عرش خدا
سراینده - جعفر -ناظم رعایا
ای آنکه زپیدایی در چشم نمی آیی حالیست شگفت انگیز پنهانی وپیدایی
گر دیده نمی بیند ,شادم که دلی دارم آن هم سر وکارش هست با زلف دل آرایی
از بخت بلند دل با آنهمه بهروزی قربان دلم گردم و آن رتبه والایی
از چشم جهان بینان,پیوسته تو پنهانی در بینش حقجویان همواره تو پیدایی
جانا بتو ارزانی این خانه که در آنی یارب نرسد آنی, کز خانه برون آیی
گفتم که رهی یابم در خلوت دل اما دیدم که ترا خوشتر در خلوت تنهایی
در دل که صفا باشد, آن عرش خداباشد رای آنچه تو میدانی حکم آنچه تو فرمایی
مملوکی وخرسندی ,ملک است وخداوندی قولیست که بر آنیم,عهدیست که می پایی
هرکس که تورا بشناخت او از دگران ببرید در عالم عشاقی ,با حالت شیدایی
بیگانه کجا داند در خانه چه پنهانست ماییم که میدانیم گنج است و نهان جایی
ماراست بس این باور از رهگذر ایا م این نکته که امروز است پیوسته به فردایی
هرکس گذراند عمر با شیوه دلخواهی ناظم! به غزلخوانی ,طوطی به شکر خایی