بنابراين وسط و مركز و نمونه و اسوه بودن، اصول و معيارهايي هستند كه اسلام و مسلماني حقّاً ميبايد با آنها سنجيده شود - و لذا هر چه مااز وسط و مركز و نمونه بودن دورباشيم به همان مقدار از دين اسلام به دور افتادهايم. در تعاريف فرهنگي/اسلامي متداول كلمه وسط را كه در آيه مذكور و نيز آيات ديگر آمده است «درون ديني» و به معني ميانه روي و رعايت حدّ اعتدال ترجمه و تفسير كردهاند، در حالي كه خطاب به كليه مسلمانان در برابر «ناس» ليكونوا شهداء علّي النّاس - و بخصوص با توجّه به جمله جعلناكم امة هيچ شكّي باقي نميگذارد كه خداوند ملّت اسلام را در برابر جهانيان «وسط» خواسته است.
شايد ورود در اين قبيل جزئيات كه بيشتر شايسته بحث در دروس تفسير است دور از شيوه مقاله نويسي تحقيقي بنظر آيد آمّا چون اصول سياسي دين اسلام تا كنون به درستي مورد تحقيق قرار نگرفته است اگر ما هم در اين فراخوان به تجزيه و تحليل اين مستندات نپردازيم ناگزير بايد به يك مقدار كلّي گويي بي دليل در تنظيم مقاله مربوط به سياست در اسلام و جامعه مدرنيته بسنده كنيم كه در چنين صورتي چيزي را ثابت نخواهد كرد.
راز اين دعوي كه قرآن كريم عليرغم محدود بودن آن در 77400 كلمه «تبيناً لكل شيء» روشن گر همه چيز است، ميباشد. در همين قبيل كلمات است كه به گونهاي براي جملات و سياق آيات و موضوعات انتخاب و به كار برده شدهاند كه معاني بسياري از آنها (به شرط تدّبر كافي) دانسته ميشود. مانند اينكه «وسط» به معني حد ميانه، نقطه اعتدال، معدّل، مركز و محور، نخبه و برگزيده، نقطه ثقل و امثال اينها ميباشد.
پس اگر جوامع بشري را در دو گروه فرضاً چپ و راست يا كمونيست و كاپيتاليست و.... تقسيم كنيم امتّي مانند اسلام بايد سياست خود را به گونهاي تنظيم كند كه نه چپ باشد نه راست، نه طرفدار كمونيسم باشد نه كاپيتاليسم، بلكه همانند نقطه منصّف يك خط بايد جزو هيچ طرف نباشد و در عين حال با هر دو طرف هم ارتباط داشته باشد و اگر موضوعي ايجاب كرد كه مثلاً يك قدم به سوي يك طرف بردارد بايد دقيقاً به همان اندازه به سمت ديگري هم قدم بردارد وگرنه موقعيت وسط بودن را كه خداوند خواسته است از دست ميدهد!
«وسط» در يك دايره به اين معني است كه با تمام نقاط پيرامون دايره به يك اندازه فاصله داشته باشد و در دايره هم اگر ضرورت ايجاب كرد كه پيشرفت داشته باشد بايد دايره وار در تمام جوانب پيش برود نه بسوي يك سمت بخصوص و در دايره هم نقطه مركزي بايد با تمام اطراف خود رابطه داشته باشد وگرنه وسط نخواهد بود !و طبيعي است كه در يك دايره تمام نقاطي كه پيرامون «وسط» هستند به نسبت فاصله خود از مزاياي ارتباط با وسط برخوردار خواهد شد !
«وسط» در يك منشور يا هرم از رأس به قاعده امتداد دارد و بايد به گونهاي باشد كه در عين ارتباط داشتن با «قاعده» موقعيّت در «رأس بودن» را هم حفظ نمايد !
«وسط» در يك محور بايد آنگونه دقيق و محكم و پابرجا باشد كه چرخ به آرامي اطراف آن بچرخد و سرنشينان را با كمترين صدا و لرزش و با احساس امنيّت و آرامش كامل به مقصد برساند !
«وسط» در يك ترازو شاهين آن است كه توزين را عادلانه مينماياند تا اگر جنسي كه ميسنجد كمبودي داشت به آن بيافزايد و اگر از وزنهها بيشتر بود به كفه وزنهها وزنهاي اضافه كنند تا حّق كسي ضايع نشود.
«وسط» دقيقترين و عمليترين و مطمئنترين راه سياست و كشورداري را در ارتباط با جهانيان وارتباط في مابين درون نظامي پيش روي ما روشن مينمايد - خواننده عزيز خود بيشتر توجّه فرمايد تا يقين حاصل كند كه كلمات خداوند ،خداوند كلمات هستند - آفريننده هستند و نگاه دارند و توسعه دهند.
پس آنگونه نيست كه بگوئيم ئسط يعني ميانه روي در مثلاً غذا و لباس وخوردن و آشاميدن و قضيه را خاتمه يافته تلقي كنيم. «وسطي» كه خداوند خواسته است از رابطه شخص با خودش شروع ميشود و از خانواده تا تمام سطح و عمق و ارتفاع جهان در تمام ابعاد مادي/معنوي و..... را شامل ميشود - و تمام كلمات قرآن كريم هم همين گونه هستند.
وسط همانند تمام آيات ديگر به ما ميفهماند كه انسان از مادّه و معني يا بعبارت معروفتر از جسم و جان تشكيل شده است و هر دو بعد آن بايد به يك اندازه مراعات گردند. نه كسي حق دارد كسي را تحت فشار معنويات قرار دهد و تلاش كند تا از انسان فرشته بسازد و نه كسي حق دارد او را به ضرر معنويات و به سمت ماديگري تشويق نمايد و نه خود شخص حق دارد بيشتر از حد اعتدال يك جنبه وجودي خود را تقويت كند. بلكه يك مسلمان مؤمن كه هميشه بايد در جريان تعاليطلبي باشد هر دو جنبه وجودي خود را به يك سان تقويت نمايد - همين است تكليف اجتماع و همين است وظيفه مبلغّان و رهبران ديني حتي تا سطح بالاي حكومتي ! (بحث بيشتر نياز به كتابي مستقل دارد).
براي اينكه تصّور نشود كه نگارنده مبالغه ميكند يك آيه ديگر از آيات بسيار را مستنداً مورد بحث مختصر قرار ميدهيم: فاقم وجهك للّذين حنيفاً فطرة اللّه الّتي فطر النّاس عليها لاتبديل لخلق اللّه ذالك الدّين القّيم و لكن اكثرا النّاس لا يعلمون: پس همّت استوار بدار براي (اشاعه و پايداري) دين حقيقت گرايي كه بر اساس فطرت الهي باشد كه خداوند مردم را هم بر اساس همان فطرت آفريده است، تغييري در آفرينش خداوند (نظام و ناموس فطرت) مجاز نيست، دين پايدار چنين است (كه هماهنگ با ناموس فطرت، بخصوص مطابق با مقتضيات فطري مردم باشد) و ليكن بيشتر مردم از اين (اصل مهّم) آگاه نيستند .30/29.
شناخت طبيعت و فطرت و نواميس آن وبه كارگيري علوم تجربي و علوم انساني در امور دين اسلام به منزله استخوان بندي آن است: ذالك الدّين القيّم و چون «ناس» هم در تمام جهان با عقايد و آراء گوناگون پراكندهاند تمام آنان بايد در فطرتشناسي لحاظ شوند و مقتضيات طبايع و نواميس مراعات گردد. للدّين حنيفاً فطرة اللّه التّي فطر النّاس عليها...!
ما دين اسلام را دست كم گرفتهايم. كلام خدا را كه بر اساس جمله عظيم و كلمة اللّه هي العليا بايد در جهان برترين باشد، و نيز خود را كه بايد در جهان عزيزترين باشيم خوار كردهايم!
به لحاظ مركزيت و وسط بودن دين اسلام، بايد با تمام جهانيان از موضوع قدرت رابطه داشت چون مركز نميتواند از تمام يا بخشي از پيرامون خود قطع رابطه كند و مركز باقي بماند و نيز نميتواند از شناخت يك نژاد يا يك مكتب يا يك نظام و سياست غافل بماند و در عين حال در تنظيم نظام ديني خود موفّق باشد: فاقم وجهك للديّن حنيفاً.... و شناخت فطرت جهانيان هم در نتيجه قرار گرفتن در وسط و حفظ رابطه ميسر است.
دين اسلام وضع نشده است تا از بشر و انسان فرشته بسازد، كه خداوند فرشته بسيار دارد و اگر بيشتر لازم بود ميتواند بيافريند. لا تبديل لخلق اللّه... صفحه بعد>>