SHAMAMEH.ORG

فرهنگ،تمدن،دین و ارتباط متقابل آنها 5

اين‌ آيات‌ بصراحت‌ بيان‌ ميكنند كه‌ نفس‌ متعادل‌ نفسي‌ است‌ كه‌ هم‌ سركش‌ باشد و هم‌ خويشتن‌ دار تا عند الزوم‌ هريك‌ را كه‌ لازم‌ شد در جاي‌ خود بكار ببرد .در اين‌ بيان‌ كلمه‌ فجور سلاله‌ و تراويده‌ ماديّات‌ است‌ و كلمه‌ تقوي‌ چكيده‌ و پالوده‌ معنويات‌ ميباشد.
پس‌ دين‌ كه‌ نظام‌ اجتماعي‌ انسانيت‌ و انسانها را تشريع‌ ميكند بايد مطابق‌ فطرت‌ خود انسانها باشد و كليه‌ نيازهاي‌ آنها را تأمين‌ كند و مشكلات‌ و مسائل‌ مربوط‌ به‌ هر دو جنبه‌ را جوابگو باشد. بنا براين‌ اگر كساني‌ تصوّر كنند كه‌ دين‌ آمده‌ است‌ كه‌ انسانها را بسوي‌ معنويت‌ (در مفهوم‌ مصطلح‌ آن‌) هدايت‌ كنند و نسبت‌ به‌ مادّيات‌ (كه‌ نعمات‌ والاء خداوند هستند) بيرغبتي‌ ايجاد نمايد دين‌ و انسان‌ را آنچنانكه‌ بايد و شايه‌ نشناخته‌اند !
اينكه‌ گفتيم‌: " معنويت‌ در مفهوم‌ مصطلح‌ آن‌ " بر اين‌ اساس‌ است‌ كه‌ ما غالباً معنويت‌ را در شكل‌ اذكار و اوراد و اعمالي‌ ميشناسيم‌ كه‌ به‌ صور گوناگون‌ و بعلّت‌ كثرت‌ تكراره‌ اكثراً بي‌ اراده‌ و بدون‌ توچّه‌ به‌ مفاهيم‌ آنها و خصور مخاطب‌ انجام‌ ميدهيم‌ در حاليكه‌ حق‌ّ بندگان‌ خداوند را اداء كردن‌ و باآنها به‌ عدالت‌ رفتار كردن‌ و يا يك‌ عمل‌ ياديگرايانه‌اي‌ كه‌ باعث‌ تقويت‌ عزّت‌ اسلام‌ يا مسلمانان‌ باشد هر يك‌ بمراتب‌ هزاران‌ بار خداپسندانه‌تر از يك‌ عمر باذكر و اوراد بيتوته‌ كردن‌ در مساجد و معابد و خود را از دخالت‌ در امور مسلمانان‌ بدور نگاه‌ داشتن‌ مي‌ باشد !
همين‌ آيه‌ مورد بحث‌ (2930) هم‌ اين‌ مفهوم‌ را ابلاغ‌ ميفرمايد كه‌ دين‌ بايد مطابق‌ فطرت‌ باشد تا پايدار و نيرومند بماند يعني‌ اگر افراد مسلمان‌، يا فرهنگ‌ مسلمانان‌ تك‌ بعدي‌ شود، يعني‌ يا ماديگرا بشود يا معنوي‌ گرا چنين‌ مسلماناني‌ ويا چنين‌ اسلامي‌ يك‌ فرهنگ‌ اسلامي‌ به‌ آن‌ معني‌ كه‌ خداوند خواسته‌ است‌ ندارند و لذا دين‌ و فرهنگي‌ كه‌ براي‌ خود پرداخته‌اند چيز قابل‌ اعتنا و پايداري‌ نخواهد بود ولذا تحت‌ تأثير مهاجمات‌ بيگانگان‌ قرار ميگيرد و اين‌ موجوديت‌ ناقصي‌ را هم‌ كه‌ دارد از دست‌ ميدهد!
خداوند مسلمانان‌ را در هر شرايطي‌ كه‌ براي‌ جهان‌ و جهانيان‌ پيش‌ آيد با عزّت‌ خواسته‌ است‌، چنانكه‌ فرموده‌ است‌ :- اَلعّزه‌ُ للّه‌ و لرسوله‌ وَ للمؤمنين‌.... يعني‌ غزّت‌ مخصوص‌ خداوند و پيامبر او و مؤمنان‌ است‌. حال‌ اگر دنياي‌ اسلام‌ در شرايطي‌ كه‌ بعلّت‌ علمي‌ و صنعتي‌ شدن‌ و ماديگرايي‌ بعضي‌ جوامع‌ و مليّتها در جهان‌، در موضع‌ ضعف‌ و انفعال‌ فرهنگي‌، افتصادي‌ و سياسي‌ و.... قرار گرفته‌ باشد و لذا در برابر ديگران‌ عزّت‌ شايسته‌اي‌ را كه‌ خداوند خواستار آن‌ است‌ نداشته‌ باشد، آيا ميتوان‌ چنين‌ فرهنگ‌ رايك‌ فرهنگ‌ ديني‌ دانست‌ ؟
براي‌ اينكه‌ عيار مسلماني‌ و فرهنگ‌ مسلماني‌ خود را به‌ محك‌ بزنيم‌ يك‌ معيار ديگر از كلام‌ الله مجيد عرضه‌ مينمائيم‌ و اين‌ بحث‌ دامنه‌ دار را پايان‌ ميدهيم‌ :وَاَعدّوا لهُم‌ ما اسَتَطعتُم‌ من‌ قُوَه‌ٍوَ من‌ رباط‌ الخَيل‌تُرهبون‌َبه‌ عَدُالله وَعَدُكُم‌ و آخرين‌َ من‌ دُونهم‌ لا تَعلَمونَهُم‌ اَللهُيَعلَمُهُم‌ وَ ما تُنفقُوا من‌ شَي‌ء في‌ سبيل‌ الله يَوَف‌ِّ اليكُم‌ وَ انتُم‌ لا تُظلمون‌: وبراي‌ آنان‌ يعني‌ سپاهيان‌ مدافع‌ اسلام‌، هر چه‌ ميتوانيد سلاح‌ و تجهيزات‌ نظامي‌ و مركوب‌ (نيروي‌ محرك‌) تدارك‌ و فراهم‌ آوريد بحّدي‌ كه‌ دشمنان‌ شناخته‌ شده‌ خداوند و دشمنان‌ خودتانرا، و نيز متّحدان‌و هم‌ پيماناني‌ را كه‌ پشت‌ سر آنها قرار دارند، و شما آنها را نميشناسيد و خداوند آنها راميشناسد به‌ بهراس‌ افكنيد، و هر چه‌ در اينمورد دفاعي‌ كه‌ در راه‌ خداوند است‌(و عبادت‌ محسوب‌ ميشود) هزينه‌ كنيد به‌ شما باز پرداخت‌ ميشود و لذا مورد ستم‌ واقع‌ نميشويد .
اين‌ يك‌ فرهنگ‌ دفاعي‌ / ديني‌ است‌ كه‌ براي‌ تمام‌ طول‌ تاريخ‌ و براي‌ تمام‌ اجتماعات‌ و ملّتهاي‌ اسلامي‌ سياستگزاري‌ و تشريع‌ شده‌ است‌ و بر اصول‌ استطاعت‌ مادّي‌، آن‌ هم‌ استطاعت‌ بالفعل‌ و استطاعت‌ بالقّوه‌، و نيز بر اساس‌ اصول‌ عبادي‌ مانند انفاق‌، جهاد (عَدُّوالله) دفاع‌ ملّي‌ (عَدُّو كُم‌) و راه‌ رسيدن‌ بمقام‌ قرب‌:( في‌ سبيل‌الله) - استوارميباشد.
در اين‌ آيه‌ سه‌ گونه‌ دشمن‌ معّرفي‌ فرموده‌ است‌ :-
1ـ عِّدوالله: دشمنان‌ خداوند،. آنها كساني‌ هستند كه‌ با ما بعّلت‌ مسلمان‌ بودن‌ دشمني‌ ميكنند و لذا مسلّم‌ است‌ كه‌ ما اگر مسلمان‌ و متدّين‌ نباشيم‌ كاري‌ با ما ندارند .
عَدَُكم‌، دشمنان‌ خود ما،اينها كساني‌ هستند كه‌ از اين‌ لحاظ‌ با ما دشمن‌ هستند كه‌ از حدود و ثغور كشور و منابع‌ و امكانات‌ خدادادي‌ آن‌ دفاع‌ ميكنيم‌ -پس‌ اگر مانع‌ بهره‌ برداري‌ آنها از منابع‌ كشور خود نشويم‌ دست‌ از دشمني‌ باما بر ميدارند چنانكه‌ استعمار گران‌ آنگاه‌ كه‌ كشوري‌ را متصرّف‌ شدند ديگر ظاهراً با خود مردم‌ آن‌ نميجنگند و فقط‌ از نيروي‌ انساني‌ آنان‌ ،آن‌ هم‌ به‌ نحوي‌ تحقيرآميز استفاده‌ ميكنند، و بتدريج‌ جنبه‌هاي‌ منفي‌ فرهنگ‌ و آداب‌ و رسوم‌ خود را هم‌ به‌ آنها تحميل‌ مي‌نمايند .
3ـ وَآخرين‌ من‌ دونَهُم‌ لا تَعَلُمونَهم‌ اللهيَعَلُمُهم‌ :هم‌ پيمانان‌ دشمنان‌ شما كه‌ عند الوزم‌ به‌ تقويت‌ آنها ميپردازند و شما آنها را نميشناسيد امّا خداوند آنها را ميشناسد .
در اين‌ سياستگزاري‌ براي‌ ايجاد و تقويت‌ يك‌ فرهنگ‌ نظامي‌/ دفاعي‌، حّد و مقدار نيروي‌ لازم‌ را هم‌ بيان‌ فرموده‌ است‌: تُرهبون‌َ به‌ عَدُواللهو عَدُوَكُم‌ و آخرين‌َ من‌ دونهم‌ لا تَعلَمونَهُم‌ اللهُ يَعلَمُهُم‌ :يعني‌ فرهنگ‌ دفاعي‌ ما نه‌ فقط‌ بايد متناسب‌ با نيروي‌ نظامي‌ دشمن‌ و نيروي‌ نظامي‌ متّحدان‌ دشمن‌ باشد، بلكه‌ بايد چنان‌ قوي‌ باشد كه‌ دشمن‌ و متّحدان‌ دشمن‌ را بهراس‌ افكند بگونه‌اي‌ كه‌ راهبان‌ و راهبه‌ها از بيم‌ خشم‌ خداوند ترك‌ دنيا ميكنند و به‌ گوشه‌ صومعه‌ها و معابد ميخزند: تُرهبون‌!

با توجّه‌ به‌ اين‌ رهنمودها ما ميتوانيم‌ يقين‌ حاحل‌ كنيم‌ كه‌ در بُعد نظامي‌ داراي‌ يك‌ فرهنگ‌ اسلامي‌ هستيم‌ يا نيستيم‌ و آن‌ هم‌ بدينترتيب‌ است‌ كه‌ حساب‌ كنيم‌ كه‌ دشمنان‌ خداوند و دشمنان‌ ما و هم‌ پيمانان‌ دشمنان‌ خدا و ما، مجموعاً به‌ لحاظ‌ كمّيت‌ و كيفيت‌ چه‌ مقدار و چگونه‌ نيروها و تجهيزاتي‌ دارند و آيا ما بيش‌ از آنها نيرو يا حّد اقل‌ّبه‌ اندازه‌ آنها نيرو داريم‌ يا نداريم‌ و اگر نداريم‌ چرا نداريم‌ ؟
مسلماً با يك‌ حساب‌ سرانگشتي‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ ميرسيم‌ كه‌ ما بسيار از كشورها و مليّتهاي‌ سيويليست‌ و ماديگراي‌ ملحد ضعيفتر هستيم‌ ولذا د ر بعد نظامي‌ داراي‌ يك‌ فرهنگ‌ قّوي‌ و عزيز خداپسندانه‌ نيستيم‌ و از اين‌ بابت‌ در موضع‌ انفعالي‌ و آسيب‌پذير قرار داريم‌ .
همينگونه‌ است‌ در بعد سياسي‌ - براي‌ نمونه‌ ما هنوز نتوانسته‌ايم‌ باور كنيم‌ كه‌ دين‌ اسلام‌ متشكل‌ از دو بخش‌ عبادت‌ و سياست‌ است‌ و عبادت‌ آن‌ عين‌ سياست‌ و سياست‌ آن‌ عين‌ عبادت‌ است‌ (نگارنده‌ براي‌ رفع‌ اين‌ نقصيه عقيدتي‌ كتابي‌ بانام‌ "رابطه‌ دين‌ و سياست‌) كه‌ كلاً با استدلال‌ به‌ آيات‌ كلام‌ اللهمجيد است‌ تأليف‌ و چاپ‌ نموده‌ است‌ و اميد است‌ امكاناتي‌ فراهم‌ شود تا بتواند آنرا بمقدار لازم‌ در بين‌ مسلمانان‌ توزيع‌ نمايد).همينگونه‌ است‌ در ابعاد علمي‌، اقتصادي‌ اداري‌ و ابعاد متعدّد ديگر بدينمعني‌ كه‌ مثلاً در فرهنگ‌ علمي‌ / ديني‌ ضعيف‌ هستيم‌ و نميتوانيم‌ باور كنيم‌ كه‌ علم‌ در تمام‌ انشعابات‌ و اشتقاقات‌ آن‌ جزو لا ينفك‌ دين‌ است‌ و كسي‌ كه‌ در علم‌ ضعيف‌ است‌ در دين‌ ضعيف‌ است‌ - و همينگونه‌ باور نداريم‌ كه‌ در فرهنگ‌ اقتصاد و ديني‌، در فرهنگ‌ اداري‌ ديني‌ و.... بسيار نارسائي‌ داريم‌ - و چون‌ براي‌ اين‌ موارد ريشه‌ يابي‌ و عمق‌ يابي‌ ميكنيم‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ ميرسيم‌ كه‌ فرهنگ‌ ديني‌ ما به‌ گونهاي‌ پايه‌ گذاري‌ شده‌ است‌ كه‌ ماديّات‌ را نفي‌ ميكنند در حاليكه‌ معنويات‌ را هم‌ در شكل‌ خلوص‌ و ناب‌ جذب‌ نمي‌نمايد .    صفحه بعد>> 

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه