رابطه آيات منُزَل با آيات آفاق واَنفس
«يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ1» : (بدانيدكه) روزي آسمان را مانند طوماري كه براي كتابها (بكار ميبرند) در هم ميپيچيم و آن چنان كه در اوّل آفرينش آغاز كرديم بَرَش ميگردانيم، اين پيمان يا وعدهايست بر عهده ما و ما مسلّماً انجام دهنده هستيم. اگر ما بخواهيم دو يا چند چيز رابا هم مقايسه كنيم يا مطالعه نمائيم و وجوه مشترك آنها را آشكار و بيان كنيم بايد از آن اشياء شناختهائي داشته باشيم. چون در اين مقال بحث پيرامون رابطه يا تطبيق آيات آسماني بر آيات طبيعي و علوم، يا به عبارتي آيات آفاق وانفس است بايد قبل از هرگونه اظهارنظري اطلاعات لازم را پيرامون آنها كسب نمائيم، چون ناآگاهانه اظهار نظر در هر موردي دليل نابخردي ميباشد و بديهي است كه اگر موضوعات بسيار مهّم نظير معتقدات ديني و علوم تأييد شده باشد هرگونه نظرپردازي نسجيده و تحقيق نشده صد چندان مذموم و ناپسند و سفيهانه ميباشد. بزرگترينمرجع صلاحيّتداريكه مطمئنتريناطلاعات رابه ماميدهندخودكلاماللّهمجيد است به خصوص كه آيات خود آن هم قسمت اصلي موضوع مورد بحث ميباشند. در مرحله اوّل بايد بدانيم آيه چيست و براي چه منظوري نازل شده و آيات آفاق و انفس و به عبارتي موضوعات طبيعي و علوم كدامند و رابطه فيمابين اين دو موضوع مهّم چگونه است. كلّ آيات قرآن مجيد راكه در نظر بگيريم ميتوانيم اين تعريف را به طور خلاصه بيان كنيم كه : آيات مُنزَل كلاً يك سلسله اوامر و نواهي و هدايتها و رهنمودهائي هستند كه خداوند متعال آنها را در قالب كلمات «خلق» و بر پيغمبر عزيز خود نازل فرموده و در مجموعه مقدّس قرآن مجيد تأليف شده و براي كاربرد و اجراي مفاهيم آنها به منظور كسب سعادت هر دو جهان و تقرّب به آفريدگار در طول قرون و اعصار به بندگان خداوند به ميراث داده شده است : هُديً للناس. تأمّل در نظام كائنات نيز ما را باين نتيجه هدايت ميكند كه كلّ اجزاء هستي يعني عالم شهود ما نيز بمنزله يك كتاب است (كتاب آفرينش) كه تمام اجزاء آن آياتي هستند ضرورالوجود و «همديگرپرداز» يعني همديگر را به سوي كمال و سير الي اللّه هدايت ميكنند (وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ) و در اين ميان بنيآدم ظاهراً بيشتراز اجزاء ديگر، بااين همه مواهب الهي مربوط است و در آنها بخواست خداوند دخالتهاي روا و ناروا ميكند و پيوسته تلاش ميكند تا هر چه بهتر و بيشتر از اسرار و روابط و كيفيّات آنها آگاه شود، تا به بهرهوري بيشتر از آنها بپردازد. و اين به فرمان خداوند حقّ بنيآدم ميباشد، چنانكه فرموده است :«وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ1». آگاهي از اسرار و كيفيّات و روابط فيمابين اجزاء طبيعت نيز صنعت و فن و تكنيك ناميده ميشود و دستيابي به اين دو موضوع علم و صنعت نيز بصراحت آيات قرآن، بخواست خداوند محقّق ميشود و خود يكنوع آيات هستند كه به تدريج بر بني آدم نازل ميشوند : «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ2»، هيچ چيزي نيست مگر اين كه خزانهها و انبارهايش نزد ما ميباشد و «نازل» نمي¬كنيمآن را مگر به اندازه معلوم (و لازم). علوم هم چيزهائي هستند كه خداوند آنها را برحسب ضروريات و نيازهاي اجتماعات بشري به تدريج نازل ميفرمايد و دانشمندان ابزار كار هستند و همان گونه كه آيات آسماني بر تصفيه شدگاني معنوي نازل ميشدهاند براي هدايت جنبههاي روحي و معنوي بندگان خدا ـ آيات طبيعي هم مكشوف ميشوند بر گروهي از دانشمندان تا نظام دنيوي ومدني مردم نيز راكد نماند! زيرا جمعيت جهان و نيازهاي مدني آنان پيوسته رو به افزايش است و امکانات طبيعي جوابگو نيستند. اين نظام آفرينش است كه در برابر هر چيزي بايد قرينه و زوجي حضور داشته باشد كما اين كه در برابر پيامبران به صراحت آيات شياطين حضور دارند و در برابر شب، روز و برعكس و.... در برابر آيات آسماني هم بايد آيات طبيعي وجود داشته باشد. غرض ما نه مقايسه دانشمندان علوم مادّي با شياطين است و نه مقايسه و موازنه آيات قرآن با آيات طبيعت، هر چند هر دو گروه آفريده و نازل شده از سوي خداوند هستند ـ غرض ما روشن كردن حقّ و واقعيت امر است تا بعضاً از بحثهاي بيهوده و ايجاد بدبيني و گمراهي در بين طبقات مردم خودداري شود تا فرصت فراهم گردد كه طرفيناز هردوگونه گنجينههاي رحمت خداوند براي تحصيل رستگاري در هر دو جهان بهره كافي بگيرند. آنچه مورد تصديق همگان است اينست كه هم براي درك مفاهيم و كاربرد آيات قرآن علم لازم است، و هم براي شناخت اجزاء و نظام طبيعت و برخورداري از منافع آنها، و هر چه شخص در هر يك از دو مورد مذكور علم بيشتري تحصيل كند از اين دو گنجينه رحمت الهي بهرههاي بيشتري خواهد برد. مانند اين كه اگر ما با زبان عرب آشنا باشيم ميتوانيم از ترجمه تحتالفظي آيات بهرهمند شويم، اگر علم صرف و نحو بدانيم ممكن است تا حدودي به تجزيه و تحليل آيات هم بپردازيم و مفهوم بيشتري ادراك كنيم و اگر به حديث و كلام و تفسير آگاه باشيم بهرهمندي از قرآن بيشتر ميشود، اگر در تعقّل و تدبّر ممارست داشته باشيم و توفيقات الهي هم شامل شود وضعي ديگر پيش ميآيد. همين گونه است كتاب آفرينش كه در برابر ما گسترده است، مقدّمه بهرهمندي از نتايج ظاهري و موجود اشياء است امّا هر چه شناخت از كيفيت و روابط و اسرار آنها بيشتر باشد وضع متفاوت ميشود. پس از هر دو گروه آيات ميزان بهرهگيري متناسب است با مقدار علم و آگاهي ما به كليّات و جزئيات آنها. ما گاهي كيفيّت و خصوصيات يك چيز را ميشناسيم، گاهي كيفيّات و خصوصيات چند چيز را و گاهي ممكن است به روابط بين خصوصيات چيزها هم آگاه شويم. مانند اين كه مثلاً معني يك آيه را به خوبي بدانيم. معني آيه ديگري را هم جداگانه بدانيم امّا اگر به رابطه اين دو آيه آگاه شويم در اين صورت وضع جديدي پيش ميآيد و مفاهيم ديگري دانسته ميشود و اگر به روابط كلّي فيمابين آيات آگاه شويم (كه در شأن برگزيدگان است) وارد دنياي نور ميشويم. براي نمونه : نقل است كه دزدي را به تجويز آيه مربوطه امر كردند تا دستش را از مچ قطع كنند حضرت علي آگاه شد و فرمود فقط چهار انگشت را قطع كنند ـ علت را پرسيدند فرمود :«وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ»: كف دست از جمله مواضع هفتگانهاي است كه سجده در پيشگاه خداوند به اتفاق هر هفت عضو محقّق ميشود و كسي حق ندارد به حقوق الهي تجاوز كند. باز ميگويند بردهاي از بيتالمال چيزي دزديد. فرمودند تا دستش را قطع كنند حضرت علي شنيد فرمود دست او را قطع نكنند بلكه بنحو ديگري تنبيه شود علّت را كه ظاهراً مخالف نصّ صريح آيه است پرسيدند ـ فرمود سارق خود از جمله اموال بيتالمال است كه متعلق به خداوند و مردم است او ضرر مختصري به بيتالمال واردكردهاست شمانبايد با قطع دست او ضرر بيشتري به بيتالمال برسانيد. نوعي ديگر تنبيهش كنيد تا هم به سزاي عملش برسد و هم به بيتالمال ضرر نرسد. در اين دو واقعه كه هر دو مربوط به سرقت است، يك مورد آيه مخصوص به حد سرقت به آيه مربوط «مساجد» ربط داده شده و در مورد ديگر همان آيه به آيات انفال و فيئي، و علم يافتن به اين قبيل ارتباطها در شأن «علي گونهها» است و در هر حال بين تمام آيات روابط بسيار وجود دارد و كساني كه نميتوانند آيات را كاملاً به هم ربط دهند نميتوانند تفسير كامل از آيات بيان كنند، و لذا بهتر آنست كه از اظهار نظر قاطع نسبت به آنچه اطمينان و ايمان كامل به صحت آن ندارند خويشتن داري كنند. بعضي را باور اينست كه دشمني بنياميه و بني عباس با آل علي فقط ناشي از حوادث جنگهاي بدر و خندق و كشته شدن افراد قريش به دست علي و نيز بعضي مسائل سياسي و دنيا پرستي مربوط به امر خلافت است. آري اينها هست اما همه علتها نيست. زيرا عقدههاي رواني به مراتب بيشتراز خصومتهاي مذكور فتنهبرانگيز بوده است. شجاعتها و فداكاريهاي علي و ايمان و علم علي و آل علي براي دشمنان بيشتر از پدركشتگيها خون طرفهاي مقابل را به جوش ميآورده است. مثلاً آنگاه كه ديگري حكم به قطع دست ميداده و علي فرمان را بادلائل محكمي كه هرگز كسي جز علي به آن آگاه نبوده نقض ميفرموده است، و طرف در برابر ديگران كه شاهد واقعه بودهاند تحقير ميشده است ميتوان تصور كرد كه عقده حقارت چه شعلههائي در وجود ميافكند. اگر علوم و شخصيت امام باقر را با هشام و وليد، و امام جعفربن محمد را با عبدالملك و منصور، و امام موسي كاظم با ابراهيم و هارون و امام عليابن موسي را با منصور و مأمون و.... مقايسه كنيم و در نظر بگيريم كه در هر حال مردم از برتريهاي دسته اوّل بر دسته دوّم آگاه ميشده و عكسالعمل نشان ميدادهاند، به خوبي ميتوانيم علّت خصومتها و دور نگاهداشتنها در زندان را و بشهادت رسانيدن ائمه عليهمالسلام را ادراك نمائيم.آنان را شهيد ميكردند تادر برابر فضل و دانش آنان تحقير نشوند و بتوانند مقام غصبي خلافت را براي خود نگاه دارند. باري، تمام آيات با همديگر روابط مستحكم دارند و هيچ آيهاي را نميتوان يافت كه با آيات ديگر رابطه نداشته باشد و اين يكي از معجزات مهم كلاماللّه است :.... «وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً1» آيات آفاق وانفس و به عبارتي اجزاء عالم شهود و طبيعت نيز همين گونه و بهمان شدّت و حدّت با هم ارتباط دارند و دانشمندان علوم مادّي ميكوشند تا هر چه بيشتر اين روابط را پيدا كنند و از آن بهرهمند شوند. چون كوشش علماي طبيعي و تجربي از كوشش علماي اديان و مذاهب بيشتر و منظّمتر و قانونمندتر است بخش مادّي تمدنها از بخش معنوي آنها پيشرفتهتر است زيرا علماي دسته اول براي تلاش هيچگونه حدّ و مرزي نميشناسند ولي علماي ديني مقيّد به حدّ و مرز شدهاند و لذا جنبههاي مادّي و معنوي اجتماعات كه بايد متعادل باشد اكثراً نامتعادل و ناهماهنگ است، و اين حالت خلاف نظامي است كه اسلام خواستار برقرار شدن آنست، يعني ايجاد «يك امت وسط». قرآن همان گونه كه خود تصريح فرموده است براي تشريع يك «دين فطري» و برقراري يك نظام جهت يك اجتماع ديني معتدل نازل شده است و به هر دو جنبه مادّي و معنوي پيروان خود يكسان عنايت فرموده است، چنانكه همان گونه كه خداوند روح آسماني را در جسم زميني ميدمد و انسان را بوجود ميآورد خواسته است تا آيات آسماني را با دست بندگان مسلمان خود در آيات طبيعي بدمد تا بدينوسيله يك امّت معتدل و «وسط» بوجود آيد، امّا با وجودي كه نصف آيات كلاماللّه براي ايجاد ارتباط بين ماديّات و معنويات نازل شده و نصف ديگر نيز مرتبط با همين مقصود است، ما كمتر كسي را ميشناسيم كه به طور سزاوار به اين معني اهتمام ورزيده باشد. اين طرز تفكّر در قالب معروف آن كه ميگويند قرآن يك كتاب علمي نيست جوّ نامناسبي بوجود آورده و لطمات بسيار به تمدن ديني وارد كرده است. اين تفكّر بايد اينگونه اصلاح شود كه قرآن يك كتاب ديني / علمي است كه براي هر دو جنبه در حدّ اعلاي ضرورت هادي و رهبر است و عظمت جنبههاي آن متناسب است با علم خداوندي كه آياتآن را خطاب به ناس يعني عامه بندگان خود اعّم از دانشمند و بيدانش، عارف و عامي و قوي و ضعيف و... نازل فرموده است. بنابراين وقتي مخاطب دانشمند هم هست بايد با زبان علم با او سخن بگويد، و وقتي عارف مخاطب است بايد با فلسفه و عرفان با او سخن گفته شود، و هكذابا قوي و ضعيف. و معني واقعي جمله «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ»، نيز همين است زيرا حوصله دانشمند از گوش دادن به سخنان ساده و معمولي تنك ميشود و عارف طالب سخنان عرفاني است، و قوي جز قدرت و سياست چيزي نميفهمد، و در عين حال ضعيف رنجيده از گرفتاريها در جستجوي طبيب دردشناسي است كه بر زخمهاي دلش مرهم گذارد ـ به طور خلاصه قرآن رحمةًللعالمين است كه براي تمام طبقات بايد رحمت و هدايت باشد و اينگونه هم هست امّا ما يا توجه نميكنيم يا تجاهل ميكنيم. اين كه تاكنون به طور سزاوار نكوشيدهاند تا علي گونه بين تمام آيات در سياقهاي گوناگون و بظاهر مختلفالمعني ارتباط پيدا كنند بجاي خود، حتّي ملاحظه ميشود كه چه بسا در كشف روابط بين آيات يك موضوع يايك سياق نيز كوتاهي و تسامح شده است به نحوي كه كمترين توجّه و بيمهري را نسبت به آيات علمي روا داشتهاند و زمينههايي فراهم شده است كه گويا كلاماللّه عاري از بحثهاي علمي است و هركس به جنبههاي آن توجّه كند متّهم به نوآوري و تفسير به رأي ميشود. در حاليكه بايد مفاهيم آيات آسماني مانند روح در كالبد آيات طبيعي دميده شوند، تا هم آيات آسماني متجلّي شوند و هم آيات طبيعي جاندار و ثمربخش گردند. رابطه آيات آسماني با آيات طبيعي مانند رابطه باران است باخاك و مانند رابطه روز است با شب و مانند رابطه مرد است با زن كه اگر از اينگونه روابط ممانعت شود به زوجها آسيب ميرسد و تكامل متوقّف ميشود. كسي نبايد از تطبيق آيات آسماني برآيات زميني و يافتههاي علمي هراس داشته باشد زيرا همان گونه كه حضرت عبدالمطلّب به ابرهه كه پنداشته بود عبدالمطلب براي تقاضاي مصون ماندن خانه كعبه آمده است گفت : من براي استرداد شتران خود آمدهام زيرا «خانه راخانه خدائي هست» (كهاگرصلاح بداند از آن دفاع خواهند كرد) : اَنَا ربُّ الابل «و للبيت رَبٌّ». قرآن را نيز محافظي هست كه در طول قرون و اعصار از آن نگاهداري كرده است و در طول تاريخ بني آدم نيز از آن نگاهداري مينمايد : «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» و در اين جمله كوتاه سه بار با قيد قسم تأكيد كرده است كه خودش از قرآن كه نازل كرده است محافظت خواهد كرد. در طول تاريخ گذشته بسياري كوشيدهاند تا به معارضه با قرآن و تحدّي با آن بپردازند ولي شكست خورده و رسوا شدهاند و مسلّم است كه در آينده نيز نه با قصد و نيّت و نه بيقصد و نيّت نمي¬توانند به تضعيف كلاماللّه بپردازند و هر كه چنين كند خود رسوا خواهد شد. يكي از مصاديق آيه 17 سوره رعد نزول قرآن و برخورد بندگان خداوند با آن است كه ميفرمايد : «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ» : آبي را كه از آسمان نازل ميفرمايد در رودخانهها بقدر ظرفيّت آنها جاري ميشود و سيلاب برميخزد (سيلاب در جريان خود در بستر رودخانهها گل و خاك بستر را ميكند و با خس و خاشاكي كه در آن ريخته ميشود آلوده و آميخته ميشود) كه مانند كف بر بالاي آب قرار ميگيرند و آب آنها را با خود حمل ميكند (وجود كف و ناخالصي¬ها منحصربه آب هم نيست زيرا) از آنچه هم براي ذوب شدن برآتش ميگدازيد تا زينت آلاتي يا اشياء مورد نياز ديگر را تهيه نمائيد همانند سيلاب كف بلند ميشود ـ خداوند حقّ و باطل را اينگونه به تمثيل در ميآورد (تا بدانيد كه پيدا شدن ناخالصي يك امر طبيعي و عادّي ميباشد) امّا كفهائي كه نفعي ندارند سرانجام از ميان رفتني هستند ولي آنچه براي مردم سودمند است در زمين پايدار ميماند، خداوند مثلها را اينگونه بيان ميكند (تا مقصود اصلي بهتر ادراك شود). آيات قرآن قطرات پاك باران رحمت خداوند بر زمين هستند و لذا قرآن كه مجموعه قطرات باران رحمتالهي است چون سيل عظيمي است كه در بستر رودخانه دين و شريعت در گستره زمين در قرون و اعصار جاري است، طبيعي است كه از بستر و سواحل اين رود عظيم و خروشان خس وخاشاكي در آن ريخته ميشود. امّا آب روان را خصوصيتّي خدادادي است. آن آلودگيها را كه سبك وزن تراز وزن مخصوص آب باشند مانند كف بيمقدار با امواج خود به ساحل برميگرداند و ناخالصيهاي سنگين وزنتر را به صورت گل و لاي رسوب ميدهند امّا هموزنها را ميپذيرد و در خود حل ميكند يا غوطهور نگاه ميدارد. پس كسي نترسد از اين كه ممكن است سيلاب گل آلود شود، و زحمت بيهوده نكشد كه مانع كلآلوده شدن سيلاب شود كه چنين نتواند. آزاد شدن از آلودگيها در توان خود سيلاب است :«فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ». سيلاب توانمند، خروشان و روان است، ساحل نشينان ناپدار و لغزنده را از جاي برميكند و در مسير خود بهر سو ميكشاند و بر آنها ميخروشد و پس از گوشمالي سخت آنها را سرجاي خود مينشاند. پس ما را چه باك اگر خس و خاشاكي در سيلاب افتاد؟ آب پايگاه سلطنت خداوند است : وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ و اين فرمانرواي هستي از پايگاه سلطنت و ملكوت خود حفاظت ميكند : وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ. اگر تمام طبقات در مدارس راه نبايند استعدادها پرورش نمييابد و نخبهها شناخته نميشود.اگر عقايد و آراء بيان نشود و به نقد در نيايد تضارب افكار بوجود نميآيد و نبوغها به شكوفه و گل نمينشيند. پس بايد جّوي ايجاد كرد كه افراد صلاحيتدار بيشتري به تدبّر در قرآن بپردازند. آن چنان كه در بالا اشاره كرديم قرآن مجيد يك كتاب علمي از سبك ونمونه كتابهاي علمي آدميان نيست. قرآن يك كتاب علمي خداوندي است، امّا در عين حال «نازل» شده است تا آدميان را و متعلّقات آدميان را درجهت صحيح «صراط مستقيم» هدايت كند. قرآن «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» است و لذا قطعاً ميتواند به تبيين همه چيز بپردازد. از جمله «همه چيز» علوم تجربي و طبيعي و هرگونه علوم ديگري است كه دست آورد تاريخ بشر است، و لذا علوم را ميتوان و چه بسا ضرورت هم داشته باشند كه بر قرآن عرضه كرد و جهت انحراف احتمالي آنها را روشن كرد. امّا با كمال تأسف نسبت به جهات علمي كلاماللّه كار چشمگيري صورت نگرفته است. وبه همين علّت هدايتهاي علمي آن زير پرده تسامح و تساهل پوشيده مانده است. قرآن ابعاد بيشماري دارد كه از آنجمله است ابعاد «علومي» آن امّا «فقط وتاحدودي» به ابعاد عبادي و اخلاقي آن بسنده شده است و ابعاد ديگر كم اهميّت شمرده شدهاند، ونسبت به آيات اعمال سيلقه شده است، و چون چنين شده است بعضي گمان ميكنند كه جنبه علميقرآن قابلاعتنانيست ولذا نميتوان ونبايد علوم را بر آيات عرضه داشت. در بين مسلمانان دانشمند (در معناي مصطلح آن) هستند كساني كه تا حدودي قرآنشناس هم هستند. اين قبيل افراد كه هم با علوم زمان ارتباط دارند و هم با بعضي مفاهيم قرآن، گاهي بين بعضي آيات قرآن و علوم ديگر تجانسي مشاهده ميكنند و بعلّت عشقي كه به قرآن دارند به هيجان ميآيند و دست به قلم ميبرند و مطالبي را مينويسند تا ثابت كنند قرآن حقّ است و علوم زمان هم مؤيّد آنست. در حاليكه قرآن نيازي به چنين تأييدهائي ندارد. زيرا قرآن را خداوند خود تأييد كرده و خود قرآن هم خود را تأييد ميكند، و عقول خردمندان هم مصدّق آنست. علوم را نبايد براي تأييد قرآن مستند قرارداد بلكه بايد قرآن را براي تأييد علوم سند شناخت. دانش و دانشمند ميتواند و حق دارد كه كلام خدا را «تصديق» كند. امّا نميتواندآن را «تأييد» كند چون كلام خداوند مؤيّد خويشتن است : «وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» و نيازي به تأييد كسي يا چيزي ندارد. دانشمندان مسلمان و قرآن شناس باين نكته ظريف توجّه نمايند. علوم دست آورد انسانهاست و انسانها هم خالي از خطا نيستند و به طوريكه اغلب ميبينيم بسيار اتفاق ميافتد كه مسائلي با تحقيقات بسيار به عنوان قوانين علمي شناخته ميشوند امّا پس از مدّتي بطلان آنها ثابت ميشود. امّا قرآن از علم خداوند است و خداوند منزّه از عيب و خطاست، و لذا كلام خداوند نقصان يا بطلانپذير نيست. بنابراين اگر كساني دانش كافي داشته باشند ميتوانند بعضاً علومي را بر آيات قرآن عرضه بدارند تا جهت نقص علوم را كشف كنند نه اين كه بخواهند صحت مفهوم آيات را با علوم تأييد نمايند. براي نمونه ما عكسي از كهكشان مارپيچي 74 M كه با تلسكوپ گرفته شده است در صدر مقاله عرضه داشتيم و قصد داريم براي ارائه طريقآن را با بعضي يافتههاي علم كيهانشناسي با يكي از آيات قرآن مقايسه نمائيم. ما از اينجهت 74 M را مقايسه ميكنيم كه عكسآن را كه قابل مشاهده است در دست داريم در حاليكه بهتر است كهكشان راه شيري را كه منظومه شمسي ما هم ضميمه آنست مقايسه ميكرديم چون آسمان جهان، كه بزبان وحي «سماءالدّنيا» ناميده شده است، همين كهكشان راه شيري ميباشد كه شبها به خصوص شبهاي تابستان و پائيز بهتر قابل رؤيت است كه به صورت راهي آسماني در جهت شمال / جنوب و شامل ميلياردها ستاره كه در مركز راه فشردهتر هستند امتداد دارد، در بالاي سر ما قابل مشاهده است و منظومه شمسي ما در لبه خارجي آن كه با مركز راه شيري فاصله بسيار دارد واقع ميباشد. (ميگويند دويست ميليارد منظومه شمسي در کهکشان وجود دارد) هر چند راه شيري ظاهراً به صورت راهي وسيع و بيانتها به نظر ميرسد، امّا در حقيقت عدسي شكل و داراي بازوهاي مارپيچي و تقريباً مشابه 74 M ميباشد كه عكسآن را عرضه داشتهايم، و چون ما در لبه خارجي اين مجموعه عدسي شكل قرار داريمآن را به صورت راه ميبينيم. پس اگر 74 M را با آيه قرآن مقايسه كنيم مانند اينست كه آسمان دنياي خود را مقايسه كردهايم. با توجه به تعاريف مذكور ذيلاً آيه 104 سوره انبياء را مورد تحليل و تفسير قرار ميدهيم: «يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ» : (بدانيد كه) روزي آسمانرا مانند طوماري كه براي نوشتار است در هم ميپيچيم همان گونه كه اوّل آفريديمش بَرَش ميگردانيم. اين پيماني است برعهده ما (سنّت آفرينش است) و ما مسلّماً چنين ميكنيم. ذيلاً تفضيل و تفسير فرازهاي آيه را عرضه ميداريم : 1ـ يوم يعني يك برهه از زمان است و لذا معني آن منحصر به روز كه خورشيد طلوع و غروب ميكند نيست. يوم ممكن است شامل چندين ساعت يا چندين قرن باشد و در هر حال يك برهه از زمان است كه يك واقعه در آن اتفاق ميافتد. 2ـ يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ، هر چند به صورت مفرد بيان شده است (السّماء) و نظر به آسمان دنياي ما دارد از دقّت به كلمه «خلق» كه به معني مطلق است معلوم ميشود كه به طور عام است و شامل تمام آسمانها ميشود يعني اين خصوصيّت و سنّت در هم پيچيده شدن شامل آسمانهاي ديگر هم ميشود هر چند ممكن است زمانها متفاوت باشد. 3ـ سجَّل كه جمع آن سجلاّت است از نظر لغوي بمعني كتابي است كه قراردادهاي رسمي يا احكام حكومتي، يا مسايل قضائي مانند صورت دعاوي و احكام صادره از طرف قضّات، يا صورت حسابهاي مالي و يا شرح معاملات و هرگونه موضوعات مهّم و رسمي ديگري براي ثبت و ضبط و دورماندن از نابودي و فراموشي در آن نوشته ميشود تا عنداللزوم به آن مراجعه شود و مورد استفاده قرار گيرد. 4ـ كتابت مسائل مهم مانند قرآنها و احكام رسمي سابقاً بيشتر روي اوراقي نوشته ميشد كه درازاي آنها بسيار از پهناي آنها بود و سر و ته آنها را معمولاً به دو قطعه چوب باريك متصّل ميكردهاند تا بسهولت دور يكي پيچيده شود و با گرفتن چوب لبه بيروني براحتي باز شود و از چين و چروك خوردن ورقه جلوگيري شود ـ اينگونه مكتوبات را طومار مينامند. 5ـ در جمله يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ، خداوند كهكشان يا آسمان دنياي ما را (ونيز كهكشانهاي ديگر را) به طومار تشبيه كرده است و ستارگان و هر گونه اشياء ديگر را به كلماتي و خطوطي كه بر طومار نوشته و ثبت ميشود. 6ـ بابكاربردن كلمه «سجل» مجموعه ستارگان را به احكام و فراميني تشبيه فرموده است كه بخواست مقامي فرمانروا براي اجراء و نيز بايگاني شدن در طول زمان بر طومار ثبت ميشود. 7ـ با ذكر جمله نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ، كتاب آسمانرا به طومار تشبيه فرموده تا درك معني كتابهاي معمولي را از اذهان دور كند و طرف خطاب بداند كه آسمان مانند طومار است نه مانند كتابهاي مجلّد معمولي. 8ـ اين تشبيه كردن آسمان به طومار معلوم ميدارد كه طول آسمان دنياي ما (همين گونه آسمانهاي ديگر) از عرض آن بيشتر است و از نظر كردن با چشم غير مسلّح به وضع كهكشان راه شيري هم همين معني ملاحظه ميشود و عكسبرداريها هم ثابت كرده است كه سحابيها و كهكشانها اغلب عدسي شكل و مارپيچي هستند. 9ـ از اين كه فرموده است : نطوي.... «كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ» :آن را در هم ميپيچيم مانند درهم پيچيدن طومار براي كتابها معلوم ميشود كه همان گونه كه طومار پس از نوشتن در هم پيچيده ميشود تا تحويل گيرنده فرمانآن را بگشايد و بخواند و مفادآن را اجراء و رعايت كند و بازهمآن را درهم پيچيده و نگاهداري كند (ونگاهداري پس از پيچيدن از كلمه «سجّل» دانسته ميشود) آسمان جهان ما (و نيز آسمانهاي ديگر) دورهاي پيش از دوره فعلي داشتهاند كه آفريدگار پهنهي آن را گشوده و فرمان خود را در هيأت ستارگان و آنچه بين ستارگان است (وَ مَا بَينَهُمَا) برآن ثبت فرموده است وآن رادرهم پيچيده و حداقل يك بار ديگر براي ما گشوده كه اكنون در برابر ديدگان و ادراك ما قرار دارد ـ آيه 30 همين سوره انبياء كه در آن نيز فرموده است : «أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما....» ـ مگرانكاركنندهها نميبينند كه آسمانهابانضمام زمين بسته و فشرده بودند، پس ازآن،آنها را گشوده و بازكرديم ـ نيز دليل به همين معاني ميباشد. (مفسّران از اين قبيل آيات سادهترين معني را بيان كرده و تعمق كافي ننمودهاند) 10ـ از تشبيه آسمانها به طومار معلوم ميشود كه همان گونه كه در طومارها پس از درهم پيچيده شدن ـ خطوط و محتواي آنها ثابت است، و فقط از انظار پنهان ميشود، پس از پايان دوره ظهور فعلي آسمانها و زمين پيچيدهشدن آنها بمنزله فناي محتواي آنها نيست، بلكه تمام اجزاء آنها ثابت است ولي اجزاء نامرئي ميشود تا در مواقع و زمان ديگر باز هم گشوده شود و تظاهر و جريان پيدا كند ـ كما اين كه خطوط و كلمات طومار پس از بازگشائي مجدداً تظاهر پيدا ميكنند. 11ـ اين تعاريف بقاء و دوام اجزاء مادّي و معنوي كيهاني را كه ما هم ضميمه آن هستيم ثابت مينمايد ـ آن چنان كه در آيات ديگر نيز كراراً به جهاني بعد از جهان فعلي تصريح شده است كه در همين مجموعه موجود واقع ميباشد : و سبقت بگيريد از يكديگر بطرف آمرزش پروردگارتان و بهشتي يا پوششي كه «گستره آن آسمانها بانضمام زمين است» و براي اهل تقوي فراهم شده است1. ـ اضافه و يادآوري ميكنيم كه علوم زمان قانوني را بنام قانون بقاي ماده باثبات رسانيده است، ولي به بقاي روح بيتوجه است. در حاليكه قرآن تصريح ميفرمايد كه مردم برانگيخته ميشوند يعني روان به كالبد خاكي آنها دميده ميشود و زنده ميشوند و وارد جهان ديگر ميشوند ـ پس اين يكي از مواردي است كه مفهوم آيه با يكي از يافتههاي علمي از جهت ثبوت و بقاي مادّه قابل تطبيق است و از جهت اين كه دانشمندان معنا را يا بگو روح را نشناختهاند درصدد اصلاح عقيده و علم و هدايت آنها است. 12ـ جمله «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ »، همان گونه كه آفرينش جهان را آغاز كرديم آسمان(ها) را بهمان صورت برميگردانيم، يعني از حالت فتق و گشودگي فعلي به حالت رتق و بستگي قبل از وضع موجود برميگردانيم، چنانكه فرموده است :«كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما....» 13ـ از جمله وَعداً علينا انّا كنّا فاعلين : انجام اين امور به عهده ما ميباشد و ما انجامدهنده هستيم ـ معلوم ميشود كه اين عمل پيچيدن و گشودن طومار يافتق و رتق و رتق و فتق تكرار شدني است به خصوص كه فرموده است ما فاعل هستيم و معلوم است كه هيچگاه نيست كه خداوند «فاعل» نباشد. 14ـ چنانكه طومار بر روي يك لبه ابتدائي خود پيچيده ميشود و از لبه ديگر باز ميشود معلوم است كه كيهان ما نيز بر روي لبه ابتدائي خود كه از دور آن باز شده است پيچيده ميشود و همين گونه در ادوار بعدي از لبه انتهايي خود باز خواهد شد. بنابراين برخلاف نظر كيهانشناسان كه ميگويند كيهان بر اثر يك يك انفجار عظيم بيگ بانگ (BIG BANG) بوجود آمده است، نظر قرآن اينست كه آسمان به تدريج از حول يك محوري كه بهم پيچيده و فشرده بوده است باز شده است. به تعريفي كه از طومار بيان كرديم و به جمله«كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما» توجّه فرمائيد ـ و اين نيز يكي از مواردي است كه نظر كيهان شناسنان را اصلاح و هدايت به جهت صحيح مينمايد. 15ـ كيهانشناسان فرضيّه جهان در حال انبساط مطرح نمودهاند كه مطابق است با آيه 47 ذاريات كه ميفرمايد :«وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ» و از جمله «كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما» و نيز از آيه مورد بحث هم اين معنا حاصل ميشود. امّا اين گسترش و توسعه از مركز بسمت بيرون در يك فضاي كُرَوي نيست بلكه بشكل باز شدن طومار گونه از اطراف يك ميله يا يك مركز و محور عدسي شكل است و باز پيچيده شدن نيز كه در پايان دوره فعلي است بشكل طومار گونه است «كَطَيِّ السِّجِلِّ» و بنابراين آنطور كه كيهانشناسان تصورّ ميكنند به صورت فرو ريختن در سياهچاله نيست ـ اين مورد نيز يكي از مواردي است كه از كلاماللّه ميتوان جهت علم را اصلاح نمود و هدايت كرد. 16ـ از توجّه به مجموع اشارت آيه مورد بحث (104 انبياء) و با عنايت به آيات ديگر معلوم ميشود كه ما و جهان ما در هر وضعي كه هستيم نهايتاً نابود نخواهيم شد بلكه در صفحه همين طوماري كه هستيم و تابع تقديرات الهي با اشكال متفاوت، باقي و ثابت ميمانيم امّا متناوباً در ادوار مختلف و برهه زمانهائي كه خداوند مقدار آنها را ميداند آشكار و نهان شد نهائي داريم، زيرا ثبت بر طومار براي بقا و دوام است نه براي زوال و فنا ! با عنايت به آيات علمي بسيار ديگري كه مربوط به خلقت آسمانها و زمين و بهشت و دوزخ و خلود و سكون است و ارتباط¬هائي كه معمولاً آيات با يكديگر و همديگر دارند مفاهيم بسيار ديگري دراين بحث قابلادامه استامّا موضوع نياز به تأليف يك كتاب حجيم جداگانه دارد و لذا گنجانيدن مطالب در يك مقاله محدود ميسّر نيست. كيهانشناسان از تحقيقاتي كه بعمل آوردهاند و عكسهائي كه گرفتهاند متّوجه شدهاندكه كهكشانهاو سحابيها اغلب داراي بازوهايي هستند و تصوّر مي-كنندكه اين وضع هميشگي آنهاست، درحاليكه اين حالت، حالت ثابت آنها نيست زيرا اينها طبق اشارات آيات مذكوريك طومارگونههائي در حال باز شدن هستند يا از حال بسته شدن. باز ميشوند تا اجزاء آنها قابل رؤيت و آشكار شوند و پيچيده ميشوند تا اجزاء آنها وارد عالم غيب شوند ـ ميتوان گفت كه تقريباً حالتي در مقياس وسيع مانند شب و روز دارند كه در شبها موجودات جاندار زمين در تاريكي بسر ميبرند و اكثراً بخواب ميروند و از ديد ناظران فرضي پوشيده ميمانند امّا با گذشتن شب، مجدداً تظاهر و تحرّك پيدا ميكنند. و لذا جمله يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ.... از جهتي مشابه است با جمله«تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ....» و اين نظام محو و اثبات و تظاهر و كمون بر كلّ عالم هستي حاكم است چنانكه فرموده است :«ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ...» در نظام آفرينش خداوند مهربان تفاوتي نخواهي يافت (قانون هماهنگي نظام آفرينش). 17ـ با توجّه به تعريفي كه خداوند از وضع طومار گونه آسمان(ها) داده است ميتوان گفت كه اگر براي مثال در تحقيقات معلوم شود كه كهكشان بازودار 74 M فعلاً در حال چرخيدن مشابه گردش عقربههاي ساعت است، در حال رو به رتق و خاموش شدن است و اگر گردش آن برعكس چرخيدن عقربههاي ساعت باشد در حالتي رو به فتق و گسترش و آشكار شدن اجزاء آنست و اين اشارات هدايتهائي است براي علوم كيهاني و دانشمندان آن. پس، از تطبيق آيات بر علوم زمان در صورتيكه براساس تدّبر و در جهت صحيح باشد ميتوان نتايج مهم و خارقالعاده بدست آورد. قرآن ميزان است و ميزان براي توزين اشياء است، و لذا از مقايسه اشياء (كه علوم هم از جمله اشياء هستند) با قرآن نبايد اجتناب كنيم يا ديگران را منع نمائيم كه در اين صورت شعاع نور قرآن را محدود كردهايم. نيز قرآن تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ است و ميتوانيم و مجاز هستيم كه با استفاده از تعاريف بليغ قرآن به تبيين هر چيزي منجمله علوم متداول زمان بپردازيم كه موضوع به استعدادهاي خلاق و انديشههاي وقّاد و دانشمندان متعهّد و همّتهاي والا نياز دارد. براي مثال اگر يك دانشمند كيهانشناس كه يا مسلمان است يا از قرآن اطلاع يافته است كه «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» ميباشد در اهداف علمي خود به مشكلي برخورد و يا فيالمثل ايرادي وارد كرد و به قرآنشناسي گفت «شما مدعي هستيد كه قرآن تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ است بايد تبيين كننده و هدايتگر دانش كيهاني هم باشد، پس نظر هدايتي و تبيين كنندگي قرآن را براي كيهانشناسي بيان كنيد». آيا بايد جواب دهيم كه قرآن يك كتاب علمي نيست؟ در اين صورت خواهد گفت پس چگونه ادعا شده است كه «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» ميباشد؟ و يا كسي گفت فلان موضوع را با قرآن بسنجيد و نتيجه را بيان كنيد اگر بگوئيم ممكن نيست چه بسا ايراد كند كه : در اين صورت نميتوان به طور مطلق گفت كه قرآن ميزان است، و اگر ميزان هم باشد همه چيز را نميتوان با آن سنجيد و كارآئي آن به موارد خاص شرايع و احكام عبادي در معناي مصطلح آنها محدود است ! و مسلّم است كه اگر ما اينگونه پاسخهائي بدهيم از شأن و منزلت قرآن كاستهايم. در قرآن همه چيز هست اما ما بيخبر ماندهايم : «وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ» بايد مسلمانان را از تفسير جاهلانه آيات برحذر داشت و با ذكر جملاتي مانند تفسير برأي نبايد مسلمانان دانش پژوه را از تدبّر و تحقيق به هراس افكند ـ اصولاً تدبّر و تعقّل كه خود قرآن اينهمه بر آن تأكيد فرموده است براي كشف دقايق و ظرايف و اسراري است كه معمولاً از ديد پيشينيان مخفي مانده است ـ چون اگر همه چيز را كشف و بيان كرده باشند كه ديگر ضرورتي بر تدبّر و تعقل باقي نميماند ـ براي نمونه همين آيه 104 سوره انبياء را كه بنده با بضاعت ناچيز خود تجزيه و تحليل و تفصيل نمودهام ناشي از تدبّر است و مطمئن هستيم كه كسي تاكنون چنين تفصيلي از آيه بيان نكرده است. و با توجه به آيات بسيار كه ذكر آنها به طول ميانجامد و چند نمونه را ذكر كرديم، مطمئن هستيم به راهي ناصواب هم نرفتهام. از تفسير آيه با آيات و كوشش و كشف روابط آنها نتايج شگفتانگيزي حاصل ميشود. بايد اين شيوه را اشاعه داد و به دانشپژوهان در هر طبقه فرصت داد، و حتّي به آنها جسارت بخشيد و آنان را ترغيب و تشويق كرد كه به تدبّر علمي و تحقيقي پيرامون آيات و موضوعات قرآني بپردازند، و مطمئن بود كه از اين بابت به شأن و منزلت قرآن آسيبي نميرسد. نتايج صحيح تحقيقات ثابت و مورداستفاده باقي ميماند : «وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ»، و برداشتهاي اشتباه و نادرست از ميان ميرود : فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً تنها موضوع مهمي كه بايد پيوسته دنبال شود تشويق و ترغيب به كشف روابط آيات و تحقيق و تدبّر در آيات با كمك و هدايت خود آيات است، و بدينطريق ممكن است جنبههاي علمي آيات نيز مانند جنبههاي عبادي كه با همّت علماي دين تبيين شده است به تدريج روشن شود و بر فرهنگ دانش دين افزوده گردد. انشاا...
|