمال برساند هر چند بي دينان ناخشنود شوند1.
6- نظر دين اسلام نسبت به يادگيري زبانهاي گوناگون اينکه فوقاً بيان کرديم که زبان وحي که همان زبان دين است به علت اينکه هم ناظر و هدايتگر امور مدني مادي انسانها ميباشد و هم هادي امور معنوي و روحي انسانها است و لذا مهمترين عامل تکوين شخصيت انسانها ميباشد به اين معني نيست که تأثير زبانهاي اقوام مختلف را در تکوين شخصيت انسانها از نظر دور داشته باشيم به خصوص که دين اسلام مقررات و دستورهايي وضع نموده است که موجبات يادگيري زبانهاي مختلف را مستقيم و غير مستقيم جزو تکاليف ديني قرار ميدهد: 1- نازل شدن قرآن به زبان عربي و انجام مناسک ديني به اين زبان که انسانهاي مؤمن را تشويق ميکند تا علاوه بر زبان مادري خود به زبان عربي نيز آشنا شوند و به کار ببرند تا هم بتوانند قرآن را که به زبان عربي است بفهمند و هم زبان عربي در زبان آنها نفوذ کند تا زبان و فرهنگ جوامع غير عرب غنيتر گردد و شاهد هستيم که هم اکنون چه مقدار از واژههاي تازي به طفيل دين در کشورهاي اسلامي وارد گرديده و باعث غناي آنها شده است. 2- خود قرآن کريم نيز با بلند نظري از واژههاي بيگانه به خصوص از واژههاي فارسي در بيان ايات آسماني بهره جسته است و نگارنده توانسته است تاکنون 88 واژه فارسي را از بين کلمات قرآن شناسايي کند که بيش از 5% واژههاي اصلي آيات قرآن ميباشد (فهرست واژههاي مذکور براي مزيد اطلاعات پيوست است) کاربرد کلمات غير عربي نيز دلالت دارد که دين اسلام نظر مساعد به آگاهي و تبادل زبان ديگران به منظور غناي زبان و فرهنگ و شخصيت فردي و اجتماعي انسانها دارد. 3- در قرآن در داستان ذوالقرنين که به منطقهاي ميرسد که بعداً سدّ يا جوج و مأجوج را بنا بر درخواست اهالي محل احداث مينمايد از اين موضوع که اهالي محل زبان ذوالقرنين و همراهان او را نميدانستهاند به گونهاي ملامت آميز ياد ميکند: تا رسيدند به محلي که تنگهاي بين دو کوه وجود داشت و در سرزميني که بعد از کوهها واقع بود مردميبودند که با «زبان او آشنا نبودند»... آيه 92سوره کهف و اين اشاره صريح به زبان و زبانداني به منظور اين است که توجه دهد که اگر زبان ميدانستند ايجاد رابطه فيما بين آنها با ذوالقرنين آسانتر ميشد و تقاضاي آنها بهتر عملي ميشد. 4- در داستانهاي حضرت داود و سليمان از قول سليمان فرموده است که سليمان وارث داود شد و گفت اي مردم به ما زبان پرندگان آموخته شده و از هر چيزي (از علوم و فنون) سهميبه ما داده شده و اين خود يک برتري روشني است. آيه 16 از سوره نمل و سورهها و آيات ديگر از اينکه سليمان و داود ميتوانستهاند با پرندگان و حشرات رابطهي گفتاري برقرار کنند با عظمت ياد شده است که معلوم ميدارد کساني که با پرندگان رابطهي گفتاري برقرار ميکنند در مرحله و درجه اول اهميّت بايد بتوانند براي حل و فصل امور عمومي با زبانهاي انسانهاي ديگر رابطه برقرار نمايند. 5- پيغمبر اسلام(*) ضمن حديثي فرموده است: (اطلبوا العلم و لو بالصين) دنبال کسب دانش برويد اگر چه در چين باشد و معلوم است که قبل از پرداختن به اصل موضوع يعني کسب دانش بايد زبان مردم هر کشوري را که به جستجوي دانش ميرويم ياد بگيريم و اگر توجه داشته باشيم که زبان چيني يک هجايي و داراي حروف و کليدهاي بسيار است و لذا ياد گرفتن آن زبان به خصوص در حدي که بتوان با آن دانش آموخت چقدر مشکل خواهد بود به خوبي معلوم ميکند که آموختن زبان و دانش در کشورهايي که ياد گرفتن زبان آنها آسانتر است از نظر دين تقدم دارند – ميگويند چونکه صد آمد نود هم پيش ماست: جايي که تأکيد ميفرمايند که حتي زبان چيني را هم بايد به منظور کسب دانش فرا گرفت پس ياد گرفتن زبان¬هاي ديگر بيشتر مورد تأکيد ميباشند. 6- به محض اينکه دين اسلام تثبيت گرديد کساني از طرف بزرگان دين مأمور شدند زبان¬هاي ملت¬هاي پيرامون مخصوصاً زبان¬هاي ايران و روم را دقيقاً ياد بگيرند تا بتوانند به ترجمه کتب آنها به منظور استفاده از دانشها و قوانين و سياستها به نفع نظام دين اسلام بپردازند و اين زبان آموزي و ترجمه کتب کشورهاي متمدن و باستاني در امر پيدايش و تقويت تمدن اسلام و تکوين شخصيت و کمال مشاهير صدر اسلام بسيار مؤثر واقع شد. 7- آنگاه که حضرت موسي مأمور ميشود تا به مصر برود و قوم بني اسرائيل را از اسارت مصريان نجات دهد قرآن از قول موسي ميفرمايد:«وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ1» (موسي گفت) برادرمهارون زبانش از من فصيحتر است (زيان آورتر است) پس او را همراه من بفرست که با زبان خود مرا در کار رسالت پشتيبان باشد... و نيز موسي دعا ميکند: پروردگارا سينه ام را فراخ گردان – کار را بر من آسان فرما – عقده از زبانم بگشا – تا سخنم را بفهمند... آيات 25 تا 28 از سوره نمل و اين قبيل آيات به خوبي اثبات مينمايند که دين چه مقدار اهميّت زبان را در تکوين شخصيت حتي در مورد انجام رسالت پيامبران مورد تأکيد قرار داده است. امروز که علوم و صنايع و فنون برق آسا در حال توسعه هستند و هر کس لحظهاي دير بجنبد عمري از قافلهي تمدن عقب ميماند و صنايع الکترونيکي به خصوص اينترنت با اين همه گستردگي که يافته و در جريان گسترش برق آساي بيشتر است و تمام مردم جهان را رو در روي همديگر قرار داده و جهان را نه به يک دهکده بلکه به يک خانه و خانواده تبديل کرده است, اگر مردم زبان همديگر را نفهمند گرفتار احساس کمبود و حقارت خواهند شد و بديهي است که اگر در طلب دانش باشند يا عهده دار تکليف و رسالتي باشند آشنايي با يک يا چند زبان زنده دنيا از ضروريات اوليه زندگي آنان خواهند بود و يقيناً در آينده بسيار نزديک اگر کسي با چند زبان آشنا نباشد جزو آمار بي سوادان شمرده خواهد شد.
7- دين و گفتگوي تمدنها هر عملي در جهان اتفاق بيفتد اثري دارد ولي اثر آن متناسب است با کميت و کيفيت نفس عمل- اگر ريگي در برکهاي افکنده شود موجي ايجاد ميکند هر چند کوچک باشد اما اگر تخته سنگي افکنده شود موج بزرگي ايجاد مينمايد و همين گونه است هر عملي ديگر. اين موضوع به لحاظ عملي هم به اثبات رسيده است که هر عملي را عکسالعملي است مساوي و مختلف الجهت گفتگو-. همانگونه که قبلاً نيز اشاره کرديم, گفتگو به منظور بيان و مبادله اطلاعات و خواستها براي رسيدن به يک هدف مانند بر طرف کردن سوء تفاهمات و رسيدن به صلح و صفا, يافتن وجوه مشترک و اتکاء به آنها در روابط فيما بين, مبادله تجارب و دانستهها به منظور تقويت علم و فن و هنر, بيان احساسات عاطفي جهت ايجاد و تقويت دوستي و محبت و عشق و... صورت مي¬گيرد. زبانهاي گفتگو معمولاً عبارتند از: 1- زبان همدلي- ظريقترين و کاراترين زبان در ايجاد مؤانست و صلح و صفا در تشکيل و تقويت خانوادهها و اجتماعات و ملتها ميباشد 2- زبان هم زباني – اين زبان وسيله و ابزار رفع نيازمنديهاي روزمره زندگي ميباشد. 3- زبان علميو فلسفي و صنعتي- زبان جستجو, پويايي, توسيعي و تمدن سازي است. 4- زبان زور – اين زبان چون ابرهاي بهاري ناپايدار است, صاعقه آسا ميغرد و ميدرخشد و ميسوزاند و ميبارد و سيلاب بر ميانگيزد و تخريب و منهدم و نابود ميشود – يعني زبان موقت و ناپايدار است. 5- زبان دين – زبان خداوند است که با واژههاي همدلي, همزباني, علمي, فلسفي, صنعتي و فطري و طبيعي بيان ميشود. حيات بخش, کارساز, تکامل دهنده, پويا و پايا و سرمدي است. با زبان دين هر کس گفتگو کند پيروز است اما به شرطها و شروطها – بايد با زبان دين که در عين خالي بودن از واژه «زور» از موضع عزت و اقتدار با واژگان همدلي و همزباني و علميو فلسفي و صنعتي و فطري و طبيعي بيان ميشود آشنا بود که متأسفانه فعلاً جهان اسلام با اين قبيل واژگان بيگانه است. بنابراين فعلاً زبان زور در حال غريدن است زيرا: با وجودي که در مقابل پيش بيني اقايهانتينکتون مبني بر جنگ تمدنها که منظور از جنگ غرب ماترياليست با شرق اسلامي بود آقاي خاتميرئيس جمهوري (وقت) ايران پيشنهاد گفتگوي تمدنها را به سازمان ملل ارايه نمودند و به تصويب رسيد که سال 2001 به عنوان سال گفتگوي تمدنها در جهان شناخته شود با اين اميد که احتمال برخورد تمدنها منتفي گردد. از آن تا تاريخ تاکنون عليرغم رفت و آمدها و مذاکرات و همايشهايي که در اين خصوص انجام شده حوادث زير نيز به وقوع پيوسته است: 1- اسرائيل بيش از پيش بر عليه اعراب و اسلام به وسيله امريکا تقويت شده است. 2- سازمان ملل روز به روز بيشتر از پيش مورد تحقير و تضعيف از سوي آمريکا قرار گرفته است. 3- حادثه مشکوک انفجار برجهاي اقتصادي نيويورک بهانه لازم را براي تهديد جهان اسلام به دست امريکا داد! 4- به بهانه دفع شرّ بن لادن و طالبان, آمريکا به افغانستان حمله کرد و آن کشور را اشغال نمود و پاکستان و بعضي کشورهاي نزديک به افغانستان را عملاً و علناً پايگاه نظامي قرار داد. 5- به بهانه انهدام سلاحهاي کشتار جمعي و سقوط رژيم بعثي به سرکردگي صدام, با کمک انگليس و بعضي کشورهاي ديگر به عراق حمله کرد و آن را به اشغال نظامي درآورد و مردم آن را به خاک و خون و هرج و مرج و بدبختي بيشتر کشيد. 6- کشورهاي سوريه, ليبي, کره شمالي و ايران را تهديد به حمله نظامي کرد و تا آنجا که توانست نظرات زورگويانه خود را تحميل کرد. 7- هيچ يکي از مصوبات سازمان ملل را که به صلاح ملل جهان تصويب شد نپذيرفت و رسماً خود را قدرت بلامنازع و مطلقه جهان معرفي کرد و کشورهايي را که قيادت او را نپذيرند دشمن خود و مستحق حمله نظامي دانست! اين چنين است زبان زور که فعلاً امواج غرش آن ظاهراً نميگذارد طنين دلنواز زبان آهنگين دين در گوشها بنشيند و يا زمزمه گفتگوي تمدنها اثري ببخشد. چرا؟ زيرا زبان دين به چشمه ساري ماند که آب گوارا و حيات بخش آن پيوسته جاري است نه چون سيلابي گل آلود و منهدم کننده و زودگذر, و نيز زمزمه گفتگوي تمدنها از موضع ضعف برخاسته است که تاکنون اثري چشمگير نداشته است. ضحاکها, نرونها, فرعونها, مغولها, و تاتارها و...آمدند و رفتند – قدرتهاي بلامنازع پيشين به تاريخ پيوستند – امپراطوريها و استعمارگران عصر جديد چون انگليس و شوروي و امثال آنها به بادبادکهاي سوراخ تبديل شدند – به خود بزرگبين و متجاوز و زورگويي فعلي نيز کسي ضمانت دوام و بقاء نداده است. « الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ 1»کساني که هيچ گونه حجت و دليلي ندارند و به جدال با آيات خداوند بر ميخيزند نزد خداوند و کساني که ايمان دارند دشمناني بزرگ شمرده ميشوند و بدين گونه خداوند بر دل هر متکبر ستمگري مهر ميزند (تا از حقايق غافل شود و راه رستگاري او مسدود بماند.) امّا - به طوري که قبلاً نيز توضيح داديم هم زمان با پيدايش انسان, در تمام طول تاريخ دين همراه و راهنماي او بوده و خواهد بود – زبان دين زبان نرمش و محبت و عشق است – هم اکنون نيز که غرّش استکبار, گوش فلک را کر کرده است آواي دين در حيطه قدرتهاي استکباري در حال ترنّم و دلربايي است واي بسا که مستکبران نيز آگاه باشند و توجه دارند که اين ترنّمها پايههاي قدرت آنها را متزلزل مينمايد و در هم ميشکند, و به همين علت نيز بخشم امده و به مراکز احتمالي صدور ترنّمها حمله ميکنند به اين اميد که خود را از خطر برهانند.
8- پاره از رهنمودهاي کاربردي 1- با وجودي که مطرح کرن گفتگوي تمدنها تا کنون نتايجي داشته و خواهد داشت امّا نتايج آن متناسب با شأن و حرمت دين راستين اسلام در کشور ما نبوده است زيرا در قبال مدنيت مقتدر علمي, صنعتي غرب از موضع ضعف مطرح گرديده است و اتکاء به تمدنهاي باستاني شرق نيز در قبال تمدنهاي زمان کارايي کافي ندارند و مستکبران جز زبان زور زباني ديگر را به رسميت نميشناسند. راه کار اين است که ما فعلاً از هر گونه دامن زدن به آتش دشمنيها بپرهيزيم و به شناسايي رهنمودهاي راستين که در قرآن کريم تعريف شدهاند بپردازيم و نظام ديني و فرهنگي خود را اصلاح کنيم و به تقويت بنيههاي علمي, صنعتي, اقتصادي و اقتدار نظام ديني خود روي آوريم. زيرا قدرت, اعتماد به نفس به وجود ميآورد و گفتگويي که با اعتماد به نفس و از موضع قدرت باشد بيشتر جاذبه و شنوا خواهد داشت و براي گفتگو نيز بايد زباندان و فرهنگ شناس بود. 2- در کشور ما تاکنون آن چنانکه مورد نظر اسلام عزيز است عدالت اجتماعي و نظام ديني راستين و جذابيت مدني و اخوّت ديني و مردم سالاري و نخبه پروري حاکم نگرديده و بر عکس به جاي به وجود آوردن جاذبه اجتماعي نيروي دافعه مغزها و نخبهها و سرمايهها و بدبينيها تقويت و حاکم شده است و اين پديدهها نه تنها عرصه گفتگو را بر ما تنگ ميکند بلکه زبان زور گويان و بدخواهان را تيزتر ميکند و بر دلايل و منطق ما خط بطلان ميکشد چون از ساز شکسته نغمه دلنشين بر نميخيزد. بايد ساز را نوسازي کرد و نوازنده را خوش دل ساخت تا آهنگهاي شور انگيز بنوازد و شنونده گرد آورد. 3- در شرايط موجود نيز عليرغم جوّ نامساعدي که وجود دارد توصيه نميکنيم که گفتگوها موقوف گردد زيرا در هر حال نتايجي هر چند محدود هم دارند, بلکه بايد بر اساس رهنمودهاي قرآن کريم تلاش کرد وجوه و نقاط مشترک را پيدا کرد و تقويت نمود و ملاک عمل قرار داد که خداوند فرموده است:«قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ...» بگو اي اهل کتاب بياييد به سوي کلمه (يا نقطه مشترکي که) ميان ما و شما به يکسان قابل قبول است که جز خداوند را نپرستيم و چيزي را شريک او قرار ندهيم و بعضي از همنوعان خود را به اربابي در برابر خداوند بر نگزينيم1... « الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ »آن کساني که به گفتار گوش ميسپارند و بهترين سخن را ميپذيرند و پيروي ميکنند چنين کساني هدايت يافته خدايي هستند و همين کسان هستند که خردمند ميباشند2. «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»سخن زيبا به سوي خداوند بالا ميرود و انجام کارهاي نيک است که آن را بالا ميبرد3. هم زباني همدلي به وجود ميآورد و با همدلي کينه ورزي از ميان ميرود.
|