خداوند، در ضمن آيات خويش كه شش روزه مجموعه را آفريد به هفت آيه اين گفته تكرار كرد |
بيان كرده خلق سماوات خويش در آنها همه چيز آمد پديد كه شش روز ترتيب اين كار كرد |
- س. 8، آ. 52 و س. 10، آ. 4 و س. 11، آ. 7 و س. 22، آ. 3 و س. 50، آ. 37 و س. 52، آ. 60 و س. 57، آ. 4
ولي سوره فصلت، بخش هشت بگوييد آيا شما كافريد خدا را همانند و همكار نيست فراز زمين كوهها بر فراشت مقدّر بفرمود در روز چار بپرداخت، آنگه سوي آسمان به آن توده دود گفت اينچنين |
ز خلقت بيان ميكند سرگذشت به آن كاو زمين را دو روز آفريد؟ شما را در اين، جاي انكار نيست در آن خير و بركت فراوان گذاشت شود رزق روزي خوران بر قرار زماني كه بود آن به شكل دخان بياييد اي آسمان و زمين |
- س. 25، آ. 73
گمان ميكند آدم ساده خو كه قرآن چو باشد كلام خدا ندانند اين مردم ساده زيست كه مقصود از آن است فهم كلام نديدي كه فرموده مؤمن كسيست |
نبايد ز قرآن شود پرس و جو نباشد در آن جاي چون و چرا كه هر پرس و جو كردن ايراد نيست مگر وا رهم از ضلال و ظلام كه در فهم مطلب كر و كور نيست |
- س. 35، آ. 73
اگر چند باشد كلام خدا ز چون و چراها و از آزمون اگر مردم روزگاران پيش چرا گفته شش روز در هفت بار نموده است تقسيم بر دو و چا ر دري ميشد از علم بر خلق باز بكن سوره فصلت را مرور بيان مينمايد ز روي يقين دو روزي كه خلق زمين كرده است بود گردش وضعي و انتقال يكي برهه باشد زمين را نه بيش خداوند، اين گونهاش آفريد زمين در دگر برهه دارد شتاب وز آن است پيدايش چار فصل همين گونه هستند هفت آسمان شب و روز دارند و سال و فصول دو چيزي كه باشند مانند هم از اين پيش هم من در اين داستان خدا گر بخواهد از اين بعد نيز غرض اينكه قرآن شناسان پيش كه تا راز آن را گشايش كنند همه پيرو راه پيشينيان در انديشه اين كه كار خدا رها كرده تكليف دانشوري نديدند گويا كه قول خداست |
ندارد قبول ار نداند چرا رود آدمي از جهالت برون در اين باره بودند پرسان ز خويش ولي اين زمان را سرانجام كار مرا بايد اين راز كرد آشكار نه غفلت، به يك روزگار دراز ببين ره نمايد به دنياي نور ز جغرافي آسمان و زمين سماوات را هم چنين كرده است كه يكسان نباشند در روز و سال كه يك دور گردد در اطراف خويش كه از آن شب و روز آيد پديد زند چرخ، پيرامن آفتاب كه پيدايش رزق و روزيست اصل كه تنظيم فرموده ادوار آن كلام خدا كرد بايد قبول همانند هستند در كيف و كم بسي مطلب تازه كردم بيان بگويم در اين باره بسيار چيز تدبر نكردند در حد خويش گشايش به علم و به دانش كنند نكردند يك جُسته نو بيان بود برتر از حد چون و چرا ز بيم و ز تقبيح نو آوري كه در فهم قرآن تدبر رواست |
- س. 38، آ. 29
گمان ميكنم ابتدا هر كه بود يقين تحت تأثير تورات بود چه آنها كه در سفر پيدايش است نه در شأن آيات منزل بود يك افسانهاي هست بر تافته من آن گفتهها را ندارم قبول تو خواهي گر آگاه گردي از آن وليكن به قرآن حقايق در است ضرورت به علم است و تدبير و راي گر اين شيوه، خوي مسلمان شو اگر قرنها پيش، دانشوران كه خورشيد چوناست و سياره چيست ز چرخيدن آن در اطراف خويش ز گرديدن آن در اطراف هور همين نظم، در كار كيهان بود كه در كل هستي شب و روز هست چه او بر سماوات فرموده «كن» |
كه آيات خلقت معاني نمود ندانست تحريفهاي يهود خلاف خردمندي و دانش است نه گفتار موساي مرسل بود به ناحق به تورات، ره يافته كه باشد ز قول خدا يا رسول ز تورات خود داستان را بخوان بسي علم و دانش در آن مضمر است حقيقت پژوه و حقيقت گراي دز دانش، بر افلاك، ره ميبرد بُدند آگه از راز خلق جهان زمين گردكان است و پاينده نيست شب و روز، پيوسته آيند پيش شود چار فصلش پيا پي ظهور خدا هر چه فرموده است آن بود بسي مركز هستي افروز هست هم او گفته است ارض را «مثلهن» |
- س. 41، آ. 8 تا 11 و س. 65، آ. 12
كنون وضع ما بود بهتر از اين از اين روي، من ميكنم التماس به حق خداوند بيضد و ند وز انديشه در ساليان دراز در آيات علمي چو تدبير نيست چو مفهوم آيات ماند نهان ببينيد دانش كجا ميرود ندارند مانند قرآن كتاب در اعماق كيهان شود جستجو ز سر فكر دانش برون راندهايم اگر كل قرآن مرا باور است |
كه هستيم بيگانه با علم و دين ز فرزانه مردان قرآن شناس بگيريد آيات قرآن به جدّ در علم كيهان نماييد باز بغير از زيان، سود تفسير نيست نگيريم سودي ز تفسير آن به هستي، پي مرزها ميرود وليكن ز علم و فنون، در شتاب ولي ما به غفلت نموديم خو از آن در تمدن عقب ماندهايم كه بر جمله اشياء روشنگر است |
- س. 16، آ. 89
علوم و فنون و سياسات نيز يقين بايدم كز كلام خدا كنون علم كيهان بود پيش رو مسلمان كجا هست و غربي كجا مگر آيهها، رهنما نيستند كدام است تحقيق و تدبير ما فقط آيه محض قرائت بود؟ و يا بهر علم است و انجام كا كدام آيه از رهنمايي تهيست؟ كدام است كاري كه ما كردهايم چو ما تكيه داريم تنها به حرف ز تعريف قرآن يقين دان چنين شب و روز ميباشد و سال و ماه بهار و زمستان و پائيز هست فصولي كه هستند در آسمان |
همه در تعاريف، هستند «چيز» توان يافت روشنگري رهنما چقدر آگهي هست ما را از او؟ چه گوييم فردا جواب خدا؟ ؟كلام صريح خدا نيستند؟ چه سودي به ما داده تفسير ما؟ توجه به طرز كتابت بود؟ ررسيدن به عزت، در اين روزگار؟ كدام است فرمان، كه تكليف نيست؟ كدام است سودي كه آوردهايم؟ ز تعليم قرآن نبنديم طرف كه در آسمانها، بسان زمين پديدار گردد در آن چار گاه تموز حرات فزا نيز هست اثر ميگذارد بر اجزاي آن |
- س. 65، آ. 12
زمين چون كه جزوي ز كيهان بود شود داغ در فصل گرماي آن از آن است روي زمين گاهگاه ز سرماي كيهان فرايند بود اگر كس ندانست اسباب آن به كيهان، كنون هست فصل بهار زمين نيز رو سوي داغي بود ولي از زمان، نيست آگاه كس |
تأثّر پذيرنده از آن بود يخي ميشود گاه سرماي آن شود نسل انواع حيوان تباه دو صد قرن پيشي كه يخبند بود نمودم سبب را ز قرآن بيان بود سوي گرماي خود رهسپار وز آن، نسلها منقرض ميشود خداوند ميباشد آگاه و بس |
- س. 20، آ. 15
به هر آدمي زادهاي دورهايست نداند كسي در همين دوره نيز ولي دوره عمر نسل بشر فقط آخرين نسل انسان بود چه آن روز باشد حرارت بسي زمين گردد آن روز بسيار گرم بر آيد در آن روز از كوه و خاك |
كه افزونتر از صد و پنجاه نيست چه روزي ز مردن ندارد گريز خداوند داند كي آيد بسر كه با چشم خود شاهد آن بود كه شاهد بر آن ميشود هر كسي كز آن ميشود قشر روئيش نرم صداهاي لرزيدن هولناك |
- س. 73، آ. 14
ز بس داغ گردد زمين و زمان بريزند كهسار در درهها |
شود كوهها همچو ريگ روان نماند كجي، نا ترازي، به جا |
- س. 20، آ. 105 تا 107
برآيد ز حيوان و انسان خروش |
بيايد همه آب دريا بجوش |
- س. 81، آ. 6
دگر گون شود نظم در آفتاب |
به حجمش ورم افتد و پيچ و تاب |
- س. 81، آ. 1
كه آن باعث مردن هر كسيست ز فصل تموز و ز گرماي آن خدا را بدان، «فاعل مايُريد» زبر دستي و زير دستي نهاد نه بينظم و ترتيب و جا و محل ولي مقتدر هست، پروردگار به ترتيب و نظمي كه خود آفريد ز دوران يك ساله كهكشان به آيات منزَل بداريم گوش ربر آنم كه دايم بود مستتر ز ماندن نظر بر كم و بيش نيست به از نامرادي به سالي هزار دل، اميد وار و نظر بر ره است نمايم سخن را كنون مختصر بود علم قرآن، از آن پيشتر توان راز را بود مشكل گشاي بود مايه علم دانشمدار نه تحقيق و تدبير يا آزمون هميشه نگهدار آن هست و بود تواناييش از خدا بيشتر فراوان توان يافت از اين كتاب يكي خود پرستي، يكي داوري نه از كفر، قرآن بر آرد خروش كه پيشاني خود نهد بر زمين كند طبق آيات آن امر و نهي دل از دانش راستين، پر كند شود دين خالص از آن آشكار
|
از اين گون حوادث به دنيا بسيست چنين وقعه، ناشيست از كهكشان به گرماي خورشيد، گردد مزيد كه اين نظم، در كل هستي نهاد كه معلول آيد پديد از علل بلي اين نظام است از او برقرار كه هر گونه تغيير آرد پديد كسي را نباشد حساب و نشان پس آن به كه اينجا بمانم خموش كه فرموده پايان نسل بش ز مردن مرا هيچ تشويش نيست چه، يك لحظه توفيق پروردگار چو او بهتر از ما ز ما آگه است از آنها كه گفتم از اين پيشتر به هر جا رسد حد علم بشر ز قرآن به تحقيق و تدبير و راي ببايد كه قرآن در آغاز كار نبايد هراسيد، از چند و چون چه آن كس كه آيات نازل نمود كه در حفظ قرآن، نباشد بشر هم اكنون به گيتي ز امكان چاپ وز آن هر كسي را بود باوري نه از فوت كس مهر گردد خموش بود آن كسي مؤمن راستين دل و جان خود را سپارد به وحي در آيات قرآن تدبّر كند كند دانش خود مهياي كار
|