SHAMAMEH.ORG

اهداف گفتگوی تمدنها 4

تعاريفي‌ كه‌ از كلمه " وسط‌" فوقاً عرضه‌ داشتيم‌، معاني‌ ظاهر كلمه‌ هستند اگر ما مفهوم‌ واقعي‌ و لّب‌ مطلب‌ را نشناسيم‌ نميتوانيم‌ نقطه‌ وسط‌ را هدف‌ مجاهدتهاي‌ خود قرار دهيم‌ :-
وسط‌ كه‌ به‌ معني‌ نقطه‌ اعتدال‌ و مركز و محور اشياء است‌ به‌ معني‌ اين‌ هم‌ هست‌ كه‌ اشياء "بسيار"ديگري‌ هم‌ هستند كه‌ پيرامون‌ آن‌ قرار دارند و وجود مركز و وسط‌ به‌ آنها وابسته‌ ميباشد بنحوي‌ كه‌ اگر آنها نباشند مركزّيت‌ محقق‌ نميشود !
ما در تعاريف‌ علمي‌ داريم‌ كه‌: از حركت‌ نقطه‌ خط‌ بوجود مي‌آيد و از حركت‌ خط‌ به‌ يك‌ پهلوي‌ خود سطح‌ پديدار ميشود و از حركت‌ يك‌ صفحه‌ بخلاف‌ سطح‌ خود حجم‌ مشخّص‌ ميشود و از حركت‌ يك‌ پاره‌ خط‌ حول‌ يك‌ سرخود دايره‌ ايجاد ميگردد و.... در همه‌ اين‌ تعاريف‌ وسط‌ و مركز،يك‌ موضوع‌ قرار دادي‌ است‌ و بالا ستعلال‌ موجوديت‌ ندارد! بخصوص‌ اينكه‌ خود نقطه‌ كه‌ حركت‌ آن‌ باعث‌ بوجود آمدن‌ اشكال‌ مي‌شود چون‌ نه‌ سطحي‌ دارد و نه‌ حجمي‌، پس‌ يك‌ موضوع‌ قرار دادي‌ مي‌باشد كه‌ در وهم‌ و تصّور هم‌ نميگنجد، پس‌ اصل‌ وجود ناشي‌ از حركت‌ است‌ و وجود هم‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ خداوند به‌ او هستي‌ و عينيّت‌ بخشيده‌ است‌ تا حركت‌ كند !
در ايجاد دايره‌ يك‌ سر پاره‌ خط‌ ثابت‌ ميماند و خط‌ پيرامون‌ يك‌ سر خود به‌ حركت‌ در مي‌آيد تا دايره‌ بوجود آيد و براي‌ ايجاد شكل‌ يك‌ كره‌ يك‌ نيم‌ دايره‌ حول‌ قطر خود ميچرخد و براي‌ تشكيل‌ يك‌ هرم‌ يك‌ مثلّث‌ قائم‌ الزاويه‌ پيرامون‌ ضلع‌ قائم‌ خود ميچرخد و....پس‌ در مركز و محور و وسط‌ هميشه‌ ثبات‌ برقرار است‌ و.... پس‌ دين‌ هم‌ آنگاه‌ داراي‌ خصوصّيت‌ مركزي‌ و محوري‌ است‌ كه‌ ثابت‌ باشد. اگر از مركز خود حركت‌ كند و جابجاي‌ شود خصوصيت‌ دين‌ بودن‌ خود را از دست‌ مي‌دهد چون‌ خداوند خواسته‌ است‌ كه‌ در مركز وسط‌ باشد ولي‌ اكنون‌ به‌ خلاف‌ خواست‌ خداوند، از مركزيت‌ و ثبات‌ فطري‌ خود خارج‌ شده‌ و در حاشيه‌ به‌ حركت‌ در آمده‌ است‌ و به‌ تبعيّت‌ از بي‌ ثباتي‌ مركز حواشي‌ و اشكال‌ و اشياء پيرامون‌ نيز متعادل‌ گرديده‌ است‌! البته‌ نظر كلّي‌ جهان‌ اسلام‌ است‌ كه‌ از مركزيت‌ خارج‌ شده‌ است‌ !
علاوه‌ بر اشكال‌ هندسي‌/ منظم‌، اشكال‌ و احجامي‌ وجود دارد كه‌ نامنظم‌ هستند ولي‌ اگر تحقيق‌ شود در هر حال‌ نقطه‌ اعتدال‌ و سطح‌ اتكاء با مركز ثقلي‌ دارند كه‌ با مطالعه‌ دقيق‌ ميتوان‌ آنها را شناخت‌ و از خصوصيات‌ آنها آگاه‌ شد و بهره‌ برداري‌ كرد همينگونه‌ است‌ كه‌ بسياري‌ از اجتماعات‌ انساني‌ كه‌ در هر حال‌ نظامي‌ مخصوص‌ به‌ خود دارند هر چند در بادي‌ امر داراي‌ نظامي‌ معقول‌ و متعارف‌ بنظر نميرسد.
تا ما به‌ اين‌ قبيل‌ تعاريف‌ و مفاهيم‌ توجّه‌ نكنيم‌ مفهوم‌ كلمه‌ وسط‌ بدرستي‌ نميشناسيم‌ بخصوص‌ اينكه‌ دين‌ اسلام‌ يك‌ دين‌ فطري‌ است‌ و تا مسلمانان‌ مفهوم‌ فطرت‌ و خصوصيات‌ نشناسند خصوصيات‌ دين‌ را بدرستي‌ نخواهند شناخت‌ چنانكه‌ ميفرمايد:-
فَاقَم‌ وَ جَهك‌ للّدين‌ حَنيفاً فطرَت‌َ الله اَلَتّي‌ فَطَرَ اَلنّاس‌ عَلَيها لا تَبديل‌َ لخَلق‌ الله ذالك‌ الدين‌ُ القِّيم‌ وَ لكن‌ِّ اَكثَرَ النّاس‌ لا يَعلَموُن‌..پس‌ اهميّت‌ استوار بدار براي‌(اشاعه) دين‌ حقيقت‌ گرائي‌ كه‌ بر اساس‌ فطرت‌ الهي‌ باشدكه‌ خداوند مردم‌ را هم‌ بر همان‌ اساس‌ (فطري‌) آ فريده‌ است‌ ،تغييري‌ در آفرينش‌ (ناموس‌ فطرت‌ و طبيعت‌) مجاز نيست‌، دين‌ پايدار چنين‌ است‌ (كه‌ مطابق‌ با ناموس‌ فطرت‌، بخصوص‌ مطابق‌ فطرت‌ مردم‌ مي‌باشد) وليكن‌ بيشترين‌ مردم‌ از اين‌ (اصل‌ مهّم‌) آگاه‌ نيستند 2930 .
شناخت‌ طبيعت‌ (و علوم‌ طبيعي‌) بخصوص‌ فطرت‌ انسانها نيمي‌ از شناخت‌ دين‌ است‌. و انسانها هم‌ با عقايد و نظامات‌ و فرهنگهاي‌ گوناگون‌ در تمام‌ جهان‌ پراكنده‌اند.
به‌ لحاظ‌ مركزيت‌ و وسط‌ بودن‌ دين‌ اسلام‌، بايد با تمام‌ آ نها رابطه‌ داشت‌ چون‌ مركز نميتواند از پيرامون‌ خود قطع‌ رابطه‌ كند و مركز باقي‌ بماند. و به‌ لحاظ‌ فطري‌ بودن‌ دين‌ بايد فطرت‌ و طبيعت‌ را شناخت‌ و به‌ گونه‌اي‌ مفاهيم‌ دين‌ را مورد توجّه‌ و عمل‌ قرار داد كه‌ با فطرت‌ و طبيعت‌ كاملاً هماهنگي‌ داشته‌ باشد و گرنه‌ دين‌ پايدار نخواهد ماند ذالك‌َ الدّين‌ القيّم‌، و ديني‌ را كه‌ از آسمان‌ به‌ زمين‌ و براي‌ مردم‌ نازل‌ شده‌ است‌ نبايد با هدف‌ اينكه‌ از انسانها فرشته‌ ساخته‌ شود بكار گرفت‌ بلكه‌ بايد به‌ گونه‌اي‌ و متناسب‌ با آنها مقتضيات‌ فطري‌ انسانها بكار گرفته‌ شود كه‌ انسانها آدم‌ شوند!پس‌ امّت‌ وسط‌ امتّي‌ است‌ كه‌ با تمام‌ پيرامون‌ خود رابطه‌ داشته‌ باشد ،آن‌ هم‌ رابطه‌اي‌ كه‌ كاملاً متعادل‌ و با تمام‌ مللي‌ كه‌ روي‌ يك‌ خط‌ قرار دارند «در يك‌ فاصله‌ »و به‌ يك‌ اندازه‌ مربوط‌ باشد، و اين‌ قاعده‌ را براي‌ تمام‌ خطوط‌ رعايت‌ كند و معلوم‌ و طبيعي‌ است‌ كه‌ با كساني‌ كه‌ روي‌ خط‌ فكري‌ نزديكتري‌ با مسلمانان‌ قرار دارند رابطه‌ نزديكتر و با كساني‌ كه‌ روي‌ خطوط‌ فكري‌ و عقيدتي‌ دورتري‌ هستند فاصله‌ دورتر خواهد بود( كه‌ يك‌ امر طبيعي‌ / فطري‌ است‌) امّا در هر حال‌ ناگزير بايد رابطه‌ محفوظ‌ بماند .
ناس‌ يا مردم‌ جهان‌ داراي‌ عقايد و فرهنگها و مكاتيب‌ گوناگون‌ هستند. از بي‌ دين‌ و كافر و ماديگرائي‌ مطلق‌ گرفته‌ تا ديندار، مؤمن‌ و معنوي‌ گرائي‌ مطلق‌ كه‌ همه‌ بايد در دايره‌ پيرامون‌ مركز دين‌ اسلام‌ برسميّت‌ شناخته‌ شوند به‌ عنوان‌ آفريده‌ و مخلوق‌ خداوند مورد احترام‌ واقع‌ شود و يا حدّاقّل‌ در مقام‌ در مقام‌ مركزيتي‌ كه‌ خداوند خواسته‌ است‌ بايد آنها را تحمل‌ نمود .مگر اينكه‌ بدشمني‌ و محاربه‌ با ما برخيزند كه‌ در چنين‌ صورتي‌ كافر و مسلمان‌ فرقي‌ نخواهد داشت‌ و با محارب‌ در هر عقيده‌ و مرامي‌ كه‌ باشد بايد به‌ دفاع‌ پرداخت‌، چنان‌ كه‌ فرموده‌ است‌: وَ ان‌ طائفتان‌ من‌َ الموءمنُون‌َ اقتَتَلُوا فَاصَلحُوا بَينَهُما....:- واگر دو گروه‌ از مومنان‌ با يكديگر به‌ جنگ‌ بر خاستند ميان‌ آنان‌ را آشتي‌ دهيد،پس‌ اگر يكي‌ از آنها بر ديگري‌ ستم‌ كند با ستمگر بجنگيد تا حدّيكه‌ فرمان‌ خداوند را گردن‌ نهند، پس‌ اگر از (ستمگري‌) برگشت‌ ميان‌ آ نان‌ به‌ دادگري‌ و عدالت‌ آشتي‌ برقرار كنيد زيرا خداوند دادگران‌ را دوست‌ ميدارد 949.   صفحه بعد>> 

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه