SHAMAMEH.ORG

رؤيا و تأويل‌ آن‌
كلمه رؤيا بمعني‌ خواب‌ ديدن‌ از ريشه‌ «رأي‌» گرفته‌ شده‌ كه‌ بمعني‌ ديدن‌ با چشم‌ و نيز ديدن‌ با عقل‌ و قلب‌ مي‌باشد. انسان‌ وقتي‌ بخواب‌ مي‌رود حواس‌ ظاهري‌ و ادراك‌ و به‌ تبع‌ آنها قدرت‌ انديشه‌ و تدبّر و تعقّل‌ او راكد و متوقف‌ مي‌شود و جسم‌ از حركت‌ و فعاليّت‌ باز مي‌ماند ولي‌ فعاليّت‌ جهازات‌ حياتي‌ فيزيكي‌ ادامه‌ مي‌‌يابد، چنانكه‌ هم‌ تنفّس‌ استمرار دارد و هم‌ ضربان‌ قلب‌ وجريان‌ خون‌، و هم‌ عمليات‌ سلولها و اعضاء دروني‌ ديگر ماند كليه‌ها و كبد و دستگاه‌ هضم‌ و سوخت‌ و ساز و..... فعّال‌ مي‌ماند. امّا از مدركات‌، ضمير مغفوله‌ فعّال‌ مي‌ماند و بوسيله آن‌ شخص‌ در حين‌ خوابيدن‌ اغلب‌ در حال‌ رؤيا بسر مي‌برد و پس‌ از بيداري‌ بعضي‌ از آن‌ رؤياهائي‌ كه‌ به‌ بيداري‌ منتهي‌ مي‌شوند بياد مي‌‌آيند.
چون‌ مطابق‌ اصل‌ ترويج‌ (وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ1.... هر چيزي‌ زوجي‌ دارد و زوج‌ جسم‌ روح‌ است‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ جزو جزو اعضاء بدن‌ نيز هركدام‌ زوجي‌ دارند كه‌ از اجزاء روح‌ هستند و لذا روح‌ يك‌ وجود نامرئي‌ است‌ كه‌ متشكّل‌ از اجزاء و تجهيزات‌ مخصوص‌ بخود امّا قرينه‌ و زوج‌ و هم‌ شكل‌ اعضاء جسم‌ است‌ كه‌ كاملاً در آن‌ اعضاء و اجزاء ادغام‌ مي‌شوند و يا برآنها احاطه‌ پيدا مي‌كنند.
با فراهم‌ شدن‌ مقدّمات‌ خواب‌، روح‌ از جسم‌ جدا مي‌شود و در يد قدرت‌ خداوند قرار مي‌گيرد چنانكه‌ فرموده‌ است‌ : «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ2»: خداوند نفسها را (روح‌ را) بهنگام‌ مردن‌ (از جسم‌) مي‌گيرد و «ان‌ نَفْسي‌ را كه‌ نمي‌‌ميرد در حال‌ خوابيدن‌ جسم‌ مي‌گيرد» پس‌آن را كه‌ مرگ‌ بر آن‌ عارض‌ شود نگاه‌ مي‌دارد و ديگري‌ را (كه‌ مرگش‌ فرا نرسيده‌ است‌) بر مي‌گرداند تا زمانش‌ بپايان‌ برسد، در اين‌ نظام‌ يا در اين‌ آيه‌ دلائل‌ و هدايتهاي‌ بينش‌ بسيار است‌ براي‌ كساني كه‌ انديشمند هستند.
از اشارات‌ اين‌ آيه‌ معلوم‌ مي‌شود كه‌ :
1ـ مردن‌ هم‌ يكنوع‌ خوابيدن‌ است‌ امّا خوابيدني‌ كامل‌ و هميشگي‌.
2ـ روح‌ را پس‌ از مرگ‌ يا در مدّتي‌ كه‌ جسم‌ بخواب‌ مي‌رود خود خداوند مي‌گيرد و اگر فرشته‌ مرگ‌ هم‌آن را بگيرد در يد قدرت‌ خداوند قرار مي‌دهند.
3ـ روح‌ هميشه‌ و بگونه‌اي‌ كه‌ بر ما مجهول‌ است‌ باخداوند در تماس‌ است‌ چون‌ در يد قدرت‌ او مي‌باشد.
4ـ در حين‌ خوابيدن‌ رابطه روح‌ باجسم‌ كاملاً قطع‌ نمي‌شود و به همين‌ جهت‌ فعاليّت‌هاي‌ حياتي‌ اعضاء جسم‌ استمرار دارد امّا در مرگ‌ كه‌ رابطه‌ كاملاً قطع‌ مي‌شود آن‌ فعاليّتها هم‌ متوقف‌ مي‌شود و لذا روح‌ محرك‌ اصلي‌ فعاليّتهاي‌ جسم‌ است‌.
5ـ چون‌ در حين‌ خوابيدن‌ رابطه روح‌ با جسم‌ تا حدودي‌ برقرار است‌ ضمير مغفوله‌ فعّال‌ است‌ و شخص‌ اغلب‌ در حال‌ رؤيا (خواب‌ ديدن‌) بسر مي‌برد و اين‌ خواب‌ ديدنها معمولاً تكرار و انعكاس‌ انديشه‌ها و آرزوهاي‌ ساعات‌ بيداري‌ است‌ و براي‌ ادامه حيات‌ و تقويت‌ ادراك‌ و تعقّل‌ بسيار ضروري‌ مي‌باشند.
اگر ما بخواهيم‌ مثلي‌ براي‌ روشن‌تر شدن‌ اين‌ حالت‌ و اهميّت‌ آن‌ بيان‌ كنيم‌ مي‌توانيم‌ حالت‌ نوشخواركردن‌ حيوانات‌ حلال‌ گوشت‌ را مثل‌ بزنيم‌ : حيوانات‌ حلال‌ گوشت‌ معمولاً علوفه‌ را در حال‌ چريدن‌ نيمه‌ جويده‌ فرو مي‌برند و در حين‌ استراحت‌ آن‌ نيمه‌ جويده‌ها را از معده‌ به‌ كام‌ برمي‌گردانند و مجدّداً آنها را كاملاً مي‌جوند و نرم‌ مي‌كنند و فرو مي‌برند تا قابليت‌ هضم‌ وجذب‌ در دستگاه‌ گوارشي‌ پيدا كنند.
انديشه‌ها و تجارب‌ و آرزوهاي‌ انسان‌ هم‌ همين گونه‌اند. در بيداري‌ احساس‌ و ادراك‌ و تجربه‌ مي‌شوند و در حالت‌ رؤيا كه‌ تمام‌ مدّت‌ خوابيدن‌ جريان‌ دارد، آثار حوادث‌ و انديشه‌ها و آرزوهاي‌ ساعات‌ بيداري‌ مرور و تجزيه‌ و تحليل‌ مي‌شود و ما حصل‌ آماده‌ سپردن‌ دائمي‌‌ به‌ حافظه‌ و قلب‌ مي‌شوند.
اين‌ جريانات‌ مرور حوادث‌ زمان‌ بيداري‌ كه‌ اكثراً بدون‌ تسلّط‌ و خواست‌ ما توسّط ضمير مغفوله‌ صورت‌ مي‌گيرد رؤيا ناميده‌ مي‌شوند، و از ميان‌ آنها آنچه‌ بيشتر از همه‌ به صورت‌ حادثه‌ يا آرزو و ذهن‌ را تحت‌ تأثير داشته‌ است‌ بنحو و شكل‌ خاصّي‌ بنام‌ كابوس‌ يا رؤياي‌ شيرين‌ در هنگام‌ خواب‌ ديدن‌ برجسته‌ و نمايان‌ آن چنان‌ مؤثّر و محرّك مي‌شوند كه‌ شخص‌ را بيدار مي‌كنند و پس‌ از بيداري‌ هم‌ بياد مي‌‌مانند. اين قبيل‌ رؤياها هستند كه‌ چون‌ با جزئيات‌ بياد مي‌مانند قابل‌ تأويل‌ مي‌باشند و از نمونه‌هاي‌ كابوس‌ و رؤياي‌ شيرين‌ كه‌ در قرآن‌ ذكري‌ از آنها شده‌ است‌ رؤياي‌ خباز و ساقي‌ فرعون‌ مصر مي‌باشند كه‌ حضرت‌ يوسف‌ هر دو گونه‌ را تأويل‌ نموده‌ است‌.
ما در موارد ديگر هم‌ شرح‌ داده‌ايم‌ كه‌ از تعاريف‌ كلام‌اللّه‌ مجيد معلوم‌ مي‌شود كه‌ رؤيا قابل‌ تعبير نيست‌ بلكه‌ قابل‌ تأويل‌ است‌، مگر اين كه‌ پس‌ از تأويل‌ شدن‌ تعبيري‌ هم‌ از آن‌ بيان‌ شود. و به همين‌ جهت‌ نظر داريم‌ كه‌ تأويل‌ با تعبير فرق‌ دارد. تعبير بمعني‌ بينش‌ و بصيرت‌ دادن‌ از «موضوع‌» و تقريباً هم‌ معني‌ با تفسير است‌ امّا تأويل‌ بمعني‌ برگرداندن‌ موضوع‌ يا رؤيابه‌ موجبات‌ و مقتضيات‌ اوليّه آن‌ براي‌ نتيجه‌گيري‌ از فلسفه‌ و علّت‌ حدوث‌ و وقوع‌ آن‌ مي‌باشد.
در تفسير و تعبير شخص‌ مفّسر يا معبّر بايد با «موضوع‌» علم‌ و آگاهي‌ متناسب‌ داشته‌ باشد تا بتواندآن را براي‌ طرف‌ مقابل‌ قابل‌ فهم‌ نمايد. ولي‌ در تأويل‌ بايد شخص‌ مُئوَّل‌ با «واضع‌» يا «عامل‌» و نحوه عمل‌ آشنائي‌ داشته‌ باشد تا بتواند به‌ تأويل‌ موضوع‌ بپردازد و علل‌ و عوامل‌آن را بررسي‌ و تجزيه‌ و تحليل‌ نمايد تا بتواند نتيجه‌گيري‌ كند.
بنابراين‌ تفسير آيات‌ قرآن‌ اعّم‌ از محكمات‌ و متشابهات‌ براي‌ دانشمندان‌ علوم‌ قرآن‌ نسبتاً ممكن‌ است‌ امّا تأويل‌ آيات‌ به خصوص‌ متشابهات‌ براي‌ كسي‌ جز خداوند و خاصّاني‌ از خواص‌ّ كه‌ تا حدودي‌ از علم‌ الهي‌ بهره‌مند شده‌اند ميّسر نمي‌باشد. در كلام‌ اللّه‌ مجيد در مورد رؤيا نيز كه‌ در آيه‌ 43 سوره يوسف‌ ذكري‌ از «تعبير» رؤيا به ميان‌ آمده‌ جوري‌ با آن‌ برخورد شده‌ است‌ كه‌ مي‌فهماند تعبير منتفي‌ است‌، امّا متقابلاً در موارد متعدّد تأويل‌ را براي‌ رؤيا تاكيد و قابل‌ قبول‌ بيان‌ فرموده‌ است‌. نيز معلوم‌ مي‌شود كه‌ تأويل‌ رؤيا هم‌ منحصراً در توان‌ علمي‌‌ كساني‌ است‌ كه‌ داراي‌ علمي‌‌ خاص‌ مي‌باشند مانند حضرات‌ انبياء، اولياء و تربيت‌ يافتگان‌ مكتب‌ آنان‌.
از رؤيا و تأويلات‌ آن‌ها نمونه‌هاني‌ در كلام‌ اللّه‌ مجيد ذكر شده‌ است‌ ماند رؤياي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ براي‌ به‌ قربانگاه‌ بردن‌ حضرت‌ اسماعيل‌ :«... إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى...»1: (فرزندم‌) در خواب‌ مي‌‌بينم‌ كه‌ تو را قرباني‌ مي‌كنم‌ بينديش‌ نظرت‌ چيست‌؟وچهار فقره‌ رؤياهائي‌ كه‌ در سوره‌ يوسف‌ مذكوراست‌ : 1ـ رؤياي‌ حضرت‌ يوسف‌ : «... يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ2» ‌ : اي‌ پدر در خواب‌ ديدم‌ يازده‌ ستاره‌ با خورشيد و ماه‌ بر من‌ سجده‌ كنانند. خواب‌ ديدن‌ ساقي‌ فرعون‌ : «... إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْرا3ً...»: در خواب‌ مي‌‌بينم‌ كه‌ (انگور را)براي‌ شراب‌ مي‌فشارم‌ و رؤياي‌ خباز فرعون‌ :
«... إِنِّي أَرانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ...»: در خواب‌ مي‌‌بينم‌ روي‌ سرم‌ نان‌ حمل‌ مي‌كنم‌ و پرندگان‌ از آن‌ مي‌خورند (همان‌ آيه‌) و رؤياي‌ فرعون‌ مصر :«... إِنِّي أَرى سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ...» : در رؤيا هفت‌ گاو فربه‌ را مي‌‌بينم‌ كه‌ آنها را هفت‌ گاو لاغر مي‌خورند و هفت‌ خوشه‌ سبز را با (هفت‌ خوشه‌) خشك‌ ديگر......
رؤياي‌ حضرت‌ رسول‌اللّه(*) در شبي‌ كه‌ فردايش‌ جنگ‌ بدر انجام‌ شد :«إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنامِكَ قَلِيلاً4»و رؤيايي‌ كه‌ در آن‌ ديدند ميمون¬ها و بوزينه‌ها از منبرش‌ بالا و پائين‌ مي‌روند : «... وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ5...»
براي‌ تأويل‌ اين قبيل‌ رؤياها كه‌ به‌ رؤياي‌ صادقه‌ معروف‌ هستند تأويل‌كننده‌ بايد از يكنوع‌ علم‌ خاص‌ آگاه‌ باشد و نيز لازم‌ است‌ شخص‌ خواب‌ بيننده‌ را بشناسد و جزئيات‌ خواب‌ را از خود او بشنود تا بتواند به‌ تأويل‌ خواب‌ بپردازد.
براي‌ اين كه‌ ذهن‌ خوانندگان‌ عزيز بيشتر آماده‌ توجّه‌ به‌ منظور شود واقعه زير را عرضه‌ مي‌داريم‌ :
ابن‌ سيرين‌معروف‌ يكي‌از شاگردان‌ حضرت‌امام‌ جعفر ابن ‌محمد الصادق‌ عليهماالسلام‌ بوده‌ و علوم‌ بسياري‌ من جمله‌ علم‌ تأويل‌ رؤيا را از آن حضرت‌ تعليم‌ گرفته‌ بوده‌ است‌.
زبيده‌ همسر هارون‌الرّشيد در خواب‌ مي‌‌بيند كه‌ مردم‌ بسياري‌ از اكناف‌ جهان‌ مرتباً مي‌‌آيند و از او متمتّع‌ مي‌شوند. از خواب‌ كه‌ بيدار مي‌شود چون‌ خود شرم‌ داشته‌ است‌ تا موضوع‌ رؤيا را براي‌ كسي‌ بگويد و جواب‌ بگيرد. به‌ يكي‌ از نديمه‌هايش‌ دستور مي‌دهند نزد ابن‌سيرين‌ برود و رؤيا را بنام‌ خود بگويد و جواب‌ بگيرد. ابن‌سيرين‌ وقتي‌ جريان‌ رؤيا را از نديمه‌ مي‌شنود به‌ او مي‌گويد تو شايستگي‌ ديدن‌ چنين‌ رؤيائي‌ را نداري‌. نديمه‌ مي‌گويد در هر حال‌ رؤيائي‌ است‌ كه‌ گفتم‌ نتيجه‌ را بيان‌ كن‌. ابن‌سيرين‌ مي‌گويد صاحب‌ رؤيا خود بايد بيايد و جزئيات‌ را با زبان‌ خود بگويد تا تأويل‌ آن‌ ممكن‌ شود. ناچار خود زبيده‌ نزد ابن‌سيرين‌ مي‌رود و جريان‌ رؤيا را مي‌گويد و ابن‌سيرين‌ هم‌ چنين‌ تأويل‌ مي‌كند : تو منشأ عمل‌ خير بزرگي‌ مي‌شوي‌ كه‌ مردم‌ بسياري‌ از اقصا نقاط‌ دنيا پيوسته‌ مي‌‌آيند و از آن‌ بهره‌مند مي‌شوند.
زبيده‌ كه‌ قبل‌ از خواب‌ ديدن‌ در سفري‌ كه‌ به‌ مكّه‌ داشته‌ و شاهد مشكلات‌ ناشي‌ از كمي‌‌ آب‌ حجاج‌ بوده‌ و اين‌ مسئله‌ مدتها خاطرش‌ را مي‌‌آزرده‌ است‌ و در فكر پيدا كردن‌ راه‌ رفع‌ مشكل‌ حجاح‌ بوده‌ تعبير ابن‌سيرين‌ آن‌ انديشه‌ را در ذهنش‌ تجديد و تقويت‌ مي‌كند و لذا در فرصت‌ مناسب‌، هارون‌الرشيد را متوجّه‌ مشكلات‌ بي‌آبي‌ حجاج‌ مي‌كند و اصرار مي‌ورزد كه‌ چاره‌اي‌ بينديشد، و لذا هارون‌ الرشيد گروهي‌ را، مأمور تحقيق‌ و چاره‌ جوئي‌ مي‌كند و آنها هم‌ پس‌ از مطالعات‌ و تحقيقات‌ كافي‌ نظر مي‌دهند كه‌ ممكن‌ است‌ با حفر قناتي‌ در دامنه‌ كوه‌ بين‌ مكّه‌ و طائف‌ از آب‌ طائف‌ كم‌ آبي‌ مكّه‌ را رفع‌ كنند. اينكار با زحمت‌ و هزينه‌ بسيار صورت‌ مي‌گيرد و مشكل‌ رفع‌ مي‌شود و آن‌ آب‌ بنام‌ آب‌ زبيده‌ نامگذاري‌ مي‌گردد كه‌ گويا هنوز هم‌ مورد بهره‌برداري‌ مي‌باشد.
از بررسي‌ اين‌ واقعه‌ و نيز از تحقيقات‌ علمي‌‌ جديد معلوم‌ مي‌شود كه‌ رؤياها آثار و انعكاس‌ ذهنّيات‌ و انديشه‌ها و آرزوهاي‌ روزمرّه‌ در عالم‌ رؤيا مي‌باشند و اهميّت‌ آنها متناسب‌ است‌ باكيفيّات‌ اعمال‌ و انديشه‌ها و شخصيّت‌ خواب‌ بيننده‌، چنانكه‌ رؤياي‌ يوسف‌ به‌ آسمان‌ و ستارگان‌ و خورشيد و سجده‌كردن‌ مربوط‌ مي‌شده‌ است‌، رؤياي‌ خبّاز به‌ نان‌، روياي‌ ساقي‌ به‌ شراب‌ و آب‌ ميوه‌، روياي‌ فرعون‌ به‌ گاوهاي‌ لاغر و فربه‌ و خوشه‌هاي‌ سبز و خشك‌. و روياهاي‌ ابراهيم‌ به‌ قرباني‌ كردن‌ فرزند در راه‌ خداوند و رؤياهاي‌ حضرت‌رسول‌اللّه(*) به‌ ضعف‌ لشكر كفر و يا بالا و پائين‌ رفتن‌ ميمونها و بوزينه‌ها از منبر آن حضرت‌. و تأويل‌ خواب‌ كار هركسي‌ نيست‌ كه‌ دعوي‌ «معّبري‌» كند مگر اين كه‌ يا نبي‌ باشد كه‌ مستقيماً با علم‌ خداوند مرتبط‌ است‌ يا مانند ابن‌سيرين‌ باشد كه‌ از محضر حضرت‌ صادق‌ تعلّم‌ يافته‌ باشد، تا بتواند در تأويل‌ رؤياهائي‌ مانند رؤياي‌ زبيده‌ نظري‌ صحيح‌ بيان‌ كند. زيرا اگر چنين‌ نبود زبيده‌ به‌ مدعيان‌ علم‌ تعبير مراجعه‌ مي‌كرد كه‌ در اطراف‌ هارون‌ هم‌ كمياب‌ نبودند ؟
نويسنده‌ مدّعي‌ دانستن‌ «تعبيرخواب‌ هم‌ نيست‌» چه‌ رسد به‌ دانستن‌ تأويل‌، امّا از دقت‌ در تأويل‌هائي‌ كه‌ در كلام‌اللّه‌ مجيد از رؤياها بيان‌ شده‌ است‌ و با توجّه‌ به‌ اين‌ اصل‌ مسلّم‌ كه‌ رؤياها انعكاس‌ افكار و انديشه‌ها و آرزوها و تجارب‌ روزمره‌ هستند. توضيحات‌ زيرا را براي‌ پيداكردن‌ ارتباط‌ بين‌ تأويلات‌ رؤياها و انعكاس‌ آثار و حوادث‌ در ضمير مغفوله‌ عرضه‌ مي‌نمايد، باين‌ اميد كه‌ در تقويت‌ تدّبر عزيزان‌ خواننده‌ بهنگام‌ مطالعه قرآن‌ مجيد مؤثر واقع‌ شود.
1ـ حضرت‌ ابراهيم‌ تحت‌ تأثير محبّت‌ شديد كه‌ به‌ خداوند داشته‌ است‌ در انديشه‌ اين‌ بوده‌ است‌ كه‌ عزيزترين‌ و گرانبهاترين‌، مايملك‌ خود را در راه‌ خداوند ببخشد ـ چون‌ در اواخر يك عمر آرزو و بهنگامي‌ كه‌ ديگر ابراهيم‌ از داشتن‌ فرزند در حال‌ نااميد شدن‌ بوده‌ خداوند در سن‌ كهولت‌ اسماعيل و پس از او اسحق‌ را به‌ ابراهيم‌ مي‌بخشد، مطابق‌ عرف‌ آن‌ روزگار كه‌ قرباني‌ كردن‌ انسان‌ به خصوص‌ فرزندان‌ در برابر بتها والهه‌ها مرسوم‌ بوده‌ ابراهيم‌ هم‌ در انديشه‌ بوده‌ است‌ كه‌ اگر مجاز باشد اسماعيل‌ را قرباني‌ كند، و آثار اين‌ انديشه‌ در رؤيا شكل‌ مي‌گيرد، و تصميم‌ به‌ انجام‌ مي‌گيرد و به شرحي‌ كه‌ همه‌ مي‌دانند خداوند انجام‌ عمل‌ قرباني‌ را به‌ قربان‌ كردن‌ گوسفند و حيوانات‌ ديگر مبدّل‌ مي‌فرمايد : وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ.
2ـ چون‌ يوسف‌ طفل‌ خردسال‌ و مورد محبت شديد پدر بوده‌ و برادران‌ ناهم‌تني‌ بزرگتر او، او را مورد آزار قرار مي‌داده‌اند بهنگام‌ آزار شدن‌، رو به‌ سمت‌ بالا و بحالت‌ استرحام‌ به‌ آنها مي‌‌نگريسته‌ است‌ و در چنين‌ حالاتي‌ نقش‌ ستارگان‌ و ماه‌ و خورشيد همراه‌ با خاطرات‌ اندوهبار در ذهن‌ او مي‌‌نشسته‌ و چون‌ به‌ پدر هم‌ كه‌ شكايت‌ مي‌برده‌ اقدام‌ موثري‌ د ررفع‌ آزار برادران‌ مشاهده‌ نمي‌كرده‌ است‌، رفته‌ رفته‌ اين‌ آرزو در ذهن‌ او تثبيت‌ مي‌شود كه‌ روزي‌ بر برادران‌ تفوّق‌ پيدا كند و پدر را به‌ توجّه‌ به‌ حرفهاي‌ خود وادارد، و آنها را از آزار مانع‌ و مجبور به‌ تلافي‌ نمايد، و انعكاس‌ اين‌ حالات‌ درشكل‌ رؤياي‌ معروف‌ مذكور كه‌ يازده‌ ستاره‌ و ماه‌ و خورشيد بر او سجده‌ مي‌كند متجلّي‌ مي‌شود (4 يوسف‌) و حضرت‌ يعقوب‌ كه‌ نبي‌ بوده‌ و از استعداد و لياقت‌ فرزند خود آگاه‌ بوده‌ و يقين‌ داشته‌ است‌ كه‌ در آينده‌ بر برادران‌ فضيلت‌ و برتري‌ خواهد يافت‌، امّا اكنون‌ كه‌ قدرت‌ آنهابيشتر است‌ اگر بشنوند كه‌ يوسف‌ چنين‌ خوابي‌ ديده‌ است‌ كينه‌ و حسادت‌ آنها بيشتر تقويت‌ مي‌شود، به‌ يوسف‌ گفته‌ است‌ : «قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ...»: پسركم‌ خوابت‌ را براي‌ برادران‌ مگو..... ـ (5 يوسف‌) و به‌ او مژده‌ داده‌ است‌ كه‌ برگزيده پروردگار وتأويل‌ كننده حوادث‌ خواهد شد : «وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ1...».
3ـ چون‌ ساقي‌ فرعون‌ در جريان‌ مسموم‌ شدن‌ او بيگناه‌ بوده‌ امّا به‌ اتّهام‌ شركت‌ در سوء قصد به‌ زندان‌ افكنده‌ شده‌ بوده‌ است‌، در آرزوي‌ روشن‌ شدن‌ و ثبوت‌ بي گناهي‌ خود بوده‌ و اين‌ آرزو در رؤياي‌ او منعكس‌ مي‌شود و لذا به شرحي‌ كه‌ نزد حضرت‌ يوسف‌ بيان‌ مي‌كند مي‌گويد : «... إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً...»: در خواب‌ مي‌‌بينم‌ كه‌ مشغول‌ گرفتن‌ آب‌ انگور براي‌ شراب‌ هستم‌، و يوسف‌ هم‌ كه‌ به‌ صداقت‌ و بي گناهي‌ او آگاه‌ مي‌شود چنين‌ تعبير يا تأويل‌ مي‌كند : «... أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً...»: امّا يكي‌ از شما دو نفر (يعني‌ ساقي‌ بي گناهيش‌ ثابت‌ مي‌شود و سرشغل‌ خود مجدداً گمارده‌ مي‌شود) براي‌ شاه‌ سقايت‌ مي‌كند. امّا خبّاز كه‌ سوء قصد كننده‌ به‌ جان‌ فرعون‌ بوده‌ و در برابر وجداّن‌، خود را خائن‌ و گناهكار مي‌شناخته‌ و ترس‌ در قلبش‌ رخنه‌ كرده‌ بوده‌ است‌، اين‌ ترس‌ در شكل‌ نان‌ بر روي‌ سرش‌ به صورت‌ طعمه پرندگان‌ تظاهر پيدا مي‌كند، و چون‌ رؤيا را براي‌ يوسف‌ بيان‌ مي‌كند آن حضرت‌ به‌ خائن‌ بودن‌ خبّاز آگاه‌ مي‌شود و مي‌داند كه‌ در هر حال‌ خيانات‌ او آشكار مي‌شود، و بر دار مجازات‌ خواهد رفت‌. لذا مي‌گويد : «... وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ1...»: و امّا نفر ديگر (خبّاز) بردار كشيده‌ مي‌شود (و باقي‌ مي‌ماندتا) پرندگان‌از سراو بخورند..... و بر همين ‌اساس‌ رؤياي‌ فرعون‌ : ـ
4ـ در قديم‌ مردم‌ براساس‌ تجربه‌ دريافته‌ بوده‌اند كه‌ تغييرات‌ جوّي‌ بر محور يك‌ نظام‌ در يك‌ دوره معيّن‌ انجام‌ مي‌شود و آن‌ دوره‌ را يك‌ قرن‌ مي‌شناخته‌اند ـ امّا فعلاً مردم‌ متأسفانه‌ براثر قرار گرفتن‌ تحت‌ تأثيرات‌ دانشهاي‌ روز آن‌ شناختهاي‌ مفيد قبلي‌ را به‌ دست‌ فراموشي‌ سپرده‌ و خود را از مزاياي‌ آنها محروم‌ كرده‌اند، در حاليكه‌ اگر آن‌ شناختها را نيز مورد عنايت‌ قرار مي‌دادند چه‌ بسا از تلفيق‌ آن‌ها با علوم‌ روز نتايج‌ درخشانتري‌ مي‌گرفتند !
در قديم‌ وقتي‌ مي‌گفته‌اند، يك‌ قرن,‌ بيشتر نظر به‌ يك‌ دوره‌اي‌ داشته‌اند كه‌ برحسب‌ مقتضيّات‌ و شرايط‌ منطقه‌ يك‌ دوره‌ تغييرات‌ جوّي‌ در آن‌ صورت‌ مي‌گرفته‌ است‌، و لذا «قرن‌» مورد نظر مردم‌ با قرن‌ تاريخي‌ يكصدساله‌ كه‌ بيشتر هم‌ اخيراً متداول‌ و معروف‌ شده‌ است‌ متفاوت‌ بوده‌ است‌.
در مصر و به خصوص‌ در عصر حضرت‌ يوسف‌، تغييرات‌ جوي‌ در مدّت‌ تقريباً بيست‌ و يكسال‌ صورت‌ مي‌گرفته‌ است‌، بدينگونه‌ كه‌ هفت‌ سال‌ بارندگي‌ (فراوان‌) و رودها منجمله‌ رودنيل‌ پرآب‌ بوده‌ و هفت‌ سال‌ خشكسالي‌ و هفت‌ سال‌ معتدل‌ بوده‌ است‌ يعني‌ وضع‌ بارندگي‌ تقريباً در حدّ رفع‌ نياز بوده‌ است‌.
در ايران‌ قديم‌ هم‌ يك‌ قرن‌ تغييرات‌ جوي‌ در حدود بيست‌ و پنجسال‌ بوده‌ است‌ و به همين‌ علّت‌ است‌ كه‌ مثلاً پادشاهاني‌ را كه‌ پنجاه‌ سال‌ سلطنت‌ مي‌كرده‌اند ذوالقرنين‌ مي‌گفته‌اند. (و چه‌ بسا اگر در اين‌ عصر هم‌ آمار بگيرند ممكن‌ است‌ تغييرات‌ جوّي‌ در يك‌ نظام‌ صورت‌ بگيرد).
باري‌ ـ در مصر در هفت‌ سالي‌ كه‌ آب‌ سالي‌ بوده‌ است‌ رود نيل‌ طغيان‌ مي‌كرده‌ و از آن‌ طغيانها گل‌ و لاي‌ روي‌ كشتزارها و صحاري‌ سواحل‌ نيل‌ مي‌‌نشسته‌ و باعث‌ تقويت‌ اراضي‌ مي‌شده‌ و در فصل‌ كشت‌ از كشتهائي‌ كه‌ روي‌ اين قبيل‌ اراضي‌ انجام‌ مي‌شده‌ و به‌ اندازه‌ كافي‌ هم‌ آبياري‌ مي‌شده‌ محصول‌ خوب‌ برداشت‌ مي‌كرده‌اند. بر عكس‌ در خشكسالي¬ها كه‌ اراضي‌ منطقه‌ رسوبي‌ بوده‌ ترك‌ ترك‌ مي‌شده‌ و تبخير رطوبت‌ زمين‌ در سواحل‌ نيل‌ بيشتر از مناطق‌ ديگر بوده‌ و مردم‌ آن‌ منطقه‌ از آثار خشكسالي‌ بيشتر از مردم‌ مناطق‌ ديگر آسيب‌ مي‌ديده‌اند. و در دوران‌ معتدل‌ هم‌ كه‌ وضع‌ عادي‌ و قابل‌ تحمّل‌ بوده‌ است‌.
به‌ اين‌ سه‌ دوره‌ در قرآن‌ از قول‌ يوسف‌ چنين‌ اشاره‌ شده‌ است‌ : «قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً1...» گفت‌ هفت‌ سال‌ (پرآبي‌) مطابق‌ روش‌ متداول‌ (مربوط‌ به‌ سالهاي‌ پرآبي‌) كشت‌ كنيد «ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ...»: پس‌ از آن‌ هفت‌ سال‌ سخت‌ پيش‌ مي‌‌آيد كه‌ در آن‌ مردم‌ از غلاتي‌ كه‌ براي‌ آنان‌ ذخيره‌ كرده‌ايد تغذيه‌ مي‌شوند «ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فِيهِ يُغاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ»: پس‌ از آن‌ دوره‌اي‌ مي‌رسد كه‌ در آن‌ مردم‌ با باراني‌ كه‌ برآنها باريده‌ مي‌شود از سختي‌ رهانيده‌ مي‌شوند. چون‌ فرعون‌ گاهگاهي‌ با حوادث‌ خشكسالي‌ گذشته‌ مواجه‌ و آگاه‌ بوده‌ و در ضميرش‌ اثر كرده‌ بوده‌ است‌ امّا راه‌ چاره‌ را نمي‌دانسته‌ است‌، تا اين كه‌ خداوند به‌ طريقي‌ كه‌ طرح‌ آن‌ در سوره يوسف‌ به خوبي‌ تشريح‌ شده‌ است‌ يوسف‌ را به‌ مصر مي‌رساند تا اولاً باعث‌ نجات‌ مردم‌ مصر از آسيب‌ خشكسالي‌ شود، و ثانياً بمردم‌ سراسر جهان‌ راه‌ برخورداري‌ از فراوانيها و برخورد با تنگناها را تعليم‌ نمايد. بنابراين‌ فرعون‌ تحت‌ تأثير مشكلاتي‌ كه‌ از خشكساليها به‌ خاطر داشته‌ رؤيائي‌ مناسب‌ مي‌‌بيند و حضرت‌ يوسف‌ نيز براساس‌ تعليمات‌ الهي‌ و تعلّمات‌ محلّي‌، رؤيا را به خوبي‌ تأويل‌ و راه‌ چاره‌ را نشان‌ مي‌دهند.
لازم‌ به‌ توضيح‌ است‌ كه‌ هرگونه‌ تعليم‌ و تعلّمي‌‌ كه‌ براي‌ آدمي‌‌ حاصل‌ مي‌شود درنهايت‌ خواست‌ خداوند است‌ زيرا آثار مثبت‌ وجود بندگان‌ خداوند هم‌ متعلّق‌ به‌ خداوند است‌، چون‌ اوست‌ كه‌ مردم‌ را آفريده‌ و هركس‌ را منشأ اثري‌ قرارداده‌ است‌، و لذا بندگان‌ يكنوع‌ وسيله‌ وابزار كار و كارسازي‌ مي‌باشند. بنابراين‌ نه‌ اگر ما تمام‌ حوادث‌ را ناشي‌ از خود خداوند بدانيم‌ چيزي‌ بر قدرت‌ او افزوده‌ايم‌، و نه‌ اگر تمام‌ حوادث‌ رابه‌ عوامل‌ ديگر مرتبط‌ بدانيم‌ از قدرت‌ خداوند چيزي‌ كاسته‌ايم‌. پس‌ اين كه‌ به‌ تعلّمات‌ و آگاهيهاي‌ محلّي‌ براي‌ يوسف‌ نيز اشاره‌ كرديم‌، ناروا شمرده‌ نشود. به خصوص‌ اين كه‌ خداوند خود مي‌فرمايد : «... وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ...»‌ «... وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ1...» : و بدينگونه‌ ما يوسف‌ را در سرزمين‌ (مصر) تمكّن‌ داديم‌، براي‌ اين كه‌ تأويل‌ حوادث‌ (حوادث‌ جديد ـ بيانات‌ بزرگان‌ ـ رؤياها) را به او بياموزيم‌...... از اين‌ آيه‌ معلوم‌ مي‌شود كه‌ در مصر تعلّم‌ علومي‌‌ براي‌ يوسف‌ امكان‌پذير شده‌ است‌ كه‌ در كنعان‌ ميسّر نبوده‌ است‌.
چون‌ در كنعان‌ علم‌ تأويل‌ را حضرت‌ يعقوب‌ داشته‌اند و براي‌ يوسف‌ هم‌ ميسّر بوده‌ است‌، و لذا معلوم‌ است‌ كه‌ تعليم‌ تأويل‌ احاديث‌ كه‌ در مصر صورت‌ گرفته‌ است‌ چيزي‌ بوده‌ است‌ بيشتراز تعليم‌ تأويل‌ رؤيا، و چه‌ بسا مشتمل‌ بوده‌ است‌ بر تعليم‌ علوم‌ مالي‌ و تاريخ‌ و جغرافيا و تغييرات‌ جوّي‌ و علوم‌ ديگر كه‌ علم‌ تأويل‌ رؤيا مكمل‌ آنها بوده‌ است‌ و آنهمه‌ يوسف‌ را توانا ساخته‌ است‌، تا با تلفيق‌ آنها به‌ طراحي‌ و چاره‌انديشي‌ بپردازد و بر همين‌ اساس‌ به‌ فرعون‌ گفته‌ است‌ : «قالَ اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ2» : امكانات‌ و خزائن‌ مصر را (براي‌ تدبير طرحهاي‌ مربوط‌ به‌ رفع‌ مشكلات‌ خشكسالي‌ و اجراي‌ آن‌ طرحها) در اختيار من‌ بگذار و مطمئن‌ باش‌ كه‌ من‌ نگاهدارنده‌اي‌ دانشمند هستم‌.
از تعاريف‌ مذكور خلاصه‌گيري‌ مي‌كنيم‌ كه‌ :
1ـ برخلاف‌ آنچه‌ ديگران‌ تصوّر مي‌كنند هرچه‌ ذكرش‌ در كلام‌اللّه‌ مجيد آمده‌ است‌، هر چند هم‌ جنبه خارق‌العاده‌ داشته‌ باشد، اگر پيرامون‌ آن‌ دقيقاً تدّبر شود باين‌ نتيجه‌ مي‌رسيم‌ كه‌ هيچگونه‌ تناقضي‌ با علوم‌ تجربي‌ ندارد بلكه‌ فوق‌ آنها قرار مي‌گيرد.
2ـ تأويل‌ رؤيا مورد تأييد قرآن‌ است‌ نه‌ تعبير بمفهوم‌ متداول‌ آن‌، و دليل‌ اينست‌ كه‌ خود قرآن‌ به‌ تأويل‌ پرداخته‌ است‌ نه‌ تعبير!
3ـ از تأويل‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ مي‌رسيم‌ كه‌ موضوع‌ بايد به‌ موجبات‌ اوليه‌ حادثه‌ برگشت‌ داده‌ شود و چون‌ در رؤيا موجبات‌ اوليه آن‌، تأثرات‌ ذهني‌ و روحي‌ خواب‌ بيننده‌ است‌، مسلّم‌ مي‌گردد كه‌ تأويل‌ رؤيا باعث‌ شناسائي‌ روحيه‌ و منش‌ كسي‌ مي‌شود كه‌ خواب‌ ديده‌ است‌، و اين‌ موضوع‌ بي‌ هيچگونه‌ كم‌ و كاستي‌ همان‌ چيزي‌ را تأييد مي‌نمايد كه‌ در روانپزشكي‌ و روانشناسي‌ هم‌ باثبات‌ رسيده‌ است‌. چنانكه‌ ابن‌سيرين‌ با شنيدن‌ رؤيا خواست‌ تا صاحب‌آن را بشناسد، و چون‌ او را شناخت‌ براساس‌ مقتضيّات‌ روحي‌ او نظر خود را بيان‌ كرد و يوسف‌ هم‌ ساقي‌ و خبّاز و فرعون‌ را از كيفيّت‌ رؤياهاي‌ آنها شناخت‌ و براساس‌ مقتضيات‌ روحي‌ آنها رؤياها را تأويل‌ كرد. و بهترين‌ دليل‌ اينست‌ كه‌ وقتي‌ خباز از تأويل‌ آگاه‌ شد وحشتش‌ صد چندان‌ شد، و خواست‌ تاآن را تكذيب‌ كند. يوسف‌ گفت«... قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ1»‌ :(از شناختي‌ كه‌ من‌ از شما و خوابهايتان‌ حاصل‌ كردم‌) مطمئناً تأويلي‌ كه‌ بيان‌ داشتم‌ مُحقّق‌ خواهد شد چون‌ او دانست‌ خيانتكار كدام‌ و بيگناه‌ كدامند، و محققاً دير يا زود هر كدام‌ به‌ سزا و يا جزاي‌ خود خواهند رسيد. در اينجا اضافه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ علاوه‌ بر رؤياهائي‌ كه‌ تحت‌ تاثيرات‌ روحي‌ اشخاص‌ شكل‌ مي‌گيرند، بسياري‌ رؤياها براي‌ بعضي‌ روشن‌ روانان‌ تظاهر پيدا مي‌كنند كه‌ بي مقدمه‌ و فقط‌ بخواست‌ خداوند هستند و بدين منظور واقع‌ مي‌شوند كه‌ رابطه جهان‌ مشهود با عالم‌ غيب‌ برقرار بماند تا مردم‌ در باتلاق‌ ماديات‌ فرو نروند.

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه