خدايا! مرا، چهره آراستي بر آن جذبه بخشيدي و انجذاب به پيداي آن، نقشها گونه گون سر آغاز، وصف از برون ميكنم به هر كس كه انسان شود روبرو ببيند سپس بيني و گونه دو گوش و بناگوش و گردن بود بر اينها اگر هست نقص و كمال پس آنگه اشارات و غنج و دلال بهين شيوه، طرز سخن گفتن است سخن، مينمايد سخنگوي، كيست بگويد هر آن كس كه گويد سخن كه را راست گفت خوش آهنگ هست به ديدار و لبخند و گفت و شنود ه افراد، گفتن دهد ارتباط خدايا بده چون تو خود خواستي |
به آن طرح و نقشي كه ميخواستي كه وصفش نيايد به صدها كتاب يكي پوشش گنجهاي درون سر انجام ميل درون ميكنم شود خود به خود جذب چشمان او الب و چانه، پيشاني و موي را سپس نوبت ديدن تن شود به بيننده بخشند تغيير حال به انسان دهد جذبه و شور و حال همين موجب جذب و دفع من است درون،حالت وخصلت وخوي چيست كه هست آدمي زاده يا اهرمن ورا دانش و دين و فرهنگ هست بود آدمي زادگي را نمود اگر راستي گستراند بساط به انديشه و گفتنم راستي |