1- ديدگاههاي ديني
با وجودي كه در نتيجه انقلاب عظيم و بي مانند ايران، در اين سرزمين جمهوري اسلامي برقرار گرديد و بيست سال تجربه را پشت سر گذاشته است هنوز بسياري از روشنفكران (!) ما نميتوانند بپذيرند كه دين و سياست يكي است و نيز بسياري از محافظه كاران منكر وفاق علوم تجربي با دين هستند و نيز هر دو گروه باضافه عامّه مردم نميتوانند قبول كنند كه دين اسلام ميتواند راهنماي يك مدرنيت مترقّي و پويا در مقياس جهاني و حتّي در سطح هميشه برترين باشد، هر چند خود خداوند فرموده باشد:
و نزّلنا عليك الكتاب تبيناً لكُل شييء...: و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم تا روشنگر «همه چيز» باشد.... 16/91.
بعضيها يا به اين اصول كلي توجه نمينمايند يا اگر توّجه كنند تصّور ميكنند كه قرآن روشنگر همه آن مسايلي است كه در محدوده دين در مفهوم اصطلاحي آن شناخته شده است نه كّل مسايل مبتلا به انسانها به طور مطلق و طّي قرون و اعصار - و بعضيها هم چه بسا قرآن را مطلقاً قبول نداشته باشند و اگر هم ظاهراً قبول داشته باشند يا اين قبيل آيهها را ساخته و پرداخته دست جاعلان ميپندارند و يا گمان ميكنند خداوند (نعوذاًباللّه) در گفتار خود غلّو كرده و به اغراق گويي پرداخته است ؛
امّا نگارنده كه چندين سال است تمام اهتمام خود را مصروف تحقيق در رهنمودهاي فراموش شده و در عين حال سياستگزاريهاي جهانشمول براي ايجاد يك نظام ديني فراگير آسماني در قرآن مجيد نموده است يقين دارد كه اين كتاب آسماني حقيقتاً جوابگوي همه چيز است امّا بايد ژرف نگرانه و خردمندانه و علماني به آن توّجه نمود و اين كار بايد در دانشگاه و جهاد گرانه محقّق شود.
بايد يه اين مهّم توجه داشت كه در يك نظام ديني اگر به سياستگزاريهاي خردو كلان صبغه ديني (راستين) داده نشود و يا دين از نظام فطرت بر كنار نگاه داشته شود نه نظام يك نظام ديني راستين خواهد بود و نه دين يك نظام پايدار موافق خواست و قبول خداوند ميباشد (به آيه 29 از سوره 30 مراجعه نماييد كه اگر خدا بخواهد در ادامه مقال متعرض آن خواهيم شد) .
از نظر قرآن كريم فرار مغزها و استعدادها كه نگارنده به تبعيت از كلام خداوند آنرا جابجايي انسانها يا مهاجرت تعريف كرده است نه فقط در شرايطي لازم و ممدوح است بلكه عدم مهاجرت بسيار مذموم و از گناهان نا بخشودني ميباشد :
انّ الذّين تَوَفيهم المَلائكة ظالمي اَنفُسهم، قالُوا: فيم كُنتُم؟ قالوُا: كُنّا مُستَضعَفين في اَلارض، قالوُا: اوَلَم تَكُن اَرضُ اللّه واسعة فَتُهاجَروافيها؟ فَاوُلئك ماواهُم جَهّنَم وَ ساءَت مَصيراً - الّا المُسَتضعفَين من الرّجال و النساءوَ الوالدان لايَستَطيعُون حيلةَ و لايَهتَدوُن سَبيلاً - فَاوُلئك عَسي اللّه اَن يَعفُوعَنهُم وَ كانَ اللّه عَفواً غفورُاً (سوره چهارم آيات 99 تا 101):(مسلّم بدانيد آن كساني را كه فرشتگان جايشان را ميگيرند در حالي كه در روي زمين (در جريان زندگي) بر خويش ستم ميكردهاند از آنان ميپرسند: در جريان زندگي در چه وضعي بوديد؟ جواب ميدهند: ما در زمين از ناتوانان بوديم (مستضعفين). فرشتگان ميپرسند: مگر زمين خدا گسترده و پهناور نبود كه در آن مهاجرت كنيد؟ چنين كساني (كه در زمين تن به استضعاف ميدهند) جايشان در جهنّم است و چه بد جايگاهي است! (ا زكساني كه تن به استضعاف دادهاند) يك گروه از مردان و زنان و فرزندان مستضعف، مستثني هستند، و اينها كساني هستند كه توان چاره جويي ندارند و راه به جايي پيدا نميكنند - چنين كساني هستند كه احتمالاً خداوند از آنان در گذرد (به دوزخشان در نيفكنيد) زيرا خداوند بسيار در گذرانده و بخشنده است.
با اندك دقتّي در فرازهاي آيات مذكور نكات مهّم زير بخوبي روشن ميگردد.
1- اوّلين سؤالي كه از مردگان ميكنند اين است، در زمين زندگي را چگونه گذرانيديد، فيم كنتم؟
2- تن به استضعاف دادن ستم كردن بر خويشتن است: ظالمي انفسهم.
3- همه جاي زمين از آن خداوند است، و لذا آنگاه كه پاي استضعاف در ميان باشد قيد و بندهاي اعتباري از قبيل مسكن و خانواده در يك نظام ديني برداشته ميشود و بر انسان واجب ميشود كه مهاجرت نمايد وگرنه مرتكب گناه شده و در سراي ديگر مكافات خواهد شد: ماواهم جهنّم - چون ستم بر خويشتن و ترك واجب گناه شمرده ميشود و مكافات دارد.
4- فقط كساني كه عذر آنان موجه است و واقعاً نميتوانند مهاجرت كنند «احتمالاً» ممكن است بخشوده شوند!
5- نه دين ،نه حكومت، نه عواطف اجتماعي، نه وابستگيهاي فرهنگي / نژادي در حاليكه پاي استضعاف در ميان باشد - به هيچ يك نميتوان متعذر شد و در يك جا ماند و استضعاف را تحّمل كرد - مگر اينكه انسان آتش خشم خداوند را بر اعتراض در برابر عقب نگاه داشتگي ترجيح بدهد.
6- از اين بيان اين نتيجه حاصل ميشود كه اگر كساني يا نظامي يا سازماني ميخواهد كسي فرار يا مهاجرت نكند بايد موانع خوب زيستن و رشد و كمال او را از ميان بردارد يا حدّاقل مشابه آن را كه در جايي ديگر از زمين خداوند فراهم شدني است فراهم نمايد و اگر در چنين صورتي كه فراهم شد فرار كند، گلهمند باشد!
7- از اينكه خداوند كلمه ضعف را در صيغه استضعاف به كار برده و ضعف در برابر قوت است معلوم ميشود كه مجموعه استعدادها و توانائيهاي انسانها مطرح است نه آن گونه كه مصطلح گرديده تصّور ميكنند كه منظور از استضعاف فقر و ناداري در برابر ثروت و دارايي است كه اگر چنين بود خداوند كلمه مناسب ديگري مانند فقر بكار ميبرد .
براي مثال، اگر كسي استعداد آنرا دارد كه بالاترين درجه مديريت را احراز كند، يا به بالاترين درجه علمي برسد، عمليترين و مفيدترين طرحهاي صنعتي، اقتصادي، سياسي و.... را عرضه نمايد اگر موانعي در برابر پيشرفت او ايجاد شود (در هر درجهاي كه او را متوقف نمايند -حتي اگر ماقبل آخرين درجه ممكن باشد) او را به استضعاف كشيدهاند و چنين شخصي حقاً ميتواند به جايي كه امكانات پيشرفت او فراهم است مهاجرت كند - البته ميتواند از اين حّق خود بر اساس مروت و بّر و نيكمردي و رعايت عواطف انساني استفاده نكند و در كنار نزديكان و وابستگان، با اراده خود باقي بماند .
همه جاي گيتي زمين خداوند است. همه مردمان بنده و آفريده خداونداند، خداوند حدّ و مرزي بين بندگان خود ايجاد نكرده و ايجاد حد و مرز را به كسي تكليف نكرده است. امّت اسلام و مسلمانان مؤمن را مركز و محور وسط و مرتبط و الگو و اسوه و شاهد بر جهانيان خواسته است:
و كذالك جعلناكم امة وسطاً لتكونوا شُهداء علي النّاس و يكون الرّسول عليكم شهيداً: و بدين گونه ما شما را امّت «وسطي» قرار داديم تا نمونه و اسوه براي عموم مردم (جهان) باشيد آنچنانكه پيامبر عزيز براي شما اسوه و الگو و ناظر ميباشد 2/137.
اصل مهّم در نظام موضوعه الهي يعني دين اسلام ايمان و تقوي است كه عزّت آفرين است نه بر اساس تعصبات ملّي و قومي توقّف در مكاني معيّن و تحمل خواري، و خداوند بهتر از هر كسي ميداند كه تن در ندادن به استضعاف كه موجب عزّت مسلمانان خواهد شد بيشتر از هر چيز ديگر آنرا متوّجه دين اسلام خواهد كرد و موجب تقويت اين نظام آسماني خواهدشد. صفحه بعد>>