صنعتي شدن كه نتيجه دانش و تجربه و تحقيق و سرمايه گزاري است در غرب به تدريج به وجود آمد و ضرورت هاي زير را به وجود آورد :
1 - ضرورت توليدات انبوه (Mass production) به منظور پايين آوردن هزينه توليدات كه از يكسو نياز به تهيه مواد خام را افزايش مي دهد و از سويي نياز به بازار مصرف را بيشتر مي كند .
2 - ضرورت رقابت - چون در يك نظام صنعتي آزاد نمي توان براي تخصصها و استعدادها محدوديت ايجاد كرد معمولاً در هر رشته اي مراكز و تأسيسات و كارخانههاي متعدد بوجود مي آيد و ضرورتاً اصل رقابت پيش مي آيد . اصل رقابت از يكسو موسسه را نيازمند توسعه و مدرن سازي مداوم مي كند و از سوي ديگر كنترل و بهبودي بخشيدن مداوم كيفيت كالاهاي توليدي را ايجاب مي نمايد كه خود اين امر ايجاد مراكز آزمايشگاهي و تحقيقاتي را ضروري مي كند .
موارد مذكور در يك نظام صنعتي آزاد تبعات زير را در دنبال دارد :
1 - در مراكز صنعتي انباشتگي و وفور كالاهاي توليدي به وجود مي آيد كه در حقيقت سرمايه است و نمي توان آن را راكد نگاه داشت و نيز احتياج به انبارهاي وسيع و مناسب دارد كه متضمن صرف هزينه هنگفت انبارداري مي شود كه غير اقتصادي مي باشد و لذا بازاريابي خارجي را ضروري مي نمايد .
2 - در مراكز صنعتي بسيار فعال كمبود مواد خام به وجود مي آيد كه ناگزير بايد از بازارهاي خارجي فراهم شود .
3 - در نتيجه مدرن سازي تأسيسات و كارخانه ها به تدريج بسياري از ماشين آلات و فن آوري هاي مربوط آنها از رده كارايي خارج مي شوند و چه بهتر اينكه آنها را برابر بهاي گزاف به كشورهاي نيازمند به فروشند و نيز در نتيجه ايجاد مراكز آزمايشگاهي و تحقيقاتي به علوم و فنون و تكنولوژيهاي جديدي آگاهي حاصل ميشود و باعث غنا و تفوق علمي و صنعتي مداوم مي گردد .
4 - در نتيجه نفوذ نمايندگان فروش كالاهاي صنعتي و خريد مواد خام ، بازرگاني خارجي تقويت مي شود و به علت تبديل مواد خامي كه از خارج تهيه مي شود به توليدات صنعتي بر ارزش آنها افزوده ميشود و در نتيجه فروش كالاهاي صنعتي مرتباً سرمايه هاي ملي كشورهاي عقب مانده به كشورهاي صنعتي انتقال داده مي شود و متقابلاً كالاهاي صنعتي خريداري شده توسط كشورهاي عقب مانده يا مصرف مي گردد و يا فرسوده و از حيز انتفاع خارج مي شود .
5 - پي در پي بر حجم مبادلات كالاهاي صنعتي با مواد خام و نقدينه هاي ارزي افزوده مي شود و بازرگاني در شكل يكطرفه تقويت مي شود تا حدي كه به ايجاد مراكز نمايندگيهاي بازرگاني دايم و حافظ منافع و كنسولگريهاي متعدد مبادرت مي شود و اين عوامل تحت رهنمودهاي مراكز سياستگزاريهاي خود اقدام به كسب اطلاعات لازم از امكانات و نيازمنديهاي حوزه عملياتي و برقراري رابطه با قدرتها و ذي نفوذان منطقه اي و مركزي و تقديم پيشكشهايي به عنوان نمونه موسوده هاي (Samples) كالاهاي خود و عادت دادن آنان به گرفتن هدايا و نهايتاً رشوه مينمايند و نظر آنان را براي حمايت بي چون و چرا جلب مي كنند و رفته رفته در بازار و اقتصاد و مراكز تصميم گيري و ديني و فرهنگي نفوذ مي كنند و زمينه را براي امضاء هر گونه قراردادهاي بازرگاني ، اقتصادي ، تحقيقاتي (!)، نظامي ، سياسي ، علمي و ... مساعد مي نمايند و بدينترتيب نطفه استعمار و استثمار منعقد مي شود .
به طوري كه ملاحظه مي گردد براي برقراري استعمار اعم از شيوه سنتي و يا در شكل نوين آن نيازي به هيچگونه لشكركشي و اعمال زور هم نيست و كشورهاي عقب مانده، خود به گونه اي آرام و طبيعي زير نفوذ و سلطه كشورهاي پيشرفته صنعتي قرار مي گيرند و اگر مي بينيم كه در گذشته درگيريهاي نظامي توسط غربيان در شرق صورت گرفته عمدتاً بين خود غربيان استعمارگر و به منظور گرفتن سهم بيشتر از بغماگري بوده است .
سلطه فرهنگي هم تابعي است از سلطه علمي / صنعتي و نيازي به هيچگونه اعمال قدرت و فشار ندارد و براي برقراري سلطه فرهنگي همين كافي است كه در برابر نظامهاي سرمايه داري / صنعتي پيشرفته كشورهاي عقب مانده با اقتصادي بيمار و نيازمند وجود داشته باشد كه در چنين صورتي همانگونه كه فوقاً اشاره كرديم مطابق قانون ظروف مرتبطه و يا شرايط خلاء و ملاء جريان سلطه گري و سلطه پذيري به طور طبيعي برقرار مي گردد .
براي نمونه :
1 - كشورهاي عقب مانده احتياج به يك يا چند نوع ماشين دارد كه هر يك از چند هزار قطعه تشكيل شده اند ، با خريد و وارد كردن آنها چندين هزار نام و اصطلاح بيگانه وارد زبان و فرهنگ كشور خريدار مي شود .
2 - با خريد و ورود آنها كه معمولاً منافعي را هم در بر دارند تحسين و اعجاب استفاده كنندگان برانگيخته مي شود و متناسب با شخصيت خود نسبت به فرهنگ و هويت و نظام اجتماعي خود بدبين و به فرهنگ و نظام كشورهاي صنعتي خوش بين مي شوند .
3 - كشور عقب مانده تصميم مي گيرد كه بعضي از كالاهاي صنعتي را خود در داخل توليد كند . براي اجراي چنين تصميمي به خريد فن آوري و ماشين آلات و كالاهاي سرمايه اي نياز دارد . سالها رفت و آمد مي كند و ناز مي كشد و تعهد مي سپارد و ريش گرو مي گذارد و بخشي از منابع ملي را به ضمان مي دهد ، سرانجام بعضي كالاهاي سرمايه اي فرسوده يا دست دوم و يا تكنولوژي كهنه و خارج از رده را به شرط اينكه عمليات زير نظر و با مديريت كارشناسان خارجي انجام شود ، با چند برابر نرخ واقعي و قبول پرداخت حقوقهاي كلان به كارشناسان خارجي كه ، در حقيقت جز تعدادي كارگر و يا تكنسين كم سواد بيش نيستند ، به دست مي آورد . چنين كساني به محض ورود اول تعدادي مترجم و خدمتگزار آشنا به زبان و آداب و رسوم خود مي طلبند و ديگر اينكه به اجرا و اشاعه آداب و فرهنگ خود و نحقير مردم كشور ميزبان از موضع قدرت مي پردازند .
4 - كشور عقب مانده نياز به كسب علوم زمان دارد . تعدادي دانشجو برگزيده به كشورهاي پيشرفته اعزام مي دارد . اينقبيل افراد اگر استعداد كافي داشته باشند جذب تأسيسات صنعتي / كاري كشور مربوطه مي شوند و اگر بعضي هم برگردند با كوله باري از آداب و رسوم ماترياليستي و دفتر و دستكي از مقدمات علوم نظري (و نه تجربيات عملي ) بر مي گردند و به اشاعه فرهنگ غرب و تحقير و تضعيف آداب و سنن ملي خويش و اهانت به دانش آموختگان داخلي و نرغيب آنان براي مهاجرت به غرب همت مي گمارند .چرا چنين مي كنند ؟- چون بيشتر از پيش به ضعف ها و نيازمنديها و محدوديتهاي كشور خويش و قدرت و امكانات و ثروت و آزاديها و علوم و فنون كشورهاي صنعتي آگاه شده اند .
5 - كشورهاي صنعتي ثروت و امكانات دارند . دست به اجراي پروژه هاي عظيم و تحقيقات و آزمايشهاي شگفت انگيز مي زنند . صفحه بعد>>