كساني كه از امور علمي/ صنعتي آگاهي دارند ميدانند كه طرّاحان كارآگاه، دستگاههاي دير مصرف صنعتي را براي هر منطقهاي متناسب با شرايط اقليمي همان منطقه طراحي ميكنند و ميسازند. براي ننمونه يك دستگاهي كه از آلياژهاي ضد زنگ ساخته نشده باشد در مناطق مرطوب بهره دهي دراز مدّتي نخواهد داشت، همينگونه است فرق دستگاهي كه براي مناطق معتّدله ياحاره ساخته ميشود با دستگاهي كه براي مناطق سرد قطبي ساخته ميشود. معنويات و خصوصيات فطري انسانها هم همينگونه اقتضاهائي دارند چنانكه ميفرمايد: وَماتري في خَلق الرَحمن من تَفاوتٍ فَارجع البَصَر هَل تَري من فُطورٍ:و د ر نظام آفرينش خداوند رحمان تفاوتي نخواهي ديد پس ديده برگردان (كراراً تحقيق كن) آيا قصوري فطوري يا اختلافي در نظام آفرينش مي بيني؟ 367. همان شرايطي كه بر مقتضيات طبيعي / اقليمي حاكم است بر مقتضيات فطري / خلقي انسانها نيز حاكم است - اين يكي از اصول آفرينش است .
كسيكه با يك فرهنگ خاصي كه دين درآن نقش اساسي داشته است پرورش يافته است مرامها و نظامها و مكتبهائي را كه دين درآن نقشي ندارد نخواهد پذيرفت هر چند مغايرت و متضاد نبودن آنها با دين باثبات هم برسد، و هر چند ظاهراً براي توسعه سياسي او هم بكار گرفته شده باشد!
ديندار ميخواهد همه چيزش رنگ دين داشته باشد: صبغه الله وَمَن اَحسَنَ منَ الله صبغَهً وَ نَحنُ لَهُ عابدون :- رنگ خدائي (را برهمه امور خود نقش ميزنيم) و كيست كه از خداوند رنگ بهتري داشته باشد (بخصوص) در حاليكه ما پرستندگان او هم هستيم 1322 - و در همه شئون ما بايد مظهر الهي متجلّي باشد؟
بنابراين توضيحات ، مشاركت شامل سه بخش ميشود :- بخش سران و كار بدستان نظام، بخش فرزانگان، انديشمندان و برگزيدگان، اجتماع و نهايتاً بخش عامه مردم، و اين مشاركت هم در صورتي ثمر بخش خواهد بود كه با فطرت الهي مردم سازگار باشد .
اكنون كه موضوع مشاركت سياسي مطرح است بايد ابتدا بدانيم سياست چيست تا بتوانيم توسعه آنرا مورد بررسي قرار دهيم.
دانشمندان علم سياست تعاريف بسياري از سياست بيان داشتهاند كه خلاصه و فشرده آنها چنين ميشود: سياست رمز تدبير امور جاري توأم با مال انديشي و آينده نگري و هدايت امور به سمت توسعه و تكامل ميباشد .
تعريف مذكور شامل تمام امور اعّم از حكومت، صنعت - اقتصاد، دانش، فرهنگ و.... و حتّي شامل خود سياست هم ميشود .
با كمي دقت معلوم ميشود كه در نظام دين اسلام اينقبيل نكات در حّد اعلاي خود و در ابعاد مادي و معنوي و اين جهاني و آن جهاني لحاظ شده است و بعلاوه نظام دين بگونهاي تنظيم شده است كه عبادتش ميشود عين سياست و سياستش ميشود عين عبادت .
نگارنده در مقاله تقديمي پيشين شرحي مختصر در اين خصوص بيان داشته و موضوع را در كتابي با عنوان "رابطه دين و سياست " بتفضيل بيان داشته است كه مراجعه به آنها مفيد خواهد بود .
اگر بيان و استدلال ما مورد قبول فرزانگان واقع شود توضيحات زير را عرضه ميداريم: انسانها در قبول دين كه همان نظام اجتماعي بسيار بعدي اسلام است مختار و آزاد هستند چنانكه فرموده است: لا اكراهَ في الدين - ليس علي الرّسول الّاالبلاغ - عَلَيكَ البَلاغ وَ عَلَينا الحساب و.....
امّا وقتي انسان يك نظام را بپذيرد در برابر آن متعهّد ميشود آئين و فرهنگ و آداب و رسوم آنرا رعايت نمايد يعني با قبول دين (ويا هر مكتب و مرام ديگري) خود به شخصه مقداري از آزاديهاي خود را محدود ميكند و از دست ميدهد و چون گفتيم كه سياست هم بخش عمدهاي از دين است، با قبول دين، سياست دين هم تعهد آور است و شخص پيمان ميبندد كه سياست دين را كاملاً رعايت بنمايد و در چنين صورتي ديگر شرعاً نميتواند به بهانه اينكه انسان آزاد است سياستهاي معارض با دين را بپذيرد و يا به تبليغ و توسعه آنها بپردازد، مگر اينكه كاملاً مطمئن شود كه آنچه را در خارج مشاهده كرده است در نظام دين او لحاظ نشده و وارد كردن آن هم به نفع نظام دين خواهد بود، كه در چنين صورتي هم، تصميم يك يا چند نفر آن هم به صورت پراكنده خالي از خطا نخواهد بود بلكه بايد دين شناسانه پژوهش صورت پذيرد و با مشورت گروهي، كارشناسانه اقدام شود :وَاَمرَهُم شوري بَينَهُم .
گفتيم كه شخص با قبول دين يا هر نظام ديگري مقداري از آزاديهاي خود را از دست ميدهد نه همه آزاديها را .
در يك نظام ديني انسان از يك طرف با خداوند رابطه برقرار ميكند و از سوئي ديگر با پيروان آن دين درآنچه مربوط بخداوند است خود ميداند و پيماني كه با خدا بسته است و از اين بابت كسي حق ندارد به تفتيش عقايد بپردازد چون خداوند كسي را وكيل خود قرار نداده است پس آزادي عقيده و انديشه حّق مسلّم اشخاص است .
در رابطه با مردم خداوند به انسان گوش داده تا بشنود و زبان داده تا بگويد و اين جهازات فطري خدادادي دليل بر آزادي گفتار و شنيدار است وكسي حق ندارد اين آزاديها را از ديگري سلب كند مگر اينكه اين جهازات بر ضرر كسي يا كساني به كار گرفته شود و لذا مانند اقدامات ديگر انسان، فقط در صورت وجود شاكي خصوصي و بحكم قاضي آنهم متناسب با خلافي كه مرتكب شده است محدوديت ايجاد ميشود. بنابراين در نظام فطري دين آزادي گفتار و "شنيدار" حق هر كسي است. به كسي حقّاً نميتوان گفتچرا فلان مطلب را گفتي و يا فلان كتاب و يا روزنامه را ميخواني و يا به فلان سخنراني گوش دادي - مگر اينكه از اين بابت به كسي آسيبي رسيده باشد و شاكي خصوصي پيدا شود .
انسان مجهّز به دست و پا ميباشد و فطرتاً مختار است آنها را بكار بگيرد و زمين هم متعلّق به خداوند و اعتباراً متعلق به عامّه مردم است، پس در كردار و رفتار نيز انسان آزاد است مگر اينكه در تزاحم با ديگران باشد كه ناگزير از اين بابت بر اساس عدالت حّد و حدود و خط و خطوط تعيين ميشود تا همگان بيكسان بهرهمند باشد :وَاَلارَضَ وَضَعَها للانام .
انسان فطرتاً جسمي است جاندار، متحرك و پويا و با نيازهاي فطري به تغذيه و پوشش و مسكن و استراحت و تشكيل خانه و خانواده براي بقاي نسل و.... و كسي حق ندارد تا حدود امكانات عادلانه اجتماعي براي ديگران محدوديت بوجود آورد و مانع از دست رسي و آزادي در تحصيل مايحتاج بشود. بنابراين آزادي در تأمين غذا، پوشش ، مسكن ، استراحت و خانواده حق طبيعي و فطري هر كسي است .
كسي حق ندارد به كسي بگويد چرا فلان چيز را خوردي يا فلان لباس را پوشيدي و يا چرا در فلان خانه سكونت كردهاي و با فلان همسر ازدواج كردهاي - مگر اينكه شاكي خصوصي داشته باشد . صفحه بعد>>