ارزشهاي معنوي و اخلاق زيست محيطي در دين اسلام
قرآن کريم که اساسنامه دين مبين اسلام است شامل تقريباً 77400 کلمه ميباشد و آنچنانکه در خود قرآن کريم تصريح شده است: (اي رسول ما) ما اين قرآن را بر تو نازل کرديم تا روشنگر همه چيز باشد. بايد ما يقيين داشته باشيم که حقاً مفاد و مفاهيم آيات قرآن کريم به گونهاي معجزه آسا روشنگر تمام امور و مسائل مبتلا به انسانيّت و نظامات مدني جهان اسلام در جريان قرون و اعصار, متناسب, و بلکه بيشتر و پيشروتر از تمام نظامات مدنيّتهاي مترقي دست آورد بشر ميباشد, اما: امّا بسياري که نظر به حجم قرآن کريم دارند, هر چند صراحتاً بر زبان نميآورند امّا نميتوانند قلباً باور کنند که قرآن يک کتاب «فوق علمي» است و کليه رهنمودهاي کاربردي مورد نياز جوامع و نظامات و افراد را در محتوا دارد و فرقي هم نميکند که مسائل اجتماعي, سياسي, علمي, صنعتي باشد يا اخلاقي عبادي, زيرا اين کتاب آسماني «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ1» ميباشد و سياسات و علوم و به طور کلي تمام امور مدنيّت هم «شيء» ميباشند. علّت اينکه قرآن با اين حجم کم ميتواند «روشنگر همه چيز» باشد اين است که اين کتاب آسماني به گونهاي تنظيم شده است که هر يک از کلمات آن با در نظر گرفتن مفاد مجموعهي 77400 کلمه ديگر آن قابل ترجمه و تفسير است نه با رويههاي تفسيري متداول. بنابراين معناني ظاهري کلمات آن 000/760/990/5= 77400 *77400 يعني قريب شش ميليارد کلمه است که معادل شصت هزار جلد کتاب يکصدهزار کلمهاي ميشود و اين هم ظاهر معاني آن است و بدين ترتيب با اين مقدار از معاني و مفاهيم ميتوان مسائل بسياري را پاسخ گفت ولي نگارنده نميتواند در اين مختصر به ذکر دلايل مربوطه بپردازد – بطن و بطونِ آياتِ قرآن نيز جاي خود را دارند. موضوع محيط زيست نيز يکي از مسايل مبتلا به انسان است و بالطبع رهنمودهاي لازم براي حفظ اصالت آن در قران کريم بيان شده است امّا در خصوص اين موضوع نيز مانند ساير موضوعات و سياست گزاريهاي مربوط به امور علمي, سياسي, مدني اقتصادي و... نيز توسط قرآن شناسان تحقيقات علميانجام نگرفته است, زيرا بسياري باور ندارند که قرآن کريم به اين قبيل مسايل هم پرداخته باشد و بعضي هم ميترسند که اگر در تحقيقات وارد اين قبيل مسايل بشموند قرآن «کم بياورد» و از شأن آن کاسته شود و گروهي هم اصولاً دين را از سياست و يا علم جدا ميپندارند و آن را يک کتاب بيانگر امور عبادي در مفهوم مصطلح آن معرّفي مينمايند و نميتوانند باور کنند که اين کتاب آسماني «روشنگر همه چيز» باشد! اصوليترين اصلي که خداوند در قرآن کريم براي «يک نظام ديني پايدار» وضع فرموده است اين است که بايد بر اساس نواميس فطرت و نظام خلقت استوار باشد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ1»: پس همّت استوار بدار براي برقراري يک دين راستيني که مطابق نظام خلقت باشد (آنگونه نظامي) که انسانها را هم بر اساس آن آفريده است, هيچ گونه تغييري در نظام خلقت مجاز نيست, دين پايدار چنين است (که هماهنگ با نواميسِ فطرت و آفرينش باشد) ليکن اکثر مردم (از اين موضوع بسيار مهمّ که باعث پايداري دين ميباشد) آگاه نيستند. ملاحظه ميگردد که: 1- دين راستين آن است که مطابق نظام آفرينش باشد:«لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّه. 2- براي اين که سرگرداني ايجاد نشود الگو و نمونهي خلقت را که خود انسانها هستند معين فرموده است:«فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها». 3- تأکيد فرموده است که در نظام خلقت و يا اجزاء آن که کلّ محيط زيست و خصوصيات آن که انسانها هم مشمول آن هستند نبايد تغيير و تبديلي ايجاد کند:«لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ». 4- علاوه بر اين که آغاز جمله با امر است:«فَأَقِمْ وَجْهَكَ» و مؤکّدا از ايجاد هر گونه تغيير و تبديل در نظام آفرينش که باعث «ناپايداري دين» ميشود نهي کرده پايداري دين را منوط و مربوط به رعايت اصول پيشين فرموده است: «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ». 5- چون خداوند خود, تمام انسانها را آفريده و خصوصيات ادراکي و تعقلي و عملي آنان را به خوبي ميداند,آگاه است که انسانها غالباً ناسپاس هستند و نعمتهاي خداوند را کفران ميکنند و در نظام خلقت و نواميس فطرت بر اثر جهالت اختلال ايجاد ميکنند و به دين خود و به محيط زيستِ خود و نهايتاً به سلامت و سعادت خويش آسيب ميرسانند: «وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ». از توجه به موارد مذکور به خوبي روشن ميگردد که براي اجراي امر خداوند در برقراري يک نظام ديني راستين و پايدار بايد آفرينش و خصوصيات آن را شناخت و هشدار بود که در نظام آن تغيير و تبديلي ايجاد نکنيم. از جملهي شگفت انگيز «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» به خوبي دانسته ميشود که آن دسته از اصول آفرينش مورد نظر است که آفرينش انسانها بر اساس آن استوار است: «فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها». پس انسان بايد کاملاً هوشيار باشد که در آن خصوصيات آفرينش که باعث پيدايش و بقاي خود او ميشود تغييري ايجاد نکند (لا تَبديلَ) که اگر کرد علاوه بر اينکه به زندگي و بقاي خويش زيان ميرساند يقيناً نظام ديني را هم متزلزل و ناپايدار مينمايد. با اين بيان لازم ميشود تا ما آن نواميس و خصوصيات فطرت را که پيدايش ما و بقاي ما بر آنها استوار است باز شناسيم و حرمت آنها را پاس بداريم. در اين خصوص نيز به رهنمودهاي خود قرآن کريم توجّه مينماييم: 1- اولين اصل اساسي پيدايش و زندگي تمام موجودات که از جمله آنها انسان است «آب» ميباشد: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ1» و ما چنين مقرر داشتيم تا از آب هر چيزي زندگي بگيرد و زندگي کند پس آيا باور نداريد؟ اکنون که يکي از اصول اساسي زندگي را شناختيم در انجام خواست خداوند بايد خصوصيات آن را نيز بشناسيم تا اصالت آن خصوصيات را حفظ کنيم, به گونهاي که در نتيجه کارهاي ما تغييري در اصالت آن ايجاد نشود. اصالت ِ آبِ زندگي بخش در حفظ وضعيت طبيعي آن است. از جمله اين که: الف- آب ملک و مال خداوند است و لذا در مالکيّت کسي نيست که بتواند به دلخواه هر گونه معاملهاي را در آن انجام دهد – به مردم فقط حقّ شرب داده شده است: «أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ - أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ2» پس آيا آبي را که به مصرف شرب ميرسانيد ميبينيد – آيا شما آن را از ابرها ميبارانيد يا ما فرو ميبارانيم با اين بيان خداوند حقّ بهره برداري از آب رابه انسانها افاضه فرموده و مالکيّت را در حقّ خود محفوظه داشته است. چون چنين است کسي حق ندارد فاضلابها, سم و, کثافات و امثال اينها را در آبها بريزد و آنها را فاسد کند و از وضع طبيعي آن که استاندارد و نمونه آن «همتراز آب باران بودن است» خارج و آن را غير قابل استفاده بنمايد: ب- وخداوند آب را پاک و پاک کننده آفريده است و نبايد در اين خصوصيت آن تغييري ايجاد کرد:- «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً - لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيرا» ... و ما آب را از آسمان پاک و پاک کننده فرو ميبارانيم – تا به وسيله آن سرزمينهاي مرده را زنده کنيم و از آبي که ميآفرينيم حيوانات و انسانهاي بسياري را سيراب کنيم. از اين تعاريف بسيار رسا نيز به خوبي معلوم ميشود که اصالت آب در اين است که پاک و پاک کننده باشد به گونهاي که براي تمام موجودات و انسانها قابل شرب باشد و گياهان را به خوبي بروياند «لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً». پس هر کس سبب شود که آب به نحوي تغيير کند که انسانها و حيوانات نتوانند از آن بياشامند و آبزيان در آن زيست کنند و گياهان از آن برويند و اگر روييدند مسموم شوند در نواميس فطرت و کيفيت اصول خلقت تغيير ايجاد کرده و نظام دين را متزلزل کرده است. ج- اهميّت آب آنچنان است که گويي پايههاي عرش يا دايره فرمانروايي خداوند بر آب استوار است: «... وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً1» (و خداوند کسي است که آسمانها و زمين را براي دورانهاي شش گانه آفريد) در حالي که عرش او بر آب استقرار دارد تا (شما به وجود آييد و ماهيت وجودي شما پديد آيد) و معلوم شود کداميک از شما نيکوکارتريد (و ارزش نعمات او را پاس ميداريد). اين آيه يکي از آيات بسيار شگفت انگيز و بيانگر يکي از اصول اساسي آفرينش است که ما نميتوانيم در اين محدوده به توضيحات بيشتر پيرامون آن بپردازيم علاقمندان به کتاب اصول آفرينش به قلم نگارنده مراجعه فرمايند. خلاصتاً منظور اين است که غرض از آفرينش اسمانها و زمين اين است که «آب» به وجود آيد و از آب گياه و از گياهان حيوانات و از ميان حيوانات و گياهان انسانها ظهور کنند تا براي آنان نظام دين برقرار گردد و خدا را بشناسند و فرمان او را گردن نهند و خداوند بر آنان فرمانروا باشد: «وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ». با اين بيان هر کس در آب کثافات و زباله بريزد يا جريان فاضلاب کارخانه خود را در آبها وارد کند درست به اين ميماند که آنها را پيرامون عرش خداوند ريخته و به پروردگار خود اسائه ادب کرده است, زيرا طبق صريح آيه, عرش خداوند بر آب استقرار دارد – حال اگر ملتي يا ملتهايي عليرغم صراحت اين قبيل آيات ماهيت آب را که يکي از نواميس بسيار مهمّ خلقت است تغيير دهند چگونه ميتوانند مدعّي داشتن يک دين پايدار باشند: «وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ». 2- دومين اصل اساسي پيدايش موجودات که ما آنها را جاندار ميشماريم (و خود ما) خاک است: «... فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ1» پس ما شما را از خاک آفريديم. حفظ اصالت و خصوصيات خاک نيز عيناً مانند آب بايد حفظ شود. استاندارد خاک نيز بنا به تعريف خود خداوند آن است که گياهان به خوبي در آن برويند و رشد کنند و به ثمر بنشينند: «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً2...» و سرزمين (يا خاک) پاکيزه گياهانش را آنچنان که پروردگارش ميخواهد ميروياند و خاک پليد (آلوده به موادي غير طبيعي) جز اندکي خس و خار نميروياند. صفت طيب براي خاک مانند صفتِ طهور براي آب است و به معني آن است که چيزي غير طبيعي و فاسد کننده بر آن افزوده نشود و خبيث و پليد نگردد. پس اگر کساني خاک را که يکي ديگر از عوامل و فاکتورهاي بسيار مهمّ زيست محيطي است آلوده با سموم و فضولات کنند يا موجبات فرسايش آن را فراهم کنند در نظام و ناموس خلقت تغيير ايجاد کردهاند که باعث زيان رسانيدن به خويش و تزلزل در نظام دين ميشوند. 3- يکي ديگر از عوامل اساسي پيدايش و بقاي موجودات جاندار «هوا» ميباشد که در قرآن کريم از آن به روح و ريحِ که جمع آن رياح است تعبير شده است: «ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ3...» پس او را متعادل کرد و از روح خود در او دميد... «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ يُرْسِلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِيُذِيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ4...» و از آيات خداوند آن است که بادها را که مژده رسانان (باران) هستند ميفرستند و نيز براي اينکه طعم رحمت خود را به شما بچشاند... «وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ...» و در جا به جا کردن بادها آياتي است براي خردمندان آيه 5 از سوره جاثيه و آيات بسيار ديگر که متعرّض آنها نميشويم. در همين سوره جاثيه آيه 45 که بادها را که در حقيقت جابه جا شدن هوا ميباشند يکي از آيات بزرگ برشمرده است, در سه آيه کساني را که قدر آيات را نميشناسند و آنها را دست کم و به مسخره ميگيرند, به عذابي دردناک خبر داده است: آيات هفتم, هشتم و سي وچهارم – که حکايت از اهميّت موضوع دارد. ما در ابتداي نوشتار توضيح داديم که کلماتي که در قرآن به کار برده شده است هر يک معاني بسياري را افاده مينمايند و لذا کلمه روح هم مشمول همين تعريف ميباشد. بنابراين نبايد تصوّر کرد که منظور از کلمه روح فقط همان مخلوق مجرّدي است که از عالم «امر» و در بدو خلقت در کالبد طفل دميده ميشود که ان يکي از مفاهيم روح است طفل تا آخرين لحظه اي که در رحم مادر است تنفس ندارد و پس از تولد است که بايد ريههاي او به کار بيفتد و تنفس را که دم و بازدم هوا ميباشد آغاز کند و اگر خود به خود ريهها حرکت را آغاز نکنند معمولاً قابله با ضربهاي که به ما تحت او ميزند ريهها را تحريک مينمايد و اين دم و بازدم نيز يک نوع نفحه روح است که تا آخر عمر استمرار دارد. 1. بنابراين هوا که يکي ديگر از عوامل اساسي ايجاد حيات و استمرار آن است اگر فقط چند دقيقه به انسان (و نيز موجودات ديگر) نرسد موجب مرگ ميشود:«يَسْمَعُ آياتِ اللَّهِ تُتْلى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ1» (آيات خداوند را که بر او خوانده ميشوند ميشنود امّا بر سرکشي خود اصرار ميکند آن چنان که گويي آنها را نشنيده است, پس چنين کسي را به عذابي دردناک بشارت ده) . چه زيبا گفته است سعدي: هر نفسي که فرو ميرود ممدّ حيات است و چون بر ميآيد مفرّح ذات, پس در هر نفسي دو نعمت موجود و بر هر نعمتي شکري واجب. «اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ» بنده همان به که ز تقصير خويش عذر به درگاه خدا آورد ورنه سزاوار خداونديش کس نتواند که به جا آرد شگفت آور است که چون در دين از قول خداوند سخن از قناعت و حرام بودنِ اسراف به کار ميبرند. هر چه را به دست آوردند به سموم دود و آتش و زباله تبديل ميکنند و در زمين و فضا و رودخانهها و درياها رها ميکنند و در همين دنيا براي خود جهنم ميآفرينند. رفاه موقّت را موجب عذاب مخلّد ميکنند: «فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ - لا بارِدٍ وَ لا كَرِيمٍ -إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِينَ - وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ1» در سوزش و آب بسيار داغ – و سايهاي از دود سياه – که نه خنکايي دارد نه خوشايند است گرفتار ميشوند – همانا که قبل از اين در ناز و نعمت بودند – و بر ارتکاب گناه بزرگ اصرار ميورزيدند. تنفّس هوا توسط انسان از آن جهت به نفخه روح تعبير شده است که ضرورت مجرد و پاک بودن آن را از آلودگيها بيان دارد که باعث راحتي و شادابي و سلامت گردد نه اينکه آلوده باشد تا موجب خفقان و پژمردگي و کسالت شود. آن چنان که ذيل آيه 30 از سوره روم شرح داديم از نظر دين اسلام مصلحت انسان در اين است که عوامل طبيعي و نواميس فطرت و خلقت را در محيط زيست خود که عبارت از زمين و آسمان است باهمان وضع طبيعي, که خداوند آن را آفريده است محفوظ نگاه دارد و در ماهيت و کيفيت آنها تغيير ايجاد نکند که اگر بکند هم به زيان خويش عمل کرده است و هم به زيان نظام ديني که خداوند تشريع نموده است: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ2» بر اثر کارهاي (خلاف نظام طبيعت که با دست انسان انجام ميشود در بيابانها و درياها فساد ايجاد ميگردد تا مردم ثمره (شوم) بخشي از تبهکاريهايي را که مرتکب ميشوند بچشند باشد (که پشيمان شوند و از اين رويه ناپسند) برگردند. آن چنان که در پيش نيز بيان کرديم که کلمات قرآن کريم معني بسيار دارند يکي از معاني اِفساد در زمين که در قرآن کريم در جملههاي گوناگون مانند: «لا تُفْسِدُوا- مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ - ظَهَرَ الْفَسادُ» و امثال اينها بيان شده است به معني تخريب محيط زيست ميباشد که توسط انسان در شکلهاي مختلف صورت ميگيرد. هر چند در اين قبيل مقالات که جنبه ديني/ جهاني قوي دارند سزاوار است که انديشمندان و صاحب نظران در محدوديت قرار داده نشوند تا بهتر بتوانند حقّ مطلب را اداء کنند امّا چون در هر حال مصلحت در محدوديت شناخته شده است نگارنده نيز علاوه بر آنچه فوقاً بيان گرديد, ذيلاً به بعضي ديگر از عوامل تخريب محيط زيست که از نظر اسلام افساد است, مختصراً اشاراتي مينمايد:
1- جنگ افروزي «... كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ1...» هرگاه براي جنگ آتش افروختند خداوند آن را خاموش کرد و (مع الوصف باز هم) ميکوشند تا در زمين تبهکاري کنند و اين در حالي است که خداوند تبهکاران را دوست نميدارد. به طوري که ملاحظه ميگردد در اين دو آيه و آيات بسيار ديگري که نميتوانيم متعرّض آنها بشويم خداوند جنگ افروزي را نوع بارزِ افساد در زمين تعريف فرموده و در آخر آيه تصريح شده است که خداوند فساد در زمين و مفسدان را دوست نميدارد زيرا که باعث فساد در زمين ميشوند, عملي دقيقاً در خلاف جهت خواست خداوند و نظام آفرينش و نواميس فطرت است. 1- خداوند به انسانها زندگي ميبخشد در صورتي که در جنگ کشته ميشوند و عِرض و ناموس آنان هتک ميشود. 2- خداوند خواسته است تا انسانها را که در زمين به وجود ميآورد در آن زيست کنند و به عمران و آبادي آن بکوشند: «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيه1ا»: در حالي که در جنگ هم انسانها کشته ميشوند, و هم تمدّن منهدم ميگردد. خداوند طبيعت را به گونهاي نظام بخشيده که حيات پديد آيد و موجودات متکامل شوند, در صورتي که جنگ به خصوص جنگهاي فوق مدرن امروز که متکي به ابزارها و سلاحهاي کشتار جمعي شيميايي و هستهاي وحشتناک هستند که پيوسته هم قويتر و منهدم کنندهتر ميشوند. همه چيز را نابود ميکند و آثار شوم و دراز مدّت هم بر جاي ميگذارد: هنوز آثار کريه بمبهاي اتميکه پنجاه سال پيش در جنگ دوم جهاني به کار برده شد و دو شهر بزرگ را با چند صد هزار نفر انسان و همهي چيزهاي ديگر نابود کرد. بر بدنهاي باقيماندگان مجروح باقي است. هنوز بمبها و مينهايي که از پنجاه سال پيش در زير خاکها باقي ماندهاند قرباني ميگيرند. هنوز قامت کشورهاي آسيب ديده از جنگ جهاني دوم از زير بار خسارات آن راست نشده است. در همين جنگ منطقه ي خليج فارس که هنوز هم آتش آن خاموش نشده است ديديم که چگونه شهرها را منهدم کردند, انسانها را به خاک و خون کشيدند, بمبهاي شيميايي و کشتار جمعي را بي محابا بر سرِ انسانهاي بي گناه ريختند, ميليونها انسان را از خانهها و کاشانههاي خود آواره کردند. دهها هزار انسان را اسير کردند, سرزمينها را زير چرخهاي تانکها و بلدوزرها و ديگر ماشين آلات جنگي و با سنگر سازي آش و لاش کردند و از حيز انتفاع ساقط کردند. با غرق کردن کشتيها و انفجار چاهها ميليونها تن نفت را به درياها و اراضي ريختند و محيط زيست را براي همهي موجودات مرگ بار کردند و با آتش و دود چاههاي نفت ساليان دراز زمينِ منطقه را خفقان آور و مسموم نمودند, اقتصاد کشورهاي منطقه را ور شکسته کردند به گونهاي که هر روز هزاران کودک از فقر و گرسنگي در دامان مادران نا اميد جان مي دهند در حالي که جنگ افروزان هنوز لولههاي اسلحه خود را رو به بالا گرفته و يا هواپيماهاي بمب افکن را بالاي سر گرسنگان و معلولان و خانه خراب شدگان ميچرخانند و هر از گاهي بمبهايي يا گلولههايي هم حواله آنان ميکنند. بعد از ده سال و پس از آن همه تلاش, اسرا کاملاً آزاد نشدهاند. هنوز ميادين مين پاک سازي نشده و قسمت عمده اراضي, خالي از گياه و کشت و کار مانده است. هنوز گروهي در زير تپههاي شنها و تراشهها و خاک ريز سنگرها و در گل و لاي کنارههاي رودخانهها و نيزارها در جستجوي مفقودان هستند در حالي که چشمهاي بي فروغ و گريان بازماندگاه نگران گمشدگان ميباشد, و هنوز خرابيها باز سازي نشدهاند و هنوز... تخريب محيط زيست يعني جنگ افروزي که در زبان دين اسلام که قرآن است به آن عنوان افساد در زمين داده شده است ادامه دارد: «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ1» و هرگاه (ناجوان مردي) به قدرت يا ولايت برسد ميکوشد تا در زمين تبهکاري کند و کشاورزي و نسل را به هلاکت افکند در حالي که خداوند تبهکاري را دوست ندارد.
2- در هم شکستن فيزيکي, شيميايي عناصر انسان جزوي از طبيعت است و فطرت او ايجاب ميکند که پيوند خود را با طبيعت محترم بدارد. خداوندي که طبيعت و انسان را آفريده و مصلحت انسانها را بهتر از خود انسانها ميداند به خوبي ميداند که اگر انسان رابطه ي خود را با طبيعت تضعيف کند چه عواقب خسارت باري به وجود ميآورد. درست است که درهم شکستن عناصر و بهره برداري از انرژي و ساير خصوصيات آنها قدرت ميآفريند امّا خداوند استعدادها را در حقّ گروه معيني از انسانها منحصر ننموده به گونهاي که گروههاي ديگر محروم مانده باشند. بنابراين اگر بعضي از گروهها بر اثر عوامل و شرايطي زودتر به قدرتي ميرسند نبايد مغرور شوند و آن را بي هيچ گونه ملاحظهاي مورد بهره برداري و کاربري قرار دهند, زيرا دير يا زود ديگران هم چنان خواهند کرد. نمونه بارز دسترسي به نيروي هستهاي و خصوصيات شيميايي بعضي از عناصر طبيعي است, هر چند بعضي از کشورها پيش از ديگران به اقتداري رسيدند امّا ديگران هم بيکار و بي تفاوت نه نشستند به گونهاي که امروز در اين ميدانها نيز بين کشورها يک مسابقه تسليحاتي مهيب برقرار گرديده است و همهي دروازهها در معرض توپ قرار گرفته است. آگاهان ميگويند هم اکنون اسلحههاي هستهاي که در زراد خانهها موجود است براي اينکه چند بار کره مسکون را منهدم کند کافي است. کافي است و اين در حالي است که کارخانهها هم آمادهاند تا اين ذخاير هولناک را پشتيباني کنند. استثمار بندگان خدا با مصادره دسترنج آنان که بايد صرفِ رفاه عمومي بشود و صرف آنها در مسابقات تسليحاتي که هستي انسانها من جمله موجوديت خودِ دست اندر کاران جنگ افروز را تهديد ميکند احمقانهترين شيوهاي است که آناني که خود را عاقل و دانشمند ميپندارند دنبال ميکنند, «خود بزرگتر شناسان» اين قبيل اشخاص حتّي تلاش ميکنند تا ديگران را به عذر اينکه ممکن است حزم و خويشتن داري کافي نداشته باشند و در به کار گيري قدرت هستهاي شتاب کنند از دسترسي به ابزارهاي هستهاي ممنوع بدارند, در حالي که ديديم که خود به کار بردند و ميدانيم که تهيه کردهاند تا به کار ببرنند و اگر بر فرض بعضي هم ملاحظاتي بنمايند چه تضميني هست. که عصباني يا گرفتار جنون آني نشوند و يا ويروسي وارد رايانههاي آنها نشود؟ پس اگر به اين قبيل مسائل توّجه کنيم خواهيم دانست که چرا خداوند فرموده است, «لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» در ماهيت اجراء طبيعت تغييري ايجاد نکنيد (آنها را با همان کيفيت طبيعي که دارند مورد بهره برداري قرار دهيد وگرنه نظام زندگي شما متزلزل خواهد شد) 3- توسعهي صنعت بسته بندي توليد کنندگان و بازرگان واسطهها معتقدند که عقل مردم در چشمان آنان است. بدين علّت به جاي بالاتر بودن کيفيت کالاها پيوسته بر زرق و برق و مقدار ظروف و پوشش لفّافهاي آنها ميافزايند, که از يک طرف باعث خالي شدن جيب مصرف کننده ميشود و از طرف ديگر باعث پر شدن ظروف زبالهها و نهايتاً سرايت آنها در محيط زيست ميگردد. اين گونه زبالهها که غالباً يا اصولاً تجزيه نميشوند و يا دير تجزيه ميشوند مدتها در صحاري و بيابانها و رودها و درياها باقي ميماند و طبيعت را نابهنجار ميکنند و چون احشام در مراتع و صحراها اين قبيل زبالههاي غير قابل هضم را ميخورند و مجراي ردههاي آنها بسته ميشود. تعداد احشاميکه با خوردن پلاستيک تلف ميشوند از تعدادي که در نتيجه آفات ديگر ميميرند بيشتر است. اين قبيل رويهها از نظر دين اسلام اسراف است: «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا...» پس اين شيوه غير اقتصادي و مخرّب محيط زيست بايد تعطيل شود. توصيه کاربردي اين است که توليد کنندگان به انواعي از فن آوري روي آوردند که از حجم کالاهاي توليدي کاسته و به کيفيت آنها افزوده شود و آنها را در حدّاقل پوشش و «ظروف تجزيه شونده» و يا قابل به کارگيري مکرّر روانه بازار مصرف کنند و خريداران نيز تشويق شوند که براي خريد, ظروف مقاوم با خود ببرند تا ضرورت پيدا نکند تا هر کالايي بسته بندي شده وارد بازار گردد.
4- اسراف کاري اسراف کاري که فوقاً نيز به آن اشاره کرديم از نظر دين اسلام همانند جنگ افروزي ممنوع و از نمونههاي بارزِ اِفساد در زمين (تخريب محيط زيست) و نارضايتي خداوند است: «وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ - الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ1» کار و رويه يا فرمان اسراف گران را پيروي و اطاعت نکنيد (اسراف گران کساني هستند که در زمين تبهکاري ميکنند و (اصلاح) کار نيستند. اسراف کاري دامنهاي وسيع دارد که شامل خوردن غذاي زياد, تهيه لباس بيش از نياز, به هدر دادن آب, برداشت بيش از حد از منابع طبيعي مانند معادن, جنگلها,مراتع, خاک, سنگ و... (که جايگزيني) براي آنها پيدا نميشود. فرقي که اِفساد اسراف گرانه با اِفساد جنگ افروزانه دارد در اين است که براي اِفساد اسراف گرانه راه اصلاح وجود دارد مانند اينکه فرضاً انسان مجبور شود تا از جنگلها بهره برداري کند و در مقابل هر درختي که قطع ميکند يک درخت به جاي آن بکارد و آن را پرورش دهد و بدين وسيله خرابي را که به جنگل وارد کرده است اِصلاح نمايد تا از مصداق مفسد و مورد غضب خداوند بودن خارج شود. توجّه فرماييد که اصلاح آنگاه محقّق ميشود که درختي را که ميکارد بپروراند نه اينکه بکارد و به حوادث بسپارد. خلاصه اينکه جنگلي را که خراب ميکند اصلاح نمايد. همين گونه است هر گونه برداشت ديگر از طبيعت, چون امکانات طبيعي براي کليه موجودات به وجود آمده و لذا (به تملّک کسي در نميآيد): «وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ1» و زمين را (با تمام اجزاء آن) براي تمام خلايق قرار داد بايد به اين نکته مهّم توجّه داشت که منظور از کلمهي اَنام تمام مخلوقات است نه انسان به تنهايي, بنابراين انسان حقّ ندارد به منابع طبيعي آن گونه زيان برساند که باعث خطر براي موجوداتِ آبزي يا جانورانِ جنگلي و حتّي آبها و درختان و گياهان و... بشود «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى2» انسان جز نتيجهي تلاش و کوشش خود مالک و اختيار دار چيزي نيست. اخذ رهنمودهاي کاربردي براي حفظِ محيطِ زيست, از قرآن کريم, که اساسنامهي دين مبين اسلام است دامنهاي بسيار گسترده و اطمينان بخش دارد که در اين مجال نميگنجد و جولانگاهي بسيار گسترده ميخواهد. از آنچه فوقاً بيان داشتيم خلاصه گيري ميکنيم: 1- حفظ نظام فطرت يک اصل اساسي براي پايداري دين است3: 2- آب و خاک و هوا و نور, عوامل پيدايش حيات و استمرار آن در زمين هستند که مالکيّت اصلي آنها متعلق به خداوند است و براي بهره برداري کل موجودات اعمّ از گياه و حيوان و انسان آفريده شدهاند و لذا به مالکيّت حقيقي کسي در نميآيند و کسي حق ندارد در کيفيت و خلوص آنها تغيير ايجاد کند و اگر چنين کند مرتکب افساد در زمين شده است: (بعضي از ايات استنادي فوقاً ارائه شده است). 3- تخريب کشتزارها (که اعم است از آلوده و مسموم نمودن آب و خاک و مواد و يا اسراف, از ديدگاه قرآن کريم که اساسنامه دين اسلام است) هم رديف و حتّي مقدّم و مهمتر از نسل کشي ميباشند, از مصاديق بارز افساد در زمين شمرده شده است1. بنابراين هيچ ترديدي نيست که تخريب محيط زيست در هر شکلي که باشد از نظر دين اسلام تباهکاري و افساد در زمين است و گناهي بزرگ ميباشد: «وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ2» و لذا بر همگان فرض است که از تخريب محيط زيست اجتناب نمايند و ارزشهاي معنوي و اخلاق زيست محيطي را که به شرح مذکور مورد تأييد دين اسلام است رعايت نمايند.
پارهاي نظرات اعجاب انگيز و هدايتها و فرامين پيشواي بزرگ مسلمانان در اجتناب از تخريب درختستانها و لزوم احياي اراضي و توسعه باغستانها و بيشه زارها: حضرت علي () که تمام عمر پر برکت خود را در ياوري حضرت رسول الله(*) و پيروزي دين بر کفر و اشاعه و استقرار و تعليم مباني اسلام و اصلاح امور مسلمين مصروف فرمود در دوراني که از مقام خلافت بر کنار بود علاوه بر اين که از حلّ مشکلات نظام حکومتي اسلام و مسلمانان روي گردان نبود عملاً نيز با حفر قنوات و ايجاد مزارع و نخيلات و وقف آنها در اصلاح امور فقرا و نيازمندان, اسوه و نمونه براي ديگران و راهنماي عملي در عمران و اباداني بود و نيات و اهداف عاليهي او در ارج نهادن بر آب و خاک و احياء اراضي باير براي تنظيم امور معيشتي مردم و توسعه کشاورزي و درختستانها و مزارع در احکام و فرامين او به حکّام و وصاياي او به فرزندان و عاملان کاملاً روشن و متجلّي ميباشد که ذيلاً چند نمونه از آنها ارايه ميگردد: 1- و يشترط علي الذي يجعله اليه ان يترک المال علي اصوله و ينفق من ثمره حيث امر به و هدي له و ان لا يبيع من اولاد نخيل هذه القري و ديه حتي تشکل ارضها غراسا... و بر عهده کسي که سرپرستي اين مال را به او واگذار مينمايد شرط ميکند که آن را بر اساس اصول (طبيعي) آن باقي گذارد و (فقط) از ميوهي آن به همان مصارفي که مأمور و راهنمايي شده است انفاق نمايد و اينکه از نهالهاي (پاجوشها) نخلهاي اين قريهها (حتّي) يک نهال را هم نفروشد (و آنها را نشا کاري نمايد) تا اينکه تمام زمين قريهها با درختهاي دست کار پوشانيده شود... 1 2- بلغني انکّ جردت الارض فاخذت ما بين قدميک, و اکلت ما تحت يديک, فارفع اليّ حسابک, و اعلم انّ حساب الله اعظم من حساب النّاس, و السلام: به آگاهي من رسيده است که تو زمين را لخت کردهاي (بيشه زارها و گياهان آن را نابود کرده اي) و هر چه زير پاهايت بوده است (مانند معادن) به تصرف خود درآوردهاي و هر چه در دسترست بوده است خورده اي, به تو دستور ميدهم که حساب خود را با من روشن کني و بداني که حسابرسي خداوند از حسابرسي مردم سختتر است, والسلام.2 3- وليکن نظرک في عماره الارض ابلغ من نظرک في استجلاب الخراج, لان ذالک لا يدرک الا بالعماره, و من طلب الخراج بغير عماره اخرب البلاد, و اهلک العباد, و لم يستقيم امره الا قليلا... و بايد اهتمام تو بر عمران و آباداني زمين بيشتر از اهتمام تو بر گرفتن ماليات باشد, زيرا درآمد جز به وسيله عمران و آباداني به دست نميآيد, و کسي که بدون عمران و آباد کردن زمين ماليات بخواهد شهرها را به خرابي و بندگان خداوند را به هلاکت ميکشاند و (امارت ) جز مدت کوتاهي پايدار نميماند.1 هر چند مورد اول در وصيّت نامه آن حضرت خطاب به فرزندان بزرگوارش (عليهم السلام) صادر گرديده است, با عنايت به فحواي کلام و عموميت مفاهيم آن کاملاً روشن و مشخص است که اين وصيّت نامه در حقيقت فرماني است که از سوي يک پيشوا و رهبر جهاني بر جانشينان او که فرمانروايان حقيقي در مقياس جهاني خواهند بود- صادر گرديده و حدّاقل براي کساني که پيشوايي و امامت آن بزرگواران را قبول دارند لازم الرّعايه و ضروري ميباشد, و موارد دوّم و سوّم نيز که بخشهايي از فراميني ميباشند که به مالک اشتر صادر فرموده است. جنبه عموميت و لازم الرّعايه بودن آنها در تدبير يک نظام حکومتي اسلامي, کاملاً روشن و غير قابل اجتناب است. مطابق مفاد اين قبيل احکام, از نظر پيشوايان اسلام قطع درختان زنده حتّي آن درختاني که به دست خود صاحبان آنها کاشته ميشود ممنوع است:«...و آن يترک المال علي اصوله»تا چه رسد به بريدن درختهاي جنگلهايي که در نظام طبيعت روييدهاند و کسي بر آنها مالکيّت ندارد.. در هر مورد مالک يا متصرف درختها فقط حق دارد از ميوه و ساير منافع اشجار (آن هم به نفع عامّه) بهره برداري کند و در ازاء اين بهره برداري هم به توليد نهال و توسعه باغستانها و بيشه زارها بپردازد و بدين وسيله به احياي اراضي همت گمارد «... حتّي تشکيل ارضها غراساً!» بنابراين دولتها, به خصوص دولت اسلامي ايران دقيقاً و جداً بايد از تخريب جنگلها و مراتع جلوگيري کند و توسعهي جنگلها و پوشش گياهي اراضي را از اهّم وظائف خود قرار دهد. شايد با توجّه به جملهي «ولا يستقيم امره الا قليلاً» که آن حضرت خطاب به مالک اشتر فرموده است ميباشد که بين کشاورزان در حدّ يک مثل و شعار رايج بوده است که: آنچه کان مايه بي بنياديست - تربُري, ريشه کني, صياديست - که منظور از «تربُري» قطع کردن درختان سبز و از «ريشه کني» کندن ريشههاي بوتهها و به عبارتي از بين بردن پوشش گياهي مراتع ميباشد.
|