SHAMAMEH.ORG

علل‌ اساسي‌ نواقص‌ برنامه‌ها و سياستها
با توجه‌ به‌ اينكه‌ كشور ما 14 قرن‌ است‌ كه‌ اسلام‌ را پذيرفته‌ است‌ و انقلاب‌ اخير نيز بر اساس‌ تجديد حيات‌ و تقويت‌ دين‌ در اين‌ كشور با استقبال‌ و پايمردي‌ همگان‌ به‌ پيروزي‌ رسيد و نظام‌ رسماً نيز به‌ جمهوري‌ اسلامي‌ تجديد سازمان‌ يافت‌ و لذا بايد تمام‌ امور آن‌ بر اساس‌ جهان‌ بيني‌ ديني‌ پايه‌ گزاري‌ شود امّا متأسفانه‌ رهنمودهاي‌ مربوط‌ به‌ سياستگزاريهاي‌ كلان‌ ديني‌ كه‌ بايد بر اساس‌ و هماهنگ‌ با ناموس‌ فطرت‌ باشد. (كه‌ ما قريباً و در حدّ گنجايش‌ اين‌ مقال‌ به‌ بيان‌ آن‌ خواهيم‌ پرداخت‌) مورد توجّه‌ قرار نگرفته‌ است‌.
و همين‌ علت‌ است‌ كه‌ نه‌ فقط‌ در ايران‌ بلكه‌ در تمام‌ كشورهاي‌ اسلامي‌، باعث‌ عقب‌ ماندگي‌ آنان‌ شده‌ است‌ زيرا في‌ الواقع‌ نه‌ مادّي‌ گراي‌ صرف‌ هستيم‌ كه‌ لااقل‌ دنيايمان‌ را معمور بداريم‌ و نه‌ دين‌ باور‌ حقيقي‌ هستيم‌ كه‌ هم‌ اين‌ دنيا را معمور نمائيم‌ و هم‌ آخرت‌ را تأمين‌ كنيم‌.
از يكطرف‌ بعضي‌ از رهنمودهاي‌ ديني‌ را كه‌ بمنظور جلوگيري‌ از مفاسد مادّه‌ پرستي‌ (نه‌ نفي‌ و اهميّت‌ مادّيات‌) تشريع‌ شده‌ است‌ به‌ عنوان‌ اصل‌ گرفته‌ايم‌ كه‌ باعث‌ شيوع‌ زهد گرايي‌ و بي‌ اعتنايي‌ به‌ علوم‌ و فنون‌ و اقتصاد و تلاش‌ و كوشش‌ است‌، و از طرف‌ ديگر سياستگزاريها و رهنمودهاي‌ مربوط‌ به‌ نظام‌ كلّي‌ و حقيقي‌ و پايدار ديني‌ را كه‌ باعث‌ ايجاد يك‌ نظام‌ برتر جهاني‌ مي‌شود مورد توجه‌ قرار نداده‌ايم‌ و لذا نه‌ دنيا گراي‌ واقعي‌ هستيم‌ به‌ دين‌ گراي‌ حقيقي‌!
نمونه‌ قابل‌ لمس‌ يكي‌ از كشورهاي‌ اسلامي‌ همسايه‌ است‌ كه‌ عليرغم‌ اينكه‌ نظام‌ غرب‌ گرايي‌ را با عنوان‌ لائيسم‌ در يك‌ كشور اسلامي‌ گردن‌ نهاده‌ به‌ علّت‌ اينكه‌ مردم‌ مسلمان‌ آن‌ بر اساس‌ پاره‌اي‌ معتقدات‌ ديني‌ با شيوه‌ حكومتي‌ موافق‌ نيستند. در امور دنيوي‌ توفيق‌ قابل‌ توجهي‌ بدست‌ نياورده‌ است‌ و نمونه‌ ديگر يكي‌ از كشورهاي‌ همسايه‌ است‌ كه‌ عليرغم‌ اينكه‌ نظام‌ خود را صد در صد اسلامي‌ مي‌داند بجاي‌ اينكه‌ در مقياس‌ جهاني‌ در موضع‌ مركزيت‌ و محوّريت‌ قرار داشته‌ باشد توليت‌ و حمايت‌ غير را گردن‌ نهاده‌ است‌ و اين‌ وضعيت‌ را اسلامي‌ مي‌شمارد!
براي‌ اينكه‌ تحقيقات‌ و سياستگزاريها، ثمر بخش‌ بشود در درجه‌ اوّل‌ اهميّت‌ ما بايد تكليف‌ خود را با اهداف‌ ديني‌ روشن‌ نماييم‌ و گرنه‌ طرحها و برنامه‌ با استقبال‌ و تعامل‌ ملتي‌ كه‌ چهارده‌ قرن‌ پشتوانه‌ ديني‌ دارد روبرو نخواهد شد.
اينكه‌ طرحها و برنامه‌ها در نهايت‌ بصورت‌ قوانيني‌ در شوراي‌ نگهبان‌ رسيدگي‌ و مغايرت‌ داشتن‌ و نداشتن‌ آنها با دين‌ و قانون‌ اساسي‌ اعلام‌ مي‌شود يك‌ حرف‌ است‌ - و اينكه‌ اصولاً روح‌ اهداف‌ ديني‌ در همان‌ بدو طراحي‌ها و برنامه‌ ريزيها در آنها دميده‌ شده‌ است‌ يا نه‌، حرف‌ ديگري‌ است‌. اينكه‌ ما در يك‌ چهار چوب‌ فرهنگي‌ - ديني‌ متداول‌ عمل‌ كنيم‌ حرفي‌ است‌ و اينكه‌ با يك‌ «جهان‌ بيني‌ ديني‌» به‌ سياستگزاري‌ و طراحي‌ و برنامه‌ ريزي‌ و عمل‌ بپردازيم‌ حرف‌ ديگري‌ است‌. بنظر نگارنده‌ ما پيشتر از اينكه‌ امور را به‌ شوراي‌ نگهبان‌ بفرستيم‌ بايد آنها را در يك‌ «شوراي‌ جهان‌ بيني‌ ديني‌» پايه‌ گذاري‌ نمائيم‌. بايد به‌ اين‌ نكته‌ بسيار مهم‌ توجه‌ داشت‌ كه‌ «دين‌» يك‌ «نظام‌» كامل‌ عيار است‌ كه‌ هم‌ امور مدني‌ اين‌ جهاني‌ را تدبير مي‌كند و هم‌ در عين‌ حال‌ پيله‌ محدوده دست‌ و پاگير اين‌ جهاني‌ را مي‌شكافد تا پرورش‌ يافتگان‌ به‌ ماوراها پرواز كنند تا در پيله‌اي‌ كه‌ تنيده‌اند نميرند و نپوسند! چون‌ همانگونه‌ كه‌ هستي‌ استمرار دارد حيات‌ هم‌ استمرار دارد و زندگي‌ اين‌ جهان‌ يك‌ حلقه‌ مهم‌ از زنجيره‌ حيات‌ است‌ كه‌ هر كس‌ آنرا تضعيف‌ كند بر خلاف‌ ناموس‌ خلقت‌ عمل‌ كرده‌ است‌ و در جهان‌ ديگر نيز زيان‌ خواهد ديد: هر كس‌ در اين‌ جهان‌ بر اساس‌ رهنمودهاي‌ خداوند عمل‌ نكند به‌ تنگدستي‌ اين‌ جهاني‌ گرفتار خواهد شد و روز رستاخيز نيز نابينا بر انگيخته‌ مي‌شود - خواهد گفت‌ پروردگارا چرا مرا نابينا بر انگيختي‌ در حاليكه‌ در جهان‌ پيشين‌ بينا بودم‌ - (خداوند باو پاسخ‌ مي‌دهد) چنين‌ بر انگيخته‌ شدي‌ زيرا رهنمودهاي‌ ما بتو رسيد اما آنها را فراموش‌ كردي‌ (بكار نگرفتي‌) و بدين‌ علّت‌ است‌ كه‌ تو هم‌ امروز فراموش‌ شده‌ هستي‌، و بدينگونه‌ پاداش‌ مي‌دهيم‌ كسي‌ را كه‌ (از رهنمودهاي‌ ما) غافل‌ بماند و به‌ آيات‌ پروردگارش‌ ايمان‌ نداشته‌ باشد.
« وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى1»(و بايد دانست‌) كه‌ عذاب‌ جهان‌ ديگر سخت‌تر و پايدارتر است‌.
از دقت‌ در مفاد آيات‌ مذكور كاملاً روشن‌ ميگردد كه‌ منظور از سختي‌ معيشت‌ فقر و تنگدستي‌ و عقب‌ ماندگي‌ مادّي‌ است‌ و لذا هر كس‌ (يا كساني‌ يا اجتماعي‌ كه‌) به‌ تنگدستي‌ در اين‌ جهان‌ خو كنند بتصّور اينكه‌ جهان‌ ديگر از نعمات‌ فراوان‌ برخوردار خواهند بود. در اشتباه‌ محض‌ هستند زيرا مفاهيم‌ حقيقي‌ رهنمودهاي‌ دين‌ اسلام‌ را نشناخته‌ و لذا زنجيره‌ نظام‌ دين‌ را تضعيف‌ نموده‌ و ناگريز در جهان‌ ديگر نيز كور بر انگيخته‌ مي‌شوند و با عذاب‌ و تنگدستي‌ بسيار شديدتر بسر خواهند برد.
بنابراين‌ هم‌ اكنون‌ كه‌ ما مسلمانان‌ از بسياري‌ كشورها عقب‌ مانده‌تر هستيم‌ و به‌ سختي‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌ بعلّت‌ اينست‌ كه‌ مفاد اساسنامه‌ نظام‌ ديني‌ خود را كه‌ قرآن‌ كريم‌ بيان‌ كرده‌ است‌. درست‌ نفهميده‌ايم‌ و اگر هم‌ چيزهايي‌ از آنرا دانسته‌ايم‌ به‌ آن‌ ايمان‌ نداشته‌ و عمل‌ نكرده‌ايم‌ - آخر چگونه‌ مي‌توان‌ مدّعي‌ شناخت‌ و درست‌ عمل‌ كردن‌ بيك‌ نظام‌ موضوعه‌ آسماني‌ شد در حالي‌ كه‌ مغلوب‌ قدرتهاي‌ ديگري‌ مي‌باشيم‌؟ چه‌ بسا ايراد شود كه‌ بسياري‌ از كشورها اصولاً كاري‌ به‌ دين‌ ندارند و به‌ اوج‌ اقتدار رسيده‌اند در حاليكه‌ ملتهايي‌ كه‌ مقيّد به‌ دين‌ هستند، بخصوص‌ كشورهاي‌ اسلامي‌، عقب‌ مانده‌ و نيازمند به‌ آنها مي‌باشند!
بايد گفت‌ كه‌ همينگونه‌ است‌ زيرا آنها هدف‌ خود را كه‌ حداكثر بهره‌گيري‌ از مواهب‌ و امكانات‌ طبيعي‌ است‌ مشخّص‌ كرده‌ و با طرح‌ و برنامه‌ و كار و كوشش‌ تمام‌ اهتمام‌ خود را مصروف‌ دستيابي‌ به‌ هدف‌ خود مي‌نمايند در حالي‌ كه‌ در اجتماعات‌ ديني‌ توانها و استعدادها به‌ سه‌ قسمت‌ تقسيم‌ مي‌شود.
يك‌ قسمت‌ را صرف‌ امور ديني‌، يك‌ قسمت‌ را صرف‌ امور فرهنگي‌ / ملي‌ و قسمتي‌ ديگر را صرف‌ امور معيشتي‌ مي‌كنند و هر سه‌ قسمت‌ نيز در عين‌ حال‌ ناقص‌ انجام‌ ميگردد و بديهي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ توانها تقسيم‌ شود كارايي‌ كم‌ مي‌شود و اگر تشخيص‌ هم‌ اشتباه‌ باشد كه‌ معلوم‌ است‌ نتيجه‌ چه‌ خواهد شد!
در كشورهايي‌ كه‌ اسلامي‌ شناخته‌ مي‌شوند عمدتاً نه‌ مردم‌ و نه‌ دولتمردان‌، و چه‌ بسا بتوان‌ گفت‌ حتي‌ دينمداران‌ از رهنمودهاي‌ خداوند نسبت‌ به‌ نظام‌ مدني‌ مسلمانان‌ آگاهي‌ صحيح‌ ندارند و چون‌ چنين‌ است‌ نظام‌ مدني‌ اقتصادي‌ آنها مختل‌ و عقب‌ افتاده‌ است‌ و لذا زمينه‌اي‌ بوجود آمده‌ است‌ كه‌:
1- غالب‌ دانش‌ آموختگان‌ كه‌ به‌ طبقه‌ روشنفكر معروف‌ شده‌اند با مقايسه‌ وضع‌ عمومي‌ كشورهاي‌ اسلامي‌ با كشورهاي‌ صنعتي‌ ماترياليستي‌ گمان‌ مي‌كنند كه‌ دين‌ باعث‌ عقب‌ افتادگي‌ مردم‌ جهان‌ اسلام‌ مي‌باشد و لذا مي‌گويند با دين‌ داري‌ نمي‌توان‌ در ميان‌ كشورهاي‌ علمي‌ / صنعتي‌ پايگاههاي‌ احراز نمود و كشور داري‌ كرد - و خلاصه‌ مدعّي‌ جدايي‌ دين‌ از سياست‌ هستند.
2- دولتمرداني‌ كه‌ خود را مقيّد به‌ رعايت‌ ديني‌ مي‌دانند كه‌ ساخته‌ و پرداخته‌ فرهنگ‌ جوامع‌ اسلامي‌ در طول‌ چهارده‌ قرن‌ مي‌باشد و با دين‌ ناب‌ و خالص‌ متفاوت‌ است‌، سياستگزاريها و طرح‌ها و برنامه‌هاي‌ خود را بگونه‌اي‌ تنظيم‌ و تصويب‌ و اجرا مي‌نمايند كه‌ با اصول‌ شناخته‌ شده‌ ديني‌ «مغايرت‌ و تضاد» نداشته‌ باشند و كاري‌ به‌ اين‌ ندارند كه‌ اگر اصول‌ مدني‌ دين‌ بدرستي‌ شناخته‌ شده‌ بود كه‌ باعث‌ عقب‌ افتادگي‌ مسلمانان‌ نمي‌شد - و لذا بدون‌ تحقيق‌ در رهنمودهاي‌ قرآن‌ كريم‌ كه‌ اساسنامه‌ دين‌ اسلام‌ است‌ لوايحي‌ را تنظيم‌ و تصويب‌ و اجرا مي‌نمايند كه‌ هيچگونه‌ هدف‌ مشخصي‌ را دنبال‌ نمي‌كند و فقط‌ براي‌ حفظ‌ وضعيت‌ موجود اعمال‌ مي‌شود كه‌ آن‌ هم‌ چون‌ نه‌ دنيا در آن‌ لحاظ‌ است‌ و نه‌ دين‌ غالباً مقرون‌ به‌ موفقّيت‌ نمي‌باشد.
3- دينمداراني‌ كه‌ در طول‌ 14 قرن‌ گذشته‌ بدور از نظام‌ حكومتي‌ ديني‌ فقط‌ پيرامون‌ نيمي‌ از پيكره‌ دين‌ تحقيق‌ و تأليف‌ و تبليغ‌ مي‌نموده‌اند پس‌ از انقلاب‌ نيز بهمان‌ شيوه‌ پيشين‌ عمل‌ مي‌كنند و جز اينكه‌ ميدان‌ و امكانات‌ وسيع‌تر و آزادي‌ عملي‌ بيشتري‌ بدست‌ آورده‌اند و بعضاً بر امور سياسي‌ هم‌ نظارت‌ مي‌نمايند به‌ همان‌ استنباطات‌ پيشين‌ خود از رهنمودهاي‌ آسماني‌ و تلاش‌ در كاربرد همانها در نظام‌ سياسي‌ اجتماع‌ بسنده‌ مي‌نمايند - در حاليكه‌ اگر در طول‌ چهارده‌ قرن‌ گذشته‌ همپا و هماهنگ‌ با مدنيت‌ مترقي‌ پيش‌ مي‌آمدند امروز در موقعيتي‌ ديني‌ كاربردي‌ ديگري‌ قرار داشتند كه‌ با آنچه‌ اكنون‌ هستند متفاوت‌ مي‌بود امّا به‌ اين‌ نكته‌ مهم‌ توجه‌ نمي‌نمايند و تصور مي‌كنند كه‌ تحقيقات‌ ديني‌ بدور از تجارب‌ سياسي‌ / عملي‌ كه‌ در قرون‌ گذشته‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ امروزه‌ كارايي‌ دارد و جوابگوي‌ مقتضيات‌ زمان‌ و مكان‌ مي‌باشد.
مايه‌ بسي‌ تعجب‌ است‌ كه‌:
1- روشنفكران‌ بدون‌ تحقيق‌ در امر دين‌ اسلام‌ مدّعي‌ ناتوان‌ بودن‌ دين‌ از اداره‌ امور اجتماعات‌ و عقلاني‌ كردن‌ امور هستند كه‌ آنرا تحت‌ عنوان‌ جدايي‌ دين‌ از سياست‌ مطرح‌ مي‌نمايند كه‌ خلاصه‌ نظر آنان‌ اينست‌ (با مقداري‌ لطف‌ و تسامح‌ به‌ مؤمنان‌) كه‌ دين‌ يك‌ مقدار معتقدات‌ شرعي‌ عقيدتي‌ است‌ كه‌ بخود معتقدان‌ مربوط‌ است‌ كه‌ پايبند آنها باشند تا نباشند اما كشور داري‌ بايد با سياستمداري‌ مدني‌ - علمي‌ - عقلاني‌ صورت‌ بگيرد.
اين‌ آقايان‌ روشنفكر و مدعي‌ «عقلاني‌ و علمي‌» كردن‌ امور مملكت‌ داري‌، خود بر اساس‌ «علم‌ و عقل‌» تحقيق‌ نكرده‌اند كه‌ آيا علت‌ عقب‌ ماندگي‌ مسلمانان‌ نقص‌ در دين‌ است‌ يا نقص‌ و علّت‌ در دين‌شناسي‌ و دين‌ داري‌ آست‌، و خلاصه‌ خود فرق‌ بين‌ دين‌ و دينداري‌ را تا كنون‌ نشناخته‌اند، و دين‌ اسلام‌ را همرديف‌ دين‌ كليسايي‌ مسيحيّت‌ و يا دين‌ بتكده‌اي‌ بودائيت‌ و... مي‌پندارند و بخصوص‌ چون‌ شيفته‌ مدنيت‌ غربي‌ هستند چون‌ روشنفكران‌ غربي‌ سياست‌ را از ديانت‌ كليسايي‌ مسيحي‌ جدا دانسته‌اند روشنفكران‌ جهان‌ اسلام‌ نيز چشم‌ بسته‌ معتقد به‌ جدايي‌ دين‌ از سياست‌ شده‌اند!
2- دولتهاي‌ اسلامي‌ نيز توجّه‌ ندارند كه‌ دين‌ يك‌ «نظام‌ موضوعه‌ آسماني‌» است‌ كه‌ تنها فرق‌ آن‌ با نظامات‌ مدني‌ دست‌ آؤرد عقول‌ و تجارب‌ و دانش‌ و بينش‌ انسانها در اين‌ است‌ كه‌ انسانها را از تك‌ بعدي‌ ماندن‌ در ماديگرايي‌، به‌ چند بعدي‌ و حقيقتگرا بودن‌ گرايش‌ مي‌دهد و در عين‌ حالي‌ كه‌ پيروان‌ خود را رهبري‌ مي‌كند تا از حدّاكثر نعمات‌ و امكانات‌ طبيعي‌ خدادادي‌ بهره‌مند شوند و در اين‌ جهان‌ به‌ اوج‌ عزت‌ و اقتدار برسند، چشم‌ آنها را به‌ حقايق‌ بازو قلب‌ آنانرا روشن‌ مي‌كند كه‌ اينجهان‌ را ماورايي‌ و امروز را فردايي‌ و هستي‌ را خدايي‌ هست‌ كه‌ لذّت‌ و عزّت‌ و اقتدار پايدار در شناخت‌ و فرمانبرداري‌ از او حاصل‌ مي‌شود و بايد آيات‌ آسماني‌ را بر آيات‌ آفاق‌ و انفس‌ تلفيق‌ و تطبيق‌ نمود و گرنه‌ نتيجه‌ مورد نظر دين‌ عايد نخواهد شد.
3- دينمداران‌ نيز توجّه‌ ندارند كه‌ دين‌ يك‌ نظام‌ آسماني‌ حكومتي‌ و متناسب‌ با نواميس‌ و مقتضّيات‌ فطري‌ خلقت‌ است‌ كه‌ آنچه‌ بنام‌ عبادات‌ و اخلاق‌ و خلاصه‌، شر عيات‌ (خالص‌ و ناب‌) شناخته‌ ميشود نيمي‌ از دين‌ است‌ نه‌ تمام‌ دين‌ و آن‌ هم‌ براي‌ انسانهايي‌ وضع‌ شده‌ است‌ كه‌ از دو بخش‌ ماديات‌ (جسم‌) و معنويات‌ (روح‌) تركيب‌ شده‌اند كه‌ هر بخش‌ از وجود آنان‌ نيازمنديها و مقتضيات‌ مربوط‌ به‌ خود را دارند كه‌ بايد بگونه‌اي‌ تقويت‌ شوند و توسعه‌ يابند و بنابراين‌ دين‌ براي‌ انسانها مي‌باشد نه‌ انسانها براي‌ دين‌ و اينكه‌ تصور مي‌كنند كه‌ بايد معنويات‌ را تقويت‌ و ماديات‌ را تضعيف‌ نمايند بر خلاف‌ رهنمودهاي‌ قرآن‌ كريم‌ و موازين‌ دين‌ و فطرت‌ است‌ و فراهم‌ كننده‌ موجبات‌ ضعف‌ (ناتواني‌) و آسيب‌ پذيري‌ نظام‌ اجتماعي‌ مسلمانان‌ در برابر استكبار جهاني‌ مي‌شود.
يقيناً اگر در صدر اسلام‌ سياست‌ از ديانت‌ جدا نشده‌ بود و قشر روحانيت‌ در وفاق‌ و همكاري‌، سياستمداران‌ متفقاً عهده‌دار نظام‌ امور مدني‌ مسلمانان‌ مي‌بودند آن‌ بخش‌ از رهنمودهاي‌ مدني‌ قرآن‌ كريم‌ كه‌ مربوط‌ به‌ سياسات‌ و علوم‌ و فنون‌ بيشمار است‌. بيشتر مورد تحقيق‌ و تدفيق‌ و كاربرد قرار ميگرفت‌ و زمينه‌اي‌ فراهم‌ نمي‌شد تا امروز روشنفكران‌ دين‌ را از سياست‌ جدا بدانند و روحانيان‌ علوم‌ اسلامي‌ را منحصر به‌ علوم‌ حوزوي‌ بشمارند و اين‌ جدايي‌ سياست‌ و علوم‌ و فنون‌ از دين‌ باعث‌ عقب‌ ماندگي‌ مسلمانان‌ از مدنيت‌ مترقي‌ جهاني‌ بشود!
چه‌ بسا توضيحاتي‌كه‌ نگارنده‌ عرضه‌ مي‌دارد خارج‌ از موضوع‌ فراخوان‌ بنظر آيد امّا يقيناً اگر نواقص‌ اساسي‌ سياستگزاريها و برنامه‌ها كه‌ منحصر به‌ غذا و دارد هم‌ نيست‌ بلكه‌ مربوط‌ به‌ سياستگزاري‌ كلي‌ نظام‌ حكومتي‌ اسلامي‌ است‌ شناخته‌ و رفع‌ نگردد اصلاح‌ امور غذا و دارو هم‌ سرو سامان‌ نخواهد گر فت‌.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه