پس مهمترين وظيفه ما نسبت به جهانيان اينست كه قرآن كريم را از "مهبطوحي" بگيريم و تجزيه و تحليل كنيم .و مفاد آنراهم خود عمل كنيم و هم بتدريج به جهانيان بياموزيم و به اصلاح و توسعه فرهنگي نيز اهتمام بورزيم.
براي پيغمبر عزيز ابراهيم (ع) مقتدا بود و د ين ابراهيم زمينه كار بود. دين او را گرفت نا خالصيهاي آنرا زدود و با آيات آسماني سنجيد، و وزنههاي تقلّبي كفرآميز را از ترازو برداشت و بدور افكند، متاع ناب را كه بتدريج نازل ميشد بر كفّه اعمال افزود و به جهانيان عرضه داشت.
پيغمبر عزيز هم اسوه و مقتداي ماست و دين او زمينه كار ما، به تبعيت از او با قرآن كريم كه ميزان است آنچه را دين ناميده ميشود با قرآن بسنجيم - ناخالصيها را دورافكنيم و آنچه را نخبه و ناب مييابيم با يافتههاي جديدي كه با تدبير و تحقيقات عميق در قرآن كريم بدست ميآوريم بر هم افزائيم و بجهانيان عرضه نمائيم. علّت اينكه ما بحث خود را كه مربوط به محور فرهنگ، دين و تمدّن از موضوع جايگاه دولت درتوسعه فرهنگي است، به جهان و جهانيان ربط دادهايم اينست كه همانگونه كه قبلاً نيز اشاره كرديم بعلّت بوجود آمدن ارتباطات شگفتانگيز جمعي و تكامل و توسعه بسيار سريع لوازم و ابزار آنها، و بكارگيري كنترل نشده قدرتهاي استكباري اين ابزارها را درتهاجمات فرهنگي، امروز ما و تمام كشورهاي ديگري كه داراي غرهنگ و تمدّنهاي اصيل و متّكي به دين هستند شديداً مورد تهديد تهاجمات فرهنگي ماديگرايانه والحادي قرار گرفتهايم - ولذا ناگزير بر اي اينكه بتوانيم به توسعه فرهنگي داخلي خود بپردازيم، بايد زمينه آنرا فراهم نمائيم، و فراهم كردن زمينه هم در صورتي ميّسر است كه در بادي امر مانع بمبارانهاي فرهنگي بشويم و ثانياً به پاكسازي نفوذ كردههاي آنها بپردازيم و ثالثاً به باز سازي خرابيها و در نهايت به توسعه و تقويت فرهنگي خود بپردازيم. مانع شدن تهاجم فرهنگي هم در صورتي ميّسر است كه كميّت و كيفيّت و شيوه بكارگيري آنها را بشناسيم و ضمن خنثي كردن حملات به عمل متقابل نيز بپردازيم و بدينوسيله يك آ را مش خاطر داخلي فراهم كنيم و در يك محيط آ را م و زمينه مساعد به توسعه فرهنگي اقدام نمائيم.
با يك نظر اجمالي بخوبي روشن ميشود كه مهاجمان آسيب رساننده و ما آسيبپذير ميباشيم و آسيب رساني فرزند نا مشروع قدرت است و آسيبپذيري طفل يتيم ضعف و ناتواني ميباشد! پس ما بايد ،1 خود رامقتدر، آن هم مقتدر به قدرتي از نوع قدرتهاي مهاحم بنمائيم تا باهمانگونه ابزارها مانع حملات بشويم و 2 خود را مجهز به تجهيزاتي از نوع آنچه آنها ندارند بنمائيم تا بتوانيم به حملاتي بر ضّد حملات آنها دست بزنيم، چنانكه فرهنگهاي مهاجم هم با بكارگيري ابزارهائي كه ما نداريم به ما حمله ميكنند ؟
بعبارتي ساده تر آنها با بهرهگيري از مادّيات به فرهنگ و معنويات دين ما هجوم ميآورند ما هم بايد با تقويّت مادّيات خود را مصونيت به بخشيم و آسيب ناپذير كنيم و با تقويت و بكارگيري معنويات و ماديگرائي آنها حمله ور شويم.
بدينگونه هم ميتوانيم در فرهنگ خود تعادل ايجاد كنيم، و نمونه يك "امّت وسط" بشويم، و هم به تعادل فرهنگ ديگران كمك كنيم و" شهداء عَلَي النّاس"باشيم - چون مهاجمان در فرهنگ و دين و معنويّت نا متعادل و ضعيف هستند و ما در فرهنگ تمدّن در مفهوم سيويليزاسيون ضعف داريم .
ضعف ما در فرهنگ تمدّن هم بالقوه نيست بلكه بالفعل است، زيرا ما هم از لحاظ مادّي ،منابع عظيم ولي خام در اختيار داريم، و هم منابع عظيم معنوي كه عمدتاً بكر و دست نخورده هستند در اختيار داريم كه با بهرهگيري سزاوار از آنها ميتوانيم به غناي فرهنگي خود و ديگران بپردازيم و از حالت انفعالي به مقام و درجه فعاليّت ارتقاء يابيم .
بايد توجّه داشت كه نگارنده كه از معنويّت ميگويد آنگونه معنويّتي نيست كه در شكل مصطلح آن در اذهان جا گرفته است، بلكه "معنويت فهمحقيقت و اعمال آنست " و حقيقت هم آن چيزي است كه خداوند بيان فرموده است ،و آن چيزي هم كه خداوند بيان فرموده است با آنچه ما مسلمانان عمل ميكنيم فرق بسيار دارد، و علّت اين هم كه مسلمانان در جهان، در موضع انفعالي و ضعف قرار گرفتهاند همين است كه اعمال كلّي آنان با خواست خداوند فرق بسيار دارد .
مامسلمانان كه خود را "معنوي گرا "ميشناسيم درست نقطه مقابل ماديگرايان هستيم .
آنها عمدتاً به مادّيات چسبييدهاند و بعضاً خصوصياتي را با نام فرهنگ و اخلاق و" معنويت " (؟) رعايت ميكنند - ما هم عمدتاً به معنويات، آن هم به معنوياتي كه با حقيقت فرق بسيار دارد چسبيدهايم و ضرورتاًو براي ادامه حيات ناگزير به ماديات هم توجّهي داريم، در حاليكه هم آنها اشتباه ميكنند و هم ما درست نميدانيم و درست هم عمل نميكنيم .
خداوند ما را" امّت وسط "خواسته است نه نقطه مقابل ماديگرايان و بشرحي كه فوقاً بيان داشتيم وسط هرچيزي اينست كه از هر سمت و سويي بيك فاصله باشد.
اگر ما خطي رسم كنيم و وسط آنرا مشخّص كنيم و يك طرف آنرا معنويات و طرف ديگررا مادّيات بدانيم امّت وسط آن امتي است كه در نقطه تعادل اين خط قرار گيرد: معنويات، وسط، مادّيات
روي چنين خطي هر چه ما به سمت راست و پشت بر مادّيات حركت كنيم از حّد وسط خارج شدهايم و عكسآن هم صادق است يعني هر چه پشت بر معنويان و در جهت ماديات پيش برويم وسط را رها كردهايم ،امّا اگر آنچنانكه خداوند خواسته است حّد وسط را نگاه داريم هم معنويت را حفظ كردهايم و هم مادّيات را از دست ندادهايم. پس مفهوم وجودي " وسط " اينست كه هم سمت راست را بيك اندازه نگاه دارد و هم سمت چپ را در دايره و در هر چيزي ديگر هم همين قاعده ثابت است . صفحه بعد>>