در آنچه ما «فرار مغزها» ميناميم فرار اقتصادي هم صورت ميگيرد زيرا براي پرورش يك مغز مبلغ معتنابهي از بنيه اقتصادي /مالي كشور هم به مصرف ميرسد تا آن مغز به يكي از مدارج علمي برسد و اين تنها ضرر اقتصادي نيست زيرا همزمان با پرورش مغزهاي درجه اوّل مبالغي مهّم نيز مصروف اين ميشود تا مغزهاي درجات پائينتر پروريده شوند و چون كم استعدادها بر امور مسلط ميشوند امور با ابتكار و نوآوري و خلاقيّت كافي تدبير نميشود و شكوفا و پويا نميگردد و نتيجتاً سياست و علم وصنعت حالتي بيمار گونه و راكد به خود ميگيرد و از جريان مدنيّت عقب ميماند !
همين مغزها وقتي به قطبهاي مخالف پيوستند قدرت خلاقيّت و نوآوري اينها به قدرت فعّال و پويائي آنها افزوده ميشود و پيشرفت آنها را شتاب ميدهد و نتيجتاً عقب ماندگي ما بيشتر و چشمگيرتر ميشود !
ما ميتوانيم زمينهها و بسترهاي علمي و اجتماعي فرار مغزها و آثار و پيامدهاي آن را به بستر رودخانهاي تشبيه كنيم كه به علّت عدم وجود سدها و آب بندهاي حساب شده، به تدريج جريان آب كف بستر را تراشيده و با خود برده و در مردابها و باطلاقها يا درياهاي شوراب ته نشين كرده بنحويكه بسترها بسيار عميقتر از زمينهها و حواشي و سواحل رودخانه گرديده و زمينها و زمينهها به اراضي باير مبدل شده است .
مواجه بودن با چنين «پيش آمدي» هم، در فرهنگ ما پيامد كارهاي پيشينيان شناخته ميشود و به اين هم نميانديشيم كه در چنين طرز تفكري «پيامد» كردار ما هم «پيش آمد روزگار» آيندگان خواهد بود و آن چه ما به گذشتگان نسبت ميدهيم آيندگان نيز به ما نسبت خواهند داد .
دانشگاه اگر محقّق نباشد مبلّغ يافتههاي ديگران است، دانسته هايي را از جاهايي ميگيرد و به ديگران منتقل ميكند. درست به واسطه هايي ميماند كه كالاهايي را از منابع توليدي دست اوّل ميگيرند و به واسطههاي دست دوّم منتقل ميكنند و از بهره اين نقل و انتقال وجود خود را ثابت نگاه ميدارند و كاري هم به اين ندارند كه كالاها چگونه توليد ميشود، مفيدند يا مضّر، چرا و چگونه و بوسيله چه كساني مصرف ميشوند و نتيجه اين گونه مصرف گرايي چيست ؟
اگر چنين باشد حقاً بايد آنرا «دانشراه» ناميد، چون از جاهاي ديگر دانش به حركت در ميآيد و از چنين مسيري به جاهاي ديگر ميرود -مانند رودي كه از سرزميني مرتفع سرچشمه ميگيرد و از «بستري» ميگذرد و به مردابي يا كويري يا درياچهاي يا.... عميق فرو ميريزد بي اينكه حتي سواحل خود را شاداب و سر سبز و بارور كند !
بايد تحقيق در شيوه كار و موارد مصرف و كيفيت و كميت و كارايي كالاهاي دانشگاهي اوّلين اقدام به خويشتنشناسي دانشگاه قرار گيرد نه اينكه مانند بي دانشان آن چه را در پيش رو دارد پيامد كردار ديگران بداند .
بايد تحقيق شود كه چرا ميلههاي فولادي كه در جريان القاآت نظام آموزشي خصوصيّت مغناطيسي هم دريافت كردهاند با شدّت بيشتري مجذوب حوزههاي مغناطيسي ديگر قرار ميگيرند.
اگر مشكل در كميّت و كيفيتي است كه خود به آنها القا نمودهاند آن مشكل را برطرف نمايند .
اگر علّت عدم وجود جاذبههاي نزديك داخلي است چرا آن جاذبهها را براي كالاهاي خود به وجود نميآوريد و يا به كالاهاي توليدي جذابيّت كافي نميدهد و كار بيهوده انجام ميدهد.
هر چند به لحاظ كيفيّت بين امور معنوي و مادّي تفاوت وجود دارد. امّا در يك نظام ديني راستين بر اساس دلايلي كه فعلاً نميتوانيم به بيان آنها بپردازيم، اين هر دو، يعني ماديّات و معنويّات، دو نيمه يك نظام پايدار هستند و به هر يك آسيب برسد و يا تضعيف بشود به همان نسبت به نيمه ديگر و نتيجتاً به كلّ پيكره نظام ضعف و آسيب خواهد رسيد - بنابراين درست اينست كه در تأسيس و توسعه دانش و دانشگاه نيز به همان گونه بايد عمل شود كه مثلاً در تأسيس يك كارخانه اقدام ميشود .
براي مثال در ايجاد يك كارخانه ذوب آهن ابتداء انواع و مقادير مصرف داخلي و نرخ بين المللي و منابع تأمين مواد خام اوّليه و هزينههاي تهّيه آنها و مناطق و بازارهاي مصرف توليدات و جاي احداث كارخانه به لحاظ دادههاي زمينشناسي و دسترسي به نيروهاي انساني متخّصص و غير متخّصص و نيروهاي نسبتاً ارزانتر انرژي زا و.... مطالعه ميشود و طرح اقتصادي و كاراي آن به تصويب سران نظام ميرسد و به مرحله اجرا در ميآيد و هرگونه توسعه و تكميل بعدي آن مربوط ميشود به كشش بازارهاي مصرف داخلي و يا بازاريابي و تقاضاهاي خارجي و لذا از نشانههاي سوء مديريت و ناهماهنگي با مقتضيات نظام كلّي كشور است كه كالا به مقدار يا از نوعي توليد شود كه مورد مصرف آن از پيش بررسي نشده باشد. در چنين صورتي سرمايه ملّي در بخشي مصرف ميشود كه در وضعيت و شرايط جاري بي نتيجه است و حاصلي جز انباشتگي و توّرم انبارها و محدودههاي فعالّيت و دست و پاگيري و فرسوده و از خيز انتفاع خارج شدن نخواهد داشت.
در ايجاد و اداره و توسعه دانشگاه و تعليم و تربيت متخّصص و دانشمند نيز بايد به همين گونه عمل كرد، يعني ابتدا بايد در كشش و نياز بازار نيروي انساني متخّصص و دانش آموخته موجود و نرخ در صد گسترش تقاضا براي انواع دانشها و تخصصهاي آتي و ميزان ارزش و بهايي كه به دست ميآيد، يا از طريق سازمانهاي مربوطه و وابسته به نظام يعني سازمان برنامه و بودجه، يا سازمان امور استخدامي /اداري و يا مستقيماً بوسيله محققان دانشگاهي در تماس با سازمانها و كارخانهها و هر گونه مراكز و مراجع حقيقي و حقوقي ديگر تحقيق كرد و تعداد و نوع و محل و منطقه جاذبهها را شناخت و متناسب با آن به تعليم و تربيت نيروهاي متخصص و دانش و هنر آموخته پرداخت. بنابراين كاريابي براي تعليم و تربيت يافتگان بايد همزمان با ايجاد مراكز آموزشي در سطوح عالي و در جريان توسعه بازار كار و دانشگاه آغاز گردد و استمرار يابد تا مشكلي به نام توّرم و سرگرداني دانش آموختگان به وجود نيايد و فرار مغزها كاهش يابد. صفحه بعد>>