SHAMAMEH.ORG

واژگان‌ فارسي‌ در كلام‌ الله مجيد
مدّرسان‌ مي¬گويند كلام‌ بر سه‌ قسم‌ است‌: اسم‌ و فعل‌ و حرف‌. ولي‌ نگارنده‌ مي‌گويد: اگر كلام‌ را سه‌ قسم‌ بدانيم‌ اسم‌ و اسم‌ و اسم‌ مي¬باشد، چون‌ انسان¬ها براي‌ همديگر اسم‌ مي¬گذارند تا شناخته‌ شوند.براي‌ كارهايي‌ هم‌ كه‌ انجام‌ مي¬دهند كلماتي‌ انتخاب مي¬كنند تا كارها را تعريف‌ كنند و بشناسانند كه‌ آنها هم‌ مي¬شوند "اسم‌ " و براي‌ برقراري‌ رابطه‌ بين‌ اشخاص‌ و افعال‌ اصواتي‌ يا حروفي‌ را قرارداد مي¬كنند تا نوع‌ رابطه‌ مشخّص‌ شود كه‌ آن‌¬هم‌ مي‌شود "اسم‌" رابطه‌ و بنابر اين‌ تمام‌ كلماتي‌ كه‌ در اشكال‌ گوناگون‌ براي‌ بيان‌ و تبادل‌ افكار و اعمال‌ و نيازها و روابط‌ انسانها قرارداد مي‌شود تعدادي‌ "اسم‌" است‌ كه‌ توسط‌ افراد يا سازمان¬ها انتخاب‌ مي‌شود و به‌ تفاهمات‌ اجتماعي‌ راه‌ پيدا مي‌كند.
اهميت‌ موضوع‌ نام‌¬گزاري‌ را خداوند كاملاً در قرآن‌ كريم‌ بيان‌ فرموده‌ است‌: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها1»: و(خداوند) تمام‌ اسماء را به‌ آدم‌ آموخت‌.
مفسّران‌ در تفسير آيه‌ مذكور نظرات‌ گوناگوني‌ بيان‌ كرده‌اند كه‌ مورد بحث‌ ما نمي‌ باشد امّا اصل‌ موضوع‌ را كه‌ باعث‌ انسان‌ شدن‌ بشر و آدم‌ شدن‌ انسان‌ است‌ از نظر دور داشته‌اند: خداوند تمام‌ نام¬ها را به‌ آدم‌ آموخت‌، يعني‌ كه‌ خداوند استعداد نام‌¬گزاري‌ براي‌ هرچيز را در فطرت‌ بني‌ نوع‌ آدم‌ تعبيه‌ فرمود.
با بكارگيري‌ اين‌ استعداد است‌ كه‌ آدمي‌ مي¬تواند براي‌ تمام‌ اشياء و حوادث‌ پيرامون‌ خود، نام¬گذاري‌ كند و آن‌ نامها را در خاطره‌ خود و ديگران‌ و گفتارها و نوشتارها و تفاهمات‌ اجتماعي‌ وارد يا ضبط‌ و ثبت‌ و متداول‌ و جاري‌ نمايد و باعث‌ به‌ وجود آمدن‌ علوم‌ و فنون‌ و معارف‌ و اخلاق‌ و مدنيّت‌ و سير به‌ سوي‌ كمال‌ گردد.
براي‌ مثال‌: اگر آدمي‌ به‌ اين‌ علايم‌: 1ـ 11ـ 111ـ 1111ـ 11111ـ و....... نامهاي‌ يك‌، دو، سه‌، چهار، پنج‌ و....... نمي‌داد و در دنبال‌ براي‌ روابط‌ في‌مابين‌ آنها نيز نامگذاري‌ نمي‌كرد هرگز به‌ دانش‌ رياضي‌ دست‌ نمي‌يافت‌ و همين‌ گونه‌، براي‌ ساير حوادث‌ و پديده‌ها و تأثير و تأثرات‌ اشياء طبيعي‌ نامگذاري‌ كرده‌ است‌ و آن‌ نامگذاريها را تنظيم‌ و تدوين‌ و تعليم‌ و تعلّم‌ نموده‌ تا علوم‌ و فنون‌ و فرهنگ‌ و تمدّن‌ به‌ وجود آمده‌ است‌. و امتياز انسان‌ بر فرشتگان‌ و ساير مخلوقات‌ در درجه اوّل‌ همين‌ استعداد و توانايي‌ نامگذاري‌ او مي‌باشد. پس‌ بزرگترين‌ نعمتي‌ كه‌ خداوند به‌ آد م‌ و بني‌ آدم‌ بخشيده‌ است‌ همين‌ استعداد نامگذاري‌ مي‌ باشد :«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها...» بنابراين‌ آدم‌ صفي‌ الله كه‌ بر گزيده‌ خداوند در زمان‌ خود بوده‌ است‌ در عين‌ حال‌ يك‌ الگو يا به‌ عبارتي‌ يك‌ تمثيل‌ مجسّم‌ و زنده‌ از بني‌ آدم‌ بوده‌ است‌ كه‌ مي‌بايد مقام‌ خليفه‌ الّهي‌ نسل‌ اندر نسل‌ در ميان‌ افراد برجسته‌ از ذريّه‌ او به‌ ميراث‌ نقل‌ و انتقال‌ يابد و مجتمعات‌ انساني‌ را به‌ سوي‌ كمال‌ رهبري‌ خند.
ما از دوران‌ حضرت‌، آدم‌ نوح‌، ابراهيم‌، موسي‌، عيسي‌ عليهم‌ السّلام‌ واژه‌ نامه‌ هايي‌ در اختيار نداريم‌. زيرا اهميّت‌ كتابت‌ شناخته‌ نشده‌ بوده‌ است‌ - تا بتوانيم‌ واژگان‌ و يا اسماء رايج‌ را شمارش‌ كنيم‌ امّا مسلّم‌ اين‌ است‌ كه‌ واژگان‌ دورانهاي‌ پيشين‌ به‌ لحاظ‌ كميّت‌ و كيفيّت‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ با آنچه‌ در زمان‌ ما پديد آمده‌ و سريعاً در جريان‌ گسترش‌ است‌ قابل‌ مقايسه‌ نمي‌باشد و لذا نامگذاري‌ يا واژه‌ سازي‌ يك‌ جريان‌ زنده‌ و پويا است‌ كه‌ سرعت‌ گسترش‌ و پويايي‌ آن‌ متناسب‌ است‌ با افزايش‌ جمعيت‌ و توسعه‌ علوم‌ و فنون‌ و فرهنگ‌ و هنر جهانيان‌، بنابراين‌ علوم‌ و فنون‌ كه‌ مجموعه‌ هايي‌ از نام¬ها و پديده‌هاي‌ حاصل‌ از نام¬ها مي‌باشند در شرايط‌ طبيعي‌ پيوسته‌ توسط‌ آدميان‌ پوياي‌ راه‌ كمال‌ هستند و لذا مسلّم‌ مي‌گردد كه‌ بني‌ آدم‌ پيوسته‌ به‌ خوبي‌ از اين‌ موهبت‌ خدادادي‌ موروثي‌ يعني‌ استعداد نامگذاري‌ بهره‌ برداري‌ نموده‌ است‌.
بشر در دوران‌ اوليّه‌ كه‌ به‌ شكل‌ عشيره‌ اي‌ و قبيله‌اي‌ و چادر نشيني‌ زندگي‌ ميكرده‌ است‌ نياز زيادي‌ به‌ نامگذاري‌ نداشته‌ است‌ امّا پس‌ از انتقال‌ به‌ دوران‌ كشاورزي‌ و زندگي‌ روستائي‌ و تقويت‌ تمايل‌ موآنست‌ و همكاري‌ و نياز به‌ مبادله‌ كالاهاي‌ توليدي‌ كه‌ لازمه‌ آن‌ ايجاد بازارهاي‌ منطقه‌اي‌ و پديد آمدن‌ قراء و قصبات‌ و شهرها بود به تدريج‌ نياز بيشتري‌ به‌ نامگزاي‌ و ثبت‌ و ضبط‌ و اشاعه‌ آن¬ها پيدا كرد و مجبور گرديد كه‌ براي‌ ثبت‌ و ضبط‌ نام¬ها و كلمات‌ قرار دادي‌ / اجتماعي‌ علايمي‌ را براي‌ ثبت‌ آن¬ها اختراع‌ كند و لذا حظ‌ و كتابت‌ را به‌ وجود آورد كه‌ موجب‌ يك‌ تحّول‌ عظيم‌ در شيوه‌ زندگي‌ او گرديد.
هر چه‌ زندگي‌ انسان¬ها توسعه‌ يافت‌ نياز آن¬ها براي‌ برقرار كردن‌ رابطه‌ با مجتمعات‌ ديگر سراسر جهان‌ بيشتر گرديد و لذا يك‌ سلسله‌ شاغل‌ بازرگاني‌ بين‌ منطقه‌ و فرا مرزي‌ به‌ وجود آمد و به‌ لحاظ‌ سياسي‌ نيز حكومت‌ هاي‌ ملوك‌ الطوايفي‌ به تدريج‌ به‌ سلطنت‌ هاي‌ منطقه‌اي‌ و امپراتوريهاي‌ اقليمي‌ تبديل‌ گرديد.
در نتيجه‌ توسعه‌ طلبي¬ها و لشكر كشيهاي‌ سلاطين‌ و امپراتوران‌ و رفت‌ و آمد كاروانيان‌ و بازرگانان‌ به‌ سرزمينهاي‌ ديگر براي‌ مبادله‌ كالا، مبادله‌ زبان‌ و فرهنگ‌ نيز بين‌ اقوام‌ و ملل‌ آغاز گرديد.و گسترش‌ يافت‌ و بديهي‌ است‌ كه‌ هر نقاطي‌ كه‌ بيشتر نيازمند مبادله‌ كالا بودند يا در مسير رفت‌ و آمد و يا بارانداز واستراحت‌ گاه‌ كاروانيان‌ قرار داشتند و يا داراي‌ مزاياي‌ سوق‌ الجيشي‌ بود بيشتر تحت‌ تأثير زبان‌ و فرهنگ‌ كاروانيان‌ و بازرگانان‌ و لشكريان‌ قرار مي‌گرفت‌.
از جمله قصباتي‌ كه‌ در مسير كاروانيان‌ و بازرگانان‌ بين‌ قاره‌اي‌ قرار داشتند قصبه‌ مكّه‌ بود كه‌ در مسير رفت‌ و آمد بازرگانان‌ بين‌ قاره‌اي‌ آسيا و آفريقا و روم‌ شرقي‌ قرار گرفته‌ بود و به‌ علت‌ وجود چشمه‌ زمزم‌ و خانه‌ كعبه‌ به‌ محل‌ بارانداز و استراحت‌ گاه‌ كاروانيان‌ و بازرگانان‌ و بازار مكاره‌ شبه‌ جزيره‌ عربستان‌ درآمده‌ بود و طبيعي‌ است‌ كه‌ مردم‌ مكّه‌ كه‌ از محل‌ عرضه‌ خدمات‌ به‌ كاروانيان‌ زندگي‌ نسبتاً مرفهي‌ را مي‌گذرانيدند به تدريج‌ با زبان‌ و آداب‌ و رسوم‌ مردم‌ كشورهاي‌ ديگر آشنا شوند و به‌ زبان‌ آن¬ها تكلّم‌ كنند و به‌ صورت‌ ظاهر هم‌ كه‌ باشد آداب‌ و رسوم‌ مخدومان‌ خود را محترم‌ بدارند تا هر چه‌ بيشتر موجب‌ خوشنودي‌ و آرامش‌ خاطر آنان‌ بشوند و در نتيجه‌ از وجود آنان‌ بيشتر بهره‌مند شوند، آشنائي‌ مردم‌ مكّه‌ بزبان‌ مسلمانان‌ كشورهاي‌ ديگر هم‌ اكنون‌ نيز به‌ خوبي‌ مشهود مي‌ باشد.
عرضه‌ اين‌ خوش‌ خدمتيها كار را به‌ جائي‌ رسانيد كه‌ بعضيها بُتهايي‌ از نوع‌ بتهاي‌ مردم‌ يمن‌ و هند و چين‌ بياورند و در خانه‌ كعبه‌، صفا و مروه‌، مشعر و مني‌ و حتي‌ در مسير راه‌ كاروانها نصب‌ كنند تا مسافران‌ سرزمينهاي‌ ديگر در حين‌ اقامت‌ يا عبور از سرزمين‌ مكّه‌ بتوانند همانند شهر و ديار خود از انجام‌ مراسم‌ و آئينهاي‌ بت‌ پرستي‌ خود هم‌ برخوردار باشند و بدين‌ ترتيب‌ خانه خدا را كه‌ مركز دين‌ توحيدي‌ / ابراهيمي‌ بود به‌ بتخانه‌ و مركز شرك‌ و بت‌ پرستي‌ تبديل‌ نمودند هر چند مراسم‌ دين‌ حنيف‌ را نيز همراه‌ با آلودگيها و انحرافات‌ سخيف‌ برگزار مي‌ نمودند.
نصب‌ بت هايي‌ كه‌ به تدريج‌ از سرزمينهاي‌ ديگر آورده‌ شد در خانه‌ كعبه‌ و اماكن‌ ديگر آثار مهمي‌ بشرح‌ زير به‌ وجود آورد :
1ـ هر مسافري‌ مي‌ توانست‌ مادامي‌ كه‌ در مكّه‌ بود آئينهاي‌ بت‌ پرستي‌ خود را همانند موطن‌ خود انجام‌ دهد و از اين‌ بابت‌ احساس‌ خوشنودي‌ و آرامش‌ خاطر كند.
2ـ مسافران‌ بيشتر به‌ مكه‌ وابستگي‌ پيدا كنند و نتيجتاً مكّيان‌ در برابر عرضه‌ خدمات‌ طولاني‌تر از منافع‌ بيشتري‌ برخوردار شوند.
3ـ خود اعراب‌ مكّه‌ كه‌ در ابتدا براي‌ كسب‌ رضايت‌ خاطر كاروانيان‌ و جلب‌ منافع‌ مادّي‌ اقدام‌ به‌ آوردن‌ بتها كرده‌ بودند و براي‌ تظاهر و خوشامد كاروانيان‌ در مراسم‌ بت‌ پرستي‌ شركت‌ مي‌ كردند به تدريج‌ به‌ دين‌ توحيدي‌ پشت‌ كنند و به‌ شرك‌ و بت‌ پرستي‌ روي‌ آوردند و عادت‌ كنند.
4ـ شهرت‌ مكّه‌ در سرزمينهاي‌ ديگر به‌ پيچد و كاروانيان‌ مسيري‌ را كه‌ از مكّه‌ مي‌ گذرد بر مسيرهاي‌ ديگر ترجيح‌ دهند و مكّي¬ها بيشتر منتفع‌ گردند.
5ـ نهايتاً حسّ حسادت‌ ابرهه‌ پادشاه‌ بخش‌ حبشه‌اي‌ يمن‌ برانگيخته‌ شود تا قصد تخريب‌ خانه‌ كعبه‌ كند تا مكّه‌ را از رونق‌ بياندازد و مشابه‌ خانه‌ كعبه‌ را با تمام‌ خصوصيات‌ در يمن‌ بنا كند و كاروانيان‌ و بازرگانان‌ را به‌ سوي‌ يمن‌ جلب‌ و پاي‌ بند نمايد و به‌ رونق‌ اقتصادي‌ يمن‌ بيافزايد! (که نتوانست)
بنابراين‌ روي‌ آوردن‌ مردم‌ مكّه‌ به‌ شرك‌ و بت‌ پرستي‌ در آغاز، از روي‌ تمايلات‌ قلبي‌ نبوده‌ است‌ بلكه‌ تمايلات‌ روز افزون‌ آن¬ها به‌ جلب‌ هر چه‌ بيشتر منافع‌ از جانب‌ كاروانيان‌ و بازرگانان‌ سبب‌ آوردن‌ بتها به‌ مكّه‌ و روي‌ آوردن‌ آن¬ها به‌ بت‌ پرستي‌ شده‌ است‌. نيز لشكر كشي‌ ابرهه‌ براي‌ تخريب‌ خانه‌ كعبه‌ ناشي‌ از مخالفت‌ با خداوند و دين‌ حنيف‌ نبوده‌ است‌ بلكه‌ او مي¬خواسته‌ است‌ يك‌ مركز جلب‌ و پاي‌ بندي‌ كاروانيان‌ و بازار مكاره‌ منطقه‌اي‌ را از ميان‌ بردارد و جريانات‌ اقتصادي‌ مربوطه‌ را به‌ سوي‌ يمن‌ سوق‌ دهد، كه‌ خداوند مانع‌ شد و ابابيل‌ را فرستاد تا سپاهيان‌ او را منهدم‌ نمايد و همچنان‌ خانه‌ كعبه‌ در سال‌ تولّد حضرت‌ رسول‌ الله(*) استوار بماند تا پس‌ از مبعوث‌ شدن‌ آن حضرت‌ به‌ رسالت‌ و فتح‌ مكّه‌, از وجود بت¬ها پاكسازي‌ شود و مجدداً به‌ مركز توحيد و قبله‌ گاه‌ جهانيان‌ برگردانيده‌ شود.
از آثار مهّم‌ ديگري‌ كه‌ عبور كاروانيان‌ از مسير مكه‌ بر فرهنگ‌ مكيان‌ باقي‌ گذاشت‌ شيوع‌ واژه‌هاي‌ كشورهاي‌ ديگر در زبان‌ عربي‌ مي‌ باشد و از ميان‌ تمام‌ كشورها زبان‌ فارسي‌ بيشتر بر زبان‌ عربي‌ تأثير گذاشته‌ است‌ به‌ نحويكه‌ هم‌ اكنون‌ كلمات‌ فارسي‌ بسياري‌ در زبان‌ عربي‌ متداول‌ است‌ كه‌ به‌ علت‌ اينكه‌ معرب‌ گرديده‌ و قدمت‌ تاريخي‌ پيدا كرده‌اند اصالت‌ عربي‌ بخود گرفته‌ و كمتر كسي‌ آن¬ها را فارسي‌ مي‌ شناسد وجود كلمات‌ بسيار فارسي‌ در زبان‌ عربي‌ دليل‌ نفوذ قابل‌ توجّه‌ ايران‌ بخصوص‌ بازرگانان‌ ايراني‌ در عربستان‌ بخصوص‌ مكّه‌ مي‌ باشد.
در زمان‌ بعثت‌ حضرت‌ رسول‌ الله* نيز كلمات‌ فارسي‌ در زبان‌ عرب‌ رايج‌ بوده‌ به‌ نحوي‌ كه‌ جزو زبان‌ و فرهنگ‌ عربي‌ شناخته‌ ميشده‌اند آن‌ چنانكه‌ وقتي‌ نزول‌ آيات‌ بر آنحضرت‌ آغاز مي‌شود كلمات‌ فارسي‌ بسياري‌ نيز همانند واژگان‌ عربي‌ جزو آيات‌ نازل‌ ميگردند.
اينكه‌ خداوند در سوره ابراهيم, آيه4 فرموده‌ است‌:«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ‌....»و ضمن‌ آيات‌ خداوند خود، واژگان‌ فارسي‌ را بكار گرفته‌ است‌ بهترين‌ دليل‌ اينست‌ كه‌ در زمان‌ نزول‌ آيات‌ كلمات‌ فارسي‌ جزو واژه‌ها و فرهنگ‌ عرب‌ شناخته‌ شده‌ بودند.
از زمان‌ نزول‌ قرآن‌ كريم‌ بيشتر از چهارده‌ قرن‌ مي‌ گذرد. از آن‌ تاريخ‌ تا كنون‌ خود زبان‌ فارسي‌ تغييرات‌ بسياري‌ يافته‌ است‌ به‌ نحوي‌ كه‌ خواندن‌ و فهم‌ نوشتارها و واژگان‌ فارسي‌ قديم‌ براي‌ ايرانيان‌ امروز ممكن‌ نيست‌ مگر اينكه‌ كساني‌ رشته‌ زبان‌ فارسي‌ كهن‌ را در دانشگاه¬ها فرا گرفته‌ باشند. بدين‌ علّت‌ ما نميتوانيم‌ دقيقاً معين‌ كنيم‌ كه‌ چه‌ تعداد از واژگان‌ فارسي‌ در زبان‌ عرب‌ و چه‌ مقدار از آن¬ها در آيات‌ قرآن‌ كريم‌ وارد شده‌ است‌ آنچه‌ نگارنده‌ پس‌ از دقّتي‌ در خور توان‌، استخراج‌ نموده‌ و ذيلاً ارائه‌ مينمايد آن‌ تعدادي‌ است‌ كه‌ فارسي‌ بودن‌ آنها قطعي‌ است‌، مع‌ الوصف‌ بخش‌ عمده‌اي‌ از واژگان‌ قرآن‌ به‌ آنها اختصاص‌ داده‌ شده‌ است‌1 :
واژگان فارسي معّرب¬كه در كلام الله مجيد به كار رفته و نشاني آيات مربوطه (1)
واژگان فارسي معرب واژگان
نشاني آيات مربوطه
اورنگ، ارك اريكه (سوره کهف, آيه31 )عَلَى الْأَرائِكِ
آزر آزر (سوره انعام, آيه74 ) لِأَبِيهِ آزَرَ
ابزار،اوزار اوزار (سوره محمد, آيه4)حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها
آسا اُسوه (سوره احزاب, آيه 21)كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ
آبريز ابريق (سوره واقعه, آيه9 ) بِأَكْوابٍ وَ أَبارِيقَ
اَمَد، مدّت اَمَدَ (سوره شعرا, آيه133) وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ
پرده بزرك برزخ (سوره الرحمن, آيه20) بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ
درب،باب باب (سوره حديد, آيه13) فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ
بخس، بش بخس (سوره يوسف, آيه20) ِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ
بلند، برز برز (سوره آل عمران, آيه154) لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ
برهان، روش برهان (سوره نساء, آيه174) قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ
پري ديژه،پرديس فردوس (سوره کهف, آيه 107) لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ
تنور تنور (سوره هود, آيه40)جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ
پوك،پوچ جوف (سوره احزاب, آيه4) مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ
برگ ورق (سوره انعام, آيه59) وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ
آبكاري عبقري (سوره الرحمن, آيه76) عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ
پيل فيل (سوره فيل, آيه1) بِأَصْحابِ الْفِيلِ
تاق طاق (سوره آل عمران, آيه180) سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا
آفريت، بزرگ عفريت (سوره نمل, آيه27) قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ
تر طري (سوره نحل, آيه14) لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا
تنگ ضنك (سوره طه, آيه124) فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً
جاده جاده (سوره فاطر, آيه27) مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ
چراغ سراج (سوره فرقان, آيه61) وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً
چرم صرم (سوره قلم, آيه20) فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ
چيز، چي شئ فراوان بكار برده شده
حوزه خرج فراوان بكار برده شده
خمر خمر (سوره محمد, آيه15) وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ
در،دار دار (سوره يوسف, آيه109) وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ
درخشان دري (سوره نور, آيه35) كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ
داريك،درم درهم (سوره يوسف, آيه20) بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ
دستواره اسورة (سوره زخرف, آيه53) أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ
دول دلو (سوره يوسف, آيه19) فَأَدْلى دَلْوَهُ
ديوار جدار (سوره کهف, آيه77) فَوَجَدا فِيها جِداراً
دپير، دبير دبر (سوره نازعات, آيه5) فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً
دين،دئينه دين (سوره کافرون, آيه6) لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ
دمار دمر (سوره اعراف, آيه137) وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ
ربا رب (سوره حمد, آيه2) رَبِّ الْعالَمِينَ
راهبان رهب (سوره توبه, آيه34) الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ
روزي،روزيك رزق رزق (سوره ذاريات, آيه58) إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ
رسد رصد (سوره جن, آيه27) وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً
رها رهو (سوره دخان, آيه 24) وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً
زرآب زرابي (سوره غاشيه, آيه16 )وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ
زبر، زبره زبر (سوره کهف, آيه96) آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ
زيور، زيب زخرف- زين (سوره اسراء, آيه93) بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ
زمهرير زمهرير (سوره انسان, آيه13 )لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً
زبان،زبانه زبانيه (سوره علق, آيه18 ) سَنَدْعُ الزَّبانِيَةَ
زن، زني زنا (سوره نور, آيه3) الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلاَّ زانِيَةً
زور زور (سوره حج, آيه30) اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ
زمزم (زمستان) زمهر (سوره انسان, آيه13) شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً
راسته راته، راسته راه صراط، سراط (سوره حمد, آيه6) اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ
سرمد سرمد (سوره قصص, آيه71) جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً
سرآب سراب (سوره نور, آيه39) كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ
سراپرده، سراوك سرادق (سوره کهف, آيه29) أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها
سخت سخط (سوره مائده, آيه80) سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ
ستم شمت (سوره اعراف, آيه150) فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ
شأن شأن (سوره رحمن, آيه29) كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ
شكوه، شوكت شوكه (سوره انفال, آيه7) غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ
شاهراه شرع (سوره شوری, آيه13) شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما …
سندس، ديبا سندس (سوره کهف, آيه31) ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ
ستبرك استبرق » » » » » » »
سنگ گل سجل (سوره انبياء, آيه104) نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ
شكاف، اشكفت كهف (سوره کهف, آيه16) فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ
شكر سكر (سوره نحل, آيه67) تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً
كاروان قيروان -عير (سوره يوسف, آيه78) أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ
كاغذ قرطاس (سوره انعام, آيه7) كِتاباً فِي قِرْطاسٍ
كت حظ (سوره عنکبوت, آيه48) وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ
كم كم (سوره نجم, آيه26) وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ
كمتر كمترين قطمير (سوره فاطر, آيه13) ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ
كاسه كأس (سوره نبأ, آيه 34) وَ كَأْساً دِهاقاً
كاپور كافور (سوره انسان, آيه17) مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً ً
كوپل قفل (سوره محمد, آيه24) أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها
گزينه خزينه - خزن (سوره انعام, آيه50) لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ
گهنام جهنم (سوره نساء, آيه55) وَ كَفى بِجَهَنَّمَ سَعِيراً
گند جند (سوره مريم, آيه75) شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً
گزيت جزيت (سوره توبه, آيه29) حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ
مكيد اقليد (سوره زمر, آيه63) لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
لال، لعل لؤلؤ (سوره الرحمن, آيه22) اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ
مرجان مرجان (سوره الرحمن, آيه22) اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ
ميده، ماده مائده (سوره مائده, آيه114) رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ
مشك مسك (سوره مطففين,آيه26) خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ …
نوش نوش (سوره سبأ, آيه52) وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ
وزير وزير (سوره طه, آيه 29) وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي
وكنه وقت (سوره حجر, آيه 38) إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ
ورد ورده (سوره الرحمن, آيه37) وَرْدَةً كَالدِّهانِ
ياكيد، ياكوت ياقوت (سوره الحمن, آيه58) كَأَنَّهُنَّ الْياقُوتُ وَ الْمَرْجانُ
مگوش مجوس (سوره حج, آيه17) وَ النَّصارى وَ الْمَجُوسَ
مرگت مسجد (سوره توبه, آيه108) وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً
1ـ لغات‌ مذكور واژگاني‌ هستند كه‌ نگارنده‌ با بضاعت‌ اندك‌ خود از قرآن‌ كريم‌ استخراج‌ نموده‌ و مسلّم‌ اين‌ است‌ كه‌ تعداد بيشتري‌ از كلمات‌ كلام‌ الله مجيد ريشه‌ فارسي‌ دارند امّا استخراج‌ تمام‌ آنها نياز به‌ آگاهي‌ و تحقيق‌ بيشتر در زبان‌ ايران‌ باستان‌ دارد.
نيز تعداد بسيار زيادتري‌ از واژگان‌ فارسي‌ وارد زبان‌ عربي‌ شده‌ است‌ كه‌ ما وارد آن‌ بحث‌ نمي¬شويم‌ چون‌ به‌ اين‌ بحث‌ كه‌ در معارف‌ قرآن‌ كريم‌ است‌ ربط‌ چنداني‌ ندارد.
3ـ ما در نوشتارهاي‌ ديگر، آنچنان‌ كه‌ شايع‌ است‌، كلمه‌ صراط‌ را از ريشه استراتا يوناني‌ كه‌ در زبان‌ فرنگي‌ به‌ استريت‌ streetبدل‌ شده‌ است‌ بر گرفته‌ شمرده‌ايم‌ امّا قدر مسلّم‌ اين‌ است‌ كه‌ كلمه‌ استراتا يوناني‌ از كلمه‌ راستَه‌ راتَه‌ (راسته‌ يا راستا راه‌) برگرفته‌ شده‌ است‌ كه‌ يك‌ كلمه مركب‌ فارسي‌ مي¬باشد.
2ـ بعضي‌ كلمه فردوس‌ عربي‌ و پاراديس‌ (paradase)فرنگي‌ را از واژه‌ پرديس‌ يوناني‌ مي-پندارند در حاليكه‌ خود واژه‌ يوناني‌ از زبان‌ فارسي‌ قديم‌ گفته‌ شده‌ كه‌ اصلي‌ آن‌ پَري‌ ديژه‌ يا پري‌ دژه‌ به‌ معني‌ دژ و يا قلعه‌ پريان‌ گرفته‌ شده‌ است‌.
4ـ از تقريباً 77400 كلمه‌اي‌ كه‌ در قرآن‌ كريم‌ بكار رفته‌ است‌ در حدود 1720 كلمه‌ ريشه‌ و اصل‌ كلام‌ مي¬باشد و باقي‌ آنها يعني‌ 75680 كلمه‌ مشتقاتي‌ هستند از 1720 كلمه‌ مذكور گرفته‌ شده‌ است‌.
چون‌ تعداد واژگاني‌ كه‌ به‌ شرح‌ فوق‌ ما بعنوان‌ واژه‌ فارسي‌ از قرآن‌ كريم‌ استخراج‌ نموده¬ايم‌ 86 كلمه‌ مي¬باشد معلوم‌ مي¬شود كه‌ حداقل‌ 5% از اصل‌ كلمات‌ قرآن‌ كريم‌ واژه‌ فارسي‌ هستند كه‌ اين‌ به‌ لحاظ‌ كميّت‌، درصدي‌ قابل‌ توجّه‌ مي¬باشد.
امّا چراخداوند در كلام‌ خود واژه‌ فارسي‌ بكار برده‌ است‌ ؟
خدا وند تصريح‌ فرموده‌ است‌ كه‌ دين‌ اسلام‌ را كه‌ اساسنامه‌ آن‌ قرآن‌ كريم‌ است‌ براي‌ برقراري‌ يك‌ نظام‌ مدني‌ و متناسب‌ با فطر ت‌ مردم‌ وضع‌ و تشريع‌ فرموده‌ است‌ :«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» و مسلمانان‌ بايد ديني‌ را بر پاي‌ بدارندكه‌ كاملاً مطابق‌ با فطرت‌ و نظام‌ آفرينش‌ باشد چنانكه‌ فرموده‌ است‌ :
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ1»‌: همت‌ برپاي‌ دار براي‌ دين‌ راستگرايي‌ كه‌ مطابق‌ ناموس‌ خلقت‌ باشد كه‌ عامّه‌ مردم‌ را هم‌ بر همان‌ نظام‌ آفريده‌ است‌، تغييري‌ در آفرينش‌ خداوند مجاز نيست‌، دين‌ پايدار اينگونه‌ است‌ و ليكن‌ بيشتر مردم‌ نمي¬دانند.
در جائي‌ كه‌ خداوند مردم‌ را فرمان‌ مي¬دهد كه‌ نظام‌ فطرت‌ را بخصوص‌ نظامي‌ را كه‌ مشخّصه‌ زنده آن‌ خود مردم‌ هستند دقيقاً رعايت‌ نمايند تا دين‌ اسلام‌ پايدار بماند، مسّلم‌ است‌ كه‌ خود خداوند پيش‌ از مردم‌ موضوع‌ را رعايت‌ مي¬فرمايد :
در زماني¬كه‌ خداوند آيات‌ را آغاز فرموده‌ است‌، بطوريكه‌ فوقاً نيز اشاره‌ شد، اعراب‌ مكّه‌ با كاروانيان‌ و بازرگانان‌ كشورهاي‌ مختلف‌، از آنجمله‌ ايران‌ تماس‌ بسيار داشته‌اند و تعداد زيادي‌ كلمات‌ فارسي‌ وارد زبان‌ عربي‌ شده‌ و رايج‌ گرديده‌ بوده‌ است‌.
يكي‌ از خصوصيات‌ فطري‌ مردم‌، گسترش‌ طبيعي‌ زبان‌ آنان‌ با پذيرش لغاتِ لازم‌ از ديگران‌ است‌.
و در جائيكه‌ مردم‌ مكّه‌ تعدادي‌ واژه فارسي‌ را پذيرفته‌ بوده‌اند خلاف‌ فطرت‌ آنان‌ بوده‌ است‌ كه‌ خداوند بخواهد با گزيدن‌ كلمات‌ مهجور يا فراموش‌ شده‌ به‌ پاكسازي‌ واژه‌هاي‌ جاري‌ در زبان‌ مردم‌ بپردازد، خاصّه‌ اينكه‌ فرموده‌ است‌: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ1....» ما هيچ‌ پيامبري‌ را نفرستاده‌ايم‌ مگر به‌ زبان‌ مردم‌ خودش‌ براي‌ اينكه‌ (امر رسالت‌ را) براي‌ آنان‌ به روشني‌ بيان‌ نمايد.... و چون‌ مردم‌ مكّه‌ واژه‌هاي‌ فارسي‌ را بخوبي‌ مي¬دانسته‌اند ضرورتي‌ نداشته‌ است‌ كه‌ خداوند آنها را رها كن‌ د و كلمات‌ عربي‌ بجاي‌ آنها بنشاند.
اين‌ موضوع‌ يكي‌ از تعاليم‌ كلّي‌ و عام‌ قرآن‌ كريم‌ است‌ كه‌ مسلمانان‌ بايد تبعيّت‌ نمايند، و اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ مردم‌ بخصوص‌ دانش‌آموختگان‌ 3 گروه‌ مي-باشند :
1ـ گروهي‌ كه‌ تحت‌ تأثير عرق‌ مليّت‌ گرفتار تعصب‌ شده‌اند اصرار دارند كه‌ واژه‌هاي‌ مهجور زبان‌ را مجدداًزنده‌ كنند و جايگزين‌ لغات‌ بيگانه‌ نمايند تا ز بان‌ را پاكسازي‌ و تقويت‌ نمايند چنانكه‌ بعضيها گفته‌اند خداوند تركي‌ هم‌ مي¬داند پس‌ چرا بايد نماز به‌ زبان‌ عربي‌ باشد!
2ـ گروهي‌ تلاش‌ مي¬كنند تا هر چه‌ بيشتر از كلمات‌ عربي‌ در گفتار و نوشتار خود بهره‌ بگيرند به‌ اين‌ اميد كه‌ دين‌ رابيشتر تقويت‌ مي¬كند.
3ـ گروهي‌ شديداً علاقمند بكار بردن‌ واژه‌ها و اصطلاحات‌ غربي‌ هستند و مي¬خواهند بدين‌ طريق‌ دانش‌ و فرهنگ‌ و تمدن‌ را توسعه‌ دهند و زبان‌ و فرهنگ‌ خود را كار ساز و كافي‌ نمي¬دانند!
آنچه‌ در اين‌ ميان‌ فراموش‌ شده‌ است‌ تبعيت‌ از شيوه‌ كلام‌ خداوند و تأكيد او جل‌ّ جلاله‌ بر رعايت‌ ناموس‌ خلقت‌ و مقتضيّات‌ فطرت‌ مي¬باشد. او با وجوديكه‌ خالق‌ مطلق‌ است‌ و براي‌ آفرينش‌ كلام‌ مشكلي‌ ندارد، شرافت‌ كلام‌ خود را به‌ واژگان‌ فارسي‌ هم‌ اضافه‌ فرموده‌ است‌!
در تمام‌ جهان‌ يك‌ زبان‌ يافت‌ نمي¬شود كه‌ خالص‌ و اصيل‌ و از واژه‌هاي‌ وارداتي‌ بيگانه‌ بينياز باشد.
پويائي‌ و پايائي‌ زبان‌ وفرهنگ‌ در وصول‌ و صدور يافته‌هاي‌ لغوي‌ و فرهنگي‌ است‌ كه‌ آن‌ هم‌ وابسته‌ به‌ فعاليّت‌ افراد و نهادهاي‌ اجتماعات‌ و در بطن‌ توسعه دين‌ و دانش‌ و هنر و صنعت‌ قابل‌ دسترسي‌ مي¬باشد: «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ».

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه