وَ الَذّينَ استَجابُوا لرَبهَّم وَ اقامو الصّلواةَ وَ امَرُ هُم شوري بَينَهُم وَ ممَّا رَزَقنا هُم يُنفقُون :
( و آنانكه ايمان دارند و به پروردگار خود توكل ميكنند ) كساني هستند كه پروردگار خود را اجابت ميكنند ( گوش به فرمان پروردگار دارند ) و نماز را بر پاي ميدارند و امور خود را به شوري ميگذارند و از آنچه روزي دهيمشان انفاق ميكنند ( 36 شوري )
فرازهاي اين آيه عبارتند از :
1 - وَالذّينَ استَجابُوا لرَبَهم : كسانيكه ( خواست ) پروردگار خود را اجابت كنند
( بپذيرند و عمل كنند ) اين جمله مسجّل ميدارد كه خداوند با بندگان خود گفته هائي دارد كه بايد بشنوند و بپذيرند و اجراء كنند . و ظاهر امر اينست كه فعلاً با ما سخن نميگويد . پس گفته هاي خداوند آن آياتي هستند كه نازل فرموده و بوسيله پيامآوران خود بگوش ما رسانيده است كه آخرين آنها قرآن مجيد است .
پس براي مسلمانان پذيرفتن گفتار خداوند ايمان به قرآن كلاً و اجراي مفاد آن ميباشد يعني مؤمن توكل كننده به خداوند كسي است كه قرآن را بپذيرد و بآن عمل كند . چنانكه فرمود است : فَاَستَمسك بالذَّي اَوحيَ الَيكَ انِّك عَلي صراطٍ مُستَقيمٍ ـ وَ انِّهُ لَذكرٌ لَكَ وَ لقَومك وَ سَوفَ تُسئَلوُن : پس چنگ بزن به آنچه بر تو وحي شده است كه تو (در چنين صورتي ) در بزرگراهي راست مي باشي ـ و مسلّم بدانكه آن (قرآن ) بيانگر مهمّي است براي تو و براي قومت ( مسلمانان ) و در آينده نزديك ( پيرامون انجام مفاد آن ) بازخواست خواهيد شد . ( 42 و 43 زحزف )
پس دست يازيدن به وحي كه قرآن است ، در حقيقت وارد شدن در بزرگراه مستقيم يعني دين اسلام است و چون قرآن در عين حال بيانگر همه چيز است در همين بزرگراهي هم كه خود آن ميباشد راهنمائي را برعهده مي گيرد :وَ انِّهُ لَذكرٌ لَكَ وَ لقومكَ ...
اگر ما قرآن را به عنوان بزرگراه قبول كنيم ، مي پذيريم كه براي رسيدن به مقصود از هر راه ديگري مطمئن تر است زيرا تمام نكات ايمني در آن رعايت گرديده و تمام مايحتاج رهروان ( از جمله سياست و سياستگزاري ) در آن فراهم شده است .
وقتي مي گوئيم : سياست و سياست گذاري هم دارد سخني به گزاف نگفته ايم زيرا اگر دقت فرمائيد در هزار و چهارصد سال پيش براي مسلمانان چنان سياستگزاري كرده است كه ممكن نيست تا انقراض نسل بشر كهنه و غير قابل استفاده شود : وَ اَمرَهُم شوُري بَينَهُم :امور خود را شورايي كنند ؟
2 - وَ اَقاموُا الصَلواة : (مؤمنان توكّل كننده به پروردگار ) نماز را بر پاي مي دارند ـ يعني به پرستش پروردگار خود مي پردازند و پايداري مي كنند و سبب مي شوند كه ديگران هم خداپرست شوند :(و اقاموا )
به نظر ما حرف « و » در اول اين جمله و دو جمله بعد استكناف است و لذا معني جمله وَ اَقاموُا الصَلوة مي شود : با برپاداشتن نماز ـ مانند اينكه وقتي خداوند مي فرمايد : وَالذّينَ استَجابوُا لرِّبهم كسي بپرسد : چگونه خداوند را اجابت كنند ؟ جواب داده شود : با بر پاي داشتن نماز با برقرار كردن نظام شورائي جهت حسن جريان امور خود و نيز با انفاق از روزي كه بآنها ارزاني ميداريم .
پس اگر چنين باشد كه نظر ما ميباشد بر قرار داشتن نظام شورائي عيناً مانند برپاي داشتن نماز و خدا پرستي و نيز مانند انفاق ـ يك امر واجب براي مسلمانان ميباشد كه ضرورت اجراي آن از انفاق هم بيشتر است زيرا در اين آيه خداوند تكاليف مسلمانان را بطور خلاصه و بترتيب الا هّم فالاهّم ذكر فرموده است :
1 - پذيرفتن و اجراي كل مفاهيم قرآن
2 - بر پاي داشتن نماز در پرستش خداوند
3 - برقرار كردن نظام شورائي براي تنظيم امور
4 - انفاق از روزي مانند ، اداي نفقه افراد تحت تكفّل ، خمس ، زكات و ساير صدقات است و با اين ترتيبي كه خداوند خلاصه شريعت اسلام را در اين آيه طبقه بندي كرده است برقرار كردن نظام شورائي مهمتر و مقدّم بر نفقات و صدقات است؟
با توّجه باين قبيل نكات ملاحظه ميگردد كه اولاً برقرار كردن نظام شورائي يك سياستگزاري بسيار مهم است ثايناً برقرار كردن اين نظام سياسي در رديف عبادات مانند اطاعت و پرستش خداوند و مقّدم بر اداي حقّ النّاس ( نفقات ) طبقه بندي شده است و ثانياً يك جزو مهمّ از يك آيه است كه بر اساس هشدار مذكور در آيه 79 سوره بقره : أتُوء منوُنَ ببعَض الكتاب وَ تَكفُرُونَ ببَعضٍ ... انكار آن كفر است يعني قبول آن از شرايط مهم دين ميباشد ؟
3 - وَ اَمَرُ هُم شوري بَينَهُم : ( مومنان توكل كننده بر پروردگار كساني هستند كه ) امورشان براساس نظام شورائي تنظيم شود .
بطوريكه در بند دوم نيز استدلال كرديم نظام شورائي يك ضرورت و سياست ديني و جزو لاينفك دين است . و جدا كردن آن از دين كفر است حال كسانيكه خود را مسلمان ميدانند و خواستار جدائي دين از سياست هستند خود تصميم بگيرند كه دين را با سياست ميخواهند يا سياست بدون دين را ؟
براي اينكه اينقبيل اشخاص بيشتر به اهميّت موضوع توجّه كنند ، نتيجه عدم توجّه كسانيكه بعضي از اشارات و هدايتهاي آيات را قبول نكنند و ذيل آيه 79 بقره آمده است بنظر ميرسانيم : فَما جَزاءُ من يَفعَل ذالكَ منكُم الاّ خريُ في الحَيواة الدُنيا وَ يَومُ القيمَةّ يُرَدّوُنَ اليَ اَشِّد العَذاب وَ ماَاَللّهُ بغافل عَمّا تَعمَلون ( هر كس به بعضي از قرآن ايمان داشته باشد و به بعضي كافر باشد ) مكافات كساني ا زشما كه چنين كنند چه خواهد بود جز خواري سخت در زندگي دنيا و روز رستاخير بسوي سخت ترين عذابها رانده ميشوند و ( بدانيد ) كه خداوند از آنچه ميكنيد غافل نميباشد . با اين وصف شما بگوئيد مثلاً سياست نظام شورائي را كه اسلام در چهارده قرن پيش براي مسلمانان وضع و واجب فرموده است در حاليكه عقلاي كشورهاي مترقّي در همين دو سه قرن اخير اين سياست را براي مردم خود شناسانيده و سياستگزاري كردهاند ـ از دين جداكنيم يافقط هيمن سياست را باقي بگذاريم و باقي سياستها را جدا كنيم .امّا آنچه به ذهن ما ميرسد اينست كه اين سياست ، مادر تمام سياستهاي ديگر است زيرا:
اگر برفرض محال و ممتنع در قرآن فقط همين يك سياست قابل قبول و ضع و تشريع شده باشد امّا مسلمانان كشورهاي اسلامي حداقّل يك ميليارد نفر هستيد كه در ميان آنان تخصّصهاي گوناگون منجمله سياستمدار باندازه كافي وجود و حضور دارد . آنچه مسلم است در يك نظام شورائي سالم ، مردم باراي خود براي حلّ و فصل امور كساني را انتخاب خواهند كرد كه براي نمايندگي مناسب و ذيضلاح باشند و چنين نمايندگاني براي سياستگزاري در هر امري ناگزير متخصّصان همان امر را دعوت به كارگزاري مي نمايند .
از جمله براي امور سياسي ، مسلماً سياستمداران انتخاب و گمارده خواهند شد . و اين قبيل افراد كمبود هاي نظام را مرتفع خواهند كرد و اصولاً تشريع نظام شورايي در اسلام هم بهمين منظور است .
در نظام شورايي براي هر مشكلي مي توان راه حل پيدا كرد .
حتّي براي غوامض و متشابهات قرآن :
تاكنون رويّه مفسران قرآن چنين بوده است كه هر مفسّري جداي از ديگران براي تفسير قرآن زحمت مي كشيده و نتيجه كار فردي خود را به مسلمانان عرضه مي نموده است . هر چند اين قبيل مفسران خدمات درخشاني انجام داده اند ولي قرآن مهم تراز اين است كه اشخاص به صورت انفرادي بتوانند يك تفسير جامع از قرآن عرضه بدارند چون اين كار از عهده تمام جن و انس هم بتصريح خود قرآن ساخته نيست .
امّا چون امر تفسير قرآن هم يكي از امور مهّم مسلمانان است و در عصر غيبت حضرت رسول و اوصياي او صلوات الله عليهم ، بايد امور مسلمانان بصورت شورايي درآيد ضرورت دارد كه امر تفسير هم شورايي شود تا نتيجه مطلوب حاصل آيد .
براي انجام اين امر بايد بنيادي بين المللي بنام بنياد ترجمه و تفسير قرآن مجيد تشكيل شود و از مفسران برجسته تمام دنيا دعوت شود تا بصورت شورايي شروع به تحقيق و تدبر براي تفسير آيات بنمايند و ما حصل را تدريجاً به جهان اسلام عرضه كنند و اين بنياد الي الا بد فعال و در حال توسعه باشد .
مؤلف چند سال قبل طرحي در اين خصوص به يكي از زعما عرضه نمود كه مورد قبول واقع شد امّا بعداً به «علل سياسي (!) اجراي آن با اشكال روبرو شد و عملي نگرديد ولي بنيادهاي ديگري با اهدافي نه در حدّ شعاع ديد ما تشكيل شده و مشغول فعاليت شده اند كه براي آنها آرزوي توفيق داريم درحاليكه همچنان آرزومند يك بنياد در خور و شايسته عظمت قرآن هستيم كه آنهم جز اينكه بين المللي و شورايي باشد متناسب و در خور نخواهد بود چنانكه فرموده است : ـ وَ اَمرَهُم شُوري بَينَهُم .
خوانندگان ما را ببخشانيد از اينكه گاهي از يك مسير مشخص در يك بحث وارد بحثهاي ديگر مي شويم كه ممكن است به نظر آنان چندان ارتباطي با اصل بحث نداشته باشد و از اين بابت گرفتار كسالت شوند .
مانند همين بحثي كه ذيل آيه 36 شوري براي اثبات يگانگي دين و سياست آغاز كرده ايم و اكنون آن را به ضرورت تشكيل يك بنياد بين المللي براي ترجمه و تفسير قرآن كشانيدهايم .
امّا به نظر خودمان ، كشيده شدن به اين مرحله هم كاملاً با اصل بحث در ارتباط است زيرا :
1 - ما طبق رويه خود كه فقط استدلال به آيات است (تا مورد ايراد واقع نشود ) ميخواهيم مدعيّان را سر جاي خود بنشانيم .
2 - امر آگاهي از مفاد قرآن هم يكي از امور مهّم مسلمانان است كه بايد شورايي شود .
3 - قرآن براي هر امري ام الكتاب است و لذا اگر امر سياست را در نظر بگيريم قرآن ام السياست است .
4 - قدر همين ام السياست در امر سياست ناشناخته مانده است بطوريكه حتي خود مسلمانان دانشمند هم توجه پيدا نكرده اند كه رؤس سياستها و سياستگزاريها در قرآن كاملاً مصرّح و مبيّن است و بهمين علت پاره اي از آنها نغمه شوم جدائي دين از سياست را سر دادهاند .
5 - وقتي قرآن كتاب سياست ديني ما است چرا ما سياست استفاده بردن بهينه خود را از قرآن روشن نكنيم .
6 - آنچه مسلّم است قرآن غوامضي و متشابهاتي دارد امّا متاسفانه رويه بعضيها بر اساس ايجاد هراس در دل مسلمانان در استفاده از قرآن بخصوص در برخورد با غوامض و متشابهات است .
و اين در حالي است كه به نظر ما اگر خداوند مي خواست غوامض و متشابهات هميشه لايُدرك و دور از دسترس دانش پژوهان و مسلمانان قرار گيرد اصولاً آنهارا نازل نميفرمود .
بعضي مدعّي هستند كه غوامض و متشابهات قرآن را فقط حضرت رسول و ائمه طاهرين مي دانسته اند و كسي ديگر را حقّ اظهار نظر در اين موارد نيست و لذا در اين خصوص فقط بايد به احاديث و روايات اكتفا كرد و تفسير برأي ممنوع است .
ما با اين عقيده كه حضرت رسول و ائمه معصومين عليهم السلام مفاهيم متشابهات را كاملاً مي دانسته اند ايمان داريم ولي در اين مورد كه بايد فقط به احاديث و روايات اكتفا كرد حرفهائي داريم :
1 - بسياري از غوامض و متشابهات قرآن هنوز هم بقوّت خود باقي هستند و مفسّران نتوانسته اند به احاديث و رواياتي دسترسي پيدا كنند كه غوامض و متشابهات را تبيين و آشكار كنند چون اگر در دسترسشان بود تاكنون كرده بودند و ديگر آيه اي غامض و متشابه باقي نمانده بود . كه مي گويند : معما چو حل گشت آسان شود .
2 - بعضي مي گويند متشابهات بهمين حال باقي مي مانند تا پس از ظهور ، حضرت حجّت منتظر آنها را تفسير فرمايند.
اين ادّعا با آيات قرآن مغايرت دارد زيرا آيات قرآن تمام هدايتند و تمام آنها شامل تمام مسلمانان در تمام طول تاريخ ميشوند و نميتوان پذيرفت كه ناگزير بايد مفاهيم تعدادي از آيات از تاريخ غيبت كبري تا ظهور حضرت حجت مكتوم بماند امّا ما قبول داريم كه مفاهيم بسياري از آيات پس از ظهور آن حضرت عملي ميشود در حاليكه اكنو ن مسلمانان به بسياري از آيات قرآن عمل نميكنند ـ پس عمل نكردن با فهم نكردن فرق دارد .
3 - اگر در صدر اسلام متشابهات با احاديث تفسير شده بودند ، تفسير شده آنها به ما هم ميرسد كما اينكه بسياري احاديث و روايات بمارسيده است .
4 - ميگويند قرآن نبايد تفسير برأي شود و اين در حاليست كه مفسّران يكي پس از ديگري تفسيرهاي جديدي عرضه مينمايند و اين به معني آنست كه در تفسير ، به راي جديدي رسيده اند سواي آنچه رأي پيشنيان بوده است و اصولاً پيشينيان هم لابد براي خود رأي و نظري داشتهاند كه به تفسير پرداختهاند وگرنه به همان طبقهبندي احاديث و روايات در ذيل آيات مربوطه اكتفا ميكردند و نامش را تفسير ميگذاشتند و ديگر اينهمه تفسير پس از تفسير ضرورت پيدا نميكرد ؟
باري ، سخن در اين مقال بسيار است كه ذكر آنها ممكن است كسالت آور شود ولي در هر حال امر تفسير هم يكي از امور مهّم مسلمانان است ، و اگر ما بخواهيم طبق مفاد آيه 36 شوري و آيات ديگري كه بهمين معنا اشاره دارند عمل كنيم بهتر آنست كه امر تفسير را هم بشوري و اگذاريم يعني آنرا هم مشمول نظام سياست شورائي قرار دهيم .
5 - خود بنده كه شروع به تأليف اين كتاب در بيان رابطه دين و سياست كرده ام باين علت است كه معتقدم در جنبه سياسي قرآن با ندازه كافي تفسير و بحث نشده وگرنه سياستمداران مسلمان ، ناآگاه نميماندند تا بخود اجازه دهند لزوم جدائي دين از سياست را مطرح كنند ، و لذا لازم دانستم به بحث سياسي پيرامون بعضي از آيات بپردازم كه اين انديشه و عمل بنده خود يكنوع تفسير برأي است .
6 - در كشورهاي پيشرفته متدوال بوده است و هماكنون هم در كشور ما متداول شده است كه براي پيدا كردن معني و معادل مناسب براي بعضي از لغات و اصطلاحات ناشي از توسعه علم و صنعت و تكميل و تنظيم فرهنگنامه ها علاوه بر تشكيل سازمانها و شوراها از متخصصّان ، كلمات و اصطلاحات را براي اظهار نظر عامّه منتشر ميكنند تا از ميان نظرها و پيشنهاد هائي كه دريافت ميدارند بهترين ها را انتخاب و تنظيم و در فرهنگها وارد كنند - و اين عمل به معناي آنستكه درست است كه متخصّصان فنون را جمع آوري كرده و بكار گرفته اند امّا درك و استنباط بعضي از افراد نسبت به بعضي از مسائل چه بسا مفيدتر و كارسازتر از نظرات متخصصّان باشد ، وانگهي چه كسي ميتواند مدعّي شود كه متخصصّان فن همه چيز را درباره فنّ خود مي دانند و ديگران چيزي نميدانند . ما در قرآن نمونه هائي داريم كه ذكر بعضي از آنها براي روشنتر كردن موضوع مفيد بنظر مي رسد : ـ
1 - قابيل كه فرزند بلافصل خليفه خدا بود آنگاه كه برادرش را كشت نمي دانست جسد او را چه كند . پس از مدتي خداوند كلاغي را فرستاد كه چيزي را زير خاك مدفون كند تا به او ياد بدهد كه چگونه مي تواند جسد او را دفن كند ـ و چنين كرد ـ پس از دفن جسد گفت : آيا من ناتوان بودم كه مثل اين كلاغ باشم تا جسد برادرم را دفن كنم؟ و از خود شرمنده شد (34 مائده )
2 - گاهي كاري از مگسي ساخته مي شود كه از دست انسانها بر نميآيد چنانكه ميفرمايد : اي انسانها برايتان مثلي زده شده است پس به آن گوش دهيد . كساني كه در برابر خدا مي خوانيدشان اگر به همياري گرد آيند هرگز نمي توانند يك مگسي را بيافرينند و اگر (حتي ) مگس چيزي از آنها را بر بايد نمي توانند آن را پس بگيرند چه ضعيف است مدعّي و مدعّا ! (73 حج )
3 - حضرت سليمان كه خداوند حكومت و نبوت را توأمان به او افاضه فرموده بود روزي با تمام لشكريان خود به منطقه مورچگان رسيد . مورچه اي به مورچگان ديگر گفت : به خانه هاي خود برويد تا سليمان و لشگريانش شما را پايمال نكنند در حاليكه شعور (حسّ درك ) ندارند : وَ هُم لا يشعرون (18 نمل ) و نقل اين داستان در قرآن و هر داستان ديگري بمعني آنست كه خداوند صحت و ضرورت بيان آنرا امضاء فرموده است.
4 - همين حضرت سليمان روزي از لشكريان خودسان مي ديد ، جاي هدهد را خالي يافت از او پرس و جو كرد و قسم خورد كه اگر براي غيبتش دليل موجّهي نداشته باشد او را خواهد كشت . ديري نپائيد كه هدهد آمد و باو گفت : من به چيزي آگاه شده ام كه تو از آن آگاه نيستي : ـ از سبا برايت خبر مطمئنّي آوردهام (20 - 22 نمل ) آيه اشاره دارد كه چه بسا پرنده اي كوچك چيزي را بداند كه سليمان بزرگ نداند .
5 - خلاصهاي از آيات 247 تا 253 سوره بقره حكايت دارد كه اشراف قوم بني اسرائيل از پيغمبر خود در خواست كردند تا پادشاهي برايشان انتخاب كند تا زير فرمان او در راه خداوند جهاد كنند . و آن پيغمبر هم طالوت را به سلطنت برآنها برگزيد و چون اين انتخاب مورد اعتراض متقاضيان قرار گرفت پيغمبرشان گفت كه طالوت از لحاظ جسمي و علمي لياقت دارد و علاوه ، حادثهاي معجزه گونه هم كه آوردن تابوت كه ميراث حضرت موسي و خاندان هارون در آنست توسط ملائكه شبهه را از دل شما بيرون خواهد كرد .
همين طالوت با لشكريانش مدّتي با جالوت حنگيدند و بر او غلبه نيافتند تا اينكه داود ( كه گويا تا آن تاريخ شبان بوده و طبق حكايت تورات براي برادرانش كه در لشكر جالوت بودهاند غذا آورده است سنگي را كه در توبره شباني خود براي هدايت گوسفندان داشته است در فلاخن نهاده و بر پيشاني جالوت ميزند و ) جالوت را ميكشد ـ يعني كاري را كه طالوت و لشكريانش از عهده برنمي آمده اند يك چوپان بسهولت از عهده برميآيد و پيروزي را نصيب بني اسرائيل ميكند ( علاوه بر آيات سوره بقره به آيات 12 تا 58 باب هفدهم كتاب اول سموئيل از مجموعه كتاب مقدس ـ چاپ 1973 بريتانيا مراجعه نمائيد )
6 - داستان ابابيل و اصحاب فيل را همه ميدانند كه يكي از سوره هاي قرآن به نقل آن اختصاص داده شده است .
با وجوديكه برزگاني چون عبدالمطلب جدّ حضرت رسول در مكّه بودند كه مسئوليت امور خانه كعبه با آنها بود آنگاه كه ابرهه با لشكريان فيل سوار خود بقصد تخريب نزديك خانه خدا اردو زدند پرندگان كوچكي بنام ابابيل با انداختن ريگهائي از سجيل §X بر سرآنها آن لشكر را نابود كردند .
- براي مشاهده معني سجيّل به بحث « ذيل عنوان » چرا مشابه قرآن ممكن نيست در جلد دوم كتاب مراجعه نمائيد .
اينها نمونه هائي است حاكي ازاين كه گاهي از كوچكتران كارهائي برمي آيد كه بزگان از انجام آنها ناتوانند پس بنا به صراحت جمله وَ اَمرُ هُم شوُري بَينَهُم از آيه 36 شوري ، بايد از پراكنده كاري در امر تفسير قرآن حتي المقدور خود داري كرد و در مجمعي از مفسران و دانشمندان واجد صلاحيت و عنداللزوم يا استعانت از دانشمندن علوم ديگر بصورت گروهي و شورائي به تفسير قرآن پرداخت .
اكنون برميگرديم به دنبال ادامه بحث :
ما قبلاً بيان داشتيم كه سه « وَ» در اين آيه ( 36 شوري ) و او استكناف هستند و اين در صورتي است كه آيه را بالاستقلال مورد بحث قرار دهيم اما اگر آنرا در سياق آيات ترجمه نمائيم . 10 حرف « و » كه در آيات 34 تا 38 شوراي آمد است و او عطف هسنتد و معطوف عليه جمله : للذّين آمنوا ... ذيل آيه 34 است و در اينصورت فرازهاي اين آيات پنجگانه كه عبارتند از : توكلّ به پروردگار ، اجتناب از گناهاي كبيره و كارهاي زشت عفو بهنگام خشم ، اجابت پروردگار ، بر پاي داشتن نماز ، برقرار كردن نظام شورائي ، انفاق از روزي ، انتقام از سركشان و كيفر بدكاران ـ از شرايط مومنان ميباشند امّا اگر آيه 36 را باالاستقلال در نظر بگيريم 3 حرف « و » در اين آيه براي استنكاف است و مفاهيم سه گانه : اقامه نماز، برقرار كردن نظام شورايي وانفاق از روزي سه شرط اجابت فرمان پروردگار ميباشند و حقّ اينست كه هم ميتوانيم حرفهاي « و » را عطف بگيريم و هم استكناف و توجّه به همين قبيل نكات است كه از آيات اشارات و مفاهيم متعدّد بدست ميدهد .
در هر صورت چه « و » را عطف بگيريم و چه استكناف برقرار كردن نظام شورايي در كشورهاي اسلامي در رديف پرستش خدا و از شرايط ايمان و « واجب » ميباشد و ما در اينجا علاه بر اينكه يكبار ديگر توجّه خواستارن جدائي دين از سياست را به موضوع جلب مينمائيم توجّه خاصّ مسلمانان كشورهاي ديگر اسلامي را كه هنوز باين نظام نپيوستهاند باين امر مهمّ و واجب ديني معطوف ميداريم .
مسئله مهمّ ديگر كه فراز چهارم آيه مورد بحث است مسئله انفاق است : وَ ممّا رَزقناهُم يُنفقون و از روزي خود كه بانها بخشيدهايم انفاق ميكند .
بسياري از ضروريات دين بعلت اينكه در طول چهارده قرن براي مسلمانان تكرار شدهاند و نيز بعلّت اينكه ايمان اغلب ما يك ايمان موروثي و « عادتي » شده است عادتاً به اهميّت آنها توجه نمي نمائيم و آنها را سبك ميشماريم ـ مانند اينكه وقتي به نماز مشغول ميشويم افكار و حواسمان متوّجه همه چيز ميشود مگر مفاهيم ذكرهاي نماز و توجّه به معبودي كه در حضور او ميايستيم .
همينگونه است ساير عبادات از جمله انفاق ، زيرا انفاق يك سياستگزاري بسيار مهمّ اقتصادي مالي است كه اجراي صحيح آن موجب بسط عدالت و حفظ قوام و نظام مجتمعات اسلامي و هموار كردن سطوح مالي بين افراد جامعه و زدودن فقر و تنگدستي از دامن مسلمانان است .
آنچه از آيات قرآن استفاده ميشود اينست كه انفاق يك طرح تعاون مالي شرافتنمدانه است نه يك سفارش تك بعدي كه باعث تكدّي و گداپروري شود . براي اينكه اهميّت انفاق معلوم شود به جملهّ ذيل آيه 62 سوره انفال كه آنرا در مقدمه آوردهايم توجه فرمائيد :وَ ما تُنْفقُرا من شَي ء في سَبيل اللّه يُؤَفُ الَيكُم وَ اَنتُم لاتُظلَموُن : - بطوريكه همه مي دانند قوام و دوام و استقلال يك كشور يا يك نظام و يك ملت وابستگي تام و تمام به نيروي نظامي و دفاعي آن دارد و تشكيل و بقاي يك نيروي دفاعي نيز وابسته به قدرت مالي كشور و ملت است ـ و خداوند تدارك امور مالي و سرمايه گذاري و هزينه هاي مربوط به تشكيل و نگاهداري يك نيروي دفاعي كارساز را را «انفاق » معرفي فرموده است .
پس انفاق در اين مورد مي شود : برقراري و نافذ كردن يك سياست مالي قابل اطمينان براي تشكيل و نگاهداري يك سپاه قدرتمند جهت حفظ حدود و ثغور و استقلال و عزت يك كشور مقتدر اسلامي متناسب با مقتضيات هر عصر و زمان .
همينگونه است موارد ديگري كه مشمول كلمه انفاق قرار مي گيرند مانند خمس و زكات و صدقات ديگر ، و هزينه هاي ضروري مربوط به نگاهداري خويشاوندان نزديك مانند عيال و اولاد . و آنچه بسيار قابل توجه است اين است كه فقط آن انفاقي را پسنديده و شايسته قبول بعنوان يك تكليف الهي دانسته است كه به بهترين وجه و از ارزشمندترين بخش اموال تدارك و تأديه شود : لَن تَنالوُا البَّر حَتّي تُنفقوُا ممّا تُحبوّن ...:ـ هرگز به نيكي ( و نيكوكاري ) نرسيد مگر اينكه از آنچه دوست مي داريد انفاق كنيد ( و حقوق اجتماع را بپردازيد ) و در ادامه فرموده است : وَ ما تُنفقوُا من شَي ء فَانِّ اللّهَ به عَليم : و هر چه را بعنوان انفاق مي پردازيد پس خداوند از آن آگاه است ( و كيفيّت و كميّت آن را در نظر دارد ) 16 آل عمران .
ما در اين خصوص زياد بحث نمي كنيم و همين قدر مي گوئيم كه بر خلاف تصوّري كه در اذهان مردم است انفاق يك سياست عظيم مالي براي برقراري يك رابطه ء شرافتمندانه بين طبقات مختلف اجتماع از يك طرف ، و نيز تشكيل و نگاهداري يك نيروي نظامي دفاعي قدرتمند براي حفظ استقلال و حدود و ثغور و عزت و اقتدار يك كشور و ملت اسلامي است .و چون رويّه ما در عنوان بحثها ايجاز و بمنظور فتح باب است نه تفصيل ، هر كس علاقمند به جزئيات باشد مي تواند با بررسي سياستهاي دفاعي اسلام كه عمدتاً در سوره هاي بقره ، انفال و توبه هستند و نيز آيات مربوط به نفقات و خمس و زكات و صدقات كه تقريباً در تمام سوره ها ذكر شدهاند اهميّت و گستردگي مفهوم انفاق را مورد تحقيق قرار دهد .
پس انفاق بعد از نظام شورائي يك سياستگزاري مالي و اقتصادي بسيار مهّم است كه ايجاب مي كند متخصّصان ذيصلاح آن را از اين ديدگاه مورد تحقيق قرار دهند و جايگاه آن را به مسلمانان بشناسانند .
تا اينجا ثابت شد كه فرازهاي سوم و چهارم آيه شوري مادر و اساس دو فقره سياستگزاري بسيار مهم هستند ـ يكي سياستگزاري شورائي و ديگر سياستگزاري مالي كه سياستگزاري مالي آن دو قسم مي شود ، يكي سياستگزاري دفاعي و ديگري سياستگزاري نظام عدالت اجتماعي به لحاظ مالي .
سياست شورايي نيز به تمام شئون و امور اجتماع اشراف خواهد داشت كه ما انشاءاللّه قريباً به تعريف آنها ميپردازيم .
اما دو فراز اوّل و دوم آيه شوري يعني استجابت پروردگار و اقامه نماز :
ظاهر امر اين است كه استجابت پروردگار يك امر دقيقاً عبادي است و لاغير ، در حاليكه استجابت پروردگار رأس تمام سياستها و سياستگزاريها مي باشد :
اولين اصل دين اسلام نفي خدايان و طواغيت است و پس از نفي آنها ايمان به خداوند حاصل مي گردد .
اگر ما به اعماق تاريخ فرو رويم به اين نتيجه مي رسيم كه خدايان شرك و بت پرستي را طاغوتها به مردم تحميل كرده اند و كار طبقات پائين اجتماع نبوده است .
پس اين طواغيت بوده اند كه افكار و عقايد مردم را در طول تاريخ از سمت حقّ به سوي باطل منحرف نموده اند تا با تحميق آنها بتوانند به نفع خود بهرهكشي نمايند .
بنابراين قرآن آنچنانكه به تكفير طواغيت تصريح و تأكيد فرموده است به خدايان نپرداخته است : ـ لااكراهَ في الّدين قَدتَبيَن الُّرشدُ من الغِّي فَمَنْ يَكفُر بالطّاغوت وَ يُؤمن باللّه فَقَداستَمسَكَ بالعُروَة الُوثقي لاَ انفصامَ لَها وَاللّهُ سَميعُ عَليمُ ـ اَللّهُ وَلَّيُ الذّينَ آمَنوُا يُخرجُهُم من الظُلَمات اليَ الّنُور- وَ الَذّين كَفَروُا اَولياءُ هُم الطاغُوتُ يُخرجُونَهُم منَ الّنُور اليَ الظُلُمات ، اوُلئكَ اَصحابُ النّار هُم فيها خالدوُن ـ اَلَم تَر الي الذّي حاجِّ ابراهيمَ في رَبّه اَن آتيهُ اللّهُ الُملك ... ناخشنود ساختن در ( تبليغ ) دين نيست زيرا راه راست از گمراهي تبيين شده است ، پس كسيكه به طاغوت كفر ورزد و به خداوند ايمان آورد در حقيقت به دستگيره محكم چنگ زده كه جدا شدني براي آن نيست و اين در حاليست كه خداوند شنوا و دانا ست ـ خداوند سرپرست و دوست كساني است كه ايمان آورند و آنها را از تاريكيها بيرون ميآورد بسوي نور مي برد ـ و كساني كه كافر شوند سرپرست و دوستانشان طاغوت هستند كه از نور بسوي تاريكيها بيرونشان ميكشند ، و چنين كساني اهل آتشند و در آن مخلّدند ـ آيا نمينگري به ( نمرود ) كسي كه درباره خداوندي كه حتّي با و سلطنت بخشيده بود با ابراهيم به مشاجره پرداخت ...( 257 تا 260 بقره )
ملاحظه ميگردد كه در اين آيات و نيز آيات 54 و 63 نساء و آيات ديگر ، طاغوت در مقابل خداوند قرار داده شده است . و در آيه 257 بقره : وَ الَذينَ كَفَروُ اوليائُهَم الطاغوت ... تصريح نموده است كه اين طاغوتها هستند كه موجب كافر شدن مردم ميگردند و در آيه 260 : اَلَم تَر الي الذّي حاجّ ابراهيم في رَبّه نمرود را ·l - نمرود ( 1280 - 1260 ق . م ) پادشاه بابل بوده است كه پادشاه بابل بوده و بصراحت همين آيه دعوي خدائي ميكرده است بعنوان يك نمونه طاغوت ذكر كرده است پس اين طاغوتها هستند كه آنچنان در برابرحقّ طغيان و سركشي ميكنند و موجب گمراهي مردم ميشوند كه امر برخود آنان هم مشتبه ميگردد ، بگونه اي كه علاوه برنفي خداوند ، خود ادعّاي خدائي ميكنند و به تلاش ميافتند تا مردم را با طاعت فرامين خود مجبور كنند و نمونه هاي زنده آنهادر عصر ما هم قابل رؤيت ميباشند .
بنابراين خطاب آيه 260 بقره كه ميفرمايد : اَلَم تَر الي الذّي حاجّ ابراهيم ... متوجه ماهم هست كه ميفرمايد آيا به آن طاعوتيكه درباره خداوند با ابراهيم به مشاجره پرداخت تعقّل و تفكّر نميكني ... ؟
اگر تفكر ميكني بايد بداني كه در هر زماني از اين طاغوتها هستند كه با ابراهيم هاي زمان خود به ستيز ميپردازند ، و بايد مؤمنان ، ابراهيم گونه به مقابله آنها برخيزند و نَفَس آنها را بگيرند : قَد كانت لَكُم اُسوَةُ حَسَنةُ في ابراهيم وَالذّين مَعَهُ اذقالوُا لقو مهم : انّا بُرَآءُ منكُم وَ ممّا تَعبُدوُنَ من دوُن اللّه كَفَرنا بكُم وَ بَدابينَنا وَ بَينَكُم العَداوةَ وَ البَغضاءَ اَبَداً حَتّي تُؤمنوُا باللّه وُ حدَهُ ... : محقّقاً بايد شيوه رفتار ابراهيم و همراهان او براي شما نمونه خوبي باشد آنگاه كه به قومشان ( كه كافر بودند) گفتند : ما از شما و هر آنچه غير خداوند مي پرستيد بيزاريم . ( مرام ) شما را مردود ميدانيم . ميان ما و شما دشمني و كنيهتوزي هميشگي پديد آمده است . ( و اين حالت برقرار است ) تا اينكه به خداوند يكتا ايمان آوريد .... ( 4 ممتحنّه )
پس چون مسلمانان بايد ابراهيم و پيروان او را اسوه قراردهند و آنچه را آنان به طاغوتهاي زمان خود گفته و كرده اند مسلمانان هر عصري به طاغوتهاي عصر خود بگويند و بكنند .
همه قبول دارندكه حكّام جور و طاغوتها مظهر و رهبر سياست نظام عصر خويشتند و هركس هم در مقابل حكام جور و طاغوتها قرار گيرد بالطبع مظهر سياست طرف متقابل خواهد بود . و بدين ترتيب سياست حقّ در برابر سياست باطل قرار ميگيرد .و چون پيوسته سران كفر با سياست و تدابير شيطاني خود در صدد تفوق بر ايمان هستند سران دين و ايمان هم متقابلاً بايد ، ابراهيم وار ، با سياست و تدابير حقّه خود سياستهاي كفر را باطل و زائل نمايند ، و چون اين عمل اجابت خواست خداوند و عبادت است ، پس ديانت و تدبير كه در شكل عبادت محقّق مي شود يك نوع سياست است و لذا دين در هيأت اجابت از خداوند و در مقابله با كفر مي شود عين سياست و به اين دليل بين دين و سياست نمي توان فرقي قائل شد ، تا چه رسد به اينكه بتوان آنها را كه در حقيقت يكي هستند از هم جدا كرد؟
تا اينجا « حداقلّ براي خود ما » كه خود را پيرو قرآن مي دانيم ثابت است كه سه فراز از چهار فراز آيه شوري از اصول سياست هستند و باقي مي ماند اقامه نماز كه طبق ترتيب اين آيه ركن دوم از چهار ركن دين و سياست است و اگر ما بتوانيم مطابق دلايل قرآن ثابت كنيم كه اقامه نماز هم داراي جنبه قوي سياسي است ، سياسي بودن هر چهار قائمه دين در عين عبادي بودن آنها مسلّم و ثابت مي گردد .
حال به بررسي تعاريفي كه قرآن از نماز داده است مي پردازيم :
هُوَالذّي يُصِّلي عليكم وَ مَلائكتُهُ ليُخرجَكُم من الظُّلمات الَي النّور وَ كانَ بالمُؤمنينَ رَحيماً :ـ خداوند كسي است كه با فرشتگان خود بر شما نماز مي گذارد تا شما را از تاريكيها بسوي نور ببرد در حالي كه نسبت به مؤمنان مهربان است . (42 احزاب )
ملاحظه مي گردد كه اين آيه عيناً هم معني است با آيه 258 بقره كه مي فرمايد : اللّه وَليُ الذّين آمنوُا يُخرجُهُم منَ الظُلُمات الَي النُّور ـ الاّ اينكه در آيه 42 جمله يَصِّلي عَلَيكُم وَ مَلائكتُهُ اضافه آمده است .
و چون ما قريباً به اين نتيجه رسيديم كه به دليل آيه 260 بقره كه ذيل آية الكرسي آمده است و بيانگر شيوه رفتار حضرت ابراهيم با طاغوت زمان خود مي باشد و ما هم بايد آن حضرت را اسوه قرار دهيم پس داراي جنبه بسيار قوي سياسي است پس آيه 42 سوره احزاب نيز داراي جنبه قوي سياسي مي باشد :ـ دو چيز مشابه با يك چيز ديگر، نسبت مشابه دارند.
به بيان روشن تر ملاحظه مي گردد كه به صراحت آيه 269 ، سياست طاغوتها اينست كه مردم را از دين به سوي كفر بكشانند . يخرجونهم منَ النّور الي الظُلُمات و متقابلاً خداوند (با بعثت پيامبران و نزول كتب آسماني خواسته است تا مؤمنان را از تاريكيها به سوي نور ببرد ، پس دو جريان در برابر هم قرار دارند و مسلّم است كه جريان منفي و گمراه كننده از تمام تدابير و حقّه ها و شرارت هاي پنهان و آشكار براي برگرداندن مردم از راه دين به سوي نور استفاده مي كند كه اين اعمال اصطلاحاً سياست شناخته مي شوند ـ بالطبع جريان متقابل آن كه مردم را از تاريكيها به سوي نور راهنمائي مي كند نيز بايد يك سلسله تدابير و رهنمودهاي برحقّ داشته باشد كه سياست دين مي باشند .
حال چون آيه 22 احزاب صراحت دارد كه نماز خداوند و فرشتگان او بر مؤمنان وسيله بيرون آوردن مؤمنان از ظلمات كه سيطره شيطاني طاغوت است ميباشد ، معلوم ميگردد كه خداوند سياست و تدابير ديني را براي مقابله با سياست و شيطنت طاغوت ، در صورت نماز شكل داده است :
امّا دليل اينكه ما برخلاف بعضي كه براي جمله هُوَالذّي يُصّلي عَلَيكُم وَ مَلائكتُهُ ...
معاني و توجيهات نامناسب ذكر كرده اند كلمه يصّلي را صريحاً به معني نماز گرفتهايم نه معاني ديگر اين است كه مطابق آيه 14 جاثيه كه ميفرمايد مَن عَمل صالحَاً فَلنَفسه ... و آيات ديگر هر كه هر كاري بكند بخودش بر مي گردد ـ نماز هم يكي از اعمال نيكوي بندگان است كه بالطبع بخود انسان بر مي گردد .
و لذا نمازهاي مؤمنان پس از قبول به درگاه خداوند عيناً از طرف خداوند به سوي بندگان بر ميگردند تا موجب تقويت روحيه آنان و ثبات قدم و قدرت دفاعي آنان در برابر هجوم كفر و سياستهاي شيطاني طاغوت بشود .
براي روشنتر شدن موضوع به بحث ما ذيل عنوان «هر عمل را عكس العملي است مساوي و مختلف الجهت » در جلد اول كتاب مراجعه نمائيد .
بدين ترتيب نماز هم كه فراز دوم از چهار فراز آيه 42 سوره احزاب است داراي جنبه سياسي قوي مي باشد و لذا آيه 42 استوانه هاي دين را در چهار ستون خلاصه و تبيين فرموده است كه طبق تعاريف مذكور هر چهار ستون در اصل تدابير و سياستهاي ديني مي باشند .
اگر كسي مجادله را كنار بگذارد و با بي طرفي به قضاوت بنشيند انصاف خواهد داد كه اسلام در چهارده قرن پيش اصل تمام سياستهائي را كه براي حسن جريان امور بندگان خداوند ضرورت دارد در سه كلمه وَ اَمرَهُم شوُري بَينَهُم بنا نهاده است .
با رعايت مفاد اين سه كلمه لازم مي شود كه هر اجتماعي با هر امري مواجه شود بعنوان يك ضرورت ديني بايد آن را بشور بگذارد .
براي نمونه مسلمانان مواجه مي شوند با اين امر كه بعضي مي گويند دين بايد از سياست جدا شود .
خوب اين خودش براي خودش يك امر مهّم است كه به مسلمانان ارتباط دارد . در اين صورت هم كساني كه به قرآن اعتقاد داشته باشند قبول دارند كه بايد اين امر را بشوري بگذارند كه در برابر اين قبيل مدعيان چه كنند ؟
حرف آنها را بشنوند و با آنها در جدا كردن دين از سياست همكاري كنند ، يا حرف آنها را مردود بشمارند و جواب مقتضي را به آنها بدهند و آنها را سر جايشان بنشانند ؟ و يا در برابر امر بي تفاوت باقي بمانند ؟
ما اين امر را كه ظاهراً كوچك است از اين لحاظ مهم بحساب آورديم كه در طول تاريخ جريان داشته و هميشه حكام (جز در چند مورد انگشت شمار) سعي كردهاند دين را از سياست بر كنار كنند و از اين بابت خساراتي جبران ناپذير به دنياي اسلام وارد كردهاند .
با وجوديكه در طول تاريخ ، دخالت در امور سياسي در نظر رده هاي بالاي رهبري مذهب شيعه يك امر مسلّم و محتوم شناخته شده و در نتيجه اعتقاد به اين امر مسلّم و اقدام به دخالت در امور سياسي ، براي بسياري از آنان مشكلات و خطرات مهم تا حدّ زندان و تبعيد و شهادت پيش آمده است كه از افتخارات شيعه محسوب مي شود امّا براي نويسنده معلوم نيست كه چرا وجوب نظام شورايي كه به تصريح آيه 43 سوره احزاب در رديف اطاعت امر پروردگار و اقامه نماز و مقدم بر اداي نفقات مي باشد از نظرها دور مانده است و فقط در اين اواخر قرن چهاردهم مورد توجّه بعضي از علماء قرار گرفت كه آن هم بعلت خالي الذهن بودن افراد جامعه از وجوب و ضرورت امر، مورد پشتيباني عامه قرار نگرفت و لذا در ايران منجرّ به اعدام مشروطه خواهان شد و پس از آن هم سياست شورايي دستخوش مطامع خود كامگان گرديد .
صراحت اين آيه به برقراري نظام شورائي ، مخصوصاً با توجه به كلمه « وَ اَمَرَهُم » حكايت از تعميم امر به تمام شئون اجتماعي اعمّ از اجتماعات كوچك و بزرگ دارد كه هم شامل خانواده ميشود و هم شامل روستا و بخش و شهرو استانها و كشور ، و نيز شامل جهان اسلام .
بنابراين حتي در روستاها هم علاوه براينكه به نامزدهاي انتخابات مجالس شوراها راي داده ميشود ضروري ميباشد كه روستائيان براي حل و فصل امور روستا بايد انجمنهاي شورائي داشته باشند و همينگونه بخشها و شهرستانها و استانها و ... و بطور قطع ميتوان گفت كه بين كشورهاي اسلامي هم اين نظام بايد حاكم باشد تا نظر قرآن رعايت شده باشد و تكليف ديني حكومتهاي اسلام اداء گردد و بديهي است كه هرگاه چنين شود زيبائي روح دين اسلام تجلّي خواهد كرد و كشورهاي اسلامي و مسلمانان به عزّتي كه خداوند براي آنها خواسته است : اَلعزةُ للّه وَ لرَسُوله وَ للمؤمنين ( 8 منافقون ) دست خواهند يافت .
چه خوب بود كه دولتهاي اسلامي كاري كنند كه نظام شورائي وارد تمام شئون اجتماعات كوچك و بزرگ بشود تا هم روح اسلام تجلّي كند و هم از حجم كار و مسئوليتهاي قوّه اجرائي كاسته شود تا بتواند فرصت واعتبارات را از هزينه هاي اداري بسمت سرمايه گزاريهاي زيربنائي جهت دهد.
موضوع شور و مشورت اينقدر از لحاظ اسلام مهّم است كه حتي به پيغمبر عزيز اسلام ، با وجودي كه از طريق وحي با پروردگار در ارتباط بوده اند . امر ميفرمايد : وَ شاورهُم في لاَمر با مسلمانان مشورت كن ( 153 آل عمران ) و نيز آنقدر ظريف است كه حتي گرفتن يك طفل را از شير بطريق مشورت مستحسن و بدون گناه معرفي فرموده است : ... وَ ان اَراد افصالاً عَن تَراضٍ منهُما وَ تشاوُرٍ فلاجُناح َعَلَيهما ... و اگر « والدين » تصميم به از شير گرفتن طفل از روي خشنودي و مشورت گرفتند گناهي بر آنان نيست ( 233 بقره ) كه اگر دقيق تر به معني توجّه كنيم چنين ميشود كه : اگر والدين طفل را بدون رضايت و مشورت از شير بگيرند مرتكب گناه ميشوند ؟ بنده سراغ ندارم هيچ ديني نظام شورائي را براي پيروان خود تشريع كرده باشد و نيز نظامي را هم سراغ ندارم كه آنقدر به مشورت اهميّت داده باشد كه حتي گرفتن يك طفل را از شير بدون مشورت جنحه شناخته باشد ؟
هيچ كس نمي تواند منكر شود كه نظام شورائي راس تمام سياستها است .
و نيز مسلم است كه در كشورهاي آزاد بايد مردم براي دخالت در تعيين سرنوشت خود در انتخابات نمايندگان مجالس قانونگذاري شركت كنند .
حال اگر در يك كشور اسلامي كه اكثريت قريب به اتفاق آنان مسلمان هستند اگر سياست را از دين جدا كنيم معني اين است كه اجازه ندهيم اكثريت مردم كه مسلمان متديّن هستند مطابق سياست شورائي در انتخابات شركت كنند . و لابد چون مردم مسلمان هستند و بالطبع نامزدهاي انتخابات هم مسلمان مي باشند بر اساس اين عقيده (!) حقّ ندارند نامزد شوند مگر اينكه برائت خود را از دين اعلام دارند !!!
ما متوجّه اين نكته هستيم كه امروز سياست براي خود يك علم با اهميّت است و متخصصان مجرب و صاحبنظر در اين رشته فراوان است كه نظريه پردازيهاي آنان نقطه عطفي در حركتهاي اجتماعي و ملّي مي شود و كساني را نيز داريم كه در رشته هاي ديگر علمي تحصيل كردهاند امّا در سياست وارد شده و به خوبي از عهده برآمدهاند و كساني هم داريم كه علوم سياسي را در دانشگاه تحصيل كرده اما در عالم سياست توفيقي بدست نياوردهاند . آنچنانكه كساني را داريم كه در ادبيات تا بالاترين درجه علمي تحصيل كرده اند ليكن در تمام اشعارشان يك بيت شعر دلنشين نمييابيم . و متقابلاً كساني هم دانشگاه را نديدهاند ولي اشعاري جاوداني از خود باقي گذاشته اند . پس ذوق و هنر فطري را نبايد انكار كرد اما بديهي است كه بين دانشگاه ديدهها افراد با صلاحيّت بمراتب بيشتر است . و اگر اجتماعي فاقد اين قبيل اشخاص باشد كميتش در قافله تمدن لنگ مي شود . اما اين دليل نمي شود كه خود را تافتهاي جدا بافته بشمارند و بخواهند بافت اصلي اجتماع را متلاشي و پنبه كنند و به آن پنبه آتش بزنند ! اينهابايد بدانند كه امروز امور اجتماعات و بينالملل آنچنان پيچيده و بهم مرتبط شده است كه لازم و ضروري شده است تا تمام رشته ها و حرَف ، تخصصي و علمي شود كمااينكه حرفه بقالي هم براي خود يك رشته علمي دانشگاهي شده است و در كشورهاي صنعتي و سرمايه داري علاقمندان به پيشرفت در حرفه خود در اين رشته به تحصيل مي پردازند و تا حدّ دكترا پيش مي روند (DOCTOR IN GROCERY) و چه بسا هم اكنون تا درجه فوق تخصّص هم تدريس بشود و خدا مي داند بعداً چه مي شود .
آنچه مي دانيم اين است كه در كشورهاي اسلامي تاكنون اين رشته و بسياري رشتههاي ديگر در دانشگاهها تأسيس نشده است اما اگر تأسيس شد يا كساني از خوديها در كشورهائي ديگر به اخذ چنين در جهاي نائل و به اهميّت آن واقف شدند لابد در اوّلين قدم مدّعي ميشوند كه بقالّي بايد از دين جدا شود ؟
دين در اساس براي تمام علوم و فنون سياستگزاري كرده است و خود ، هر قدر علوم و فنون ترقي كنند و توسعه يابند فوق آنها است يعني اگر دين اسلام را تحقيقاً بررسي نمائيم قبول ميكنيم كه بايد آنرا قاطعاً براي هميشه تاريخ فوق علمي دانست و بآن اينمان داشت: وَ كَلمةُ اللّه هَي العُليا پس نبايد اينقدر مجنون بود كه خلافت راهم ملك طلق ليلي دانست ، چنانكه ميگويند ، دو نفر از مردم بر سراينكه حقاً چه كسي ميبايد بعد از حضرت رسول خليفه ميشد مدّتها بحث و جدل كردند و به نتيجه اي نرسيدند : سرانجام روشي مسالمت آميز پيش گرفته و قرار گذاشته كه به اولين كسي كه رسيدند او را به حكميت قبول كنند . اتفاقاً به قبيله بني عامر گذر كردند و به اوّلين كسيكه برخورد كردند « مجنون » بود . از او پرسيدند : پس از حضرت رسول حقاً خلاقت به چه كسي بايد ميرسيد ؟
گفت به ليلي ! و شاعري از زبان او گفته است : يقين دانم زانوار تجلّي - خلافت را ز عينالمال ليلي !
حالا اين آقايان هم اينقدر مجنون تخصّص خود شده اند كه ديگر سياستگزاري خداوند را هم حقّ او نميدانند و ميگويند : ديني را كه بر اساس سياستگزاري خداوند تشريع شده است بايد متلاشي كرد و سياستش را به سياستمداران داد و عبادتش را به عابدان !
يعني بنظر اينان نه يكنفر ديندار حقّ دارد سياستمدار هم باشد و نه يكنفر سياستمدار مجازاست كه به دين هم گرايش پيدا كند . اينست مفهوم نظريه آزاديخواهانه ايشان !
در هر صورت ، هرچه دقّت كرديم بيشتر به اين نتيجه رسيديم كه در دين اسلام ، توحيدش - نبوتش - عدالتش - امامتش - معادش - نمازش - روزهاش - حجّش - جهادش - خمسش - زكاتش - امر بمعروف و نهي از منكرش - تولاّيش و تبرايش - قرآنش - و سنّتش - واجبش - حرامش - مستحبش - مباحش - عقودش - معاملاتش و... سياستگزاري است اما آن نوع سياستگزاري كه با دنيا و آخرت پيروانش سرو كار دارد و متقابلاً مالش - صنعتش - علمش - تجارتش - زارعتش - سياستش - فرهنگش - دشمنياش - دوستياش - معاهدهاش - رابطه اش و بطور كلي نشست و برخاست و خواب و بيداري و مرگ و مير و زندگيش و ... عين ديانت است : قُل انّ صلاتي وَ نُسُكي وَ مَحيايَ وَ مَماتي للّه رَبَّ العالَمين - لا شريكَ لَهُ وَ بذالكَ اُمرتُ وَ اَنَا اوّلُ المُسلمينَ : بگو قطعي است كه نماز من ، عبادتم ، زندگيم ، مرگم براي خداند پروردگار جهانيان است . او را شريكي نيست و من ( به كسب چنين خصوصياتي ) مأمور شدهام و من اوّلين سر سپرده ( به چنين امري ) هستم ( 163 و 164 انعام )
پس اي سياستمدار ، اگر كسي سياستش هم براي خدا نباشد تسليم امر پروردگار نيست ، چون تسليم امر پروردگار به صراحت آيات مذكور كسي است كه همه چيزش را حتي مردنش را هم براي خداوند بداند ؟ انّا للّه وَ انّا الَيه راجعون .
پس نظام شورايي يك رهنمود الهي براي حل و فصل امور مسلمانان است و بايد دنياي اسلام اين نظام را اساس سياست خود قرار دهد و چون چنين كند لازم مي آيد كه براي اين امر طراحي و برنامه ريزي كند .
در برنامه ريزي ، چون به صراحت آيه 10 حجرت : انَمَا المؤُ منونَ اخَوةُ فَاَصلحوُا بين اَخَوَيكُم وَ اتَقَّوا للّه لَعَلَكُم تُرحَموُن : اينرا مسلّم بدانيد كه مؤمنان برادراني هستند ، پس بين برادرانتان صلح بر قرار كنيد و خدادار باشيد شايد مورد رحمت قرا گيريد . بايد در طراحي و برنامهريزيها ، امور همه مسلمانان مدّ نظر قرار گيرد ، ناگزير لازم است كه نظام شورائي در كشورهاي اسلامي شامل عموم بشود ، و انجام چنين امري علاوه بر سازماندهي فراگير واحدهاي اجتماعي ، بايد متمركز در مركزي باشد تا بتواند بين اجتماعات هماهنگي و وحدت رويه برقرار كند و تصميماتي كه ناظر بر امور اجتماعات گردد . چون چنين تصميماتي اتخاذ شود لازم ميآيد كه كساني يا سازمانهائي براي اجراء نظارت برآن تصميمات انتخاب و بكار گماره شوند و بدين ترتيب اساس قوه مجريه بنياد نهاده ميشود تا به انجام امور مسلمانان بپردازند و بولايت و كفالت از سوي مسلمانان قيام و اقدام نمايند .
اين قبيل اشخاص كه در رأس بطريق شورائي بولايت امري برگزيده ميشوند شايستگي اطاعت را دارند چنانچه ميفرمايد وَ اَطيعُو اللّهَ وَ اطيعُو الِّرسُول َواُولي اَلامرمنكُم : ... فرمانبردار باشد خداوند را و فرمانبردار باشيد پيغمبر را و اولياء امر از خودتان را ( 58 نساء ) يعني بر طبق مفاد آيات قرآن و سنّت پيغمبر اولياء امري را كه از خودتان هستند فرمانبردار باشيد .
حرف « من » در كلمه منكُم اولياء امر را به خود مسلمانان اختصاص ميدهد و ين دستور ديني در نظام شورائي بمعني اينست كه اولياء امور مسلمانان بايد ازميان خودشان برگزيده شده باشند و لذا كساني كه باكمك اجانب يا بواسطه شورشهاي نظامي يا قلدري و خود كامگي امور را بدست بگيرند چون از شمول « منكُم » خارجند لازم الاطاعه نيستند .
پس تا اينجا ،باين نتيجه رسيديم كه پس از رهبري ، قوه مقّننه نمايندگان مردم براي نظام شورائي و قوّه اجرائي يعني كارگزاران منتخب در نظام شورائي در اجراي سياست ديني «يعني مفاده آيات قرآن» براي مجتمعات اسلامي ضرور الوجود هستند .
در دو جلد پيشين اين كتاب مخصوصاً مطابق اصل تزويج براي ، مدلّل شد كه تمام آفريدگان خداوند به قرينه و صد خود نيازمند هستند ، هستي دوام داشته باشد و بسوي كمال رهسپار باشند مانند اينكه بقاء و دوام انسان بر اساس توالد و تناسل است كه حاصل ازدواج زن و مرد است . همينطور است خصوصيات روحي و معنوي انسان و تمام موجودات ديگر كه بايد متضاد و متقارن باشند : وَنَفس وَ ما سَويّها فَالَهَمَها فجوُرَها وَ تَقويها - قد اَفلَحَ مَن ذَكَيّها - وَ قَد خابَ مَن دَسّيها : به نفس توجّه نمائيد و آنچه نفس را به تعادل رسانيد - پس فجور و تقواي نفس را ( در برابر هم ) در نفس تعبيه نمود - براستي كه رستگار شد كسيكه نفس را تزكيه كرد - و براستي كه خسارت ديد كسيكه آنرا زير خاك مدفون كرد (كه بنظر ما مدفون كردن نفس يعني تعادل آن را بر هم زدن با تقويت بيش از حدّ يكي از دو خصوصيت فجور و تقوي در برابر ديگري مي باشد )
پس هر انساني داراي دو خصوصيت است : يكي خويشتن داري وديگري سركشي كه اين دو خصوصيت بايد متعادل باشند تا از برخورد آنها انسان در مسير كمال قرار گيرد و پيش برود .پس اگر يكي سركوب شود و ديگري تقويت گردد . خلاف فطرت است و برخوردي صورت نمي گيرد تا نتيجهاي داشته باشد چنانكه از دو جنس زن و مرد هم اگر يكي در برابر ديگري سركوب شود يا اساساً نسلي از آنها بوجود نمي آيد و يا اگر نسلي بوجود آيد آن نسل فاسد خواهد بود و نمي تواند پوياي راه كمال باشد .
حقّ اينست كه رابطه بين زن و مرد متعادل باشد و يا قوانين ازدواج و ساير قوانين اخلاقي و ديني ناظر بر حفظ تعادل فيمابين آنها باشد .
همينگونه است پيكره اجتماع كه چون از افراد تشكيل شده است داراي خصوصيتهاي فجور و تقوي مي باشد كه براي حفظ تعادل آنها بايد قوانين وضع و حاكم گردد و بر حسن اجراي آنها نظارت شود و اين امر بعهده قوه قضائيه يا دادگستري محوّل مي گردد : انِّ اللّهَ يَأمُرُكُم اَن تُودِّوُا الاَمانات الي اَهلها وَ اذا حَكَمتُم بَينَ النّاس اَن تَحْكُمُوا بالعَدل ، انِّ اللّه نعمّا يَعضُكُم ، انِّ اللّهَ كان سَميعاً بَصيراً : خداوند به شما امر مي فرمايد كه اماناترا به اهل آنها ادا كنيد و آنگاه كه بين مردم به حكومت برگزيده شديد آنكه به دادگري حكم كنيد ، خداوند شما را خوب اندرز مي دهد ، قطع و مسلّم بدانيد كه خداوند شنوا (دادخواهي مردم را مي شنود ) و بينا است ( شيوه قضاوت و حكومت شما را زير نظر دارد ) (57 نساء )
آيات بسيار ديگري هست كه دادگري و دادگستري و ضرورت آن را وضع و تثبيت مي كند و ما انشاءالله به تفضيل آنها ذيل بحث مستقّل قوهّ قضائيه مي پردازيم .
پس بدين ترتيب ضرورت برقرار كردن و سازماندهي قوه مقنّنه ، قوهّ اجرائيه و قوه قضائيه در نظام شورايي از سياستگزاريهاي دين اسلام مي باشد .
ما در اين اين فصل كه به پايان رسيده ايم ضرورت سازماندهي قوه مقّننه را مستدلاً طبق سياستگزاري دين بيان داشتيم و بخواست خداوند در فصول بعد به تفصيل درباره قوه اجرائيّه و قوّه قضائيه استدلال و بحث خواهم كرد .