وسط مفاهيم غير مسقيم ديگري هم دارد:
وجود و هستي وسط وابسته به پيرامون است يعني اگر پيرامون نباشد وسط در تمام مفاهيم آن كه پارهاي را فوقاً عرضه داشتيم موجوديت و هستي خود را از دست ميدهد، پس وسط بايد براي حفظ موجوديّت خود پيرامون را برسميّت بشناسد. در چرخش پايه ديگر پرگار پايدار بماند، در محوريت، فشار چرخ «ناس» را با بردباري تحمّل كند،در موضع ميانجيگري لطمات نزاع كنندگان را تا برقرار كردن آشتي بين آنان تحمل نمايد - در مقام هدايتگري و اصلاح طلبي از مقاومت منفي پيرامونيان دلسرد و آزرده نشود،از موضع نخبه و برگزيده قوم و يا مجتمعات انساني چشمه فياض اميد به آينده سعادت بخش و منبع نور هدايت به سوي كمال باشد! و كذالكَ جَعَلناكُم اُمِّهً وسَطاً....
وسط در مدنيّت انساني همان مفهومي را دارد كه استاندارد (standard) در نظام علمي / صنعتي دارد .
با تدبّر در اشارات در آيه مورد بحث نتايج شگفت انگيزي روشن ميگرددكه مجال بحث آنها در اين محدوده نيست و بطور خلاصه ميتوان گفت كه خداوند تعاريف علمي / سياسي لازم و كافي را براي بر قراري يك نظام همه جانبه سعادت بخش متناسب با مقتضيات فطري انسانها در تمام تاريخ، در قرآن كريم كه آئين نامه و مرامنامه دين اسلام است بيان فرموده و اسلام را نمونه والگو براي تمام نظامات مدني، و مسلمانان مؤمن و مفاهيم آيات را الگو و استاندارد جهانيان، و حضرت رسول الله را اسوه و نمونه مسلمانان قرار داده است :لَتَكُونو شُهَداءَ عَلَي النّاس وَيَكوُنَ الرِّسول عَلَيكُم شَهيداً .
در دين اسلام چون در هر حال بايد وسط و مركز و محور بودن حفظ گردد توسعه بايد همه جانبه باشد، مانند نمودار زير :-
از معجزات كلام الله اينست كه در تعاريف لازم كلماتي را انتخاب ميكند و بكار ميبرد كه جامع الجهات باشند مانند همين كلمه «وسط» در آيه مورد بحث كه اگر مثلاً مركز يا محور يا نخبه يا اسوه يا معدّل يا هر كلمه ديگري انتخاب ميشد نميتوانست در خط، يا دايره، يا احجام و اشكال، يا مادّيات و معنويّات و.... كارآئي داشته باشد در صورتي كه كلمه وسط همان معني را در خط بيان ميدارد كه در تعريف دايره يا ساير اشكال هندسي و احجام فيزيكي و صنايع و علوم و فرهنگ و مادّيات و معنويّات و انسانها و نظامات اجتماعي / سياسي و..... بيان ميدارد .
مثلاً روي خط، «وسط» نه چپ است نه راست، نه شرقي است نه غربي، نه..... امّا، هم به چپ مربوط است هم به راست، هم به شرق وابسته است هم به غرب، هم به مثبت وابسته است هم به منفي و همينگونه است در اشكال هندسي و احجام فيزيكي و اجتماعات انساني و نظامات اجتماعي - يعني در تمام موارد «وسط» نقطه اعتدال و مركز گردش و ثقل و نمونه و اسوه و سلاله و لّب و برگزيده ميباشد. امّا آنگونه وسط و مركز و نمونه و.....است كه در عين ثباتي كه بايد براي حفظ وسط و مركز بودن خود داشته باشد بايد متناسب و هماهنگ با نظام و ناموس فطرت و خلقت باشد كه از جمله مفاهيم و نواميس فطرت و خلقت حركت و پويايي آن بسوي كمال است: والي الله المصير - تَجري لمُستقرٍلَها - كل في فَلَكٍ يَسبَحون.... چنانكه ميفرمايد: فَاَقم وَجَهكَ للدّين حَنيفاً فطرَت الله اَلّتي فَطَر الناسَ عَلَيها لا تبديلَ لخَلقً الله ذالكَ الّدينُ اَلقَيّم وَلكنِّاَكثَرَ الناس لا يَعلَمون: پس همت استوار بدار براي (قبول و اشاعه) دين حقيقت گرايي كه بر اساس فطرت باشد كه خداوند عامه مردم (ناس) را بر آن فطرت آفريده است. تغييري در آفرينش خداوند (نظام ديني كه با نظام خلقت بايد هماهنگ بماند) مجاز نيست، دين پايدار چنين است (كه مطابق با ناموس خلقت باشد) ولي (افسوس كه) بيشترين مردم اين را نميدانند!
پس مطابق اين آيه (2930) امت « وسط » كه امّتي است با يك نظام اجتماعي بنام اسلام بايد در عين « وسط » بودن در ميان نظامات اجتماعي / جهاني، حقيقت گرا (حنيف) وهماهنگ و همانند با ناموس خلقت باشد كه متحّرك و فعال و پويا و روبه كمال ميباشد.
بنابراين توسعه در نظام دين كه همان نظام سياسي / اجتماعي پذيرفته شده ما ميباشد (جمهوري اسلامي ايران) بايد يك امر واجب و ضروري / فطري و لازم الاجراء شناخته شود . و چون براساس تعريفي كه از « وسط » بيان داشتهايم، بايد توسعه همه جانبه باشد، تا در هيچ صورتي «وسط» بودن خدشه دار نشوند .
براي نگارنده هيچ ترديدي نيست كه:
1ـ ماامت اسلامي مدّتي است طولاني كه در وسط و مركز جهانيان نيستيم
2ـچون مركزيت خود را حفظ نكردهايم به همان قدر كه از جايگاه واقعي خود به دور افتاده ايم ، از حقايق دين دور افتادهايم .
3ـ علّت دور افتادن از حقايق دين اينست كه مفهوم امت وسط را كه بايد دين و نظام خود را بر اساس فطرت و نواميس خلقت تنظيم نمائيم و توسعه دهيم نداشته ايم و لذا اعمال ما بسيار بعدي نيست، و چون چنين است ميان و وسط و مركزيت را از دست دادهايم و در لبه بيروني حواشي قرار گرفتهايم: جهان سومي يا در حال توسعه؟
از تعاريفي كه براي « وسط » بيان داشتيم، سادهترين آنها را كه روي يك خط قابل ارائه است، مثل ميزنيم: اگر ما در وسط خط قرار داشته باشيم كه يك طرف آن مادّيات است و يك طرف آن معنويّات، آيا به طرف معنويّات بيشتر متمايل ميشويم يا به طرف مادّيات ؟براي كسانيكه خود را هادي و معلّم ديني مردم ميدانند آنان را بيشتر به طرف مادّيات هدايت ميكنند يا به طرف معنويّات ؟ صفحه بعد>>