جنّ و وجود خارجي آن در نظام متقارن آفرينش
اعتقاد به وجود جنّ در ميان انسانها سابقهاي بس طولاني دارد و بيشتر انسانها هميشه جنّ را يک موجود نامريي و مزاحم ميدانستهاند. بر حسب تعاريف قرآن کريم نيز در زمان ظهور حضرت آدم يقيناً جنّ وجود داشته است چنانکه شيطان را که نام او ابليس بوده است از نوع جنّ معرفي فرموده است:«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ1...» و به ياد آوريد آنگاه را که به فرشتگان فرموديم: بر آدم سجده کنيد, پس آنها سجده کردند مگر ابليس که از نوع جنّ بود... (از موجودات نامريي بود) در قرآن کريم يک سوره کامل به جنّ و يک سوره (سوره 55 يا سوره الرحمن) مشترکاً به جن و انسان اختصاص داده شده است و علاوه بر اين دو سوره, که يکي تقريباً به مثابه شناسنامه جنّ و ديگري شناسنامه مشترک جن انس است و در آيات بسيار ديگري صريحاً و به انحاء گوناگون از جنّ تعريف شده و تقريباً در اکثر آيات قرآن کريم که از شياطين نام برده است در حقيقت غير مستقيم به ذکر تعاريفي از جن پرداخته است. از تّوجه به مجموعه تعاريف قرآن کريم به خوبي معلوم ميشود که جنيان داراي تمام خصوصيّاتي ميباشند که آدميان دارند و تنها تفاوتي که اين دو نوع (ثَقَلان) با هم دارند اين است که انسانها از نظر خودشان مريي (ديدني و مشهود) هستند ولي جنيان براي آدميان (به جز استثناها) ناديدني ميباشند- امّا از شواهد چنين استنباط ميشود که احتمالاً جنّيان ميتوانند آدميان را ببينند! جنّيان زندگي و مرگ, مرد و زن, توالد و تناسل, گناهکار و نيکوکار, رستاخيز و حسابرسي,ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ دارند و حتّي از ميان آنان نيز پيامبراني برگزيده شدهاند, که تمام اين خصوصيّات را خداوند کريم در قرآن مجيد تعريف فرموده است. امّا نگارنده تحقيق در خصوصيّات مذکور را به مقالهاي ديگر موکول مينمايد و اين نوشتار را به بيان «ماهيت»جنيان اختصاص ميدهد, زيرا تا ماهيت وجودي موجودي شناخته نشود پرداختن به کيفيت و خصوصيّت وجودي آن بيهوده ميباشد.
چرا خداوند در کلام خود اين همه بر وجود جنّ و خصوصيّات آن تأکيد فرموده است؟ يکي از اصول آفرينش اصل تبديل است (براي آگاهي از «اصول آفرينش» به کتابي که با همين نام و به همين قلم منتشر شده است مراجعه فرماييد) مطابق اصل تبديل تمام اجراء آفرينش براي طي مسير کمال «وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِير» پيوسته و متدرجاً در حال تغيير و تبديل هستند. يکي از اچزاء آفرينش انسان است که مراحلي از کمال را پشت سر گذاشته مراحل ديگري را در پيش دارد. مرحله اوّل خلقت انسان از معجوني از خاک و آب (گل) آغاز ميگردد- چنانچه علاه بر تعاريف بسيار ديگري که از مراحل اوّليه خلقت انسان بيان فرموده در سوره 37 صافات پس از ذکر تعاريفي از شياطين (جنّيان) ميفرمايد: از آنان بپرس آيا خلقت آنها سختتر است يا کسان ديگر که آفريديمشان. (انسانها را) از گل چسبيده آفريديم يعني در خلقت انسان هنر صنعت ظريف تري به کار برده ايم. چون گِل, به خصوص در روي زمين داراي خصوصيّت چسبندگي است و چون خداوند اراده فرموده است تا وجود اوليه انسان را از حالت اَخّلَدَ الي الاَرض بودن بر کَنَد و در مسير کمال قرار دهد اقداماتي به شرح زير انجام ميدهد. 1- در قالب مادّي انسان روح ميدهد - «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» 2- وقتي روح, کالبد گلي را از جاي ميکَنَد و به حرکت در ميآورد پيامبراني براي هدايت او در صراط مستقيم و رسيدن به مقام قرب به سوي او گسيل ميدارد: «لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» 3- همراه پيامبران به خصوص حضرت خاتم النبيين آياتي نازل ميفرمايد تا انسان را از عالم طبيعت يا عالم مشهود به ماوراء طبيعت و يا عالم غيب متوّجه نمايد: «لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ... و موضوع جنّ را اوّلين درس دانش ماوراء شناسي قرار ميدهد-«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً1» (اي بني آدم) آنگاه رابه ياد آوريد که ما به فرشتگان فرموديم: به آدم سجده کنيد, پس سجده کردند مگر ابليس که از جنّيان بود و از انجام امر پروردگار اجتناب کرد (پساي بني آدم) آيا شما ابليس و فرزندان او را, در برابر من, به ولايت خود برميگزينيد در حالي که آنها دشمنان شما هستند؟ چه جايگزيني بدي است براي ستمگران! و همزمان با معرّفي ابليس و فرزندان آن به تعريف فرشتگان ميپردازد:«قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا» فرشتگان که گروهي ديگر از مخلوقات نامريي هستند در برابر شياطين که دشمنان آدميانند «وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوّ» دوستدار و خدمتگزار آدميانند- پس انسان در جريان زندگي با دو دسته موجودات نامرئي که يک گروه دوست و گروههاي ديگر دشمن هستند. مواجه است(هر چند آنها را نميبينند) – گروهي بين خداوند و انسان واسطهاند و آيات آسماني را براي هدايت و ساير نعمات و برکات نازل مينمايند تا انسان بتواند راه کمال را به پيمايد و به مقام قرب برسد, ولي گروهي ديگر در برابر آيات و برکاتي که نازل ميشود مانع ميگردند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِه2...» (اي پيغمبر ما) ما قبل از تو هيچ پيامبري را و نه نبيي را گسيل نداشتيم مگر اينکه هر گاه خواستههايش را ابراز داشت (مأموريت خود را ابلاغ کرد) شيطان در آرزوهاي او شبهه انداخت. بدين طريق انسان متوّجه ميشود که علاوه بر عوامل طبيعي مشهود که در زندگي مؤثر هستند يک سلسله عوامل غير طبيعي و نامريي همراه و يا در برابر او قرار دارند که گروهي به نفع او هستند و گروهي ديگر به ضرر و معارض او ميباشند. با توّجه به اين نکات ديد انسان علاوه بر سطوح و ظواهر امر متوّجه بواطن امور ميگردد و وسعت و عمق پيدا ميکند و ادراک و تعقّل او رشد مييابد و به ابتکار و خلاقّيت و ماوراها ميپردازد و به تدريج آدميرا مهياي احراز مقام خليفةاللّهي مينمايد. ضرورت تعمّق در امور و عوامل نامريي وقتي بيشتر ميشود که انسان بداند که متصّف شدن به صفت آگاهي از عالم غيب جزو ضروريات دين و تقواي الهي نيز ميباشد:«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ...» «كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ1...». با اين بيان وجود موجودات غيبي و ناديدني امري است مسلّم و توجه و يقين به وجود آنها موجب قطع قيد و بندهاي کاملاً مادّي از دست و پاي آدميان و توّجه دادن آنان به عوالم غيب و نهايتاً عالم عندالله و قرب که عالمياست «وراي عالم غيب» ميشود:
چگونگي شناخت عالم متقارن و موجودات ماوراء الطبيعه – من جمله جنّيان ايمان عبارت است از اعتقاد قلبي و التزام عملي به يک نظام ديني و يا هر چيز ديگر و بنابراين اگر اعتقاد قلبي نباشد انسان خود را ملزم به انجام عملي هم نمينمايد و لذا بايد بدانيم اعتقاد قلبي چيست؟ اعتقادبه يک عقيده عبارت است از شناخت و ادراک حقيقت آن به گونهاي که با تار و پود قلب آن چنان گره زده شود که هيچگاه گرهها باز نشود. چون ما به صحّت آيات قرآن کريم و ضرورت کاربرد هدايتي آنها ايمان داريم و بخش مهمياز آيات به تعريف فرشتگان جنّ و عالم غيب مربوط ميشود, پس در بحث فعلي, که به موضوع جنّ اختصاص دارد بايد بر حسب تعريفي که از ايمان و اعتقاد ارايه کرديم از حقيقت وجود جنّ يک شناخت و ادراک نسبتاً صحيح به دست آريم تا ايمان, به صحت آياتي که در خصوص مثلاً جنّ نازل شده است با تار و پود قلب ما گره بخورد و خود را ملزم بدانيم که در برابر رهنمودهاي اين قبيل آيات نيز انجام اعمالي را عهده دار شويم زيرا تمام آيات هدايت هستند و هر هدايتي نيز مستلزم انجام عمل و اعمالي ميباشد. بديهي است که دانش بشري که عمدتاً بر اساس تجارب پديدههاي طبيعي, مادي مشهود استوار است نميتواند به تنهايي (مگر به گونهاي ناخواسته و اتّفاقي) از عالم نامريي و اجزاءآن, دانش و آگاهي لازم را به ما بدهد, به خصوص اينکه دانشمندان علوم طبيعي, تجربي آن چنان مجذوب و فريفته علوم مربوطه مذکور شدهاند که تمايلي به تحقيق در امور ماوراءالطبيعه را ندارند و بدتر اينکه برخلاف حقايق علمي و به طور غير استقرايي بعضاً منکر ماوراء الطبيعه هم هستند و موجوداتي مانند فرشتگان و جنّيان را جزو موهومات و مخلوق تصوّرات و اوهام مردم خرافاتي ميپندارند! حتّي بعضي از کساني که خود را متدّين ميدانند, اگر نگوييم که منکر وجود جنّ ميباشند حدّاقل اين است که در اين خصوص گرفتار شک و ترديد ميباشند و بعضي ديگر- حتّي از دانشمندان مسلمان, وجود جنّ را چون قرآن کريم تصريح و تأييد کرده است من باب تعبّد قبول دارند در حالي که هيچگونه احساس مسئوليتي هم در برابر جنبه هدايتي آن آيات ندارند و چه بسا که آن آيات را در حدّ قصّه و داستان - منتها داستاني که در قرآن کريم وارد شده است ميدانند! مسلّم است که اگر انسان به اينکه قرآن کريم منزل از سوي خداوند و صدق و عدل است يقين داشته باشد, وجود جنّ را نيز که مورد تأييد قرآن است قبول ميکند امّا اين گونه پذيرش از باب تعبّد است در حالي که ايمان, به شرحي که قبلاً بيان داشتيم بر مبناي اعتقاد قلبي و التزام عملي استوار است که آن هم بايد بر اساس شناخت و ادراک حقيقت اشياء متّکي باشد و جنّ هم يک شيء است که بايد حقيقت وجودي آن شناخته و ادراک گردد! و موضوع تعبّد اگر رافع مسئوليت عام باشد امّا تکليف خواص چه ميشود که بايد حقيقت مفاهيم قرآن را استنباط کنند و به اقشار مختلف ابلاغ نمايند؟ متأسفانه بعضيها, چون نظر به حجم کوچک قرآن کريم دارند و نميتوانند باور کنند که قرآن کريم با اين حجم کوچک 77400 کلمهاي بتواند تمام مسائل علمي, سياسي, اجتماعي, شرعي,... مبتلا به انسانها در تمام ادوار زندگي آنان را پاسخگو باشد, عليرغم اينکه خداوند فرموده است: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً...» معتقد به غير علميبودن قرآن ميباشند تحقيقات شايستهاي براي کشف جواب پرسشهاي علميمبذول نميدارند و اين در حالي است که 77400 کلمهاي که در برابر چشمان قرائت کنندگان قرآن کريم است در حقيقت به منزله فهرست ابواب موضوعات ظاهري قرآن کريم ميباشند و تعداد واقعي و ظاهري کلمات کلام الله مجيد 000/760/990/5=77400*77400 است زيرا معني هر يک از کلمات قرآن مجيد با توجه به تمام کلمات ديگر آن دانسته ميشود يعني هر کلمه حدّاقل 77400 کلمه معني دارد. در توضيح موضوع مذکور توّجه فرماييد که هر مسلماني مکلّف است حدّاقل در هر روز هفده رکعت نماز اداء کند که در ده رکعت آن سوره حمد واجب است که در آن مثلاً هر روز ده بار ميخوانم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» و چون بايد بدانيم که با بيان اين آيه شريفه چه چيزي از خداوند طلب ميکنيم ناگزير درصدد فهم معني هدايت بر ميآئيم. در کتب لغت اهدنا = ما را هدايت کن, و معني صراط= راه, و معني مستقيم= راست و معني روبرهم کلمات آيه = «راهنمايي کن ما را به راه راست» ميباشد. اکنون اين سؤال پيش ميآيد که راه راست که معني صراط المستقيم است کدام است؟ در سوره دوم ملاحظه ميگردد که خداوند خود بهترين معني کلمهي هدايت را بيان فرموده است: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ «هُدىً» و لذا روشن ميشود که معني هدي = ذالک الکتاب و چون کتاب يعني قرآن شامل 77400 کلمه است پس معني کلمه هدايت به بيان خود قرآن کريم 77400 کلمه است و همين طور معلوم ميشود که معني صراط المستقيم نيز خود قرآن کريم است. پس صراط المستقيم را نيز بايد با 77400 کلمهي مذکور در قرآن کريم ممکن است معني کرد و نه با معاني که در فرهنگها در مقابل اين قبيل کلمات ثبت نمودهاند - و همين گونهاند ساير کلمات که فقط با در نظر گرفتن کلمات ديگر قرآن ممکن است به مفاهيم ظاهري آنها آگاه شد و ما نميتوانيم در اين مختصر به توضيحات بيشتر بپردازيم. با اين بيان معاني ظاهري کلمات قرآن کريم قريب شش ميليارد کلمه است و چون همه هدايت هستند, همه کس تصديق ميکند که با شش ميليارد کلمهاي که از علم و حکمت خداوند سرچشمه گرفته است بسياري از پرششها را در هر زمينهاي که باشد ميتوان پاسخ داد و حتّي به سرچشمه بسياري از علوم, حتّي آن علوميکه هنوز علوم دست آورد بشر از آنها آگاهي بدست نداده است – راه يافت. براي نمونه نگارنده قبلاً آيه 49 از سوره ذاريات را که ميفرمايد:«وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» به عنوان يکي از اصول آفرينش و با توجه به تعاريف ديگر قرآن کريم مورد توجه قرار دادم که از يکسو به اتمها و اجزاء آنها مانند پروتنها و پوزتيرونها و کوارکها و ايزوتوپها و روابط و کيفيت آنها منجر شد و از سوي ديگر به سحابيها و کهکشانها و کلّ عاام هستي که يکي از خصوصيّات آن همه, جزو جز و کلاً اثبات وجود قرائن و زوج نامريي در برابر قرائن مريي, و به خصوص وجود کهکشانهاي نامريي در برابر کهکشانهاي مريي ميباشد که پارهاي از اين قبيل يافتهها را در کتاب اصول آفرينش و بعضي تأليفات ديگر مختصراً بيان نموده ام و بسياري از مطالب مکشوفه مقدّم ير يافتههاي علوم دست آورد انسان ميباشد. اخيراً که دنياي علم و صنعت اقمار مصنوعي را در فضاي منظومه شمسي قرار داد و تلسکوبهابل را به وسيله موشک به فضا فرستاد, و توانست از کهکشانها عکسهاي دقيق و آثار و شواهد و دلايل کافي به دست آورد, معتقد به جهان متقارن يعني وجود قرينههاي نامريي در برابر کهکشانهاي مريي گرديد و از وجود خورشيد گونههايي در مراکز کهکشانها عکس برداري شده است, کتباً مقدّم بودن يافتههاي خود را که بر مبناي دادههاي کلام الله مجيد ميباشد به دانشگاههاي کامبريج انگلستان, اوهايو آمريکا و رصدخانههاوايي آمريکا اطلاع داده و بعضي اطلاعات مفيدديگري را نيز که ميتواند در تصحيح مسير تحقيقات کيهان شناسي موثر باشد مختصراً براي آنها بيان نموده ام. مطابق اصل تزويج تمام اجراء خلقت و حتّي مجموعهي هستي داراي زوج و قرينه و ضدّ است: «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ» و آنچه نه زوج دارد و نه اجزاء و نه قرينه و ضدّ, ذات خالق متعال است: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ - اللَّهُ الصَّمَدُ- لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ- وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» که اين نيز خود بزرگترين دليل است و بر طبق اصل «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» چون خالق واحد است پس هر مخلوقي در عين اينکه فرد به نظر ميرسد هم در اجزاء و هم در مجموعه مثني ميباشد, مانند انسان که تمام اجزاء تشکيل دهنده وجودش اعمّ از اجزاء دروني و بيروني متقارن است و مجموعهي وجودش نيز از دو چيز تشکيل شده است «جسم و روح» که اين دو بخش نيز داراي دو خصوصيّت متضاد هستند: جسم قابل رؤيت است ولي روح نامريي است – علاوه بر اين نوعاً نيز از دو چيز تشکيل شده است: زن و مرد- و در برابر زن مرد نيز که هر دو متفقاً «يک نوع» را تشکيل ميدهند و مريي هستند ناگزير بايد يک نوع نامريي وجود داشته باشد که تمام خصوصيّات نوع انسان را به صورت نامريي داشته باشد, و آن «جنّ» ميباشد. به سوره الرّحمن که در حقيقت شناسنامهاي ميباشد که خداوند براي معرّفي نوع انسان و نوع جنّ, مشترکاً صادر فرموده است- مراجعه ميکنيم و از تعاريف آن که هر يک اجتياج به بحثي مفصّل دارد خلاصه گيري ميکنيم: 1- انسان را از گل خشکيده مانند گل سفالگري آفريد و در عين حال جنّيان را از شعله بي دود آتش. 1 2- (او جلّ جلاله) پروردگار دو مشرق و دو مغرب است: مطابق اصل تزويج و تقارن دو مشرق و دو مغرب اثر وجودي دو خورشيد است که يک خورشيد مريي نظام کوني و مريي انسانها را گرم و روشن نگاه ميدارد و خورشيد ديگر نظام کوني و نامريي جنيان را سرد و تاريک نگاه ميدارد و اين دو نظام مانند دو رودخانه جاري هستند که با هم بر خرد دارند امّا بين آنها يک نوع حايل خاصّي است که مانع ميل ترکيبي آنها ميباشد2 يعني هر دو نظام کوني انسان و جنّ در عين دوگانگي يکي است و در عين يگانگي دوتاست- در هم ادغام است امّا با هم ترکيب نيست! عيناً مانند انسان که جسم و روح او در هم ادغام شدهاند امّا با هم ترکيب نشدهاند. از اين تعريف به خوبي معلوم ميشود که کيفيت وجودي انسان و جنّ مشابه کيفيت وجودي جريان برق است که از حرکت مثبت و منفي الکترونها به وجود ميآيد- هر دو در يک زمينه کوني واحد هستند و با هم به گونهاي برخورد ميکنند تا براي هر دو حرکت به وجود آيد: (مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ) 3- اين دو نوعِ انس و جنّ که با هم به وجود آمدهاند, در يک زمان با هم منقرض ميشوند و با هم برانگيخته ميشوند و هم زمان مورد حسابرسي قرار ميگيرند: «سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ» 4- ميدان عمل اين دو نوع منحصر به محدودهي منظومه شمسي ميباشد به دين معني که ميتوانند با تهيه و تدارک وسائل مثلاً به مريخ هم سفر کنند امّا نميتوانند از جاذبه منظومه شمسي خارج شوند و وارد منظومههاي ديگر کهکشان بشوند مگر استثناهايي و در آن صورت هم با شعلههاي آتش شهابها مواجه ميشوند و مغلوب ميگردند. 5- و براي اهل تقوا از اين دو نوع, دو بهشت فراهم است: «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ» که معلوم است يک بهشت خاصّ انسانها و بهشت ديگر مختّص به جنيان است. 6- در آن دو بهشت دو چشمه جاري است (يک چشمه در بهشت جنيان و ديگري در بهشت آدميان) 7- در آن دو بهشت از هر گونه ميوهاي دو نوع وجود دارد- يک نوع خاص بهشت انسانها و نوع ديگر خاص بهشت جنّيان... دو گونه فرش است, دو گونه موجودات بهشتي است... دو گونه, دو گونه, دو گونه... ما ضرورتي نميبينيم که در اين خصوص بيشتر توضيح دهيم. خوانندگان عزيز خود با دقّت کافي سوره الرحمن را مطالعه فرمايند و نيز سوره جنّ را همچنين آيات ديگري را که در مورد شياطين و جنّ در سورههاي ديگر وارد ميباشد. خلاصه اينکه در قرآن کريم براي ادراک صحيح مطالب و مفاهيم آيات, اصولي وضع شده است که با توجّه به آن اصول ميتوان بسياري از غوامض, متشابهات و اشارات قران کريم را بهتر شناخت و به وسيلهي آن شناختها به اصول و اسرار آفرينش بهتر آگاه شد. براي نمونه به طوريکه فوقاً نيز به دو مشرق و دو مغرب اشاره کرديم- اگر ما اصل تزويج و تقارن را يعني مفهوم آيه و ساير آيات سورهي الرحمن را و نيز اصل هماهنگي نظام آفرينش را که از آيات 3 – 4 سوره ملک,... «ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ» دانسته ميشود- بشناسيم در اين صورت است که مفهوم «رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ و...» را و مفهوم جنيان را و مفهوم آيات الرحمن و سوره جنّ و آيات مربوط به شياطين و سجده نکردن ابليس در برابر آدم را و به طور کلّي معجزه بودن قرآن را و بعضي اسرار آفرينش را خواهيم شناخت و در چنين صورتي است که خواهيم توانست منزّه بودن دامن قرآن کريم را از الايش خرافات ارائه نماييم و به تشکيک کنندگان و پرسشگران پاسخ تحقيق شده و قانع کننده علميبدهيم و به تدريج مقام شايسته خود را به عنوان مرکزيت جهان اسلام در ميان دايره انسانيّت جهاني و مدنيّت پيشتاز احراز نماييم «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً1» و بدين گونه ما شما را امّتي وسط (يعني در مرکزيت جهاني) قرار داديم تا ناظر بر مردم جهان باشيد آن چنانکه رسول الله براي شما اسوه و ناظر ميباشد. در قرآن کريم رهنمودها و دلايل کافي و بسيار براي پاسخگويي به هر گونه سؤالي اعم از فلسفي, علمي, فني, صنعتي, سياسي, اجتماعي و... وجود دارد امّا بنا بر عللي تاکنون به گونهاي که شايسته قرآن کريم که کلام خداوند متعال است مورد تحقيق قرار گرفته است و لذا بسيار ضروري است که از همين امروز نيز جهان اسلام با استمداد از تمام علوم و توان خود, کار تحقيقات را آغاز نمايدبه اميد اينکه با بکارگيري رهنمودهاي قرآن کريم عقب ماندگيهاي خود را جبران نمايد. «قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً2» بگو: اگر دريا براي (نگارش مفهوم) کلمات پروردگارم مرکّب شود, دريا خشک ميشود پيش از اينکه کلمات پرردگارم پايان يابد, هر چند درياي ديگري مانند آن را هم به کمک بياوريم. بنابراين ما نيازي نداريم که براي پاسخ علميبه پرسشهاي مربوط به مجهولات و اسرار و شگفتيهاي موجود مانند عالم غيب و جنيان و فرشتگان به منابع ديگري توجّه کنيم امّا اکنون که پس از ما که طبق تعاريف غير قابل انکار قرآن کريم که فوق علميميباشند با وسايل فنّي و علميدست آوردِ بشر نيز وجود جهان متقارن و نامريي در برابر جهان مريي مشهود ثابت است وجود جنّ و شياطين که از اجزاء کوچک جهان نامريي و غيب (از نظر ما) ميباشد يک امر بديهي و مسلّم و غير قابل انکار است: «قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً» - «يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ...» طبق تعاريف قرآن کريم جهان موجود و مشهود, از يک توده در هم پيچيده و طومار گونه پيشين که اجزاء آن پنهان بوده است باز شده و در حال گسترش است و پس از گسترش کامل دوباره مانند طوماري که خطوط آن باز و قرائت ميشود روي هم پيچيده خواهد شد و اجزاء آن مدتي ناپديد خواهد ماند... و بر خلاف تصوّر کيهانشناسان از بيگ بنگ به وجود نيامده و در لبههاي نيستي لبريز نخواهند شد (که نيستي يک کلمهي بي معني است) - اين يکي از مواردي است که نگارنده ضمن اعلام سبق يافتههاي خود به مراکز علميغرب نوشته است به اين اميد که در اصلاح روش تحقيقات آنان موثر واقع شود. خلاصه اينکه اصل جهان متقارن از نظر علم شناخته شده است و قرآن کريم هم که چهارده قرن پيش نازل شده است تأکيد مکرّر دارد بر اينکه هر چيزي را زوج آفريده است که هم شامل کلّ هستي ميباشد که عبارت از عالم شهود يا فيزيک و عالم غيب يا متافيزيک ميباشد, و هم شامل اجزاء هستي که يکي از اجزاء عالم هستي انسان است. نوع انسان که طبق اصل تقارن عبارت از يک زن و يک مرد است. بايد در نوعيت هم داراي متقارن باشد و متقارن نوع انسان نوع جنّ ميباشد که آن نوع نيز نر و ماده و مرگ و زندگي و کفر و دين و... را عيناً مانند انسان امّا به گونه منفي آن دارا ميباشد.
|