از آن جمله موضوع جسم است و روحكه باشد همانند كشتي و نوح
بسي پيشتر، زآنكه فرمان رسدكه بر قوم كفار، طوفان رسد
بفرمود بر نوح، كشتي بسازنگفتش فزون كن دعا و نياز
چو خواهي ز دريا و طوفان گذشتتفاوت نمايد ز كهسار و دشت
چه، هر چيز خواهي كني كار آنضروريست اسباب و ابزار آن
- س. 18، آ. 84 و 85
تسلط توان يافت بر شرق و غرببه اسباب و ابزار بهتر، ز حرب
- س. 18، آ. 85 تا 92
نگويي چرا قوم بد خوي و كيشنمردند يك باره در جاي خويش
چرا روزگاران بر آنان گذشتكه سيلاب و طوفان بپوشاند دشت
نداني اگر، از چنين كارزارگره مينمايم من از راز باز
زمان داد تا قوم، كاري كنندبه تمهيد كشتي و طوفان، رهند
خصوصاً ز تدريج طغيان آببسي بود روشن بر اهل حساب
كه راه رهايي به كشتي در استكه در كار آن، فُلك پيغمبر است
نه در صنع كشتي نمودند كارنه گشتند بر كشتي او سوار
بوند آن كساني سزاوار مرگكه هستند در غفلت از ساز و برگ
خدايي كه انگيخت طوفان نوحتواند بگيرد از آن قوم، روح
بدون ضرورت به طوفان و آبرهاند تني چند را از عذاب
و يا بر فرازد مكاني بلندكه جمعي نبيند ز طوفان گزند
پس اين داستان را مدان سرسريبگيرند از آن عبرت ديگري
نه تنها يكي شرح طوفان بوددر آن رمز حكمت، فراوان بود
كه علم و فنون است و ابزار كارچو كشتي كه بايد بر آن شد سوار
قناعت، رياضت، دعا و نيازدر رستگاري نكردند باز
ببين سوره كهف، هشتاد و چارچه تأكيد دارد بر ابزار كار
خدا داد امكان ابزارهاكه كورش از آن كرد آن كارها
به كشور گشايي كه همت گماشتعلوم و هنرمند و ابزار داشت
اگر عرصه بر ديگران تنگ كردمپندار با قدرت جنگ كرد
ز روي خرد بود و فن و هنركه شد در تمام جهان جلوهگر
نمودند مردم از او پيشوازپذيرا شدندش به اعزاز و ناز
به يأجوج و مأجوج داني چه كرد؟به علم و فنون كرد كار نبرد
به علم و هنر، مردمان را نواختيكي سد ز فولاد و از قلع ساخت
كه مردم بمانند از آن در امانز آسيب و از يورش دشمنان
خدا كار او را رواديد كردبه قرآن درش نام، جاويد كرد
مقابل به او هست سلطان حسينيكي اسوه سستي و شور و شين
به جاي دفاع و سليح و نبردبه محمود افغان، بسي لعن كرد
نهادش به سر عاقبت تاج رانمودش رها دست تاراج را
سر انجام، شمشير نادر رهاندزميني كه محمود افغان ستاند
از اينگون مسائل چه بسيار بودكه انسان و تاريخ از آن برد سود
شد اسلام و حق، از دو سو منجليكلام نبي، ذوالفقار علي
چه، جايي كه نايد بلاغت به كارمدد بايد از حدّت ذوالفقار
نبي بود آموزگار عليعلي بود پيوسته يار نبي
بغير از خدا، چيز تنها مجويكه در دين، بريزي ز خود آبروي
به هستي بر آن چيز پيدا شودچو مثبت، ز منفي هويدا شود
اگر ذرهها را كني ريز ريزبه غايت مركب بوند از دو چيز
خدا كرده بنياد، كل وجودمركب ز تركيب غيب و شهود
تعادل دهد هر چه را آفريدز يك آشكارا و يك ناپديد
نداني كه چون آسمان برفراشتنظامش همانند ميزان گذاشت
- س. 55، آ. 7
به ما او در اين امر، هشدار دادكه در نظم ميزان خسارت مباد
- س. 55، آ. 8 و 9
نبيني دو كف در ترازو بودو شاهين آن را دو بازو بود
همين گونه باشد به جسم و روانلزوم تعادل بر اين و بر آن
هر آن كس كه گويد روان را بپايتن و جسم را راهب آسا بخاي
ندانسته قول خدا معتبرندارد ز اسرار فطرت خبر
روان و تن ما چو ميزان بودتعادل ببايد كه در آن بود
اگر في المثل جسم بيمار شدروان نيز چون آن گرفتار شد
گر از علتي رنج بيند روانتن ايمن نماند ز آسيب آن
روان و تن ار هر دو باشد درستهماي سعادت به فرمان توست
پس اي جان! از اين هر دو تيمار كنبه نيرو دهي، هر دو را كار كن
هر آن كس كه گويد تو را غير از ايننباشد خبر دار، از روح دين
دليل دگر آورم از كتابتو از پيروي كردنش رو متاب
حقيقتگرا شو به تحكيم دينكه مفطور شد از جهان آفرين
همان گون كه انسان به فطرت نمودهمآهنگ با نظم خلقت نمود
همآهنگ فطرت به پا دار دينچنين است امر جهان آفرين
- س. 20، آ. 30
كه تبديل در امر دين نارواستهمان گون كه در آفرينش خطاست
بدينسان شود دين حق پايدارولي مردمانند ناهوشيار
ز حدس و گمان به گزين ميشودطرفدار تبعيض دين ميشوند
هر آن را كه بهتر گمان ميكنندتعامل به تبليغ آن ميكنند
معطل نمايند نيمي ز دينخسارت رسانند بر مسلمين
ز تبعيض فرمان پروردگارشود دين، بدين گونه ناپايدار
حقيقت در افكارشان گم بودندانند دين بهر مردم بود
بود دين به مفهوم اصلي نظامكه در كار مردم دهد انتظام
به سوي سعادت شود رهنمااز اين زندگي تا به ديگر سرا
مپندار اگر كس در اينجاست خواربه ديگر سرا ميشود رستگار
كه دنياست آيينه روي ناسبه دنياي ديگر دهد انعكاس
كرا ديد باشد بر آيينه زشتنگردد نكو بين به باغ بهشت
چه، بر حق هر آن كس بود كور و كربه دنياي ديگر بود كورتر
- س. 117، آ. 72
شگفتا كه بعضي بوند اينچنينكه هر آيه را از كتاب مبين
كه در ربط تنظيم دنيا بودگمان مينمايند عقبا بود
از اين طرز انديشه دنياي ماخراب است در راه عقباي ما
خدا هر چه را در زمين آفريدبراي بني آدم آمد پديد
- س. 2، آ. 29
نه تنها زمين بلكه هفت آسمانكه بايد بشر بهره گيرد از آن
تسلط بر اين بخش از كايناتبود بهره برداري از ماديات
چرا، معنويات باشد چنينكه فرمان بريم از جهان آفرين
گهي هست فرمانبري در حساباگر مسجدي را نمايي خراب
- س. 9، آ. 1.7 تا 109
و يا ناروايي نباشد، رواستثواب است اگر امر امر خداست
- س. 18، آ. 71
گهي بخشش مال گردد حرامچو نقصان رساند به جاي قوام
- س. 4، آ. 5
غرض از عبادات، فرمانبريستنه در زهد بيهوده از خود سريست
پس اي جان! بكش بهره از ملك و مالوليكن حذر كن ز وزر و وبال
بگير اختيار عناصر به دستولي دور باش از عناصر پرست
كسي را ببايد مسلمان شمردكه از دين و دنياي خود بهره برد
نه اكنون كند بهر فردا تباهنه از هول فردا بيفتد به چاه
مپندار اگر ترك دنيا كنيبهشت برين را مهيا كني
ز دنيا به عقبا شوي راهيابنشايد كني راه خود را خراب