SHAMAMEH.ORG

الگو و هدف‌ دنيوي‌ قابل‌ قبول‌ يك‌ نظام‌ اسلامي‌
بايد توجه‌ توجه‌ داشت‌ كه‌ الگو و اسوه‌، شيوه‌ و نظام‌ معاشرتي‌ و عملي‌ معيني‌ است‌ تا افراد و يا اجتماعي‌ با تبعيت‌ آن‌ به‌ هدف‌ يا اهدافي‌ كه‌ مد نظر دارند برسند. بنابراين‌ الگو و اسوه‌ با هدف‌ تفاوتهايي‌ دارند كه‌ با دقت‌ بسيار از هم‌ متمايز مي‌شوند.
مانند اينكه‌ حضرت‌ رسول‌ الله‌(*) در شيوه‌ عمل‌ الگو و اسوه‌ پيروان‌ خود قرار مي‌گيرند اما هدف‌ مسلمانان‌ قرار نمگيرند تا بخواهند به‌ آن‌ وجود دسترسي‌ پيدا كنند. مگر بنوعي‌ كه‌ بحث‌ آن‌ خارج‌ از حيطه‌هاي‌ اين‌ مقال‌ است‌.
وقتي‌ حضرت‌ رسول‌ الله(*) در شيوه‌ عمل‌ الگو و اسوه‌ مسلمانان‌ قرار بگيرد اهداف‌ مسلمانان‌ نيز همان‌ اهدافي‌ خواهد شد كه‌ آن‌ حضرت‌ مد نظر داشتند كه‌ در كل‌ّ عبارتند از عزت‌ و اقتدار اين‌ جهاني‌ مسلمانان‌ و رستگاري‌ و تقرب‌ مسلمانان‌ در جهان‌ ديگر چنانكه‌ خداوند فرموده‌ است‌:«وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ1» و عزت‌ مخصوص‌ خداوند و پيغمبر او و مومنان‌ است‌ و ليكن‌ منافقان‌ (اين‌ نكته‌ مهم‌ را بدرستي‌) نمي‌دانند.
پيغمبر خداوند علاوه‌ بر هدف‌ نهايي‌ كه‌ هدايت‌ بشر بسوي‌ مقام‌ قرب‌ و رستگاري‌ در جهان‌ ديگر بود هدف‌ مقدماتي‌ را نيز كه‌ رسانيدن‌ مسلمانان‌ به‌ عزت‌ و اقتدار دنيوي‌ بود كاملاً در دسترس‌ آنان‌ قرار داد و لذا بهمان‌ مقدار كه‌ در هدايت‌ مردم‌ بسوي‌ معنويت‌ تلاش‌ كرد در امر ساماندهي‌ نظام‌ مدني‌ مسلمانان‌ اهتمام‌ ورزيد و محور نظام‌ اسلام‌ را بر دو قطب‌ معنويات‌ و ماديات‌ بطور يكسان‌ قرار داد.
براي‌ اينكه‌ مسلمانان‌ در اسوه‌ و الگو قرار دادن‌ حضرت‌ رسول‌ الله (*) ‌ گرايش‌ به‌ تفريط‌ پيدا نكنند و تصور نكنند كه‌ همان‌ طرز حكومتي‌ و معيشتي‌ و مدنيّت‌ عصر حضرت‌ رسول‌ الله (*) ‌ بايد الگوي‌ و استاندارد مدنيت‌ هميشگي‌ مسلمانان‌ قرار گيرد خداوندي‌ كه‌ نظام‌ هستي‌ را بر اساس‌ تكامل‌ قرار داده‌ است‌ پيغمبر عزيز خود را مكلف‌ نفرمود تا تعاريفي‌ را براي‌ استاندارد مدني‌ حكومتهاي‌ بعدي‌ جهان‌ اسلام‌ تبيين‌ و تشريع‌ نمايد و اين‌ مهم‌ را خداوند در كلام‌ خود بگونه‌اي‌ سياستگزاري‌ فرمود كه‌ بدون‌ نياز به‌ احاديث‌ و روايات‌ و كتب‌ بي‌ شمار و عظيم‌، در تمام‌ زمانها و مكانها در حد اعلاي‌ ممكن‌ هدايتگري‌ و كارايي‌ داشته‌ باشد: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً1» : و بدينگونه‌ (كه‌ براي‌ شما قبله‌ و رويكردي‌ خاص‌ قرار داريم‌) خواستيم‌ تا شما امتي‌ وسط‌ (مركز، محور، معدّل‌) و شاهد و ناظر بر عموم‌ مردم‌ (اجتماعات‌ و ملل‌ غير اسلامي‌)، باشيد آنچنانكه‌ پيغمبر بر شما شاهد و ناظر است‌..
بعضي‌ از مفاهيم‌ بسيار آيه‌ مذكور عبارتند از:
1- يك‌ نظام‌ اسلامي‌ مورد قبول‌ خداوند آنست‌ كه‌ در مقياس‌ جهاني‌، در هر عصر و زماني‌، در موضع‌ مركزيت‌ و محوريت‌ و اسوه‌ و الگو و شاهد وناظر بودن‌ بر ساير جهانيان‌ باشد و اين‌ بمعني‌ آن‌ است‌ كه‌ جهانيان‌ بهر درجه‌اي‌ از دانش‌ و صنعت‌ و تمدن‌ برسند نظام‌ اسلامي‌ بايد بر آنها تفوق‌ داشته‌ باشد تا مركزيت‌ و محوريت‌ آن‌ مصداق‌ پيدا كند.
2- آنچنانكه‌ پيغمبر عزيز هدايتگر و پيام‌ آور و عدالت‌ گستر نسبت‌ به‌ مسلمانان‌ و جهانيان‌ بودند مسلمانان‌ نيز بايد در برابر جهانيان‌ يك‌ چنين‌ رسالتي‌ را عهده‌ دار باشند.
3- مسلمانان‌ بايد آنچه‌ را خداوند ضمن‌ آيه‌ مذكور و آيات‌ مشابه‌ ديگري‌ براي‌ سياستگزاري‌ كلي‌ جهان‌ اسلام‌ خواسته‌ است‌ هدف‌ و وجهه‌ همّت‌ خويش‌ قرار دهند و براي‌ رسيدن‌ به‌ آن‌ موضع‌ و مقام‌ برنامه‌ ريزي‌ و اهتمام‌ نمايند.
آيه‌ ديگري‌ كه‌ براي‌ يك‌ نظام‌ اسلامي‌ هدف‌ تعيين‌ مي‌كند آيه‌ 60 سورة انفال مي‌باشد كه‌ مي‌فرمايد: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ» و براي‌ لشگر دفاعي‌ اسلام‌ آنچه‌ در توان‌ داريد نيرو (هاي‌ گوناگون‌) و سواره‌ نظام‌ تدارك‌ نمائيد تا حدي‌ كه‌ بوسيله‌ آن‌، دشمنان‌ خدا و بد خواهان‌ خودتانرا و ديگراني‌ را كه‌ پشت‌ سر دشمنان‌ قرار گرفته‌اند (هم‌ پيمانان‌ نظامي‌ دشمن‌ را) كه‌ شما آنها را نمي‌شناسيد (دشمن‌ نمي‌پنداريد) و خداوند آنها مي‌شناسد (و مي‌داند كه‌ در حملات‌ و هجوم‌ دشمن‌ عليه‌ اسلام‌ پشت‌ سر آنها صف‌ آرايي‌ مي‌كنند - بهراس‌ افكنيد ؛ يعني‌ در هر عصري‌ و زماني‌، دشمنان‌ از بيم‌ قدرت‌ نيروي‌ دفاعي‌ اسلام‌ حتي‌ فكر حمله‌ به‌ نظام‌ اسلامي‌ را در مخيلّه‌ خود راه‌ ندهند و به‌ گوشه‌ انزوا پناه‌ ببرند.
اين‌ فرمان‌ آسماني‌ بمعني‌ آنست‌ كه‌ اگر نيروهاي‌ تهاجمي‌ دشمن‌ با سلاحهايي‌، مافوق‌ تصور هم‌ مجهز باشند قدرت‌ دفاعي‌ نظام‌ اسلامي‌ بايد آنچنان‌ بر آنها برتري‌ داشته‌ باشد كه‌ نفس‌ را در سينه‌ آنها حبس‌ و جرأت‌ هر گونه‌ تعرضي‌ را از آنها سلب‌ نمايد.
بديهي‌ است‌ كه‌ اگر يك‌ نظام‌ منتسب‌ به‌ دين‌، چنين‌ اهدافي‌ را مدّ نظر قرار ندهد و براي‌ ر سيدن‌ به‌ آن‌ طرح‌ و برنامه‌ نداشته‌ باشد نمي‌توان‌ آنرا با خواست‌ خداوند هماهنگ‌ و همجهت‌ دانست‌.
آنچه‌ مسلم‌ است‌ ما كمبود و نقص‌ مواد غذايي‌ داريم‌ اما نواقص‌ و كمبودهاي‌ بسيار ديگري‌ هم‌ داريم‌ امّا، مگر با رفع‌ بعضي‌ كمبودها امور ما اصلاح‌ مي‌شود - مگر اينكه‌ بگوييم‌ حتي‌ يكقدم‌ برداشتن‌ بهتر از بي‌ حركت‌ ماندن‌ است‌! ما هم‌ اكنون‌ مواد انرژي‌ زاي‌ فسيلي‌ كه‌ علاوه‌ بر مصارف‌ داخلي‌ عمده‌ در آمد ارزي‌ ما را نيز تأمين‌ مي‌كند بحدّ كافي‌ داريم‌، معادن‌ غني‌ و فراوان‌ و كشوري‌ وسيع‌ و امكانات‌ بسيار داريم‌ - مگر آيا در امر سوخت‌ رساني‌ و قيمت‌ گذاري‌ و تأمين‌ رفاه‌ عمومي‌ از بابت‌ انرژي‌ و سوخت‌، مسئله‌ و مشكل‌ نداريم‌ و مگر آيا از منابع‌ و معادن‌ و امكانات‌ سرزميني‌ بگونه‌اي‌ شايسته‌ و با ارزش‌ افزوده‌ بنفع‌ مردم‌ خود بهره‌ برداري‌ مي‌كنيم‌؟
بنظر نگارنده‌ تا ما مسلمانان‌ تكليف‌ خود را از لحاظ‌ اعتماد به‌ يك‌ نظام‌ كارا و قابل‌ اعتماد روشن‌ نكنيم‌ امورمان‌ اصلاح‌ نخواهد شد و اين‌ كار هم‌ بدينگونه‌ عملي‌ خواهد بود كه‌ بدانيم‌: -
1- آيا كشور ما امكانات‌ كافي‌ ندارد؟
2- آيا دين‌ اسلام‌ در اينزمان‌ كارايي‌ ندارد؟
3- آيا در تلفيق‌ رهنمودهاي‌ ديني‌ با امور سياسي‌ و كشور داري‌ اشكال‌ وجود دارد؟
4- آيا دين‌ را بايد براي‌ دينداران‌ رها كرد و براي‌ كشورهاي‌ اسلامي‌ طرحي‌ نو در انداخت‌؟
5- آيا اشكال‌ در درك‌ و فهم‌ خود ما از دين‌ است‌؟
6- آيا اينكه‌ خداوند خواسته‌ است‌ تا مسلمانان‌ در سطح‌ جهاني‌ عزيز و مقتدر، و مركز و محور باشند و اينكه‌ فرموده‌ است‌ «وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» اهدافي‌ غير قابل‌ دسترسي‌ هستند؟
7- آيا هميني‌ كه‌ ما داريم‌ يك‌ نظام‌ اسلامي‌ واقعي‌ است‌ و شايسته‌ است‌ كه‌ الي‌الابد بهمين‌ وضع‌ ادامه‌ دهيم‌؟
نگارنده‌ در حدّ تفكر و تعقل‌ و اطلاعات‌ خود پاسخ‌ سؤالهاي‌ مذكور را مورد بررسي‌ قرار مي‌دهد:
1- امكانات‌ كشور ما بسيار زياد است‌ - اگر چيزهاي‌ كم‌ داشته‌ باشد چيزهايي‌ زياد هم‌ دارد و مي‌توان‌ با مبادله‌ كالاها و موادي‌ كه‌ بيشتر از حدّ نياز دارد نيازمنديها را مرتفع‌ ساخت‌ و لذا كشور ما از لحاظ‌ امكانات‌ يك‌ كشور غني‌ مي‌باشد.
2- دين‌ بر اساس‌ تجارب‌ تاريخي‌ ثابت‌ كرده‌ است‌ كه‌ در تمام‌ زمانها در حدّ كفايت‌ كارايي‌ لازم‌ را دارد و ارايه‌ نمونه‌ ضرورت‌ ندارد.
3- نكته‌ بسيار مهم‌ كه‌ مي‌توان‌ آنرا «حلقه‌ مفقوده‌» ناميد در همين‌ مسئله‌ نهفته‌ است‌ كه‌ در تلفيق‌ رهنمودهاي‌ ديني‌ با كشور داري‌ اشكال‌ بوجود آمده‌ و هنوز حتي‌ در كشور ايران‌ كه‌ براي‌ دين‌ انقلاب‌ كرد و نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ را رسماً برقرار نمود. اين‌ افتراق‌ (جدايي‌ دين‌ از سياست‌) بقوت‌ خود باقي‌ است‌ و اكثريت‌ مي‌پندارند كه‌ دين‌ يك‌ سلسله‌ اعمال‌ عبادي‌ - شرعي‌ در معناي‌ مصطلح‌ آنست‌ و سياست‌ يك‌ سلسله‌ تدابير قانوني‌ و غالباً مزورانه‌ است‌ كه‌ با دين‌ تجانس‌ و وفاق‌ ندارد.
پايه‌ اين‌ طرز تلقي‌ از دين‌ با روي‌ كار آمدن‌ امويان‌ در اسلام‌ بنا نهاده‌ شد و مستمراً جدا بودن‌ ديانت‌ از سياست‌ تقويت‌ شد و كسانيكه‌ جداً خواهان‌ اداره‌ امور مسلمانان‌ بر اساس‌ رهنمودهاي‌ ديني‌ بودند بتدريج‌ از دخالت‌ در امور دنيوي‌ جهان‌ اسلام‌ به‌ حاشيه‌ رانده‌ شدند و اين‌ جريان‌ باعث‌ گرديد تا طرفداران‌ حكومت‌ ديني‌ آن‌ بخش‌ از اهداف‌ دين‌ را كه‌ مربوط‌ به‌ نظام‌ اجتماعي‌ - سياسي‌ مسلمانان‌ مي‌باشد و قهراً از اجراي‌ آن‌ ممنوع‌ شده‌ بودند رفته‌ رفته‌ كم‌ اهميت‌ شمارند و اهتمام‌ خود را در يك‌ نيمه‌ از دين‌ كه‌ مربوط‌ به‌ عبادات‌ و اخلاق‌ مي‌باشد مصروف‌ دارند و براي‌ تسكين‌ آلام‌ كساني‌ كه‌ درد دين‌ داشتند آيات‌ و احاديث‌ مربوط‌ به‌ ناپايداري‌ دنيا و مقايسه‌ ماديگرايي‌ و محاسن‌ مربوط‌ به اشتغال‌ بيش‌ از حد به‌ زهد و تقوي‌ و مستحبات‌ را بيشتر از حد لازم‌ مورد مطالعه‌ و تحقيق‌ و تبليغ‌ قرار دادند.
و كار بجايي‌ رسيد كه‌ قناعت‌ به‌ حداقلي‌ كه‌ نيازهاي‌ فطري‌ را جوابگو باشد «يعني‌ قوت‌ لايموت‌» فضيلت‌ شناخته‌ شد و زياده‌ بر آن‌ مذموم‌ و مايه وزرو و بال‌ تلقّي‌ شده‌ و وارد فرهنگ‌ دين‌ و دينمداري‌ گرديد زيرا عملاً حكومت‌ از ديانت‌ جدا شده‌ بود و دينمداران‌ دليلي‌ نمي‌ديدند كه‌ انديشه‌ تقويت‌ حكومتها را هم‌ داشته‌ باشند و آنچه‌ را هم‌ حكومت‌ها از مردم‌ بعناوين‌ مختلف‌ ميگرفتند باج‌ و حراج‌ و اخذ و غصب‌ جابرانه‌ بحساب‌ مي‌آوردند. در چنان‌ شرايطي‌ نه‌ حكومتها درد مردم‌ و دين‌ را داشتند و نه‌ مردم‌ درد حكومتها را، به خصوص‌ كه‌ اولاً مردم‌ به‌ وضعي‌ كه‌ داشتند خو كرده‌ بودند و زياده‌ طلب‌ نبودند و حكومتهاي‌ بظاهر اسلامي‌ نيز مردمي‌ متوقع‌ در برابر خود نمي‌ديدند كه‌ به‌ فكر بهبود وضع‌ عمومي‌ اجتماع‌ بپردازند. در چنان‌ شرايطي‌ پيشرفت‌ مدّنيت‌ بسيار كند بود و ضرورت‌ بهره‌گيري‌ از مواهب‌ طبيعي‌ احساس‌ نمي‌شد و توسعه‌ منحصر بود به‌ احداث‌ پلي‌ يا كاروانسرائي‌ در مسيرهاي‌ تجاري‌ كه‌ آن‌ هم‌ بندرت‌ انجام‌ مي‌شد.
از قرن‌ هفدهم‌ ميلادي‌ كه‌ نهضت‌ علمي‌ - صنعتي‌ در غرب‌ آغاز گرديد و استمرار يافت‌، هم‌ عثمانيها كه‌ بنام‌ اسلام‌ حكومت‌ مي‌راندند و هم‌ صفويان‌ كه‌ در ايران‌ روي‌ كار آمدند و مذهب‌ شيعه‌ را آيين‌ رسمي‌ كشور قرار دادند از آنچه‌ در غرب‌ آغاز شده‌ بود آگاهي‌ داشتند و نيز با اسلحه‌هاي‌ آتشين‌ و صنعت‌ ريخته‌ گري‌ براي‌ ساختن‌ توپ‌ آشنا شدند، اما نه‌ تركان‌ عثماني‌ اهميّت‌ نهضت‌ علمي‌ صنعتي‌ را درك‌ كردند نه‌ صفويان‌ ايران‌ و اصولاً هيچكس‌ به‌ اين‌ فكر نيفتاد كه‌ از صنعت‌ ريخته‌ گري‌ كه‌ در توپ‌ سازي‌ اساس‌ كار بود يا از مهارتي‌ كه‌ براي‌ ساخت‌ لوله‌هاي‌ فولادي‌ كه‌ براي‌ ساخت‌ تفنگ‌ بدست‌ آورده‌ بودند مي‌توان‌ براي‌ ساخت‌ اشياء ديگر نيز استفاده‌ نمود.
بطوريكه‌ فوقاً نيز اشاره‌ كرديم‌ چون‌ فرهنگ‌ دينمداران‌ نيز بر اساس‌ بي‌ رغبتي‌ به‌ امور دنيوي‌ پايه‌ گذاري‌ شده‌ بود هيچيك‌ از دينمداراني‌ كه‌ هم‌ در دستگاه‌ عثمانيان‌ و هم‌ در دربار صفويان‌ نفوذ داشتند به‌ اين‌ فكر نيفتادند كه‌ اهميّت‌ مسلح‌ شدن‌ به‌ سلاح‌ علم‌ و صنعت‌ و ضرورت‌ بكارگيري‌ وسيع‌ سلاحهاي‌ آتشين‌ در امور دفاعي‌ را به‌ دولتمردان‌ گوشزد نمايند تا چه‌ رسد به‌ اينكه‌ خود را مكلف‌ به‌ تشويق‌ توسعه مدنيت‌ و ضرورت‌ ارايه‌ راهكارهاي‌ نظامي‌ - دفاعي‌ طبق‌ رهنمودهاي‌ قرآن‌ كريم‌ - بشمارند زيرا چون‌ طي‌ قرون‌ و اعصار از دخالت‌ در امور سياسي‌ و كشور داري‌ محروم‌ بودند هيچگونه‌ حضور ذهني‌ از رهنمودهاي‌ قرآن‌ كريم‌ نسبت‌ به‌ ضرورت‌ توسعه‌ مدنيّت‌ و قدرت‌ دفاعي‌ متناسب‌ با شئون‌ يك‌ نظام‌ اسلامي‌ برتر را نداشتند.
براي‌ مثال‌ رهنمودهايي‌ كه‌ خداوند در قرآن‌ كريم‌ با بيان‌ داستانهاي‌ يوسف‌ و ذوالقرنين‌، داود، سليمان‌ و... بعنوان‌ الگوهاي‌ قابل‌ قبول‌ و متناسب‌ با شرايط‌ زمان‌ و مكان‌ نظام‌ حكومتي‌ ديني‌ ارايه‌ فرموده‌ است‌، فقط‌ يكنوع‌ پند آموزي‌ اخلاقي‌ و عبرت‌گيري‌ مربوط‌ به‌ ناپايداري‌ قدرت‌هاي‌ دنيوي‌ تلقي‌ ميگردد هر چند خداوند خطاب‌ به‌ ما صريحاً فرموده‌ باشد: «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ1»‌: ما به‌ داود فنون‌ زره‌ ساختن‌ (وسيله‌ دفاع‌ رزمي‌) را «براي‌ شما آموختيم‌ تا شما را در جنگاهايتان‌ حفظ‌ كند» پس‌ آيا (اين‌ نعمت‌ را) سپاسگزار هستيد؟
بر همين‌ اساس‌ اسوه‌ والگو قراردادن‌ سلطه علمي‌ - صنعتي‌ ذوالقرنين‌ بر شرق‌ و غرب‌، صنايع‌ ذوب‌ فلزات‌، شهر سازي‌، قصرهاي‌ بلورين‌، بكارگيري‌ قدرت‌ با دو نيروي‌ جنبان‌ (حتيان‌) و شياطين‌ در بهره‌ برداري‌ از درياها و توسعه‌ علم‌ و صنعت‌ و بطور كلي‌ مدنيت‌ و تلفيق‌ دنيا داري‌ و دينداري‌ توسط‌ داود و سليمان‌ در امر حكومت‌، كه‌ خداوند آنها را بگونه‌اي‌ تحسين‌آميز تعريف‌ فرموده‌ است‌ و نيز حضور يافتن‌ حضرت‌ يوسف‌ كه‌ نمونه‌ معنويت‌ و ديانت‌ است‌ در مصر و همكاري‌ او با فرعون‌ كه‌ مجسمه كشور داري‌ است‌، رهنمودهاي‌ كافي‌ براي‌ الگو سازي‌ يك‌ نظام‌ ديني‌ اسلامي‌ قابل‌ قبول‌ مي‌باشند كه‌ بر اساس‌ رهنمودهاي‌ آيات‌ 143سوره بقره و و 60 سوره انفال و آيات‌ بسيار ديگر بايد پيوسته‌ و متناسب‌ با ترقي‌ و تكامل‌ مدنيّت‌ در حال‌ توسعه‌ و كمال‌ و حفظ‌ مقام‌ برترين‌ در سطح‌ جهاني‌ باشد.
قرآن‌ كريم‌ تمامش‌ هدايت‌، و آن‌ هم‌ هدايت‌ كاربردي‌ است‌، و لذا اين‌ درست‌ نيست‌ كه‌ مثلاً داستان‌ ابتلاء حضرت‌ ايوب‌ را الگوي‌ صبر و مقاومت‌ در برابر فقر و بيماري‌ و انزوا قرار داد ولي‌ سلطنت‌ و نبوت‌ و مدنيت‌ ذوالقرنين‌ و داود و سليمان‌ را الگو قرار ندارد! افتؤمنون‌ ببعض‌ و تكفرون‌ ببعض‌...؟
باري‌، دين‌ اسلام‌ بر خلاف‌ آنچه‌ به‌ غلط‌ پنداشته‌اند، يك‌ نظام‌ بسيار بعدي‌ مادي‌ - معنوي‌، و بعبارتي‌ رساتر، يك‌ نظام‌ كاملاً فطري‌ طبيعي‌ است‌ كه‌ هم‌ امور مادي‌ - مدني‌ و هم‌ امور معنوي‌ - ماورايي‌ انسانها را تدبير و سياستگزاري‌ مي‌نمايد و هر گاه‌ آنچه‌ بنام‌ دين‌ وضع‌ ميگردد خلاف‌ اين‌ اصول‌ باشد ناپايدار خواهد بود و نبايد آنرا دين‌ بحساب‌ آورد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ1». پس‌ همت‌ استوار بدار براي‌ برقراري‌ يك‌ نظام‌ اسلامي‌ حقيقتگرايي‌ كه‌ مطابق‌ فطرت‌ (ناموس‌ خلقت‌) خداوند باشد كه‌ انسانها را بر اساس‌ آن‌ (فطرت‌) آفريده‌ است‌، تغييري‌ در آفرينش‌ خداوند نبايد داده‌ شود. دين‌ پايدار چنين‌ است‌ (كه‌ مطابق‌ با ناموس‌ فطرت‌ باشد و ليكن‌ اكثر مردم‌ اين‌ را نمي‌دانند - و گمان‌ مي‌كنند كه‌ دين‌ را كه‌ ناظر بر امور مادي‌ و معنوي‌ انسانها مي‌باشد بايد از مجراي‌ طبيعي‌ خود خارج‌ كرد و ماورايي‌ نمود و نيز بُعد مادي‌ انسانها را با نيازهاي‌ مربوط‌ به‌ آن‌ نفي‌ نمود و تمام‌ اهتمام‌ را به‌ تقويت‌ آنچه‌ خود معنّويت‌ پنداشته‌اند مصروف‌ كرد!
بعضيها نمي‌دانند كه‌ عبادت‌ واقعي‌ آنست‌ كه‌ هر چه‌ را خداوند فرمود است‌ بلا استثناء گردن‌ نهيم‌ و فرقي‌ نيست‌ كه‌ در خصوص‌ امور دنيوي‌ باشد يا اخروي‌، اصل‌، انجام‌ فرمان‌ و خواست‌ خداوند است‌. در عمل‌ هم‌ همينگونه‌ است‌ ؛ پيشاني‌ بر خاك‌ است‌ كه‌ ماده‌ است‌ و دل‌ بسوي‌ خداوند، رو بسوي‌ كعبه‌ است‌ كه‌ مقداري‌ موادّ مادّي‌ است‌ و لب‌ به‌ تسبيح‌ در حركت‌، تن‌ كه‌ ماده‌ است‌ اطراف‌ خانه‌ مي‌چرخد و روان‌ كه‌ از ماوراء است‌ در ماوراها پرواز مي‌كند - به‌ فرمان‌ خدا از خوردن‌ و آشاميدن‌ لب‌ مي‌بنديم‌ و بخواست‌ همو روزه‌ را مي‌شكنيم‌ و مي‌خوريم‌ و مي‌آشاميم‌ و.. نيمي‌ از وجود ما ماده‌ است‌ و نيمي‌ ديگر روح‌ يا معنويت‌ و ديني‌ هم‌ كه‌ بر اساس‌ فطرت‌ تشريع‌ شده‌ براي‌ تنظيم‌ امور اين‌ هر دو بعد است‌ و هر دو بعد بيكسان‌ بايد مراعات‌ شوند:«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها - فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها - قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»: شخصيت‌ (انسان‌) را مورد توجه‌ قرار دهد و آنچه‌ آنرا متعادل‌ مي‌نمايد - (خداوند براي‌ متعادل‌ بودن‌ شخصّيت‌ انسان‌) فطرت‌ سركشيها و خويشتنداري‌ را در نفس‌ تعبيه‌ فرمود - رستگار و سعادتمند كسي‌ است‌ كه‌ زوايد اين‌ دو صفت‌ را بر طرف‌ كند و براستي‌ كه‌ زيانكار است‌ آن‌ كسي‌ كه‌ (بر خلاف‌ نظام‌ فطرت‌ در تقويت‌ يكي‌ از دو بخش‌ سركشيها و خويشتنداريها) مبالغه‌ كند.
بايد دانست‌ كه‌ فطرت‌ سركشي‌ از تظاهرات‌ مادّي‌ و براي‌ صيانت‌ ذات‌ و حفاظت‌ و نظام‌ امور معيشتي‌ است‌ و تقوي‌ از تظاهرات‌ روح‌ و تنظيم‌ امور معنوي‌ است‌ و هر دو براي‌ تعادل‌ شخصيت‌ آدمي‌ بيكسان‌ ضرورت‌ دارد و اينكه‌ بعضيها مرتب‌ تقويت‌ تقوي‌ و سركوب‌ كردن‌ فجور كه‌ لازمه‌ صيانت‌ ذات‌ و جلب‌ لوازم‌ حفظ‌ و تجلي‌ حيات‌ و وسيله‌ دفاع‌ در برابر ستمگران‌ و متجاوزان‌ است‌ را تبليغ‌ مي‌نمايند در حقيقت‌ بر خلاف‌ خواست‌ خداوند و به‌ سليقه‌ خود عمل‌ مي‌كنند زيرا خواست‌ خداوند كه‌ واضع‌ دين‌ و شارع‌ عبادات‌ و... است‌ اينست‌ كه‌ هر دو صفات‌ تقوي‌ و فجور بيكسان‌ تقويت‌ شوند تا نفس‌ و منش‌ انسان‌ متعادل‌ باشد: «و نفس‌ و ما سوّيها» و منظور از كلمه‌ زكيّها اين‌ نيست‌ كه‌ فجور از فطرت‌ انسان‌ حذف‌ شود بلكه‌ منظور اينست‌ كه‌ زوايد هر يك‌ از دو صفت‌ مذكور كه‌ خداوند آنها را ضروري‌ دانسته‌ و در نفس‌ تعبيه‌ نموده‌ است‌ حذف‌ شود (مانند هرس‌ كردن‌ كشاورز شاخه‌هاي‌ زايد درخت‌ را) تا نفس‌ متعادل‌ باقي‌ بماند و عند اللزوم‌ آثار خود را آشكار نمايد.
همينگونه‌ است‌ استنباطهاي‌ بسيار ديگري‌ كه‌ از رهنمودهاي‌ اساسي‌ قرآن‌ كريم‌ مبني‌ بر تعاليم‌ عبادي‌ - سياسي‌ دين‌ اسلام‌ نازل‌ گرديده‌ و فرهنگ‌ ساز شده‌ است‌!
خلاصه‌ اينكه‌:
1- دين‌ عبارت‌ است‌ از يك‌ نظام‌ موضوعه الهي‌ كه‌ عبادات‌ يك‌ نيمه آن‌ و سياسات‌ نيمه‌ ديگر آ نست‌ و نه‌ عبادات‌ بدون‌ سياست‌ دين‌ است‌ و نه‌ سياسات‌ بدون‌ عبادات‌. و اينكه‌ بعضي‌ها آنچه‌ را عبادت‌ مي‌پندارند تقويت‌ مي‌كنند و آنچه‌ را مربوط‌ به‌ نظام‌ مادي‌ اجتماع‌ و معيشت‌ و مدنيّت‌ است‌ تضعيف‌ مي‌نمايند بر خطا هستند.
2- داستانهاي‌ يوسف‌، داود، سليمان‌، ذوالقرنين‌ كه‌ در قرآن‌ كريم‌ بيان‌ شده‌ است‌ نمونه‌ هايي‌ از سلطنت‌ و حكومتهاي‌ مورد قبول‌ خداوند را ارايه‌ مي‌نمايند كه‌ بايد متناسب‌ با مقتضيات‌ زمان‌ هميشه‌ در موضع‌ برتر باشند.
3- يك‌ حكومت‌ ديني‌ - اسلامي‌ آنست‌ كه‌ در مقياس‌ جهاني‌ در موضع‌ برتر باشد و اگر چنين‌ نباشد قابل‌ قبول‌ نيست‌ و اگر كسي‌ يا كساني‌ قصد اصلاح‌ دارند بايد بكوشند تا موارد نقص‌ را بيابند و اصلاح‌ نمايند.
4- در يك‌ نظام‌ اسلامي‌ سالم‌ ماديّات‌ همان‌ مقدار ارزشي‌ هستند كه‌ عبادات‌ هستند و منظور از اينكه‌ قرآن‌ كريم‌ در مواردي‌ مادّه‌ گرايي‌ را تقبيح‌ فرموده‌ جلوگيري‌ از غرق‌ شدن‌ در ورطه‌ آن‌ و حفظ‌ تعادل‌ با معنويات‌ است‌ نه‌ نفي‌ آن‌ كه‌ براي‌ نظام‌ معيشتي‌ افراد و اجتماع‌ و بخصوص‌ در تقويت‌ حكومت‌ اسلامي‌ در برابر استكبار جهاني‌ و تماميّت‌ خواهان‌ نهايت‌ ضرورت‌ را دارد.
5- دينمداران‌، بخصوص‌ در اين‌ زمان‌ كه‌ انقلاب‌ بر اساس‌ اسلامي‌ شدن‌ نظام‌ كشور صورت‌ گرفته‌ است‌ بايد به‌ اين‌ نكات‌ توجه‌ داشته‌ باشند كه‌ خداوند حضرت‌ يوسف‌ را با آن‌ تفاصيلي‌ كه‌ مي‌دانيم‌ به‌ مصر فرستاد تا در كنار فرعون‌ مصر امور معيشتي‌ مردم‌ را در درجه اول‌ اهميت‌ اصلاح‌ كند. موسي‌ را فرستاد تا يهود را از قيد اسارت‌ آزاد كند و به‌ سرزمين‌ موعود برساند. داوود را برانگيخت‌ تا سلطنت‌ بنياد نهد و معادن‌ را اكتشاف‌ نمايد و «با دست‌ خود» وسيله دفاع‌ نظامي‌ بسازد، سليمان‌ را مأمور كرد تا دل‌ دشتها و كوهها را بشكافد و معادن‌ را استخراج‌ و كوره‌هاي‌ ذوب‌ فلزات‌ را و صنايع‌ را بنياد نهد و عوامل‌ طبيعي‌ و ديوو ددّ را رام‌ و پرنده‌ گانرا و انسانها و «شياطين‌» را در بهره‌برداري‌ از تمام‌ امكانات‌ طبيعي‌، در امور نظاميگيري‌، صنايع‌ شگفت‌انگيز، توسعه امور مدني‌ بكار گيرد، ذوالقرنين‌ را برانگيخت‌ تا با استفاده‌ از تمام‌ امكانات‌:«إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً - َأَتْبَعَ سَبَباً1» به‌ كشورگشايي‌ و توسعه‌ علوم‌ و صنايع‌ بپردازد و سرانجام‌ حضرت‌ رسول‌ الله(*) را مبعوث‌ فرمود تا هدايت‌ تمام‌ امور مردم‌ را منجمله‌ امور مدني‌ آنانرا بر عهده‌ بگير و...
مگر اين‌ داستانها بخش‌ عمده‌اي‌ از قرآن‌ كريم‌ را تشكيل‌ نمي‌دهند؟
مگر كل‌ قرآن‌ كريم‌ هدايت‌ كاربردي‌ نيست‌؟
مگر وقتيكه‌ خطر آشفتگي‌ نظام‌ معيشتي‌ مردم‌ مصر در ميان‌ بود حضرت‌ يوسف‌ كه‌ نماينده‌ تام‌ روحانيت‌ بود از همكاري‌ با فرعون‌ خودداري‌ كرد؟
مگر حضرت‌ داود و سليمان‌ و... دينمدار نبودند؟
مگر از داستانهاي‌ مذكور ضرورت‌ توسعه‌ مدني‌ و بخصوص‌ اقتصادي‌ و... موج‌ نمي‌زند.
چرا اين قبيل‌ آيات‌ و آيات‌ بسيار ديگري‌ كه‌ در ضرورت‌ تقويت‌ بنياد اقتصادي‌، علمي‌، صنعتي‌، مدني‌ افراد و مجتمعات‌ انساني‌ نازل‌ شده‌ است‌ با آياتي‌ كه‌ در مدنّيت‌ ماديگرايي‌ نازل‌ شده‌ (كه‌ آنهم‌ منظور كنترل‌ است‌ نه‌ نفي‌ اهميّت‌) مقايسه‌ و از رهنمودها نتيجه‌ گيري‌ نمي‌شود؟
حكومت‌ نيز بهمينگونه‌ است‌. تصور مي‌كند دين‌ همين‌ دين‌ فرهنگي‌ و متداول‌ است‌، و چون‌ بر اساس‌ همين‌ دين‌ فرهنگي‌ متداول‌ سياستگزاري‌ و برنامه‌ ريزي‌ مي‌كند مسلّم‌ است‌ كه‌ ناقص‌ و بي‌ نتيجه‌ و حداكثر حفظ‌ وضع‌ موجود است‌ نه‌ ترقّي‌ و بقاي‌ جامعه‌ و رسانيدن‌ نظام‌ به‌ مقام‌ شايسته‌ «دين‌» آسماني‌!
مشاوران‌ و محققان‌ وزارتخانه‌ها، سازمانها و نهادها نيز موضوعات‌ را براي‌ يك‌ نظام‌ اسلامي‌ در
چهارچوب‌ فرهنگ‌ متداول‌، و مقررّات‌ و روشهاي‌ سنتّي‌ تحقيق‌ و نظر دهي‌ يا گزارش‌ مي‌نمايند كه‌ غالباً هم‌ متكّي‌ بر فهرستي‌ از فرضيه‌ها و تجارب‌ ديگران‌ است‌ و ترس‌ از عنوان‌ كردن‌ نظرات‌ جديد و ابتكاري‌ و متناسب‌ با امكانات‌ شرايط‌ داخلي‌ و تعاليم‌ عاليه‌ و حقيقي‌ دين‌ اسلام‌ مي‌باشد. كاري‌ به‌ اين‌ ندارند كه‌ تجارب‌ و كاركردها و تحقيقات‌ و فرضيه‌هاي‌ ديگران‌ كه‌ بر اصول‌ سرمايه‌ داري‌ منطبق‌ و آزاد از ملاحظات‌ معنوي‌ است‌ در نظامي‌ كه‌ مي‌بايد دين‌ را مراعات‌ نمايد ثمربخش‌ نخواهد شد. نيز كاري‌ به‌ اين‌ ندارند كه‌ آن‌ موانعي‌ كه‌ ظاهراً معنوي‌ شناخته‌ شده‌اند حقيقتاً معنوي‌ هستند و آيا مي‌توان‌ آنها را مورد ترديد قرار داد وحقيقت‌ را شناخت‌ و ارايه‌ كرد يا نه‌. چرا سري‌ را كه‌ درد نمي‌كند دستمال‌ ببندند؟
تحقيق‌ در ريشه‌ يابي‌ نواقص‌ سياستگزاريها و برنامه‌ ريزيها به‌ زمينه‌اي‌ وسيعتر از حوصله‌ اين‌ مقال‌ نياز دارد كه‌ جاي‌ آن‌ نيست‌ و مختصر مذكور نمونه‌اي‌ از بسيار است‌ و لذا ذيلاً به‌ ارايه‌ پيشنهادهاي‌ كاربردي‌ مي‌پردازيم‌:
1- نظام‌ حكومتي‌ اسلام‌ بايد اساس‌ سياستگزاري‌ها و برنامه‌ ريزيهاي‌ كلي‌ را بر مبناي‌ رهنمودهاي‌ قرآن‌ كريم‌ قرار دهد و اين‌ امر نيازمند يك‌ تجديد نظر اصولي‌ در استنباطهاي‌ نا شي‌ از دين‌ فرهنگي‌ جاري‌ مي‌باشد.
نگارنده‌ در ضمن‌ ريشه‌ يابيهاي‌ فوق‌ به‌ پاره‌اي‌ سوء تفاهمات‌ ناشي‌ از دين‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ مانند اينكه‌ «دين‌ يك‌ نظام‌ جهانشمول‌ ناظر بر تمام‌ لوازم‌ يك‌ جامعه‌ پويا و متكامل‌ خلاق‌ و برتر در تمام‌ ادوار تاريخ‌ است‌ و اگر خلاف‌ اين‌ باشد دين‌ نيست‌ و يا اينكه‌ ديني‌ ناقص‌ است‌.
بنابراين‌ هدف‌ يك‌ نظام‌ ديني‌ ناب‌ بايد در بادي‌ امر حيازت‌ مركزيت‌ و محوريّت‌ جهاني‌ و براي‌ مرحله‌ دوم‌ احراز مقام‌ قرب‌ باشد و لذا بايد بر اين‌ اساس‌ سياستگزاري‌ و برنامه‌ ريزي‌ كند كه‌ لازمه‌ دستيابي‌ به‌ چنين‌ هدفي‌ برسميت‌ شناختن‌ اهميت‌ و ارزش‌ ماديات‌ كه‌ در حقيقت‌ نعمات‌ الهي‌ هستند در نظام‌ دين‌ و دينمداري‌ مي‌باشد.
در چنين‌ نظامي‌ متوليان‌ دين‌ كه‌ پيشوايان‌ مردم‌ هستند بايد براي‌ تقويت‌ بنيه‌ اقتصادي‌ جامعه‌ و نظام‌ حكومتي‌ آن‌ كه‌ بتواند در برابر نظامهاي‌ استكباري‌ قد علم‌ كند از روش‌ سنتي‌ تبليغات‌ زهدگرايي‌ و تقبيح‌ مال‌ و منال‌ دست‌ بردارند و به‌ ترويج‌ علوم‌ تجربي‌ و صنايع‌ و فنون‌ و كار و كوشش‌ بپردازند و خود نيز علاوه‌ بر تكاليف‌ علمي‌- ارشادي‌ به‌ انجام‌ كارهاي‌ علمي‌ - تجربي‌ - توليدي‌ و... بپردازند تا عملاً نيز الگوي‌ پيروان‌ و مأمومان‌ آن‌ قرار گيرند و براي‌ اصلاح‌ امور كلّي‌ جامعه‌ و نظام‌، بدون‌ هيچگونه‌ پيش‌ شرطي‌ به‌ همكاري‌ با حكومت‌ بپردازند آنچنانكه‌ يوسف‌ و ساير پيامبران‌ عليهم‌ السلام‌ كه‌ بايد اسوه‌ باشند كرده‌اند، بخصوص‌ كه‌ در زمان‌ حاضر حكومت‌ هم‌ حكومت‌ اسلامي‌ است‌ كه‌ در آن‌ غالب‌ دست‌ اندركاران‌ خود دينمداران‌ هستند.
2- دولتهاي‌ منتخب‌ مردم‌ بايد شجاعت‌ و جسارت‌ و بلند نظري‌ و رأفت‌ و عدالت‌ اسلامي‌ داشته‌ باشند بنابراين‌ نبايد خود را در قيد و بندهاي‌ دست‌ آورد بشر مقيد بنمايد:
فرض‌ كنيد مقتضيات‌ زمان‌ ايجاب‌ كند كه‌
الف‌- تعدادي‌ متخصّص‌ خارجي‌ استخدام‌ شود، دولت‌ لايحه‌ استخدامي‌ آنها را به‌ مجلس‌ مي‌برد كه‌ از آنطريق‌ به‌ شوراي‌ نگهبان‌ مي‌رود اما شوراي‌ نگهبان‌ (بر فرض‌ محال‌) و با استناد به‌ بند پنجم‌ از اصل‌ سوم‌ قانون‌ اساسي‌ با استخدام‌ خارجي‌ مخالفت‌ مي‌كند - دولت‌ بايد آگاهي‌ و جسارت‌ اينرا داشته‌ باشد كه‌ برود به‌ شوراي‌ نگهبان‌ و بپرسد مفهوم‌ اينكه‌ خداوند استخدام‌ جنيان‌ و شياطين‌ متخصص‌ را توسط‌ سليمان‌ مورد تكريم‌ قرار داده‌ است‌ چيست‌؟ ترس‌ از استخدام‌ خارجي‌ حكايت‌ از ضعف‌ نظام‌ دارد. اگر نظام‌ از قدرت‌ لازم‌ برخوردار باشد ابليس‌ راهم‌ بخدمت‌ ميگيرد - مهم‌ اينست‌ كه‌ تسليم‌ وسوسه‌هاي‌ او نشود و او را به‌ تمكين‌ خود وا دارد.
ب‌ - قوانين‌ جاري‌ حداكثري‌ براي‌ رتبه‌ها و حقوقهايي‌ اداري‌ مشخص‌ كرده‌ است‌ كه‌ براي‌ مديريتهاي‌ خلاق‌ و تخصصهاي‌ كارا و نظرهاي‌ مبتكر كه‌ دامهاي‌ خارجي‌ در كمين‌ دارند - جذابيتي‌ ندارد.
دولتي‌ كه‌ مي‌بيند و اقرار دارد كه‌ در ظرف‌ 20 سال‌ گذشته‌ معادل‌ چهارصد مليارد يعني‌ بيشتر از تمام‌ در آمدهاي‌ ارزي‌ مملكت‌ مغزهاي‌ كشور به‌ خارج‌ گريخته‌اند بايد اين‌ جسارترا داشته‌ باشد كه‌ عليرغم‌ تمام‌ مخالفتهايي‌ كه‌ ممكن‌ است‌ محافظه‌ كاران‌ و يا كاركنان‌ سازمانها و عامه‌ مردم‌ داشته‌ باشند صراحتاً موضوع‌ را با مردم‌ در ميان‌ بگذارد و وسائل‌ جلب‌ و جذب‌ و نگاهداري‌ مغزها را تامين‌ نمايد هر چند ديگران‌ تخصيص‌ امتياز بيشتر به‌ نخبگان را بر خلاف‌ ا صل‌ عدالت‌ قلمداد كنند و جنجال‌ براه‌ بيندازند - خداوند فرموده‌ است‌ « إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها »و اين‌ قبل‌ از آنست‌ كه‌ بفرمايد:«وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ1»‌ و واگذاري‌ امور بالاسري‌ كه‌ از امانات‌ مهم‌ّ است‌ به‌ اهل‌ آنها كه‌ نخبگان‌ و دارندگان‌ توان‌ تخصّصي‌ و كارايي‌ هستند خود از مصاديق‌ اهليّت‌ و تقدم‌ بر عدالت‌ است‌ و خلاف‌ آن‌ بيعدالتي‌ و ستم‌ بر جامعه‌ و نخبگان‌ مي‌باشد.
2- حكومت‌ اسلامي‌ تبديل‌ به‌ يك‌ كارفرماي‌ غول‌ آسا و منحصر به‌ فرد شده‌ است‌، جز آنچه‌ سابقاً و آن‌ هم‌ بگونه‌اي‌ ناقص‌ به‌ تملك‌ مردم‌ در آمده‌ است‌ تمام‌ اراضي‌ كشور را به‌ تملّك‌ خود در آورده‌ است‌، همراه‌ با تملك‌ اراضي‌ و قوانين‌ ديگر صاحب‌ تمام‌ معادن‌ و منابع‌ شده‌ است‌، آبهاي‌ كشاورزان‌ را مالك‌ شده‌ و از آنان‌ آب‌ بهاي‌ سنگين‌ دريافت‌ مي‌كند و اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ به‌ همه‌ مردم‌ و از جمله‌ به‌ كشاورزان‌ يارانه‌ (سوبسيد) غذايي‌ مي‌پردازد! هيچ‌ علاقمندي‌ اگر هم‌ توانايي‌ داشته‌ باشد نمي‌تواند آزادانه‌ به‌ عمران‌ و آبادي‌ و بهره‌ برداري‌ از زميني‌ يا معدني‌ بپردازد و اخذ مجوز يا بعبارتي‌ موافقت‌ اصولي‌ را هم‌ تعليق‌ به‌ محال‌ كرده‌ است‌. توجّه‌ به‌ بخشي‌ مختصر از بيانات‌ مسئول‌ يك‌ وزارتخانه‌ كه‌ در روزنامه‌ اطلاعات‌ اقتصادي‌ شماره‌ 2246 ذيل‌ عنوان‌ «39 هزار كيلومتر دوندگي‌ براي‌ كسب‌ يك‌ موافقت‌ اصولي‌» چاپ‌ شده‌ است‌ خالي‌ از لطف‌ نيست‌.
«يك‌ متقاضي‌ براي‌ دريافت‌ كسب‌ موافقت‌ اصولي‌ در بعضي‌ مواقع‌ 39 هزار كيلومتر دوندگي‌ مي‌كند و بعد از آن‌ يك‌ دوندگي‌ ديگر براي‌ دريافت‌ مجوز اعتبار از بانكها بايد انجام‌ دهد و نوبت‌ دريافت‌ اعتبار نيز مشكلات‌ مربوط‌ به‌ خود را دارد وقتي‌ كه‌ طرحي‌ براي‌ اجراي‌ يك‌ كار توليدي‌ سه‌ سال‌ طول‌ بكشد بطور متوسط‌ قيمت‌ تعيين‌ شده آن‌ از مبالغ‌ پيش‌ بيني‌ شده‌ بعلت‌ وجود تورّم‌ و سود 13 تا 18 درصدي‌ بيش‌ از 60 درصد افزايش‌ مي‌يابد...» - توجه‌ فرمائيد كه‌ جائيكه‌ شيوه‌ عمل‌ با برنامه‌ها و نهادهاي‌ دولتي‌ در جريان‌ اخذ موافقت‌ اصولي‌ چنين‌ باشد با مردم‌ چگونه‌ خواهد بود؟ اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ خداوند فرموده‌ است‌: «وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ2» : ما زمين‌ را براي‌ مخلوق‌ آفريديم‌ (يعني‌ عامه مردم‌ و ساير موجودات‌) نه‌ اينكه‌ در تملك‌ و حبس‌ دولت‌ در آيد و مردم‌ عملاً از بهره‌ برداري‌ از آن‌ محروم‌ شوند. مردم‌ قبل‌ از دولت‌ بر روي‌ زمين‌ حضور داشته‌اند. زمين‌ و دولت‌ براي‌ مردم‌ هستند نه‌ مردم‌ براي‌ آنها.
در سنوات‌ اخير كل‌ اراضي‌ كشور توسط‌ منابع‌ طبيعي‌ براي‌ دولت‌ تملّك‌ شده‌ يا ثبت‌ آنها در حال‌ تكميل‌ شدن‌ است‌ - در اين‌ جريان‌ حتي‌ اراضي‌ كه‌ از سال‌ 1344 به‌ بعد توسط‌ مردم‌ مورد عمران‌ و آباداني‌ قرار گرفته‌ ا ند «حتي‌ خانه‌ هايي‌ كه‌ روستائيان‌ براي‌ رفع‌ نياز خود ساخته‌اند تصرف‌ و تجاوز عدواني‌ شناخته‌ مي‌شوند!» معلوم‌ نيست‌ چرا حكومت‌ اسلامي‌ كه‌ به‌ كمك‌ مردم‌ و بهاي‌ سنگيني‌ كه‌ پرداخته‌اند و حكومت‌ نا مشروع‌ پيش‌ را برانداختند. خود علاوه‌ بر اينكه‌ مقررات‌ و برنامه‌هاي‌ آنرا طابق‌ النعل‌ بالنعل‌ دنبال‌ مي‌كند. به‌ تصويب‌ و اجراي‌ مقررات‌ و محدوديت‌هاي‌ سخت‌تري‌ مي‌پردازد؟
وقتي‌ در نتيجه‌ سياستگزاري‌ها و برنامه‌هاي‌ اشتباه‌ و ناقص‌ خود دولت‌ نتواند عمليات‌ توسيعي‌ كشور را مطابق‌ نيازهاي‌ ابناء ملت‌ انجام‌ دهد و متناسب‌ با شرايط‌ و مقتضيات‌ زمان‌ و همگام‌ با پيشرفت‌ مدنيت‌ جهاني‌ پيش‌ برد و دستهاي‌ مردم‌ را نيز از پشت‌ به‌ بندد جز استمرار عقب‌ ماندگي‌ و گسترش‌ فقر عمومي‌ بر اثر افزايش‌ جمعيت‌ و فرار مغزها و مديريتها و نخبگان‌ و ثروت‌ها‌ و نا خشنودي‌ همگاني‌ چه‌ پيش‌ مي‌آيد؟ - از نظر هر مصلح‌ متعهّدي‌ عمل‌ بموارد زير ضروري‌ و مؤثر مي‌باشد:
الف‌ - نظام‌ انقلابي‌ ما مي‌بايد پس‌ از پيروزي‌ و تثبيت‌ انقلاب‌ با تأسي‌ به‌ شيوه‌ عمل‌ حضرت‌ رسول‌ الله(*) كه‌ پس‌ از فتح‌ مكه‌ عفو عمومي‌ اعلام‌ فرمود و حتّي‌ خانه ابوسفيان‌ را كه‌ بزرگترين‌ دشمن‌ اسلام‌ بود خانه‌ امن‌ قرارداد - عفو عمومي‌ اعلام‌ ميكرد و رأفت‌ اسلامي‌ را جانشين‌ سختگيريها مي‌نمود. هر چند بسيار دير شده‌ است‌ اما هم‌ اكنون‌ نيز اعلام‌ عفو عمومي‌ در بازگشت‌ مقداري‌ از سرمايه‌ها و تعدادي‌ از مديريّتها و نخبگان‌ و ايجاد اميد در بازماندگان‌ مؤثر مي‌باشد.
ب‌ - دولت‌ خود را از ادامه‌ امور اجرايي‌ آزاد كند و از تحمل‌ ضررهاي‌ موقت‌ نهراسد و كارخانه‌ها و شركتها و نهادهاي‌ خدماتي‌ و بطور كلي‌ امور مردم‌ را به‌ خود آنان‌ واگذارد و تمام‌ اهتمام‌ خود را به‌ سياستگزاريها و برنامه‌ ريزيهاي‌ كلان‌ و تدابير هدايتي‌ و تأمين‌ امنيت‌ ملي‌ و تعميم‌ امور تحقيقاتي‌ و حفظ‌ شرافت‌ و شخصيت‌ ابناء ملت‌ و توسعه‌ سياست‌ و روابط‌ و تثبيت‌ وجهه‌ و پايگاه‌ بين‌المللي‌ اختصاص‌ دهد - مگر كارگزاران‌ حضرت‌رسول‌الله(*) و خلفاي‌ راشدين‌ و به خصوص‌ حضرت‌ علي‌() علاوه‌ بر حكومت‌ و هدايت‌ و تنظيم‌ بيت‌ المال‌ و اشاعه‌ دين‌ و تنظيم‌ امور بالاسري‌ كار ديگري‌ مي‌كردند؟
ج‌ - دولت‌ بايد تمام‌ اسناد مالكيت‌ مربوط‌ به‌ اراضي‌ خارج‌ از محدوده‌ توسيعي‌ شهرها و بخش‌ها را، بخصوص‌ اراضي‌ محدوده‌ دهات‌ را كه‌ بنام‌ خود يا بنام‌ منابع‌ طبيعي‌ ثبت‌ نموده‌ است‌ باطل‌ كند و انجام‌ عمليات‌ عمراني‌ و بهره‌ برداري‌ از آنها را آزاد اعلام‌ كند و فقط‌ و بدون‌ هيچگونه‌ اخذ بهايي‌ و يا وضع‌ عوارضي‌ سند مالكيت‌ بنام‌ كساني‌ صادر كند كه‌ از امكانات‌ بهره‌ برداري‌ معقول‌ مي‌نمايند.
د- احداث‌ هر گونه‌ كارخانه‌ و تأسيسات‌ توليدي‌ اشتغالزا و بهره‌ برداري‌ از هر گونه‌ معادن‌ و منابع‌ بكر و دست‌ نخورده‌ بدون‌ نياز به‌ اخذ مجوز يا موافقت‌ اصولي‌ و فقط‌ بشرط‌ رعايت‌ مسايل‌ و مشكلات‌ محلي‌ آزاد اعلام‌ شود.
هـ - براي‌ رهايي‌ كشور از قيد و بندهاي‌ ديوان‌سالاري‌ و قرار گرفتن‌ امور در جريات‌ سريع‌ و متناسب‌ با شرايط‌ زمان‌ و منافع‌ عمومي‌ و جلوگيري‌ از اتلاف‌ وقت‌ مردم‌ و اجتماع‌ - نظام‌ اداري‌ بر اساس‌ تفويض‌ اختيار و تعهد قبول‌ مسئوليت‌ و شايسته‌ سالاري‌ و تقدم‌ تخصص‌ بر تعهد و اعتماد بر برائت‌ و شخصيت‌ افراد و تقليل‌ تصميم‌ گيرندگان‌ و امضاء كنندگان‌ و متقابلاً تقويت‌ سازمانهاي‌ بازرسي‌ و حسابرسي‌ قرار گيرد و اطمينان‌ داشت‌ كه‌ در انبوه‌ تصميم‌ گيرندگان‌ و امضاء كنندگان‌ و كاغذ بازي‌ و پرونده‌ سازي‌ فساد اداري‌ بيشتر مي‌باشد تا اينكه‌ با تفويض‌ اختيار در برابر قبول‌ مسئوليت‌ شرافت‌ و شخصيت‌ كارگزاران‌ استمالت‌ و تقويت‌ شود. بايد يقين‌ داشت‌ كه‌ در نظام‌ اداري‌ جاري‌ كه‌ انجام‌ يك‌ پروژه‌اي‌ كه‌ در ظرف‌ يكسال‌ انجام‌ شدني‌ است‌ اجراي‌ آن‌ چندين‌ سال‌ بطول‌ مي‌انجامد و تحت‌ تأثيرات‌ تورمي‌ پيوسته‌ در آمدهاي‌ منابع‌ مالي‌ را مي‌بلعد مستمراً سياستگزاريها و برنامه‌ ريزيها با شكست‌ و نواقص‌ بازدهي‌ مواجه‌ مي‌شوند.1
و – اين موضوع‌ بايد با تحقيق‌ دقيق‌ در رهنمودهاي‌ قرآن‌ كريم‌ مستدلاً براي‌ همگان‌ روشن‌ شود كه‌ «دين‌ يك‌ نظام‌ است‌ كه‌ رعايت‌ آن‌ تكليف‌ اصولي‌ دولت‌ منتخب‌ جامعه‌ اسلامي‌ است‌ و تسليم‌ شدن‌ به‌ اين‌ نظام‌ از وظايف‌ عمده‌ فرد فرد مسلمانان‌ است‌ و تنها فرقي‌ كه‌ دين‌ اسلام‌ با نظامات‌ كشورهاي‌ مترقي‌ و پيشرو دارد اينست‌ كه‌ در يك‌ نظام‌ اسلامي‌ و ناب‌. معنويت‌ و تعهد و اخلاق‌ هم‌ رعايت‌ مي‌شود و دانش‌ و هنر و صنعت‌ و اقتصاد و ماديات‌ نيز ارزشي‌ است‌ و بدنترتيب‌ با فرهنگ‌ رايج‌ در جوامع‌ منتسب‌ به‌ اسلامي‌ تفاوت‌ بسيار دارد و مسلمانان‌ تابع‌ نظام‌ بايد كوشا و پويا و دانش‌ پرور و صنعتگر و متبكر و خلاق‌ باشند.
ز - در نهايت‌ دولت‌ اسلامي‌ بايد براي‌ نظام‌ يك‌ هدف‌ و الگوي‌ قابل‌ قبول‌ را در تقدم‌ اهميّت‌ براي‌ مردم‌ بازشناسي‌ و تعر يف‌ و ارايه‌ نمايد تا مردم‌ بدانند به‌ كدام‌ جهت‌ و به‌ چه‌ منظوري‌ مي‌روند و كي‌ به‌ هدف‌ مورد نظر مي‌رسند تا با نظام‌ حكومتي‌ خود صميمانه‌ همكاري‌ نمايند.
قبلاً اشاره‌ كرديم‌ كه‌ نواقص‌ برنامه‌ها و سياستهاي‌ غذايي‌ و دارويي‌ بخشي‌ از نواقص‌ برنامه‌ها و سياستهاي‌ كلي‌ نظام‌ كشور مي‌باشد كه‌ بايد ذيل‌ سياستگزاريها و برنامه‌ ريزيهاي‌ كلي‌ كشور اصلاح‌ گردد و اصلاح‌ جداگانه‌ و مقطعي‌ هر يك‌ از نواقص‌، نتيجه‌ مطلوب‌ را ببار نمي‌آورد. اما نگارنده‌ بنابراين‌ مي‌گذارد كه‌ يك‌ نهضت‌ جامع‌ الاطراف‌ براي‌ اصلاح‌ امور كلي‌ بوجود آمده‌ كه‌ هر بخشي‌ از آن‌ بعهده‌ نهادهاي‌ ذيربط‌ محول‌ گرديده‌ كه‌ از آنجمله‌ رفع‌ نواقص‌ سياستگزاريها و برنامه‌ ريزيهاي‌ مربوط‌ به‌ غذا و دارو بخشي‌ از امور كلي‌ مورد نظر مي‌باشد - بنابراين‌ ذيلاً در ابتدا عوامل‌ ريشه‌اي‌ نقص‌ مواد غذايي‌ و سپس‌ عوامل‌ نقص‌ برنامه‌ها و سياستهاي‌ دارويي‌ را مورد ريشه‌ يابي‌ قرار مي‌دهد و در دنبال‌ هر يك‌ پيشنهادها و رهنمودهاي‌ مربوط‌ به‌ رفع‌ نواقص‌ را ذيل‌ هر يك‌ از دو بخش‌ مذكور ارايه‌ مي‌نمايد:
1- ريشه‌ يابي‌ عوامل‌ نواقص‌ غذايي‌ - عوامل‌ زير در پديده‌ مزمن‌ نواقص‌ غذايي‌ مؤثر مي‌باشد:
1-1- فرهنگ‌ اجتماعي‌ كه‌ خود آن‌ پديده‌اي‌ است‌ از شرايط‌ و امكانات‌ اقليمي‌ - اجتماعي‌، چنا نكه‌ در قرن‌ گذشته‌ كه‌ زير بناهاي‌ اقتصادي‌ مانند راههاي‌ ارتباطي‌ و امنيت‌ مسافرتي‌ براي‌ رونق‌ بازرگاني‌ و داد و ستد و مبادله‌ كالاهاي‌ توليدي‌ بين‌ منطقه‌اي‌ كافي‌ نبود مردم‌ ناگزير به‌ مصرف‌ هر آنچه‌ خود توليد مي‌كردند. اكتفا مي‌نمودند و لذا قوت‌ غالب‌ مردم‌ مثلاً در مناطق‌ مركزي‌ عمدتاً نان‌ و مختصري‌ تنوع‌ مواد غذايي‌ از محصولات‌ محلي‌ بود و يا در سواحل‌ درياي‌ خزر كه‌ توليدات‌ عمده‌ كشاورزي‌ برنج‌ بوده‌ بيشتر برنج‌ مصرف‌ مي‌كردند و در جنوب‌ عمدتاً به‌ نان‌ و خرما اكتفا مي‌نمودند. با وجودي‌ كه‌ در سنوات‌ اخير امكانات‌ مبادله‌ كالا افزايش‌ يافته‌ است‌ مع‌ الوصف‌ شيوه‌ تغذيه‌ كه‌ در طول‌ قرون‌ گذشته‌ بر فرهنگ‌ مردم‌ تأثير گذاشته‌ است‌ نسبتاً پايدار مانده‌ است‌، چنانكه‌ هم‌ اكنون‌ نيز قوت‌ غالب‌ مردم‌ كشور ما را نان‌ تشكيل‌ مي‌دهد زيرا بعلت‌ قرار گرفتن‌ ايران‌ در يك‌ منطقه‌ نيمه‌ خشك‌، محصول‌ توليدي‌، عمدتاً گندم‌ مي‌باشد و مصرف‌ امروز مردم‌، سالي‌ در حدود 15 ميليون‌ تن‌ است‌ كه‌ در حدود 12 ميليون‌ تن‌ آن‌ تحت‌ كنترل‌ دولت‌ از منابع‌ داخلي‌ و خارجي‌ خريداري‌ مي‌شود و در حدود سه‌ ميليون‌ تن‌ از توليدات‌ گندم‌ نزد خود كشاورزان‌ براي‌ مصرف‌ آزاد باقي‌ مي‌ماند و لذا مصرف‌ سالانه‌ سرانه‌ هر نفر تقريباً 230 كيلو گندم‌ است‌ كه‌ با در نظر گرفتن‌ ضايعات‌ گندم‌ وريع‌ آردي‌ كه‌ به‌ نان‌ تبديل‌ مي‌شود تقريباً همين‌ 230 كيلو و روزانه‌ 630 گرم‌ مصرف‌ نان‌ هر نفر مي‌باشد. (اخيراً در توليد گندم به خودکفايي رسيده‌ايم).
حال‌ اگر توليدات‌ گوشتهاي‌ قرمز و سفيد را سالانه‌ 3 ميليون‌ تن‌ در نظر بگيريم‌ مصرف‌ سرانه‌ گوشت‌ هر نفر در حدود 46 كيلوگرم‌ يا روزانه‌ 126 گرم‌ مي‌باشد و لذا مصرف‌ گوشت‌ در ايران مصرف‌ نان‌ است‌ و اگر مصرف‌ برنج‌ را 3 ميليون‌ تن‌ در نظر بگيريم‌ مصرف‌ گوشت‌ نسبت‌ به‌ غلات‌ به‌ تقليل‌ پيدا مي‌كند.
بديهي‌ كه‌ توليدات‌ ديگري‌ مانند حبوبات‌ و خرما نيز در سبد غذايي‌ مردم‌ جايي‌ دارد، امّا وارد آن‌ جزئيات‌ نمي‌شويم‌ و با توجه‌ به‌ همان‌ دو رقم‌ قوت‌ غالب‌، روشن‌ مي‌شود كه‌ مردم‌ كشور ما عمدتاً نشاسته‌ خوار هستند تا پروتئين‌ خوار و چون‌ چنين‌ است‌ و نياز جسم‌ به‌ مواد پروتئيني‌ از 126 گرم‌ گوشت‌ تامين‌ نمي‌شود مردم‌ ما با سوء تغذيه‌ مواجه‌ هستند و لذا به‌ لحاظ‌ جسمي‌ كوتاه‌ قدتر از مردم‌ كشورهاي‌ پيشرفته‌ هستند و نيروي‌ دفاعي‌ بدن‌ آنان‌ در برابر امراض‌ كمتر است‌ و نتيجتاً بيشتر بيمار مي‌شوند و به‌ مصرف‌ داروهاي‌ بيشتري‌ نيازمند مي‌باشد.
1-2- شرايط‌ اقليمي‌ در كشور ما عمدتاً بشرح‌ زير است‌:
1- اراضي‌ واقع‌ در جبهه‌ شمالي‌ سلسله‌ جبال‌ البرز و ساحل‌ جنوبي‌ درياي‌ خزر از رطوبت‌ و بارندگيهاي‌ نسبتاً كافي‌ برخوردار است‌ و بهمان‌ علت‌ بجز دو بخش‌ شرقي‌ استان‌ مازندران‌ و استان‌ گلستان‌ كه‌ رطوبت‌ كمتر است‌ و براي‌ كشت‌ گندم‌ و ساير محصولات‌ مناسب‌ است‌ در ساير مناطق‌ براي‌ كشت‌ گندم‌ مناسب‌ نيست‌ و كشت‌ برنج‌ رواج‌ دارد و اراضي‌ نيز بعلت‌ روييدن‌ گياه‌ كه‌ باعث‌ تثبيت‌ خاك‌ مي‌شود وضع‌ طبيعي‌ نسبتاً ثابتي‌ دارند.
2- بخش‌ مركزي‌ بعلت‌ محصور بودن‌ در سلسله‌ جبال‌ زاگرس‌ و سهند و سبلان‌ و سلسله‌ جبال‌ البرز از نزولات‌ آسماني‌ كافي‌ برخوردار نيست‌ و عمدتاً داراي‌ خصوصيات‌ بري‌ - كويري‌ مي‌باشد. در اين‌ مناطق‌ اگر آب‌ وجود داشته‌ باشد براي‌ كشت‌ گندم‌ و ساير غلات‌ و حبوبات‌ و انواع‌ محصولات‌ مناسب‌ است‌ و نيز بعلت‌ كمبود رطوبت‌ با فقر مرتع‌ مواجه‌ است‌ و دامداري‌ متناسب‌ با نياز پروتئيني‌ مردم‌ توسعه‌ نيافته‌ و آنمقداري‌ نيز كه‌ وجود دارد يا بطريق‌ مصنوعي‌ و يا با چراي‌ ييلاق‌ - قشلاقي‌ عمل‌ مي‌شود كه‌ آنهم‌ بيشتر از توان‌ رويش‌ علوفه‌اي‌ منطقه‌ است‌ و تخريب‌ اراضي‌ و فرسايش‌ خاك‌ را در پي‌ دارد، علاوه‌ بر اين‌ دامداري‌ ثابت‌ كه‌ وابسته‌ به‌ تعليف‌ مصنوعي‌ است‌ كه‌ يا بايد از طريق‌ كشت‌ (عليرغم‌ كم‌ آبي‌) تأمين‌ شود و يا خريد وارداتي‌، گران‌ تمام‌ مي‌شود و مقرون‌ به‌ صرفه‌ نيست‌ و نيز در دامداري‌ بطريق‌ ييلاق‌ - قشلاقي‌، دام‌ رشد و شيردهي‌ كافي‌ ندارد و طي‌ كردن‌ راههاي‌ طولاني‌ در جريان‌ ييلاق‌ - قشلاق‌ نيز باعث‌ لاغر شدن‌ حيوانات‌ مي‌شود. بعلت‌ كمبود نزولات‌ آسماني‌ و چراي‌ بيش‌ از حدّ بتدريج‌ بخش‌ عمده‌ اراضي‌ مركزي‌ تخريب‌ و تبديل‌ به‌ كوير و شنزار شده‌ كه‌ در حال‌ گسترش‌ هم‌ مي‌باشد.
همزمان‌ با افزايش‌ جمعيت‌ در منطقه‌ مركزي‌ و نياز به‌ آب‌ و اراضي‌ كشاورزي‌ حفر قنوات‌ از دوره‌ باستان‌ در اين‌ منطقه‌ آغاز شده‌ و توسعه‌ يافته‌ و در چند دهه‌ اخير نيز حفر چاههاي‌ عميق‌ و نيمه‌ عميق‌ بگونه‌اي‌ حساب‌ نشده‌ متداول‌ گرديده‌ و بدين‌ علت‌ و نيز بعلت‌ خشكساليها، بسياري‌ از قنوات‌ خشك‌ و متروك‌ شده‌ و سطح‌ سفره‌هاي‌ آبي‌ زير زميني‌ غالباً بگونه‌اي‌ جبران‌ناپذير پائين‌ رفته‌ و حتي‌ بعضي‌ از چاههاي‌ عميق‌ و نيمه‌ عميق‌ نيز از حيّز انتفاع‌ خارج‌ شده‌اند.
علاوه‌ بر مشكلات‌ و محدوديتهاي‌ مذكور قسمت‌ مهمي‌ از آبهاي‌ سطحي‌ و زير زميني‌ منطقه‌ نيز در سنوات‌ اخير براي‌ خنك‌ كردن‌ و شستشوي‌ كارخانه‌ها و ماشين‌ آلات‌ و تأسيسات‌ شهري‌ به‌ مصرف‌ گرفته‌ شده‌ كه‌ از يكسو سهميه‌ آب‌ كشاورزي‌ را مي‌كاهد و از سوي‌ ديگر پسابهاي‌ آنها باعث‌ مسموم‌ شدن‌ آبهاي‌ سطحي‌ و زير زميني‌ و فاسد شدن‌ اراضي‌ و نتيجتاً كاهش‌ توليدات‌ كشاورزي‌ و آبزيان‌ مي‌گردد. اين‌ مشكل‌ عام‌ و در سراسر كشور اثر گذار است‌.
در بخش‌هاي‌ شمالي‌ و مركزي‌ كشور چون‌ به‌ اندازه‌ كافي‌ انسان‌ نيازمند آب‌ حضور داشته‌ است‌ با كنترل‌ آبهاي‌ جاري‌ براي‌ مصرف‌ كشاورزي‌، و از سوي‌ ديگر با مسطح‌ نگاهداشتن‌ اراضي‌ كناره‌هاي‌ رودها و چشمه‌ سارها مانع‌ تخريب‌ فيزيكي‌ اراضي‌ توسط‌ رودها و سيلابها شده‌ است‌ و لذا تخريبهاي‌ فيزيكي‌ اراضي‌ در اين‌ دو منطقه‌ محدود به‌ حواشي‌ مسيلها‌ سيلاب‌هاي‌ فصلي‌ كوتاه‌ مدت‌ مي‌باشد.
3- در بخش‌ جنوبي‌ كشور كه‌ بطور متوسط‌ از نزولات‌ آسماني‌ بيشتري‌ نسبت‌ به‌ بخش‌ مركزي‌ برخوردار است‌ عوامل‌ زير تأثير گذار مي‌باشد.
3-1- سلسله‌ جبال‌ زاگروس‌ كه‌ ازجنوب شرقي‌ تا شمال‌ غربي‌ اين‌ ناحيه‌ قامت‌ كشيده‌ است‌، مقابل‌ ابرهايي‌ كه‌ معمولاً از بخارات‌ درياي‌ آتلانتيك‌ و متفرعات‌ آن‌ نشئه‌ مي‌گيرند و پس‌ از اروپا بايد در جرياني‌ غربي‌ - شرقي‌، كشور ما را مشروب‌ نمايند - سدّ ميكند و مانع‌ بارش‌ متعادل‌ آن‌ ابرها مي‌شود. بدين‌ علت‌ ابرهايي‌ كه‌ در ارتفاع‌ پائينتري‌ جريان‌ دارند عمدتاً بار خود را در جبهه‌ جنوبي‌ سلسله‌ جبال‌ زاگرس‌ رها مي‌كنند و باعث‌ بارانها و سيلابهاي‌ شديد مي‌شوند.
3-2- چون‌ جبهه‌ جنوبي‌ سلسله‌ جبال‌ زاگرس‌ تحت‌ تأثير جريان‌ هواي‌ گرم‌ استوايي‌ از جبهه‌ شمالي‌ آن‌ گرمتر است‌، نزولات‌ آسماني‌ تبديل‌ به‌ برفي‌ كه‌ بعداً تدريجاً آب‌ مي‌شود نمي‌شود و لذا باران‌ها به خصوص‌ در شيب‌هاي‌ تند فوراً تبديل‌ به‌ سيلاب‌هاي‌ مخرب‌ مي‌شوند و بسوي‌ دشتهاي‌ جنوبي‌ و نهايتاً خليج‌ فارس‌ سرازير مي‌شوند.
3-3- لازمه‌ كشاروزي‌ سنتي‌ كار كردن‌ طولاني‌ مدت‌ در هواي‌ آزاد است‌ و در جنوب‌ كه‌ از چهار فصل‌ يك‌ بهار كوتاه‌ مدت‌ و يك‌ تابستان‌ طولاني‌ و بسيار گرم‌ حاكم‌ است‌ عملاً كار كردن‌ در روز غير قابل‌ تحمل‌ است‌ و در شب‌ نيز پرداختن‌ به‌ كشاورزي‌ ممكن‌ نيست‌ و لذا عليرغم‌ آب‌ نسبتاً فراوان‌ از بارشهاي‌ بهاري‌ و رودخانه‌هاي‌ متعدد و اراضي‌ وسيع‌ حاصلخيز. امر كشاورزي‌ و دامداري‌ متناسب‌ با ظرفيت‌ منطقه‌ توسعه‌ نيافته‌ و به‌ كشت‌ مختصري‌ گندم‌ ديم‌ و چراي‌ دام‌ قشلاقي‌ در كوهپايه‌ها منحصر مي‌باشد و چون‌ كشاورزان‌ و دامداران‌ تمايل‌ و طاقت‌ كار در دشتها را نداشته‌اند. باندازه‌ كافي‌ انسان‌ در منطقه‌ استقرار نيافته‌ است‌ تا مانند مناطق‌ ديگر رودخانه‌ها را كنترل‌ كنند و اراضي‌ سواحل‌ آنها را مسطح‌ و قابل‌ كشاورزي‌ آبي‌ نگاهدارند و اين‌ وضع‌ سبب‌ شده‌ است‌ كه‌ آبها عمدتاً هرز بروند و بدريا بريزند و اراضي‌ سواحل‌ رودها تا عمق‌ زيادي‌ بتدريج‌ بر اثر سيلابها منهدم‌ و آش‌ و لاش‌ شوند و خاك‌ حاصلخيز آنها پيوسته‌ فرسوده‌ و شسته‌ و بداخل‌ خليج‌ فارس‌ حمل‌ گردد بگونه‌اي‌ كه‌ بر خلاف‌ رودخانه‌هاي‌ ديگر كه‌ سواحل‌ آنها سبز و آباد است‌ سواحل‌ وردخانه‌هاي‌ جنوبي‌ منهدم‌ و مخروبه‌ مي‌باشد.
3-4- در جنوب‌ و بخصوص‌ در سواحل‌ اروند رود كشت‌ خرما متداول‌ است‌ زيرا:
الف‌ - اين‌ درخت‌ گرمسيري‌ داراي‌ ريشه‌ افشان‌ است‌ كه‌ زياد در عمق‌ خاك‌ فرو نمي‌رود و لذا در سواحل‌ رودخانه‌هاي‌ جنوبي‌ كه‌ سطح‌ خاك‌ نسبتاً حاصلخيز و زير آن‌ كه‌ رسوبي‌ دريايي‌ و شور است‌ قابل‌ كاشت‌ و داشت‌ و برداشت‌ مي‌باشد.
ب‌- خرما عمري‌ طولاني‌ و مفيد دارد و كم‌ آفت‌ است‌ و نيازي‌ ندارد كه‌ كشاورز در آفتاب‌ داغ‌ جنوب‌ در روزهاي‌ طولاني‌ براي‌ مراقبت‌ از آن‌ بكوشد.
ج‌ - در جنوب‌ و بخصوص‌ در خوزستان‌ مدّ دريا آب‌ رودخانه‌ را سدّ مي‌كند و لذا سطح‌ آب‌ در بستر رودخانه‌ها بالا مي‌آيد و خودبخود وارد جويهايي‌ كه‌ نخلستانها را آبياري‌ مي‌كنند مي‌شود و لذا قسمت‌ بزرگي‌ از نخلستانها بدينطريق‌ آبياري‌ مي‌شود و از بابت‌ آبياري‌ نيز كشاورزان‌ زحمت‌ كمتري‌ را متحمّل‌ مي‌شوند و اگر درخت‌ نخل‌ و جذر و مد دريا مساعد نبود چه‌ بسا جمعيتي‌ كمتر از آنچه‌ هست‌ در جنوب‌ وجود داشت‌. اين‌ را نيز بايد توضيح‌ داد كه‌ پس‌ از پيدايش‌ نفت‌ در جنوب‌ و ايجاد راههاي‌ ارتباطي‌ و امكانات‌ صنعتي‌ يك‌ جهش‌ جمعيتي‌ و شهري‌ و كشاورزي‌ پديد آمد امّا ظرفيت‌ توسيعي‌ جنوب‌ بسيار بيشتر از اين‌ است‌ كه‌ وجود دارد.
3-5- ارتفاع‌ خاك‌ حاصلخيز در دشت‌ جنوب‌ كه‌ از ر سوبات‌ دريايي‌ و پس‌ روي‌ خليج‌ فارس‌ و درياي‌ عمان‌ و هند بوجود آمده‌ هر چه‌ به‌ سواحل‌ دريا نزديكتر مي‌شويم‌ كمتر مي‌شود تا حدي‌ كه‌ در كناره‌هاي‌ پست‌ كاملاً شور و غير قابل‌ كشاورزي‌ و در بخشهاي‌ مياني‌ دشت‌ نيز بعلت‌ ارتفاع‌ كمي‌ كه‌ دارد احتياج‌ به‌ زهكشي‌ دارد كه‌ اگر نشود پس‌ از چند سال‌ كشاورزي‌ شوري‌ زير خاك‌ به‌ سطح‌ سرايت‌ مي‌كند و زمين‌ به‌ شوره‌ زار مبدل‌ مي‌شود.
3-6- در جنوب‌ بعلت‌ متأثر بودن‌ از هواي‌ گرم‌ استوايي‌ در زمستان‌ گياه‌ بخوبي‌ رشد مي‌كند و احتياج‌ به‌ گرمخانه‌ نيست‌ و در تابستان‌ اگر درست‌ آبياري‌ شود رشد گياه‌ بسيار سريع‌ است‌ و كشت‌ در مدتي‌ كوتاه‌ به‌ ثمر مي‌رسد. بگونه‌اي‌ كه‌ مي‌توان‌ در هر سال‌ 3 تا 4 محصول‌ برداشت‌ كرد.
3-7- از عوامل‌ ديگر متروكه‌ ماندن‌ قسمت‌ عمده‌ اراضي‌ جنوب‌ بارانهاي‌ سيل‌ آسا مي‌باشد كه‌ غالباً بمدتي‌ طولاني‌ روي‌ اراضي‌ پست‌ باقي‌ مي‌ماند كه‌ اگر مسكون‌ باشد در محاصره‌ آب‌ قرار ميگيرد و اگر كشتزار باشد محصول‌ آن‌ زير آب‌ فاسد مي‌شود و شنهاي‌ روان‌ نيز كه‌ پيوسته‌ در حال‌ جابجا شدن‌ بوسيله‌ باد هستند و دهات‌ و كشتزارها را زير خود مدفون‌ مي‌نمايند از ديگر موانع‌ توسيعي‌ جنوب‌ مي‌باشند كه‌ با احداث‌ سدّها و كنترل‌ سيلابها و تثبيت‌ شنها مي‌توان‌ اين‌ موانع‌ را بر طرف‌ ساخت‌.
3-8- در كشور ما بجز موارد محدودي‌ كه‌ توسط‌ دولت‌ و شركتهاي‌ تابعه‌ سرمايه‌ گذاري‌ مي‌شود كشاورزي‌ در شكل‌ سنتي‌ و خرده‌ مالكي‌ و خرده‌ استيجاري‌ انجام‌ مي‌شود و قطعات‌ بزرگ‌ كشت‌ آبي‌ در اختيار كسي‌ نيست‌ كه‌ به‌ كشت‌ صنعتي‌ تبديل‌ شود و اگر بعضيها تراكتور و يا كمباين‌ و بعضي‌ ماشين‌ آلات‌ ديگر را بكار مي‌گيرند ولي‌ عمده‌ كار بصورت‌ سنّتي‌ انجام‌ مي‌شود.
در كشاورزي‌ سنتي‌ كشاورز بدون‌ توجه‌ به‌ استعداد حاصلخيزي‌ خاص‌ زمين‌ معمولاً به‌ كشتهايي‌ مبادرت‌ مي‌ورزد كه‌ از قبل‌ متداول‌ شده‌ و جوابگوي‌ نيازهاي‌ اوليّه‌ خانواده‌ است‌ تا حتي‌ المقدور به‌ مبادله‌ كالا نياز كمتري‌ پيدا كند.
اكنون‌ در حدود چهل‌ سال‌ است‌ كه‌ دولتها تلاش‌ مي‌كنند تا اصلاحاتي‌ مانند كشت‌ محصولات‌ متناسب‌ با استعداد حاصلخيزي‌ زمين‌، تأسيس‌ تعاونيهاي‌ زراعي‌، يكپارچه‌ كردن‌ قطعات‌ كوچك‌ اراضي‌ براي‌ مكانيزه‌ كردن‌ تدريجي‌ آنها، تأسيس‌ تعاونيهاي‌ مشاع‌ زارعي‌ در اراضي‌ جديد واگذاري‌، آبياري‌ تحت‌ فشار و... را ترويج‌ نمايند ولي‌ بنا به‌ علل‌ زير اين‌ قبيل‌ سياستگزاريها و برنامه‌ ريزيها موفق‌ نبوده‌ است‌.
الف‌ - فرهنگ‌ مردم‌ كشور ما بر اساس‌ تكروي‌ و كار فردي‌ است‌ و انجام‌ كارهاي‌ گروهي‌ و شراكتي‌ با شكست‌ مواجه‌ مي‌شود.
ب‌ - چون‌ متناسب‌ با افزايش‌ جمعيت‌ سرمايه‌ گذاري‌ و كار ايجاد نمي‌شود و نيروي‌ انساني‌ ارزان‌ است‌ فزونيهاي‌ مستمر جمعيت‌ كشاورز ناگزير بيشتر در مراكز كشاورزي‌ باقي‌ مي‌مانند و وابستگي‌ بزمين‌ مزروعي‌ حفظ‌ مي‌شود و قطعات‌ اراضي‌ بصورت‌ ارثي‌ يا خريد و فروش‌ و اجاره‌ به‌ قطعات‌ كوچكتر تقسيم‌ مي‌شود و لذا تعاونيها و يكپارچه‌ كردنها اگر هم‌ انجام‌ شود بتدريج‌ بصورت‌ اوليه‌ بر ميگردد و هزينه‌ها هدر مي‌رود، زيرا هر كشاورزي‌ ترجيح‌ مي‌دهد كه‌ قطعه‌ زمين‌ كوچكي‌ كه‌ دارد در اختيار خودش‌ باشد.
كاشت‌ محصولات‌ متناسب‌ با استعداد حاصلخيزي‌ زمين‌ در محل‌ انباشتگي‌ ايجاد مي‌كند و بتدريج‌ فاسد مي‌شود زيرا سازمان‌ توزيع‌ كننده‌ قابل‌ اطمينان‌ وجود ندارد و اگر دولت‌ دخالت‌ و قيمت‌ تضميني‌ تعيين‌ كند نه‌ به‌ موقع‌ بدست‌ كشاورز مي‌رسد و نه‌ تناسبي‌ با هزينه‌هاي‌ توليدي‌ دارد - چنانچه‌ قيمت‌ گندم‌ توليد داخلي‌ كمتر از بها و هزينه‌هاي‌ وارداتي‌ تعيين‌ مي‌شود. نرخ‌ سيب‌ و پياز و كشمش‌ و خرما... را نيز ارزان‌ تعيين‌ مي‌كنند و اگر هم‌ دولت‌ بخرد وصول‌ بهاي‌ آنها مدتها دوندگي‌ دارد و نهايتاً كالاهاي‌ خريداري‌ شده‌ در هوا و مكانهاي‌ آزاد باقي‌ مي‌مانند تا عمدتاً فاسد شوند. (اخيراً پرداخت‌ها زودتر انجام مي‌شود)
ج‌ - چون‌ بشرح‌ فوق‌ قطعات‌ اراضي‌ كوچك‌ است‌ و كشاورزان‌ وسعت‌ مالي‌ لازم‌ را ندارند و مساعدتهاي‌ دولت‌ نيز تأثير چنداني‌ ندارد و فرهنگ‌ كار گروهي‌ و شراكتي‌ نيز محلي‌ از اعراب‌ ندارد برنامه‌ريزيهايي‌ مانند يكپارچه‌ و مكانيزه‌ كردن‌ و آبياري‌ تحت‌ فشار و امثال‌ اينها در اراضي‌ مزروعي‌ موجود در اختيار كشاورزان‌ با کندي مواجه‌ مي‌شود.
بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ بزرگترين‌ مانع‌ اصلاح‌ امور كشاورزي‌ عدم‌ ايجاد مؤسسات‌ كافي‌ اشتغالزا مي‌باشد. اين‌ نقيصه‌ ملي‌ نه‌ فقط‌ اصلاح‌ امور كشاورزي‌ را ممتنع‌ نموده‌ است‌ بلكه‌ بر تجارت‌ و بازرگاني‌ و كسبهاي‌ آزاد نيز اثر مخرب‌ اجتماعي‌ گذاشته‌ است‌ - بدينگونه‌ كه‌ گروهي‌ از مردم‌ به‌ علت‌ بيكاري‌ ناچار و بهر قيمتي‌ كه‌ شده‌ باشد وارد بازار مي‌شوند و دكه‌اي‌ يا مغازه‌اي‌ تهيه‌ مي‌نمايند يا در كنار خياباني‌ و سرچهار راهي‌ به‌ كسب‌ معيشت‌ مي‌پردازند كه‌ عواقب‌ زير را بدنبال‌ دارد: الف‌ - كثرت‌ تقاضاي‌ مغازه‌ و دكان‌ سبب‌ تبديل‌ اماكن‌ به‌ پاساژ و مغازه‌ مي‌شود كه‌ هم‌ باعث‌ گران‌ شدن‌ قيمت‌ و اجاره‌ مغازه‌ است‌ و هم‌ مسكن‌ و تمام‌ خيابانها و كوچه‌ها تبديل‌ به‌ فروشگاههاي‌ غالباً بي‌ مشتري‌ شده‌اند.
ب‌ - رسانيدن‌ اجناس‌ و رفت‌ و آمدهاي‌ بيحساب‌ و زايد در خيابانها مشكلات‌ ترافيك‌ را افزايش‌ مي‌دهد.
ج‌ - عرضه‌ اجناس‌ غير مطمئن‌ در خيابانها به‌ اشخاص‌، بخصوص‌ اطفال‌ باعث‌ گسترش‌ بيماريها مي‌شود.
د- آنچه‌ مهمتر از همه‌ است‌ اينست‌ كه‌ چون‌ فروشندگان‌ زياد و خريدار نسبتاً كم‌ است‌ فروشندگان‌ بر قيمت‌ فروش‌ محدودي‌ كه‌ دارند مي‌افزايند تا بتوانند هزينه‌هاي‌ خود را تأمين‌ نمايند واين‌ روش‌ گراني‌ اجناس‌ و فشار تورم‌ و نارضايتي‌ عمومي‌ را در پي‌ دارد.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه