SHAMAMEH.ORG

فرهنگ،تمدن،دین و ارتباط متقابل آنها 4

اين‌ در حاليست‌ كه‌ ما تصور ميكنيم‌ هر چه‌ بيشتر به‌ مسائلي‌ بپردازيم‌ كه‌ خود آنها را معنويّت‌ ميپنداريم‌ و هر چه‌ بيشتر از آن‌ مسائلي‌ دوري‌ كنيم‌ كه‌ خود ما آنها را مادّي‌ ميپنداريم‌ بيشتر به‌ رستگاري‌ نزديك‌ خواهيم‌ شد، در حاليكه‌ اين‌ آن‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌ خداوند خواسته‌ است‌ «او ما را وسط‌ خواسته‌ است‌» و ما نبايد به‌ خود بباورانيم‌ كه‌ از خداوندي‌ كه‌ آفريننده ما ميباشد مصلحت‌ خود را بهتر مي‌فهميم‌!
نيز از تعريفي‌ كه‌ براي‌ «وسط‌» عرضه‌ داشتيم‌ اين‌ معني‌ روشن‌ ميشود كه‌ مادّيگرايان‌ بايد «بواسطه» ما با معنويّات‌ متّصل‌ شوند و معنوي‌ گرايان‌ نيز بواسطه ما با ماديّات‌ پيوند خود را برقرار داشته‌ باشند: لتَكوُ نوُا شُهَداءَ عَلَي‌ النِّاس‌ - يعني‌ ما بايد آنچنان‌ شاخص‌ و در موقعيّت‌ خود پا برجا و مؤثر باشيم‌ كه‌ هم‌ زاهد مآبان‌ را هدايت‌ به‌ حقايق‌ امور بنمائيم‌ و هم‌ براي‌ ما ماديگرايان‌" سرخط‌ "و نمونه‌ بشويم‌.
تمام‌ تعاريفي‌ هم‌ كه‌ خداوند از حقايق‌ بيان‌ فرموده‌ است‌ پيرامون‌ همين‌ اصل‌ اساسي‌ "حّد وسط‌ "است‌ .
اين‌ نكته‌ را هم‌ اضافه‌ كنيم‌ كه‌ نقطه‌ وسط‌ براي‌ ما "حّديَقف‌ " يعني‌ بي‌ حركت‌ نيست‌ بلكه‌ مركزيتي‌ است‌ كه‌ در همه‌ سو پيش‌ ميرود امّا پيشرفت‌ بايد به‌ گونه‌اي‌ متداول‌ و از هر سو برابر با سوي‌ ديگر باشد بدينمعني‌ كه‌ اگر در معنويات‌ پيش‌ مي‌ رويم‌ بايد بهمان‌ ميزان‌ نيز جنبه‌ مادّي‌ امور خود را تقويت‌ نمائيم‌ و همينگونه‌ در برابر تقويت‌ مادّيات‌ بايد بعد معنويات‌ را هم‌ گسترش‌ دهيم‌ .
در مثال‌ ديگر وسط‌ يك‌ انسان‌ منش‌ و شخصيت‌ اوست‌، و آنچه‌ اين‌ شخصيت‌ را ميسازد آثار جسمي‌ و جاني‌ او تواءماً ميباشد. حال‌ اگر جسم‌ ضعيف‌ باشد بهمان‌ نسبت‌ كارآئي‌ جان‌ هم‌ تضعيف‌ ميشود و همينگونه‌ اگر جان‌ بيمار شود جسم‌ نيز بهمان‌ نسبت‌ كارآئي‌ خود را از دست‌ ميدهد و نهايتاً شخصيت‌ و منش‌ انسان‌ ضعيف‌ ميشود، و همه‌ نيز ميدانند كه‌ تقويت‌ جسم‌ با مادّيات‌ ممكن‌ است‌ و تقويت‌ جان‌ نيز بوسيله‌ معنويّات‌ ميّسر ميباشد.
در همين‌ مثال‌ اگر ما انسان‌ را يك‌ موجودي‌ بدانيم‌ كه‌ از دونيمه راست‌ و چپ‌ شكل‌ گرفته‌ است‌ و سمت‌ راست‌ او را معنويّات‌ و سمت‌ چپ‌ را مادّيات‌ بناميم‌ اگر في‌ مثل‌ غذا بسمت‌ راست‌ نرسد كّل‌ جسم‌ ضعيف‌ ميشود و اگر بسمت‌ چپ‌ هم‌ نرسد و از سمت‌ چپ‌، حتي‌ يك‌ عضو از اعضاي‌ آن‌ هم‌ ضعيف‌ شود، بهمان‌ نسبت‌ كّل‌ جسم‌ ضعيف‌ ميشود.
پس‌ دين‌ اسلام‌ كه‌ اساسنامه‌ آن‌ قرآن‌ كريم‌ است‌ نازل‌ نشده‌ است‌ تا از بشر فرشته‌ بسازد بلكه‌ براي‌ تشريع‌ نظامي‌ نازل‌ شده‌ است‌ تا از بشر انسان‌ بسازد و انسانها را به‌ مقام‌ آدميّت‌ برساند .
آيه‌ 2930 به‌ گونه‌اي‌ كاملاً رسا نمونه‌اي‌ زنده‌ از فرهنگ‌ و نظام‌ دين‌ اسلام‌ را بيان‌ ميدارد: فَاَتم‌ وَجَهَك‌َ للدّين‌ حَنيفاً فطَرت‌َ اللهالَتّي‌ فَطَرَ الّناس‌َ عَلَيهاً لا تَبديل‌َ لخَلق‌ الله "ذالك‌َ الّدين‌ُ اَلقّيم‌"وَلكَّن‌َ اكثَرالّناس‌ لا يعلَمون‌ :پس‌ روي‌ دل‌ بسوي‌ دين‌ (اسلام‌) كن‌ از روي‌ حقيقت‌ گرائي‌، آنچنانكه‌ فطرت‌ و ناموس‌ خلقت‌ است‌، و خداوند عامّه‌ مردم‌ را هم‌ برآن‌ آفريده‌ است‌، هيچ‌ تغيير و تبديلي‌ در ناموس‌ خلقت‌ مجاز نيست‌، دين‌ پايدار چنين‌ ديني‌ است‌ و ليكن‌ بيشترين‌ مردم‌ اين‌ را نميدانند - يعني‌ كاسه‌ داغتر از آش‌ ميشوند و پاهاي‌ خود را كه‌ بايد در حال‌ ايستادن‌ به‌ يكديگر بچسبانند تا نشانه‌ اراده‌ آنان‌ به‌ حفظ‌ تعادل‌ در امور باشد (حنيفاً) پاها را بحالت‌ "جَنَف‌" بودن‌ د ر مي‌آورند كه‌ نشانه‌ عدم‌ تعادل‌ و بي‌ ارادگي‌ در بر پاي‌ داشتن‌ يك‌ دين‌ فطري‌ و سزاوار يك‌ امّت‌ وسط‌ ميباشد !
حَنَفيَّت‌ باين‌ مفهوم‌ است‌ كه‌ در حال‌ ايستادن‌ دو پاي‌ چپ‌ و راست‌ بطرف‌ داخل‌ متمايل‌ و بهم‌ تقريباً متكي‌ شوند و اشاره‌ به‌ اين‌ نكته‌ دارد كه‌ جسم‌ و جان‌ يا مادّه‌ و معنا در نظام‌ دين‌ اسلام‌ بايد به‌ هم‌ متكي‌ و توأماًستون‌ پايداري‌ دين‌ حنيف‌ باشند نه‌ اينكه‌ از يكديگر دور نگاهداشته‌ شوند كه‌ اين‌ حالت‌ جنفيت‌ و نا متعادل‌ بودن‌ در نظام‌ دين‌ است‌ كه‌ ايجاد تغيير و تبديل‌ درآفرينش‌ است‌ و مجاز نيست‌: لا تَبديل‌َ لخلق‌َ الله- در حاليكه‌ حفظ‌ و رعايت‌ اصول‌ و نواميس‌ خلقت‌ و رعايت‌ آنها در دينداري‌: للدّين‌ حنيفاً فَطرت‌ الله، موجب‌ پايداري‌ دين‌ ميشود: ذالك‌َ الّدين‌ُ القيّم‌ امّا اكثر مردم‌ اين‌ حقيقت‌ را نميشناسند يعني‌ پاها را از هم‌ دور نگاه‌ ميدارند يا روي‌ پاي‌ چپ‌بيشتر تكيه‌ ميكنند و بر غم‌ خود معنوي‌ گرا ميشوند.
اينكه‌ دين‌ حَنيف‌ را "فطرت‌ الله" تعريف‌ فرموده‌ است‌ يعني‌ اينكه‌ مطابق‌ اصول‌ و نواميس‌ خلقت‌ باشد و ناموس‌ خلقت‌ هم‌ بر اساس‌ اضداد يعني‌ مثبت‌ و منفي‌، نر و ماده‌، جسم‌ و جان‌، مادّه‌ و معنا، شب‌ و روز، زندگي‌ و مرگ‌ و.... استوار ميباشد،و چنانكه‌ فرموده‌ است‌: وَمن‌ كُّل‌ شي‌ء خَلَقنا زوجَين‌ لَعِّلَكُم‌ تَذَكِّرون‌: و هر چيزي‌ زا ما مُزدَوج‌ آفريديم‌ باشد كه‌ شما نكته‌ (هدايتي‌ اين‌ راز را) دريابيد (سوره‌ ذاريّات‌) و براي‌ اينكه‌ هيچ‌ نقطه‌ ابهامي‌ باقي‌ نماند مَثَل‌ بسيار روشني‌ ارائه‌ فرموده‌ است‌: فَطَرَالّناس‌َعليها يعني‌ دين‌ حنيف‌ و فطري‌ آن‌ دين‌ است‌ كه‌ مطابق‌ فطرت‌ عامّه‌ مردم‌ باشد - و بطوريكه‌ ميدانيم‌ فطرت‌ و آفرينش‌ انسانها نيز بر اساس‌ جسم‌ و جان‌ استوار است‌ - يعني‌ خداوند انسان‌ را ازخاك‌ يا گل‌ كه‌ آميخته‌اي‌ است‌ از خاك‌ و آب‌ آفريده‌ و پس‌ از اينكه‌ مادّه‌ او راتجسم‌ بخشيده‌ است‌ روح‌ در آن‌ دميده‌ است‌ - و اينقبيل‌ نكات‌ كه‌ در كلام‌ الله مجيد مكرراًبه‌ آنها اشاره‌ و تاءكيد شده‌ است‌ صراحت‌ در اين‌ معني‌ دارد كه‌ اولين‌ سنگ‌ بناي‌ وجود آدمي‌ مادّه‌ و مادّيات‌ است‌ و آنگاه‌ انسان‌ متعادل‌ است‌ كه‌ بخش‌ وجود او متعادل‌ باشد :الذّي‌ خَلَقَك‌َ فَسّو يك‌َ فَعَدَلك‌ ،تازه‌ بعد از اينكه‌ جسم‌ را متعادل‌ ميكند و سپس‌ جان‌ را در آن‌ ميدمد پيوسته‌ نيز او را بوسيله‌ پيامبران‌ و رهبران‌ تحت‌ تعليمات‌ لا زم‌ قرار ميدهد، خود خداوند نيز مستقيماً با تعبيه‌ استعدادها و نيازمنديهاي‌ گوناگون‌ او را مورد الهامات‌ قرار مي‌ دهد: وَنَفس‌ وَما سَوّيها - فَالَهَمها فُجورَها و تَقويها - تَدافَلَح‌َ مَن‌ زَكّيها-وَ قَد خاب‌َ مَن‌ دَسّيها:نفس‌ و منش‌ انسان‌ را مورد توجّه‌ قرار دهد و آنچه‌ نفس‌ را به‌ تعادل‌ ميرساند - پس‌ براي‌ اينكه‌ نفس‌ متعادل‌ باشد سركشي‌ و خويشتن‌ داري‌ را (توأماً )درآن‌ الهام‌ كرد. رستگار حقيقي‌ كسي‌ است‌ كه‌ زوائد آنرا تزكيه‌ كرد (هَرَس‌ نمود) و زيانكار كسي‌ است‌ كه‌ نفس‌ را سركوب‌ و مدفون‌ كرد .   صفحه بعد>> 

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه