اگر نفس امر را در نظر بگيريم در برابر قوّه مقّننه كه متشكل از نمايندگان منتخب مردم است بايد هر قوّه و سازمان ديگر را قوه اجرائي بدانيم منجمله قوه قضائيه را چون قوه قضائيه هم در حقيقت مجري قوانين است كه با تصويب قوه مقننه اعتبار قانوني و اجرائي پيدا مي كنند و اتفاقاً امور حقوقي و دادگستري با حكومت و بعبارت ديگر قوه اجرائي از نظر قرآن آنچنان در هم ادغام شده اند كه درحقيقت يكي شده اند و لذا جدا كردن آنها از يكديگر مشكل مي باشد .
امّا از نظر نمايندگان منتخب مردم كه حقّ قانونگذاري دارند بنا بعلل و مقتضّيات زير قوه قضائيه از قوه اجرائيه مستقل گرديده است : -
1 - بعلّت پيشرفت علوم و تمدّن و وسائل ارتباطي ، تمام كشورهاي جهان بهم ديگر ارتباط نزديك پيدا كرده و نتيجتاً كره زمين بعلت گسترش و پيچيدگي آنها به يك دهكده بزرگ تبديل شده و لذا ضرورت تفكيك و تخصصي شدن امور بوجود آمده است .
2 - امور اجرائي آن چنان گسترده است كه ايجاب مي كند يك قشر عظيم از فرزندان ملّت به انجام آن امور گمارده شوند و عملاً ممكن نيست اين قشر عظيم را بامور حقوقي و دادگستري آگاه كرد تا در اجراي امور همه جوانب قضايا را رعايت كنند.
3 - افراد اين قشر عظيم هم ممكن است مرتكب اعمال خلاف قانون بشوند كه بعيد است چنين قشري عظيم بتواند به « خود داوري » هم بپردازد و كاربري آن داوريها را هم به گردن بگيرد .
4 - علاوه بر تخصص ، امر قضاوت به تقدّس روحي و تقواي معنوي نياز دارد كه اين خصّوصيات را نميتوان از تمام افراد انتظار داشت .
5 - خداوند در جمله وَ اَمَرَ هُم شوري بَينَهم اجازه داده است كه در صورتيكه ضرورت ايجاب كند مردم ميتوانند با حفظ اصالت امور ، آنها را تجزيّه و تخصصّي و اجراء نمايند و لذا جداكردن قضاوت كه يكنوع حكومت است از اجراي مصوبات قانوني ديگر ، كه آنهم بخشي ديگر از حكومت است . ممنوعيتي ندارد و در اختيار خود مردم است . بطوريكه قبلاً نيز اشاره كرديم حكومت و قضاوت كه از امور اجرائي هستند در بسياري از آيات قرآن در يك رديف لحاظ شدهاند . بنابراين ، ما هم در بحث قوه قضائيه با توجه به جنبه قضائي آيه ، به آن استدلال خواهيم كرد . و دربحث اجرائي جنبه امارتي و اجرائي آنرا دليل ميآوريم و باين نكته نيز توّجه داريم كه جنبه آيات منحصر به همين دو جنبه نيستند بلكه جامع الجهات ميباشند.
براي مثال به جمله : فَمَن اعتدَي عَليكُم فَاعتدَوَا عَلَيه بمثل ما اعَتدي عَلَيكُم از آيه 190 بقره توجّه فرمائيد : پس كسيكه به شماتعّدي ميكند شماهم همانند تعدّي كه به شما كرده است به او تعدّي كنيد .
تعدّي به چند گونه صورت ميگيرد :
1 - يكنفر به يكنفر تعدّي ميكند .
2 - يكنفر به چند نفر تعدّي ميكند .
3 - چند نفر به يكنفر تعدّي ميكنند .
4 - چند نفر به چند نفر تعدّي ميكنند .
5 - يك كشور به يك كشور ديگر تعدّي ميكنند .
6 - يك كشور به چند كشور ديگر تعدّي ميكنند .
7 - چند كشور به چند كشور تعدّي ميكنند .
8 - چند كشور به يك كشور تعدّي ميكنند .
حال فرض كنيم يكنفر به نفري ديگر تعدّي كرد - مطابق مفاد اين آيه و آيه 173 از همين سوره بقره كه ميفرمايد : يا اَيُّها اَلَّذينَ آمَنوُا كُتب عَلَيكُم القصاص ... و آيات ديگر ، تلافي كردن حقّ مسلّم شخصي است كه مورد تعدّي قرار گرفته است و ظاهراً واجب است كه براي احقاق خود قيام نمايد ، اما اين حقّ مقيّد است به مماثلت : « بمثل ما اَعتدي عَلَيكم » واين جمله بمعني اينست كه همانطوريكه حقّ مسلّم شخص است كه تلاقي كند متقابلاً حقّ ندارد كه از حقّ خود تجاوز نمايد و بايد مراقبت كند كه تلافي كاملاً مثل تعدّي باشد ، كه اين امر بسيار مشكلي است واين مشكل پيچيدهتر ميشود وقتي كه چند نفر به يكنفر يا چند نفر به چند نفر تعدّي كنند كه معلوم است در شرايطي كه تحت فشار تلافي كردن كه خالي از كنيه و خشم نيز نيستند حدّ نگاهداشتن تفريباً غير ممكن است و تعيين مقدار تجاوز از ميزان تعدّي هم مشكلتر ميباشد .
پس چون شخص مسلمان مؤمن بايد حدّ خود را بشناسد و فرمان خدا را گردن نهد ناگزير بايد به يكي از طريق ذيل عمل نمايد :
1 - از حقّ تلافي خود صرفنظر كند - در اينصورت بديهي است كه چون متجاوزان تلافي نميشوند جسورتر ميگردند و نظم امور مسلمانان مختل ميشود .
2 - كمتر از حقّ خود تلافي كند تا مطمئن شود از حدّ تلافي بمثل تجاوز نكرده است-رعايت اين نكته براي همگان كه داراي خلق و خوي گوناگون هستند ميسّر نميباشد زيرا خشم و كينه كه موجب تحريك حسّ انتقامجوئي در بسياري افراداست مانع گذشت ميشود .
3 - در امر تلافي كردن به داوري و قضاوت اشخاص بي غرض وبا انصاف گردن نهند و اين امر بهترين شيوه اي است كه هم مانع جور شدن متعديان ميشود و هم به ستمديدگان مؤمن اطمينان خاطر ميدهد كه از حدّ تلافي بمثل تجاوز نكرده اند و به تكليف ديني آنان آسيبي وارد نشده است ـ و بدين ترتيب يك نظام قضائي كه باعث حفظ امنيت اجتماعي مي شود در مجتمعات اسلامي پايه گذاري و تثبيت مي گردد .
امّا در مواردي هم كه بعضي از كشورها بر بعضي ديگر تعدي و تجاوز مي كنند همين مقابله به مثل تشريع و تأكيد شده است و فرقي هم نمي كند كه يك كشور اسلامي به كشور اسلامي ديگر تجاوز و تعدّي كند يا يك كشور غير اسلامي .
در هر دو صورت كشوري كه مورد تعدي قرار گرفته است بايد از حقّ خود دفاع كند تا نظام امنيت بينالملل محفوظ بماند ومردم هر كشوري بتوانند آزادانه به زندگي خود و برخورداري از نعمات خداوند ادامه دهند و اگر كشوري كه مورد ستم قرار گرفته است نتواند از خود دفاع و رفع ستم كند بر كشورهاي ديگر لازم مي شود كه به كمك كشور ستمديده بشتابند .
چنانكه در مورد كشورها يا طوايف مسلمانان كه با يكديگر به تعدّي و كارزار مي پردازند در آيه 9 حجرات فرموده است : وَ ان طائفَتان منَ المُؤمنين اقتُتَلوُا فَاَصلحوُا بَينَهُما فَان بَغَت احديهُما عَلَي الاُخري فَقاتلوُا التّي تَبغي حَتّي تَفيءَ الَي امر اللّه فَان فاءَت فَاَصلحوُا بَينَهُما بالعَدل وَ اَقسطوُا انِّ اللّهَ يُحَّبُ المُقسطين :اگر دو گروه از مؤمنان با همديگر وارد كارزار شدند پس بين آنان صلح برقرار كند و هر گاه يكي از آن گروه بر ديگري ستمگري و طغيان كند پس با سركش و ستمگر بجنگيد تا از ستمگري دست بردارد و به اطاعت از فرمان خداوند برگردد پس هرگاه برگشت ميان آنان به دادگري و عدالت آشتي دهيد زيرا خداوند دادگستران را دوست مي دارد .
اجراي مفاد اين آيه ايجاب مي كند كه علاوه بر وجود رابطه برادري ديني ميان مسلمانان لازم است يك نوع معاهده دفاعي بين المللي ميان مسلمانان برقرار باشد تا هرگاه يك كشور يا چند كشور به تعدّي پرداختند ديگران تجاوز و تعدّي متجاوزان را با نيروي نظامي مهار كنند و آنها را سر جاي خود بنشانند و اجراي فرمان خداوند را بر آنها تحميل كنند و عدالت و دادگستري اسلامي را در جهان اسلام نافذ و حاكم سازند . و نيز چون سخن از برقرار كردن آشتي بر اساس دادگري و قسط است ، ايجاب مي كند كه مسلمانان يك دادگاه بينالمللي از حقوق دانان ايجاد كنند تا اين دادگاه در موارديكه بين مسلمانان كشورهاي مختلف اختلاف ايجاد مي شود ، به قضاوت بنشيند تا از گسترش دامنه اختلافات پيش گيري شود . و نيز هر گاه تعدّي كشوري بر ديگري صورت گرفت حكم به سركوبي متجاوز صادر كند و در نهايت امر ، متجاوز را محكوم به پرداخت خساراتي كه به ستمديده وارد كرده است بنمايد .
بنظر ما اجراي احكام خداوند ، برقراري اين قبيل معاهدات و سازمانهاي بين المللي را ضروري و واجب مي نمايد و حتّي باعث حيرت مي باشد كه چرا تاكنون كشورهاي اسلامي به فكر تأسيس چنين سازمانهائي نيفتاده اند ؟
اين چه نوع اسلامي است كه تا اين حدّ احكام الهي ناديده انگاشته مي شوند تا اين همه مشكلات ميان كشورها و مردم مسلمان ايجاد شود و كسي به چاره انديشي نباشد .
خواري و ذلت بيشتر ازاين نمي شود كه آنگاه كه ميان مسلمانان برخورد ايجاد مي شود هم ، دست به دامن بيگانگان مي زنند تا به كمك آنها بيايند !!!
ما شاهد موارد متعدّدي مي باشيم كه آه نهادمان برمي آورد و به بيخبران هم بهانه ميدهد تا مدعّي شوند كه دين نمي تواند با نظام مترقي تمدن هماهنگ باشد لذا سياستي شايسته ندارد ، و بايد خود را از نظامات كشورها جدا كند و به امور عبادي صرف بپردازد !
ما وقتي در بحثهاي خود به تحليل آيات مي پردازيم تا استدلال كنيم كه دين رابطه محكم با سياست دارد به اين نتيجه مي رسيم كه دين يعني قرآن و قرآن تمامش كلاً و سوره هايش فصلاً ، و آيه هايش باباً ، و جملات هر آيهاش جزاً همه سياست است امّا يك سياست الهي كه آن هم صداقت است و رحمت است و نعمت است و كرامت است و شرافت است و آزادي است و هر گونه عزّت و سعادتي كه براي بشريت ضرورت دارد .
گاهي به اين فكر مي افتيم كه با اين همه ظهور و وضوح و تبياني كه قرآن در امر سياست دارد خوبست روي يك ورق با خط درشت بنويسيم سياست يعني قرآن كه ضميمه و مستغني از توصيف است و آن را قرآن سنجاق و منتشر كنيم امّا مي بينيم كه قرآن به تعداد بيشمار چاپ شده و در اختيار همگان منجمله در دسترس خواستاران جدائي دين از سياست است و مع الوصف نغمه جدائي دين ازسياست را سر دادهاند .
پس ناگزير مي شويم بحثي را كه آغاز كرده ايم ادامه دهيم شايد بتوانيم با اين استدلالات بعضي از آقايان را «شيرفهم نمائيم» .
اگر اهل منطق باشند . مگر سياست و سياستگزاري جز اينست كه مسلمانان مصلح در اجراي حدود الهي از جمله همين آيه 9 سوره حجر، گرد هم آيند و معاهدهاي را طرح و تصويب و به مرحله اجرا بگذارند كه بر اساس آن يك شورا يا دادگاه بين المللي اسلامي بنياد نهاده شود تا پيوسته نظام اسلام را در كشورهاي اسلامي زير نظر داشته باشد تا هر گاه ازطرف كشوري يا گروهي آن نظام آسيب ببيند ـ دادگاه حكم لازم را براي سركوبي متجاوز صادر و همه كشورها را مكلف به اجراي حكم بنمايد تا امنيت را برقرار و خساراترا جبران نمايند و عدالت و آزادي پايدار گردد ؟ : فَاصلحوُا بَينَهُما بالعدل وَ اَقسطوُا .
آقايان سياستمدار ! به مابگويند :اگر چنين نيست كه ما مي فهميم وباور داريم پس جمله فوق چه معني مي دهد ؟
جمله وَ اَمرَ هُمْ شوري بَينَهُم جملهاي است كه فقط در كلام خداوند ظاهر شده است . اين جمله فقط سه كلمه است اما معاني آن به گستردگي يك نظام هميشگي سعادت بخش براي انسانيت است . امّا بي نهايت افسوس كه مابندگان اهميّت آنرا دير فهميده ونيز درست نفهميدهايم .
اين نظام الهي بايد از كوچكترين واحد اجتماعي كه خانواده است آغاز واعمال شود تا برسد به بالاترين واحد اجتماعي اسلامي كه بيش از پنجاه كشور را شامل ميشود .
همانطور كه بايد در يك كشور امور بر اساس شورائي منظم شود بين كشورهاي اسلامي هم بايد اين نظام بر قرار گردد زيرا همه يك امت و يك ملّت اسلامي محسوب ميشوند واز همديگر هستند : وَ اَمرُ هم شوري بَينهُم .
اگر يك نظام شورائي بين كشورهاي اسلامي برقرار گردد كمترين نتايج آن اينست كه :
1 - بتدريج اختلافات مذهبي كاهش يابد .
2 - مبادله اطلاعات علمي افزايش يابد .
3 - روابط بازرگاني مستحكم و از نياز به بيگانگان كاسته شود .
4 - اختلافات سياسي و مرزي درهمان بدو امر حل و فصل شود .
5 - اگر برخورد ايجاد شد امر به شورا و حكميت ارجاع شود .
6 - ثروت و اوقاتي كه در برخوردها هدر ميرود به تحقيقات علمي و صنايع سرمايهاي و زدودن فقر از دامان اجتماعات اسلامي اختصاص داده شود و موجب اقتدار دنياي اسلامي شود .
7 - آثار ننگين استعمار از چهره كشورهاي اسلامي پاك شود .
اگر ما تاريخ اسلام را از خلافت بني اميّه تا اواخر قدرت عثمانيها و بعد از آنها دوره استعمار غربيها برشرق و حوادث و اختلافات و برخوردهاي نظامي قرن حاضر ميان كشورهاي اسلامي را در نظر بگيريم متوجّه ميشويم كه در نتيجه عدم توجّه به اصل شورايي كردن امور چه مصيبتهايي بر دنياي اسلام وارد شده است . باري بر ميگرديم بر سر بحث قوه اجرائيه :
آياتي كه صراحت دارند كه براساس قوانيني كه متكي بر شريعت اسلامي تصويب ميشوند بايد اقدام به عمليات اجرائي كرد و لذا فعاليت قوه اجرائيه را مي طلبند بسيارند و از آن جمله آيه 37 سوره مائده ميباشد كه ميفرمايد : انَّما جزاءُ اَلذّينَ يحاربون اللّهُ وَ رَسوُلَهُ و يَسعونَ في الاَرض فَساداً اَن يُقتَلّوُا اوَيْصلِّبُوا اَوتُقَطّعَ اَيديهم وَ اَرجُلُهُم من خلافٍ اَويُنفَوا منَ الارض ذالكَ خزّيُ في الّدُنيا وَ لَهُم في الآخرَة عَذابُ عَظيمُ : جز اين نيست كه كيفر كسانيكه با خدا و پيغمبر را و جنگ ميكنند و در زمين به فساد ميكوشند آنست كه كشته شوند يا به دار كشيده شوند يا دستها و پاهايشان از خلاف يكديگر ( چپ و راست ) بريده شود يا از سرزمين تبعيد شوند ،اين خواري سزاوار آنها در دنياست و ( بعلاوه ) در آخرت نيز عذابي بزرگ خواهند داشت . چون چنين سياستي بايد اجرا شود ناگزير بايد يك قدرت اجزائي در سطح ملّي حاكم باشد تا بتواند حدود الهي را اجرا نمايد ، زيرا ممكن نيست كه دين از سياست جدا باشد و حاكم شرع بتواند اين همه اختيار داشته باشد كه كساني را در اجراي قانون بكشد يا به دار بكشد ، يا دست و پايشانرا قطع كند و يا آنها را تبعيد نمايد .
چه بسا بگويند انيكارها مطابق قانون و سيله حكام سياسي قابل اجرا ميباشند . در اينصورت هم سياست با دين مرتبط ميشود زيرا حكام سياسي اگر احكام دين را رعايت واجراء نمايند درست به اين مي ماند كه حكام ديني احكام سياسي را رعايت كنند . مگر اينكه مدّعيان بگويند : ما اصولاً احكام قرآن را كنار ميگذاريم و قوانيني مشابه با كشورهاي غير اسلامي تنظيم و اجرا ميكنيم كه در اينصورت حكم كفر و ارتداد خود را امضاء كرده اند ولذا چنين كساني حقّ اظهار نظر و مجوز اصلاح طلبي در كشورهاي اسلامي را از خود سلب كرده اند ، چنانكه ميفرمايد : وَ مَن لَم يَحكُم بما انزل اللّه فَاُولئكَ هُمُ الكافروُن :
و كسانيكه به آنچه خداوند نازل كرده است حكم نكنند چنين كساني كافران مسلّم هستند . ( 48 مائده )
در اين بخش از سوره مائده كه از آيه 35 تا 72 ميباشد و آيات همه تصريح به امور اجرائي مربوط به حدو الهي دارند سه بار با جمله : وَ مَن لَم يَحكُم بماانزل اللّه ... خواستاران جدائي دين از سياست را برحذر داشته و در جمله اول آنها را كافر در جمله دوم آنها ستمگر و درجمله سوم آنها فاسق معرّفي فرموده است و معلوم است كساني كه كافر و ستمگر و فاسق باشند چه جايگاهي نزد خداوند و مردم دارند !
ممكن است ايراد كنند كه اين آيات ناظر به عصر حضرت رسول اللّه ميباشند و مجوّز يگانگي دين و سياست در عصرما نيستند كه در اينخصوص مدعيان را توجّه ميدهيم به آيه 51 همين سوره مائده كه ميفرمايد : وَ لَيحكُم اَهل الانجيل بما اَنزَل اللّه فيه وَ مَنَ لَم يَحكُم بما اَنزَل اللّهُ فَاُولئكَ هُمُ الفاسقون ، و بايد اهل انجيل به آنچه خداوند در آن كتاب نازل كرده است حكم كنند و كسانيكه مطابق آنچه خداوند نازل كرده است حكم نكنند چنين كساني فاسق مسلّم هستند و در دنبال ميفرمايد : وَ اَنزَلنا اليك الكتاب بالحقّ مُصَد قَاً لَما بَينَ يَدَيه مَن الكتاب وَ مُهَيْمنَا عَلَيه فَاحكُم بَينَهُم بما اَنزَلَ اللّه وَ لا تَتِّبع اهوائهم عَمّا جاءَكَ منَ الحقّ لكُل جَعَلنا منكُم شرعَةً وَ منهاجاً : و ما اين كتاب را (نيز) بر تو به حقّ نازل كرديم تا تصديق كننده كتاب قبل از خود و حافظ و نگهباني بر آن باشد ، پس ميان آنان بآنچه خداوند نازل كرده است حكم كن و عليرغم حقيقتي كه برتو نازل شده است دنبال دلخواه آنان مرو ، ما براي هر يك از شما شريعتي و راه روشني قرار داديم :
بطوريكه در آيه 51 تصريح شده است با وجودي كه مسيحيان در عصر حضرت رسول اللّه در قلمرو حكوت آنحضرت بوده اند و شش قرن هم با حضرت مسيح فاصله داشته اند فرموده است اهل انجيل ، خودشان مطابق مفاد انجيل بين خود حكومت كنند و اين اشاره به اين است كه اهل قرآن يعني مسلمانان هم در هر عصري كه هستند مطابق قرآن بين خود حكومت برقرار كنند ، و نيز جمله ذيل آيه 52 كه ميفرمايد : لكُل جَعَلنا منكُم شَرعَةً وَ منهاجاً : براي هر يك از شما مسلمانان شريعتي و راه روشني قرار داديم . حكومت را عموميت ميدهد ، به اين معني كه در عصر حضرت رسولاللّه خود آن حضرت حاكم بودهاند بهمين نحو در عصور و قرون بعد هم از مسلمانان واجد صلاحيت بايد آن شريعت و راه را تبعيت و دنبال كنند و حدود الهي را جاري نمايند .
پس در آيه 52 هم جمله : فَاحْكُم بما انزل اللّه شامل نسل هم زمان ما و در نسلهاي آينده هم شامل آنها مي باشد كه مطابق سنّت الهي حكومت نمايند .
جمله : وَ لا تتبع اهوائهم نيز صراحت دارد كه پيروان قرآن نبايد حكومتهاي غير اسلامي را گردن نهند و خواستاران جدائي دين از سياست را جسور نمايند .
اين جمله جمله اي است شگفت انگيز كه ضمن آن دقيقاً پيش بيني شده است كه مادام كه دين هست معارضاني دارد كه نمي خواهند معارف و حدود الهي حاكم و اعمال شوند . آنها حكومت دين را دوست ندارند دنبال تضعيف آن و جايگزين گردن بيديني و يا به قول خودشان «لائيك» و حكومت خلق الساعه بشري هستند . از خدا و خداشناس بدشان مي آيد !
از اين جهت در آيه 54 و 55 مي فرمايد : وَ اَن احكُم بما اَنزَلَ اللّه وَ لاتَتِّبع اَهوائهم وَ اخذَرهُم اَن يَفتنُوكَ عن بَعض ما اَنزلَ اللّه الَيكَ فَان تَولِّوا فَاعَلم اَنِّما يُريدُ اللّه ان يُصيَبهُم ببَعض ذنوُبهم وَ انِّ كَثيرَاً من النّاس لَفاسقوُن ـ اَفَحكَم الجاهليِّة يَبغوُنَ وَ مَنَ اَحَسنُ من اللّه حُكمَاً لقَومٍ يوُقنوُن :
(ما قرآن را بر تو نازل كرديم ) كه ميان مردم مطابق آنچه خداوند نازل كرد حكم كني ، دلخواه آنان را (كه خواستار قانوني جز قانون الهي هستند ) پيروي مكن . از آنها بر حذر باش مبادا با منصرف كردن تو از اجراي بعضي از آيات ترا به فتنه بكشانند ، پس اگر (به حكم خدا) پشت كردند بدانكه خداوند مي خواهد آنها گرفتار عواقب بعضي از گناهانشان بشوند زيرا بسياري از مردم براستي كه فاسق هستند ـ پس آيا در جستجوي احكام جاهليت هستند و كيست كه از خداوند بهتر براي اهل يقين حكم (يا قانون) برقرار كند ؟
اين فراز از آيات سوره مائده ، تأكيد پس از تأكيد براجراي احكام الهي و تقبيح پس از تقبيح بر كساني است كه خواستار حكم و حكومتي غير ديني هستند و سرانجام در ذيل موضوع ، در آيه 62 مي فرمايد : يا اَيُّهَا الذّينَ آمَنوُا لاتَتَخَذوُا الذّينَ اتَخذوُا دَينكُم هُزُواً وَ لَعباً منَ الذّينَ اوُتوُا الكتاب من قبلكُم وَ الكُفّار اَولياءَ وَ اَتقوّا اللّه ان كُنتُم مُؤمنين : اي كسانيكه ايمان آوردهايد كساني را كه دين شما را به مسخره و بازيچه مي گيرند از ميان كساني كه پيش از شما به آنها كتاب داده شد ، و از كفار ، به دوستي (يا سرپرستي) ، برمگزينيد ، و اگر ايمان داريد از خدا بترسيد .
هر خردمندي مي پذيرد كه اين قبيل آيات براي وضع يك نظام حكومتي ديني نازل شدهاند و لذا بهيچوجه ممكن نيست دين اسلام را بصورتي درآورد كه از ارتباط با مفاهيم اين آيات مجزّا گردد ، و نيز تصديق خواهد كرد كه با عنايت به گستردگي كشورهاي اسلامي ، بايد تعدادي سازمانهاي عظيم حكومتي سياسي وجود داشته باشد تا بر اجراي مفاد اين آيات و مصوبات شوراهاي اسلامي نظارت و اشراف داشته باشند و چنين سازماني در عرف روز ، قوّه اجرائيه شناخته شده است . در فصل پيش به اين نتيجه رسيديم كه برقرار كردن نظام شورائي از ضروريات دين است و در اين فصل نيز كه قوه اجرائيه مطرح است تاكنون دلائل كافي از آيات قرآن مبني بر ضرورت وجود يك نيروي عظيم اجرائي براي اجراي حدود الهي كه بصورت شريعت بواسطه حضرت رسول الله و اوصياء آنجناب تشريع گرديده و نيز براي اجراي تصميمات شوراي منتخب مسلمانان عرضه داشتهايم .
هر چند هر شخص بيغرضي تصديق خواهد كرد كه دلائل مذكور براي اثبات يگانگي دين و سياست از نظر اسلام كافي است امّا ، ما تعدادي ديگر از آيات قرآن را كه حكايت از آميختگي دين و سياست با هم دارند و داراي جنبه قوي اجرائي ميباشند با خلاصه ترجمه آنها و نيز توضيحاتي مختصر براي آشكار كردن جنبه اجرائي و سياسي آنها عرضه مينمائيم :
قوّه اجرائيه :
وَ كَاينَ من نَبّي قاتَلَ مَعَهُ رَبيّوُنَ كَثيراً فَما وَ هَنَوُالما اَصابَهُم في سَبيلاللّه وَ ما ضَعفوُا وَ ما اَستَكانوُا وَاللّهَ يُحبُّ اَلصابرين : چه بسا پيغمبري كه با او (به فرمان او) سپاهيان بسياري (در راه اقامه دين خدا) كارزار كردند و در برابر مصائبي كه در راه خدا به آنان رسيد سستي نكردند و ضعيف نشدند و فروتني نكردند و خداوند شكيبايان را دوست ميدارد . (140 آل عمران) اين آيه صراحت دارد كه :
1- فراهم آوردن سپاه و تدارك رزمي و تعليم و تربيت سپاهيان و دست زدن به جنگ جزو امور پيامبري است و چون اقامه دين در طول تاريخ استمرار دارد هميشه جزو حقوق و تكاليف رهبران دين به لحاظ فرماندهي و جزو تكاليف افراد متدّين به لحاظ فرمانبري و قيام و اقدام باقي ميماند و نسلاً بعد نسل منتقل ميشود .
پس تكليف رهبران و سران دين به هدايت و ارشاد شفاهي مؤمنان به امور عبادي ، به معناي مصطلح آن منحصر و محدود نيست ، و امور اجرائي و حكومتي نيز از جمله تكاليف سران دين است .
2- جمله ذيل آن آيه كه ميفرمايد : وَاللّهَ يُحبُّ اَلصابرين تصريح مينمايد كه كارزار زير فرماندهي رئيس دين و استقامت و شجاعت در ميدان رزم از مصاديق بارز صبر و موجب خشنودي خداوند است و معناي ديگر اين است كه هر كه از مسلمانان از جهاد و كارزار امتناع كند ، در حال نبرد سست و ترسو و فروتن باشد خداوند از او ناخشنود خواهد بود و چون ميدانيم كه تمام امور عبادي براي كسب رضايت خداوند است پس برقرار كردن نظام سپاهيگري و فرماندهي و فرمانبري در اين نظام از جمله وظايف مهّم عبادي مسلمانان ميباشد .
3- آيه بعد(141 همين سوره) كه ميفرمايد : وَ ما كانَ قَولَهُم الّا اَن قالوُا رَبَنا اغفر لَنا ذُنوبَنا وَ اسرافَنا في اَمرنا وَ ثَبَّت اَقدامَنا وَانصُرنا عَلَيالقَوم َلكافرين : و گفتارشان (شعارشان) جز اين نيست كه ميگويند : پروردگارا گناهان ما را و اسراف ما را در كارمان (هرگونه كوتاهي و سستي ما را در امر كارزار در راه خداوند) ببخشاي و ما را ثابت قدم فرما و بر گروه (سپاه) كفر پيروز فرما - هيچگونه ابهامي باقي نميگذارد كه سياست نظامي يعني دين و اجراي اين سياست يعني دينداري و هرگونه سهلانگاري و كوتاهي در اين امر يعني كوتاهي در وظايف ديني كه گناه است و مستلزم كيفر در دنيا و آخرت .
4- آيه 139 قبل از اين دو آيه نيز كه ميفرمايد : وَ ما كانَ لنَفسٍ اَن تَموُتَ الّا باذناللّه كتاباًمَؤَجّلاً ... : و هيچكس را مرگي نيست مگر به خواست خداوند (كه) آن هم زمانش مكتوب است (و اجتنابناپذير) - براي برطرف كردن سستي و ريختن ترس مسلمانان از مرگ و كشته شدن ، به منظور آماده كردن آنان براي شنيدن آيه 140 و گردن نهادن و اجراي مفاد آن ميباشد .
براي اينكه بطور كلّي بدانيم چه تكليفي بر گردن ما ميباشد كه خود را مسلمان ميدانيم ايه 138 از همين سوره آل عمران راهنمود روشني ارائه ميفرمايد : وَ ما مُحَمِّدٌ الّا رَسوُلٌ قَد خَلَت من قَبلهالرُّسُلُ اَفانَ ماتَ اَو قُتلَ انقَلبَتُم عَلَي اَعقابَكُم وَ مَن يَنقَلب عَلي عَقَبيه فَلَن يَضُّرُاللّهَ شَيئاًوَ سَيَجزي اللّهُ الشّاكرين : و نسيت محمّد (ص) مگر پيغمبري كه به تحقيق پيش از او هم پيامبراني (مبعوث شده) و درگذشتند - پس آيا اگر او كشته شد و يا درگذشت شما به وضع پيشين خود برميگرديد ؟ و كسي كه به وضع پيش خود برگردد پس هرگز به خداوند چيزي را ضرر نميرساند ، و به زودي خداوند شكرگزاران را پاداش ميدهد .
چون اين آيه در وسط بخشي از سوه قرار گرفته است كه تمام 60 آيه اين بخش مربوط به :
برانگيختن حسّ غرور مسلمانان : كُنتُم خَيرٌ اُمِّةً ...آيه 106
زدودن ترس و تشجيع آنان : لَن يضُّرُكُم الاّاَذَي آيه 107
آگاه كردن مسلمانان از ضعف كفار : ضُربَت عَلَيهُمالذلَة آيه 108
وجود اختلاف بين مخالفان اسلام : لَيسُوا سَواءً ... آيه 113
برحذر داشتن مسلمانان از گفتن اسرار به دشمنان : لا تَتَخَذوا بطانةً من دونكُمآيه 114
توجه دادن مسلمانان به نفاق و دوروئي دشمنان : ها اَنتُم اوُلاء تُحبونَهُم وَ لا يُحبونَكُم ... آيه 115
آگاهي دادن از خصوصيات اخلاقي كفار : ان تَمسسَكُم حَسَنَةٌ تَسُؤهم ... آيه 116
آگاه ساختن مسلمانان از مراقبت خداوند بر اعمال آنان : ... وَاللّهُ سَميعٌ عَليم آيه 117
برملا ساختن نقاط ضغف مسلمانان : اذهَمِّت طائفَتان منكُم اَن تَفشلا آيه 118
و به همين ترتيب تا آخر آيه 165 را كه بررسي نمائيم كاملاً مربوط به آمادهسازي مسلمانان براي امور سپاهيگري و حكومت ميباشد . و در اين ميان در آيه 138 فرموده است پس آيا اگر حضرت محمّد كشته شد و يا درگذشت شما به حالت پيشين خود برميگرديد ؟
صراحت به اين نكته دارد كه آنچه از طريق وحي به پيامبر نازل گرديد و توسط آن وجود شريف به مسلمانان ابلاغ شده و خود آن حضرت در دوران حيات عمل كردهاند بايد اليالاابد استمرار داشته باشد و به هيچ وجه جنبه موقت و اختصاصي ندارد .
بعضي فرازهاي آيه 138 را ميتوان به شرح زير خلاصه نمود :
1- خطاب به مسلماناني كه همزمان آن حضرت بودهاند اعلام فرموده است كه شما نبايد انتظار داشته باشيد كه آن حضرت خصوصيّات زندگي غيربشري و جاويد داشته باشد .
آن حضرت هم مانند ساير انبياء با كشته شدن و يا فوت عمرش به پايان ميرسد و لذا شما بايد تعليمات او را فرا گيريد و آماده شويد راه و كار آن حضرت را ادامه بدهيد .
2- به همگان تذكر داده است كه هرگاه پيغمبر وفات يافت نبايد وظيفه رهبري را خاتمه يافته تلقي كنيد و پراكنده شويد و به نظامي كه آن حضرت برقرار كرده است پشت كنيد و به وضع پيشين خود برگرديد كه نه ديني داشته و نه نظامي و نه دنيائي . بلكه بايد ديني را كه او تشريع فرموده است و نظامي را كه برقرار كرده است استوار و پابرجا بداريد .
3- به تمام مسلمانان تذكر داده است كه هر كس به نظام ديني كه حضرت رسولالله وضع نموده است پشت كند و به بينظامي قبل از اسلام برگردد به خداوند ضرري نميرساند بلكه خود را گرفتار خسران مينمايد .
با اين تذكر تأكيد فرموده است كه مصلحت مسلمانان در اين است كه پس از رحلت حضرت محمّد به نوعي راه او را دنبال كند كه گويا آن حضرت زنده و در ميان آنان است : يعني هم رهبري را استمرار دهند و هم رهروي را . هم سياست آن حضرت را پايدار بدانند و هم رسالت او را ، هم دنياي خود را معمور بدارند تا دشمنان نتوانند به آنان آسيب برسانند و هم آخرت خود را : فاتاهُم اللّهُ ثواب الدُّنياوَ حُسن ثواب الآخرةوَاللّْهُ يُحبُّالمُحسنين پس به چنين كساني خداوند پاداش دنيوي و پاداش خوب آخرتي و پاياني خواهد داد زيرا خداوند نيكوكاران را دوست ميدارد. (142 آل عمران)
4- با ذكر جمله :وَ سَيَجزي اللّهُ الشّاكرين ادامه راه حضرت رسولالله را به شكرگذاري تعبير فرموده است كه به معني آن است كه دين اسلام كه هم شامل نظام دنيوي مسلمانان است و هم ضامن سعادت سراي آخرت آنان ، بزرگترين نعمتي است كه خداوند بر بندگان خود انعام فرموده است كه بايد حرمت آن را پاس بدارند و ارزش آن را از هرگونه آسيبي نگاهدارند تا مستوجب پاداش خداوندي بشوند .
پس آنچنان كه در اين آيات بيان فرموده و در آيات 21 سوره احزاب تصريح فرموده است : لَقَد كانَ لَكُم في رَسوُلاللّه اُسوَةً حَسَنَةً لمَن كانَ يَرجواللّهَ وَاليَومَ الآخرَ وَ ذكرُاللّهَ كثيراً: - همانا كه براي شما نمونه خوبي در (پيروي سنت) پيغمبر خداوند است . براي كسي كه اميد به خداوند و روز واپسين دراد و زياد به ياد خداوند است (خداوند را و دين او را فراموش نميكند) - ما مسلمانان بايد توجّه داشته باشيم كه پيغمبرمان چگونه بود و چه كرد تا ما هم همانگونه باشيم و همان كنيم .
او دين را با سياست در آميخته بود يا جدا كرده بود ؟
او به امور اجرائي هم ميپرداخت يا فقط كار او ارشاد و تبليغ امور عبادي بود . او فقط به بهشت بشارت ميداد و از دوزخ برحذر ميداشت يا به امور معيشتي و نظام دنيوي و اقتدار و عزّت مسلمانان هم ميانديشيد و اهتمام ميورزيد ؟
او سياست را براي سياستمداران رها كرد و دين را به دينداران واگذاشت يا دينداران را سياستمدار و سياستمداران را هم ديندار كرد ؟
اكنون تكليف ما چيست و راهمان كدام است ؟
به قرآن و راهنماييهاي آن دل بسپاريم يا به سياستمداراني كه مقهور جريانات زمان شدهاند گوش فرا دهيم ؟
ما وقتي ميخواهيم مفهوم خطاب : ياايُهاالذّينَ آمَنوا را از زبان قرآن بشنويم ميبينيم آن را در بسياري موارد سر فصل يا در متن آياتي بيان فرموده است كه مربوط به سياست هستند : - ياايُهاالذّينَ آمَنوا لا تَتِّخَذوا بطانةً من دونكُم يعني ايمان را محكم وابسته به سياست فرموده است و وقتي ميخواهيم بدانيم كه سياست از نظر قرآن كدام است ميبينيم كه آن را هم طبق جمله فوق محكم به ديانت مقيّد كرده است :
لا تَتِّخَذوا بطانةً من دونكُم از بيدينان همراز نگيريد يعني سياست شما بايد دوري از بيدينان و دوستي و همدلي با دينداران باشد .
همينگونه چون بخواهم معني تقوي و اهل تقوي را از زبان قران بدانيم ملاحظه ميكنيم كه پس از ذكر تعاريف مربوط به سياست نظامي و نظام حكومت ديني ميفرمايد : هذا بيانٌ للنّاس وَ هديً وَ مَوعظةً للمُتُقّين : - اين (آياتي كه بر شما فرو خوانديم) روشنگريهايي براي مردم و رهنمودها و اندرزهايي هستند براي اهل تقوي ، يعني اگر ميخواهيد سياست دين را بدانيد به اين آيات توجه نمائيد و اگر مايليد اهل تقوي را بشناسيد بررسي كنيد كه چه كساني به مصداق اين آيات عمل ميكنند ، همانها راه يافتگان و اهل تقوي هستند .
يعني اهل تقوي كساني هستند كه داراي عزّت اسلامي باشند ، نترس ، شجاع ، آگاه از خصوصيات دشمنان ، همدل و همداستان با مسلمانان ، مجاهد و اهل كارزار در راه خدا ، صبور و بردبار در حوادث ، مسلّط بر نفس خويشتن ، پشيمانشونده از خطا ، درگذرنده از خطاي ديگران ، و بطور كلي انتقالگيرنده و انتقالدهنده شيوه زندگي حضرت رسول خدا باشند .