بدين ترتيب موسي در سرزمين مقدس دو چيز را شناخت:(21-20/22)
1- خداوند را - دانست كه خداوند در همين درختها و نباتات و در و دشت سرزمينهاي پيرامون خوداو تجّلي دارد و با وجود خودش ادراك ميشود .
2- توانمنديهاي بيروني و دروني خود را - از قدرتهاي مادّي و معنوي خود آگاه شد و دانست كه معجزه از همينها به ظهور ميرسد.
و دو چيز از خداي خود طلب كرد :
1- سينهاش را گشاد و زبانو گفتارش را روان و گوياتر نمايد - يعني توانمنديهاي فطري و خدادادي خود او را تقويت نمايد.
2- برادرش را به ياري او بر گمارد - بين او و اهل او همياري ايجاد شود: وَ اَجعَل لي وَزيراً من اَهلي هارُون اخي (31-20/24).
پس آنچنان نيست كه خداوند به دور از دسترس در ماوراي آسمانها درعرش و بر تختي استقرار داشته باشد و معجزه هم آنگونه نيست كه حوادثي خارق العاده بوسيله فرشتگان و موجوداتي از عالم مجّردات به وقوع بپيوندد (50/15 - 8/17 - 10/13 و 38-50/39) .
همه جا عرش خدا و مقّر فرمانروايي اوست كه نزديكترينش قلب خود انسان است و همه چيز منبع و نيز وسيله صدور معجزه است كه عظيم ترينش و در دسترسترين آنها فطرت و نهاد خود آدميان است .
چيزي كه هست بايد توانمنديها را ارزش شناخت و در همه امور مهّم بكار گرفت .
موسي ارزش واقعي عصاي خود را شناخت و تصميم گرفت تا به جاي نواختن آن بر شاخ و برگ درختان در گوسفند چراني، آن را بر بنياد كاخ فرعون بكوبد و به جاي اينكه خود بر آن تكيه كند آن را تكيه گاه ستم ديدگان قرار دهد.
آن گاه كه توانمنديهاي طبيعي /سرزميني با توانمنديهاي فطري / خردمندي به هم پيوند زده شد: واضَمم يَدَكَ اليَ جَناحك، معجزهها آفريده ميشود و فضاها روشن ميگردد تَخرُجَ بَيضاء .
چنين شد كه موسي با همان عصاي چوپاني خود كاخ فرعون زمان را به لرزه در آورد: فالقي عصاه فاذا هي ثعبان مبين 7/10.
چنين شد كه موسي با همان عصاي خود فتنههاي جادوگران را فرو نشانيد: تلقف ما يأفكون 11/26 .
چنين شد كه موسي با همان عصاي خود دريا را شكافت و ملت خود را از ستم استبداد رهانيد و قدرت استبداد را به قعر دريا فرو برد: فاضرب بعصاك البحر..... 26/62 .
چنين شد كه موسي با همان عصاي خود بر صخرهها ميكوبيد و نهرها جاري ميكرد: فاضرب بعصاك الحجر..... 7/159 .
دو نفر با يك عصا و تكيه بر خداي خود و تواناييهاي خود رفتند و ملّتي را از اسارت رهانيدند و كاخ استبدادي را منهدم و قدرت قهّاري را كه دعوي خدائي ميكرد به قعر دريا فرستادند، امّا، ششصد هزار نفري كه با هدايت آن دو از دريا گذشتند، آن گاه كه خداوند را به درستي نشناختند و خويشتن خويش را فراموش كردند و خواستند تا فرهنگ و عقايد ديگران را تقليد كنند قالوا يا موسي جعل لَنا الهاً كما لهم آلهة..... آن چنان ضعف و هراسي در آنها به وجود آمد كه وقتي پشت دروازه سرزمين موعود رسيدند و از وجود عمالقه آگاه شدند يك قدم پيشتر نرفتند و گفتند: اي موسي، تو و خدايت برويد با اينها بجنگيد ما در اينجا مينشينيم (تا اگر شما پيروز شديد ما هم وارد اين سرزمين ميشويم زيرا ساكنان آن مردمي نيرومند و ستمگر هستند و ما را جرأت روبرو شدن با آنها نيست: اذهب انتَ و ربُّكَ فقاتلا.....! (7/137 و 5/23) .
و اين است نتيجه تكيه بر خويشتن و خداي خويشتن و چنين است عاقبت فراموش كردن توانمنديهاي خويش و شيفته فرهنگ ديگران شدن !
با عرض پوزش از تطويل مقدّمه گونه فوق، نگارنده از اين جهت به بيان آن پرداخت كه ما از موضوع يك ملّت كهن انقلابي / اسلامي بايد تحقق بخشيدن به هر گونه نظاماتي در متن نظام جمهوري اسلامي را بر اساس رهنمودهاي قرآن كريم (البته روح كلام و نه هيأتي كه از آن ساخته شده است) و اتكاء بر خويشتن و توانمنديهاي انساني / طبيعي خويش استوار نمائيم .
در خلاصه مقاله كه قبلاً ارائه گرديد عوامل توّرم زا به شرح بند الف و مشكلات اجراي قانون عمليات بانكي بدون ربا و رابطه توّرم با بهره بانكي به شرح بند «ب» كه ذيلاً براي سهولت مراجعه باز نويسي ميشود طبقه بندي گرديد كه در دنبال، به ارايه دلايل وراه حّل آنها ميپردازيم.
الف - عوامل توّرم زا
1- اكثريت كثرت مواليد پس از به ثمر رسيدن انقلاب .
2- جنگ تحميلي 8 ساله .
3- فرار مديريتها، مغزها و سرمايهها .
4- پيدايش سازمانهاي موازي .
5- مجوّز خود كفايي دادن به شهرداريها و سازمانها و شركتها دولتي .
6- تجّمل گرايي در ردههاي بالاي مديريتها و اسوههاي فرهنگي .
7- دخالت نهادهاي خدماتي و سازمانهاي سياسي در امور بازرگاني و صنعتي و....
8- دادن جايزه و يا سهمي از توليدات و اضافه در آمدها به كار به دستان و توليد كنندگان .
9- ملّي بودن بانكها و عدم وجود رقابت در امور بانكداري .
ب- مشكلات عمليات بانكي بدون ربا و رابطه توّرم با بهره بانكي
1- عدم ايمان قلبي مديريتها به ضرورت تصويب اين قانون
2- عدم آموزش لازم به كاركنان بانكها براي پذيرش خط مشيهاي جديد......
3- نا راضي بودن كاركنان بانكها همانند ساير ادارات به علّت عدم تناسب حقوقها با هزينههاي زندگي
4- نا متناسب بودن اصل قانون با فطرت در مقتضيات زمان و روح و مفاهيم حقيقي آيات قرآن كريم
5- عدم محاسبه درآمدهاي بانكها از محل سرمايه گزاريها و تأديه نكردن سهم سپرده گزاران مربوط به مشاركتها
6- بي اعتمادي مردم نسبت به صداقت بانكها
7- عدم تعقيب موضوع از طرف قانونگزاران و قوّه مجريّه صفحه بعد>>