پس در مقام محاربه مسلمان و غير مسلمان فرقي ندارد و در غير اينصورت همه بني نوع انسان بايد مورد احترام باشند امّا فطرتاً بايد الاهّم فالاهم رعايت گردد، چنان كه مفهوم مركزّيت و وسط بودن همين است كه قرار گرفتن در فواصل مساوي يك امر طبيعي ميباشد. ما بايد با اينگونه تفاهمات از دين و تمدّن وارد گفتگوي تمدنها بشويم تا به نتيجه برسيم. يعني باور داشته باشيم كه:
1ـ خداوند امّت اسلام را يك امّت وسط خواسته است تا در ميان عامّه مردم جهان استقرار داشته باشند و با آنها مربوط باشد و مردم جهان هم داراي مليّتها و اديان و فرهنگهي گوناگون هستند كه عمدتاً هم در تضّاد با اسلام ميباشند.
2ـ فطرت و ناموس آفرينش هم همين وضعي است كه در جريان تاريخي است. از ابتداي پيدايش بشر چنين بوده والي الابدهم چنين خواهد بود: در برابر آدم ابليس قرار گرفت. از آدم دو فرزند بوجود آمد كه يكي قابيل كه از موضع كفر هابيل را به قتل رسانيد - كفر و دين دائم در معارضه بودند ،ظهور حضرت نوح كه كفر غلبه يافت و نوح نفرين كرد .كفّار غرق شدند و مؤمنان در كشتي سوار شده نجات يافتند، با وجودي كه جمعي مؤمن از كشتي بر خشكي قدم نهاد از آنها نسلي بوجود آمد كه نمرود نمونه كفر و ابراهيم نمونه ايمان آنها بود،ابراهيم به شكستن بتها برخواست و آنها رابه ايجاد آتش عظيم براي سوزانيدن ابراهيم -پس از آن فرعون و موسي، موسي و سامري - عيسي و كهنه يهود، حضرت خاتم انبياء و ابوسفيانها - علي و معاويه، حسين ويزيد و..... شب و روز، علم و جهل و خلاصه كفر و دين مثبت و منفي، تولّد و مرگ - زن و مرد و..... در برابر هم پيوسته در برخورد و تعارض هستند و خواهند بود.....تُولجُ اللّيلَ في النَهارو توُلجُ النهار في اللّيل....
اينها داستان سرائي نيست كه قرآن كريم بيان گر آنها است .لَكُم دينكُم وَليَ دين
اينها حقايقي هستند كه اسرار هستي را بيان ميدارند: فطرَتالله التّي فَطَر الناسَ عَليَها .
اينها واقعيتهاي آفرينش و اصول لايتغيّري هستند كه ما نبايد با اطلاعات ناقص خود از دين به فكر اصلاح (؟)آنها بر آييم:لاتَبديلَ لخَلق الله - كه نه موفق خواهيم شد و نه بايد حتي به مخيلّه خود خطور دهيم !
3ـ بايد قبول داشته باشيم كه اگر خداوند بخواهد همه مردم بدون استثناء به دين ميگرائيدند: وَلَوشاءَ رَبُكِّ لامَنَ مَن في الاَرض جميعاً اَفَاءَنتَ تكرهُ النّاسَ حتّي يكوُنُوا مؤمنين:(اي پيغمبر عزيز ما) اگر پروردگارت ميخواست يقيناً تمام كساني كه در زمين هستند گروهي ايمان ميآوردند، پس آيا تو ميخواهي مردم را مجبور كني تا ايمان بياورند(در حالي كه خداوند نميخواهد)؟9910
4ـ فلسفه دين را با ديدي جديد قرار دهيم و بپذيريم كه معنويگرائي در فهم حقايق دين است نه در ترد مادّيات و اهتمام به آنچه خود با عناوين معنويات از دين برداشت كردهايم!
5ـ بايد بدانيم كه مفهوم" وسط " يا مركز بودن براي ايجاد اعتدال بين آنچه در پيرامون واقع است ميباشد و اين مفاهيم از تأمل در آيات آفاق و انفس و نيز آيات منزل دانسته ميشود و بنابراين ما نبايد توقع داشته باشيم كه ديگران به سوي ما (با همين خصوصيّاتي كه داريم)جذب شوند و نه آنها را از پيرامون خود برانيم .
در آيات آفاق ميبينيم كه خورشيد كه در مركز منظومه شمسي قرار دارد نه سيّارات را به خود جذب مي كند و نه رابطه جذابيّت خود را از آنها قطع مي كند تا در قضاي لامتناهي ناپديد شوند، خورشيد كارش و تكليفش نور افشاني است و بهمان تكليف عمل مي كند !
آيات منزل هم به اين معني تصريح دارند: لا الشِّمسَ يَنبَغي لَها اَن تُدركَ القَمَرَولااللّيلُ سابق النِّهارو كُلٌ في فَلَكٍ يَسبَحون: نه آفتاب را ميسزد كه ماه را به سوي خود جذب كند و نه شب از روز پيشي ميگيرد و هر يك در مداري شناورند 4036 .ظاهر اينست كه سيارات از خورشيد كم نورترند و نيز چو بسا تصّور شود كه اگر آنها جذب خورشيد شوند نور خورشيد بيشتر ميشود امّا واقعيت اين است كه اگر اين چنين هم بشود در چنين صورتي خورشيد براي چه كساني و چه منظوري نور افشاني خواهد كرد؟ همينگونه است دين اسلام اگر بر فرض محال روزي برسد كه بتواند اديان و مكاتب پيرامون را بخود جذب كند ديگر براي چه كساني نور افشاني كند؟
سيارات تكاليفي دارند كه انجام ميدهند هر چند در فواصلي نسبتاً دور از خورشيد قرار داده باشند: وَ كُلُ في فُلك يَسبَحوُن -
مليّتها و اديان و مكاتيب ديگر نيز در نظام انسانيّت منافعي دارند كه به جامعه بشريت ميرسانند هر چند ما از آن آگاه نباشيم وَما خَلَقنَا الِّسموات و الاَرضَ و ما" بَيَهُما"لا عبين- و انسانها و منجمله غير مسلمانان هم بين همين آسمانها و زمين آفريده شدهاند و لذا خلقت آنها ببازيچه صورت نگرفته است. 3844
6ـ مركز و وسط هر چيزي اين خصوصيت را دارد كه وابسته به هيچ سمت و سوئي نيست نه شرقي نه غربي، نه شمالي نه جنوبي، نه فرازي نه فرودي، و در عين حال با تمام سمت و سوها رابطه دارد و هر سمت و سوئي بر آن متّكي است و حول آن محور ميچرخد ،بنابراين ورود جمهوري اسلامي ايران در گفتگوي تمدّنها بنحوي اجابت خواست خداوند است: كُنتُم خَيرَ اُمّهٍ اُخرجَت للنّاس تأمرون بالمَعروُف....ما بايد وارد جمعيّت جهاني باشيم و رسالت خود را به انجام برسانيم آنچنانكه خورشيد وسط منظومه شمسي نور افشاني خود را انجام ميدهد و هر سيّارهاي به نسبت استعداد و دوري و نزديكي با آن از نورش بهرهمند ميشود -پس اگر در ميان ملل جهان نرويم و خود را بركنار بداريم خلاف كردهايم چون براي احراز نقطه وسط تلاش نكردهايم !
7ـ با تأسي بر رسول الله: وَلَكم في رَسُولَ اللهاُسوَه حَسَنَه بايد آنچه از حضرت رسول بر ما ابلاغ شد ما هم بر جهانيان ابلاغ كنيم و به تصّور اينكه نپذيرند مشّوش و اندوهگين نباشيم، زيرا ،ابلاغ تكليف ما و حساب با خداوند است :- عَليك البلاغ و عَلَينا الحساب.
8ـ مطمئن باشيم كه ما هر آنچه را باايمان داريم و بر اساس ايمان به آن عمل ميكنيم، به گوش و رويت جهانيان برسانيم مسلماً خواهند پذيرفت زيرا: يك كار هنري خوب را با گزاف ميخرند. يك اثر ادبي دلپذير را در مقياس وسيع ترجمه ميكنند - و منتشر مينمايند - يك بازيگر ماهر را براي شركت دادن در گروه خود براي مسابقات بهر قيمتي جذب ميكنند - يك كالاي با ارزش را به لطائف الحيل به چنگ ميآورند و.... ولذا دليلي ندارد گفتارها و كردارهاي ديگري را كه فرزانگان ارزش ميشمارند نپذيرند .
ما بايد ارزشها را عملاً به اثبات برسانيم .
برفرض كه از روي لجاج و عناد و خود بزرگ بيني ظاهراً تسليم حق شوند امّا مسلماً آنچه ارزش است دير يا زود در قلوب افراد و در نهادهاي اجتماعي نفوذ خواهد كرد و اثر خود را خواهد بخشيد - و ارزشهاي موجود و رايج در جوامع غير ديني هم به همين گونه وارد شده است كه پيامبران ومصلحان اجتماعي گفتهاند و عمل كردهاند و در گذشتهاند و عقلاي جوامع بتدريج در نيوشيدهاند و چنين است مفهوم وَ عَلَيكَ البَلاغ وَ عَلَينَا الحساب! چون آنكه مردم را آفريده است و براي آنان پيامبران و مصلحان گسيل ميدارد ميداند كه ارزشها و زيبايي دير يا زود در دل اكثريت آنان نفوذ خواهد كرد. چنانكه وقتي سعدي گفت بني آدم اعضاي يكديگرند- كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار - ديگر عضوها را نماند قرار - ممكن است فوراً آنچنانكه شايد و بايد مورد توجه قرار نگيرد امّا دير يا زود نظر فرزانگانرا جلب مي كند و بصورت يك شعار جهاني در مي آيد! - تو پيام را برسان نتيجه آنرا ما ميدانيم!(عَلَيكَ البلاغ)
تو نقطه اتّكاي پايه ثابت پرگار شو دست رسّام پايه ديگر را پيرامونت ميچر خاند و دايره را مشخّص مي كند. جَعَلنا كم امّه وسطاً- تو ثابت بمان
ثباتها و حركتها بتو متّكي خواهند شد و پيرامون محور تو خواهند چرخيد.فَاَقمَ وَجهَكَ للَّذين حَنيفاً....
تو بزرگي بدست آور، جذّابيت از تبعات فطري بزرگ است: وَانِّ لَكَ لَاَ جراً غَيرُ مَمنُون - وَ انِّكَ لَعَلي خُلق عَظيم فَسَتُبصرُوَ يُبصرون .و مسلماً برايت پاداش و پيامدي هميشگي خواهد بود -(زيرا) تو واقعاً بسيار بزرگ منش هستي - پس بزودي خواهي ديد وخواهند ديد -(كه چه كساني فريب خوردهاند )3-568
با توجه به تعاريف مذكور هدف ما از ورود در گفتگوي تمدّنها بايد انجام خواست خداوند براي مركزيّت يافتن ومركزيّت دادن به اسلام عزيز باشد -لتَكو نوا شُهَداءَ عَلَي النّاس .
اعمال اين نظر هم نبايد تَحكُّمآميز و در حالت حق به جانب خود دادن و محكوم شمردن آراء و عقايد و فرهنگ ديگران باشد.بلكه بايد در درجه اوّل اهميّت خويشتن خود را مطابق خواست خداوند بسازيم و تقويت كنيم بگونهاي كه اگر خود نمايي هم نكنيم، قابل رؤيت براي ديگران بشويم،آنچنانكه گفتهاند. مشك آنست كه خود ببويد نه آنكه عطّار بگويد: فَقولا لَهُ قولا لَيَّناً لَعَلِّهُ يَتَذَكَّر او يَخشي4620.
كشتي نجات بايد مطابق خواست و نظر خداوند ساخته شود. اَن ا صنَعَ الفُلكَ باَعيَننا وَ وَحينا2723 و خواستها و نظرات خداوند هم در كلام خداوند بيان شده است و بنابراين، بايد اهداف گفتگوي تمدنها را در كلام خداوند جستجو كنيم، نه از روشها و راهكارهاي متعارفي كه نتايج منفي آنها باثبات ما رسيده است !
با توجه به اين بيانات نيز هم ورود به گفتگوي تمدّنها مستحسن و پسنديده است و هم پارهاي از اهداف گفتگو روشن ميگردد.
از آيات ديگري كه براي ورود در گفتگوها و مشخّص كردن اهداف مربوطه به ما رهنمود ميدهد آيه (1063) ميباشد:كُنتُم خَيرَ اُمِّهٍ اُخرجَت للناّس تاءمُرونَ بالمعروف وَ تنهوُنَ عَن المُنكَر وَ لَواًمَنَ اَهلُ الكتاب لَكان خَيراً لَهُم منهم المؤ منونَ وَ اَكثَرَ هُم الفاسقون: شما امّت نيكويي هستيد كه برگزيده شدهايد (برسالت) براي عامّه مردم و ملّتها تا به نيكوكاري امر كنيد و از زشتيها مانع شويد - و هر گاه اهل كتاب (اديان ديگر) با شما هم آئين شوند مسلّماً به خير و صلاح آنها خواهد بود- از آنان كساني با شما همگرائي و همباوري دارند در حاليكه بيشتر آنان رويگردان و نافرمانبردارند .
اين آيه رهنمودهاي شگف انگيزي دارد :
1- براي امّت اسلام در برابر ساير ملّتها رسالت مشخّص كرده است:خَيرَاُمهٍ اخرجَت للنّاس يعني تصوّر نكنيد كه فقط براي تنظيم و اصلاح امور خويش منظّم به نظام اسلام شدهايد بلكه شما در برابر ملّتهاي ديگر مكلّف به انجام رسالت هستيد .اخرجَت للنّاس
2-هدف از رسالت را مشخّص فرموده است: تَاءمُرُونَ بالمَعروف و تَنهَون عَن المُنكَريعني هدف از رسالت شما هم بايد امر به معروف و نهي از منكر باشد - و امر به معروف هم كه بايد با رعايت شرايط و مقتضيّات مربوط به خود صورت پذيرند .
3ـ در جمله سوّم كه طبق سياق كلام خطاب متوجه مسلمانان است اين معني لحاظ است كه شما بايد بنحو غير مستقيم و ديپلماتيك به غير مسلمانان تفهيم كنيد كه اگر ايمان آورند به خير و مصلحت آنان است، يعني يكي ديگر از اهداف رسالتي شما اين است كه بتدريج و در ملاقاتها، تلاش غير آشكارتان اين باشد كه روح معنويت و ديانت را در كالبد تمدّنهاي از بدون روح و معنويّت آنها بدهيد و آنها را به نظام ديني خود خوشبين و گرايشگر كنيد: وَ لَوامَنَ اَهل الكتاب لَكانَ خَيراً لَهم .
4ـ شناخت كافي از غير مسلمانان به مسلمانان داده است تا بدانند در انجام رسالتالهي خود در تماس با غير مسلمانان با چه برخوردهايي مواجه خواهند شد: منهُمُ المُومنونَ وَ اكثَرَهُم الفاسقون: بعضي از آنها گرايشهايي با شما دارند در حاليكه اكثريت آنان مخالف شما خواهند بود و به دشمني و كار شكني ادامه خواهند داد و شما نبايد توقع داشته باشيد كه امور بر وفق مراد و اهداف شما جريان داشته باشد، مع الوصف شما بايد به امر رسالت خود اقدام نمائيد و پايداري كنيد :لَيسَ عَلَي الّرَسول الّاالبلاغ. نااميد هم نباشيد زيرا در هر حال انجام رسالت خالي از موفقيّت هم نخواهد بود منهُمُ المؤمنون . صفحه بعد>>